پلیس صرفا یک شغل میان حرفهها و مشاغل گوناگون نبوده؛ بلکه نماینده قانون و نمادی از حاکمیت است که علاوه بر هویت حرفهای، ماهیتی سیاسی، دیپلماتیک و موقعیتی چندساختار دارد که گنجاندن آن در یک موقعیت دراماتیک سینمایی به پیچیدگی و ظرافت بیشتری نیازمند است. خصایص فرهنگی ما نیز بازنمایی موقعیت پلیس را سختتر میکند. مجموعه این عوامل موجب میشود تصویری که از پلیس ایرانی روایت میشود، خیلی شسته رفته، مودب، فانتزی و رسمی باشد که همیشه مثبت، موفق و برتر است و هیچ وقت شکست نمیخورد؛ پلیسی که همیشه وظیفهشناس است، خطا نمیکند و تجسم عینی قانون است. این تصویر پاستوریزه و کلیشهای نیز دائم در فیلمهای متعدد بازتولید میشود.
از منظر سینمایی، غالب تصاویری که از پلیس ارائه میشود، تیپسازی شده است تا شخصیتمحوری؛ بنابراین مخاطب همیشه با کاراکترهایی روبهرو میشود که بیشتر پلیس بازی میکنند تا اینکه پلیس را بازی کنند. به عبارت دیگر به جای اینکه پلیس را در یک موقعیت انسانی به تصویر بکشند، هویت و جایگاه حرفهای وی را ترسیم میکنند و صرفا به مولفههای ذهنی و ایدهآلیستی از پلیس بسنده میشود.
به این نکته ظریف باید توجه داشت که ما در اینجا با یک ژانر پلیسی مواجه هستیم، نه صرفا پلیس به عنوان یکی از مشاغل اجتماعی. فیلمهای پلیسی ما به کاراکتر پلیس بیش از موقعیت یک ژانر پلیسی توجه میکنند. در یک موقعیت واقعی، همیشه پلیس موفق و پیروز نمیشود و چه بسا مجرمان باهوشی که در دام قانون گرفتار نمیشوند و به کار خود ادامه میدهند. به هر حال پلیس پیش از هر چیز یک انسان است و هویت انسانی وی بر هویت حرفهای و نظامیاش میچربد.
گرچه تصویر پلیس ایرانی در سریالهای تلویزیونی از شفافیت و طرح روشنی برخوردار نبوده و بر سر چگونگی این تصویر و بایدها و نبایدهای آن مناقشات نظری و سینمایی زیادی مطرح است، اما مصادیق این تصویر یا موقعیت، به واسطه چند سریال پلیسی قابل بازشناسی و ردیابی است؛ پلیسهایی که شاید از یک پرسوناژ واحد الگو گرفته باشند، اما بازیگران گوناگونی که این نقشها را ایفا کردهاند، کاراکترهای مختلفی خلق کردهاند که میتوان آن را به معیاری برای انواع و اقسام پلیس ایرانی تبدیل کرد؛ هرچند همه کاراکترهای این نقش، ماندگار نشده یا دستکم به خاطر نماندهاند. اگر به حافظه تاریخی و تصویری خود مراجعه کنیم، نام یا شمایل برخی از این بازیگران یا کاراکترهای پلیسی به ذهنمان متبادر میشود که شاید مهمترین آنها احمد نجفی در مجموعههای کارآگاه علوی یا جهانبخش سلطانی در سریال سرنخ بوده است. با کمی اغماض، نام کسانی چون داریوش ارجمند و شهاب حسینی در پلیس جوان یا داریوش فرهنگ در شلیک نهایی و محمود دینی در سریال آینه عبرت را بتوان به این فهرست اضافه کرد. کارآگاه علوی به واسطه وجهه تاریخی سریال و تعلق زمانی به دوران پهلوی شمایل متفاوتتری نسبت به کاراکترهای دیگر داشت و وجوه کارآگاه بودنش پررنگتر از بقیه بود. تصویر پلیس ایرانی در این سریال بشدت به شمایل و نمونههای غربی آن تعلق داشت که از جمله این مولفههای مشترک میتوان به نوع لباس و مثلا بارانی و پالتوی بلند وی یا رفتارشناسی و لحن و گفتارش اشاره کرد.
نمونههای دیگر نیز بیشتر مبتنی بر یک تصویر کلیشهای و سنتیتر از پلیس بازسازی شده بود و اگر بازیگر آن نقش را لحاظ نمیکردیم، دارای جذبه و جذابیت دراماتیکی نبودند. اکنون با تعداد بیشتری از سریالهای پلیسی مواجه هستیم که سعی میکنند از شمایل قبلی و تکراری پلیس آشناییزدایی کرده و پلیس را در قالبی مدرن، مهربان، صمیمی و امروزیتر نشان دهند؛ پلیسی که مخاطب نهفقط حق را به او بدهد؛ بلکه با او همذاتپنداری و همسویی بیشتری داشته باشد.
هرچند ایرج نوذری در مجموعه سریالهای کلانتر نتوانست به القای این حس و ترسیم این تصویر از پلیس کمک چندانی کند، اما حسین یاری در مجموعه هوش سیاه تا حد زیادی از عهده این کار برآمد. در واقع یاری تلاش کرد تصویر متفاوتتری از پلیس ایرانی را به تصویر بکشد که هم به لحاظ ظاهری و هم در رفتارشناسی حرفهای دارای جاذبههای بیشتری برای مخاطب باشد و بیننده به واسطه ملموس و قابل دسترس بودن چنین پلیسی بتواند با این پرسوناژ و خود قصه ارتباط برقرار کند. کافی است کارآگاه علوی و سرگرد احمدی را کنار هم بگذارید و تصاویر متفاوت پلیس ایرانی در سریالهای تلویزیونی را مقایسه کنید.
حسین یاری در هوش سیاه تقریبا توانست تصویر کلیشهای پلیس ایرانی را بشکند و سیمای جذابتری از آن را به نمایش بگذارد. محمود پاکنیت هم گرچه تلاش میکند قالب کلیشه رسمی از پلیسهای تلویزیونی را بشکند و کمی صمیمیتر و قابل باورتر به نظر برسد، اما باز هم در شمایل تکراری پلیس بازنمایی میشود.
اگر موقعیت پلیس را در سه ساحت فردی، خانوادگی و حرفهای صورتبندی کنیم، سینمای ایران صرفا به وجهه سوم توجه میکند و با غریبه کردن هویت حرفهای پلیس از واقعیات شخصیتی و خانوادگی وی بسادگی عبور میکند در ترسیم موقعیت حرفهای وی نیز نگاهی رسمی دارد و میکوشد از خط قرمزها عبور نکند.در واقع پیشفرضهای کلیشهای و محدودیتهای رسمی باعث شده است سینمای ایران در ارائه تصویر واقعی از پلیس با موانع عمدهای برخورد کند و جالب اینجاست که اگر فیلم یا سریال، ضعفی از پلیس را به نمایش بگذارد، گاه با اعتراض این نیرو مواجه میشود؛ ضعفی که ممکن است ناشی از انسان بودن وی باشد، نه پلیس بودنش.
در نهایت مخاطب ما چهرهای غلو شده از پلیس را میبیند که با تجربههای خودش از او فاصلههای زیادی دارد. اتفاقا همین تلاش که از پلیس قهرمانی بینقص ساخته شود به ضد خود بدل میشود که نهفقط برای مخاطب جاذبهای ندارد، بلکه دائم آن را پس میزند. در واقع روایتهای غیرمتعارف و غلوشده از پلیس، این ژانر جنایی ـ معمایی را به فیلمهای تخیلی تبدیل میکند.
روزی پلیسی بود
سریالهای پلیسی در ایران در دهه ۷۰ پا گرفت و آثار متعددی در این حوزه ساخته شد. در سالهای اخیر نیز شاهد تلهفیلمهایی پلیسی از شبکههای مختلف سیما هستیم.
برخی از این مجموعهها صرفا تقلید و بازسازی از تصویر پلیس در فیلمهای خارجی است که با واقعیت پلیس ایرانی تفاوت بارزی دارد و به همین دلیل مخاطب نمیتواند آن را بپذیرد و با آن ارتباط برقرار کند. مثلا کاراکتر ایرج نوذری در سریال کلانتر به این تصویر شباهت زیادی داشت که البته بیشتر یک موقعیت وسترنی را تداعی میکرد تا شرایط پلیسی را.
شاید یکی از تفاوتهای سریالهای تلویزیونی با فیلم سینمایی در این ژانر، توجه آن به موقعیت خانوادگی پلیس است. معمولا در سریالهای تلویزیون به این وجه از زندگی پلیس و مناسبات عاطفی وی با خانوادهاش پرداخته میشود که اتفاقا زمینه مناسبی فراهم میکند تا لایههای درونیتر و خصوصیتری از زندگی پلیس بازنمایی شود و تصویری واقعیتر از آن ارائه شود. یکی از بهترین نمونههای آن سریال سرنخ کیومرث پوراحمد است.
پلیسی که در این مجموعه میبینیم، فردی است که گرچه در موقعیت شغلیاش موفق است، اما در زندگی خصوصیاش خیلی توانمند نبوده و از حل بسیاری از مسائل آن عاجز است. ضمن اینکه رفتارشناسی وی و نوع ارتباطی که با دستیارش مصطفی دارد موقعیت یک پلیس ایرانی را باورپذیرتر و منطقی به تصویر میکشد. نمونه دیگری که دارای وجوه ایرانی است گرچه به ظاهر به پلیسهای غربی شباهت دارد کارآگاه علوی است که به نظر میرسد در دهه اخیر به عنوان نمونههای ماندگار پلیس ایرانی در ذهن مخاطبان تلویزیونی قرار گرفته است.
به هر حال باید پذیرفت گرچه سینمای پلیسی به عنوان یک ژانر شناختهشده دارای مولفهها و عناصر مشخصی است، اما قهرمان این قصه از هویت و خصلتهای ملی سرزمین خود برآمده است و قطعا پلیس ایرانی در مقام یک شخصیت انسانی به مردم سرزمین خود شباهت دارد، حتی با همان مجرمی که ظاهرا به عنوان ضدقهرمان مطرح است.
تصویر پلیس در تلویزیون و سینمای ما گاهی به سوپرمنهایی میماند که به عنوان منجی در موقعیتهای دشوار ظهور میکنند و گاه تا حد تخیلی شدن فیلم پیش میروند. از سوی دیگر در شخصیتپردازی آثار پلیسی شاهد درهمآمیزی ژانری هستیم به این معنا که تصویر پلیس با تصویر سینمای جنگ و آدمهایش یکی فرض میشود.
این تلقی از یکسو با تصاویر غیرمتعارف که پلیسی را به راکی و رمبو و فرانکی نزدیک میسازد و از سوی دیگر مانع شکلگیری تصویر واقعی پلیس در سینمای ایران شده است.
فیلمهای پلیسی ایران صرفا دارای ضعفهای مضمونی نیست. این ژانر سینمایی قطعا به امکانات و تجهیزات سینمایی بیشتری نیازمند است و اگر صداوسیما قصد دارد با ساخت تلهفیلمها و سریالهای پلیسی توجه بیشتری به این ژانر داشته باشد حتما باید طرح یک شهرک سینمایی پلیسی را در نظر بگیرد تا امکانات سختافزاری این ژانر نیز فراهم شود.
در واقع تدارک یک سینمای پلیسی صرفا به تصویر درست از کاراکتر پلیسی محتاج نیست و باید شرایط شکلگیری یک سینمای پلیسی را ایجاد کرد. باید بدانیم ترسیم درست پلیس در قاب سینما و تلویزیون، ارائه تصویر واقعی و ملموس از وی میسر است؛ تصویری که نه خیلی سوپرمنی و فراانسانی است و نه ضعیف و ناتوان. شبیه به همان تصویری که مردم قبل از تماشای آن در تلویزیون در زندگی واقعی با آن روبهرو میشوند.
سیدرضا صائمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد