آرایش غلیظ؛ فیلمی برای سرگرمی، خنده و دوری از روند عادی روابط

اتحادیه مشنگ‌ها

برخی از آثار هنری را فقط باید برای چند لحظه دید. برای نیم ساعت یا 15 دقیقه طلایی در پایان، آغاز یا میانه فیلم. مثلا همین فیلم آخر اسکورسیزی را فقط به هوای 30 دقیقه ابتدایی آن می‌توان دید و باقی اثر بی‌ارزش و کسل‌کننده است. یا خیلی‌ها همه ارزش فیلم اعتراض کیمیایی را در همان ده دقیقه ابتدایی می‌دانند.
کد خبر: ۷۲۱۲۷۷
اتحادیه مشنگ‌ها
آرایش غلیظ آخرین ساخته حمید نعمت‌الله هم در نگاه فنی فقط در 30 دقیقه انتهایی داستانش شکل می‌گیرد و هیجان‌انگیز می‌شود. همه گره‌ها و درگیری شخصیت‌های آرایش غلیظ هم در همان 30 دقیقه پایانی شکل می‌گیرد و باقی اثر، یعنی همان ابتدا و میانه آن تنها صرف آشناسازی آدم‌ها و شکل‌گیری روابط‌شان می‌شود.

خب نگاه ساده این است که به همین دیدگاهی که دنبال داستان شنیدن و هیجان است اکتفا کنیم و باقی فیلم را بی‌مصرف بپنداریم. با این نگاه آرایش غلیظ یک پیشنهاد مطلوب نیست. شاید در حد متوسط باشد. اما پیشنهاد ما برای شیوه فیلم دیدن چیزی یک سره متفاوت با این نگاه است با توجه به این نگاه، آرایش غلیظ دیدنی است.

درست است که داستان در فیلم خیلی مهم است و قوی‌ترین و مطمئن‌ترین عامل در فیلم و تئاتر و سریال قدرت و پیچیدگی داستان است، اما می‌توان از فیلم‌ها جور دیگری هم لذت برد. همان‌گونه که می‌توان در سینما جور دیگری فیلم ساخت و لذت‌های خردتر، اما به‌یادماندنی‌تری را در لحظات شکل داد. اگر فیلم «بی‌پولی» ساخته قبلی نعمت‌الله را دیده باشید تصدیق خواهید کرد که جاذبه فیلم تنها در داستان، افول و تنبیه یک جوان مغرور و فروتنی و دوباره برخاستن او با یک آگاهی تازه از زندگی نیست، بلکه در لحظات عجیب و مضحک دورهمی مردان بیکاری است که در یک دفتر تلاش می‌کنند از بیکاری خلاص شوند، اما هر چه بیشتر تلاش می‌کنند کمتر موفق می‌شوند. حمید نعمت‌الله چنین تجربه‌ای را در سریال «وضعیت سفید» هم تجربه کرده بود. موقعیت‌های پیش‌پاافتاده و بی‌اهمیتی که با چاشنی مضحکه و موقعیت‌های کوچک کمیک جذاب و به‌یادماندنی می‌شوند و تراژدی نهفته در بطن داستان را نرم و لطیف می‌کنند. نعمت‌الله در تجربه جدیدش آرایش غلیظ شاید در این نگاه طناز به روزمره به حد افراط رسیده است. شخصیت‌ها اغلب مشنگ و نامتعارف هستند و همین امر حس و حال کار را متفاوت و فضاهای آن را عجیب کرده است. فیلم شبه‌جاده‌ای او که در یک سفر داستانش رخ می‌دهد، باز هم یک تراژدی در دل خود دارد و نوعی انتقاد اخلاقی به روابط امروز جامعه، اما نکته جالب کار بیش و پیش از همه اینها شخصیت‌های بانمک و روابط خنده‌دار آنها با هم است که با ساده‌انگاری و همان عنصر مشنگی به هم نزدیک می‌شوند و از هم دور می‌گردند. آدم‌هایی که به نظر از عقلانیت یک انسان عادی فاصله دارند، اما تلاش می‌کنند با وجود این کم‌حواسی و گاه فساد ذهنی، زرنگ باشند و سر یکدیگر را کلاه بگذارند.

مشنگی در گویش گیلکی معنای خل می‌دهد. می‌دانید آدم گاهی احتیاج به این حس و حال دارد تا ساعات بگذرد. مثلا چرا سربازها این همه مسخره‌بازی درمی‌آورند و شوخی می‌کنند؟ چرا بچه‌ها سر کلاس‌های کسل‌کننده ریاضی و علوم و... همیشه خاطراتی متفاوت و بی‌ربط با درس و شوخی با معلم دارند؟ و چرا ما به ضیافت‌های دسته‌جمعی می‌رویم که همه لطفش به در آوردن لباس جدیت و ملبس شدن به مشنگی است. اینها نشان می‌دهد یک فیلم با آدم‌های مشنگ و خل و چل مثل بی‌پولی، وضعیت سفید و حالا آرایش غلیظ آدم را به دنیای متفاوتی از روابط انسانی می‌برد. حتی نوع داستانگویی نعمت‌الله در آرایش غلیظ مملو از این عنصر مشنگی است. داستان به‌گونه‌ای پیش می‌رود که گویی مثل باد و بی‌اراده نویسنده و کارگردان شکل گرفته است، اما واقعیت این است که داستان گفتن و نوشتن صحنه‌ها و دیالوگ‌ها در فیلمنامه به‌گونه‌ای که مثل باد روان باشد و بدون کنترل به نظر برسد، کار بسیار دشواری است که از قضا به کنترل دقیق نویسنده نیاز دارد.

فیلم حمید نعمت‌الله برای یک سرگرمی همراه با خنده و دوری از روند عادی روابط به درد بخور است و با آنچه از آدم‌ها در فیلم‌های دیگر می‌بینیم تمایز دارد. همین تمایز برای یک آخر هفته متفاوت، مثل یک عصر جمعه، غنیمت است.

علیرضا نراقی - چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها