او فرزندی از دل کویر است که سالهای طولانی در این زمینه به تحقیق و تحصیل پرداخته است. پرویز کردوانی سال 1310 در شهر گرمسار متولد شد.
او از فعالان حوزه کویر و بیابان و از چهرههای سرشناس علمی است که با رسانه میانه خوبی دارد. وقتی برای مصاحبه به منزل ایشان رفتم مدالها، تقدیرنامهها و افتخاراتی که همه دیوارهای خانه استاد را پوشانده بود بیش از هر چیز دیگری توجهم را به خود جلب کرد. هر یک از آنها در دل خود داستانی داشت که استاد به دقت جزئیات آن را در ذهن داشت.
حتی وقتی استاد درباره سوابق علمی و داستان زندگی خانوادگیاش صحبت میکرد نیز کوچکترین جزئیات را در ذهن داشت.
اینها نشان میدهد او همه زندگیاش را عاشقانه دوست دارد و به همه اتفاقاتی که از کودکی تا به امروز برایش افتاده عشق میورزد که میتواند با کلام شیرینش همه آنها را برای ما روایت کند. با پروفسور پرویز کردوانی گفتوگویی داشتم که بیش از چهار ساعت طول کشید؛ گفتوگویی صمیمانه که جنبههای دیگری از زندگی این محقق را به تصویر میکشد.
چه عاملی باعث شد به کویر و تحصیل در زمینه کشاورزی کویر علاقهمند شوید؟
همسر من داستان زندگی پدرم را در کتاب زندگینامه او نوشته است. مادرم همسر چهارم پدرم بود و زمانی که میخواست با او ازدواج کند برای او شرطهایی در نظر گرفتند. یکی از این شرطها این بود که پدرم باید یک دانگ از ده را میخرید و قلعهای برای مادرم میساخت. جلوی این یک دانگ زمین یک کویر بزرگ بود. پدرم این شرطها را پذیرفت و با مادرم ازدواج کرد. پدرم مالک هشت ده بود که این دهها از او به ما به ارث رسیده است. ما در دهی که زندگی میکردیم مدرسه نداشتیم و در مکتب درس میخواندیم. من از هفت سالگی در کارها به پدرم کمک میکردم. برای زهکشی در کویر پدرم تعدادی کارگر استخدام کرده بود که تهیه فهرست و مشخصات این کارگرها به عهده من بود. به هر یک از این کارگرها روزی 18 ریال مزد میدادیم. کلاهی بر سرم میگذاشتم و بالای سر آنها بودم. سایه این کلاه از سایه خودم بزرگتر بود. مادرم در شش سالگی برای من اسب خرید. سال بعد برای درس خواندن به مدرسهای در ده ریکان میرفتم. آن زمان کسی درس نمیخواند. من همراه بچههای یکی از آشنایان، پسر دایی و خواهرم با یک مادیان برای درس خواندن به ریکان میرفتیم. آن زمان خرمن را باد میدادند و من به عنوان مباشر ارباب سر خرمن میرفتم و به این ترتیب در انجام کارها به پدرم کمک میکردم. وقتی باید به کلاس دهم میرفتم با توجه به این که مدرسه ریکان فقط تا کلاس نهم داشت به واسطه یکی از آشنایان پدرم که آن زمان در کارهای سیاسی فعالیت میکرد راهی تهران شدم و در مدرسه فرانسویها به تحصیل ادامه دادم. سه روز در هفته تعطیل بودیم. دیگر خواهرها و برادرهایم فقط تا مقطع معادل راهنمایی درس خوانده بودند و من نخستین فرزندی بودم که برای گرفتن دیپلم به تهران آمده بودم. قلعهای که در آن زندگی میکردیم بسیار بزرگ بود و همه مردم ده برای حل مشکلاتشان نزد پدرم میآمدند. تا وقتی در ریکان درس میخواندم وقت زیادی برای درس و مدرسه نمیگذاشتم. دبیران به خانه ما میآمدند و پذیرایی میشدند و در مقابل در مدرسه هوای پسر ارباب را داشتند. مادر من در چهارده سالگی با پدرم ازدواج کرده بود و در سن بیست و شش سالگی زمان تولد هفتمین فرزندش از دنیا رفت. روزی که مادرم از دنیا رفت من خانه نبودم و به ریکان رفته بودم. وقتی از مدرسه به خانه برمی گشتم، دیدم جمعیت زیادی در نزدیکی خانهمان جمع شده بودند. پس از فوت مادرم عمه ما سرپرستی از خواهر و برادرهایم را برای دو سال برعهده گرفت و پس از آن پدرم با پنجمین همسرش ازدواج کرد. ما ده برادر و هشت خواهریم که بسیار با هم صمیمی هستیم و هیچ گاه در این سالها با هم مشکلی نداشتهایم و من وکیل همه خواهرها و برادرهایم هستم. قرار بود به عنوان پسر اربابی که هشت روستا داشت وقتی پزشک شدم به آنجا برگردم، اما همان سالی که دیپلم میگرفتم پدرم از دنیا رفت. من تصمیم گرفتم کار پدر را ادامه دهم. هشت سال ترک تحصیل کردم. من سال 1329 یعنی یک سال بعد از فوت پدرم به ده برگشتم. تا سال 1337 در ده بودم و به امور و کارهای پدرم رسیدگی میکردم تا این که همه خواهر و برادرهای تنی خودم را سر و سامان دادم. یعنی به عنوان یک پدر به همه آنها کمک کردم. بعد از آن راهی خارج از کشور شدم تا تحصیلاتم را ادامه دهم. برادر کوچکترم که اکنون جراح است قبل از من به آلمان رفته بود. او مقدمات لازم برای سفر من را فراهم کرده بود. تصمیم گرفتم در رشته مهندسی کشاورزی ادامه تحصیل دهم. وقتی در مقطع دکتری بودم درخواست کردم برای تحقیق یک تن خاک از ایران برایم ارسال کنند. پدرم عملا کویر را آباد کرده بود و من همین کار را از نظر علمی مورد بررسی قرار دادم. آن زمان میخواستند 15دانشجوی آلمانی و یک دانشجوی خارجی را از آلمان به آمریکا بفرستند و من برای این سفر انتخاب شدم. تابستان سال 1341 موفق شدم از 9 ایالت آمریکا دیدن کنم. در مطالعه چهار ساله روی خاک ایران برای شناسایی بهترین اثر کود انواع مختلف کودهای شیمایی و حیوانی روی نمکزارهای آباد شده ایران را مورد بررسی قرار دادم. با بهترین نمره قبول شدم. آلمانیها تخت روانی درست کردند و من را به عنوان دانشجوی نمونه با این تخت روان در شهر گرداندند.
چطور شد پس از پایان تحصیلات تصمیم گرفتید به ایران بازگردید؟
آن زمان یعنی وقتی رساله دکتری من در حال چاپ بود هیاتی از ایران به آلمان سفر کرده بود تا نخبگانی که در آلمان درس میخواندند، به ایران بازگردانند. آنها میگفتند اگر به ایران بازگردید هر جایی که بخواهید کار کنید چهار روزه حکم میگیرید. بعضی دانشجویان اعتراض کردند و گفتند اینها وعده و وعید است. آنها گفتند شما به عنوان یک محقق نمونه هرکاری از ما بخواهید ما انجام میدهیم. آن زمان وزارت علوم نبود. در خیابان فردوسی تهران ادارهای با عنوان اداره کل تعلیمات عالیه به کار استادان رسیدگی میکرد. میخواستند در شهر ارومیه (رضاییه سابق) دانشکده کشاورزی و دامپروری تاسیس کنند. من میخواستم به آنجا بروم. گفتند این دانشگاه هنوز اعتبار ندارد و این درخواست شما امکانپذیر نیست. با اصرار من تصمیم گرفتند من به عنوان معلم طرحی و نه به عنوان استاد و با اعتباری که از دانشگاه جندی شاپور اهواز میگرفتم به ارومیه بروم. وقتی به دانشگاه ارومیه رفتم هیچ امکاناتی نداشت. 30 دانشجو گرفتم و به این ترتیب دانشگاه راهاندازی شد. پس از دو سال به تهران آمدم. آن زمان قرار بود وزارت علوم راهاندازی شود و من برای کمک در انجام کارها دعوت شدم. دکتر احمد مستوفی که پدر جغرافی ایران است آن زمان رئیس گروه جغرافی دانشگاه تهران بود و برای طرح مشترکی که برای شناسایی بیابان لوت با همکاری فرانسویها مطرح شده بود به کمک نیاز داشت. به تهران منتقل شدم و پنج سال در بیابان لوت کار کردم که گرمترین نقطه زمین است. یک دانشمند اتریشی به نام زاور سال 1930 از جنوب بیابان لوت عبور کرده بود. او با یک محاسبه ساده اعلام کرده بود بیابان لوت گرمترین نقطه زمین یا قطب حرارتی زمین است. از سال 1346 تا 1351 من سالی دو ماه که دانشگاه تعطیل بود به بیابان لوت میرفتم. سال 1372 در مقالهای نوشتم لوت گرمترین نقطه زمین است که دمای آن به 68 درجه سانتیگراد میرسد. ناسا اعلام کرده است دمای هوا در این منطقه حتی از این مقدار هم بیشتر است. در کتاب «اصول سنجش از دور نوین و تفسیر تصاویر ماهوارهای و عکسهای هوایی» به این موضوع اشاره شده است که کردوانی سال 1372 دمای بیابان لوت را 68 درجه اعلام کرده است و ناسا دو سال بعد اعلام کرده است دمای این منطقه به 70.7 درجه سانتیگراد رسیده است. من مرکز تحقیقات بیابانی و کویری را راهاندازی کردهام که از مجموعههای تحقیقاتی زیر مجموعه دانشگاه تهران است. به همه دانشگاهها ابلاغ شده بود اگر دانشجویان مقطع دکتری و کارشناسی ارشد بخواهند در زمینه مناطق بیابانی و کویری تحقیق کنند همه امکانات مورد نیاز در اختیار آنها قرار میگیرد. در مدت زمان چهار سال بیش از صد پایاننامه در این زمینه تهیه شد.
چگونه شما که یک کویرشناس از فرنگ برگشته بودید با دختری که عاشق ادبیات و نویسندگی بود، ازدواج کردید؟
وقتی به تهران آمدم به عنوان پسر بلوکباشی گرمسار که شاگرد اول شده بود و بنز و تحصیلات عالی داشت بسیار مورد توجه بودم و هر شب به مهمانی دعوت میشدم تا تصمیم بگیرم با یکی از دخترهای دوستان و آشنایان ازدواج کنم. آن زمان خانه یکی از دوستانم در تهران بودم تا مقدمات کارهای انتقالی انجام شود. قرار شد به پیشنهاد همسر دوستم با یکی از دوستان آنها آشنا شوم. وقتی با فریده گلبو آشنا شدم متوجه شدم دختر بسیار متین و با سوادی است. فریده آن زمان در دانشگاه تهران در رشته خبرنگاری درس میخواند و در روزنامه کیهان کار میکرد و پاورقی مینوشت. او بسیار فعال بود و آن زمان کتاب «جاده کور» را نوشته بود. قرار شد به اصرار همسر دوستم با دوست فریده آشنا شوم. فردای آن روز به دانشگاه تهران رفتم و فردی را که همسر دوستم پیشنهاد کرده بود، دیدم اما پس از سلام و احوالپرسی از او خداحافظی کردم. به این نتیجه رسیدم فریده که از خانوادهای فرهنگی و متین بود از نظر من برای ازدواج بسیار بهتر است. اگرچه وقتی این موضوع را با خانوادهام مطرح کردم با مخالفت روبهرو شد، اما به آنها گفتم من تصمیم خودم را گرفتهام. به همراه تعدادی از اعضای خانواده و آشنایانم که از گرمسار به تهران آمده بودند به خواستگاری فریده گلبو رفتم و با او ازدواج کردم.
اغلب استادان دانشگاه معمولا فقط درس میدهند. شما که از چهرههای علمی هستید چه کاری انجام دادهاید که به عنوان یک اثر ماندگار برای همه مردم قابل استفاده باشد؟
در کتاب منابع و مسائل آب ایران به موضوعاتی درباره بحران آب و پیامدهای ناشی از آن اشاره شده است. من 30 سال پیش درباره بسیاری از محدودیتها در زمینه منابع آب ایران موضوعاتی را مطرح کرده بودم. آن زمان پیشبینی کرده بودم حفر بیرویه چاه و غارت آب میتواند پیامدهای گستردهای را به همراه داشته باشد. اگر وزارت نیرو درباره چاههای بیرویه حفر شده در دشت رفسنجان چارهای نیندیشد طلای سبز ایران که در این منطقه خوب به عمل میآید از بین خواهد رفت. 30 سال پیش این هشدار را داده بودم، اما متاسفانه به این هشدارها توجهی نشد. حدود 90 درصد چاههایی که اکنون در دشت رفسنجان وجود دارد باید مسدود شود. اکنون 1650 چاه در این منطقه وجود دارد. آن زمان رفسنجان حداکثر ظرفیت 90 چاه را داشت، این در حالی است که تعداد چاهها در دشت رفسنجان همان زمان به 321 چاه میرسید. من در حد توانم سعی کردهام مانع از اجرای طرحهایی شوم که هیچ منفعتی برای کشور نداشته است. بر این اساس اجرای بسیاری از طرحهای ملی متوقف شده است. در کتابی با عنوان «خشکسالی و راههای مقابله با آن در ایران» به این طرحها اشاره کردهام. این طرحها محدوده زمانی وسیعی از زمان پیش از انقلاب تا سالهای اخیر را شامل میشود. طرح انتقال آب و تغییر آب و هوا ازجمله این طرحهاست.
نخستین راهکاری که برای مقابله با خشکسالی به نظر میرسد این است که آب و هوا را تغییر دهند. در این زمینه در کشور ما طرحهایی ارائه شده است که من با توجه به بررسی این طرحها از اجرایی شدن آنها جلوگیری کردهام. نخستین طرح مطرح شده که پیش از انقلاب ارائه شد طرحی با عنوان «طرح بزرگ برای ایران بزرگ» بود. براساس این طرح گفته میشد میتوان آب خلیج فارس را به سه نقطه پست ایران یعنی چاله جازموریان، بیابان لوت و دشت کویر پمپاژ کرد. بنابراین در این مناطق مانند دریا تبخیر و بارندگی اتفاق میافتاد و به جایی میرسید که میتوانستیم از تهران تا قم با کشتی حرکت کنیم. من ثابت کردم این طرح اجرایی نیست.
طرح دیگر مطرح شده شکافتن کوه البرز بود تا به این ترتیب بتوان رطوبت را انتقال و آب و هوا را تغییر داد. زمان نخستوزیری آقای موسوی نامهای نوشتم و ناموفق بودن طرح را با ذکر دلایل اظهار کردم تا مدیران فکر تغییر آب و هوا را برای همیشه از سر به در کنند. پس از آن طرح تغییر آب و هوا به سازمان آب استان کرمان واگذار شد و من به عنوان مشاور عالی برای این طرح برگزیده شدم. بعد از پنج سال که طرح در تهران ارائه شده بود. من بازهم ضمن ابراز ارادت به مجری طرح اعلام کردم تغییر آب و هوا در ایران هیچ نتیجهای جز اتلاف هزینه و زمان ندارد. این طرح یک بار دیگر سال 1368 ارائه شد که بازهم من آن را رد کردم. طرح جنگل کاری و کمربند سبز از دیگر طرحهای مطرح شده بود که ناموفق ارزیابی شده و اجرایی نشد. یکی دیگر از طرحهای مطرح ایجاد آبراه بزرگ کشتی رو از خلیج فارس به دریای خزر بود. زمان پیش از انقلاب نیز میخواستند این طرح را اجرایی کنند که با مخالفت آمریکا روبهرو شد. آمریکا گفته بود با اجرایی شدن این طرح شوروی سابق به آبهای گرم دسترسی پیدا میکند. زمان دولت آقای هاشمی رفسنجانی میخواستند این طرح را اجرایی کنند. بر این اساس سال 1377 در همایشی طی یک سخنرانی نظر خودم را درباره این طرح ارائه کردم. تحقیقات نشان داده بود این طرح نتیجه مثبتی ندارد و به همین دلیل پس از این سخنرانی مطالعات طرح مسکوت شد. پس از آن طرحی مشابه طرح مذکور با عنوان «ایرانرود» در زمان دولت آقای خاتمی مطرح شد. در این طرح این آبراه بزرگ از بندر ترکمن به بندر جاسک میرسید. زمان سفر خاتمی به آمریکا این طرح از سوی 50 ایرانی تحصیلکرده مقیم خارج ارائه شده بود. من مقالهای درباره طرح مذکور نوشتم که سال 1379 در روزنامه همشهری به چاپ رسید. من نظریهپرداز هستم و تاکنون براساس شواهد و دلایل علمی مانعاجرایی شدن بسیاری از طرحهایی شدهام که اجرایی شدن آنها در نهایت هیچ تاثیری بر اهداف ذکر شده نداشته است. نظریه جدیدی که مطرح کردهام در کتاب «کویرها نمکزار بزرگ مرکزی ایران» به چاپ رسیده است.
میگویند بیابان عروس طبیعت است. آیا همسر شما با عروس طبیعت کنار آمده یا به آن حسادت میکند؟
او همیشه میگوید شوهرم عاشق کویر است. در این 48 سال فقط چهار بار با هم سفر رفتهایم. او خودش همه دنیا را گشته است، اما در این سفرها یا با دوستانش بوده یا با بچهها و خواهرهایش. دخترم 20 سال است در فرانسه زندگی میکند، اما من به علت مشغلههای کاری تا به حال به خانه دخترم نرفتهام. البته او هر سال یک بار به ایران سفر میکند. بنابراین ما در این زمینه مشکلی نداشتهایم و هر دو در زندگی مشترک به فعالیتهایی که علاقه شخصیمان بوده است، پرداختهایم.
حسینعلی بلوکباشی در تعیین مسیر زندگی فرزندانش نقش بیشتری داشته است یا پروفسور پرویز کردوانی که چهره سرشناس و معروفی است؟
بچههای من مسیر زندگی را خودشان انتخاب کردند. دخترم بسیار مستقل بود. پسرم در کودکی بسیار بازیگوش بود، اما امروز برای من بهترین پسر است. ما با هم حساب مشترک داریم و همه کارهای من و مادرش را انجام میدهد.
آیا در زندگی پرمشغله شما جایی برای ورزش وجود دارد؟
من روزی نیم ساعت صبحها از ساعت 3.5 تا 4 و همینطور شبها ورزش میکنم. همسرم هم روزی یک ساعت و نیم ورزش میکند. اگر مهمانی دعوت باشد ترجیح میدهد ـ اگر مسیر خیلی دور نباشد ـ پیاده برود. روزهایی که خانه هستم روزی پنج شش بار از 74 پله خانه بالا میروم. دانشگاه علوم و تحقیقات 120 پله دارد و من هرگز در دانشگاه از آسانسور استفاده نمیکنم.
آیا در زندگی شما اتفاقی افتاده که بخواهید آن را برای خودتان یک شانس بزرگ بدانید؟
من خودم را خوشبختترین آدم دنیا میدانم. همسر خوب و مهربان و فرزندان خوبی دارم. شهرت دارم. موفقیتهای علمی بسیاری داشتهام. چهره ماندگار شدهام. به عنوان محقق برگزیده و استاد نمونه انتخاب شدهام. همه دانشجویانم مرا دوست دارند. عاشق کلاس و دانشگاه هستم. بعضی روزها از صبح تا بعدازظهر در دانشگاه علوم و تحقیقات کلاس دارم و اصلا احساس خستگی نمیکنم. هیچ دانشجویی حق ندارد بعد از کلاس به من بگوید خسته نباشید. کسی که عاشق کارش باشد احساس خستگی نمیکند. من عاشق کارم هستم. هرگاه هر درخواستی برای مصاحبه مطرح شده موافقت کردهام و اصلا نپرسیدهام برای چه موضوعی قرار است با من مصاحبه کنند.
کاری بوده است که بخواهید انجام بدهید و تاکنون موفق به انجام آن نشده باشید؟
تنها آرزوی من مرگ است. معتقدم آدم باید تا وقتی روی پای خودش است زنده بماند. دوست ندارم روزی مزاحم خانوادهام باشم. همسرم معتقد است من بهترین پدر دنیا هستم. بچههایم را لوس بار نیاوردهام. دانشجویانم را هم مانند بچههایم دوست دارم و اولین روز کلاس شماره تلفن همراه و تلفن خانه را به همه دانشجویانم میدهم تا هر زمان کاری داشتند در دسترس باشم.
سبک زندگی سالم، رمز سلامت اوست
پروفسور پرویز کردوانی اگرچه زندگی بسیار مرفهی دارد اما همیشه طرفدار ساده زیستی بوده است. با این که هشتاد و سومین سال زندگی را پشتسر میگذارد اصلا پیری را باور ندارد. او میگوید من به لطف خدا در سلامت کامل هستم و از 15 سال پیش دکتر نرفتهام. اسید اوریک، کلسترول و قند نداشته و حتی سردرد هم ندارد. از یک سال پیش که دیده است در هندوستان پوست میوه را میفروشند هر روز مقداری پوست میوه یا حتی سبزیجاتی مثل بادنجان و هسته خرما را میجوشاند و روزی شش تا هفت لیوان از آب این جوشانده میخورد. او فقط یک دندان پر کرده دارد که این دندان را هم 48 سال پیش پر کرده است. وقتی او و همسرش هر دو درخانه هستند، صبحانه و ناهار و شام با هم غذا نمیخورند. استاد چهار صبح و همسرش دو ساعت بعد از او صبحانه میخورد. او ساعت 12 ناهار میخورد، اما همسرش همزمان با خبر ساعت دو بعدازظهر ناهارش را میخورد. همسرش ساعت شش عصر شام میخورد و او هم یک ساعت بعد از او شام میخورد. غذای ظهرشان مشترک است، اما صبحانه و ناهار هر کس به سلیقه خودش غذا میخورد.وقتی خانه باشند معمولا برای ناهار از رستوران غذا میگیرند، اما شبها شام ساده برای خودشان درست میکنند. استاد ظهرها هفتهای سه روز دانشگاه است که در این سه روز غذای دانشگاه را نمیخورد و برای خودش خوراک سبزیجات درست میکند و همراهش میبرد.
از دنیای علم تا دنیای ادبیات
ثمره زندگی کویرشناس ایران پرویز کردوانی و نویسنده معروف فریده گلبو دو فرزند است. دختر آنها دکترهاله کردوانی که در رشته رادیولوژی تحصیل کرده است و در پاریس زندگی میکند. پسرشان در رشته مهندسی مکانیک درس خوانده و در بخش خصوصی فعالیت میکند. کردوانی 22 جلد کتاب علمی نوشته است. همسرش فریده گلبو نیز 22 کتاب نوشته است که دو کتاب دیگرش هم در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حال بررسی است. یک کتاب جدید او به نام «لغزش ساقی» در مرحله چاپ است. یکسری از کتابهای گلبو در حوزه ادبیات کلاسیک است. فریده گلبو کتابهای لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر و ویس و رامین را از شعر به نثر درآورده است. عباس کیارستمی براساس کتاب خسرو و شیرین او فیلمنامهای نوشته است. دیگر کتابهای فریده گلبو همه رمان است. فریده گلبو تا پیش از ازدواجش اصلا آشپزی نکرده بود. البته کردوانی نیز هیچ گاه انتظار نداشته است همسرش هر روز از صبح برای او غذا بپزد. پیش از این همیشه فردی در کارهای خانه و آشپزی به آنها کمک میکرد، اما این روزها دیگر کسی به آنها کمک نمیکند و معمولا از بیرون غذا میگیرند چراکه دوست دارند در خلوت خودشان زندگی کرده و به اصطلاح کسی مزاحمشان نباشد. این زوج پس از نزدیک به نیم قرن زندگی مشترک همچنان به علاقههای شخصیشان عشق میورزند و دست از تلاش برنداشتهاند. هرگاه کسی برای آنها غذای نذری میآورد فریده گلبو در مقابل به او کتابی هدیه میکند و میگوید دستپخت من نویسندگی است. به گفته کردوانی او زنی بسیار خوب و مهربان است و آنها در این 48 سال که با هم زندگی میکنند اصلا با هم دعوا نکردهاند. اگرچه کردوانی معتقد است آنها اصلا با هم توافق نظر ندارند، اما فریده گلبو اصلا حاضر نیست با همسرش بگو مگو کند و به قول معروف اهل دعوا نیست. او همیشه سکوت میکند و بسیار قانع است.
فرانک فراهانی جم / گروه دانش
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد