برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح پنجشنبه

باخت شیخ نشین ها در قمار نفتی

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

راهپیمایی علیه اسلامی شدن غرب

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «چه کسانی نمی‌خواهند تحریم لغو شود؟»،«هزینه حمایت غرب از تکفیری ها»،«بحران سوریه و ضرورت تقویت جبهه دیپلماتیک محور مقاومت»،«افغانستان- نگاه سوم»،«از اصل موضوع منحرف نشویم»،«مخاطرات امنیتی اینترنت غیرملی»،«راهپیمایی علیه اسلامی شدن غرب»،«قدردانی دیک‌چنی!»،«نسخه روسی رکود تورمی»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۷۵۰۱۸۶
راهپیمایی علیه اسلامی شدن غرب

کیهان:چه کسانی نمی‌خواهند تحریم لغو شود؟

«چه کسانی نمی‌خواهند تحریم لغو شود؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛فقط «وارطان» مسیحی نبود که می‌گفت 3 بار به زیارت امام حسین علیه‌السلام در کربلا رفته است. حالا «رزکی جوقی» ایزدی مذهب هم برای زیارت به کربلا آمده است. وارطان را 5 سال پیش- یکی دو شب مانده به عاشورای حسینی در سال 1388- همه در قالب تلویزیون دیدند که پای دیگ نذری ایستاده بود و می‌گریست. آمده بود کمک کند. می‌گفت تا آن روز 3 بار به زیارت کربلا رفته. می‌گفت من حسین(ع) را دوست دارم. می‌گفت و می‌گریست برای حضرت قتیل‌العبرات و اسیرالکربات. 5 سال بعد «رزکی جوقی» (ابواشجان) کُرد و ایزدی مذهب، پای به حرم کربلا گذاشته است. تابلویی بر سر دست دارد. «من ایزدی هستم. جانم فدایت حسین». می‌گوید «اینجا آمده‌ام تا در مصیبت شهادت سرور بشریت شریک شوم. امام علی می‌گوید مردم یا برادر دینی تو هستند یا شریک تو در خلقت. ایزدی‌های موصل مانند شیعیان و سنی‌ها زیر حملات تروریست‌های داعش هستند. دختران و زنان ما قربانیان اصلی تروریست‌ها هستند که به بردگی گرفته می‌شوند و ظالمانه‌ترین جنایت‌ها را برآنها روا می‌دارند. آیت‌الله سیستانی گفت شما به گردن ما حق دارید و ما هیچ گاه شما را فراموش نمی‌کنیم». حالا کلیمی و مسیحی و مسلمان شیعه و سنی زیر خیمه محبت سالار آزادگان به هم رسیده‌اند. معرفت و حریت، آنان و همه آزادگان را به هم می‌رساند.

بد نهادی و بد دینی اما- مسلمان شیعه و سنی باشی یا مسیحی و یهودی- بد دردی است. بد دین‌ها همان‌ها هستند که برحسب ظاهر در اردوگاه امیر مؤمنان(ع) بودند اما بارها با سرزنش حضرت مواجه شدند. «اما دینُ یجمعکم و لا حمیهًْ تُحِمشُکم... آیا دینی نیست که شما را گرد هم آورد. آیا غیرتی نیست که شما را به خشم وادارد و برای هجوم دشمن به حرکت درآورد؟ میان شما فریاد زنان می‌ایستم اما صدایم را نمی‌شنوید و اطاعت نمی‌کنید تا آنگاه که حوادث، عواقب وخیم خود را نشان می‌دهد...» (خطبه 39 نهج‌البلاغه). آن مرد ایزدی مذهب که طعم تلخ ناامنی و شرارت جنایتکاران را چشیده، می‌فهمد که باید به امیرمؤمنان و سیدالشهدا(علیهماالسلام) پناه آورد اما جماعتی که از صدقه سر انقلاب و جمهوری اسلامی آسایش و امنیت دارند، چگونه توانستند به باور عمیق و از جان دوست‌تر یک ملت بزرگ در عاشورای سال 88 پنجه بیاندازند و عواطف آنان را جریحه‌دار کنند؟ و آن کس که همین وحشی‌های مدرن را «مردمان خداجو» نامید، از کدام قوم و قبیله بود که اسباب سرشکستگی و لعنت دنیا و آخرت را به جان خرید؟ آیا طراحان اصلی آن جنایت بزرگ بنا نداشتند شبیه فتنه داعش و جبهه النصره و جیش‌الحر (ارتش آزاد) را در ایران تدارک کنند. پس سران داخلی فتنه چرا تا آخر خط را با سیاستگذاران خارجی رفتند؟

اگر «رزکی جوقی» ایزدی مذهب با تابلوی «جانم فدایت حسین» آمده، در مقابل جماعتی هم هستند که بخواهند از این دریای خروشان محبت آزرده خاطر شوند و بخواهند آن را پنهان سازند. اگر مسلمان و مسیحی و کلیمی و ایزدی نبودند، روزنامه‌نگار و خبرنگار که بودند. دیدند 20 میلیون انسان با انواع ملیت‌ها و مذاهب‌ از دور و نزدیک، به جنایتکاران داعش دهن‌کجی کرده و خود را به قرارگاه دل‌های بی‌قرار رسانده‌اند. آیا عبور 20 میلیون نفر از کنار تهدیدها و حضور در کنار مرقد بزرگ مردی که نماد والاترین جاذبه‌ها و دافعه‌های بشری است، یک رویداد مهم محسوب نمی‌شد که جایی در تصاویر صفحه اول برخی روزنامه‌ها و سایت‌های شبه ایرانی پیدا نکرد؟! آنها درست مانند BBC و VOA از سر کینه با ماجرا روبرو شدند. این مطابقت رفتاری تام و تمام از کجا می‌آید؟ «گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست- در و دیوار شهادت بدهد کاری هست». آیا اربعین 20 میلیونی همان کار 9 دی چند ده میلیونی را با این جماعت می‌کند و آیا اگر برای ملت‌ها و ملت ایران یک فرصت بزرگ به شمار می‌رود، برای این طایفه یک تهدید بزرگ محسوب می‌شود؟!

این تعبیر تکان‌دهنده از امیر مؤمنان است که «هرکس معروف را نیک و منکر را زشت نشمارد، چنان وارونه می‌گردد که اسفل او اعلای او و اعلای او اسفل وی می‌شود» (کلمه قصار/ 375 نهج‌البلاغه)؛ به تعبیری رذیلت‌هایش رو می‌آید و برجستگی پیدا می‌کند و فضیلت در او به زیر کشیده می‌شود. چنین جماعتی تاب بیعت با علی و حسین(علیهماالسلام) را ندارند اما حاضرند با دست و پای بوزینه‌ها در اردوگاه اموی بیعت کنند. حاضرند لعنت یک ملت را در روز 9 دی به جان بخرند اما نازک‌تر از گل به آمریکا و انگلیس و اسرائیل و گروهک‌های نفاق نگویند. حاضرند با توهین‌کنندگان به امام و ولایت‌فقیه هم‌پیاله شوند و هیزم کش آشوب باشند اما زمزمه در خلوت را به جلوت نیاورند که «تقلب دروغ بود و من باور ندارم در انتخابات تقلب شده است». درد این جماعت همان درد بی‌درمان یاران پیمان‌شکن امیرمؤمنان در سپاه جمل است که به عار هم‌جبهه‌گی ولید و مروان‌بن‌حکم تن دادند و مقابل حق ایستادند. کار به جایی می‌رسد که لس‌آنجلس تایمز مهر ماه 88 می‌نویسد «نمایندگان رهبران جنبش سبز در نشست مشترک با سران اپوزیسیون در اروپا گفتند تحریم‌ها باید تشدید شود اما نه به صورت تدریجی که مثل واکسن عمل کند بلکه باید فلج کند» و مجله تایم آذر 88 با اشاره به اینکه سبزها تهدید علیه نظام را فرصت برای خود می‌دانند، خبر می‌دهد «سبزها خواستار اعمال تحریم‌های جدی و مؤثر علیه ایران هستند.»! آنها متخصص تبدیل فرصت‌های بزرگ به تهدید هستند.

سؤال مهمی در این میان وجود دارد. روزنامه‌ها و رسانه‌هایی که یکشنبه گذشته در صفحات اصلی خود اربعین 20 میلیونی را به تیغ سانسور سپردند و خودشان را به راه دیگر زدند، چگونه است که به طور متواتر عکس کلوزآپ- نمای نزدیک- برخی سیاسیون خاص را در صفحه اول خود جای می‌دهند؟ یعنی مثلاً شور و شعور 20 میلیونی اربعین حسینی، ارزش خبری ندارد و تصویر سخنران مراسم سومین یادبود امام جمعه فقید رفسنجان باید به جای آن بنشیند؟! آیا این نقابداران ژورنالیسم احترام ویژه‌ای برای نوه امام خمینی(ره) قائلند ‌در حالی که همین چند هفته پیش وقتی مدیرکل مطبوعات داخلی دولت اصلاحات- حامی بهائیت و همکار فعلی گروهک‌های نفاق- گفت «اغلب اصلاح‌طلبان دیگر علاقه‌ای به آقای خمینی ندارند و باید با اصلاحات ساختاری، ولایت‌فقیه را حذف کرد» کوچک‌ترین اعتراضی نکردند؛ یا آن هنگام که پیش‌قراولان همین مطبوعات ادعا کردند خمینی به موزه تاریخ خواهد رفت، سکوت اختیار کردند؟ اگر ولایت‌فقیه ثمره و عصاره 70 سال مجاهدت بی‌نظیر امام بود، آیا جز این است که همین طایفه «بدمسلک» مجال هجمه و هتاکی علیه میراث بزرگ او را فراهم آوردند و به نیابت از جبهه استکبار نسبت به اسلام و انقلاب و رهبری عقده‌گشایی کردند؟! آنان را چه به احترام نسبت به نوه امام و حمله از زبان وی به «تازه از راه رسیده‌ها»؟!

وقتی گزارش سقیفه را به امیرمؤمنان دادند، امام پرسید منطق قریش چه بود. گفتند «یاعلی قریش گفتند ما از درخت و شجره نبوّتیم»! امام فرمود «به شجره نبوت احتجاج می‌کنند اما میوه این درخت را که ما هستیم ضایع کردند». میوه درخت امام، ولایت‌فقیه و جمهوری اسلامی است و همین جماعت بی‌چشم و رو در حوزه رسانه و حزب، مجال بی‌سابقه‌ای برای دشمنان انقلاب فراهم کردند که هم به تصویر امام اهانت کنند، هم بر روی جمهوری اسلامی خط بکشند و تصریح کنند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» و هم «مرگ بر اصل ولایت‌فقیه بگویند تا معلوم شود مشکل آنها فراتر از شخص رهبر معظم انقلاب، اصل ولایت‌فقیه به‌عنوان عصاره و خلاصه و حقیقت و هویت مکتب امام خمینی(ره) است. اگر در این قطب‌بندی بزرگ و اصلی با جبهه نفاق و استکبار، چهره‌های سیاسی حرمت و اعتباری داشته باشند صرفاً آن جاست که به دفاع از امام و رهبری و ولایت ‌فقیه و جمهوری اسلامی در برابر مهاجمان بی‌سر و پا قدعلم کنند. اما‌ آنها که چنین دافعه‌های خط امامی در تراز ولایت و برائت عاشورایی داشته باشند، نزد بد مسلک‌های نقابدار ژورنالیسم محترم نخواهند بود. اینجاست که میانه ایستادن ناممکن می‌شود و باید از بین «اسلام و انقلاب» و «قاب رسانه‌های زرد سیاسی»، یکی را برگزید. نامت و عنوانت هر چه می‌خواهد باشد؛ آن روزنامه‌ها و سایت‌ها، تابلوی اردوگاهی هستند که با برترین ارزش‌ها و معرفت‌ها و محبت‌ها و باورهای یک ملت کینه‌توزانه و مغول‌وار مواجه شدند.

نام و عنوان یا سابقه و سمت هیچ یک نمی‌تواند جای معرفت و نسبت اکنونی افراد با سر فصل‌های انقلاب اسلامی و خط امام را پر کند. اسامهًْ‌بن زید جوان بود و پیامبر (ص) او را بالاتر از برخی صحابه قدیمی، امیر لشکر جبهه اسلام کرد. در مقابل، برخی سابقه‌دارها بودند که تمکین نکردند و فتنه سقیفه را با برخی جدید‌الاسلام‌ها- و حتی به زور مسلمان شده‌ها- پدید آوردند. هیچ کس سابقه‌دارتر از ابلیس نبود که 6 هزار سال عبادت خدا را کرده بود اما چون آدم تازه به دوران رسیده(!) را دید، رگ حمیت و عصبیت و تکبر او چنان بالا آمد که حاضر شد لعنت الهی را الی‌الابد به جان بخرد. البته که دارندگان سابقه محترم و ارجمندترند اما همه حرمت آنها مشروط به حرمت داشتن اصول نزد آنان و ماندن در صراط مستقیم اسلام و انقلاب است.

و سرانجام اینکه؛ بدمرام‌ها و بدمسلک‌ها بودند که گرا و آدرس تحریم‌ها را برای فلج کردن و آزار دادن ملت ایران به مستکبران دادند. رئیس جمهور محترم درست می‌گوید که کسانی ناراحت می‌شوند از اینکه تحریم‌ها برداشته شود. اما این جماعت اتفاقاً همان‌ها هستند- که البته به دروغ و از سر بی‌صداقتی- ادعا می‌کنند که حامی دولت و رئیس‌جمهور هستند و آقای روحانی با حمایت آنها توانسته رای بیاورد! آنها به اراده خود تا حضیض ورشکستگی و سرشکستگی در فتنه سال 88 فرو رفتند و اکنون می‌خواهند با گم کردن رد خود و ایجاد قطب‌بندی‌‌های دروغین، از موضع اتهام خارج شوند. آنان را باید همچنان خوار داشت، اگر که قصد ناامید کردن دشمن و برداشتن تحریم‌ها درمیان است. به راستی تحریم‌ها را همان‌ها وضع نکردند که داعشی‌ها را در دنیای سنی و سبزها را در مهد تشیع بسیج و حمایت کردند؟ اگر این چنین است- که هست- آیا نباید لبه دوم قیچی تحریم و دشمنی را شکست؟ آقای روحانی بسم‌الله! این تبرّا عین تولّای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است.

خراسان:بحران سوریه و ضرورت تقویت جبهه دیپلماتیک محور مقاومت

«بحران سوریه و ضرورت تقویت جبهه دیپلماتیک محور مقاومت»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا قربانی است که در آن می‌خوانید؛دومین سفر رسمی وائل نادر حلقی، نخست‌وزیر سوریه در چند ماه اخیر به تهران که به فاصله اندکی از سفر وزیر امور خارجه این کشور (همزمان با سفر وزیر امور خارجه عراق) در چند هفته پیش صورت می‌گیرد، نشانه خوبی از ایجاد تحرک در دیپلماسی محور مقاومت اسلامی است. بااین‌همه به نظر می‌رسد هنوز فاصله قابل‌توجهی میان نقش دیپلماسی رسمی و آشکار با آنچه دیپلماسی پنهان در قبال محور مقاومت خوانده می‌شود، وجود دارد.

جمهوری اسلامی ایران از آغاز بحران تروریسم در سوریه در حوزه دیپلماسی غیررسمی یا پنهان، نقش بی‌بدیلی ایفا کرده است و به‌خصوص کمک‌های مستشاری نظامی ایران به ارتش سوریه در ماه‌های اول بحران و آموزش و سازمان‌دهی تشکیلات دفاع وطنی (بسیج مردمی) برای مقابله با تروریست‌ها در سر پا ماندن محور مقاومت اسلامی و پیروزی‌های بعدی آن اهمیتی راهبردی داشته است.

همزمان شدن اوج‌گیری بحران تروریسم در سوریه و سپس عراق با سال‌های پایانی دولت دهم و ادامه آن در یک سال و چند ماه گذشته از دولت یازدهم در ایران، که چه‌بسا از طرف کشورهای اصلی حامی تروریسم، به‌صورت حساب‌شده صورت گرفته است، باعث شد تا اشتغالات داخلی ایران به حواشی انتخابات ریاست‌جمهوری و دوران انتقال قدرت در کنار اولویت یافتن فراوان مذاکرات هسته‌ای که بخش عمده توان و ظرفیت دستگاه دیپلماسی ایران را به خود مشغول داشته است، آن‌گونه که باید از ظرفیت‌های دیپلماسی رسمی کشور برای حمایت از محور مقاومت استفاده نشود. به‌جز مسائل یادشده، وجود برخی ابهام‌های ناشی از اشتباهات دولت سوریه در چگونگی مواجهه با بحران هم در این مسئله دخیل شناخته می‌شود.

اکنون و با آشکار شدن چهره واقعی دشمنان ملت و دولت سوریه و برطرف شدن ابهامات احتمالی در ضرورت حمایت همه‌جانبه دیپلماتیک از دولت سوریه و خطر بزرگی که از ناحیه تروریسم متوجه امنیت منطقه‌ای، بین‌المللی و حتی امنیت ملی جمهوری اسلامی است، تحرک بخشیدن مضاعف به دیپلماسی آشکار برای تقویت محور مقاومت در کنار تقویت و تداوم دیپلماسی پنهان ضرورتی انکارناپذیر است.

با شکل‌گیری ائتلاف غربی ضد داعش (حتی اگر ائتلافی ظاهری و غیر مؤثر باشد) و با حمایت نسبتاً گسترده‌ای که از اقدام علیه تروریست‌ها در سوریه و عراق صورت گرفته و حتی حامیان رسمی داعش (به‌جز ترکیه) را هم به خود جلب کرده است، مقدمات تحرک دیپلماتیک به نفع محور مقاومت اسلامی فراهم‌تر از گذشته است.

طبیعی است که این فرصت دیپلماتیک برای کشورهای غربی و عربی مخالف دولت بشار اسد برای بازسازی جبهه مخالفان کمتر افراطی و داخلی دولت سوریه هم فراهم است و اگر از سوی جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان ستون خیمه مقاومت اسلامی، در تقویت جبهه دیپلماتیک دوستان واقعی مردم و دولت سوریه تعللی صورت گیرد، این فرصت طلایی از کف خواهد رفت و تداوم بحران و افزایش هزینه‌های آن غیرقابل‌پیش‌بینی ‌است.

آشکار شدن چهره واقعی تروریست‌های مخالف ملت‌ها و دولت‌های سوریه و عراق نزد افکار عمومی و دولت‌های مختلف جهان، زمینه را برای ایجاد ائتلافی دیپلماتیک برای تقویت محور مقاومت اسلامی در برابر تروریسم فراهم آورده است. اکنون علاوه بر روسیه، چین هم به‌عنوان یک قدرت مطرح جهانی برای حضور در این عرصه اظهار تمایل می‌کند و بعضی دولت‌های میانه‌رو عرب هم از ظرفیت بازگشت دوباره به جمع حامیان سوریه یا دست کم کاستن از فشارهای سیاسی بر دولت بشار اسد برخوردارند، ضمن اینکه حامیان اصلی تروریست‌ها مانند گذشته قادر به حمایت علنی از گروه‌هایی مانند داعش و النصره و دشمنی علنی با دولت سوریه نیستند.

دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی حتی از تجربه، اعتبار و فرصت‌های روانی ایجادشده در حاشیه مذاکرات هسته‌ای هم می‌تواند برای تقویت رویکرد تحرک بیشتر دیپلماتیک به نفع محور مقاومت اسلامی استفاده کند، جبهه‌ای که اگر اهمیت آن از دیپلماسی هسته‌ای بیشتر نباشد (که به عقیده نگارنده بیشتر است)، قطعاً به همان اندازه مهم است؛ بنابراین به همان اندازه ضرورت توجه و تحرک دارد و چشم‌انداز پیروزی در این جبهه چه‌بسا روشن‌تر است.

رسالت:هزینه حمایت غرب از تکفیری ها

«هزینه حمایت غرب از تکفیری ها»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن می‌خوانید؛حادثه گروگانگیری در سیدنی به همان سرعتی که آغاز شد،پایان یافت! متاسفانه در این حادثه دو گروگان کشته و 4 گروگان دیگر و یک افسر پلیس استرالیا زخمی شدند.

فرد گروگانگیر نیز پس از چند ساعت جنجال آفرینی در کافه مارتین شهر سیدنی فرجامی جز مرگ نداشت. با این وجود در خصوص کلیت وقوع این حادثه و رویکرد رسمی و رسانه ای غرب نسبت به این مسئله نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت:

1- نوع مواجهه اکثر رسانه های غربی در مواجهه با این ماجرا، " توصیفی-تحلیلی" بوده است. در توصیف پدیده مذکور، رسانه های غربی قرائت واحدی نداشتند!

" انگیزه گروگان"،" تعداد گروگانها"،" درخواستهای واقعی فرد گروگانگیر"،" وضعیت سلامت گروگانها"و ....در هر یک از اخبار به گونه ای متفاوت ذکر می شد. تعداد گروگانها در رسانه ها از 13 تا 50 نفر ذکر می شد! همچنین تا ساعاتی پس از آغاز گروگانگیری، رسانه های غربی در محاسبه تعداد گروگانگیرها نیز تردید داشتند! برخی رسانه ها از حضور " مهاجمین" و برخی دیگر از حضور یک " گروگانگیر" سخن به میان آوردند.

با وجود این همه اختلاف در " توصیف حداقلی صحنه گروگانگیری"،همه
رسانه های غربی در " مقدمه چینی" و " موخره سازی" برای این حادثه رویکرد همسانی داشته اند! به عبارت بهتر، در ماجرای گروگانگیری سیدنی ما با " تکثر توصیفی" و" وحدت تحلیلی" رسانه های غربی در مواجهه با موضوع رو به رو هستیم. ترکیب این کثرت و وحدت بسیار معنادار است. رسانه های غربی در مقدمه و موخره گزارشهای خود ،ماجرای گروگانگیری سیدنی را به " مبارزه غرب با داعش"! مرتبط ساختند. مبارزه ای که در اصل و فرع آن تردید زیادی وجود دارد. شبکه سی ان ان از همان ساعات ابتدایی گروگانگیری، ماجرای کافه مارتین را معلول حضور استرالیا در ائتلاف آمریکا علیه داعش دانست. در اکثر گزارشهایی که از حادثه تهیه و تنظیم می شد، توصیف حداقلی و پراکنده از ماجرا، در لابه لای پاراگرافهای طولانی گزارشگران در خصوص " تهدید داعش برای غرب" مفقود گردید. به عبارت بهتر، این بار به جای آنکه " توصیف صحنه" به " تحلیل رسانه های غربی" جهت دهد، این " تحلیل رسانه های غربی" بود که به " توصیف صحنه" جهت داده بود.با این همه پس از پایان ماجرا،پلیس استرالیا تاکید کرد مردی که 17 نفر را در یک رستوران به گروگان گرفته بود، به تنهایی دست به این کار زده و این موضوع اقدامی فردی بوده است. همین جمله برای زیر سئوال قرار دادن اکثر تحلیلها و گزارشهای منتشر شده از سوی رسانه های غربی کافی به نظر می رسد!

2- ایرانی الاصل بودن گروگانگیر کشته شده ، هجمه هایی را از سوی رسانه های غربی متوجه کشورمان ساخته است.به عبارت بهتر، خط تحلیلی رسانه های غربی در عرض کمتر از 24 ساعت از پایه و اساس جا به جا شده و در عوض " مظلوم نمایی غرب در مبارزه ساختگی با داعش"بر روی " نقش یک ایرانی در ماجرای گروگانگیری" متمرکز شده است!

مرضیه افخم سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان ضمن محکوم کردن صریح حادثه گروگانگیری استرالیا و مغایرت این اقدام با آموزه های دین اسلام می گوید :
"من از انتشار اخبار غیردقیق و ناقص در مورد این پناهنده ایرانی تعجب می کنم.سوابق و شرایط روحی - روانی این فرد که نزدیک به دو دهه قبل به استرالیا پناهنده شده، مکرراً با مقامات استرالیا مطرح شده است و وضعیت وی برای مسئولین ذیربط آن کشور کاملا روشن بوده است."

جالب توجه اینکه فرد مذکور یک " پناهنده" بوده است.بدیهی است زمانی که فردی به عنوان یک " پناهنده سیاسی" یا " اجتماعی" وارد کشوری دیگر می شود، از سوی دستگاههای امنیتی و سیاسی آن کشور مقصد مورد نظارت و حمایت قرار می گیرد." پذیرش پناهندگی یک فرد" برای کشور متبوع وی ( کشوری که به آن پناهنده شده است) مسئولیتهایی را ایجاد می کند. برخی از حداقلی ترین این مسئولیتها، تفهیم حقوق شهروندی ، قوانین اجتماعی،قوانین سیاسی،قوانین کار وقوانین مدنی، قوانین قضائی و آیین دادرسی و از همه مهم تر هنجارها و خطوط قرمز امنیتی آن کشور است. بهتر است قبل از اینکه چنین موضوعی را بیشتر مورد واکاوی قرار دهیم به اظهارات"تونی ابوت" نخست وزیر استرالیا در خصوص فرد گروگانگیر توجه کنیم :

" چیزی که ما می دانیم این است که عامل این حمله برای مقامات کشورهای مشترک المنافع شناخته شده بود، سابقه ای طولانی در خصوص جرایم خشن داشت و در دام افراط گرایی و بی ثباتی ذهنی بود. می دانیم که وی نامه هایی توهین آمیز برای خانواده های سربازان کشته شده استرالیایی که در افغانستان کشته شده بودند، ارسال می کرد و در این خصوص این توهین ها نیز محکوم شده بود. همچنین برخی مسائل افراط گرایانه را نیز در اینترنت پست می کرد.وی همزمان با محاصره محل، تلاش کرد تا با اقدامات نمادین، کار خود را با داعش همخوان کند. "

سئوال اصلی اینجاست که چرا مقامات استرالیایی با وجود آگاهی نسبت به وضعیت وخیم روحی-روانی و همچنین وجود انگیزه های خطرناک ضد امنیتی در ذهن او، تا کنون اقدامی در مهار وی صورت نداده بودند؟ سئوالی که پاسخدهی به آن شاه کلید تحلیل بازی مارپله پیچیده غرب و داعش محسوب می شود.

3-صریح ترین برداشتی که می توان از سخنان نخست وزیر استرالیا داشت، " خطرناک بودن" فردی است که با انگیزه های نامشخص دست به این جنایت زده است. با این حال سئوال اصلی اینجاست که چرا دستگاههای امنیتی استرالیا و کشورهای غربی طی دو دهه اخیر چنین افراد خطرناکی را مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار داده بودند؟ چرا مقامات سیاسی و امنیتی اروپا تنها طی یکسال اخیر و پس از ناتوانی در مدیریت بخشی از گروه داعش نسبت به وجود گروههای افراطی در کشورهایشان ابراز نگرانی می کنند؟حمایت از گروههای افراطی طی دهه های
اخیر از اصلی ترین سیاستهای غرب بوده است. مطابق آنچه نخست وزیر استرالیا اذعان کرده است،فرد مذکور نیز پیش زمینه لازم جهت ارتکاب چنین عملیاتی را داشته است. در چنین شرایطی رفت و آمد آزادانه این فرد و آزاد شدنهای مکرر وی از زندانهای استرالیا مسئولیت قضائی و امنیتی سنگینی را متوجه مسببان آزادی وی می داند!

بسیاری از گروههای راستگرای افراطی و ملی گرای غربی و همچنین گروههای دارای تفکر تکفیری نیز زمینه فکری و روانی ارتکاب چنین جنایاتی را دارند. افرادی که نهادهای امنیتی غرب در مصالحه با آنها به شدت قصور کرده و حتی در موارد متعدد از آنها حمایت به عمل آوردند، مانند حمایتی که کشورهای غربی و همراهان ایالات متحده آمریکا مانند استرالیا و کانادا از تشکیل گروه تروریستی داعش به عمل آورند. اعتراف اخیر هیلاری کلینتون در خصوص حمایت غرب از تشکیل گروه تروریستی داعش شاهدی گویا بر این مدعاست. آثار روحی، روانی و امنیتی این گروگانگیری و تلفات دوسویه آن، کمترین هزینه حمایت غرب از گروههای تکفیری طی سالهای متمادی محسوب می شود.

قدس:افغانستان- نگاه سوم

«افغانستان- نگاه سوم»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن می‌خوانید؛دو نگاه در ارتباط با صلح و ثبات در افغانستان وجود دارد. نگاهی که صلح در این کشور را درون زا می‌داند و بر این باور است که افغانها از طریق کاهش تضادهای سیاسی- حزبی و قومی-مذهبی می‌توانند صلح را به کشورشان بازگردانند ...

و از این طریق راه توسعه پایدار را هموار کنند و نگاهی که اساسا جنگ و صلح در افغانستان را برون زا ارزیابی می‌کند و و بر این باور تأکید دارد که چون ریشه‌های ناامنی در خارج از کشور قرار دارد، باید اول به سراغ آنها رفت و از این طریق صلح را در کشور برقرار کرد.

با توجه به همین برداشت بوده است که تحولات داخلی افغانستان تحت تأثیر آن جهت داده می‌شده است. این دو نگاه را به صورت روشن‌تری حامد کرزی رئیس جمهور سابق و محمد اشرف غنی رئیس جمهور کنونی افغانستان نمایندگی کرده و می‌کنند.

از این دو نگاه در واقع دو استراتژی بیرون کشیده می‌شود. در نگاه برون زا، همه گناهان به گردن دستگاه امنیتی ارتش پاکستان موسوم به «آی اس آی» انداخته می‌شود و حامد کرزی استراتژی خود را بر مبنای آن قرار داده بود که به صورت خلاصه می‌توان از آن با نام استراتژی تقابل یاد کرد.

در راستای استراتژی تقابل حامد کرزی بود که نزدیکی با هندوستان رقیب منطقه‌ای پاکستان مورد توجه قرار گرفت و حتی نوعی مقابله به مثل مطرح شد. بدین معنا که در مقابل حمایت پاکستان از مخالفان مسلح دولت افغانستان شامل شورای کویته به رهبری ملا محمد‌عمر و شبکه حقانی به سرپرستی «حقانی» و حزب اسلامی به ریاست گلبدین حکمتیار، دستگاه‌های امنیتی افغانستان و هندوستان از مخالفان پاکستان شامل گروه‌ وقم محور و یا رادیکالهای اسلامی حمایت کنند.

بارزترین تبلور عینی این تلقی حمایت از آن بخش از تحریک طالبان پاکستان بود که تحت رهبری ملافضل ا... قرار دارند و پاکستان ادعا می‌کند در مناطق مرزی افغانستان همجوار با منطقه قبایلی پاکستان، بویژه ایالتهای "کنر" و "خوست" مستقر شده اند.

اما تجربه ثابت کرد که واکنش پاکستان در مقابل استراتژی تقابلی حامد کرزی شدید است و نه تنها به صلح در افغانستان هیچ کمکی نکرد، بلکه باعث تقویت بیش از پیش طالبان و شبکه حقانی شده است.

ظاهر محمد اشرف غنی رئیس جمهور جدید افغانستان در نگاهی آسیب شناسانه به استراتژی تقابلی دوره سیزده ساله حامد کرزی، شیوه و استراتژی متفاوتی را در دستور کار قرار داده است که می‌توان آن را استراتژی تعاملی نامید.

در این استراتژی قرار است افغانستان با پاکستان وارد نوعی تعامل سازنده شود و دو کشور همکاری با هم با پدیده افراط گرایی و تروریسم با ماهیت ایدئولوژیک مبارزه کنند.

درباره اینکه چنین استراتژی تا چه اندازه در عمل پاسخ مناسب بیابد، خیلی زود است که دست به قضاوت زد، ولی در هر حال این واقعیت وجود دارد که رئیس جمهور جدید افغانستان بر این باور است که می‌توان از طریق تعامل با پاکستان، صلح و ثبات را به کشورش بازگرداند و گروه‌های مسلح مخالف دولت را به پای میز مذاکره بکشاند و با دادن امتیاز و شریک سازی آنها در قدرت، به جنگ در کشورش پایان دهد.

گسترش دولت وحدت ملی ترکیبی اشرف غنی و دکتر عبدا... در این نگاه از چنین ظرفیتی برخوردار است که طالبان، شبکه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار را از طریق تعامل با پاکستان قانع کند که به روند مصالحه ملی بپیوندند.

در همین برداشت بود که اشرف غنی در اولین سفرهای خارجی‌اش به عربستان سعودی، چین و پاکستان سفر کرد و از طالبان، به نام مخالفان سیاسی یاد کرد.

اما تشدید حملات انتحاری و گسترش ناامنی در افغانستان به وسیله طالبان و شبکه حقانی، استراتژی تعاملی اشرف غنی را با آینده‌ای مبهم روبرو کرده است.

طالبان اعلام کرده اند که تا یک سرباز آمریکایی در افغانستان باقی مانده باشد دست از به قول خودشان جهاد برنمی دارند و این برای اشرف غنی که در دومین روز به قدرت رسیدنش معاهده امنیتی با آمریکا را امضا کرد، بنا بر قاعده نمی تواند قابل قبول باشد.

بنابراین پرسش اصلی همچنان این خواهد بود که چه نگاهی باید داشت و چگونه می‌توان صلح را به افغانستان باز‌گرداند.

در همین راستاست که نگاه سومی را می‌توان مطرح کرد و گفت، ریشه‌های جنگ و بحران امنیتی در افغانستان نه فقط داخلی و نه فقط خارجی، بلکه ترکیبی از سه سطح رقابتهاست.

سطح داخلی بین قومیتهای پشتون و اقوام غیر پشتون با محوریت تاجیکهاست، سطح منطقه ای بین همسایگان دور و نزدیک افغانستان و سطح بین‌‌المللی و منابع جهانی قدرت و به طور مشخص‌تر در شرایط کنونی آمریکا و ناتو از یک سو و چین و روسیه از سوی دیگر تعریف می‌شود.

در این نگاه سوم لازمه بازگرداندن صلح به افغانستان و گشودن راه توسعه در گرو تعامل مثبت و سازنده در هر سه این سطوح رقابت آمیز بر سر قدرت و نفوذ است و راه حل دیگری وجود ندارد.

سیاست روز:از اصل موضوع منحرف نشویم

«از اصل موضوع منحرف نشویم»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛اتفاقات و حوادثی که در چند روز گذشته افکار عمومی دنیا را به سوی خود جلب کرده، ارتباط تنگاتنگی با رسوایی‌های حقوق بشری در آمریکا و همچنین شکست‌های سنگین داعش و تروریست‌های تکفیری در عراق و سوریه دارد.

البته موضوع و نکته مهم دیگری هم وجود دارد که قطعاً این موضوع از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و آن لشکر ۲۰ میلیونی امام حسین(ع) در روز اربعین سید و سالار شهیدان در کربلا بود.

در همایش بزرگ اربعین، اسلام ناب محمدی(ص) به خوبی نشان داده شد و افکار عمومی جهان را هم به خود معطوف کرد، به گونه‌ای که حتی رسانه‌های غربی هم مجبور به اعتراف به همبستگی میان مسلمانان به ویژه شیعیان شدند.

با برگزاری کنگره بزرگ اربعین حسینی(ع)، ثابت شد علاوه براین که اسلام ناب محمدی(ص) و واقعی چه نوع اسلامی است، اقتدار و توانمندی مسلمانان هم به رخ دشمنان کشیده شد.

اربعین ۱۴۳۶ قمری نشان داد که مسلمانان و حتی دیگر پیروان ادیان الهی که آزادی‌خواه هستند، ظرفیت بسیار زیادی را در خود دارند تا بتوانند توطئه‌ها و دشمنی‌ها را سرکوب کنند.

همایش بزرگ کربلا با نمایش و رزمایش ارتش ۲۰ میلیونی حسین(ع) چند پیام روشن و قاطع داشت.
نخستین پیام این اقتدار، به رژیم صهیونیستی و آمریکا بود. آنها همواره بر روی تفرقه میان مسلمانان فعالیت می‌کنند و سعی دارند تا با ایجاد اختلاف درون جهان اسلام، مسلمانان را به درگیری‌های درونی مشغول سازند. این رزمایش اقتدار، باعث شد تا آمریکا و اسرائیل متوجه شوند که چنین سیاستی شکست خورده است.

دومین پیام همایش اربعین حسینی به گروه‌های تکفیری و تروریستی بود. این گروه‌ها مدتی است با اقدامات و جنایات خود همان سیاستی را پیگیری می‌کنند که آمریکا و رژیم صهیونیستی در پی آن هستند. مردمی که در اربعین حسینی(ع) حضور یافته بودند، همچون مولای خود فریاد زدند «هیهات من الذله»، آنها آمادگی خود را برای مقابله با گروه‌های تکفیری که از سوی آمریکا و سران کشورهای مرتجع عربی حمایت می‌شوند، اعلام کردند. از این پس اضمحلال چنین گروه‌هایی در منطقه تسریع خواهد شد.

دیپلماسی عمومی در این تجمع میلیونی به خوبی نمایان شد. این فرصتی طلایی است تا بتوان از آن برای گسترش اسلام ناب محمدی(ص) بهره برد. بازتاب‌های این رزمایش حسینی(ع) همچنان در رسانه‌ها و افکار عمومی جهان نمود دارد. چنین اتفاق بزرگی برای دشمنان اسلام بسیار گران تمام شد. برای خنثی‌سازی آن باید دست به کار می‌شدند و برای این که خط رسانه‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی از ریل خارج شود، باید یک سناریو و سوژه پیاده می‌شد.
گروگانگیری در استرالیا آن هم از سوی یک ایرانی که وضعیت اجتماعی و روانی او روشن و مشخص است، برنامه‌ای بود تا بتواند، رسانه‌های دنیا را از آن عظمت اربعین حسینی(ع) منحرف سازد.

در حالی که در میان گروه جنایتکار و تروریستی داعش از ملیت‌های گوناگون منطقه‌ای ، اروپایی و آمریکا به وفور دیده می‌شود، اما تاکنون از ایران در میان آنها فردی دیده نشده است. به همین خاطر «هارون مونس» تبعه استرالیایی ایرانی‌تبار مهره‌ای برای اجرای سناریوی تازه غرب می‌شود.

این اقدام از یک سو برای پیاده کردن این هدف اجرا شد که نشان دهد فردی ایرانی جزو گروه‌های تروریستی تکفیری است و از سوی دیگر پروژه ایران هراسی همچنان در دستور کار قرار داشته باشد.

موضوع دیگر جنایات و شکنجه‌هایی است که پرونده آن چند روز پیش از سوی نمایندگان مجلس آمریکا منتشر شد. در این پرونده ۷ هزار صفحه‌ای به شکنجه‌های وحشتناک سازمان «سیا» درخاک آمریکا و در دیگر کشورها اشاره شده است. این اتفاق برای آمریکایی‌ها یک رسوایی بزرگ تلقی می‌شود.

در کنار این افتضاح اعتراضات گسترده مردم آمریکا نسبت به رفتار پلیس این کشور با سیاه‌پوستان یک چالش جدی اجتماعی را در آمریکا رقم زده است. افکار عمومی جهان نسبت به این تحولات در آمریکا واکنش‌هایی از خود نشان دادند و رسانه‌های جهان هم به این موضوع پرداختند.

آمریکا برای کم‌کردن فشارها و بازتاب‌های جنایات سیا و اقدامات ضدحقوق بشری این کشور و همچنین تحت‌الشعاع قرار دادن اقتدار اربعین حسینی، سناریوی هارون مونس را پیاده کرد.

اکنون رسانه‌های منطقه‌ای و غربی سوژه‌ای یافته‌اند که با پرداختن به آن، موضوعات مهم و اصلی به حاشیه رانده شود.

رسانه‌های مستقل به ویژه رسانه‌های داخلی و از همه مهمتر رسانه ملی با اقدامات رسانه‌ای و مطبوعاتی خود علاوه بر این که فریب این سناریو را نباید بخورند، با پرداختن هر چه بیشتر به موضوع گردهمایی بزرگ اربعین در کربلا و همچنین جنایات سیا و اعتراضات گسترده مردم آمریکا به اقدامات نژادپرستانه دولت‌ حاکم این کشور، این توطئه و سناریو را خنثی سازند.

وطن امروز:مخاطرات امنیتی اینترنت غیرملی

«مخاطرات امنیتی اینترنت غیرملی»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم پروفسور وین مدسن است که در آن می‌خوانید؛
1- درباره موضوع اینترنت در دنیای کنونی و نقشی که در تحمیل سبک زندگی به جامعه دارد، می‌توان اینگونه گفت که اینترنت مرزهای ملی را در هم می‌شکند و رسانه‌های خبری را تحت کنترل خود درمی‌آورد و در نتیجه جوامع جهانی ذی‌نفعی را به وجود می‌آورد سپس به جای آنکه اخبار را به صورت کلان بازنشر کند، خبرهایی را که در سطح جهان رخ می‌دهد، به صورت محدود ارسال می‌کند. به نوعی می‌توان گفت، به جای آنکه اطلاعات بدهد و داده‌ها را منتشر کند، از افراد جوامع دنیا اطلاعات بیرون می‌کشد.

2- مساله دیگری که مطرح است، این است که آیا اینترنت امنیت ملی کشورها را تهدید می‌کند یا هیچ تأثیری در این زمینه ندارد که ما می‌توانیم در اینجا به این نکته اشاره کنیم که جنگ اطلاعات که ناشی از اینترنت غیرملی است، امنیت ملی کشورها را تهدید می‌کند. آمریکا مدتی است جنگ تهاجمی اطلاعات را آغاز کرده است. در واقع یکسری تهدیدات سایبری علیه جهان را شروع کرده و می‌توان تأکید کرد جنگ تهاجمی اطلاعات که آمریکا اختیار کرده است، با شیوه جنگی‌ای که در جنگ اول جهانی از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد، هیچ فرقی ندارد.

3- سناریویی وجود دارد که می‌گوید در آینده نزدیک دیگر نیازی به این نیست که به منظور اشغال کشورهای دیگر، به آنها حمله نظامی کنیم و کشورهایی چون آمریکا با کنترل زیرساخت کشورها می‌توانند همه چیز را با یک کلیک تحت سلطه خود درآورند که البته این، زمانی مساله‌ساز می‌شود که کشورها همچنان به آمریکا و محصولات فناوری اطلاعات، نرم‌افزارها، سیستم‌های شبکه و سیستم عامل و شبکه‌های ارتباطات ماهواره‌ای ایالات متحده آمریکا وابسته باشند. رها شدن از وابستگی به شبکه‌های ماهواره‌ای «اینتل ست»، «سوئیفت»، «گوگل» و دیگر سامانه‌های اینترنتی و برنامه‌ریزی برای ایجاد «اینترنت ملی» توسط هر کشوری که استقلال خود را دوست دارد، موجب می‌شود کشورهای اقصی نقاط جهان از تاکتیک‌های جنگ سایبری آمریکا در امان باشند. برخی معتقدند اینترنت با خود قانون به همراه می‌آورد که در این‌باره می‌توان گفت یک حوزه جدید از قانون اینترنت وجود دارد که همه چیز را از تخلفات کپی‌رایت تا افترا و قانون شبه‌جرم دربرمی‌گیرد. «ادوارد اسنودن» پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا اسناد زیادی را درباره جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا از ارتباطات اینترنتی و تماس‌های تلفنی شهروندان آمریکایی و دیگر مردم سراسر جهان فاش کرد، زیرا او همچون دیگر کارکنان این آژانس به این مساله پی برده بود که آژانس امنیت ملی آمریکا و دیگر نهادهای امنیتی این کشور به‌طور روزمره قوانین را زیر پا می‌گذارند و حتی قانون اساسی کشور خود را نیز نقض می‌کنند. تعدادی از کارکنان و افراد در داخل آژانس امنیت ملی آمریکا هستند که طرفدار این اقدام افشاگرانه ادوارد اسنودن هستند و با او همدردی می‌کنند و در عین حال دولت «باراک اوباما» رئیس‌جمهور آمریکا تمام تلاش خود را به کار گرفته تا این افراد را شناسایی کند و تمام آنها را تحت پیگرد قانونی قرار دهد.

4- یکی از موضوعاتی که در فضای سایبری و امنیت جامعه بین‌المللی وجود دارد این است که تمام کشورها یک شبکه اطلاعاتی دارند و حتی «سریر مقدس» که در واقع اسقف‌نشین کلیسای کاتولیک در شهر رم است و اسقف اعظم آن به پاپ شهرت دارد نیز دارای شبکه اطلاعاتی است. به نوعی می‌توان گفت حتی کشورهای کوچکی چون «موناکو» و «لیختن‌اشتاین» نیز دارای شبکه اطلاعات ملی هستند، تنها تفاوت بین آنها میزان شبکه‌ها و اهداف آنهاست.

5- آمریکا و کشورهای دیگری که ایران را به نقض حقوق بشر به دلیل استفاده از سامانه‌های فیلترینگ متهم می‌کنند، خود از این سیستم بهره می‌گیرند به‌طوری که می‌توان گفت اولین سیستم‌های «دیواره آتش» که از دستیابی غیرمجاز به یک سیستم رایانه‌ای جلوگیری می‌کنند، توسط شرکت‌های آمریکایی به چین، امارات عربی متحده و عربستان فروخته شد. همچنین می‌توان گفت ترکیه نیز یک سیستم دیواره آتش برای جلوگیری از دستیابی غیرمجاز به یوتیوب قرار داده است. فیلترینگ اینترنت در حال گسترش است و حتی انگلیس تهدید کرده است به منظور مسدود کردن دسترسی شهروندانش به سایت‌های غیراخلاقی از سیستم فیلترینگ استفاده خواهد کرد.
............................................................................................................
* محقق و تحلیلگر پرآوازه و خبرنگار برجسته آمریکایی. وی در سال‌های اخیر دست به افشاگری‌های گسترده زده و به همین جهت نیز از سوی بسیاری از رسانه‌های آمریکا طرد شده است. پروفسور مدسن سال 2010 و پیش از افشاگری‌های «ادوارد اسنودن» کارمند آژانس امنیت ملی آمریکا، از فعالیت‌های جاسوسی جاری در سفارتخانه‌های آمریکا در سراسر جهان پرده برداشت.

جوان:راهپیمایی علیه اسلامی شدن غرب

«راهپیمایی علیه اسلامی شدن غرب»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می‌خوانید؛روز دوشنبه حدود 10 هزار نفر در شهر «درسدن» در شرق آلمان در تظاهراتی شرکت کردند که نام آن را مخالفت با «اسلامی شدن غرب» گذاشته بودند. شهر «درسدن» زاد‌گاه جنبشی است که تحت عنوان «اروپایی‌های میهن‌پرست علیه اسلامی شدن غرب» شکل گرفته است.

این راهپیمایی از چنان اهمیتی بر‌خور‌دار بود که صدر‌اعظم آلمان نیز نسبت به آن واکنش نشان داد و از مردم کشورش خواست اجازه ندهند افراط‌گرایان از آنها سو‌ء‌استفاده نمایند. زنی که 80 کیلو‌متر را برای رسیدن به این راهپیمایی طی کرده بود به یک خبر‌نگار می‌گوید: «من راستگرا نیستم، نازی نیستم، من فقط نگران کشورم هستم، نگران نوه‌ام هستم.» در خصوص علل این راهپیمایی و نگرانی‌های منجر به آن نکات تأمل‌بر‌انگیزی وجود دارد که می‌تواند منشأ اصلاح نگرش ما در جهان شرق و خصوصاً در حوزه جهان اسلام شود.

1‌- سؤال اول این است که چرا این گونه راهپیمایی‌ها در جهان اسلام علیه «غربی شدن جهان اسلام» صورت نمی‌گیرد؟ چرا غربی‌ها به اسلامی شدن جوامع خود حساس هستند اما شرقی‌ها از این ضریب حساسیت بر‌خور‌دار نیستند؟ شاید پاسخ به این سؤال در قامت این وجیزه نباشد اما پاسخ اجمالی می‌تواند این باشد که در شرق، روند «توسعه خطی» غرب به نوعی پذیرفته شده است. تنها راه رسیدن به توسعه و رفاه را الگوی «اروپا محور» فرض گرفته‌اند و به صورت ناخودآ‌گاه در مقابل آن منفعل هستند. لذت‌پرستی نیز که رهاورد فرهنگ غرب است در برخی جوامع جا افتاده است و این اعتیاد قابل باز‌گشت به نظر نمی‌رسد. از سوی دیگر رسانه‌های غرب توانسته‌اند استاندارد‌های سبک زندگی غربی را به عنوان استاندارد‌های جهانی جا بیندازند و نخبگان جوامع شرقی نیز به دلیل تحصیل در غرب از یک سو به مثابه سفیر غرب و از سوی دیگر به عنوان تحقیر‌کننده هویت بومی عمل می‌کنند.

2‌- سؤال دوم اینکه چرا چنین راهپیمایی‌هایی در غرب صورت می‌گیرد؟ پاسخ این است که آنان به حفظ هویت فرهنگی خود باور دارند و بر انسجام فرهنگی در درون جامعه خویش اصرار می‌ورزند. علاوه بر آن تولد جریاناتی مانند القاعده، طالبان،داعش و بوکوحرام باعث شده است «هراسی بنیادین» از اسلام در برخی از جوامع غربی نهادینه شود. دولت‌های غربی از یک سو گروه‌های خشن و فاقد منطق را در جهان اسلام تقویت می‌کنند و از سوی دیگر رفتار آنان را به عنوان سیمای مسلمانی باز‌تاب می‌دهند. بدین سان «سیمای هراسناک مسلمانی» برخی از مردم غرب را نگران کرده است و این دقیقاً همان چیزی است که سیاستمداران غرب می‌خواهند. بنابر‌این می‌توان راهپیمایی شهر «درسدن» آلمان را محصول مشترک امثال داعش و رسانه‌های غرب دانست.

3‌- در حالی که باور به غربی شدن جهان سوم و خصوصاً جهان اسلام هر روز تقویت می‌شود و پروسه جهانی‌سازی را به مثابه غربی شدن جوامع غیر‌غربی می‌دانند، این حرکت در غرب نشان می‌دهد که اسلام در اروپا پیش‌رونده است. راهپیمایی مذکور به خاطر چند نفر مسلمان نیست بلکه حکایت از رشد روز‌افزون اسلام در جوامع غربی دارد. آرمان امام خمینی مبنی بر این که «امروز جهان تشنه اسلام ناب محمدی (ص) است» در حال خود‌نمایی است. بنابر‌این قوه عاقله و نخبگان جهان اسلام باید نگرش ناامیدانه خود را اصلاح نمایند که به‌رغم همه فشار‌های فرهنگی- رسانه‌ای غرب، اسلام روز به روز در حال نفوذ به قلب اروپا است. حال اگر برای این نفوذ بر‌نامه‌ریزی بلند‌مدت صورت گیرد با‌رقه‌های نور و امید بیشتر هویدا خواهد شد. بشر ماشینی غربی احساس می‌کند نیاز به چیزی فرا‌تر از کار و خورد و خواب دارد که اسلام می‌تواند این گم شده را پاسخ گوید. وحشت امروز جهان غرب از اسلامی شدن خویش در حالی است که آن چهره خشن از اسلام هر روز تولید می‌شود. حال اگر مسائل درون گفتمانی نیز بر منطق و اخلاق استوار شود، جذابیت و نور‌انیت اسلام بهتر برای آنان قابل درک است و آرمان جهانشمول بودن اسلام به جای «جهانشمول بودن استاندارد‌های زیست غربی» به سمت تحقق عینی و عملی پیش خواهد رفت. شرط اساسی آن خود‌باوری است.

حمایت:قدردانی دیک‌چنی!

«قدردانی دیک‌چنی!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم جواد منصوری است که در آن می‌خوانید؛از مؤلفه های نظام های سلطه گر از جمله دولت آمریکا، به حداکثر رساندن منافع در هر شرایطی است و بدین ترتیب موضوعاتی به نام قانون، عدالت یا انسانیت برای اینگونه نظام ها اصالتاً معنا و مفهوم ندارد. اشاره ما در این جا به مغز و درونمایه این نظامات است و به پوسته و ظاهر کاری نداریم. هر چند که فساد مغز، گاهی به پوسته هم سرایت کرده و اظهاراتی شگفت انگیز از مقامات آمریکایی در حمایت از شکنجه‌گرانی که در گزارش اخیر سنا از اقدامات آن پرده برداری شده است شنیده می‌شود؛ تا جایی که دیک چنی معاون جورج بوش شکنجه گران را با عنوان قهرمان توصیف و تصریح کرد اگر قدرت داشت، فوراً از آنان تقدیر می‌نمود!

چنین نظاماتی حتی اجرای قانون را نشانه ضعف مدیریت خود می دانند زیرا معتقدند حاکمیت، هر کاری که برای بقا، اقتدار و بهره برداری حداکثری از منافع لازم است را باید انجام دهد و نباید منتظر تصویب قوانین دست و پا گیر بماند از این رو، تعجبی ندارد که آمریکا یا هر دولت مستکبر دیگر، تا جایی که برایش میسور است، از هیچ جنایتی اعم از قتل، شکنجه، تصرف اموال و تجاوز به حقوق آنان رویگردان نباشد و محدودیتی برای خود قائل نشوند. این حقیقت، مطلب جدیدی نیست بلکه سنت جنایتکاران تاریخ بوده است. قرآن کریم در سوره قصص، هنگامی که داستان فرعون و حکومت استکباری او را حکایت می کند می‌فرماید: «اِنَّ فرعون علا فی الارض» یعنی فرعون، سلطه طلبی و تسلط بر زمین را به عنوان اساس حکومت خود قرار داد. در ادامه می فرماید: «و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم» و به عنوان دومین اصل حکومتی، مردم تحت سلطه خود را گروه گروه کرد؛ بدین صورت که گروهی را موافق خود و گروه دیگر را در زمره مخالفان خود به حساب آورد.

گروه همراه وی، از تمام امکانات برخوردار بودند و در مقابل، فرقه مخالف خود را از تمام حقوق محروم نمود و طرفدرانش گروه‌های مخالف را به شدت تضعیف می کردند. «یذبح ابناءهم و یستحیی نساءهم» مردان مخالف را می کشتند و از زنانشان رفع حیا می کردند. در آخر آیه، جمله ای آمده است که در واقع مانیفست تمام مستکبران تاریخ است. آنجا که فرموده است: «انّه کان مِنَ المفسدین» فرعون، نه تنها فاسد بود، بلکه فاسدکننده هم بود. به عبارتی دیگر بزرگترین ویژگی نظامات طاغوتی، ضد دین و ضدمردم بودن آنها و گسترش فساد در اشکال مختلف است. از جمله مصادیق فساد می توان به کشتن و شکنجه انسان‌ها، چپاول کردن، مقابله با دین و ارزش های الهی اشاره کرد.

از طرف دیگر، روشن است که بنا به دلایل گوناگون و مستدل، دولت آمریکا در یک سراشیبی تدریجی سقوط قرار گرفته است. از این روست که به رفتارهای خشن برای حفظ موجودیت خودش دست می زند. لشگرکشی، شکنجه، برپا کردن زندان های مخفی، ایجاد خفقان، حمایت و تامین گروه های تروریستی و شبه نظامیان اجاره ای از جمله داعش، تنها گوشه ای از جنایات شرم آور آمریکا طی چند دهه اخیر است. واضح است که چنین اقداماتی نه تنها منفعتی برای آمریکا ندارد بلکه در بلندمدت برای این کشور باعث خسارات جبران ناپذیر خواهد شد. نکته مهم اینجاست که متاسفانه تعداد زیادی از کشورهای دنیا به دلیل وابستگی و ترس از آمریکا در مقابل چنین ظلم های آشکار و فاحشی، کمترین واکنش را از خود نشان نمی دهند زیرا با سیاست چماق و هویج یعنی تهدید و تطمیع، کشورهای دنیا را وادار به سکوت می کند. اتفاقاتی که در داخل آمریکا طی هفته های اخیر شاهد آن بودیم، در واقع گوشه ای از واقعیت های نظام فاسد و منحط سرمایه داری است که در قالب نژاد پرستی، فاصله طبقاتی و استثمار اقشار آسیب پذیر خودنمایی کرده است.

در سال های گذشته جنبش ضدسرمایه داری و امسال جنبش ضدنژادپرستی، ماهیت سلطه طلبی را آمریکا به خوبی نشان داده است. کار تا جایی بالا گرفت که رئیس جمهور آمریکا به ناچار اذعان می کند نژادپرستی در جامعه آمریکایی ریشه دوانده است. از سوی دیگر، بر اساس پیش بینی بعضی از نویسندگان آمریکایی در آینده، نظام این کشور برای کنترل اوضاع دچار مشکلات جدی خواهد گردید. به عنوان مثال کتاب «مکافات (آخرین روزهای جمهوری آمریکایی)» نوشته چالمرز جانسون، یا «لیبرالیسم و افول آمریکا» با عنوان کامل «در سرا شیبی به سوی گومورا یا لیبرالیسم مدرن و افول آمریکا» نوشته رابرت. اچ. بورگ که دادستان یکی از ایالات آمریکا هم بوده است، «پایان عصر آمریکا» تألیف چالرز‌ای. کوپچان و «تسخیر» تالیف نوام چامسکی به حقایق مستند درباره نزدیک بودن پایان راه آمریکا اشاره دارند.

چامسکی ایده سقوط امپراطوری آمریکا را ایده درستی می داند و تعداد قطعنامه‌هایی از سازمان ملل که آمریکا مجبور به وتوی آنها شده است را به عنوان شاخصی از کاهش قدرت و نفوذ آمریکا ذکر کرده و می گوید تا اواسط دهه 1960 دنیا چنان تحت کنترل آمریکا بود که این کشور حتّی یکی از قطعنامه‌ های شورای امنیت را وتو نکرده بود. اما از اواسط دهه 1960 به بعد آمریکا در وتو کردن قطعنامه‌های شورای امنیت رتبه نخست را به خود اختصاص داده است و این شاخص مهمی است که میزان افت هیمنه آمریکا در سطح جهان را نشان می‌دهد.شاید اگر این واقعیات از نگاه نویسنده ای غیر از نگاه نویسندگان آمریکایی بیان می شد، به عدم شناخت شرایط داخلی آمریکا و غرض ورزی متهم می گردید. دولت ایالات متحده برای تغییر وضعیت موجود، راهکاری مؤثر و کارآمد ندارد و حداکثر کاری که از دستش بر می آید، کاستن سرعت سقوط و یا در ایده آل ترین حالت،توقف روند سقوط برای مدتی کوتاه است.

آفرینش:ترکیه و نسخه‌ای جدید از دموکراسی

«ترکیه و نسخه‌ای جدید از دموکراسی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛ در 14 مارس سال 2003 بود که رجب طیب اردوغان به عنوان بیست و هفتمین نخست‌وزیر ترکیه، از حزب عدالت و توسعه با گرایشات راست میانه به روی کار آمد. اردوغان که از شاگردان نجم‌الدین اربکان، رهبر حزبهای اسلامگرای رفاه، فضیلت و سعادت بود، در دوره اول نخست وزیری خود با تمرکز بر توسعه اقتصادی توانست وضعیت مالی و درآمدهای ارزی کشور ترکیه را سروسامان و رفاه عمومی را ارتقا بخشید. علاوه بر آن اردوغان با به کار گیری از سیاست‌های نیمه اسلامی- سکولاری توانسته بود رضایت اکثریت اقشار و احزاب ترکیه را به خود جلب کند.

دراین راه اردوغان از ابزار سیاست خارجی و دیپلماسی ضد اسرائیلی و حمایت از فلسطین نیز، استفاده کرد و توانست محبوبیت بیشتری درمیان مردم و کشورهای منطقه کسب نمایند. این عملکرد اردوغان، وی را در زمره موفقت ترین سیاست مداران جهان قرار داد و ترکیه را به عنوان قدرتی اقتصادی و سیاسی در منطقه و نمونه‌ای از یک مدل دموکراسی موفق مطرح کرد.

اما این توفیقات پس از پایان دو دوره نخست وزیری وی و اصرارش برای ماندن در راس قدرت و تغییر قانون ریاست جمهوری، رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. از آنجا که اردوغان درسال‌های آخر نخست وزیریش از ابزار قدرت برای حاکمیت حزب عدالت و توسعه و تغییر قانون به نفع خود بهره برد، انتقادات فراوانی در داخل و خارج متوجه وی و حزب مطبوعش شد.

در سال 2008 دادستان ارشد ترکیه به دلیل آنچه که تلاش حزب عدالت وتوسعه در جهت تضعیف سکولاریسم در ترکیه خواند شکایتی را در دادگاه عالی مطرح ساخت و درخواست لغو فعالیت حزب عدالت و توسعه و اعمال ممنوعیت فعالیت سیاسی برای 70 تن از اعضای آن را کرد.

اردوغان نخست وزیر و رهبر حزب، اتهام دادستان را رد کرد. در نهایت در اوت 2008 دادگاه عالی ترکیه با 6 رأی موافق در برابر 5 رأی مخالف با پیشنهاد دادستان برای جلوگیری از فعایت سیاسی حزب مخالفت کرد.

این پایان راه نبود و به زعم بسیاری از منتقدان اردوغان، وی دچار توهم قدرت شده و در این مسیر فسادهای بسیاری متوجه دولت و حزب حاکم گردیده است. دقیقا چند روز دیگر سالگرد افشای فساد مالی بزرگ در دولت اردوغان می‌باشد که در‌آن نام چهار وزیر، فرزند اردوغان و بیش از 100 نفر از منسوبان کابینه و مدیران دولتی به اتهام فساد اقتصادی مطرح شد. اردوغان این مسائل را به عنوان توطئه‌ای ازسوی "فتح‌الله گولن" روحانی با نفوذ حزب "خدمت" و طرفدارانش برعلیه دولت دانسته و آنها را به تشکیل "دولت موازی" متهم ساخته است. در طی چند روز گذشته جمع کثیری از خبرنگاران، روزنامه نگاران، ومقامات دولتی مخالف دولت بازداشت شده‌اند، و اردوغان آنها را فتنه گران و براندازان حکومت معرفی کرده و اعلام داشته با قدرت تمام برای سرکوب این افراد اقدام خواهد کرد.

افزایش تعداد بازداشت شدگان در طی چند روز اخیر، انتقادات اتحادیه اروپا را نیز درپی داشته است، اما اردوغان با صراحت اعلام کرده است که "مسائل داخلی ترکیه به کسی مربوط نیست!". در مقابل، مخالفان حکومت ترکیه با اشاره به اینکه دستگیری‌های چند روز اخیر، یک "یکشنبه سیاه " برای جامعه روزنامه نگاری ترکیه بوده است، حزب حاکم را به فساد گسترده،سرکوب رسانه ها و احیای شیوه های پلیسی علیه جامعه مدنی ترکیه متهم می کنند.

از اوضاع کنونی ترکیه این امر دریافت می‌شود که اصرار اردوغان برای ماندن در راس حکومت و تجمیع قدرت در حزب عدالت و توسعه، به کام مردم و مخالفان خوش نیامده و نشانه‌هایی از فساد و تمرکز قدرت در لایه های دولت اردوغان دیده می‌شود که در آینده‌ نه چندان دور می‌تواند خطری برای دولت وی محسوب شود.

این نوع برخوردهای خشن و دستگیری‌های گسترده دیگر نمی‌تواند دموکراسی ایده‌آلی را از ترکیه به نمایش بگذارد، چرا که دولت کنونی هم درعرصه داخلی و هم در عرصه خارجی با چالش‌هایی از جنس افراط گرایی و خود محوری مواجه شده است. رویکرد نامناسب اردوغان در سیاست گذاری‌های کلان و بروز فسادهای گسترده در دولت وی، چهره محبوب او را مخدوش کرده و باید منتظر اتفاقات مهمتری در ترکیه بود.

آرمان:1+5 در حوزه محوری آمریکا

«1+5 در حوزه محوری آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مهدی مطهرنیا است که در آن می‌خوانید؛تلاش کارشناسانه و معقولانه‌ای در ژنو درجهت برداشتن گام‌های نهایی در مسیر دستیابی به توافق جامع هسته‌ای در جریان است. آنچه از درون مذاکرات به گوش می‌رسد، نشان‌دهنده فضای مثبت درجهت مدیریت چالش‌های فرارو برای رسیدن به یک توافق نهایی است.

اگرچه این دور از مذاکرات در فضای رسانه‌ای پس از افزایش توقعات فزاینده از دور دهم جهت رسیدن به یک توافق نهایی صورت می‌پذیرد و بالطبع در فضای ناشی از مسائل موجود از دور قبل قرار می‌گیرد و سایه سنگین نگرش‌های گوناگون ناشی از عبور از وین10 هنوز بر مذاکرات سایه افکنده است، اما منطق پیشران‌ها نشان می‌دهد که مذاکرات سمت‌وسوی بسیار منطقی و درهمان حال مدیریت‌شده برای رسیدن به توافقی که در آن رهیافت برد-برد مورد توجه باشد را طی می‌کند. اصولا مذاکرات کارشناسی و فنی بازتاب رسانه‌ای کمتری پیدا می‌کنند، اما بازتاب عملیاتی آن در مذاکرات 1+5 با ایران در سطح وزیران امورخارجه خود را نشان می‌دهد.

هرچه این مذاکرات فنی جدی‌تر، شفاف‌تر و در چارچوب دیپلماسی فعال هسته‌ای در اصول میز مذاکره دنبال شود، پژواک آنها در نشست‌های وزرای امورخارجه جهت رسیدن به توافق نهایی مورد عنایت و توجه بیشتر قرار می‌گیرد. آنچه در مذاکرات 2روز گذشته از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، مذاکرات مستقیم دو کنشگر مرکزی پرونده هسته‌ای یعنی ایران و آمریکا درجهت برداشتن گام‌های نهایی برای حل‌وفصل اختلافات است.

نشست نخست نزدیک به 5ساعت بین نمایندگان ایران و دیپلمات‌های آمریکا صورت گرفته و بعضی از مسائل پیش‌رو از منظر فنی برداشته شده است. نشست‌های دیگری که در این مسیر استمرار پیدا کرده و با دیگر اعضای 1+5 نیزجلساتی فنی برگزار شده است و نشان می‌دهد که عزمی جدی در دو سوی میز مذاکره برای حل‌وفصل مساله هسته‌ای در مدت کوتاه‌تر وجود دارد. اما باید پذیرفت که این پرونده از مهم‌ترین پرونده‌های تاریخ سیاست خارجی در ایران و پرونده‌های موجود نظام بین‌الملل در حال حاضر محسوب می‌شود و بالطبع هرچه اهمیت آن افزون می‌شود ریزه‌کاری‌های بیشتری نیز به خود اختصاص داده و زمان بیشتری نیز می‌طلبد.

در کنار این معنا و قبول این منطق باید پذیرفت که زمان نیز چندان به نفع مذاکرات نخواهد بود، چراکه با روی کارآمدن جمهوریخواهان در سنای آمریکا امکان اختلال بیشتری از سنا به سمت ژنو و در واقع مقر مذاکرات هسته‌ای ایران با 1+5 در جغرافیاهای مکانی متفاوت وجود دارد. لذا باید بپذیریم که از منظر منطق سیاسی نگاه به 1+5 در دو بعد در سطح تحلیل کلان شکل می‌گیرد. در یک بعد یک نگاه مبتنی بر اصالت جمع وجود دارد به این معنی که می‌گوییم 1+5، شش قدرت بزرگ جهانی هستند که مجموع آرای آنها درواقع یک شخصیت هفتم را ایجاد می‌کند که رای تعدیل شده و نهایی 6عضو موجود در 1+5 را مشخص می‌کند.

این نگرش از دریچه نظریه‌هایی بیان می‌شود که به اصالت اجتماعی در حوزه تصمیم‌گیری‌های سیاسی تکیه می‌کند. نظریه‌های اصالت فردی درحوزه تصمیم‌گیری‌های اجتماعی اینگونه برداشت ندارد. در نظریه‌های اصالت فردی درحوزه تصمیم‌گیری‌های اجتماعی یا جمعی گفته می‌شود که اگرچه یک گروه وجود دارد یا در واقع در مجمعی مانند1+5، شش کشور حضور دارند، در میان این شش کشور یک کشور یا دولت به‌واسطه قدرت و توان تاثیرگذاری بیشتری که بر اعضای دیگر دارد در واقع نظر خود را بیان کرده و آن نظر به‌عنوان نظر نهایی با اندکی تعدیل در شکل و محتوا به عنوان خروجی نشست 1+5 خود را به نمایش می‌گذارد.

باید این واقعیت را بپذیریم که مکتب اصالت فرد و تاثیر آن در حوزه تصمیم‌گیری‌های جمعی را از منظر تجربی عملیاتی‌تر ببینیم. به این معنا آمریکا اگرچه یک عضو از اعضای 1+5 تلقی می‌شود اما عضو بسیار موثری است که تصمیم‌گیری‌هایش روی تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های کشور‌های پیرامونی این کشور مرکزی تاثیرگذار است. لذا مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا در دور جدید حل‌وفصل پرونده هسته‌ای توانست شدت‌بخش جریان رسیدن به یک توافق باشد و از سوی دیگر قبول این واقعیت را دنبال کند که اساسا 1+5 در حوزه محوری آمریکا قرار دارد و اگر شخصی به نام کاترین اشتون به‌عنوان هماهنگ‌کننده گروه 1+5 شناخته می‌شود تنها نقش هماهنگی و مدیریت جلسات را به‌عهده دارد درحالی که مدیریت تصمیم‌گیری درنهایت به آمریکا برمی‌گردد و این واقعیتی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. لذا هرچه مذاکرات ایران و آمریکا در باب پرونده هسته‌ای بدون واسطه و به‌صورت مستقیم صورت بپذیرد امکان بهره‌برداری بیشتری نیز در جهت آگاهی از مواضع دو طرف حاصل و سپس بر اساس این آگاهی امکان تصمیم‌گیری‌های بهتر نیز فراهم خواهد شد.

مردم سالاری:انقلاب شفاف‌سازی

«انقلاب شفاف‌سازی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات که در سال 87 در مجلس شورای اسلامی‌تصویب شده و در بهمن سال 88 توسط محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهور وقت برای اجرا ابلاغ شده بود، عملا در دولت قبل اجرا نشد که دلیلش هم خیلی مبهم نیست.

قانونی که می‌تواند دسترسی به اطلاعات را برای همگان امکانپذیر سازد، طبیعتا برای دولتی که با شفاف سازی میانه خوبی نداشت و تهدیدهایی همچون «اسامی‌مفسدان اقتصادی در جیب من است» یا «بگم‌بگم» در صدا‌و‌سیما را، به اجرای قانونی برای انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات که مانع فساد است ترجیح می‌داد نمی‌توانست مثبت باشد و به همین دلیل در پستو ماند تا دولت تدبیر و امید، آن را برای اجرای دوباره مطرح کند.

قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات که در کشوری همچون سوئد در 1776 میلادی تصویب شده و در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان سال‌های طولانیست که اجرا می‌شود، در یک کلام، حق همه مردم را در دسترسی به اطلاعات به رسمیت می‌شناسد.

آنچه برای شهروندان حق یا تکلیف ایجاد می‌کند باید در دسترس عموم قرار گیرد و قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در همین راستا تصویب شده است.

اگر این قانون اجرایی شود، حق دریافت اطلاعات برای همه مردم به رسمیت شناخته می‌شود و همه دستگاه‌های دولتی و عمومی‌و خصوصی، موظف خواهند بود اطلاعات خود را در اختیار عموم قرار دهند یا اگر شهروندی اطلاعاتی را مطالبه کرد خیلی راحت از دستگاه مربوطه به دست آورد.

به طور ساده، اگر کسی خواست از شهرداری سوال کند که طی سال‌های اخیر چه میزان تراکم در شهر به فروش رفته و درآمد حاصل از آن چه شده، یا از دولت سوال کند که درآمد نفت در چه راههایی هزینه شده یا موجودی حساب ذخیره ارزی در کجا هزینه شده یا اینکه از صدا‌و‌سیما سوال شود که درآمدهایش از طریق آگهی‌ها چه میزان است و این درآمدها در چه راههایی هزینه می‌شود و مواردی از این دست که بسیار متعدد و متنوع می‌تواند باشد، همگی از جمله مسایلی است که دسترسی به آنها با اجرایی شدن قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات می‌تواند به یک حق بدیهی و طبیعی برای عموم مردم، نه بر روی کاغذ یا در شعار، بلکه به صورت عملی تبدیل شود.

به همین دلیل اگر اجرایی شدن این قانون را انقلاب شفاف‌سازی توصیف کنیم، سخنی به گزاف نگفته‌ایم.

این قانون در 6 فصل و 23 ماده تدوین شده و هم اکنون سه آیین‌نامه اجرایی آن از جمله آیین‌نامه اجرایی نحوه انتشار اطلاعات در حال تدوین است تا پس از آماده‌سازی به تصویب هیات وزیران برسد و اجرایی شود.

این که دولت کنونی مصر به اجرای این قانون است و در مدت زمان کوتاهی، قانونی را که چهار سال در زمان دولت قبل روی زمین مانده بود برای اجرا آماده کرد و کمیسیون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات را تشکیل داد و دبیر این کمیسیون را که معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ‌است معرفی کرد، همگی نشانه‌های مثبتی از عزم دولت فعلی در شفاف‌سازی است و این را باید به فال نیک گرفت.

دبیر این کمیسیون نیز معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد است که در زمان حضور او در این معاونت، بدون ابلاغ قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات، شفاف‌سازی در آن آغاز شده، به طوری که هم یارانه‌های اعطایی به رسانه‌ها به طور شفاف اعلام می‌شود، هم میزان آگهی‌های دولتی تخصیص یافته به رسانه‌ها اعلام می‌شود و هم میزان پرداختی به رسانه‌ها بابت بیمه کارکنان، و هم هر اطلاعات دیگری که از یک سازمان دولتی انتظار می‌رود و به همین دلیل، به نظر می‌رسد فرد مناسبی برای تصدی دبیری کمیسیون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات انتخاب شده؛ فردی که اصول شفاف سازی را می‌شناسد و پیش‌از این عملیاتی کرده است.

البته باید در نظر داشته باشیم که اجرایی شدن این قانون، کار دشواری است چرا که بسیاری از سازمان‌ها و ارگان‌های عمومی‌ کشور طی سالیان متمادی به فعالیت در خفا و جلوگیری از درز اطلاعات عادت کرده‌اند و حتی در عادی‌ترین نهادهای عمومی‌ نیز ارائه شفاف اطلاعات حتی در سایت‌ها و پرتال‌های رسمی ‌آنها فراموش شده است.

ضمن اینکه نیل به هدف انتشار آزاد اطلاعات روندی طولانی می‌طلبد و در کشوری همچون سوئد همانگونه که ذکر شد، سابقه‌ای بیش‌از 230 سال دارد و طبیعی است که باید زمینه‌های اجرایی شدن این قانون در کشور ما به مرور زمان فراهم شود.

اما اکنون که دولت برای اجرای این قانون عزمی‌جدی دارد، لازم است نهادهای دولتی که زیرمجموعه دولت هستند در وهله نخست و سایر نهادهای عمومی‌در وهله دوم، زمینه اجرای این قانون را با آماده ساختن اطلاعات قابل عرضه خود از طریق سایت‌های رسمی‌خود و همچنین پیش‌بینی دفتر یا بخشی برای پاسخگویی به متقاضیان دسترسی آزاد به اطلاعات آن سازمان یا نهاد عمومی‌ طبق آیین‌نامه اجرایی که در مراحل نهایی تدوین و تصویب است فراهم سازند تا از این طریق علاوه بر شفاف‌سازی، رتبه فساد اداری و مالی کشورمان نیز در آمارهای جهانی که به هیچ وجه قابل قبول نیست بهبود یابد.

ابتکار:مخالفان به کدام هاشمی حمله می‌کنند؟

«مخالفان به کدام هاشمی حمله می‌کنند؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن می‌خوانید؛از گوشه کنار بازهم صدای مخالفت با هاشمی رفسنجانی شنیده می‌شود. یکی می‌گوید که تهرانی‌ها در نماز جمعه مواضع هاشمی رفسنجانی را نمی‌پسندند و دیگری نیز گفته که هاشمی رفسنجانی از ابتدا دنبال رابطه با آمریکا بوده است. جنس این حملات از همان سخنان و تحلیل‌های گذشته است اما سوالی که در این میان مطرح می‌شود این مسئله است که چرا امروز دوباره حمله به هاشمی رفسنجانی در دستور کار قرار گرفته است؟ آیا قرار است هاشمی بازهم در صحنه سیاست ایران تاثیرگذار باشد که چنین حملاتی به او آغاز شده است؟

پاسخ به این سوال آری است. صحنه سیاست ایران طی‌ها سال و ماه‌های آینده دچار تحولات گسترده‌ای خواهد شد و قطعا هاشمی رفسنجانی نقش اول این تحولات را برعهده دارد. اولین گام در اسفند امسال اتفاق خواهد افتاد و آنهم انتخاب رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری پس از درگذشت آیت‌الله مهدوی کنی است. برهمگان واضح است که نفوذ کلام آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان بسیار بالاست و نخبگان کشور برخلاف برخی از چهره ها، آیت‌الله را در مسیر انقلاب و نظام می‌دانند و معتقدند که تصمیمات او موجب خیر برای کشور خواهد شد.

ترس بزرگ جریان مخالف هاشمی رفسنجانی رسیدن او به کرسی ریاست مجلس خبرگان است. این جریان فکری که نشان داده است دیگر حاضر نیست هاشمی رفسنجانی را در مقامی به غیر از ریاست مجمع تحمل کند تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا به هر شکل ممکن تصویر رئیس جمهور سابق ایران را میان خبرگان ملت و مردم خراب کنند. این درحالی است که هاشمی رفسنجانی خود بارها و بارها اعلام کرده است که اگر افراد مورد نظر او مانند آیت‌الله هاشمی شاهرودی یا آیت‌الله واعظ طبسی برای ریاست مجلس خبرگان نامزد شوند، برای پست ریاست مجلس خبرگان نامزد نخواهند شد. این افراد تصور می‌کردند که هاشمی رفسنجانی به پایان رسیده است و حملات احمدی نژاد به او را آخرین تیرها به پیکره آیت‌الله می‌دانستند و تصور می‌کردند که دیگر او توان برخاستن از این میدان جنگ را نخواهد داشت. انتخابات سال 92 و نتیجه آن اما حکایت دیگری داشت و هاشمی نشان داد هنوز هم کارکشته ترین مرد صحنه سیاسی ایران است. رسیدن حسن روحانی یار دیرین هاشمی به قدرت، پایانی بود بر آرزوی محوکردن آیت‌الله از عرصه سیاسی کشور.

درحالی که مخالفان اصلی هاشمی هنوز در شوک باخت در انتخابات ریاست جمهوری بودند، بحث ریاست هاشمی رفسنجانی بر مجلس خبرگان شوک دیگری را نیز برآنان وارد کرد.

در کنار این مسئله، بحث انتخابات مجلس دهم نیز مخالفان را بر آن داشته است تا همچنان ساز مخالفت خود با هاشمی را کوک نگه دارند. آنها می‌دانند که مثلث هاشمی، خاتمی و ناطق نوری و همراهی احتمالی حسن روحانی در انتخابات مجلس نیز تکرار خواهد شد و محبوبیت و مشروعیت این چهار تن می‌تواند برگ برنده جریان اعتدال در جریان انتخابات مجلس باشد.

هاشمی رفسنجانی در کنار تمام کارشکنی‌های جریان مقابل خود توانست بعد از سال‌ها گفتمان اعتدال و تشکیل دولت فراجناحی که یکی از آرزوهای سیاسی ‌اش بود را در کشور نهادینه کند و تبلور آن را در دولت روحانی ببیند. پیروزی در انتخابات مجلس دهم می‌تواند این پروژه سیاسی را تکمیل کند تا جبهه اعتدال در کشور فراگیر شود.
صحنه گردانی هاشمی رفسنجانی بعد از دوران هشت ساله، در صحنه سیاسی ایران، مسئله‌ای است که بسیاری نمی‌توانند آن را تحمل کنند. حملات تازه به هاشمی نیز بیانگر همین معناست. قطعا هرچه به انتخاب رئیس جدید مجلس خبرگان و انتخابات مجلس دهم نزدیک تر شویم حملات به آیت‌الله بیشتر خواهد شد و این داستانی است که هرسال به ویژه بعد از دهه 70 درحال تکرار است. پروژه‌ای که هرچه جلوتر می‌رود با موفقیت کمتری همراه است. هاشمی رفسنجانی دوران تازه‌ای را آغاز کرده است دورانی که به برکت همین حملات و سیاه نمایی‌های علیه او شکل گرفت. شاید به زبان ساده تر بتوان گفت که مخالفان آیت‌الله نمی‌توانند هاشمی دولت ساز و مجلس ساز را تحمل کنند.

دنیای اقتصاد:نسخه روسی رکود تورمی

«نسخه روسی رکود تورمی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن می‌خوانید؛
15 سال پس از رشد اقتصادی قدرتمند روسیه این کشور اکنون در پرتگاه رکود تورمی قرار دارد. در حاشیه تنش در روابط بین روسیه و غرب که برخی آن را بزرگ‌ترین تنش دیپلماتیک پس از جنگ جهانی اول می‌دانند، برخی کارشناسان هشدار می‌دهند که ممکن است ربع قرن پس از فروپاشی شوروی، روسیه نیز با فروپاشی دوباره‌ای روبه‌رو شود. براساس آخرین برآوردهای صندوق بین‌المللی پول رشد این کشوردر حد صفر قرار دارد و نرخ تورم این کشور نیز با آهنگی صعودی در مرز دورقمی شدن قرار دارد. بزرگ‌ترین ضربه از تحریم‌های فزاینده روسیه، کاهش قیمت جهانی نفت و فرار گسترده سرمایه‌ها بر ارزش روبل وارد شده؛ به‌گونه‌ای که این ارز در مقابل دلار آمریکا در 4 ماه اخیر نیمی از ارزش خود را از دست داده است.

مداخلات گسترده بانک مرکزی روسیه برای حفظ ارزش روبل بی‌نتیجه ماند، آن‌گونه که الویرا بابیولینا رئیس بانک مرکزی روسیه به این شکست اعتراف کرده است و می‌گوید: «اگر بازارهای جهانی ارز روی خوشی به روبل نشان ندهند، این بانک قادر نخواهد بود جلوی کاهش ارزش آن را بگیرد.» تا همین حالا بانک مرکزی روسیه برای نجات ارزش روبل 50 میلیاردلار هزینه کرده است که نزدیک 10 میلیارد دلار آن در یک ماه اخیر بوده؛ ولی این سیاست هنوز نتوانسته سقوط روبل را تحت کنترل درآورد. برآورد می‌شود روسیه اکنون 450 میلیارد دلار ارز ذخیره کرده است که اگر با محدودیت‌هایی برای دسترسی به آنها روبه‌رو نشود، بخش دیگری از آن را نیز خرج بازار ارز خواهد کرد.

اکنون بانک مرکزی روسیه در حال انجام «تست استرس» برای بررسی سقوط بیشتر قیمت نفت است، قیمت نفت در 6 ماه اخیر نزدیک به نصف شده است و برخی برآوردها حاکی از آن است که قیمت‌ها می‌تواند تا سطح 42 دلار در هر بشکه کاهش یابد. به هر حال اگرچه بانک مرکزی روسیه با دخالت در بازار ارز نتوانست به کنترل بحران کمک کند، اکنون تدبیر جدیدی برای کنترل تورم و تقویت ارزش روبل اندشیده است. درحالی‌که نرخ تورم در روسیه نزدیک 9 درصد است، بانک مرکزی روسیه نرخ بهره را 5/6 درصد افزایش داد و به 17 درصد رساند. این طرح که به یکباره از ساعت 1 بامداد دیروز اعلام شد با این هدف طراحی شده است که از فشار تقاضای مردم برای خرید کالاهای مصرفی و هجوم به بازار ارز کاسته شود و در عوض انگیزه پس‌انداز آنان را تقویت کند. همین سیاست با کاهش شدید قیمت جهانی نفت در سال 1998 به کار بسته شده و توانسته بود هم قدرت خرید روبل را بازگرداند و هم تهدید ورود به ورطه رکود را برطرف کند. مردم و سرمایه‌گذاران روسی اکنون تمایل گسترده‌ای برای حفظ ارزش دارایی خود از طریق نگهداری دلار آمریکایی دارند و به همین دلیل سیاست‌گذاران امیدوارند با افزایش شدید نرخ بهره بر انگیزه پس‌انداز با روبل روسی بیفزایند.

اکنون پیش‌بینی می‌شود که پس از آغاز جنگ نفتی از سوی عربستان یک جنگ گازی از سوی روسیه آغاز شود. نصف گاز اوکراین از روسیه تامین می‌شود و نیمی از گاز وارداتی اروپا ار لوله‌های اوکراین می‌گذرد. رویارویی ولادیمیر پوتین با اروپا در شرایطی صورت می‌گیرد که عرضه جهانی ال‌ان‌جی به‌شدت افزایش و قیمت جهانی گاز همراه با کاهش قیمت نفت سقوط شدیدی داشته است. این واقعیت‌ها می‌تواند اهرم سیاسی در اختیار پوتین را به‌شدت کاهش دهد. به هر حال اگرچه تحریم‌ها فشارهای زیادی بر مردم روسیه وارد کرده است، اما محبوبیت ولادیمیر پوتین به واسطه اتخاذ سیاست‌های غرب‌ستیزانه در نزد برخی مردم روسیه به‌شدت در حال افزایش است. ملی‌گرایان روسیه اکنون چشم خود را بر بحران‌های اقتصادی پیش رو بسته‌اند و همچنان از مقاومت وی در برابر فشار کشورهای غربی حمایت می‌کنند. گزارش جدید موسسه مورگان استنلی حکایت از آن دارد که وام‌گیرندگان روسی در ماه‌های آینده باید 157 میلیارد دلار برای بدهی‌های خود پرداخت کنند که به دنبال وضع تحریم‌های جدید ایجاد شده و فشارهای موجود برای انجام فعالیت‌های مالی با دلار آمریکا بسیار دشوار به نظر می‌رسد. در این شرایط شرکت‌ها، بانک‌ها و بنگاه‌های مالی باید در جایی خارج از بازارهای سرمایه غربی به دنبال وام باشند؛ راه حلی که اکنون بسیار دشوار می‌نماید. تنها روزنه امید از سوی چین وجود دارد که شاید بتواند فقط کمک ناچیزی کند.

به هرحال ولادیمیر پوتین بر سر دوراهی بزرگی قرار دارد؛ حفظ بخش‌هایی از خاک اوکراین یا حفظ ارزش روبل و خروج از بحران اقتصادی. به نظر می‌رسد تحریم‌های فعلی نتوانسته بر سیاست‌های ولادیمیر پوتین چندان موثر باشد و وی همچنان بر مواضع قبلی خود تاکید می‌کند. به هر حال باید دید روند شاخص‌های اقتصادی با کاهش شدید قیمت نفت در ماه‌های آینده به کدامین سو خواهد رفت و آیا روسیه ممکن است طعم تلخ فروپاشی را یک‌بار دیگر بچشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها