خب نگاه ساده این است که به همین دیدگاهی که دنبال داستان شنیدن و هیجان است اکتفا کنیم و باقی فیلم را بیمصرف بپنداریم. با این نگاه آرایش غلیظ یک پیشنهاد مطلوب نیست. شاید در حد متوسط باشد. اما پیشنهاد ما برای شیوه فیلم دیدن چیزی یک سره متفاوت با این نگاه است با توجه به این نگاه، آرایش غلیظ دیدنی است.
درست است که داستان در فیلم خیلی مهم است و قویترین و مطمئنترین عامل در فیلم و تئاتر و سریال قدرت و پیچیدگی داستان است، اما میتوان از فیلمها جور دیگری هم لذت برد. همانگونه که میتوان در سینما جور دیگری فیلم ساخت و لذتهای خردتر، اما بهیادماندنیتری را در لحظات شکل داد. اگر فیلم «بیپولی» ساخته قبلی نعمتالله را دیده باشید تصدیق خواهید کرد که جاذبه فیلم تنها در داستان، افول و تنبیه یک جوان مغرور و فروتنی و دوباره برخاستن او با یک آگاهی تازه از زندگی نیست، بلکه در لحظات عجیب و مضحک دورهمی مردان بیکاری است که در یک دفتر تلاش میکنند از بیکاری خلاص شوند، اما هر چه بیشتر تلاش میکنند کمتر موفق میشوند. حمید نعمتالله چنین تجربهای را در سریال «وضعیت سفید» هم تجربه کرده بود. موقعیتهای پیشپاافتاده و بیاهمیتی که با چاشنی مضحکه و موقعیتهای کوچک کمیک جذاب و بهیادماندنی میشوند و تراژدی نهفته در بطن داستان را نرم و لطیف میکنند. نعمتالله در تجربه جدیدش آرایش غلیظ شاید در این نگاه طناز به روزمره به حد افراط رسیده است. شخصیتها اغلب مشنگ و نامتعارف هستند و همین امر حس و حال کار را متفاوت و فضاهای آن را عجیب کرده است. فیلم شبهجادهای او که در یک سفر داستانش رخ میدهد، باز هم یک تراژدی در دل خود دارد و نوعی انتقاد اخلاقی به روابط امروز جامعه، اما نکته جالب کار بیش و پیش از همه اینها شخصیتهای بانمک و روابط خندهدار آنها با هم است که با سادهانگاری و همان عنصر مشنگی به هم نزدیک میشوند و از هم دور میگردند. آدمهایی که به نظر از عقلانیت یک انسان عادی فاصله دارند، اما تلاش میکنند با وجود این کمحواسی و گاه فساد ذهنی، زرنگ باشند و سر یکدیگر را کلاه بگذارند.
مشنگی در گویش گیلکی معنای خل میدهد. میدانید آدم گاهی احتیاج به این حس و حال دارد تا ساعات بگذرد. مثلا چرا سربازها این همه مسخرهبازی درمیآورند و شوخی میکنند؟ چرا بچهها سر کلاسهای کسلکننده ریاضی و علوم و... همیشه خاطراتی متفاوت و بیربط با درس و شوخی با معلم دارند؟ و چرا ما به ضیافتهای دستهجمعی میرویم که همه لطفش به در آوردن لباس جدیت و ملبس شدن به مشنگی است. اینها نشان میدهد یک فیلم با آدمهای مشنگ و خل و چل مثل بیپولی، وضعیت سفید و حالا آرایش غلیظ آدم را به دنیای متفاوتی از روابط انسانی میبرد. حتی نوع داستانگویی نعمتالله در آرایش غلیظ مملو از این عنصر مشنگی است. داستان بهگونهای پیش میرود که گویی مثل باد و بیاراده نویسنده و کارگردان شکل گرفته است، اما واقعیت این است که داستان گفتن و نوشتن صحنهها و دیالوگها در فیلمنامه بهگونهای که مثل باد روان باشد و بدون کنترل به نظر برسد، کار بسیار دشواری است که از قضا به کنترل دقیق نویسنده نیاز دارد.
فیلم حمید نعمتالله برای یک سرگرمی همراه با خنده و دوری از روند عادی روابط به درد بخور است و با آنچه از آدمها در فیلمهای دیگر میبینیم تمایز دارد. همین تمایز برای یک آخر هفته متفاوت، مثل یک عصر جمعه، غنیمت است.
علیرضا نراقی - چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد