متافیزیک، علم، شبه علم؛ نسبت اینها با هم چیست؟

محک تجربه؛ ‌معیار تشخیص دانش از شیادی

علم با مابعدالطبیعه‌- ‌متافیزیک چه نسبتی دارد؟ آیا علم مدرن درباره متافیزیک سکوت می‌کند؟ درباره شبه‌علم چطور؟ آیا میان علم و شبه‌علم نیز نسبتی برقرار است؟ برای پاسخ به پرسش‌های بالا و تبیین نسبت یا موضِع هریک از این حوزه‌ها به یکدیگر، ابتدا باید به اجمال از واژه‌‌های مابعدالطبیعه یا متافیزیک، علم و شبه‌علم تعاریفی عملیاتی ارائه دهیم.
کد خبر: ۷۶۰۸۸۶
محک تجربه؛ ‌معیار تشخیص دانش از شیادی

یعنی بگوییم مقصودمان از این واژه‌ها در این متن چیست و آن را در چه معنایی به کار می‌بریم. پیش از شروع باید یادآور شویم مسائلی مانند چیستی علم و چیستی متافیزیک از مهم‌ترین مسائل فلسفه علم به طور خاص و فلسفه به‌طور عام است که درباره آن تاکنون هزاران مقاله و کتاب منتشر شده و همین حالا نیز در حال نگارش است. در این نوشتار تعاریف ارائه شده بسیار مختصر و دم‌دستی هستند.

یک اشتباه رایج

‌شاید بسیاری از ما گمان کنیم متافیزیک همان است که در آن به پدیده‌های ماورایی (ماوراءالطبیعه) می‌پرداز‌د، مثلا علوم غریبه، طالع‌بینی، جادوگری و پیشگویی، هاله‌بینی، انرژی درمانی، هومیوپاتی و... یعنی به حوزه‌هایی که علوم طبیعی و فیزیکی قادر به توضیح و شناخت آنها نیستند. به عبارت دیگر چون فیزیک تاکنون از توانایی درک آنها عاجز بوده، به آنها متافیزیک می‌گوییم! این غلط مصطلح و کژفهمی شاید حاصل نوعی اشتراک لفظ (equivocation) است (اشتراک لفظ یعنی استفاده از کلمات و عبارات مبهم یا دارای چند معنا در یک توضیح یا استدلال، به‌طوری که آن عبارت مبهم، سبب گمراهی خواننده یا شنونده شود). دست‌کم در فلسفه آنچه ‌ از متافیزیک مراد می‌شود هیچ ربطی به اموری از این دست ندارد.

ریشه کلمه متافیزیک در فلسفه به طرز تعجب‌آوری پیش پا افتاده است. ارسطو کتابی دارد که ما امروز آن را متافیزیک می‌نامیم و در آن درباره اموری سخن می‌گوید که خود، آن را جوهر اشیاء می‌نامد. یکی از کسانی که در روزگار قدیم آثار ارسطو را تنظیم می‌کرد، کتاب مزبور را که امروز به «مابعدالطبیعه» یا «متافیزیک» معروف است، بعد از کتاب «طبیعت» یا «فیزیک» قرار داد و براین اساس بعدها اسم این کتاب را «متافیزیک» گذاشتند! پس متافیزیک یعنی کتابِ بعد از کتابِ فیزیک. در واقع متافیزیک، شاخه‌ای مهم از فلسفه است که به بنیادی‌ترین امور هستی، یعنی پژوهش درباره چیستی و کنهِ وجود، به ماهو وجود، می‌پردازد؛ یعنی مسائلی درباره اصول اساسی شکل‌دهنده تجربه‌های ما از قبیل علیت، چیستی مکان، زمان، ماده و مسائلی مانند اراده آزاد (جبر و اختیار)، آگاهی و ذهن انسان.

محک تجربه در علم

علم به معنای ساینس (Science) نوعی فعالیت سازمان‌یافته است که هدف آن تولید و سامان‌دهی دانش درباره جهان طبیعی یا پدیده‌های طبیعی، بر مبنای امور تجربی و در قالب تبیین‌ها و پیش‌بینی‌های آزمون‌پذیر است؛ یعنی به عبارتی همان کاری است که دانشمندان در دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی و پژوهشی انجام می‌دهند. این فعالیت چند ویژگی منحصر بفرد دارد که آن را از حوزه‌های دیگر معرفت بشری متمایز می‌کند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های نهاد علم، گشتن به دنبال اطلاعاتی است که تعیین صحت و سقم آنها برای دیگران امکان‌پذیر باشد، یعنی آن اطلاعات در چنان شرایطی به دست آمده باشد که دیگر افراد صاحب صلاحیت نیز بتوانند مشاهدات مشابهی انجام دهند و ببینند که آیا همان نتایج به دست خواهد آمد یا نه. دومین ویژگی مهم روش علمی «کنترل» است؛ یعنی به کارگیری فرآیندی خاص برای کاستن از خطا، هم در مشاهدات و هم تفسیر نتایج تحقیقات، سومین ویژگی مهم روش علمی «دقت در به کارگیری زبان» است. از آنجا که بسیاری از کلمات و مفاهیم رایج در زبان معمولا مبهم‌ یا نامفهوم هستند، در روش علمی سعی بر این است که از زبان به صورت دقیق و بدون ضد و نقیض‌گویی استفاده شود. ویژگی مهم دیگر «شک سازمان‌یافته» است. در علوم تجربی تقریبا هیچ گزاره یقینی و نهایی وجود ندارد و فعالیت‌ها و محتویات علمی همیشه در فرآیند اصلاح و بهبود دائم قرار دارند. همچنین در علوم تجربی آزمایش‌ها صحت یک نظریه را تائید یا رد می‌کنند و هیچ وقت آن نظریه را اثبات نمی‌کنند. در واقع هر مشاهده که موید یک نظریه باشد درجه صحت آن نظریه را افزایش می‌دهد. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دیگر گزاره‌های علمی این است که «آنها همواره باید تن به محک تجربه» دهند. فرض کنید شخصی ادعا کند در تخم مرغ قورباغه‌ای وجود دارد که با اولین و کوچک‌ترین ضربه به تخم‌مرغ به سفیده و زرده تخم‌مرغ تبدیل می‌شود و همچنین هرگونه فعالیت در راه شناخت محتویات درون آن، مثلا مطالعه از طریق پرتو ایکس بازهم قورباغه را تبدیل به محتویات معمول تخم مرغ می‌کند! بدیهی است این روش در هیچ حالتی تن به محک تجربه نمی‌دهد و نمی‌توان آن را راستی‌آزمایی کرد. حتی اگر چنین ادعایی درست باشد، علمی نیست. فیلسوفان علم، برای چیستی فعالیت‌های علمی و روش‌های تشخیص آنها از ناعلم تعاریف و روش‌های فراوانی ارائه داده‌اند که حتی مرور مختصر آنها در این نوشتار نمی‌گنجد.

شبه علم چیست؟

اما شبه‌علم ادعاها و باورهایی است که ادعای علمی بودن دارند، اما با روش‌های علمی فرسنگ‌ها فاصله داشته و در واقع به طور فریبنده‌ای از ادبیات و کلمات جهان علم برای بیان اموری خلاف واقع و تائیدنشده استفاده می‌کنند. شاید مهم‌ترین ویژگی آنها این باشد که تقریبا هیچ یک از ویژگی‌هایی که برای روش علمی ذکر شدند‌ دارا نیستند! هدف شبه‌علم جذب مخاطب غیرمتخصص و سوءاستفاده از آگاه‌ نبودن آنها و در بسیاری‌ موارد سوء‌استفاده‌های مالی از این ناآگاهی‌ها است. همه آنها خصوصیات تقریبا مشترکی دارند که تشخیص آنها را از محتویات اصیل علمی آسان می‌کند. شاید بخشی از آنچه‌ به غلط از متافیزیک برداشت می‌شود بتواند در دسته شبه‌علم قرار بگیرد. اموری مانند انرژی درمانی، طالع‌بینی، فال قهوه، احضار ارواح، پیش‌بینی سرنوشت و بیان ویژگی‌های شخصی براساس ماه تولد، چاکراه‌های بدن، انرژی‌های فراکیهانی! و اموری از این دست که در مواقع لزوم همه ادعای علمی بودن دارند و در مواقع لزوم نداشتن ، می‌گویند هنوز دانش بشری به این چیزها دست پیدا نکرده! بعضی از ویژگی‌های آنها را مرور مختصری می‌کنیم.

1.تن به محک تجربه نمی‌دهند .

2.از عبارات مبهم شبه علمی استفاده‌ می‌کنند که معنای مشخصی ندارد. مثلا وقتی می‌گویند انرژی امواج، معلوم نیست مقصودشان آیا همان انرژی حاصل از امواج الکترومغناطیسی است که همه اشیاء بسته به دمایشان در طول موج‌های مختلف از خود گسیل می‌کنند؟!

3. از مراجع مشکوک و نامعلوم استفاده می‌کنند، مثلا می‌گویند دانشمندان ژاپنی اثبات کرده‌اند که... این روش ارجاع یکی از مشخصه‌های بارزشان است و معمولا در آخر هم معلوم می‌شود که چنین دانشمندانی وجود خارجی نداشته‌اند. ارجاع دقیق علمی یعنی به شما نام فرد، دانشگاه یا تیم تحقیقاتی یا نام نشریه علمی (ژورنال) را که نتایج پژوهش در آن منتشر شده است ارائه دهد. توطئه‌اندیشی، استفاده ناشیانه از واژه‌ها و اصطلاحات علمی مانند فیزیک کوانتوم، نسبیت، اشعه کیهانی و... تکیه بر همهمه و شایعه به جای انتشارادعاها و استدل‌های متقن مدقن، تکیه بر تک‌نگاری تجربه‌های شخصی و طرح کردن قوانین تازه برای طبیعت ویژگی‌هایی است که معمولا در عموم آنها یافت می‌شود. گفتنی‌ها در مورد شبه‌علم نیز خیلی بیشتر از آن است که در اینجا بتوانیم مطرح کنیم.

حالا با داشتن چنین تعاریفی می‌توانیم نسبت هریک از سه حوزه مطرح شده را با یکدیگر مشخص کنیم. موضع علم در برابر شبه‌علم چیست؟ جواب کوتاه و ساده است. بشدت آن را رد و محکوم هم می‌کند و در بسیاری‌ مواقع ادعاهای آنها را به محک آزمون می‌گذارد (اگر اساسا آزمون‌پذیر باشند) و ابطال می‌کند. واقعیت این است که به دلیل حجم عظیم ادعاهای شبه‌علمی در جهان، دانشمندان و محققان فرصت کافی برای بررسی همه آنها را ندارند و در واقع وقت آنها بسیار باارزش‌تر از آن است که به بررسی همه این توهمات بپردازند! اما با وجود این بسیاری از این ادعاها با روش‌های علمی و از طرف مراکز معتبر علمی مورد آزمون قرار گرفته‌اند. مثلا در مورد اثر داروهای هومیوپاتی تحقیقات مفصلی انجام شد و در همه آنها هیچ اثر درمانی معناداری از این داروها گزارش نشد.

مقالاتی که نتایج این تحقیقات را گزارش داده‌اند در وبسایت pubmed که یکی از مهم‌ترین و معتبرترین منابع علمی در حوزه پزشکی و سلامت است، منتشر شده و در دسترس عموم است. تحقیقات فراوان دیگری برای تائید و راستی‌آزمایی موارد فراطبیعی و ماورایی انجام شده‌ است، اما تاکنون هیچ مرجع معتبر علمی صحت ادعای هیچ‌کدام از آنها را گزارش نکرده‌ است. در همه جای جهان افراد زیادی وجود دارند که ادعاهای عجیبی از قبیل ارتباط با مردگان، ارسال انرژی، در اختیار داشتن نیروهای ماورایی و.... دارند. جالب است که بعضی از نهادها و مراکز علمی جایزه‌های بزرگی را در نظر گرفته‌اند برای این‌که شخصی بتواند در شرایط آزمایشگاهی و تکرارپذیر صحت ادعاهای این‌چنینی را نشان دهد که تاکنون هیچ‌کدام از این اشخاص موفق به اثبات صحت ادعاهای خود نشده‌اند. بنیاد جیمز رندی یکی از این نهادهاست که جایزه یک میلیون دلاری (حدود سه میلیارد و 500 میلیون تومان) برای اثبات چنین ادعاهایی در نظر گرفته است.

نسبت متافیزیک و علم

اما در مورد رابطه علم و متافیزیک چه می‌توان گفت؟ البته باید دوباره تاکید کنیم منظورمان از متافیزیک در اینجا همان تعبیری است که در فلسفه به‌کار می‌گیریم. قضیه در مورد رابطه علم با مابعدالطبیعه یا متافیزیک (و نه ماوراءالطبیعه) به همان سادگی رابطه علم با شبه‌علم نیست. در این‌ باره نظرات دانشمندان و فیلسوفان علم بسیار متفاوت است. مثلا بسیاری از پوزیتیویست‌های منطقی و فیلسوفانی مانند راسل، ویتگنشتاین‌، رایشنباخ و کارنپ که عمدتا فیلسوف ـ دانشمند بودند و فضای حاکم بر علم بخصوص در اوایل قرن بیستم متاثر از افکار آنان بود، گزاره‌های متافیزیکی را بی‌معنا می‌دانستند و معتقد بودند نه‌فقط علم مدرن کاری با متافیزیک ندارد بلکه اصولا هرگونه اظهارنظری در حوزه متافیزیک بی‌معناست. اما از اواسط قرن بیستم دیگر افراد کمی از فیلسوفان علم به چنین نظری قائل هستند.

شاید در سطوحی علم با متافیزیک در ارتباط نباشد یا به عبارتی علم مدرن متعارف، در مورد متافیزیک موضع خنثی داشته‌ باشد. اما در سطوح دیگری، علم با متافیزیک در تعامل است یا به اعتقاد بسیاری از فیلسوفان علم، مانند کارل پوپر، حتی بنیادهای خود علم بر متافیزیک استوار است. یعنی ما در علوم بنیادی در بدو امر باید پیشفرض‌هایی را بپذیریم که این پیشفرض‌ها در بسیاری از مواقع پیشفرض‌های متافیزیکی هستند. مثلا این‌که شما اعتقاد داشته باشید فیزیک در همه جای عالم یکسان است، ‌ یا معتقد باشید گزاره‌های علمی در مورد امور واقعا حقیقی جهان سخن می‌گوید و مستقل از ذهن ما صادق‌اند، اینها همه پیشفرض‌های متافیزیکی است. یعنی نه این‌که معقول یا درست نباشند، از این جهت علمی نیستند که تا این زمان راهی برای آزمون‌پذیری آنها به‌طور کامل، پیشنهاد نشده ‌است. شاید بهتر است برای تبیین نوع ارتباط علم با متافیزیک، علم را نیز به دو بخش تقسیم کنیم؛ بخشی از علم که شاید بیشتر سروکارش با فناوری و علوم کاربردی و مهندسی است چندان سر و کاری با متافیزیک ندارد. اما در علم هر چقدر به سمت علوم نظری و بنیادی‌تر نزدیک می‌شویم، همزمان به متافیزیک هم نزدیک می‌شویم. مثلا فیزیکدانی را در نظر بگیرید که در حوزه نظریه ریسمان فعال است. او در واقع در حال تحقیق و پژوهش در مورد بنیادی‌ترین امور عالم است. چنین فردی به احتمال فراوان با متافیزیک هم سر و کار دارد و هم در بسیاری از مواقع موضع متافیزیکی اوست که سمت‌گیری تحقیقاتش را جهت می‌دهد. چنین نظری درباره عصب‌پژوهی (نوروساینس) که در حوزه آگاهی انسان یا بررسی افعال ارادی انسان کار می‌کند هم صادق است. کمااین‌که مشاهده می‌کنید امروز بعضی از بنام‌ترین متافیزیک‌دانان، فیلسوفان ذهن و یا فیلسوفان علم در واقع از بنام‌ترین فیزیکدانان، کیهان‌شناسان، زیست‌شناسان یا ریاضیدانان جهان هم هستند. مثال‌ها فراوان است، جورج الیس، پن روز، الیوت سوبر، جان بارو و لی اسمولین برخی از مهم‌ترین این نام‌ها هستند. علاوه بر این در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر جهان کنفرانس‌های مشترک بین فیلسوفان و دانشمندان برگزار می‌شود و حتی رشته‌های دانشگاهی مشترک تاسیس شده است. برای نمونه می‌توان به رشته فلسفه کیهان‌شناسی اشاره کرد که بتازگی با همکاری مشترک دانشگاه‌های کمبریج و آکسفورد تاسیس شده است.

نتیجه : علم در ارتباط با متافیزیک و بی ارتباط با شبه علم

در پایان می‌توانیم پاسخ روشن‌تری به پرسش‌های ابتدایی بدهیم. ارتباط علم با متافیزیک موضوع پیچیده‌ای است که آرای فیلسوفان علم و دانشمندان نیز پیرامون آن متفاوت است و بسیاری از پرسش‌ها در مورد ارتباط آنها همچنان مطرح است و بسیاری از مراکز معتبر علمی و فلسفی جهان همین حالا مشغول بررسی چنین پرسش‌هایی‌ هستند. اما در مورد ارتباط علم با شبه‌علم، قضیه روشن و بدیهی است. علم بشدت آنها را محکوم و رد می‌کند. در واقع تفکر و روش علمی همان سلاح دانایی را در اختیار ما انسان‌ها قرار داده تا به کمک آن از شر جهل و خرافات و شبه‌علم رهایی یابیم.

منابع:

Stanford Encyclopedia of Philosophy

The Routledge Companion to Philosophy of Science

فلاسفه بزرگ، برایان مگی، ترجمه عزت‌الله فولادوند

راهنمای تفکر نقادانه، ام. نیل براون، ترجمه کورش کامیاب

امیرحسین موسوی / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها