«همه چیز آنجاست» ساخته شهرام شاهحسینی که این روزها ازشبکه سوم سیما پخش میشود، از جمله این مجموعههای تلویزیونی است که دیده شدن را بسیار مدیون قصهاش است. قصهای ساده و سرراست با شخصیتهایی آشنا که خوب با مخاطب ارتباط میگیرد. فیروزه قشقایی به عنوان نویسنده فیلمنامه کارش را براساس یک فرمول قدیمی و امتحان پس داده آغاز کرده و چند داستان کوتاه را به قصه اصلی پیوند زده و از مجموع آن درامی خانواده محور را شکل داده است.
یک ماجرای خانوادگی
در ابتدا با خانواده محسن شامل همسرش اکرم، دخترش مهرنوش و پسرانش(مهدی و مهران) آشنا میشویم که به واسطه بدهیهای کارگاه کفاشی موروثیشان به دردسر افتاده و برای پرداخت آن ناچار به فروش کارگاه شدهاند. قشقایی قصه همه چیز آنجاست را از بحرانی که خانواده را تحتالشعاع قرار داده، آغاز کرده و به مرور آن را عمیقتر و پیچیدهتر میکند.
در حقیقت ماجرای فروش کارگاه حلقه اتصال داستانکها به یکدیگر است، داستانکهایی که بخوبی به هم متصل شدهاند و از هم گسستگی چندانی میانشان به چشم نمیخورد. در بخش مربوط به خانواده محسن در ابتدا به تضاد میان عروس و مادرشوهر برمیخوریم که به زندگی کنار هم در یک آپارتمان کوچک مجبور شدهاند و اصطکاک میانشان کاملا طبیعی به نظر میرسد.
از سوی دیگر، به ماجراهای مربوط به فروش کارگاه به فانی برمیخوریم که پاس نشدن چکهایش خود داستان فرعی دیگری را شکل میدهد. در طرف دیگر این خانواده، جوان بلندپروازی به نام مهران دیده میشود که دل به دختری از خانوادهای ثروتمند بسته و با استفاده از سندسازی و با همدستی دوستش وامی کلان از بانک میگیرد و در گرداب ناشی از کار غیرقانونیاش غرق میشود.
از سوی دیگر مهرنوشی قرار دارد که روی دیگر سکه مهران بوده و اهداف بلندبالایی در سر دارد که کار در شرکتی معتبر این موقعیت طلایی را به شکلی غیرمتعارف در اختیارش قرار میدهد. در این میان تنها مهدی شخصیت واقعگراتری از بقیه دارد و دلسوزانه به دنبال حل مشکلات مالی و غیرمالی خانواده است.
او قهرمان کنشمند این مجموعه است که گهگاه سکتههایی در پرداختش به چشم میخورد که البته به یکدستی آن لطمه زده و از یک شخصیت جذاب آرمانی تا حدودی دور میکند. اما مهدی در پیشبرد داستان و گسترش آن نقشی کلیدی دارد و در انجام آن نیز موفق عمل کرده است و نمونه آن را در رفتن به خانه پدربزرگ(نعمتالله) و یافتن خانواده عمویش میبینیم. با ورود آنها به این خانه قدیمی مخاطب به راز سر به مهر این خانواده (که چیزی جز ناتنی بودن محسن با دیگر خواهر و برادرهایش نیست) پی برده و رفتارهای عمه پرخاشگر مهدی را درک میکند.
داستانکها و باقی قضایا
بخش مهمی از قسمتهای میانی کار به جستجوهای مهدی به دنبال عمویش اختصاص پیدا کرده که بیش از اندازه کش آمده و قصه را از نفس انداخته است. از طرف دیگر اینکه مهدی با همه مشکلات ناشی از به هم خوردن قولنامه کارگاه و فشار طلبکارها و... تمام وقت و هم و غم خود را صرف یافتن عمویش کند، کمی با منطق داستانی جور درنیامده و تا حدودی باورپذیریاش را خدشهدار میکند. داستانک مربوط به افسردگی و آلزایمر نعمتالله هم تاثیرگذاری لازم را نداشته و مخاطب احساس نزدیکی عمیق با او نمیکند.
قشقایی در خلق داستانکهای دیگر همچون فانی و سحر (همسر دومش) و ماجرای سمانه (دوست صمیمی مهرنوش) و همسر شکاکش(اسماعیل) کاملا موفق عمل کرده اما در مقابل در داستانهای فرعی دیگر همچون خانواده بیتا و نازنین و نیز مدیر شرکت تجاریای که مهرنوش در آنجا کار میکند، کم آورده و کاملا به استفاده از کلیشههای دم دستی روی آورده است.
اتفاق مهمی که در پرداخت شخصیتها نیز به همین شکل رخ داده و شخصیتها به تبعیت از کیفیت داستانکها شکل گرفتهاند. برای مثال میتوان به سحر اشاره کرد که از کلیشهها در خلق آن بدرستی استفاده شده و تنش خوبی را بر فضای کار حاکم میکند. همینطور اسماعیل (همسر سمانه) که تعادل روحی نداشته و مبتلا به بیماری سوءظن است. شخصیتی بشدت باورپذیر که مخاطب نوسانهای رفتاری اش را کاملا درک میکند، چرا که ما به ازاهای واقعیاش را در زندگی دیده یا شنیده است.
در رابطه با خانواده نازنین و بیتا هم به حجم زیادی از رفتارهای بشدت کلیشهای برمیخوریم که پیش از این در تعداد زیادی از مجموعهها و فیلمهای تلویزیونی با آن برخورد کردهایم. به همین خاطر هم بحرانهای این خانواده همچون زخم جراحی ترمیم نشده روی پلک دختر کوچک آنها و... روی مخاطب تاثیر چندانی ندارد.
همه چیز آنجاست که برای پنجاه قسمت طراحی شده بدرستی از تعداد زیادی داستانک بهره گرفته، اما به نظر میرسد در این موضوع تعادل را رعایت نکرده و نوسانهایی در این مورد به چشم میخورد. در عین حال تعدد شخصیتهای فرعی هم تا حدودی به کیفیت کار لطمهزده و نویسنده را به سمت تیپسازی صرف سوق داده است که نمونه شاخص آن را در پدر و مادرهای بیتا و سمانه مشاهده میکنیم.
پیروی از سنت همیشگی
به لحاظ کارگردانی شاهحسینی با این حجم از شخصیتها و داستانهای فرعی کار مشکلی را پیش روی داشته و تا حدود زیادی از پس انجام آن برآمده است. کادرهای دوربین اغلب با سلیقه و وسواس بسته شده و اثری از شلختگی در آن به چشم نمیخورد به این موضوع برمیگردد.
شاهحسینی در گروه بازیگرانش تا حدود زیادی به همان سنت قدیمی و امتحان پس داده عمل کرده که نمود عینیاش را در انتخاب امین زندگانی برای ایفای نقش مهدی شاهد هستیم. نقش مثبتی که با توجه به سابقه تلویزیونی زندگانی کاملا قابل پیشبینی بوده یعنی و سازندگان همه چیز آنجاست حداقل ریسک را انجام دادهاند. اتفاقی که مشابهاش را در انتخاب جمشید مشایخی، مهرانه مهینترابی و عمرانی هم میبینیم. اما با همه اینها کلیت کار از این بابت آسیب چندانی ندیده و بازیها تقریبا یکدست از آب درآمده است.
مجموعه تلویزیونی همه چیز آنجاست که تا به اینجا با استقبال عامه مخاطبان همراه شده، بار دیگر نشان داد داستانگویی آن هم در قالب ملودرام همچنان میتواند انبوه مخاطبان را مجذوب خویش کرده و سرگرمشان کند.
محمد جلیلوند / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد