به طرف تلفن رفتم، صدای مرد جوانی داخل گوشی تلفن پیچید، او خودش را مامور یکی از کلانتریها معرفی کرد. آن روز کشیک بودم و قبل از آنکه او چیزی بگوید حس کردم با پرونده عجیبی مواجه هستیم. مرد جوان شروع به صحبت کرد: جناب سروان حسینی، افسر تجسس کلانتری... هستم، جسدی داخل خودرویی در یکی از فرعیهای شمال شهر پیدا شده است.
به افسر جوان گفتم: «تا رسیدن ما به محل، صحنه را حفظ کنید و مراقب باشید که کسی به محل نزدیک نشود تا رد و سرنخی از بین نرود.» با پایان تماس راهی محل شدم، از اداره تا محل کشف جسد فاصله زیادی بود، اما خلوتی خیابان باعث شد که خیلی زودتر از انتظار به محل برسم.
نوارهای زرد رنگ ورود ممنوع، اطراف محل کشف جسد کشیده شده بود. به هر زحمتی بود از میان جمعیتی که برای تماشا در محل حاضر شده بودند، راهی باز کردم. هر کسی یک چیزی میگفت، یکی میگفت قربانی مرد میانسالی است و او را به خاطر پول به قتل رساندهاند، یکی میگفت زن است و سرش را بریدهاند. شایعات بین جمعیت رواج داشت و زمانی که به محل رسیدم، تازه متوجه شدم که تمام صحبتهایی که در گوشم پیچیده بود، حدسیات مردم است، زیرا جسد داخل خودرو و زیر پتو بود.
جسد داخل خودروی پژوی سفید رنگ قرار داشت، همین که به خودرو نزدیک شدم مرد جوانی به سمتم آمد و گفت: جناب سروان جنازه را من پیدا کردم. داشتم از اینجا رد میشدم که متوجه پتوی پلنگی داخل ماشین شدم. یک دست از زیر پتو بیرون بود، اول فکر کردم که کسی داخل ماشین خواب است اما بعد از چند دقیقه، وقتی دیدم که تکان نمیخورد حدس زدم مرده، به همین دلیل با پلیس تماس گرفتم.
خودرو مقابل مجتمع مسکونی پارک شده بود، درهای خودرو را امتحان کردم، قفل بودند. چارهای جز بازکردن در خودرو نبود، با کنار زدن پتو با جسد زن جوانی مواجه شدم که سی ساله به نظر میرسید. سر و صورت و دور دهان او کبود بود و آثار خونمردگی روی گردنش نیز به وضوح دیده میشد. جسد فاسد نشده بود و عضلات بدن سفت شده بود که اینها نشان میداد از مرگ زن جوان حدود 12 ساعت گذشته است. هیچ مدرک شناسایی به همراه نداشت اما قرار گرفتن جنازه به آن صورت و مرتب بودن خودرو حکایت از آن داشت که جنایت در محل دیگری رخ داده است و پس از قتل عامل یا عاملان جنایت، او را به داخل خودرو انتقال داده و خودرو را به محلی خلوت آوردهاند.
از جنازه فاصله گرفتم تا متخصصان پزشکی قانونی و عوامل تشخیص هویت راحتتر بتوانند نظریه خود را در رابطه با علت مرگ بیان کنند. در معاینات اولیه، علت مرگ را خفگی با دست اعلام کردند. اما برای تعیین علت قطعی مرگ باید جنازه به پزشکی قانونی منتقل میشد.
بیشک صاحب خودروی سفید رنگ از هویت قربانی اطلاعاتی داشت و به همین دلیل به استعلام شماره پلاک خودرو پرداختم. هنوز چند لحظهای نگذشته بود که مامور جوانی به سراغم آمد و گفت: جناب سروان حسینی، خودرو متعلق به مرد جوانی به نام سالار است. جالب است بدانید، نشانی که مرکز اعلام کرده چند کوچه بالاتر است.
یکی از ماموران را به دنبال صاحب ماشین فرستادم. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که مردی قد بلند، لاغراندام و عینکی با چهرهای آشفته که از آن بیخوابی و ناراحتی مشهود بود، همراه همکارمان به سمت من آمد. به محض دیدن آنها جلو رفتم و طوری ایستادم تا او ماشینش را نبیند، میخواستم قبل از آنکه او از ماجرای کشف جسد با خبر شود، تحقیق کنم تا واکنشی را که از خودش نشان میدهد ببینم.
سالار به محض اینکه مرا دید گفت: «چی شده؟ همسرم را پیدا کردید.»
این سوال مرد نشان میداد که مدتی است از همسرش بیخبر است و ناپدید شدن او را به پلیس گزارش داده است. به او گفتم: شما کجا زندگی میکنید؟ با همان نگرانی به سمتی اشاره کرد و گفت مجتمع سفید رنگی که از اینجا دیده میشود، ساکن طبقه سوم آن هستم.
بعد بیمقدمه ادامه داد: به دادم برسید، همسرم از دیروز تا به حال ناپدید شده است. کیمیا از خانه خارج شد تا به دانشگاه برود اما هنوز برنگشته. بیشتر اوقات با خودروی من به دانشگاه میرفت. از وقتی که او گم شده، به هرجایی که فکرش را میکردم سر زدم، از خانه دوست و فامیل گرفته تا بیمارستان و کلانتری. اما انگار ژیلا یک قطره آب شده و رفته توی زمین. نگرانی و دلواپسی یک طرف و بیقراری پسر چهار سالهام یک طرف، کلافهام کرده، نمیدانم چه کار کنم. سابقه نداشت که ژیلا بیخبر شب به خانه نیاید. دیشب وقتی از پیدا کردنش ناامید شدم به کلانتری رفتم و ناپدید شدنش را گزارش کردم.
باید حرفهای مرد جوان را بررسی میکردم، چرا که همسرش به قتل رسیده بود و احتمال اینکه او در این جنایت نقشی داشته باشد، دور از ذهن نبود. در تحقیقی که از کلانتری صورت گرفت، کلانتری تائید کرد که روز قبل سالار با مراجعه به کلانتری ناپدید شدن همسرش را گزارش کرده است اما این تائید نشاندهنده بیگناهی او در جنایت نبود.
برای آنکه بدانید چه کسی ژیلا را به قتل رسانده و سالار در این جنایت نقشی داشته یا خیر در شماره بعدی تپش همراه ما باشید.
هلیا نصرتی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم: