«باهات کار نمی‌کنن؟ خب عیبی نداره کار نکنن. خودت رو که ازت نگرفتن. این همه نمایش تک پرسوناژ وجود داره. خودت بازی کن. تنهایی.» این جملات متعلق به من نیست. گوینده‌اش پدری است که روزی در مواجهه با یک مشکل، ناراحتی پسرش را می‌بیند و سعی می‌کند با این جملات راه تازه‌ای را در مقابل چشمان او باز کند.
کد خبر: ۷۴۹۴۰۲
خودت رو که ازت نگرفتن

این جملات را زنده‌یاد انوشیروان ارجمند به پسرش برزو گفته بود. زمانی که او در تهران مشغول تحصیل در رشته تئاتر بوده، استادشان به آنها می‌گوید در قالب چند گروه، نمایش‌هایی را آماده کرده و ارائه دهند.

هیچ‌کس حاضر نمی‌شود با برزو کار کند و او وقتی یک روز ناراحت به خانه می‌آید جملات بالا را از پدرش می‌شنود. بعد هم پدر او را به سمت نمایشنامه‌های تک‌نفره هدایت و سعی می‌کند کمکش کند. برزو هم تنهایی کار می‌کند و نمایشش بسیار خوب و موفق از کار درمی‌آید.

من این خاطره را از پدر شنیدم. پدری که عاشقانه از پسرش برزو و نوه‌اش جانیار حرف می‌زد؛ پدری که سال گذشته چند روز مانده به بهار مهمان خانه‌اش شدیم، با هم چای نوشیدیم و از هر دری حرف زدیم؛ پدری که برای همه بازیگر بود، اما حالا در ذهن من، جملات او هرگز پاک نمی‌شود.

جملاتی که شاید از سال‌ها پیش تا امروز از ذهن برزو ارجمند هم پاک نشده باشد، بارها در ذهنش تکرار شده و خیلی جاها راهش را باز کرده است.

همان‌طور که من از روزی که شنیدمشان بارها و بارها با صدای انوشیروان ارجمند در ذهنم تکرار شده‌اند، هر جا که احساس تنهایی و خستگی کرده‌ام، با خودم تکرار کرده‌ام: «خودت رو که ازت نگرفتن» و مسیرم را ادامه داده‌ام.

دیروز انوشیروان ارجمند رفت و ما را با خاطره‌های نقش‌هایی که بازی کرده بود، تنها گذاشت. هرچند حالا مرگ این واقعیت تلخ روزگار، او را از جامعه هنری ما گرفته است، اما من هرگز این یک جمله‌اش را فراموش نمی‌کنم و شما را هم در تاثیرگذاری عمیق این جمله در ذهنم شریک می‌کنم، تا شما هم هر جا خسته شدید و احساس تنهایی کردید، با خودتان تکرار کنید.... خودت رو که ازت نگرفتن!

زینب مرتضایی‌فرد‌ -‌ گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها