در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
وی با بیان این که دشمن با تمام قوا تلاش میکند فرهنگ و روابط خانوادگی مردم ما را منحرف کند، اظهار کرد: شرمآور است یک زن و مرد یا دختر و پسر بدون عقد و ازدواج با هم زندگی کنند.
حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی با طرح این پرسش که ازدواج سفید یعنی چه و محصول این زندگی چه میشود، گفت: دیری نمیرسد مردمی که این نوع زندگی را برمیگزینند، نسل حلالشان از بین میرود و حرامزاده میشوند. حاکم اسلامی باید با شدت با این نوع زندگی مقابله کند.
همین هشدار کافی بود تا بسیاری از مخاطبان گرامی به ما زنگ بزنند و بخواهند در این باره بیشتر بدانند و راههای نظارت بر فرزندانشان را بیابند. به همین منظور امروز در این نوشتار به واژه ازدواج سفید، پیامدها و مشکلاتی که برای نسل جوان در پی دارد، میپردازیم.
مریم و علی میگویند حدود 5 سالی است که باهم در یک خانه زندگی میکنند، اما هیچ یک علاقهای به ازدواج ندارند و برای ثبت باهم بودنشان نیز دوست ندارند، اقدامی کنند. هر دو میگویند: باوجود مخالفت خانوادههایمان، ما مصر به انتخاب این سبک از زندگی بودیم، آنها وقتی جدی بودن تصمیم ما را دیدند مجبور به پذیرش شدند.
مریم میگوید: «ما مثل زن و شوهرهای قانونی زندگی میکنیم تا آنجایی که اگر کسی نظارهگر زندگی ما باشد، متوجه این امر نمیشود که ما ازدواج رسمی نداشتهایم. هر دو صبحها سرکار میرویم، بعدازظهر به خانه برمیگردیم و با همکاری هم شامی درست میکنیم و میخوریم. خرج خانه را هم سعی میکنیم با مشارکت هم فراهم کنیم، هرکس هر قدر در توان دارد را علنی میکند، البته این را هم بگویم ما یک حساب مشترک هم داریم.
علی هم میگوید: «ما تمام رفتارهای زن و شوهرهای معمولی را داریم دعوا میکنیم، قهر میکنیم و بعد از چند روز مجددا آشتی!»
بیتردید عبارتهایی چون «ازدواج دائم» و «ازدواج موقت» برایتان آشناست، اما آیا تا به حال چیزی درباره ازدواج سفید شنیدهاید؟
ازدواجی که هرچند خیلی فراگیر نشده، اما همه کارشناسان و مسئولان نسبت به شیوع آن هشدار میدهند.
«ازدواج سفید» که اصطلاحی صد درصد غلط است، چراکه نه پیوند ازدواج و زناشویی در آن جایگاهی دارد و نه پایان روشنی را میتوان برای آن متصور شد و برای فریب جوانان از این اصطلاح استفاده میشود، به معنای «همباشی» میباشد و سبکی از زندگی مشترک است، که در آن دو نفر بدون ازدواج رسمی و هرگونه تعهد قانونی باهم زیر یک سقف میروند و با یکدیگر زندگی میکنند و روابطی همچون همسران رسمی و عقدی باهم برقرار میکنند.
درواقع دختر و پسر بدون برگزاری عقد و ازدواج، ثبت و تعریف رابطه قانونی، عرفی و شرعی خود در هیچ محضری صرفا به خاطر منافع عاطفی و اقتصادی، بیآنکه زن و شوهر محسوب شوند، عملا در یک خانه با یکدیگر زندگی میکنند. معمولا این رابطه فاقد مشروعیت شرعی، اجتماعی و حقوقی به مدت زمان نامعلوم بین دو فرد برقرار میشود و دقیقا تا زمانی که یکی از طرفین اظهار بیعلاقگی به استمرار رابطه کند، ادامه مییابد.
این نوع سبک از زندگی مشترک را شاید بتوان شکلی غیرقانونی و غیرشرعی و غیرعرفی از باهم بودن دانست که برخی از جوانان یا حتی افراد میانسال در حال تجربه آن هستند. این شیوه زندگی، اگرچه شاید در جوانان به ازدواج منجر شود، اما در افراد میانسال که غالبا بعد از تجربه تلخ طلاق انتخاب میشود، حالت متفاوتی دارد و به احتمال کمتری به ازدواج ختم میشود، چراکه بسیاری ترجیح میدهند با این روش به زندگی خود ادامه دهند. این سبک از زندگی در مردان 25 تا 50 سال و زنان 17 تا 35 بسیار مشاهده میشود.
این باهم بودن که به غلط ازدواج سفید نامیده میشود، پدیده نامتعارف و غریبی است که نخستین بار در کشور آمریکا و در پی جنبش «آزادی زن» پدیدار شد. این جنبش به منظور ایجاد تغییراتی در نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آمریکا صورت گرفت که برقراری شرایط عادلانه و مساوی حقوق زن و مرد ازجمله اهداف آن محسوب میشد، اما این پدیده بعدها «انقلاب جنسی» نام گرفت، حقیقتی که به واقع اتفاق افتاد و با شعار آزادی زنان پیش رفت و به رواج رفتارهای نابهنجار و بیبندوباری جنسی منجر شد.
پدیده نوظهور ازدواج سفید یا به عبارت صحیحتر زندگی بدون ازدواج، یکی از شیوههای رایج زندگی در غرب است. متاسفانه در سالهای اخیر، این پدیده کاملا غربی و تقلیدی، با رشد فزاینده خود توانسته است، بخوبی در افکار برخی از خانوادههای امروزی بویژه جوانان رخنه کند.
افراد متقاضی این سبک زندگی، بدون آنکه بدانند چنین فرهنگی از کجا آمده، چه معایب و محاسنی دارد، هدف از آن چیست یا اینکه آیا در فرهنگ جامعهشان مورد پذیرش است یا نه و... صرفا به حکم تقلید و پیروی بیچون و چرا از اندیشههای مدرنمآبانه، بدون محک زدن جوانب این سبک از زندگی، وارد آن ورطه شدهاند و تجربهاش میکنند.
در کشور فرانسه و آمریکا این سبک زندگی رواج بسیاری دارد، آمارها موید آن است که دوسوم زوجهای آمریکایی پیش از ازدواج رسمی، مدت زمانی را بدون ازدواج زیر یک سقف زندگی میکنند. گسترش این امر بقدری در این کشورها چشمگیر است که از سال 1960 تا 2000 ده برابر شده، تا آنجا که اکنون، زندگی بدون ازدواج در برخی از کشورها، بهعنوان مرحله عادی از یک روند آشنایی دو فرد پیش از ازدواج محسوب میشود. آمارهای به دست آمده نشان داده است بیشتر زندگیهای بدون ازدواج عمری کوتاه دارند و به طور معمول حدود یک سال یا کمی بیشتر دوام نداشته و در نهایت به احتمال کم با ازدواج و به نسبت بیشتر با جدایی خاتمه مییابد.
بیشتر افراد متقاضی این سبک زندگی، قصدی جز منفعتطلبی نداشته و پس از برطرف کردن نیازهایشان از هم جدا میشوند؛ شیوهای که چندان خوشایند ایرانیها نبوده، نیست و نخواهد بود. رفتارهای وابسته به سبک زندگی بدون ازدواج، کاملا مغایر با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بوده و هرگز جایی برای چنین رفتارها نیست، در حالی که شاید فرهنگ آن کشورها پذیرای آن نوع سبک از زندگی باشند.
با شیوع صرفا تقلیدی این اتفاق نامیمون در جامعه، بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان اعلام خطر میکنند. آنان رشد چنین پدیدهای (انتخاب تجرد به جای ازدواج) را مخرب دانسته و آن را زنگ هشداردهندهای میدانند که اگر از همین ابتدا، جلوی رشد آن گرفته نشود، بیتردید فروریختگی بسیاری از نهادهای بنیادین جامعه از کمترین آسیبهای آن خواهد بود و همه افراد جامعه به گونهای با پیامدهای جبرانناپذیر آن دست به گریبان خواهند شد.
واژه ازدواج سفید به جای واژه لاابالیگری جنسی
اجازه دهید پیش از هر چیز، تعریفی جامع از ازدواج که مورد تائید اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان این حوزه است، را بیان کنیم:
اندیشمندان ایرانی و غربی، همگی در این تعریف ازدواج متفقالقول هستند و آن را پیوندی مقدس، به رسمیت شناخته شده و در برگیرنده انتظارات روانشناختی، اجتماعی، اقتصادی، اعتقادی و... بین دو فرد بزرگسال میدانند که به موجب آن، هر یک از طرفین در قبال دیگری، مسئول و متعهد است.
حال باتوجه به تعریف یاد شده، میتوان اذعان کرد که ازدواج امری است منوط به انعقاد قراردادی شرعی و اجتماعی؛ بنابراین از آنجا که تحقق هر قرارداد اجتماعی وابستگی تام به تصویب مقرراتی از جانب جامعه دارد، چگونه میتوان چنین سبکی از زندگی را که تعریفی از ازدواج ندارد و فاقد ضمانتهای اجرایی و قواعد عرفی و شرعی است ازدواج خطاب کرد؟
از سوی دیگر، ازدواج را امری مقدس و انسانی تعریف کردهاند، چطور میتوان سبک زندگی حیوانی که فاقد تعهد است و صرفا برای لذتجویی و تشفی نیازهای جنسی و روانی است، را ازدواج نامید؟
کسانی که «آزادیهای جنسی» را به اشتباه با عنوان «ازدواج سفید» یاد کردهاند، بیتردید امر مقدس ازدواج را با لاابالیگری جنسی اشتباه گرفتهاند و قصدی جز مشروعیت دادن به سبک زندگی که مختص به وجود والا و مقدس انسانی نیست، نداشتهاند.
هر شنونده عاقلی با شنیدن واژه «ازدواج سفید» به خودی خود دچار سردرگمی میشود؛ وقتی رابطه دو غیرهمجنس آن هم بدون پایبندی به اصول و قواعدی؛ ازدواج نامگذاری میشود، در همان نگاه اول، اصل ازدواج و شرایط خاص و وابسته به آن زیر سوال میرود، از سوی دیگر، وقتی پشت بند واژه ازدواج واژه سفید میآید بلافاصله ذهن آدمی به امیدواری و روشنایی این سبک زندگی منحرف میشود، در حالی که چطور میتوان عاقبت خوشی برای رابطه بیتعهد متصور شد؟! به دیگر سخن، در عبارت «ازدواج سفید» نه واژه ازدواج و نه واژه سفید در معنای حقیقی خود به کار نرفتهاند و دقیقا در نقطه مقابل معنای خود قرار گرفتهاند. ترجمه دقیق عبارت ازدواج سفید، پیوندی به سیاهی یک عمر است.
درواقع همزیستی دو فرد بدون اصول و قواعد، بتدریج منجر به رواج پدیده زشت بیبند و باری جنسی با نام ازدواج سفید میشود که نهتنها بیگانه با فرهنگ و تمدن اسلامی است، بلکه مشروعیت دادن به سبک زندگی حیوانی است که مختص و شایسته اشرف مخلوقات نیست. بهطور قطع با ترویج این سبک زندگی به اصطلاح ازدواج، فقط و فقط بیبند و باری به آحاد مردم اعم از پیر و جوان، زن و مرد تزریق میشود. بنابراین به دلایل ذکر شده، در این نوشتار سعی شده است از عبارت زیست مشترک، همخانگی بدون قید و شرط، زندگی بدون ازدواج به جای عبارت ازدواج سفید استفاده شود که کاملا مطابق با این نوع سبک زندگی است.
دختران ضرر میکنند
سبک زندگی همخانگی بدون ازدواج، اگرچه برای زنان غربی، باوجود عادی بودن این مساله، تهی از مشکلات نیست، اما مضرات این پدیده برای دختران و بانوان ایرانی بسیار فراوان و غیرقابل جبران است. بیش از 90 درصد رابطههای اینچنینی هرگز به ازدواج ختم نمیشود، چراکه بسیاری از خانوادهها، باتوجه به باورهای عرفیشان، حاضر نمیشوند به خواستگاری دختری بروند که سابقا با پسرشان در ارتباط بوده است و حتی جالبتر آنکه پسران / مردانی که خود، سوی دیگر این ماجرا بودهاند نیز تمایلی به وصلت با چنین دختری نشان نمیدهند. 10 درصد باقیمانده هم، اگر به ازدواج ختم شود قطعا به دلایلی غیر از وجود شخص دختر است، غالبا این دختران به لحاظ خانوادگی و مالی در سطحی بالاتر از خانواده پسر بوده و پسر به خاطر منفعتطلبی و استفاده از امکانات دختر و خانوادهاش، تن به وصلت میدهد که در نهایت باز نمیتوان به آینده موفق این ازدواج اطمینان داشت.خلاصه کلام آنکه، این سبک زندگی، اگرچه به ظاهر ممکن است برای مردان مثبت و مفید باشد، اما بیشک بیشتر به زیان دختران و زنان تمام میشود و اثرات ویرانکنندهای برایشان دارد. احتمال تداوم این نوع روابط بسیار اندک است و تنها تا زمانی ادامه خواهند یافت که زن برورویی دارد؛ به مرور زمان، وقتی که نشاط و شادابی زن کاهش یابد، مرد ممکن است علاقه به ادامه زندگی با او را از دست دهد یا اینکه به زن دیگری متمایل شود. در این شرایط، زن بیسر و سامان خواهد ماند و آیندهای سیاه در انتظارش خواهد بود.
علل گرایش به سبک زندگی بدون ازدواج
باتوجه به شرایط اجتماعی و فردی انسانهایی که به این زندگی تمایل دارند، میتوان دلایل زیر را ذکر کرد:
فقدان تعهد و مسئولیتپذیری: یکی از مهمترین دلایل گرایش جوانان به پدیده نوظهور زندگی بدون ازدواج، فقدان مسئولیتپذیری و یا کاستن از بار مسئولیت برای زندگی اجتماعی و جامعهپذیر کردن آنهاست. عدم تعهد و تقبل نکردن مسئولیت، ریسک فاکتوری برای زندگی محسوب میشود که متاسفانه در این سبک زندگی نیز بسیار آشکار و مبرهن است؛ در چنین روابطی، هیچ کجا سند ثبت شدهای مبنی بر زن و شوهر بودن دو فرد، موجود نیست، به همین دلیل دختر و پسر، خیلی راحت مسئولیت عملکرد خود را به عهده نمیگیرند و سریعتر میتوانند رابطه خود را، بدون آنکه اتفاقی افتاده باشد یا اینکه کسی از دیگری انتظار و توقعی داشته باشد یا مطالبه حق و حقوقی کند، هر زمان که صلاح بدانند به اتمامبرسانند. از سوی دیگر، این سبک جدید زندگی، عاری از بسیاری از تعهدات مادی و غیرمادی زن و شوهری است. نهتنها خبری از مراسم سنتی ازدواج نیست، بلکه از بسیاری تعهدات بعد از ازدواج (مثل رفت و آمدهای خانوادگی، خرید منزل، کار خانه و...) نیز سوالی نشده و انتظاری توقع نمیشود و... آنچه ذکر شد، فقط گوشهای از نبود مسئولیت و تعهد در این سبک زندگی است.
ترس از ناهمخوانی شخصیت و طلاق: آمار بالای طلاق از یک سو و عدم تطابق اخلاقی و رفتاری دختران و پسران از سوی دیگر، چنان ترسی بر دل جوانان انداخته که ترجیح میدهند به معرفی دوستان و خویشاوندان کفایت نکرده و خود وارد عمل شوند و برای آشنایی بیشتر، فرد مورد نظر را بسنجند و کیفیت و کمیت رابطه را محک بزنند تا اگر فرار برقرار شایسته است، بیهیچ دردسری سریعتر آن را انجام دهند و هزینه بسیار سنگینی برای جداییشان نپردازند، اگر چه صدمات پذیرش این سبک برای هر دو فرد بخصوص زنان محرز است و انتخابی نیست جز از چاله درآمدن و به چاه افتادن.
بالا رفتن سن ازدواج و افزایش استقلال جوانان: با بالا رفتن سن جوانان، اعم از دختر و پسر، استقلالنسبی آنان از خانواده قطعی میشود، به همین دلیل برخی از دختران و پسران راحتتر میتوانند چنین روابطی را برقرار کنند مثلا بسیار دیده شده است که با انتخاب سبک زندگی مجردی مقدمه ورود به سبک زندگی همخانگی را فراهم میآورند.
مشکلات اقتصادی: تعهدات مادی و تبعات اقتصادی مراسم ازدواج (از خواستگاری تا جشن عروسی) و زندگی بعد از آن (هزینه بالای اجاره یا خرید مسکن، عدم تناسب در دخل و خرج و...)، که در این دوره و زمانه بسیار چشمگیر است، از دیگر عوامل مهمی است که بر گرایش جوانان به این سبک از زندگی دامن میزند. بسیاری از جوانان بخصوص مردان نمیتوانند از پس بار سنگین یک زندگی بربیایند به همین دلیل، برای تشفی نیازهای جسمی و روحیشان ترجیح میدهند به روابط پنهانی چون این سبک تن دهند.
از سوی دیگر، تعهد مالی مشارکتی یا تامین هزینه پسران جوان بهوسیله زنان مطلقه و بیوه یا دختران متمکن یا زنانی که به عنوان همسران در سایه، توسط مردان تامین هزینه میشوند، باعث شده است برخی از افراد به این سبک از زندگی تمایل و رغبت فراوانی نشان دهند.
تغییر سبک زندگی: گسترش نفوذ شبکههای ماهوارهای و فضاهای سایبری، اینترنت و شبکههای اجتماعی و... منجر به مصرفگرایی صرف افراد شده است. برخی با الگوبرداری و تقلید از رفتارهای مغایر با فرهنگ و سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی از ارزشها و باورهای عرفی و دینی فاصله گرفته تا بدان جایی که در جهت تغییر سبک زندگیشان گام برداشتهاند.
اعتقاد نداشتن به ازدواج: افرادی که سبک زندگی همخانگی بدون ازدواج را انتخاب میکنند، عموما برداشت درستی از خانواده و کارکردهای مفید آن ندارند. چنین اشخاصی غالبا یا به دلیل آن که به بلوغ فکری لازم برای تعهد و مسئولیتپذیری نرسیدهاند یا آن که چون نتوانستهاند الگوی موفقی در ازدواج و خانواده تجربه کنند؛ بشدت از ازدواج گریزانند و به نظام مقدس خانواده بیاعتنا هستند.
عوامل دیگر: تجردگرایی دختران، کمرنگشدن یا عدم پایبندی به اعتقادات و باورهای مذهبی و اخلاقی، سستشدن پیوندهای خانوادگی، سنتهای غلط ازدواج، تنوعطلبی جوانان، بیکاری، قوانین و شرایط سخت و زائد عقد و طلاق و... از جمله عواملی است که باعث میشود که برخی به سمت امضای عقدنامه نروند و زندگی از نوع همخانگی یا بدون ازدواج را برگزینند.
فروپاشی بنیان خانواده
فروپاشی بنیان مقدس خانواده، یکی از مهمترین پیامدهای همخانگی بدون قید و شرط است. رواج این سبک از زندگی، آن هم تنها با هدف تامین نیازهای جنسی بیهیچ شکی طرفین را از فکر تشکیل خانواده رها خواهد کرد. اسفناکتر آن که، ممکن است جلوههای نازیبا اما به ظاهر زیبای این نوع زیستمشترک، کانون بسیاری از خانوادههای از پیشبنیانشده را نیز متزلزل کرده یا از هم بپاشد. زیستمشترک بدون قید و شرط و هیچ تعهدی، وسوسه بسیاری از دختران و پسران و یا زنان و مردانی است که میخواهند با تن دادن به زندگی با نامحرم و زلالتهای متعاقب آن، خود را از قید بار سنگین مسئولیت خانه و خانوادهداری برهانند.
رواج سبک زندگی غربی و آزادی جنسی
زیست مشترک، ماحصل تهاجم فرهنگی است. همخانگی بدون قید و شرط، این فرهنگ غریب و ناملموس، تبلیغ شده از جانب رسانههای غربی است که بواسطه پخش فیلمها و سریالهای کاملا مغایر با فرهنگ ایرانی، سعی بر ترویج سبک زندگی غربی و آزادی جنسی داشتهاند تا با عادی و طبیعی جلوه دادن این مساله کاملا غیراخلاقی در جامعه ایرانی و اسلامی، در جهت تضعیف نهاد خانواده، مقدسترین نهاد و اصلترین سبک زندگی ایرانی، پیش روند.
ترویج سبک زیست مشترک، با هدف نابود کردن بنیانهای ارزشی، اعتقادی و دینی، اجتماعی و عرفی، منجر به رواج بیبندوباری شده؛ که با از بین رفتن پیوندهای عاطفی، فقدان هدف برای زندگی، تنوعخواهی جنسی، پایبند نبودن به ارزشهای اجتماعی و سنتها و... تیشه به ریشه جوانان زده و آنان را از اصالت اصیلشان تا به مرز بیهویتی تزریقی پیش رانده است.
عدم امنیت روانی
در پدیده زیست مشترک، احساس فقدان امنیت روانی برای هر دو طرف ازجمله برای زنان و دختران، بیش از هر چیز به چشم میآید و مشکلساز است. خداوندگار روزگار، ساختار خلقت و شخصیت زنان را به گونهای کاملا هیجانی، لطیف و شکننده طراحی نموده است که بر اساس آن ظرایف و پیچیدگیهای خاص رفتار و کلام کنند؛ با وجود این، تبعات قرارگیری جنس مونث در این گونه روابط بسیار بسیار فاجعهآمیز است و نتیجهای جز تشویش و نگرانی نخواهد داشت چرا که در این نوع ارتباطات هیچگونه تضمین و مسئولیتی تعریف نشده است و مرد قادر است بدون تقبل هیچگونه ضرر و زیانی، در هر زمانی به دلخواه رابطه را بر هم زند، رفتاری که کاملا با فطرت زن مغایر است و ممکن است اثرات مخرب، فاجعهآمیز و جبرانناپذیری را سالیان سال بر ذهن و روان او باقی بگذارد. از سوی دیگر، مردان نیز همچون زنان از عدم وجود امنیت روانی رنج میبرند و ممکن است بخاطر آن متحمل الام شدیدی (شک و سوءظن بسیار، احساس طردشدگی و...) شوند. در مجموع میتوان گفت، زیست مشترک زن و مرد، همچون میکروبی است که موجب آلودگی ذهن و روان مردان و هتک حرمت و نزول و حتی نابودی شخصیت زنان میشود.
لطمات روحی و روانی
اگر چه این پیوند، ارضای نیازهای عاطفی، جنسی و سرنوشت یکسان اقتصادی به همراه دارد، اما همیشه یک خلأ روانی عمیق احساس میشود. در زندگی بدون ازدواج هر یک از طرفین همیشه باید آمادگی طردشدن را داشته باشند چون هر لحظه یکی از طرفین میتواند نسبت به ادامه رابطه اظهار بیمیلی کند و ختم رابطه را اعلام نماید یا آن که میتواند به دور از چشم شریکش، با کسان دیگری در ارتباط باشد و... مواجهشدن با هر یک از این شرایط، موجب متحملشدن صدمات روحی شدیدی در طرف مقابل میشود، قطعا زن اگر طرف طرد شده باشد بیشتر آسیب خواهد دید. افراد بنابر فطرتشان متمایلند روی کسی سرمایهگذاری عاطفی کنند که آن فرد ارزش لازم را برای آن سرمایهگذاری داشته باشد حال با تجربه احساس طردشدگی، عاطفه سرمایهگذاری شده، هرز میرود و فرد در ناباوری خود از حقیقت، باوجود آگاهی اولیه از ترک آن فرد در زمانی و یا موقعیتی، احساس شکست و خود فرورفتگی خواهد کرد.
ترس و نگرانی
این نوع زندگی، در کشور ما به هیچوجه پذیرفتنی نیست، این مدل رابطهها نه تنها از سوی خانواده و نهادهای اجتماعی مطرود است بلکه از نظر قانونی جرم محسوب میشود و از نظر شرعی نیز گناه. به همین دلیل فرد باوجود حضور در این رابطه، همیشه با نوعی ترس و نگرانی از عواقب نافرجام چنین رابطهای دست و پنجه نرم میکند، چرا که به محض آشکار شدن رابطه خارج از ضوابط عرف و قانونی، خیل عظیمی از افراد، با آنها مخالفت کرده و حمایتهای اجتماعی از آنها سلب خواهد شد؛ از سوی دیگر، از آنجایی که در جامعه ما ارتباط با جنس مخالف نه تنها بر اساس معیارهای اخلاقی نیست بلکه کاملا متضاد با نصایح صریح قرآنی و دینی است و فردی که خویشتنداری و پاکدامنی نکند به عنوان فردی مفسد یا خطاکار نگریسته خواهد شد.
کودکان نامشروع
با توجه به عدم ثبت این نوع زندگی، نه تنها احتمال فرزندآوری کمتر میشود بلکه در صورت بارداری احتمالی و ناخواسته، آمار سقط جنین غیرقانونی و عوارض بهداشتی ناشی از آن و حتی مرگ و میر افزایش مییابد، از سوی دیگر فرزندان حاصل از زندگی بدون ازدواج، بیشترین لطمه را متحمل خواهند شد چرا که از همان ابتدای تولد، نام فرزند نامشروع را یدک خواهند کشید و بیشناسنامه و بیآینده پا به عرصه زندگی خواهند گذاشت که سرنوشتشان از همان ابتدا سیاه و نامعلوم است.
چه باید کرد؟
فقط گفتن و شنیدن از این پدیده نامبارک، هیچ مشکلی را حل نمیکند و جلوی پیشروی آن را نمیگیرد؛ اگر گمان میکنیم این سبک زندگی برای جامعه مفید نیست و عوارض چندی به همراه دارد، بهتر است بیش از هر انتقاد و اعتراضی، نسبت به رفع مشکلات ازدواج رسمی و تداوم آن بپردازیم و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی این مهم را فراهم آوریم. ایجاد امکانات ازدواج (اشتغالزایی، مسکن)، بهینهکردن تعهدات گاه دست و پا گیر ازدواج (چون مهریه، جهیزیه و...) کارآمد کردن شیوههای انتخاب همسر و از همه مهمتر متوازنکردن حقوق خانواده با شرایط اجتماعی زنان از جمله عواملی است که میتواند از سرعت رواج این سبک از زندگی کاسته یا آن را متوقف سازد. از سوی دیگر، از طریق رسانهها باید اطلاعرسانی کنیم و آسیبهای ناشی از این نوع همزیستیها را به وضوح در مقابل دیدگان افراد به نمایش بگذاریم و برای بازگشت به سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی فرهنگسازی کنیم.
نسرین صفری/مشاور خانواده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با دکتر سیدمرتضی موسویان، ضرورت و اهمیت داشتن دکترین در رسانه و دلایل قوت و ضعف رسانههای داخلی و معاند را بررسی کردهایم
ابراهیم تهامی، مهاجم سابق تیمملی در گفتوگو با جامجم:
گفتوگو با محمود پاکنیت بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون
در گفتوگو با تهیهکننده مستند معروف شبکه سه اولویتهای موضوعی فصل جدید بررسی شد