اگر سحر گلایه‌ها از شوهرش را با خود او در میان می‌گذاشت و با برادرشوهرش درددل و به او ابراز علاقه ‌نمی‌کرد، اگر به زندگی مشترکش پایبند می‌ماند و مشکلاتش را با کمک مشاور حل می‌کرد، اگر خلیل به جای برقراری رابطه با همسر برادرش، توضیح می‌داد که مشکلات شخصی آن دو نفر ربطی به او ندارد و به برادرش خیانت نمی‌کند، حالا نه سحر و خلیل متهم به قتل خسرو بودند و نه برادرکشی در پی یک عشق ممنوعه یا یک هوس اتفاق افتاده ‌بود.
کد خبر: ۷۰۵۴۴۴
توطئه برای جنایت خانوادگی
دو متهم بیست و دو ساله دو هفته پیش در حالی در شعبه 113 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شدند که می‌دانند آینده‌ای تاریک در انتظارشان است.

فاطمی، نماینده دادستان تهران که در این پرونده از کیفرخواست دفاع کرده‌ است، می‌گوید: متهمان یک سال قبل خسرو بیست و پنج ساله را به قتل رساندند و جسد او را در خیابان رها کردند. قتلی بسیار فجیع که با ضربات متعدد بر بدن مقتول انجام شده ‌بود. سحر ـ همسر متهم ـ ابتدا مدعی ‌شد افراد زورگیر به شوهرش حمله کرده و بعد از وارد آوردن ضربات چاقو بر بدنش تلفن همراه او را ربوده و متواری شده‌اند.

زمانی که ماموران در این ارتباط تحقیقات خود را انجام دادند، متوجه شدند روز حادثه مقتول و همسرش با هم در پارک بودند و علاوه بر آن، پیامک‌هایی در تلفن همراه سحر وجود دارد که نشان می‌دهد او با فردی در ارتباط است. این زن پس از بازداشت اعتراف کرد قاتل، برادرشوهرش خلیل است و آنها با کشاندن شوهرش به محل قتل، وی را با ضربات چاقو به قتل رساندند تا بتوانند با هم ازدواج کنند. متهمان تصمیم داشتند قتل را جنایتی در پی یک زورگیری نشان دهند، در حالی که ضربات وارده بر بدن مقتول نشان می‌داد ضربات با کینه‌ای خاص به او وارد و قربانی خصومتی شخصی شده‌ است.

نماینده دادستان ادامه می‌دهد: با توجه به اعترافات سحر، خلیل نیز بازداشت شد و اعتراف کرد به دلیل رابطه‌ای که با همسر برادرش داشت، تصمیم به قتل برادرش گرفت و ضربات چاقو را او به مقتول زد. پرونده با توجه به مدارک موجود و اعترافات متهمان به صدور کیفرخواست منجر شد. از نظر دادسرا پرونده کامل و مدارک مستند است و خلیل به عنوان متهم ردیف اول پرونده متهم به مباشرت در قتل و سحر متهم به معاونت در قتل است. بنابراین برای آنها درخواست مجازات شده ‌است.

نماینده دادستان درباره رابطه دو متهم نیز می‌گوید: متهمان در دادسرا در این خصوص اعترافاتی کردند، اما چون مساله رابطه زنای محصنه ‌است، دادگاه خود به صورت مستقیم وارد پرونده شده و حکم صادر خواهد کرد.

مرجان لقایی

تهدید شدم

سحر می‌گوید خلیل وارد زندگی او شد: او همه چیز را شروع کرد. حتی تهدید کردم موضوع را به شوهرم می‌گویم اما خلیل دست‌بردار نبود. من قصد نداشتم در قتل شوهرم همکاری کنم خلیل از من خواست او را به پارک بکشانم. آن روز به خسرو گفتم بیا برویم پارک و او هم قبول کرد و با هم رفتیم. همان موقع خلیل هم رسید. خسرو از دیدنش تعجب کرده‌ بود. آنها با هم رابطه خوبی داشتند. یکدفعه خلیل با چاقو ضربه‌ای به گردن شوهرم زد. من آنقدر ترسیده ‌بودم که فرار کردم و دیگر ندیدم ضربات بعدی چطور بر بدن او وارد شد. خلیل دروغ می‌گوید که من در محل حادثه ماندم، آنقدر ترسیده‌ بودم که حتی راه خانه را گم کردم.

این زن ادامه می‌دهد: خلیل بعد از قتل به خانه ما آمد. شلوارش خونی بود به من گفت یادت باشد موضوع زورگیری‌ است و نباید حرف دیگری بزنی. من هم با برادرم تماس گرفتم و گفتم خسرو را با چاقو در پارک زده‌اند.

سحر یادآور می‌شود: من هیچ رابطه‌ای با خلیل نداشتم. او دروغ می‌گوید البته من اشتباه کردم شوهرم را به پارک بردم اما فکر می‌کردم وقتی خسرو را ببیند، از کارهایی که کرده خجالت می‌کشد و دست از سرمن برمی‌دارد، اما اشتباه بزرگی کردم. خلیل آنقدر سنگدل است که چاقو را به گردن برادرش فرو کرد.

فریب خوردم

پدر ومادر مقتول می‌گویند یک پسرشان را در این ماجرا از دست داده‌اند و نمی‌خواهند داغ دومی را هم ببینند به همین دلیل در مورد فرزندشان اعلام رضایت می‌کنند، اما از عروس‌شان شکایت دارند و خواستار مجازات او هستند.

خلیل می‌داند احتمالا حکم قصاصی در کار نیست. او می‌داند دوران محکومیت زندانش که تمام شود، آزاد خواهد شد، اما گفته‌های اولیه‌اش را در دادسرا انکار کرده و می‌گوید فقط سه ضربه به برادرش زده‌ است. او می‌گوید: سحر دروغگوست. او مرا گول زد.به من گفت دوستم دارد و اگر خسرو را از سر راه برداریم، با من ازدواج می‌کند و خوشبخت می‌شویم اما او دروغ می‌گفت و هیچ‌وقت مرا دوست نداشت و به دلیل این‌که با برادرم مشکل داشت، مرا به قتل او ترغیب کرد تا به اهدافش برسد. من گول این زن را خوردم.

خلیل درباره این‌که چطور با سحر رابطه برقرار کرد،توضیح می‌دهد:چند سال قبل وقتی سحر و برادرم تازه با هم ازدواج کرده‌ بودند، یک روز سحر با من تماس گرفت و گفت به خانه ما بیا می‌خواهم تو را با دختری آشنا کنم. من هم رفتم اما از آن دختر خوشم نیامد و او رفت. بعد سحر درباره مشکلاتی که با برادرم داشت، با من درددل کرد. او خیلی ناراحت بود من هم برای این‌که او را آرام کنم، گفتم سعی می‌کنم کمکت کنم. از اینجا بود که رابطه من و سحر شروع شد. او دیگر دست‌بردار نبود و مرتب با من تماس می‌گرفت. اول فقط تلفنی در ارتباط بودیم و بعد هم همدیگر را می‌دیدیم و کم‌کم رابطه ما خیلی جدی‌تر شد.کشتن برادر کاری نیست که حتی مجرمان حرفه‌ای بتوانند براحتی انجام دهند، اما خلیل متهم است برادرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده ‌است.

او درباره این‌که چطور شد چنین تصمیمی گرفت، می‌گوید: مدت‌ها از رابطه ما گذشته ‌بود. آنقدر عاشق سحر شده ‌بودم که فکر می‌کردم برادرم خیلی به او بد کرده ‌است. سحر مرا در موقعیتی قرار داد که راهی جز کشتن برادرم نداشتم.

در آخرین ترفندش گفت راز ما بزودی فاش خواهد شد. آنقدر ترسیدم و تحت تاثیر قرار گرفتم که برای جلوگیری از این آبروریزی، تصمیم گرفتم برادرم را بکشم. نقشه را سحر طراحی کرد. او گفت خسرو را به پارک می‌آورد و آنجا بهترین موقعیت است که برادرم را بکشم. من هم قبول کردم. آنها به پارک آمدند و من هم در آنجا بودم. بار اول که از جلوی من رد شدند، نتوانستم کاری بکنم به سحر گفتم دیگر برنگردند اما آنها دوباره آمدند و این بار با برادرم روبه‌رو شدم.

از دیدن من تعجب کرد بعد ضربات را وارد کردم. البته من سه ضربه بیشتر نزدم و ضربات بعدی را احتمالا سحر خودش زد؛ چون دیرتر از من به خانه برگشت. حالا که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که شاید سحر با فرد دیگری رابطه داشته و مرا واسطه قرار داده ‌است.

او در توضیح این‌که چرا سحر را دروغگو می‌داند، می‌گوید: این زن می‌گفت عاشق من است و کسی بجز من نمی‌تواند او را خوشبخت‌ کند. می‌گفت هرکاری برای من می‌کند.

هرفداکاری برای من انجام می‌دهد، اما همین که ماموران آگاهی او را برای بازجویی بردند، به همه چیز اعتراف کرد و انگشت اتهام را به سمتم گرفت. او به من دروغ گفته‌ بود.

خلیل می‌داند حتی اگر از زندان آزاد شود، باید روزهای سختی را بگذراند و هیچ ‌چیز مثل قبل نخواهد شد. او می‌گوید: زمانی که بازداشت شدم، خیلی پریشان بودم می‌دانستم خانواده طردم می‌کند و دیگر زندگی خانوادگی برایم تمام شده ‌است. با خودم گفتم بگذار قتل را گردن بگیرم و خودم را خلاص کنم. من خیلی اشتباه کردم.

برقراری رابطه با همسربرادرم کاری بود که خودم، خانواده‌ام و فامیل را نابود کرد. البته آن زمان سن کمی داشتم و از من سوءاستفاده شد. بارها سیمکارتم را عوض کردم تا سحر دیگر با من تماس نگیرد، اما دست‌بردار نبود. او مرتب به من زنگ می‌زد و با همین کارهایش من را گول زد. (ضمیمه تپش)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها