ایران گلین؛ عروس ایران

چند روز دیگر ده ماهه می‌شود؛ «ایران گلین» را می‌گوییم؛ عروسک ساده و کوچکی که 300 روز پیش گواهینامه ثبت طرح اسباب‌بازی و سرگرمی را از کانون پرورش فکری دریافت کرد و حالا گوشه‌ای منتظر نشسته تا به تولید انبوه برسد؛ عروسکی با دست و پای چوبی، موهایی کاموایی و لباس قشقایی.
کد خبر: ۷۷۵۰۰۴
ایران گلین؛ عروس ایران

اسباب‌بازی‌ای که در دستان شهناز هادی‌نیا، هنرمند جوان قشقایی به دنیا آمده و جان گرفته و حالا قرار است روایتگر زندگی زن‌های ایل باشد. زن‌هایی مثل خود شهناز، مثل مادرش، مثل عمه‌ها و خاله‌هایش. زن‌هایی که می‌ایستند شانه به شانه مردهایشان روبه‌روی سختی‌ها، خسته نمی‌شوند و پا پس نمی‌کشند. زن‌هایی که با دست خالی معجزه می‌کنند و زندگی می‌سازند. گزارش امروز ما قصه ایران گلین و خالقش است؛ قصه یک زن قشقایی.

شهناز هادی‌نیا، عشیره‌زاده است؛ روزهای زیادی را همراه با ایل کوچ کرده از ییلاق به قشلاق؛ از قشلاق به ییلاق. شب‌های زیادی را در سیاه‌چادر صبح کرده روی زمینی که فاصله‌اش تا آسمان انگار فقط یک وجب بوده: «در ییلاق به دنیا آمدم، پای کوه‌های زاگرس. اولین روز شهریور 1353. همان جا بین بقیه بچه‌های ایل درس خواندم و بزرگ شدم. تا وقتی که دیپلم گرفتم.»

شهناز کوچ‌نشین حالا مدت‌هاست که یکجانشین است؛ از سال 81؛ وقتی ازدواج کرده و رفته خانه بخت: «پدر و مادرم هنوز هم در ایل زندگی می‌کنند، اما من به خاطر کار همسرم و شرایطی که داشتیم بعد از ازدواج در فیروزآباد فارس ساکن شدم. بعد هم که بچه‌ها به دنیا آمدند و به خاطر درس و مشقشان این شرایط ادامه پیدا کرد.»

اما دل کندن از کوه و بیابان برای دختر ایل کار ساده‌ای نبود، همین بهانه‌ای شد که شهناز هم مثل خیلی از زن‌های دیگر دلتنگی‌هایش را بریزد روی دار قالی، ببافد بین تار و پود فرش: «قالیبافی و فرشبافی را از وقتی 9 ساله بودم از عمه‌ام توران یاد گرفته بودم. علاقه زیادی هم به این کار داشتم. تا قبل از گرفتن دیپلم هم بیشتر به‌عنوان سرگرمی سراغش می‌رفتم، اما از وقتی ازدواج کردم تصمیم گرفتم این کار را به‌عنوان یک حرفه دنبال کنم. به خاطر همین سعی کردم اطلاعاتم را درباره فرش بالا ببرم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم.»

علاقه‌ای که باعث شد با مرکز آموزش فنی و حرفه‌ای فیروزآباد آشنا شود و هنرهای دیگر را هم تجربه کند: «بعد از تکمیل دوره قالیبافی رفتم سراغ بقیه رشته‌ها و چرم‌دوزی، عروسک‌سازی و... را هم در واحد فنی حرفه‌ای شهرمان یاد گرفتم. چون علاقه زیادی به صنایع دستی داشتم همیشه سعی می‌کردم با تلفیق این هنرها، محصول جدیدی به وجود بیاورم. حتی خیلی وقت‌ها به بچه‌های خودم و بقیه بچه‌های فامیل چیزهایی را که خودم ساخته بودم هدیه می‌دادم. هدیه‌هایی که طرفداران زیادی داشت. خیلی‌ها وقتی انگیزه و پشتکار من را می‌دیدند تشویقم می‌کردند تا این کار را ادامه بدهم.»

همین تشویق‌ها به اضافه علاقه زیاد شهناز به یادگیری رشته‌های هنری باعث شد که دور از چشم همسرش کنکور بدهد تا در رشته صنایع دستی درس بخواند: «همسرم موافق ادامه تحصیلم نبود، من هم بدون این‌که خبر داشته باشد درس خواندم و کنکور دادم، اما وقتی قبول شدم، مسئولان دانشگاه گفتند چون رشته صنایع دستی خیلی هزینه‌بر بوده از بین رشته‌های دانشگاه فیروزآباد حذف شده، به خاطر همین مجبور شدم در رشته مهندسی کشاورزی ادامه تحصیل بدهم، خوشبختانه وقتی همسرم ماجرا را فهمید و علاقه‌ام را دید دست از مخالفتش برداشت.»

داستان تولد یک عروسک

قصه زندگی ایران گلین همین جا شروع می‌شود؛ درست بعد از وقتی که شهناز به‌عنوان دانشجو وارد دانشگاه شده است. قصه‌ای که جرقه‌اش به یک سوال کودکانه برمی‌گردد؛ سوال دخترش مهدیه سادات: «دخترم مثل خیلی از بچه‌های دیگر عروسک‌بازی را دوست دارد، عروسک‌های زیادی هم دارد. یکی از این عروسک‌ها باربی است. هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردم باربی بتواند علایق دخترم را تغییر بدهد تا این‌که یک‌بار از من پرسید: مامان چرا موهای من طلایی نیست؟ چرا چشم‌های من آبی نیست؟ این‌طوری قشنگ‌تر نمی‌شوم؟ اول فکر کردم فقط یک کنجکاوی کودکانه است، گفتم دخترم تو همین حالا هم خیلی خوشگلی. خیلی‌ها دوست دارند موها و چشم‌های مشکی تو را داشته باشند، اما دخترم قانع نشد حتی اصرار کرد که پایین موهایش را طلایی کنم تا شبیه باربی شود.»

شبیه باربی! این دو کلمه همان موقع که از دهان مهدیه سادات 9 ساله بیرون آمد تلنگری بزرگ شد برای شهناز: «همان موقع فکر کردم شاید واقعا رسالت عروسک باربی همین است؛ این‌که بگوید ما نژاد برتریم همه شبیه ما باشید! فکر کردم چند تا دختربچه دیگر توی کشورم دوست دارند شبیه باربی شوند؟ با خودم گفتم چرا دخترم دوست ندارد شبیه خودش باشد یا شبیه من یا مادرم؟ ما قشقایی هستیم، فرهنگ خودمان را داریم؛ لباس‌ها، سنت‌ها و... به خاطر همین تصمیم گرفتم عروسکی را بسازم که شبیه خودمان باشد؛ شبیه قشقایی‌ها. البته همه فرهنگ‌ها و همه اقوام کشورم برای من عزیز هستند، اما چون شناخت بیشتری روی قشقایی‌ها داشتم برای ساخت عروسک روی آنها تمرکز کردم...»

بازیافت ضایعات

همان روز شهناز دست به کار شد و با چند تکه چوب کوچک و مقداری پارچه یک عروسک جدید برای دخترش ساخت: «از ضایعات و دورریزهای چوب‌بری استفاده کردم، عروسک‌سازی را قبلا در فنی حرفه‌ای یاد گرفته بودم، اما خودم تغییراتی دادم. مثلا کاری کردم حرکت‌های مکانیکی را بتواند انجام بدهد و مفصل‌ها حرکت داشته باشد و عروسک بتواند حرکات نمایشی و نمادین مخصوص ایل قشقایی را انجام بدهد. لباس‌هایش را با تکه پارچه‌هایی که از دوخت و دوز لباس برایم مانده بود دوختم. صورتش را با پنبه پر کردم.»

به این ترتیب اولین ایران گلین به دنیا آمد: «مهدیه از عروسک خیلی خوشش آمد، شاید چون تعلق خاطر ذهنی به ایل نداشت. خیلی زود با این عروسک انس گرفت. بعد دیدم هر کسی عروسک را می‌بیند خوشش می‌آید. چند تا دیگر ساختم.»

عروسک‌های دست‌ساز شهناز کم‌کم طرفداران بیشتری پیدا کرد، آنقدر که به فکر فروششان در دانشگاه و بین همکلاسی‌هایش افتاد: «دانشجوها صنایع دستی را دوست داشتند، از عروسک‌های من هم استقبال می‌کردند. یک‌بار یکی از اساتیدم به اسم دکتر نجفی وقتی عروسکم را دید، گفت می‌دانی که می‌توانی این عروسک را ثبت کنی و مجوز تولیدش را بگیری؟ من خبر نداشتم اما با راهنمایی استادم با کانون پرورش فکری آشنا شدم. ویژگی‌ها و مشخصه‌های لازم برای ثبت اسباب‌بازی جدید را پیدا کردم و دیدم عروسک من این مشخصه‌ها را دارد؛ ویژگی‌هایی مثل خلاقیت و نو‌آوری، اسکلت و استحکام بدنه عروسک، هارمونی و هماهنگی رنگ‌ها، انتقال اندیشه و لباس، اسم مناسب و...»

چند روز بعد شهناز هادی‌نیا طرح کاملی درباره عروسکش آماده کرد و به کانون فرستاد: «در مورد حرکات نمادینی که عروسک می‌توانست انجام بدهد نوشتم، در‌باره لباس قشقایی توضیح دادم، در مورد اسم و کارایی‌های عروسک. بعد از یکی دو ماه با من تماس گرفتند و خبر تائید و ثبت شدن ایران گلین را به‌عنوان یک عروسک ملی دادند.»

یک اسم اصیل

اما اسم ایران گلین از کجا آمد؛ شهناز هادی‌نیا برای این سوال جواب آماده‌ای دارد: «هم به خاطر وطنم ایران این اسم را انتخاب کردم و هم چون ایران اسم عمه پدرم بود؛ زن بسیار دانایی که همیشه در دوران بچگی تحسینش می‌کردم. به خاطر همین دانایی اسمش را روی عروسکم گذاشتم. حس می‌کردم این‌طور این عروسک می‌تواند اندیشه و دانایی را به بچه‌ها انتقال بدهد. سفیر دانایی باشد، چون فکر می‌کنم بچه‌های نسل جدید به دانایی و آگاهی نیاز دارند. گلین هم در زبان ما به معنی عروس است و ایران گلین یعنی عروس ایرانی، شاهزاده یا پرنسس ایرانی.»

ایران گلین اما تنها نیست؛ خانم هادی‌نیا به فکر افتاده که تا چند وقت دیگر خواهرش توران گلین را هم به ثبت برساند: «توران گلین عروسک بعدی من است، تقریبا اسکلت و استخوان‌بندی عروسک قبلی را دارد، اما بهینه‌سازی شده، به اضافه این‌که موزیکال است و قابلیت پخش موسیقی را دارد. مثل خیلی از عروسک‌های دیگر که با فشار یک دکمه روی دست یا سینه‌شان برای بچه‌ها شعر می‌خوانند. اما تفاوتش در شعرهایی است که می‌خواند.»

توران گلین قرار است لالایی‌های سنتی کشورمان را برای بچه‌ها بخواند، لالایی‌هایی که خیلی از مادرهای امروز فراموش کرده‌اند: «خیلی وقت‌ها دیده‌ام مادرها بلد نیستند برای بچه‌هایشان لالایی بخوانند. البته این تقصیر آنها نیست، نشنیده‌اند که یاد بگیرند تا برای بچه‌هایشان هم بخوانند. به خاطر همین فکر کردم حالا که بیشتر بچه‌ها روز و شبشان را با عروسک‌هایشان می‌گذرانند چرا به همین بهانه لالایی گوش نکنند. این‌طور گوششان با این شعرها آشنا می‌شود و بعد‌ها وقتی خودشان هم بزرگ شدند می‌توانند اینها را بخوانند.»

از ایده تا اجرا

حالا ده ماه بعد است و این هنرمند قشقایی بجز مهدیه سادات و سیدسالارش، یک بچه دیگر هم دارد؛ بچه‌ای که از لحظه تولد دلش به دلش بند شده و دوست دارد هرچه زودتر به ثمر رسیدنش را ببیند: «ایران گلین مثل بچه‌ام است. با دست‌های خودم درست کردم. موهایش را بافتم، لباسش را دوختم. اسمش را انتخاب کردم و برایش آرزوهای زیادی دارم.»

آرزوهای شهناز اما خیلی دور نیست، خیلی عجیب هم نیست؛ دوست دارد یک روز توی دست هر دختربچه‌ای که موهایش را گیس بافته و انداخته پشت سر، یک عروسک باشد با لباس قشقایی، صورتی پارچه‌ای، ابروهایی به هم پیوسته و چشم‌هایی درشت. آرزویی که در کارگاه کوچکی که قرار است تعدادی از زنان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) را هم مشغول کند، رنگ واقعیت می‌گیرد: «رئیس کمیته امداد فیروز‌آباد وقتی خبر ثبت شدن این عروسک را شنید قول داد 15 میلیون تومان وام برای سرمایه‌گذاری در تولید عروسک پرداخت کند. این‌طور هم مشکل من حل می‌شود و هم مشکل تعدادی از زن‌های سرپرست خانوار که در این کارگاه مشغول به کار می‌شوند.»

مینا مولایی‌ /‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها