کیهان:داعش دوریین حرکت!
«داعش، دوربین حرکت!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛مردی نارنجیپوش در فضایی مملو از بیمکانی و بیزمانی که بر زمین زانو زده و متنی اعترافگونه و در عین حال پرانذار را قرائت میکند. درحالی که مردی سیاهپوش و خنجر به دست در کنار او ایستاده است. این شمایی کلی از فیلمهای منتشر شده از سربریدن دو خبرنگار آمریکایی و یک امدادگر انگلیسی توسط داعش است.
اخبار مستمر و البته جهتدار رسانههای غربی از کشتار و خونریزی در خاورمیانه، برای شهروندان اروپایی و آمریکایی نه جدید است و نه دلهرهآور و بعید است آدرنالین خون آنها را بیشتر از فیلمهای اکشن هالیوودی بالا ببرد. اما برای مردمی که سالهاست آنان را از دیوی به نام تروریسم ترساندهاند، دیدن چنین تصاویری میتواند وحشتانگیز باشد. انتشار این سه فیلم کوتاه و پرابهام، تحولات منطقه را وارد مرحله جدیدی کرد. در حالی که پیش از این تروریستها جنایتهای بیشماری را در سوریه و عراق مرتکب شده بودند و آب هم از آب تکان نخورده بود، خون این سه تن(که هنوز معلوم نیست واقعا کشته شده باشند) بهانهای شد تا مرکب ائتلاف نمایشی علیه داعش باشد.
در حالی که در ماه نوامبر انتخابات سنای آمریکا برگزار میشود و خطر از دست دادن اکثریت مجلس به شدت دموکراتها را تهدید میکند، باراک اوباما از این فرصت استفاده کرد تا سرپوشی بر ضعفها و ناکامیهای سیاسی خود بگذارد. رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی 13 دقیقهای خود به مناسبت سیزدهمین سالروز حملات یازده سپتامبر علیه داعش اعلان جنگ کرد.
جان کری راهی خاورمیانه شد تا متحدان عرب را زیر این پرچم دروغین جمع کند. طنز تاریخی تلخی است. کشورهایی که داعش با حمایت گسترده سیاسی و عقیدتی و دلارهای نفتی آنها زاده شده است، پرچمدار مبارزه با داعش شدند!
سیاست خارجی کاخ سفید در خاورمیانه، طی بیش از نیم قرن اخیر توسط دو عامل تعیین شده است؛ نفت و اسرائیل. تروریسم هم در این میان همیشه نقش ابزاری و البته مهم خود را داشته است. میتوان به بهانه مبارزه با تروریسم از جنایتهای رژیم صهیونیستی چشمپوشی و حتی دفاع کرد و از قراردادهای میلیاردی ابر شرکتهای نفتی، اطمینان خاطر یافت.
گروه تروریستی داعش علی رغم چهره خشن و اقدامات وحشیانهاش، هرگز تهدیدی برای این دو اصل آمریکایی نبودهاند. منابع غربی معتقدند حدود 1500 گروه کوچک و بزرگ مسلح در سوریه علیه حکومت مرکزی در حال جنگ هستند. برخی از آنها به نام - مانند داعش- مدعی مبارزه با حکومت غیردینی اسد هستند و برخی نیز ادعای ملیگرایی دارند. از هر منظری که بنگریم، رژیم اسرائیل باید برای آنها دشمن تلقی شود اما تاکنون یک گلوله نیز حتی به اشتباه به سوی اسرائیل شلیک نکردهاند و از بیان این فصل مشترک نیز ابایی ندارند و البته هیچ کس هم از این موضوع تعجب نکرده است. چرا که همه آنها علیرغم اختلافات ظاهری، چیزی جز آلت دست آمریکا نیستند و نمیتوانند هدفی جز تضعیف محور مقاومت در منطقه را دنبال کنند. سلاح انفرادی گروههای شورشی در سوریه ام16 است و با سلاح آمریکایی نمیتوان به سوی اسرائیل شلیک کرد.
ژنرال ویلیام اودوم، رئیس آژانس امنیت ملی آمریکا در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان به تازگی اعلام کرد: «آمریکا مدتهای مدید، از تروریسم استفاده کرده است. از سال 1978 تا 1989 سنا تلاش میکرد قانونی علیه تروریسم بینالمللی تصویب کند، اما حقوقدانان اعلام کردند به موجب همه نسخههایی که تهیه شد، آمریکا این قانون را نقض میکرد!»
نگاهی به روابط سازمان سیا و برخی گروهها طی دهههای اخیر به روشنی گویای نگاه آمریکا به مقوله تروریسم است. گروههایی وابسته که در دوران جنگ سرد، وظیفه جنگ نیابتی با کمونیسم را در کشورهای مختلف - از جمله مصر، پاکستان، افغانستان، اندونزی و... - بر عهده داشتند. داعش را میتوان آخرین مخلوق لابراتوار سیا دانست.
آمریکا مدعی است با تشکیل ائتلافی از 40 کشور دنیا به دنبال سرکوب و نابودی داعش است و به موازات آن میخواهد پنج هزار جنگجوی میانهرو را آموزش داده و تجهیز کند. نمایندگان آمریکا با این طرح دولت اوباما موافقت کرده و پانصد میلیون دلار به آن اختصاص دادهاند و ریاض هم برای مشارکت در این طرح اعلام آمادگی کرده است. اصطلاح میانهرو برای شورشیان مسلح در سوریه، بیش از حد مضحک است.
جان کری در کمیته روابط خارجی سنا گفت:«در سوریه نیروهای مسلح میانهرو میتوانند به عنوان بازوی ما عمل کنند. آنها وزنهای مقابل افراطیون هستند.»
رابرت فیسک تحلیلگر معروف، در روزنامه انگلیسی ایندیپندنت وزیر خارجه آمریکا را با بدترین شاعر دنیا مقایسه کرده و معتقد است جان کری سخنانی بر زبان میراند که از شدت مسخره بودن تا مدتها در یادها میماند!
یکی از این گروههای به اصطلاح میانهرو «ارتش آزاد سوریه» است. سلیم ادریس که تا چند ماه پیش فرماندهی این گروه تروریستی را برعهده داشت، در مصاحبهای آشکارا داعش را برادران ارتش آزاد خوانده و گفته بود آن طور که رسانهها میگویند ما اختلاف نداریم و حتی با یکدیگر ارتباط و همکاری داریم!
فرمانده میدانی ارتش آزاد سوریه در قنیطره و درعا نیز چند روز پیش در تماسی با روزنامه صهیونیستی «تایم آو اسرائیل» خواستار ایجاد منطقه پرواز ممنوع توسط تل آویو در جنوب سوریه شده گفته است؛ «اسرائیل در صورتی که در جولان و قنیطره منطقه پرواز ممنوع ایجاد نکند تا جلوی حمله جنگندههای سوری به مواضعی را که به تازگی به دست مخالفان افتاده است بگیرد، حمایت خود را نزد سوریها - بخوانید تروریستها - از دست خواهد داد. اسرائیل میتواند هر هواپیمای (سوری) را بر فراز این منطقه سرنگون کند و کسی نیز تلآویو را به سبب این کار سرزنش نخواهد کرد. ما اکنون در یک لحظه تاریخی قرار داریم. اسرائیل میتواند دلهای همه سوریها را به دست آورد. مرزهای شما در امنیت خواهد بود و کسی فکر حمله به شما را نخواهد کرد.»
این روزنامه از قول یک فرمانده ارشد ارتش این رژیم نیز اینگونه مینویسد؛ «هدف مخالفان مسلح سوری، حزبالله و ایران هستند نه اسرائیل! بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و سایر مقامات امنیتی اسرائیلی به ویژه یوسی کوهین مشاور امنیت ملی تأکید دارند حتی داعش نیز برای اسرائیل خطرناک نیست زیرا همه انقلابیون سوری هم اکنون به جنگ با حزبالله و نظام سوریه سرگرماند و در برنامه خود حمله به اسرائیل را در دستور کار ندارند.»
اینها تنها چند نمونه از کدهای آشکاری هستند که ارتباط میان گروههای شورشی در سوریه را با آمریکا و رژیم صهیونیستی بیان میکنند و هیچ شکی نباید داشت که هدف از سناریوی جدید با نام ائتلاف علیه داعش چیزی جز تکمیل پروژه ناکام تروریستهای اجارهای در سوریه - یعنی ساقط کردن حکومت دمشق و ضربه به محور مقاومت- نیست. اینکه محور غربی، عبری و عربی چگونه میخواهند این سناریوی جدید را دنبال کنند خود موضوعی جداگانه است اما تردیدی وجود ندارد که این پروژه به سرانجام مطلوب آمریکا و متحدانش نخواهد رسید و مانند تجربه پاکستان و افغانستان، تنها آتش نفرت از آمریکا را در میان مردم سوریه شعلهورتر خواهد کرد.
منابع مستقل در غرب درباره اصالت فیلمهای سربریدن غربیها توسط داعش به طور جدی تردید دارند و مورد فولی و ساتلوف (دو روزنامهنگار آمریکایی) را جعلی میدانند. در هیاهوی رسانههای غربی جایی برای شنیده شدن این موضوع نیست که ساتلوف با موساد ارتباط داشته و این که عکسی از وی در پشت یک مسلسل متعلق به جنگجویان شورشی سوریه وجود دارد!
در نمایش ائتلاف علیه داعش به کارگردانی آمریکا، شاید اتباع خارجی به شیوه هالیوودی مقابل دوربین زانو بزنند و ذبح شوند اما شهروندان سوری در بمبارانهای واقعی تکهتکه میشوند.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛فصلها یکی از پی دیگری ورق میخورند و در این هفته پائیز هم از راه رسید بدون آنکه آسمان، آمدن آن را خبر دهد و رحمت الهی بر مردم نازل شود.
ششماه از سال گذشت و پائیز درحالی از راه رسید که مردم همچنان در انتظار نزول باران، نعمت الهی، لحظه شماری میکنند. زمین بیصبرانه تشنه قطرات بارانی است که زمینهای کشاورزی و ذخیرههای خالی شده پشت سدها را از تشنگی و بیآبی نجات دهد. ظاهراً باید کماکان در انتظار ماند و چشم به آسمان دوخت و دست به دعا برداشت که خالق هستی، درهای فضل خویش را به روی تشنگان بگشاید.
این هفته یادآور جانفشانیها و ایثارگریهای رزمندگانی بود که پیروزی و سربلندی کشور و انقلاب اسلامی ایران در مقابل تهاجم همه جانبه استکبار جهانی و عامل منطقهایش، حاصل حماسهسازیهای آنان در هشت سال دفاع مقدس بود. این روزها و در سی و چهارمین سالگرد تهاجم رژیم بعثی عفلقی صدام به جمهوری اسلامی ایران، ملت ایران روزهای افتخارآفرینی را تجربه میکند، روزهایی که جوانان این مرز و بوم در مقابل ارتش متجاوزی که از حمایت همه جانبه مالی، نظامی، سیاسی و اطلاعاتی کشورهای غربی و عربی برخوردار بود و برای نابودی انقلاب نوپای اسلامی به ایران اسلامی یورش آورده بود، جانانه ایستاد و حماسهای بزرگ را خلق کرد تا امروز همه ایرانیان و ملتهای آزاده جهان به آن افتخار کنند.
روزهای تاریخ سازی که در آن 190 هزار پرستوی عاشق به معراج پر گشودند و 672 هزار جانباز بیقرار، جادههای ایثار را ستارهباران کردند و سرانجام ماشین جنگی و توطئههای گسترده دشمنان انقلاب را از کار انداختند. امروز گرچه سالها از آن دوران میگذرد ولی باید از درسهای آموزنده آن ایام بهره برد و مدیریت جهادی را بر کشور حاکم کرد، مدیریتی که از دستاوردهای گرانبهای دوران دفاع مقدس بود و این انقلاب را از مهلکه و گرداب توطئههای دشمنان نجات داد.
اکنون گرچه این مرز وبوم بر اثر دلاوریهای رزمندگان در هشت سال جنگ نابرابر در سایهسار عزت و سرافرازی بسر میبرد و در شرایطی که منطقه در آتش جنگ و ناامنی میسوزد، ایران اسلامی امنیت و آرامش را سپری میکند، ولی با توجه به دشمنی ذاتی استکبار با این نظام و دسیسهچینیهای همیشگی، لازم است برای گذر از مشکلات کنونی و بحرانهای پیش رو مدیریت جهادی همچنان در این کشور حاکم باشد، مدیریتی که اجرای آن قطعاً نیاز به همت مردانه و برنامهریزی علمی و مدبرانه دارد.
دیروز به مناسبت هفته دفاع مقدس، جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح با رهبر انقلاب دیدار کردند. در این دیدار فرمانده کل قوا، دفاع مقدس را مایه آبروی ملت ایران برشمرده و تاکید کردند: درسهای هشت سال دفاع مقدس، یک فرهنگ جاری و سرچشمهایست که اگر به درستی درک شود، قطعاً به سود ملت و آینده کشور خواهد بود. این تجربه نشان داد که با وجود همه تنگناها و فشارها و نبود اعتبارات مالی و مشکلات فراوان، میتوان با عزم راسخ و توکل بر خدا، در مقابل زورگویی و توقعات بیجای قدرتهای جهانی ایستاد.
در این هفته و در اولین پائیز، بهار تعلیم و تربیت در کشور آغاز شد و باطنین انداز شدن صدای زنگ "مهر"، بیش از 12 میلیون دانش آموز و 5 میلیون دانشجو سال تحصیلی جدید را آغاز کردند. هر چند محیطهای آموزشی کشور پذیرای پویندگان مسیر رشد و تعالی علمی و طالبان علم و دانش شده ولی واقعیت مهم، لزوم همگامی تربیت، تهذیب و آموختن الفبای زندگی به آینده سازان کشور در کنار آموزشهای علمی است که باید در نظام آموزشی کشور به طور جدی به آن پرداخته شود.
در هفته جاری رهبر معظم انقلاب در اجرای بند یک اصل 110 قانون اساسی سیاستهای کلی علمی و فناوری نظام را که در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده بود، برای اجرا به قوای سه گانه ابلاغ کردند. در این سیاستها بر ارتقاء جایگاه علمی کشور و تبدیل آن به قطب فناوری جهان اسلام، حمایت هدفمند مادی و معنوی از نخبگان و نوآوران، افزایش بودجه تحقیق و پژوهش، تقویت جایگاه علوم انسانی، تربیت اساتید و دانشجویان مؤمن و متعهد تاکید شده است.
دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در این هفته به منظور شرکت در شصت و نهمین مجمع عمومی سازمان ملل عازم نیویورک شد. این سفر که دومین حضور آقای روحانی در سازمان ملل از زمان روی کار آمدن دولت تدبیر و امید است، به لحاظ دیدارهای حاشیهای با سران و مقامات کشورهای جهان و تبیین مواضع کشورمان و همچنین همزمانی آن با هفتمین دور گفتگوهای ایران و گروه 1+5 در نیویورک از اهمیت بسیاری برخوردار است و همانگونه که رئیسجمهور بر آن تاکید کرده در صورت عزم طرف مقابل، ایران آماده حل و فصل اختلافات براساس نتیجه "برد - برد" طرفین میباشد، از این رو دستیابی به توافق جامع تا 4 آذر اصلاً دور از دسترس نیست.
این هفته صحنه بینالمللی نیز شاهد رخدادهای مهمی بود که به چند موضوع که از اهمیت بیشتری برخوردار بودند میپردازیم. این هفته مردم یمن شاهد نتیجه دادن اعتراضات یک ماهه خود بودند و رژیم یمن سرانجام تحت فشار مردم، تسلیم خواستههای آنان شد.
نخست وزیر استعفا داد و کابینه منحل گردید و دولت و رهبران معترضان توافق نامهای امضا کردند که براساس آن دولت آینده را انقلابیون که رهبری آنرا شیعیان حوثی برعهده دارند تشکیل خواهند داد.
این رویداد، تحول مهمی در حوادث چند سال اخیر یمن و از زمان شروع قیامهای سراسری علیه رژیم دیکتاتوری علی عبدالله صالح میباشد. حوثیهای یمن که عمدتاً در استان صعده ساکن میباشند و در حکومت علی عبدالله صالح ظلم مضاعی را متحمل شدند از یکماه قبل، قیام گستردهای را آغاز کردند و اعلام نمودند علاه بر خواستههای قومی، برخواستههای ملی نیز تاکید دارند و تا زمانی که به اهدافشان نرسند به اعتراضات ادامه خواهند داد. تاکید بر آرمانهای ملی در کنار اهداف قومی، موجب شد تا قاطبه مردم یمن به اعتراضات بپیوندند. اعتراضات گسترده و کم سابقه، عملاً کشور را فلج کرد و رژیم را که روش و رفتاری جز سرکوب نداشت وادار کرد تا در برابر خواسته معترضان تسلیم شود. اکنون یمن با تحولات اخیر، در آستانه تغییرات بسیار مهمی قرار گرفته است که میتواند علاوه بر دگرگونیها عمده در داخل، در معادلات منطقهای نیز تغییر ایجاد کند. معترضان همچنان تاکید دارند که به رژیم اعتماد ندارند و تا پیروزی قطعی صحنه را خالی نخواهند کرد.
این هفته، آمریکا حملات هوایی به سوریه را آغاز کرد. عملیات اخیر علیه مواضع گروه داعش صورت میگیرد که گفته میشود مناطقی از سوریه را به پایگاه خود تبدیل کردهاند. آمریکا مدعی است 50 کشور در عملیات اخیر با آمریکا همکاری دارند. حملات آمریکا به مواضع داعش در سوریه درحالی صورت میگیرد که بسیاری از تحلیلگران و مردم جهان به این عملیات و قصد آمریکا به دیده تردید مینگرند چرا که معتقدند گروههای تروریستی فعال در منطقه از جمله "داعش" با حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم آمریکا و غرب متولد شده و امکان رشد پیدا کردهاند.
واقعیت این است که آمریکا و سایر متحدان غربیش، از این گروهها به عنوان مهرههای بازی خود بهره میبرند و تا جائی که لازم باشد آنها را مورد حمایت قرار میدهند و زمانی که آنها را بر ضد منافع خود تشخیص دادند به مبارزه با آنها میپردازند.
داعش، ابتدا در سوریه تولد یافت و آن زمانی بود که دولتهای مخالف حکومت سوریه با هدف ضربه زدن به نظام سوریه فضای لازم را برای ایجاد و پرورش این گروهها به وجود آوردند و انواع و اقسام کمکهای مالی و تسلیحاتی را در اختیار آنان قرار دادند و حالا که میبینند این گروهها یاغیگری میکنند به رویارویی با آنها برخاسته و خود را مخالف تروریسم معرفی میکنند تا برای خود کسب وجهه کنند.
این هفته افغانستان نیز شاهد تحول مهمی بود که در بحران سیاسی چند ماهه این کشور به عنوان نقطه عطف محسوب میشود. عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمدزی دو رقیب انتخابات ریاست جمهوری سرانجام با هم کنار آمدند و قدرت رابین خود تقسیم کردند. با این رویداد امید برای بازگشت اوضاع به حالت عادی پدید آمده است. طبق توافق طرفین مقرر شده است که اشرف غنی، که به عنوان برنده انتخابات رئیسجمهور اعلام شد، عبدالله عبدالله را تا یک مدت معین و تا زمانی که مجلس، ایجاد پست نخست وزیری را تصویب کند، به عنوان معاون اجرایی خود برگزیند. این توافق هم در داخل و هم در خارج با استقبال نسبتاً گستردهای مواجه شد هر چند گروه طالبان، این توافق را "جعلی" اعلام کرده است که از سوی قدرتهای بزرگ به افغانستان تحمیل شد.
با وجود گشایش نسبی در بحران سیاسی، مسائلی وجود دارد که همچنان میتواند این توافق را مورد تهدید جدی قرار دهد و چشمانداز آینده را کماکان در ابهام نگهدارد از جمله اینکه هنوز به طور کامل مرز اختیارات طرفین مشخص نیست ضمن اینکه تضمینی وجود ندارد که طرفین برداشت یکسان و مشترکی از سهم دو طرف در قدرت و حکومت داشته و به آن پایبند باشند.
رسالت:درس اخلاق برای نفت
«درس اخلاق برای نفت»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛قضیه •جناب بیژن نامدار زنگنه، وزیر محترم نفت در پاسخ به این پرسش که "آیا میدانید در یک سال اخیر در صنعت نفت به طور متوسط، روزانه، بیش از یک مدیر تغییر کرده است؟" فرمودند: "حالا به فرض اینکه روزی یک مدیر هم تغییر کرده باشد، یک گروه از افرادی که صلاحیت نداشته و بدون بلیت سوار اتوبوس شدند را عوض کرده، و افراد با صلاحیت را جایگزین کردیم. مگر قرار است وقتی افراد بیسواد و ناتوان که در شلوغی و هرج و مرج، جایی را گرفتند تا ابد آنجا بمانند. آنها باید جای خود را به افراد با صلاحیت تحویل دهند. وقتی در مجلس بودم تعهد کردم که نفت توسط نفتیها اداره شود، و همین کار را نیز انجام دادم. هر روز یکی از بیرون نفت اتفاقی میآمد و رئیس نفت میشد، و بعد، تمام دوستانش را دور خودش جمع میکرد، این گونه که نمیشود زندگی کرد. امروز، فردی مدیریت میکند که سابقه دارد، نه اینکه یک تعداد گروهبان جای بالاتر از خود بنشینند".
• صرف نظر از این که بررسی تفصیلی خبرگزاری تسنیم، در مورد هفتاد و چهار مدیر ارشد برکنار شده وزارت نفت نشان میدهد که آنها، حایز مدارک دانشگاهی یا تجربیات قابل اعتنا در بخش نفت بودهاند، اما مسئله ما با تکرار مکرر این لحن غیر اخلاقی از سوی وزیری است که اخیراً و در هفته دولت، به عنوان یکی از سه وزیر برتر کابینه، جای وزیر نیرو که بحران آب را کنترل کرد، یا وزیر اقتصاد که به گفته رئیس جمهور کشور را از تورم و سپس رکود عبور داد را گرفته است. این، در حالی است که وزیر نفت فروش نفت ایران را افزایش چندانی نداد، و در عوض واردات بنزین را به طرز هولناکی افزود. با همه این احوال، او به جای وزیران دیگر، لقب وزیر برتر کابینه را از رئیس جمهور گرفت. از روز رأی اعتماد که او از سوی نماینده معتبر مجلس، دکتر احمد توکلی به "دروغ+قسم جلاله دروغ" متهم گردید و در مقابل این اتهام آقای روحانی سکوت تأیید آمیزی داشت، این خرج شدن رئیس جمهور به پای وزیر نفتی آغاز شد و تا هم اکنون که این بیانات غیر اخلاقی وزیر ابراز شده، استمرار داشته است.
• به نظر میرسد که جناب بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت، بیش از آن که یک معضل نفتی باشد، یک معضل اخلاقی برای سیاست کشور است.
تبدیل قضیه به سئوال علمی
• در بدو امر، به نظر میرسید که چیزی شبیه یک محرک فیزیکی همهگیر، موجب عصبی شدن همه و از جمله نخبگان سیاسی شده است که در نهایت باعث ادای این نحو بیانات میشود. در مقابل دوربینها از نخبگان سیاسی رفتارها و گفتارهایی سر میزند که مردم پیش از این، سراغ نداشتند. ولی مرور تاریخ مشروطه بدین سو، ما را متقاعد میکند که به رغم فضای نسبتاً مأنوس و مألوفی که ما از ابتدای انقلاب شاهدش بودیم و به آن عادت کردیم، مناقشات روشنفکری و طبقه متوسط شهری، مدام شدید و بیرحمانه بوده است، و این از تلاشها و رقابتهای آنان برای کسب موقعیتهای اجتماعی برمیخیزد.
در واقع، به نظر میرسد که در روابط بازاری اقتصاد مدرن، در روابط شهری، و در متن نظام سیاسی دموکراتیک که بر رقابتهای نفعگرایانه و پرونده سازیها و افشاگریها و رقابتهای کوبنده متکی هستند، ضعف و شکنندگی همبستگی اجتماعی، نهادینه شده است و کیفیت زندگی مدرن را به رغم برخورداری بیشتر، تنزل میبخشد.
بویژه، تحت تأثیر انقلاب ارتباطات، روابط و مناسبات اجتماعی مدرن، مبانی تاریخی همبستگی اجتماعی، یعنی، ارتباط مداوم، تنگاتنگ و چهره به چهره افراد در جمعهای به هم پیوسته خرد و محدود را تا حد زیادی نابود ساخته است. رابطه افراد با یکدیگر در بسیاری از زمینهها حالتی کارکردی و در برخی دیگر، حالت تصادفی و موقت پیدا کرده است. فرد، دیگر با تمام وجود خود درگیر روابط خویش با دیگران نمیشود. در نتیجه، بین او و دیگران احساس همبستگی محکم و عمیق شکل نمیگیرد.
به سوی حل مسئله...
امام سید روح الله موسوی خمینی (رحمه الله علیه)، با توجه به تفسیری الهیاتی که از فطرت، اخلاق و حقوق انسانی دارند، جامعه اخلاقی و فاضل را جامعهای فارغ از جنگ و تهاجم تلقی کرده، و قوه غضبیه را صرفاً ابزار دفاع میبیند، نه تهاجم به دیگران و خصوصاً برادران دینی.
"تهذیب"، "تهذیب"، "تهذیب"،...؛ این، بیان مکرر امام بود که همه به یاد داریم. امام، عمدهترین هدف در برنامههای حکومتی را ایجاد محیطی اخلاقی دانستهاند. در این محیط اخلاقی، زندگی اخلاقی هر انسان و جامعهای، لزوماً بر پایه زندگی اخلاقی دیگران و اعتماد متقابل و ترک خیانت استوار است. اخلاق با ایجاد روحیه متعالی و ارزشمند در عرصه سیاست، از وقوع چالشها، تعارضات و درگیریهای اجتماعی، پیشگیری کرده، و با انتشار ارزشهای انسانی در میان اعضای جامعه، تلاش میکند وفاق و همبستگی اجتماعی را افزایش دهد.
"تهذیب"، "تهذیب"، "تهذیب"،...؛
توجه به معنویات و کسب فضایلی مانند قناعت، برادری، پرهیز از تنگنظری و افراط و تفریط، میتواند میزان اختلافات میان نخبگان این جامعه را کاهش دهد. از این منظر، امام (ره)، اخلاق را عامل وحدت در جوامع بشری دانسته است. امام خمینی تأکید میفرمایند که: "قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده است" (امام خمینی، 1385، جلد 1: 22) "همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است" (امام خمینی، 1385، جلد 14: 390).
"تهذیب"، "تهذیب"، "تهذیب"،...؛
از دیدگاه امام (ره)، سعادت، هدف مشترک اخلاق و سیاست است. سعادت از نظر امام، با تعالی عقل نظری و عقل عملی حاصل میشود. از این سو، اگر هر عقیده و عملی در هر حوزهای که هست، دسترسی انسان را به سعادت نزدیکتر سازد، مطلوب شمرده میشود. امام در این زمینه مینویسند: "در حالی که جامعهها از انسانها تشکیل شده است که دارای بعد معنوی و روحی عرفانی هستند، اسلام در کنار مقررات اجتماعی، اقتصادی، و غیره به تربیت انسان بر اساس ایمان به خدا تکیه میکند" (امام خمینی، 1385، جلد 5: 410).
"تهذیب"، "تهذیب"، "تهذیب"،...؛
در اندیشه امام، برای یک سیاستمدار "تهذیب" و "تزکیه" مقدم بر تمام امور دانسته شده است، و انسان مهذب قادر به تأمین تمامی ابعاد سعادت برای کشور دانسته شده است (امام خمینی، 1385، جلد هفتم: 531). "تهذیب" نفس و تزکیه اخلاقی نه تنها باعث ضعف و سستی در انجام کارهای حرفهای یک وزیر نفتی نمیگردد، بلکه خود ایجاد "اقتدار" میکند. این نکته که اخلاق مغایر با سیاست یک وزیر نفتی و رئیس جمهور حامی او نیست، بلکه خود اقتدار و نیرویی هم پایه قدرت حرفهای سیاسی دارد.
سیاست روز:ما را ببخشید آقای کیارستمی!
«ما را ببخشید آقای کیارستمی!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن میخوانید؛نه. اشکال کار از شما نیست آقای کیارستمی. من از طرف حاتمیکیا و آنها که مثل او فکر میکنند از شما معذرت میخواهم. شما با آن ذهن منورالفکرانهتان، جسارت این جماعت را ببخشید. ببخشید که اعصابتان را به هم ریختند و باعث شدند از ذهن بسیار آرمانگرایانهتان باز هم رونمایی کنید.
امثال حاتمیکیا و جماعت شبیه به او خیلی چیزها را نمیفهمند. این نفهمی آنها را هم ببخشید. آنها نمیفهمند خرج کردن دلارهای تانخورده چه طعمی دارد. آنها نمیفهمند قدم زدن روی فرش قرمز با آن حوریهای زمینی! چه لذتی دارد. آنها نمیفهمند نور فلاشهای دوربینهای خارجی چقدر جذاب است. آنها نمیفهمند، فکر پیشرو میگوید، بهتر است در زمان جنگ به جای خاکریزها روی صندلی هواپیما لم داد و از بالای آسمان حقارت یک ملت را تماشا کرد!
متاسفیم برای همه آنها که شما را با این همه کمالات به چالش میکشند. آنها حواسشان نیست که این حرفها مثل همان چالش سطل آب یخ باعث میشود شما دچار چاییدگی! شوید.
آنها حواسشان نیست که با عینک سیاه نمیشود دنیا را، ایران را و حتی جنگ را سپید دید. راستی این عینک دودیتان «made in» کجاست؟ من از شما عذر میخواهم که امثال حاتمیکیا، احمدپورها را به جنگ بردند و به کشتنشان دادند.
من از طرف احمدپورها هم از شما معذرت میخواهم. آنها هم بچگی کردند و به جبهه رفتند. آنها اشتباه بزرگی کردند که نفهمیدند، وقتی همه دنیا پشت صدام ایستاده، نباید در مقابلش ایستاد. نمیدانستند این جنگ مفهومی ندارد. آنها به اشتباه فکر میکردند، که اگر به خاکریزهای جبهه نروند، ممکن است کلاس و دفتر و کتابی برایشان نماند. غلط اضافه بود جنگیدن برای زنده ماندن مملکت. ارزش پس گرفتن خاک وطن از دشمن به مراتب از پس دادن آن دفترچه کذایی پایینتر و حقیرتر بود. ما برای احمدپورها متاسفیم که جانشان را برای وطن و انقلاب خود فدا کردند. آنها خیانت بزرگی کردند که مثل برخیها چمدانشان را نبستند و نرفتند.
واقعا بیمفهوم تر از هشت سال دفاع مقدس ما برای آدمهایی مثل شما چیز دیگری هست؟ برای شما که "بودجههای سنگین" گرفتید و آنچه آنها خواستند را ساختید. بعد هم دستخوشتان جایزههای خارجی شد. از نظر شما امثال عباس و حاج کاظم آژانس احمقترین آدمهای دنیا هستند. آخر کدام آدم عاقلی ماشینش که تنها وسیله کسب درآمدش است میفروشد تا همرزمش را از مرگ نجات دهد. کدام آدم عاقلی زمینش و تراکتورش را رها میکند و میرود بجنگد، بعد هم با ترکش و بیتراکتور برمیگردد سر همان زمین. کدام عاقلی میپذیرد که امثال اینها از دنیا طلبکار نباشند.
اصلا اشکال کار از مردم ایران است. آنها که مثل شما روشنفکر نیستند و حتی فیلمهایتان را نمیبینند. آنها که نمیفهمند شما چقدر میفهمید! اشکال از مردمی است که علیرغم همه سختیها پای مملکتشان ایستادهاند. آنها که بوی دلارهای تانخورده مستشان نمیکند. آنها که هویتشان را به هیچ قیمتی نمیفروشند. آنها که مثل آفتاب میدرخشند و شما را مجبور به استفاده از عینک دودی میکنند.
وطن امروز:ظریف گیت
«ظریف گیت»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛ آقای محمدجواد ظریف چهارشنبه هفته گذشته در شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ به سؤال هاله اسفندیاری، همکار جورج سوروس و مسؤول بخش خاورمیانه وودرو ویلسون گفت مذاکرات هستهای تاثیر مستقیم بر مسائل داخلی ایران خواهد داشت و در صورت شکست مذاکرات، دوستان او انتخابات مجلس آینده را به جریان غربستیز واگذار خواهند کرد. ظریف برای اثبات این اظهارنظر خود به نتایج شکست مذاکرات در سال 2005 استناد کرد تا به طرف مقابل بگوید؛ به سود آنهاست که او و دوستانش در ایران را تقویت کنند چراکه به قول جک استراو، ایران در سال 2005 حدود 200 سانتریفیوژ داشت اما اکنون 20هزار سانتریفیوژ دارد.
بهرغم انتقادات گذشته، این برای سومین بار است که جواد ظریف در اقدامی غیرمتعارف، دغدغههای حزبی و گروهی خود را در قالب موضوع مذاکرات هستهای به صورت «علنی» مطرح میکند و البته این بار صریحتر از گذشته از آمریکا میخواهد به فکر سرنوشت جریان سیاسی متبوع او باشد. این اقدام آقای ظریف نهتنها یک فاجعه بلکه یک رسوایی دیپلماتیک است. به این موارد دقت کنید:
1ـ اینکه آمریکا به کدام جریان سیاسی در ایران متمایل است موضوع عجیبی نیست و اینکه آن جریان سیاسی نیز تاکنون از مواهب اقدامات آمریکا بویژه در انتخابات اخیر ریاستجمهوری بهره برده، موضوع پنهانی نیست. اما علنی کردن این بدهبستانهای سیاسی، یک اقدام نابخشودنی و فاجعهبار است. جواد ظریف یک بار در جریان مذاکرات سعدآباد در گوشهای از سالن مذاکرات از البرادعی خواست تعریف خود از موضوع تعلیق را بهگونهای ارائه دهد که جریان اصلاحات در انتخابات ریاستجمهوری نهم بازنده نشود. اما این بار او در آمریکا و در مقابل دیدگان همه و در پاسخ به سؤال کسی که در راستای پروژه براندازی حکومتها فعالیت میکند؛ اعلام میکند منافع غرب در پیروزی آنها در انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی است و این پیروزی جز با توافق هستهای حاصل نمیشود! اکنون با توجه به این موضوع این سؤال مطرح میشود که «آقای ظریف در مذاکرات هستهای به دنبال لغو تحریمها و حفظ دستاوردهای هستهای است یا پیروزی ائتلاف هاشمی و اصلاحطلبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی؟ از سوی دیگر گرهزدن مسائلی مانند انتخابات به تحولات خارجی آیا در راستای منافع ملی است؟ آیا این رفتار تناسبی با آداب گفتوگو با دشمن اول ایران دارد؟ آمریکا دشمن اول ایران است. با آمریکا باید اینگونه سخن گفت؟
2ـ آقای ظریف میگوید در صورت شکست مذاکرات، جریان غربستیز انتخابات را خواهد برد و از طرف مقابل میخواهد برای جلوگیری از این اتفاق، توافق هستهای صورت گیرد تا جریان سیاسی متبوع او انتخابات مجلس را از آن خود کند. این رفتار آقای ظریف معانی و تفاسیر بسیار خطرناکی دارد. بستن با اجنبی علیه بخشی از مردم ایران آیا از تصورات و برداشتهایی نیست که با مشاهده این رفتار آقای ظریف ایجاد میشود؟ چه منافع مشترکی میان آمریکا و ائتلاف هاشمی و اصلاحطلبان وجود دارد که ظریف از آنها چشم یاری دارد؟ آقای ظریف و جریان سیاسی متبوع او چه جذابیت یا منافعی برای آمریکاییها دارند که کاخ سفید را مجاب کند تصمیماتی بگیرد که موجب تقویت آنها در تحولات داخلی ایران شود؟
3ـ 9 دسامبر 2013 باراک اوباما در سابان و طی سخنانی، اظهاراتی توهینآمیز و البته گزافه مطرح کرد. او در سخنانی، پیروزی حسن روحانی را محصول تحریمها دانست. اوباما گفت: «مردم ایران به تحریمها اینگونه پاسخ گفتند که میخواهیم روشی جدید برای برخورد با جامعه بینالملل و همچنین تحریمها را شاهد باشیم و همین مساله بود که موجب رای آوردن روحانی شد و حسن روحانی را به قدرت رساند». اوباما با این اظهارنظر تلاش کرد قدرت گرفتن حسن روحانی را محصول اقدامات خود بداند. اکنون جواد ظریف نیز بقای این دولت را وابسته به توافق و به عبارتی چراغ سبز آمریکاییها میداند. حاصل جمع اظهارات اوباما و ظریف، یک ادعای خطرناک است و آن چیزی نیست جز وابستگی دولت یازدهم به تصمیمات باراک اوباما! در واقع رفتار نسنجیده ظریف باعث ایجاد چنین استدلالهایی میشود. وقتی جواد ظریف بقای جریان خود در قدرت را وابسته به تصمیم آمریکاییها میداند، آیا استدلالی غیر از این باید کرد که از نگاه وزیر خارجه، بقا و دوام دولت نه وابسته به اقدامات و مناسبات آن با مردم، بلکه متاثر از نوع تصمیم اوباما درباره مذاکرات هستهای است. معنای رفتاری که منجر به چنین استدلالهایی میشود، چیست؟
4 ـ آقای روحانی همانگونه که در انتخابات ریاستجمهوری به مردم وعده داده است، دنبال لغو تحریمهاست به گونهای که مانع چرخش سانتریفیوژها نیز نشود. از همان ابتدای مذاکرات هستهای همواره به دولت توصیه شد نسبت به سرمایه «اعتماد عمومی» بیتوجه نباشد. از سوی دیگر این موضوع لغو تحریمها بود که سبب صدور مجوز مذاکره با آمریکاییها شد. اکنون آقای ظریف که فرصت یافته ساعتها با مقامات ارشد آمریکایی مذاکره کند، دغدغههایی غیر از دغدغههای مردم را مطرح میکند! اینکه ائتلاف هاشمی و اصلاحطلبان باید پیروز انتخابات مجلس شوند، جزو دغدغههای مردم است؟ مجوز مذاکره با آمریکا برای لغو تحریمها صادر شد، نه برای برنامهریزی برای تقویت جریان آقای هاشمی در کشور!
در مجموع آنچه آقای ظریف در مذاکرات هستهای در پیش گرفته است، خوشبختانه یا متاسفانه وابستگی یک جریان سیاسی به تصمیمگیریهای آمریکا، حداقل در برهه فعلی را «علنی» کرده است و این موضوع قطعا هزینههای هنگفتی را به دولت تحمیل خواهد کرد. اقدام آقای ظریف قطعا یک رسوایی سیاسی است. حداقل جریان حامی دولت با توجه به سابقه عملکرد سیاسی خود، نمیتواند منکر این رسوایی شود. اکنون با توجه به آشکار شدن این واقعیات تلخ، میتوان پرسید چه کسانی به بهانه مذاکرات در حال «دور زدن مردم» هستند؟ «کاسبان مذاکرات» چه کسانی هستند؟ و...
حمایت:ژست تو خالی!
«ژست تو خالی!»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم جعفر قنادباشی است که در آن میخوانید؛غربیها و به طور مشخص آمریکاییها، با واژه تروریسم برخورد گزینشی داشتهاند. به این معنا که آنها مبتنی بر منافع خود این واژه را تفسیر کردهاند. در این برخورد، تعریف واژه تروریسم همیشه یکسان نبوده است. زمانی حتی حرکتهای آزادیبخش و گروههایی که برای رهایی از ظلم، استعمار یا استثمار میجنگیدند، تروریسم مینامیدند. زمانی هم تروریسم را به تروریست خوب و بد تقسیم میکردند و آن بخش از جنبشهای تروریستی که در جهت منافع آنها بود را تأیید و یا با سکوت بدان می نگریستند. در کنار این نیز گاه با توجیهات مختلف، سعی میکردند بخش منفی گروههای تروریستی را تطهیر کنند و بخش دیگری را که در جهت منافع شان بود، با آب و تاب فراوان بزرگنمایی کنند. در نگاه به تروریسم بد، گاه نشان میدادند که خطر عمدهای جهان را تهدید میکند.
چنانچه بعد از واقعه11سپتامبر، عمدتا تلاش رسانهای غرب در این مسیر قرار گرفت که تروریسم را مترادف با اسلام تلقی کنند و از این راه، اسلام هراسی را در دنیا تحت این عنوان که گروههای اسلامی حامی تروریسم هستند و میخواهند به وسیله تروریسم به اهداف خود برسند، دامان بزنند. به عنوان نمونه با وجود حضور در افغانستان و عراق، غرب نتوانست نظامهای کاملا وابسته و دستنشانده خود را به قدرت برساند. همچنین با وجود این که غالب زیرساختهای سوریه را از بین بردند اما نتوانستند حکومتی مورد نظر خود را روی کار آورند. در این مرحله غربیها دست به تاکتیک جدیدی زدند و این بار تروریسم را در شکل بسیار خشن و عریان به میدان آوردند. یعنی ابتدا به نام گروه دولت اسلامی عراق و شام وارد شدند و بعد آرام آرام آن را به دولت اسلامی تبدیل کردند.
آنها از این رویکرد به دنبال چند هدف بودند: اول این که به نام مبارزه با دولت اسلامی، مجددا حضور خود را در منطقه تمدید و تشدید کنند و دوباره جایگاه خود را در این کشورها برای سالهای دیگر تثبیت کنند. دوم این که به جهان اعلام کنند که ما مخالف تروریسم هستیم. یعنی با وجود این که آنان این سازمانهای تروریستی را ایجاد کرده بودند، اما با تبلیغات وسیع رسانهای، خود را حامی صلح قلمداد کرده و وانمود کنند که پیشقراول مبارزه با تروریسم هستند و به این شیوه، لکههای دامانشان به عنوان حامیان تروریسم را پاک کنند. سوم این که در ادامه همان طرح اولیه، نابسامانی در خاورمیانه و کشورهای اسلامی، کماکان مستمر باشد، حکومتها مستقل نباشند، دستخوش تحولات شوند و از برنامهریزی برای احیای اقتصاد خود عاجز و درگیر فتنهای به نام تروریسم باشند تا غرب به نام مبارزه با آن وارد صحنه شود و حضور خود را تثبیت کنند؛ این را نیز نباید از نظر دور داشت که هیچگاه آمریکا اعلام نکرده که خواستار نابودی داعش است بلکه همواره با کلیگویی اعلام کرده هدف این کشور مبارزه با تروریسم در منطقه است. حملات اخیر آمریکا به داعش نیز صرفا در حد تضعیف و نه نابودی آن است.
گذشته از این، یکی دیگر از اهداف غرب این است که کشورهای واقعا حامی تروریسم که غالبا کشورهای آمریکایی و غربی هستند را تطهیر و از طرف دیگر کشورهایی که واقعا به مبارزه با تروریسم اعتقاد دارند و خود قربانی تروریسم هستند را در حاشیه قرار دهند تا خود صحنهگردان مبارزه با تروریسم شوند تا با این اقدام خود را سردمدار مبارزه با تروریسم معرفی کند و از این رهگذر وجهه ضعیف خود را بازسازی نماید.
علاوه بر این آنها دریافتند که اگر در مبارزه با داعش کوتاهی کنند مسلما عراق و سوریه با کمک و راهنماییهای ایران خواهند توانست داعش را از میان ببرند. در صورت کسب این موفقیت توسط این سه کشور، در منطقه حرف اول را جبهه مقاومت میزد. زیرا پس از پیروزی مقاومت غزه در جنگ با اسرائیل، پیروزی مردم عراق در امرلی و کسب این موفقیت توسط محور مقاومت، نوار پیروزیهای مقاومت تداوم مییافت و افتخار نابودی داعش و تروریسم نصیب مقاومت میشد.
همچنین این امکان وجود داشت که با ظهور ایران به عنوان ابرقدرت منطقهای، رقیب قدرتمندتری نسبت به گذشته علیه آمریکا در منطقه ظهور یابد. از سوی دیگر، از تبعات این حملات این است که این حملات باعث میشود که به داعش وجههای ضدآمریکایی داده شود. این وجهه باعث تقویت داعش خواهد شد. زیرا مردم منطقه به خوبی میدانند که داعش دست پرورده آمریکاست که با این حملات این صفت از داعش زدوده و بر آن سرپوش گذاشته خواهد شد. از آنجا که در منطقه غرب آسیا، ضدآمریکایی بودن ارزش محسوب میشود، این حملات باعث تجمیع نیروهای ضدآمریکایی ذیل خیمه داعش در منطقه خواهد شد. لذا این حملات نه تنها داعش را از بین نخواهد برد بلکه تقویت آن را در پی خواهد داشت.
از سوی دیگر، آمریکا با پیوند زدن دو موضوع کاملا جدای از هم مانند برنامه هستهای و ائتلاف ضد داعش، قصد دارد تا با فضاسازی رسانهای و شانتاژ خبری و پمپاژ آن به افکار و اذهان مردم دنیا اینگونه وانمود کند که ایران قصد معامله بر سر موضوع برنامه هستهای دارد و میخواهد تا با مشارکت با آمریکا در زمینه مبارزه با داعش امتیاز کسب کند. در حالی که این آمریکا است که نیاز به حصول توافق با ایران در این دو صحنه دارد. یکی دیگر از اهداف رسانهای طرح ادعای آمادگی و تقاضای ایران برای ورود به ائتلاف ضدداعش این است که ارزش وجهه ضدآمریکایی بودن ایران در افکار عمومی منطقه و جهان از بین خواهد رفت.
لذا از اهداف اصرار آمریکا از ایران برای ورود با ائتلاف ضدداعش گرفتن ارزش و وجهه ضدامریکایی از ایران در سطح افکار عمومی جهان است. مضاف بر این، آنها به توانمندیهای ایران واقف هستند. آنها به کرّات دیدهاند که هرگاه ایران در معادلات منطقه ورود داشته باعث حل و فصل آن شده و در هر معضلی که حضور نداشته، پیچیدگی و تداوم معضل را در پی داشته است. نمونه بارز آن کنفرانس ژنو 2 بود که بدون حضور ایران رسما به شکست انجامید. لذا جایگاه، نفوذ و تجارب ایران مولفههای قدرتمندی هستند که هیچ عقل سلیمی نمیتواند آن را نادیده بگیرد. به عنوان نمونه، ملل منطقه و جهان در معادلات منطقهای و جهانی چشم به موضع و اقدام ایران دوختهاند. درصورت اتخاذ هر موضع و اقدامی از سوی ایران، موجی از جهتگیری منطقهای همسو با ایران شکل میگیرد.
لذا آمریکا قصد دارد تا با همراه کردن ایران با خود اندیشه و عمل حوزه نفوذ ایران را با خود همراه سازد. البته از اهداف کوتاه مدت این حملات، کسب دستاوردهای خارجی برای مصارف داخلی دموکراتها است. از آنجا که آنها دستاوردهای چندانی در صحنه داخلی ندارند میکوشند تا با کسب دستاوردهای خارجی و بزرگنمایی آن در داخل برای انتخابات آتی بتوانند در مقابل جمهوری خواهان لااقل شکست نخورند.
برخی این احتمال را مطرح میکنند که با ورود آمریکا به صحنه نبردهای سوریه، این کشور به سرنوشت افغانستان و عراق دچار خواهد شد. اما در مقابل باید گفت که دولت، ملت و ارتش سوریه با افغانستان و عراق در این مولفهها بسیار متفاوت است. مقاومت دولت، ملت و ارتش سوریه در مقابل دشمنان داخلی و خارجی و تجارب و توانمندیهای آنها در این نبردها مانع از تحقق این احتمال خواهد شد. در پایان باید خاطر نشان کرد که ائتلاف ضدداعش، ائتلافی براساس منافع واحد نیست، بلکه هر گروه و هرکسی با توجه به تعبیری که از ماهیت منافع خود دارد، وارد این ائتلاف شده است. لذا این ائتلاف شکست خواهد خورد، چرا که تضاد منافع در این ائتلاف از همان ابتدای کار مشخص بود. در این راستا ترکها چون تجربه تلخ گذشته را داشتند، عاقلانهتر برخورد کرده و زودتر خود را کنار کشیدند. بنابراین می توان ادعا کرد این ائتلاف پیشاپیش شکست خورده است.
آفرینش:تریبون آماده و فرصتهای طلایی درنیویورک
«تریبون آماده و فرصتهای طلایی درنیویورک»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛حضور در نیویورک و استفاده از تریبون سازمان ملل درتمامی ادوار گذشته برای دولتها فرصت مناسبی بوده تا برای نشان دادن نیات و اهدافشان از آن استفاده کنند. برخی از این تریبون با چشمانی بسته استفاده کرده و برخی با چشمانی باز و دور اندیش از آن فرصتی طلایی برای رساندن پیام نظام و ملت ایجاد میکردند. سال گذشته حضور دکتر روحانی در اجلاس عمومی سازمان ملل پس سالها یک دیپلماسی فعال و حرفهای را به نمایش گذاشت و از این حیث باردیگر شاهد دیدارهای دوجانبه با سران کشورهای بزرگ و تاثیر گذار در عرصه بین الملل بودیم. اما حضور امسال رییس جمهوری در نیویورک سایه سنگینی برمذاکرات هستهای انداخته است. از آنجا که در آخرین روزهای منتهی به پایان مهلت توافق ژنو هستیم، رایزنیها و دیدارها میان مقامات ایرانی و کشورهای 1+5 بسیار حائز اهمیت است. فرسایشی بودن پرونده هستهای ایران صرفاً برسر اختلافات سیاسی است که تنها راه برطرف ساختن آنها استفاده از کریدورهای سازمان ملل و دیدارهای دوجانبه است، که تیم دیپلماسی کشورمان به خوبی از این فرصتهای بدست آمده نهایت استفاده را برده و با مقامات بلندپایه کشورهای صاحب نفوذ در پرونده هستهای رایزنی کردهاند.
جدای از مسئله هستهای، تغییر نگرش دستگاه دیپلماسی کشورمان به مسائل استراتژیک کشور بسیار حائز اهمیت است. درپیش گرفتن رویهای منطقی در رابطه با دیگر کشورهای دنیا براساس احترام متقابل و تاکید برمنافع دوطرفه، بسیاری از بن بستهایی که موجب انزوای ایران گردیده بود را از بین برده است. هرچند برخی از گروهها و گرایشات افراطی درپی وارونه نشان دادن گسترش تعاملات کشورمان با غرب هستند و آن را به منزله وادادگی تلقی میکنند، اما باید قبول کرد که امروز بسیاری از تابوهای گذشته در مورد دیدار و رابطه با مقامات کشورهایی که دهها سال با آنها مراودهای نداشتیم، شکسته شده و دیپلماسی کشور حرکت مناسبی در سه محور عزت، حکمت و مصلحت درپیش گرفته است.
امروز برای نقش آفرینی در رویدادهای جهانی باید با دیگر صاحب نفوذان و نقش آفرینان مراوده داشت و حتی درصورت اختلاف در نگرشها باید خط ارتباطی میان کشورها حفظ شود تا یک کشور مخالف به یک کشور متخاصم تبدیل نشود. امروز بسیارند کشورهایی که با آمریکا و کشورهای بزرگ اروپایی اختلاف دارند، اما رابطه دیپلماتیک آنها قطع نشده و با دسته بندی کردن منافع اختلافات خود را مدیریت میکنند. شاید ما با فلان کشور درزمینه سیاسی مشکل داشته باشیم، اما نباید حلقههای اتصال در حیطههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، محیط زیست، ورزشی و... ازهم گسسته وقطع گردد.
نکتهای ظریف در این گسترش دیپلماسی جهانی ایران نهفته است که نباید ازآن به راحتی گذشت. تاپیش از این؛ مراودات و دیدارهای بین المللی ما در نیویورک، محدود به کشورهای ذرهای در آفریقا بود که به هیچ وجه درحد و اندازه ایران نبودند و هیچگونه نقشی در حل مشکلات ما با دنیا نمیتوانستند داشته باشند. اما امروز ما برای حل مشکلاتمان با قدرتهای بزرگ دنیا طرف حساب شدهایم و ای بسا غربیها برای دیدار با مقامات کشور ما درصدد تا از هرفرصتی استفاده کنند . اگرامروز ایران با آمریکا، فرانسه و انگلیس رایزنی و گفتگو میکند به منزله این است که امکان همکاری برای رسیدن به منافع متقابل وجود دارد. اگر مسولان ما با انگلیس در راستای گسترش همکاریهای منطقهای گفتگو میکنند، نشان میدهد که جبهه غربی دریافته است که با اتکا بر مدل برد- برد میتوان با ایران درحل مشکلات جهانی همچون مقابله با تروریسم همکاری داشته باشد. وقتی ما در رابطه با آمریکا و انگلیس تابوهای سنتی را بشکنیم یعنی به رشدی از عقلانیت رسیدهایم که میتوانیم با سایر کشورهای دنیا براساس احترام متقابل و در سطوح مختلف رایزنی داشته باشیم. نیویورک فرصتی طلایی است که درمقابل چشم جهانیان نشان دهیم که ما پیرو منطق و مذاکره براساس احترام متقابل هستیم. هرچقدر ما دامنه روابطمان با دنیا را گسترش دهیم، فرصتهای بیشتری برای دستیابی به اهداف خواهیم داشت و از سوی دیگر بهانه مختلف جهت منزوی ساختن ایران در منطقه و جهان را ازبین خواهیم برد. شرط تحقق تمام این مسائل وحدت رویه درمیان جناحهای مختلف سیاسی در داخل میباشد، تا منافع ملی را فارغ از منافع حزبی قلمداد کنند.
آرمان:آسیبهای بودجه نویسی
«آسیبهای بودجه نویسی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر جمشید پژویان است که در آن میخوانید؛بودجه نویسی در ایران همواره با چالشهای زیادی رو به رو بوده است. در واقع اگر قرار باشد کار بودجه نویسی به درستی انجام شود اولین گام این است که نیازهای هزینهای دولت به صورت کامل مرتب و ردیف شود. این اتفاقی بوده که در تاریخ بودجه نویسی ایران هیچ وقت به درستی انجام نشده و اولویت هزینههای سالانه دولت هیچوقت به صورت مرتب شده و شفاف و بر اساس هزینه فایده مرتب نشده است. در واقع اگر چنین لیستی تهیه میشد در بسیاری از چالشها، مثلا وقتی به خاطر بلایای طبیعی یا تحریمها و ... بودجه کشور با کسری مواجه میشد از انتهای لیست برخی ردیفها حذف میشدند و بنای کار به درستی مشخص میشد. مسئله دیگر در بودجه برآورد کردن درآمدهاست.
یعنی همانطور که دیر فرستادن بودجه و تدوین دیرهنگام آن ممکن است اقتصاد کشور را با مشکلاتی مواجه کند و روند برنامهریزی را با چالش مواجه کند، زود نوشتن بودجه نیز سبب خواهد شد برخی ردیفهای درآمدی مثلا درآمد فروش نفت یا درآمدهای مالیاتی در ایران به صورت روشن مشخص نشود و باید زمان مناسبی از سال گذشته باشد که برآورد صحیحی از این درآمدها در دست دولت باشد. از طرفی دیگر زمان باید به شکلی باشد که نمایندگان مجلس فرصت داشته باشند تا جزئیات بودجه را ببینند و درباره آن اظهار نظر کنند. البته یک مسئله نگران کننده در این میان هم دخالت برخی نمایندگان شهرهای کوچک برای افزایش بودجه بومی منطقه خود است.
همزمان بار ارائه بودجه سیل تقاضاهای این نمایندگان برای دیدار با معاونت برنامهریزی و وزیر مسکن و نیرو و افرادی از این دست روانه دولت میشود تا با لابی گری بودجه بیشتری برای منطقه خود تصویب کنند. در بسیاری از این کشورها برای حل این مشکل دو مجلس در ساختار سیاسی کشورها تعریف شده است.
مجلس عوام به چنین مسائلی میپردازد و مجلس سنا که نمایندگانش از حوزههای بزرگتر مثل ایالتها انتخاب میشوند، به مسائل ملی میپردازد و تصمیمات نادرست مجلس عوام را کنترل میکنند. نکته دیگر اینکه اگر دولت ساز و کاری ترتیب بدهد که همزمان با ارائه بودجه به مجلس در آذرماه، اگر نسخهای از آن در اختیار دانشگاهها و مراکز پژوهشی دیگر قرار بگیرد و به صورت رسمی نظر صاحبنظران و اساتید درباره بودجه پرسیده شود و از نظرات آنان نیز در تدوین نهایی بودجه استفاده شود، شاید بعضی از مشکلاتی که در بودجه نویسی سالهای قبل وجود داشت با نظرات این صاحبنظران حل شود.
مردم سالاری:سلاح مذاکره در نبرد سیاست
«سلاح مذاکره در نبرد سیاست»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛این روزها تقارن آغاز هفته دفاع مقدّس با آغاز مذاکرات هستهای تیم دیپلماسی کشورمان، تطبیق زیبایی از نوستالژی عشق و ایثار رزمندگان در کنار عقل و تدبیر مذاکرهکنندگان به نمایش گذاشته است. هشت سال جنگ تحمیلی از یکسو تلخیها و سختیهای از دست دادن جمع کثیری از بهترین جوانان و نیروهای فعّال انسانی و از سوی دیگر تجربهای مهم از کُنش جمعی مردم ایران و پیوند ناگسستنی ملّت و حکومت را در جمهوری اسلامی به همراه داشت. نکته مهم این است که در کنار تاکتیکهای نظامی فرماندهان و فداکاریهای رزمندگان مؤمن و شجاع ایرانزمین که راه را بر دشمن متجاوز بسته و از وجب به وجب خاک وطن پاسداری نمودند؛ آنچه سرانجام موجبات پایان جنگ تحمیلی و احقاق حقوق حقّه مردم ایران را فراهم نمود، مذاکرات سیاسی و تدبیر مسئولان نظام و رهبر فقید انقلاب مبنی بر پیگیری موقعیّت بینالمللی کشورمان و اقناع دولتهای جهان مبنی بر مظلومیت و حقّانیت ایران بوده است که سرانجام در تصمیم شجاعانه و مدبّرانه حضرت امام در پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متّحد، تجلّی یافت.
بنابراین راهبرد مذاکره، راهبردی است که از دیرباز مورد توجّه نظام اسلامی بوده است و هرگز از آن پای پس نکشیده است. دولت ایران همواره حاضر بوده با ابراز شفافیت در زمینه مسائل مورد بحث با قدرتهای جهانی به گفتوگو نشسته و این مسائل را در محیطی به دور از شعارزدگیهای احساسی و غیرمنطقی به بحث بگذارد. امروز نیز این مسئله برای دولتهای غربی آشکار شده که اگر با غرور و نخوت به موضعگیری در قبال پرونده هستهای ایران بپردازند، تنها بر تصلّب طرفین در ایستادگی بر مواضع فعلی خواهند افزود و هیچ راه حلّی به دست نمیآید. آنها متوجّه شدند این گمان که تنها با افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی موجب عقبنشینی ایران از مواضع پیشین شوند، گمان باطلی است و باید به مذاکره برابر و صریح بدون پیششرطهای از پیش تعیین شده تن دهند.
خوشبختانه دولت ایران نیز با واقعبینی و پذیرش نقش حساس و تعیینکننده کشورمان در سطح بینالمللی و منطقهای بدون توجّه به شعارهای برخی جریانهای داخلی که از اکنون مذاکره را بینتیجه و بیفایده خوانده و تیم مذاکرهکننده را به وادادگی و عقبنشینی از حقوق ایران متّهم میکنند؛ بدون ترس و واهمه از هیاهوی مخالفان به صراحت و با قاطعیّت رودرروی همه طرفهای غربی و به خصوص آمریکا نشسته و درباره همه مسائل مرتبط با این پرونده به سخن مینشینند. فارغ از نتایج حاصله از مذاکرات اخیر؛ یکی از فواید بزرگ دیدارها و گفتگوهای مکرّر آقای ظریف(وزیر خارجه ایران) با جانکری(وزیر خارجه آمریکا) و همچنین آقای عراقچی(معاون اوّل وزیر خارجه کشورمان) با خانم وندیشرمن(معاون وزیر خارجه آمریکا) این بود که تابوی مذاکره با آمریکا که توسط تندروهای داخلی مرتّب بازتولید میشد، برای همیشه شکسته شد. اگر سالها پیش در جریان مذاکره مکفارلین بنا بر اقتضائاتی طرفین به طور محرمانه به مذاکره مینشستند، امروز به راحتی مذاکرات مستقیم با آمریکا در جریان است.
برای پیروزی بر دشمن نباید تنها به سلاح نظامی و تجهیزات سختافزاری تکیه نمود. آنچه در پشتیبانی خط نبرد مورد نیاز است، سیاستهای دیپلماتیک و توانمندیهای نرمافزاری است. این همان تعبیری است که رهبر انقلاب از آن به عنوان «توان داخلی» یاد میکند. نیروی دیپلماسی دولت در عرصه مذاکره، تداوم توان داخلی و انسجام سیاسی حاکمیّت در پشتیبانی از منافع ملّی است. استفاده از سلاح مذاکره کمهزینهترین و پُرفایدهترین راهبرد در نبرد سیاسیِ کنونی است که دولت ایران در پیش گرفته و به امید خدا و حمایت مردم و رهبری به پیش خواهد برد.
ابتکار:وقتی که نادیده گرفتن ایران ناممکن میشود
«وقتی که نادیده گرفتن ایران ناممکن میشود»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم جواد حیدریان است که در آن میخوانید؛جنایات گروه تروریستی داعش علیه شیعیان، کردها، شهروندان غربی و سنیها به طور آشکار درعراق و سوریه شاید یکی از نادرترین حوادث روزگار ماست که تهدید منافع مشترک غرب و ایران را نمایان میسازد.
ضرورت از بین رفتن «داعش» در کنار اهمیت رفع سوء تفاهمها درباره فعالیتهای صلح آمیز هسته ای ایران، آنقدرها برای غرب حیاتی است که حالا این واقعیت را آشکار میکند که «این بار غرب به ایران نیازمند است.» درست همزمان با قرار گفت و گوی قطعی دیوید کامرون و حسن روحانی و بعد هم گفتههای باراک اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل متحد خطاب به ملت ودولت ایران که « من به شما اطمینان میدهم میتوانید برنامه هسته ای صلح آمیز خود را ادامه دهید» روزنامه دیلی میل چاپ انگلیس در یادداشتی از نیاز غرب به ایران نوشت و تاکید کرد «اوضاع فرق کرده است و غرب ایران را به چشم یک متحدبالقوه و حساس مینگرد.» واکاوی این نوشته، ترجمه ای است از واقعیت دیپلماسی که همزیستی دیالکتیک دو یا چند رقیب یا متحد بینالمللی را ممکن م کند. گفت و گو برای رفع سوء تفاهمهایی که از میزان تنشها میکاهد و آرام آرام میتواند حتی دشمنیها را به دوستیها بدل کند! تکاپوی رئیس جمهوری و هیات همراهش در نیویورک تلقی عینی از دیپلماسی پویاست و نشانگر اهمیت گفت و گو است که دولت اساس کار خود را از روزهای آغازین شکل گیری اش بر آن نهاد. دیپلماسی برد - برد که شکل شرافتمندانه رقابت برای پیشبرد اهداف استراتژیک تلقی میشود.
بی شک از یکسال پیش تا کنون نشانههای واضح این گفت و گوی جهانی را میتوان در مذاکرات هسته ای و توافقات نسبی آن دید که البته به مراحل حساس و بسیار پیچیده ای رسیده است.
تمایل ایران و غرب برای نزدیکی به هم یا لاقل در اندازه رفع سوء تفاهم ها، اگرچه آرام آرام و با شک و تردید بسیاری ابراز میشود اما بی گمان نمایان تر شدن این تمایل، محصول کنشهای منطقی و مدبرانه دولتی است که با دولت پیش از خود، درست در نقطه تقابل است. دولتی که بر خلاف نگرانی دلواپسان مذاکره با جهان، این روزها سخت حرفهایش خریدار دارد. برنامه فشرده ای از گفت و گو و قرارهای دیپلماتیک. چرا که این منش و روش، راه برون رفت کشور از تنگنای تحریمها و فشارهای بی رحمانه است، نه گفتمانهای هیجانی و بی تدبیرهایی که کشور را در کشاکش زور و سلطه به زیر فرو میبرد و فشار و تحریم را بر کشور تحمیل میکرد. مقایسه کیفی و کمی حضور دولت یازدهم در نیویورک نسبت به دولت محمود احمدی نژاد، جای هیچ نگرانی را باقی نمیگذارد. از حضور چند نفره و مختصر اطرافیان در نشستها و مصاحبهها و اجلاسها گرفته تا نتیجههای به دست آمده و دیدارهای دو جانبه با سران کشورها!
حسن روحانی و دستگاه دیپلماسی حرفه ای اش، یک لحظه از مذاکره دست نکشیده و به قول آیت الله هاشمی رفسنجانی «نهراسیده اند» و با جهان بینی دور از هیجان و بر مبنای منافع ملی و نه هیجانات کاذب و شعاری به گفت و گو با جهان نشسته اند اما در مرحله ای دیگر باید میل و اشتیاق غرب برای برداشتن گامهای مثبت و نزدیکی به ایران نیز به خوبی تحلیل شود.
اینکه طرفین احتمال دیدار روحانی و اوباما را منوط به احتمال مذاکره هسته ای در سطح دو رئیس جمهوری دانسته اند خود گام دیگری بر روند بهبود شرایط البته با شیب ملایم است. اگرچه کاخ سفید در هیاهوی سفر روحانی به نیویورک، به صراحت از اشتیاق برای گفت و گو با ایران سخن گفته اما آنطور که سال پیش اوباما در تماسی ناگهانی و تاریخی با حسن روحانی رئیس جمهوری ایران به صورت تلفنی گفت و گوی کوتاهی داشت تا تابوی 35 ساله را شکسته باشد این بار هم در سخنرانی آغازین مجمع عمومی پیش فرض تازه ای را برای رفع سوء تفاهمها برداشت و گفت «ما میتوانیم به راه حلی دست یابیم که پاسخگوی نیازهای ایران در زمینه انرژی باشد و برنامه صلح آمیز هسته ای را برای این کشور تضمین کند.»
فرهیختگان:نطقی که میتواند بسیار تاثیرگذار باشد
«نطقی که میتواند بسیار تاثیرگذار باشد»عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگان به قلم حسن هانیزاده است که در آن میخوانید؛سفر حسن روحانی به نیویورک میتواند فضای جدیدی در تعاملات ایران و جامعه جهانی ایجاد کند. سخنرانی او در مجمع عمومی سازمان ملل نیز میتواند پیام کشورمان را به صورت گسترده منعکس کرده و پیشبرنده مقاصدمان باشد تا تصویر ایران در سپهر پیش روی کشورها و ملتهای جهان ترمیم شود.
از طرف دیگر نقش ایران در معادلات منطقهای و جهانی نیز غیرقابل انکار است. رئیسجمهور ایران میتواند با این حضور نقش ویژه و تاثیرگذار خود را در معادلات مطروحه آشکار و گوشزد کند. حسن روحانی میتواند علل عدم مشارکت ایران در ائتلاف جهانی ضدتروریسم را تبیین کند، به مساله عراق و سوریه بپردازد و اهداف و آرمانهای خود را به صورت گسترده در معرض افکار عمومی جهانیان قرار دهد. بدونشک نطق آقای روحانی این قابلیت را داراست که در صورت تامل کارشناسانه، در روند صلح خاورمیانه تاثیرات زیادی را به همراه داشته باشد و بالاخص در شرایطی که مساله خلع سلاح منطقه به صورت ویژه مورد بحث جهانیان است، این سخنرانی میتواند شرایط بهتری را برای خاورمیانه پرالتهاب بهوجود آورد. اما شاید از همه اینها مهمتر، ماجرای پرونده هستهای ایران باشد.
ایران میتواند با برنامهریزی دقیق و حسابشده به حل و فصل مشکلات پیش روی ماجرای هستهای بپردازد. سخنرانی آقای روحانی حتی میتواند فضای رابطه جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا را نیز بهبود بخشد. با این حال باید بر این نکته تاکید کرد که منظور از بهبودبخشی نباید این تصور باشد که تمام مشکلات رابطه ایران و آمریکا با دیدار احتمالی حسن روحانی و اوباما مرتفع شده و همه خصومتها از میان خواهد رفت. هم شرایط ایران و هم شرایطی که آمریکا در منطقه به وجود آورده است به راحتی قابل نادیدهگرفتن از جانب دو طرف نیست و در پایان جلسات شاید به نظر برسد اتفاق خاصی رخ نداده است، اما همه چیز محتمل است و هر صحبتی شاید بتواند سنگی را از میانه راه این رابطه بردارد.
دیدار آقای روحانی با سایر مسئولان و روسای کشورهای جهان نیز میتواند گامهای جدی و تاثیرگذاری برای شفاف شدن مقاصد و اهداف جمهوریاسلامیایران برای جامعه جهانی باشد و روابط منفی یا خنثی با برخی کشورهای جهان را به روابط دوستانه و پویا مبدل سازد.
شایعاتی نیز درباره چند و چون گفتوگوی آقای جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران و آقای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا درباره مساله اوکراین و شرایط بحرانی آن کشور به گوش میرسد که هم طبیعی و هم قابل تامل است. قاعدتا وزرای خارجه در دیدارهای مشترک درباره مسائل جهانی و مسائل منطقهای سخن به میان میآورند و پیرامون راهحل این بحرانها به مداقه میپردازند و ایران نیز همیشه پذیرای بیان اینگونه مسائل بوده است. اما از طرف دیگر شاید این گفتوگو دریچهای نو برای ایفای نقشی جدید برای ایران در منطقه باشد.
باید منتظر ماند و دید نتایج این دیدارها و اظهارنظرها به چه سمتوسویی گرایش پیدا میکند.
دنیای اقتصاد:علل حقوقی عدم شکلگیری سرمایه مالی در ایران
«علل حقوقی عدم شکلگیری سرمایه مالی در ایران»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حمید قنبری است که در آن میخوانید؛شکلگیری سرمایه مالی، علاوهبر آنکه نیازمند وجود یکسری شرایط اقتصادی و مالی است، وجود زیرساختهای حقوقی مشخصی را نیز میطلبد. بهعبارت دیگر، در صورتی که مفاهیم و بنیادهای حقوقی اساسی وجود سرمایه مالی در کشور فراهم نباشند، حتی با وجود شرایط اقتصادی شکلگیری سرمایه مالی، چنین امری محقق نخواهد شد. یکی از مشکلات جدی نظام مالی ایران این است که نظام حقوقی کشور، به تناسب نیازهای بخش مالی توسعه نیافته است و ابتکارات و خلاقیتهای مالی در کشور، به سرعت با موانع حقوقی مواجه میشوند. کارکرد نظام مالی - در همه بخشهای آن اعم از بانک، بورس و بیمه - عبارت است از: تبدیل ریسکهای گوناگونی که بشر در زندگی خود با آن روبهرو است به ریسک اعتباری و آنگاه اندازهگیری و مبادله آن ریسک.
بهعنوان مثال، هنگامی که شخصی خودرو خود را بیمه میکند، ریسک آسیبدیدن خودرو در تصادف، ارزیابی شده و به شرکت بیمه منتقل میشود. در چنین حالتی، ریسکی که صاحب خودرو با آن روبهرو است و عبارت است از صدمه دیدن خودرو در تصادف، مبدل به یک ریسک دیگر میشود؛ یعنی ریسک عدم پرداخت خسارت توسط شرکت بیمه. بهعبارت دیگر، یک ریسک فیزیکی تبدیل به ریسک اعتباری میشود. این ریسک قابل اندازهگیری و قابل معامله است. شرکت بیمه، در مقابل پذیرش ریسک خسارت دیدن خودرو، عوضی را تحت عنوان حق بیمه دریافت میکند. در بازار اوراق بهادار، سرمایهگذارانی که در یک ورقه بهادار سرمایهگذاری میکنند، ریسک مشارکت در پروژهای را که خود نقشی در اجرای آن ندارند، بر عهده میگیرند. کارکرد بازار اوراق بهادار این است که این ریسک را ارزیابی و آن را تبدیل به یک ریسک اعتباری میکند.
بهعبارت دیگر ریسک سرمایهگذاران صرفا این ریسک خواهد بود که شرکتهایی که مبادرت به عرضه سهام و اوراق بهادار در بازار کردهاند، نخواهند یا نتوانند تعهدات مالی خود را ایفا کنند. سرمایهگذاران این بازارها بهطور مستقیم نگران اتفاقاتی که در داخل پروژههای مزبور رخ میدهد، نیستند. در نهایت بانکها نیز به تجارت ریسک اشتغال دارند. هنگامی که شخصی سپردهای را نزد بانکی میگذارد، این ریسک را تقبل میکند که سپرده وی ممکن است در سررسید بازپرداخت نشود و بانک بهدلیل ورشکستگی یا به هر علت دیگر تعهد خود را ایفا نکند. سود سپردهگذاری، در حقیقت عوضی است که برای تقبل این ریسک پرداخت میشود؛ درست مثل عوضی که بیمهگر برای تقبل ریسک بیمهگذار دریافت میکند. بدیهی است با طولانیتر شدن مدت سپردهگذاری، میزان این ریسک بیشتر خواهد شد و این امر به نوبه خود منجر به این خواهد شد که عوض پرداختی برای آن نیز بیشتر شود.
مبادله ریسک اعتباری، نیازمند یکسری چارچوبها و مفاهیم حقوقی است که با مفاهیم حقوقی مورد استفاده در بازار کالاها متفاوت است. بهعنوان مثال، در بازار کالا، یا یک کالا وجود دارد یا وجود ندارد. حالت سومی میان این دو متصور نیست؛ بنابراین قواعد حقوقی ناظر بر معاملات نیز با توجه به همین وضعیت ترسیم میشوند. اما در بازارهای مالی، وضعیت متفاوت است. مثلا ممکن است یک بانک، ضمانتنامه شرکت در مناقصه را به تقاضای یک پیمانکار صادر کند. ممکن است پیمانکاری که این ضمانتنامه به درخواست او صادر شده است، اصلا در مناقصه شرکت نکند یا شرکت کند و برنده نشود.
در چنین حالتی، ضمانتنامه تعهدی برای بانک ایجاد نخواهد کرد؛ اما اگر در مناقصه شرکت کند و برنده شود، اما از انعقاد قرارداد امتناع کند، ضمانتنامه منتهی به یک تعهد بالفعل برای بانک خواهد شد؛ بنابراین در هنگام صدور ضمانتنامه، صرفا یک تعهد بالقوه و احتمالی برای بانک وجود دارد. این تعهد بالقوه که از آن تحت عنوان Contingent Obligation یاد میشود، سنگ بنای بسیاری از خدمات مالی است و در بازارهای کالا نظیری ندارد. آن دسته از نظامهای حقوقی که صرفا به بازار کالاهای واقعی پرداختهاند و مفاهیم خود را با اتکا به آنها تنظیم کردهاند – از جمله حقوق ایران – چنین مفهومی را به رسمیت نمیشناسند و آن را نمیپذیرند. کما اینکه ماده 691 قانون مدنی ایران نیز تصریح میکند ضمان دینی که سبب آن ایجاد نشده باطل است.
نگاهی به قانون مدنی نشان میدهد که تمامی عقودی که در آن مورد اشاره قرار گرفتهاند، عقود بازارهای کالا هستند و هیچ عقدی که از ابتدا برای بازارهای مالی طراحی شده باشد، در این قانون وجود ندارد. حتی مفهوم شرکت که در قانون مدنی به آن اشاره شده است، کاملا با مفهوم شرکت که در بازارهای مالی مورد استفاده قرار میگیرد، متفاوت است. در بازارهای مالی، شرکت یک مکانیزم انتقال ریسک است. به این شرح که با تشکیل یک شرکت سهامی یا با مسوولیت محدود، شرکا بخشی از ریسک خود را به طلبکاران منتقل میکنند؛ چراکه پس از تشکیل شرکت، مطالبات طلبکاران، فقط تا میزان سرمایه شرکت قابل پرداخت خواهد بود و برای مازاد بر آن، مطالبات مزبور سوخت و شرکت ورشکست میشود. حال آنکه اگر شرکا فعالیت خود را خارج از قالب شرکت انجام میدادند، تا میزان کل دارایی خود مسوول پرداخت مطالبات طلبکاران بودند.
لیکن قانون مدنی، شرکت را به اجتماع حقوق مالکان متعدد در شیء واحد تعریف کرده است. نمونه آن نیز هنگامی است که خرمن گندم دو کشاورز در نتیجه وزش باد با یکدیگر مخلوط میشود. این مفهوم، هیچ ارتباطی به مفهوم شرکت بهعنوان یک نهاد مالی که موجب انتقال ریسک میشود، ندارد. جالب است که بدانیم حقوقدانان غربی معتقدند پذیرش مفهوم شرکت به مثابه مکانیزمی برای محدود نمودن ریسک شرکا و انتقال آن به طلبکاران، یکی از عواملی بود که منجر به پذیرش ریسکهای فنی و تجاری بیشتر توسط فعالان اقتصادی در انگلستان شد و پذیرش چنین ریسکهایی یکی از مهمترین عوامل تبدیل شدن این کشور به یکی از قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان در قرن نوزدهم به شمار میرود. مفهوم شرکت به نحوی که در قانون مدنی ایران آمده است، هیچ ارتباطی به ریسک اعتباری و انتقال آن ندارد.
نگاهی به قانون مدنی ایران – بهعنوان قانونی که مبنای معاملات و روابط قراردادی اشخاص در کشور به شمار میرود – نشاندهنده این مساله است که بازارهایی که این قانون برای آن نوشته شده، بازارهای مبادلات کالاها – و نه بازارهای مالی – هستند. بر این اساس، بسیاری از نیازهای بازارهای مالی در این قانون بدون پاسخ گذاشته شدهاند. فعالان بازارهای مالی برای رفع نیازهای خود، گاه به تفسیرهای بسیار موسع از موازین مزبور دست زدهاند و گاه نیز تلاش کردهاند با خدمات و نهادهای مالی را به مبادلات کالاها و خدمات غیر مالی فروکاهند. تلاشهایی که برای فروکاستن یک سپرده سرمایهگذاری ساده به عقود وکالت و مضاربه و مزارعه و مشارکت و فروش و اقساطی و ... انجام میشود، جملگی در این راستا هستند. از آنجا که عقد مشخصی برای سپردهگذاری در یک بانک، در قانون مدنی پیشبینی نشده است، چارهای جز این نیست که با تجمیع چندین عقد، به همان نتیجهای برسیم که در کشورهای دیگر در قالب یک سپردهگذاری به آن دست یافته میشود. تجمیع عقود گوناگون، موجب پیچیدگی قراردادهای آنها میشود و این پیچیدگیها نیز به نوبه خود منجر به سوءاستفادههای احتمالی بیشتر، اختلافات بیشتر و هزینههای معاملاتی بیشتر میشوند و در نهایت از کارآیی بازارهای مالی میکاهند. چارچوب حقوقی بازارهای مالی در ایران، بهشدت پیچیده، دارای جزئیات گوناگون، متشتت و پراکنده در متون مختلف و دارای خلأها و امکان سوءاستفادههای بسیار است. نتیجه این امر، بالا رفتن هزینههای ورود به این بازارها و رویگردانی بخش قابلتوجهی از سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی از آن است.
بهنظر میرسد نیازهای بازارهای مالی در کشور تا آن حد توسعه یافته باشند که قانونگذار را متقاعد به پذیرش مفاهیم و بنیادهای حقوقی بازارهای مالی و طراحی ساز و کارهای مناسب برای این بازارها کند و تجربه دهههای اخیر به خوبی گویای این مطلب هستند که تحلیل فروکاهشی مفاهیم بنیادین بازارهای مالی به مفاهیم بازارهای کالاهای فیزیکی، پاسخگوی نیازهای بازارهای توسعه یافته مالی نیست.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد