شما حدود چهل سالگی اولین رمانتان چاپ شده است و جایزهای از آن خود کردهاید. حرفه اصلیتان چیست و چقدر اهل خواندن هستید؟
من مغازهدار هستم و نمیدانم رماننویسی بودم که مغازهدار شدم یا مغازهداری بودم که رماننویس شدم. در هر صورت، تفریح شخصی من رمان خواندن بود و بیش از همه به آثار ویکتور هوگو، چارلز دیکنز، مارکز و البته احمد محمود علاقه دارم.
شخصیت «نعمت» روزگار تفنگ چقدر با واقعیت هماهنگ است؟
رمانها نه صد درصد تخیلیاند و نه صد درصد واقعیت و رمان من نیز از این قاعده مستثنا نیست. در زمانی نه چندان دور، در دزفول، شخصی به نام نعمت یوسفعلی (نعمت علایی) زندگی میکرد که مورد احترام و علاقه مردم بود. او زیر گرد و غبار تاریخ مانده بود. احمد محمود در کتاب «غریبهها و پسرک بومی» به نعمت اشاره میکند، ولی او به دلیل دوری از فضای دزفول، نتوانسته بود قصه نعمت را آن طور که هست، بیان کند. حتی در انتهای داستان گفته بود، نعمت را گچ گرفتهاند. در حالی که در اطراف دهلران رسم است که افراد یاغی را گچ بگیرند. و من هنوز متعجبم که چطور این نویسنده توانا چنین پایانی را برای شخصیت محبوب اهالی دزفول درنظر گرفته بود. نوشتن درباره افراد مهم تاریخی و دوستداشتنی مردم، حساسیتهای خاصی را میطلبد.
نظر مردم دزفول نسبت به رمان «روزگار تفنگ» چه بود؟
نعمت شخصیتی مردمی است و من کتابم را برای مردم نوشتم و آنقدر مردم دزفول از اثرم استقبال کردند که حتی خودم متعجب شدم. در جامعه خوانندهگریز، یکی از اهداف نویسنده باید این باشد که مخاطب کتابنخوان را به پای کتاب بنشاند. در رمان «روزگار تفنگ» ابتدا مردم را در نظرم گرفتم. و از طرفی، ریتم تندی برای کتابم انتخاب کردم، زیرا به نظرم خواننده ایرانی کمحوصله است. پس باید از ریتمی استفاده کرد که خواننده را در گرداب رمان گرفتار کند.
به نظر شما نوشتههایی با موضوعات تاریخی تا چه اندازه مردم را با کتاب آشتی میدهد؟
مردم ایران کتابهای تاریخی را دوست دارند. نه فقط کتاب، بلکه سریالهای تاریخی هم همیشه مورد استقبال قرار میگیرد، زیرا نسبت به دورههای گذشته تا حدی آشنایی دارند و شناخت بیشتر تاریخ را میپسندند. حال این تاریخینویسی میتواند شخصیتمحور باشد، یا میتواند صرفا در بستر یک برهه از تاریخ که اتفاقا برای مردم مهم است رخ دهد. هنر رمان تاریخی نشان دادن مویرگهای تاریخ است. تاریخنویسان کلی سخن میگویند ولی رماننویسان با تم تاریخ، مویرگهای زمان را به نسل آینده نشان میدهند. رسالت هنر آن است که گذشته را به حال، و حال را به آیندگان برساند.
شما چطور با شخصیت نعمت آشنا شدید و تصمیم گرفتید درباره آن کتاب بنویسید؟
من این شخصیت را از زمان نوجوانی میشناختم. زمان گذشت تا این که با تعدادی از نزدیکان نعمت مواجه شدم. گویا خدا میخواست که در زندگیام نعمت را بیشتر بشناسم، به همین دلیل راههایی را که موجب آشنایی من با او میشد، برایم باز میکرد. مثلا روزی برای کمک به خانه زن و مرد پیری رفتم. بعد متوجه شدم که این مرد یکی از تفنگچیهای بازمانده نعمت است. او خاطرات متعددی برایم نقل کرد. البته من با تعداد زیادی از تفنگچیهای نعمت آشنا شدم و اطلاعات دقیقی از آنها گرفتم.
نوشتن چه بخشی از فصلهای کتاب برایتان دشوار بود؟
نوشتن فصل آخر برایم سخت بود، زیرا نمیتوانستم شخصیت نعمت را که حداقل دو سال در حین نوشتن رمان، با او زندگی کرده بودم، بکشم. احساس میکردم اگر کشته شدن نعمت را بنویسم، به نحوی به تمام تفنگچیهای بازمانده از زمان او، و حتی به رفاقت خودم با نعمت، خیانت کردهام. البته یک شب با وجود آن که بغض در گلو داشتم، کشته شدن نعمت را نوشتم و رمان را تمام کردم. گرچه میدانم من نعمت را فقط به خاطر بیان واقعیت کشتم، وگرنه او زنده است. معتقدم هرکس که در راه آرمان حقیقی خود بمیرد، نامش زنده میماند. زیرا تلاش در راه خدا، بر زمین نمیماند. من با کتابم غباری را که 70 سال بر یاد نعمت مانده بود، پاک کردم.
کدامیک از جنبههای نوشتن این رمان پیچیده بود؟
وارد کردن شخصیتهای خارجی به «روزگار تفنگ» یکی از دشواریهای این اثر بود، زیرا مخاطب، مردم بومی را میشناسد و با آنها انس میگیرد، ولی چسباندن چند وصله خارجی به رمان، میتوانست موجب دلزدگی خواننده شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد