گفت‌وگو با حمید ابراهیمی، بازیگر سریال «سال‌های ابری»

نقش‌های منفی را خاکستری بازی می‌کنم

حکایت آدم‌های خاکستری

دوره، دوره خاکستری‌هاست. گویا دیگر روزگار شخصیت‌های سیاه و سفید مطلق به سر آمده است.
کد خبر: ۷۶۱۷۰۵
حکایت آدم‌های خاکستری

همان‌هایی که بعضی‌هایشان خیلی خوب بودند؛ زیادی خوب، فرشته‌گون، معصوم‌وار، نوعی ابربشر و برخی‌شان ‌ زیادی بد بودند؛ شیطان‌صفت، بدجنس‌گونه و ابلیس در شکل و شمایل انسان. هر دو شخصیت به روزگار ما تعلق نداشتند؛ شهد مکارم اخلاقی یکی آنقدر زیاد بود که دل‌ها را می‌زد و تلخی بی‌اخلاقی‌های آن دیگری به آن میزان غلو شده که غیرقابل باور می‌کرد.

دوران سیاه و سفیدها، روزگار افراط و تفریط، زمانه شعار و اندرزهای اخلاقی. شخصیت‌ها اغلب فاقد پیچیدگی‌های لازم برای گره‌افکنی دراماتیک در بطن داستان بودند؛ اکثرا تخت و تک‌بعدی و کسالت‌آور. کاملا متمایز در دو گروه؛ آدم بدها و آدم خوب‌ها. آدم خوب‌ها همیشه لبخند به لب داشتند، پرحوصله بودند، سرشان پایین بود، پخته فکر می‌کردند، دوراندیش بودند، همه پیش‌بینی‌هایشان درست از آب درمی‌آمد و همیشه هم دنیا به کام آنها بود. آدم بدها اما زهرخند بر لب داشتند، بی‌حوصله بودند و بی‌طاقت، گاهی چشم چرانی هم می‌کردند، دائم در حال طرح نقشه‌های شیطانی، فقط و فقط به فکر نفع و سود خودشان، عصاره بدی‌ها و کژاندیشی‌ها و کجروی‌ها و همیشه هم در پایان کار سرافکنده بودند و سر و کارشان با قانون و پلیس‌های وظیفه‌شناس. نوعی افراط و تفریط، چپ و راست زدن‌های بی‌حساب و کتاب، شر و خیر غیرمنطقی، مرزبندی بی‌اساس.در چند سال اخیر اما کم و بیش فاصله گرفته شده از این شخصیت‌های سیاه و سفید و شعارزده در فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی. آدم‌ها دیگر کمتر تقسیم‌بندی و خط‌کشی می‌شوند. حالا شخصیت‌های سریال‌های تلویزیونی بیشتر شبیه مردم هستند؛ شبیه همه، اطرافیان، دوست، فامیل، آشنا، همسایه؛ شخصیت‌های خاکستری. این روزها لزوما نباید جمیع بدی‌ها یکسره در یک کلاهبردار گرد آمده باشد؛ یک زمین‌خوار هم می‌تواند خانواده دوست باشد و سخت وفادار به همسر.

جزئیات یک شخصیت باید نشان داده شود

اما شخصیت چیست و چه تعریف و نقشی در فیلمنامه دارد؟ به باور یک فیلمنامه‌نویس باسابقه، شخصیت یکی از اجزای اصلی درام است که در پیشبرد داستان فیلمنامه نقش اصلی و اساسی را بازی می‌کند.

مسعود بهبهانی‌نیا معتقد است از طریق کنش و واکنش‌های فیلمنامه است که شخصیت معرفی و شناخته می‌شود، اما گاهی تیپ با شخصیت اشتباه گرفته شده و تکلیفش از همان ابتدا برای بیننده مشخص است.

نویسنده سریال «ترانه مادری» درباره ویژگی‌های شخصیت‌های جذاب در فیلمنامه توضیح می‌دهد: شخصیت‌ها باید برگرفته از جامعه باشند و شبیه آنها در اجتماع هم یافت شود. شخصیت‌های یک فیلمنامه باید شناسنامه‌دار باشند و وقایع مهم زندگی‌شان که در ساخت و شکل‌گیری‌شان موثر بوده، در این شناسنامه آمده باشد. شخصیت در بستر جامعه شکل می‌گیرد و باید شرایط اجتماعی را بازتاب دهد تا بتواند همذات‌پنداری بیننده را با خود داشته باشد.

وی در تعریفش از شخصیت خاکستری بیان می‌کند: شخصیت خاکستری تک‌بعدی نیست. تماشاگر از همان ابتدا تکلیفش را با او نمی‌داند و دستش رو نشده است. اگر قرار است بد بودن یک انسان را به نمایش بگذاریم باید زمینه‌های این بدی را نیز به تصویر بکشیم. همین آدم بد ممکن است اگر در بستر دیگری رشد می‌کرد انسان خیلی خوبی هم شده بود. نهاد انسان‌ها به خودی خود پاک بوده و تحت شرایط است که تغییر می‌کند. اگر تکلیف بیننده با یک نقش از همان ابتدا مشخص باشد دیگر نامش شخصیت نیست، تیپ است.

بهبهانی‌نیا ادامه می‌دهد: ابعاد وجودی یک شخصیت خاکستری در سیر داستان مشخص می‌شود و بیننده به طور دائم در حال کشف است. شخصیت باید برای رسیدن به هدفش انگیزه داشته باشد؛ شخصیت‌های قوی انگیزه‌های قوی‌تری هم دارند. ممکن است با چالش‌های سخت هم مواجه شوند، اما به مرور بر مشکلات فائق می‌آیند. هر چه جزئیات یک شخصیت بیشتر نشان داده شود تماشاگر هم بیشتر با او احساس همذات پنداری خواهد کرد.

نویسنده مجموعه‌های «خاک سرخ» و «نرگس» درباره شخصیت پردازی این روزهای سریال‌های تلویزیونی می‌گوید: گاهی استثناهایی مثل «پرده‌نشین» را می‌توان دید، اما در بیشتر سریال‌ها تکلیف شخصیت‌ها از همان ابتدا مشخص است. مرتب هم بیننده را نصیحت می‌کنند. این در حالی است که باید در طول داستان و با بسترسازی تغییر و تحول در شخصیت‌ها پیام‌های هدف، آن هم به طور غیرمستقیم به بیننده منتقل شود.

این فیلمنامه‌نویس ضعف اصلی فیلمنامه‌های امروزی را صرف کردن وقت کم برای تربیت فیلمنامه‌نویس و ناکافی بودن فرصت نویسنده و ابتلا به نوعی شتابزدگی همگانی ذکر می‌کند.

شخصیت اطلاع‌رسانی کند

یک کارگردان و فیلمنامه‌نویس پیشبرد یک فیلمنامه و سرعت بخشیدن به ضرباهنگ آن را فقط وابسته به شخصیت‌ها نمی‌داند، اما تصریح می‌کند: هدف و نیاز شخصیت است که فیلمنامه را به سهم خود پیش می‌برد. هر چه خواسته او قوی‌تر باشد اقداماتش هم جدی‌تر خواهد بود. وجود تعامل میان هدف و انگیزه شخصیت است که عملکرد او را باورپذیر می‌کند و در ضمن یاری‌رسان پیشرفت روند داستان نیز می‌شود.

فریدون فرهودی ادامه می‌دهد: پیشرفت داستان یعنی افزایش اطلاعات بیننده. شخصیت‌های تلویزیونی ما عمدتا به علت تعریف ناقص از درام، اطلاعات کمی به بیننده منتقل می‌کنند. حتی زمانی که با هم صحبت می‌کنند به جای این که به تماشاگر اطلاعات ارائه دهند بیشتر در عرض گام برمی‌دارند و فقط خودشان را توضیح می‌دهند.

کارگردان سریال «جاده» با تاکید بر این که اطلاع‌رسانی شخصیت به بیننده جزو ابتدایی‌ترین اصول نمایشی است، توضیح می‌دهد: متاسفانه اغلب کارهای نمایشی ما در همین اصول اولیه مشکل دارند؛ این بیشتر برمی‌گردد به تنگ بودن دایره پرداخت شخصیت‌ها که قدرت مانور را از نویسنده می‌گیرد وگرنه نویسندگان، کارگردانان و بازیگران ما این توانایی را دارند که شخصیت‌های جذابی خلق کنند.وی در عین حال از شخصیت به عنوان پیش برنده فیلمنامه نام می‌برد و اظهار می‌کند: از آنجا که تلویزیون مخاطب عام دارد، یکی از مهم‌ترین ویژگی شخصیت‌های داستانی‌اش باید باورپذیری و ملموس بودن برای بیننده باشد؛ باورپذیری به معنای داشتن نمونه‌های مشابه در جامعه است.

کارگردان تله‌فیلم «زن ناتمام» با اشاره به این که بخشی از بار دراماتیک آثار تلویزیونی به گفت‌وگوها وابسته است، می‌گوید: شخصیت باید چندوجهی باشد، خاستگاه اجتماعی و تربیتی‌اش برای بیننده روشن شود و به روز و در عین حال عام باشد. آموزه‌هایی که قرار است از سوی یک شخصیت به مخاطب منتقل شود باید در گفتار و رفتار خودش نیز نهادینه شده باشد.

فرهودی یکی از معضلات کارهای تلویزیونی را شعارزدگی شخصیت‌ها عنوان می‌کند و در تحلیلش از شخصیت‌های خاکستری بیان می‌کند: طبعا شخصیت‌های خاکستری نزدیکی بیشتری با توده مردم دارند، چراکه مثل عامه، هم ضعف دارند و هم نقاط قوت و تلاشی که در سیر اثر برای فائق آمدن بر این ضعف‌ها و متحول شدن و رسیدن به تکامل به خرج می‌دهند برای بیننده جذاب است.

نویسنده فیلمنامه «دختری با کفش‌های کتانی» در ادامه تصریح می‌کند: کارهای تلویزیونی بدون شخصیت‌های خاکستری باورپذیر نمی‌شوند؛ آدم‌ها یا این‌قدر خوب هستند که به قدیس شبیه می‌شوند یا بد مطلق. فکر می‌کنم معضل در طراحی شخصیت توسط نویسنده نیست، بلکه نگاهی است که به شخصیت در آثار نمایشی وجود دارد.

وی می‌افزاید: متاسفانه در شخصیت‌های آثار نمایشی ما یا اصلا ضعف و نقصانی وجود ندارد یا اگر هم هست برای غلبه و عبور از آن متوسل به شعار می‌شوند.

این کارگردان و فیلمنامه‌نویس ضعف اساسی مجموعه‌های تلویزیونی را برآمده از نگاه مدیریتی و سلیقه‌ای گروه‌ها و شبکه‌های مختلف به متون نمایشی می‌داند و می‌گوید: قصدم شکستن خطوط قرمز و عبور از مرزهای غیرمجاز نیست، بلکه خواسته‌ام کنار گذاشتن اعمال سلیقه‌های شخصی است.

خاکستری‌ها خنثی نیستند

نویسنده سریال «آوای باران» معتقد است که یک شخصیت فارغ از مثبت یا منفی بودنش، اگر درست تعریف شود برای مخاطب جذاب خواهد بود.

سعید جلالی با بیان این که تعریف شخصیت با تیپ و کاراکتر متفاوت است، می‌گوید: شخصیت کامل‌ترین کاراکتر در فیلمنامه است که باید تمام دغدغه‌ها و عادت‌هایش برای بیننده تعریف شده باشد. به طور مثال، مخاطب درباره یک سارق باید بداند که چگونه فکر می‌کند، چه عادت‌هایی دارد، خصوصیاتش چیست، با چه ادبیاتی صحبت می‌کند و... زمانی که از این ریزه‌کاری‌ها مطلع شد شخصیت برایش باورپذیر می‌شود و با او همذات‌پنداری می‌کند.

وی شخصیت خاکستری را یک شخصیت رئال و واقعی ذکر می‌کند و می‌گوید: از آنجا که شخصیت‌های خاکستری شبیه مردم و دارای نقاط ضعف و قدرت هستند، برای بیننده جذاب می‌شوند که پیگیر شود سرنوشت آنها را دنبال کند.

این فیلمنامه‌نویس در پاسخ به این پرسش که با توجه به نماد بی‌خاصیت بودن رنگ خاکستری از منظر علم روان‌شناسی، آیا در حوزه فیلمنامه‌نویسی هم شخصیت‌های خاکستری خنثی هستند، تصریح می‌کند: در فیلمنامه‌نویسی که بحث روان‌شناسی نداریم. در دهه‌های گذشته چه در ایران و چه در جهان، یک قهرمان و یک بدمن برای هر فیلم تعریف می‌شد. این دو در مقابل هم قرار می‌گرفتند و شخصیت مثبت فیلم معمولا بر دیگری غلبه می‌کرد و پیروز می‌شد. بیننده هم کاملا می‌دانست قرار است چه اتفاقی در فیلم بیفتد. جلالی ادامه می‌دهد: اما سینما به مرور به سمت شخصیت‌های چند لایه رفت. شخصیت‌هایی که نشود به آسانی دستشان را خواند و حدس زد چه خواهند کرد؛ در یک سکانس مثبت و در دیگری منفی. این شخصیت‌های چند لایه با گذشت زمان، معروف شدند به خاکستری‌ها.

نویسنده سریال «دردسرهای عظیم» کمبود قصه را معضل اصلی این روزهای فیلمنامه‌نویسان ذکر و بیان می‌کند: دست نویسندگان بسته است و همه دارند از روی دست هم کپی می‌کنند. تمام فیلمنامه‌نویسان ـ چه تلویزیونی و سینمایی ـ روی پنج، شش قصه تمرکز کرده‌اند و فقط خود را تکرار می‌کنند. این بدترین اتفاق است. قصه‌های زیادی وجود دارد که شنیده و دیده نشده است.

شخصیت باید نقص داشته باشد

سعید رحمانی، شخصیت را یکی از دو رکن اساسی فیلمنامه ذکر می‌کند و می‌گوید: جذاب‌ترین شخصیت‌های یک فیلمنامه آنهایی هستند که نقص دارند و همین کمبود است که در بستر درام به آنها انگیزه می‌دهد تا حرکت و تغییر کنند.نویسنده سریال‌های «وفا» و «رسم عاشقی» با تاکید بر این که در سینمای اجتماعی بهتر است شخصیت‌ها خاکستری باشند، اظهار می‌کند: خاکستری اصطلاح است و ساخته و پرداخته فیلمنامه‌نویسان. سیاه، بد است؛ سفید، خوب و میانه، خاکستری.

وی با تاکید بر این که شخصیت هدفمند و باانگیزه به درام ریتم می‌دهد، تصریح می‌کند: شخصیت قدرتمند درام را نیز مستحکم می‌کند. اگر برای یک شخصیت مانع بگذاریم باعث اعتلای او می‌شود و یکی از این موانع، بدمن‌های قوی است.رحمانی یکی از امتیازهای درام را شخصیت‌های خاکستری‌اش می‌داند و بیان می‌کند: شخصیت خاکستری شبیه بقیه است، اما به خاطر یک مساله دراماتیک دچار چالش می‌شود، ضعف‌هایش بروز می‌کند و قوت‌هایش مورد تهدید قرار می‌گیرد و مجبور می‌شود در بستر درام حرکت کند. این اصل درام است. این روزها جیمز باند هم پر از نقطه ضعف شده تا تماشاگر با او احساس دوری نکند و فاصله نگیرد.

نویسنده سریال «گمگشته» دوری از نوگرایی را آفت فیلمنامه‌نویسی می‌داند و می‌افزاید: متاسفانه حوزه‌های جدید از ترس بازخوردهای منفی تجربه نمی‌شود.

محسن محمدی ‌‌‌/‌‌‌ گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها