جام جم:توافق خوب، توافق بد
«توافق خوب، توافق بد»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛«توافق خوب و توافق بد» عبارتی است که تقریبا در مذاکرات هستهای دور اخیر که از سال گذشته آغاز شد، پایش به ادبیات هستهای باز شد و هر دو طرف مطرح و تأکید میکنند به دنبال «توافق خوب» هستند و حاضر نیستند به «توافق بد» به صرف اینکه توافق است تن دهند.
در عین حال معنی و مفهوم توافق خوب، از نظر هر یک از طرفین مذاکره با دیگری فاصله ای غریب دارد.
براساس آخرین اظهارات خانم شرمن، معاون سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا و عضو ارشد تیم مذاکره کننده این کشور که ریاست تیم مذاکرات هسته ای با کره شمالی در زمان کلینتون را نیز در سوابقش دارد، می توان مختصات توافق خوب را از نظر آمریکایی ها شفاف فهمید.
شرمن چهارشنبه گذشته پس از شرکت در جلسه استماع مجلس سنا، در جلسه کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان حاضر شد و در باره مذاکرات هسته ای با ایران و معیارهای آمریکا برای یک توافق خوب گزارش داد.
وی اظهار کرد: «ایران باید تصمیم های دشواری بگیرد و من اطمینان ندارم که بتوانند چنین کاری انجام دهند، این است که آنان برنامه بسیار محدود و کوچک با نظارت بسیار شدید داشته باشند و این نظارت های شدید سال ها ادامه داشته باشد. به نظر من این راهی نیست که دنبال کردنش برای کسی جذابیت داشته باشد. ولی این چیزی است که مذاکرات ما درباره اش ادامه دارد و به صراحت بگویم همان طور که می دانید، بهتر است ایران بدون هرگونه برنامه اتمی باشد و سوختش را از بازار آزاد تهیه کند.»
شرمن درباره برنامه موشکی ایران نیز گفت: «چیزی که ما در طول مذاکرات گفته ایم، این است که ایران باید به همه نگرانی های موجود در قطعنامه 1929 شورای امنیت رسیدگی کند. اشاره ای خاص به هر گونه سامانه تحویل و موشک های دوربرد بالستیک با قابلیت حمل سلاح اتمی شده است؛ با این رو باید به شکلی به این مساله در این توافق رسیدگی شود که در دست بحث است ولی هنوز حل و فصل نشده است.»
شرمن در این اظهارات پا را از مسائل موشکی هم فراتر گذاشت و گفت: «به صورت عمومی تر باید بگویم تعامل بر سر یک مساله به این معنی نیست و این گونه نخواهد بود که درباره مسائل دیگر سکوت کنیم. آمریکا در بیان دیدگاه های خود و وارد کردن فشار بر ایران در زمان لازم درباره حقوق بشر، حمایتش از تروریسم، خصومت علیه اسرائیل، بازداشت زندانیان و شهروندان آمریکا هیچ تردیدی به خرج نمی دهد.»
وندی شرمن همچنین تخفیف در تحریم های آمریکا را بسته به عملکرد ایران دانست و گفت: «تنها تخفیف هایی شامل ایران می شود که این کشور گام های قابل راستی آزمایی را براساس توافق جامع بردارد و همچنان توانمندی خود را برای تشدید فشار در صورت سرپیچی ایران حفظ خواهیم کرد.»
شرمن موضوع تحقیقات را هم از قلم نینداخت و تصریح کرد: «نگرانی هایی درباره ابعاد احتمالی نظامی وجود دارد که باید رسیدگی شود و تحقیق و توسعه آنان باید به شکلی چشمگیر محدود شود.»
بر اساس این اظهارات، مفهوم توافق خوب از نظر آمریکا، توافقی است که در مرحله اول بتواند ایران را به طور کلی از داشتن هرگونه برنامه اتمی محروم و ایران نیاز های خود در این زمینه را از بازار آزاد تهیه کند! در غیر این صورت حداکثر برنامه هسته ای داشته باشد که اولا بسیار محدود و کوچک باشد؛ ثانیا تحت نظارت شدید باشد و ثالثا این نظارت شدید سال ها ادامه داشته باشد.
توافق خوب آمریکایی همچنین باید به موضوع توانمندی موشکی ایران بپردازد و نگرانی های آمریکا در این زمینه را برطرف کند.
بطور مثال اگر بخواهیم فضای مذاکرات هسته ای را بر موضوع موشکی منطبق کنیم، ایران باید اساسا فاقد هر گونه توان موشکی باشد و اگر نمی شود حداکثر بتواند «فشفشه» تولید کند، آن هم زیر نظر بازرسان آمریکایی!
از نظر آمریکا، تحقیق و توسعه هسته ای نیز باید به شکلی چشمگیر، محدود شود. در توافق خوب آمریکایی ساختار تحریم ها حفظ خواهد شد و صرفا تخفیف هایی به ایران داده خواهد شد.
در مقابل این نگاه زیاده خواهانه و غیرقانونی که مصداق بارز یک «توافق بد» از نگاه جمهوری اسلامی است، «توافق خوب» از نگاه ایران توافقی است که مطابق معاهدهNPT باشد.
یعنی هیچ محدودیتی برای برنامه هسته ای کشورمان جز آنچه در متن معاهده آمده است، اعمال نشود و نظارت بر فعالیت های هسته ای ایران مطابق با تعهدات بین المللی انجام شود.
در عین حال فقط برای اثبات حسن نیت خودمان از سویی و گرفتن بهانه از دشمن از سوی دیگر و فقط برای دوره ای موقت که نباید چندان هم طولانی باشد، جمهوری اسلامی محدودیت هایی را در برنامه هسته ای خود اجرا می کند و نظارت های بیشتر را مشروط به شرایطی و در صورت تصویب مجلس شورای اسلامی اجازه خواهد داد.
از نظر جمهوری اسلامی ایران، در توافق خوب، موضوع توانمندی موشکی به هیچ عنوان قابل مذاکره نیست و جایی در این مذاکرات نخواهد داشت. تحقیق و توسعه هسته ای نیز نباید مشمول هیچ محدودیتی شود و تحریم ها نیز باید برداشته شود.
طبیعی است روند مذاکرات با وجود چنین اختلاف نظرهای عمیق و جدی، روندی دشوار و پر فراز و فرود خواهد داشت.
بر اساس آنچه گفته شد، مذاکرات هر مقدار به سمت خواست طرف مقابل و بخصوص آمریکا سوق پیدا کند از نظر ما به سمت یک توافق بد رفته است و برعکس هر مقدار حقوق کشورمان بیشتر حفظ و تأمین شود، مسیر مذاکرات، مسیری به سمت یک توافق خوب را طی کرده است.
کیهان:جنگ مصر و عربستان علیه فلسطین
«جنگ مصر و عربستان علیه فلسطین»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛جنگ جاری غزه بیش از آنکه جنگ رژیم صهیونیستی علیه ساکنان بیپناه و مقاومت قهرمانانه فلسطینیها باشد، جنگ رژیمهای مصر و عربستان علیه مردم مقاوم فلسطین است و بنظر میآید که حداقل از روز ششم جنگ، ارتش رژیم صهیونیستی به این جمعبندی عملیاتی رسیده بود که باید به جنگ پایان دهد کما اینکه انتقادات صریح وزیر خارجه آمریکا از ضعف توانایی تلآویو در مدیریت جنگ- که از شبکه فاکسنیوز پخش شد- بیانگر آن است که جمعبندی آنان نیز این بود که عملیات نظامی اسرائیل با همه دستبازی که ارتش آن دارد، نمیتواند به مقاومت فلسطینیها آسیب بزند. از این رو اسرائیلیها و آمریکاییها -براساس اسناد و شواهد زیاد- بعد از روز ششم جنگ دریافتند که این جنگی است با هزینه زیاد و فایده کم. اما با این حال جنگ تا امروز ادامه پیدا کرده و این نشان میدهد که اراده دیگری پشت این مسئله وجود دارد و صد البته این به آن معنا نیست که مسئولیت جنگ از روز ششم به بعد متوجه رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا نیست چرا که در طول این 26 روز، اسرائیل عامل اصلی مباشر جنایات وحشیانه بوده و آمریکا در طول این دوره از اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی اسرائیل حمایت کرده و آن را حق تلآویو دانسته است.
اولین شاهد اینکه جنگ غزه از روز ششم با یک اراده عربی دنبال شده است، طرح آتشبس که رژیم مصر پس از آغاز این جنگ ارائه کرد. جدای از اینکه ارائه سریع طرح آتشبس و سپس پذیرش بیقید و شرط رژیم صهیونیستی از نوعی هماهنگی قبلی خبر میداد در عین حال کاملاً واضح بود که طرف فلسطینی و به عبارتی ملت فلسطین آن را نمیپذیرد چرا که متضمن هیچ سودی برای آنان نبود. در واقع طرح سه مادهای ناظر بر آتشبس مصریها برای آن ارائه شد که از همان آغاز مسئولیت جنگ متوجه فلسطینیها باشد و نه رژیم صهیونیستی. اما البته شدت جنایات رژیم صهیونیستی مانع آن شد که افکار عمومی دنیا مسئولیت ادامه جنگ را متوجه مقاومت فلسطین نماید از این رو یک اندیشکده آمریکایی دو هفته پس از آغاز جنگ غزه نوشت: «مصر، اسرائیل و آمریکا قادر نیستند خدشهای به مشروعیت مقاومت فلسطینیها در غزه وارد نمایند.»
شاهد دیگر نقش مصر در جنگ علیه فلسطینیها این است که یک هفته پس از آغاز جنگ و در حالی که طرح سه مادهای مصر بطور جدی مورد انتقاد واقع شده بود و شخصیتهای مسلمان و محافل عربی آن را ضعیف و غیرقابل قبول میدانستند، وزیر امور خارجه مصر هر نوع تغییر در طرح را مردود دانست و تأکید میکرد که هر مسئله دیگر باید پای میز مذاکره میان دو طرف تعیین شود. کاملاً واضح بود که منظور وزیر خارجه مصر این بود که عملیات نظامی به مثابه یک اهرم کارآمد برای تحمیل دیدگاههای دشمنان مقاومت ادامه پیدا نموده و طرف فلسطینی از همه موقعیتها و موفقیتهای خود عقبنشینی کند کما اینکه مصریها در طول این دوران حاضر نشدند گذرگاه رفح را به روی مجروحان فلسطینی باز کنند و نیز اجازه ندادند گروههای امدادی و امکانات دارویی کشورهای اسلامی به غزه وارد شود. اگر مقایسهای میان مواضع مصر و رژیم صهیونیستی در مورد گذرگاهها انجام دهیم درمییابیم که مواضع دولت ژنرالالسیسی در مورد گذرگاهها از مواضع دولت نتانیاهو سختگیرانهتر بوده است.
شاهد دیگر این است که دولتهای مصر و عربستان و نیز تشکیلات خودگردان فلسطین که کاملاً با مصر، عربستان و رژیم صهیونیستی هماهنگ است، در آغاز این جنگ، از یک سو مقاومت فلسطین را بطور آشکار مسئول جنگ معرفی میکردند و از سوی دیگر وجود سلاح در غزه را عامل اصلی جنگهای سه گانه اسرائیل علیه غزه معرفی کرده و خواستار خلع سلاح غزه بودند. جالب این است که اسرائیل در این بحث هم یک گام از مصر، عربستان و تشکیلات خودگردان عقبتر بود، اسرائیلیها مسئله ضربه به توانایی تسلیحاتی و از میان برداشتن تونلها را مطرح میکردند در حالی که آن دو دولت و تشکیلات خودگردان روی مسئله خلع سلاح مقاومت تأکید داشتند!
اصرار مصر، عربستان و تشکیلات خودگردان بر پایان دادن به توانایی تسلیحاتی مقاومت فلسطین بر چند دلیل استوار بود. دلیل اول آنان این بود که بساط مقاومت در برابر اسرائیل و مقوله کارآمدی مقاومت در برابر سازش را برچینند و موضوع فلسطین به شکل یک توپ در دستان آنان قرار گیرد و آنگونه که میخواهند- و در واقع آنگونه که رژیم صهیونیستی و آمریکا میخواهند- پرونده فلسطین را مدیریت نمایند. دلیل دوم آنان این بود که بالاخره راهی برای آغاز اضمحلال مقاومت در منطقه پیدا کنند. همانگونه که آقای سید حسن نصرالله در اثنای این جنگ گفت رژیم صهیونیستی و رژیمهای صهیونیستی عربی مصر و عربستان تصور میکنند که مقاومت فلسطین ضعیفترین و در عین حال نزدیکترین حلقه از زنجیره مقاومت منطقهای است و از طریق آن میتوان اقدامات تضعیف کننده و فیصله دهنده علیه مقاومت را آغاز کرد. هیچ کس در منطقه تردید ندارد که دولتهای آمریکا، اسرائیل، مصر، عربستان و پارهای دیگر از دولتها نظیر دولتهای امارات و اردن بزرگترین تهدید حیاتی خود را «جبهه مقاومت» میدانند و لذا برای از میان برداشتن آن هرازگاهی وارد یک عملیات نظامی شدهاند و البته تا امروز موفقیت چندانی نداشتهاند.
دلیل سوم این است که سینه رژیمهای کنونی مصر، عربستان، امارات، اردن و تشکیلات خودگردان مملو از کینه نسبت به جریان اخوانالمسلمین است و لذا در طول سالهای اخیر از هیچ اقدامی علیه این جریان اسلامگرا کوتاهی نکردهاند اگر خبرهای سه ماه اخیر را مرور کنیم میبینیم که در عربستان، اردن، مصر و امارات اقدامات مشابهی علیه رهبران و جریان اخوانالمسلمین به اجرا درآمده است. جریان عربی وابسته به غرب بعد از توافق اردیبهشتماه گذشته بین فتح و حماس و کنار رفتن دولت اسماعیل هنیه گمان کردند که موقعیت مقاومت در داخل غزه از بین رفته و از این رو تن به طرح محمود عباس داده است و لذا فکر کردند با یک جنگ میتوانند حماس را وادار به تحویل غزه و در واقع تحویل پرونده فلسطین به جریان وابسته عربی نمایند. دلیل چهارمی هم وجود داشت. مصریها و بطور خاص دولت السیسی حذف مقاومت و تحویل پرونده فلسطین به آمریکا و اسرائیل را یک فرصت مناسب برای جلب اعتماد کامل آمریکا ارزیابی میکردند و بر این اساس مواضع تندروانهتری از اسرائیل در جنگ اتخاذ کردند.
جنگ مصر، عربستان و تشکیلات خودگردان علیه غزه برای آن بود که شرایط غزه را به رنگ شرایط کرانه باختری درآورند. در کرانه باختری، رژیم صهیونیستی از اقتدار فراوان امنیتی برخوردار است و یک گروه پلیس فلسطینی وجود دارد که به نیابت از اسرائیل فریادهای مقاومت علیه رژیم تلآویو را خاموش میکند و از این رو شاهد هستیم که علیرغم مخالفتهای فراوانی که حتی در غرب علیه شهرکسازی در مناطق 1967 وجود دارد، شهرکسازیها در کرانه باختری هر روز گسترش پیدا کرده است. قرار مشترک جبهه غربی، عربی، صهیونیستی این بود که غزه به رنگ کرانه درآید اما 26 روز پس از آغاز این جنگ همه آنان به قطعیت دریافتند که نه تنها شرایط غزه به نفع آنان تغییر نکرده بلکه این کرانه باختری است که به گواهی تظاهرات عظیمی که هر روز و شب در آن جریان دارد، به رنگ غزه درآمده و شرایط را برای همه آنان خطرناک کرده است، در واقع جنگ اخیر غزه نه تنها سلطه محمود عباس بر غزه محکمتر نکرد بلکه میخهای حکومت او در کرانه را هم از جا کند و به مشروعیت اندک او آسیب جدی وارد ساخت.
اما دلیل شکست این طرح مشترک، مقاومت دلیرانه فلسطینیهاست. این مقاومت اگر چه هوشمندانه بوده و تحت تاثیر اقدامات سازمانیافته حماس، جهاد و گردانهای مقاومت قرار دارد اما اندازه آن بسیار بزرگتر از تواناییهای یک یا چند سازمان است. در واقع آنچه در غزه جریان دارد مقاومت مسلحانه یک ملت یک میلیون و هشتصد هزار نفری است نه صرفاً مقاومت یک سازمان با چند سازمان چند ده هزار نفری. بزرگترین سند این مدعا این است که هیچ کس در غزه علیه مقاومت مسلحانه حرف نزده است.
اما چرا این مقاومت مسلحانه در غزه شکل گرفته است. دو دلیل عمده را میتوان برای آن برشمرد. دلیل اول این است که فلسطینیها جنگ را بهتر از محاصره میدانند بله تردیدی نیست که هیچ ملتی از جنگ استقبال نمیکند اما وقتی فلسطینیها این دو را مقایسه میکنند میبینند هفت سال تحت محاصره بوده و در این دوران دستکم 50 هزار نفر را از دست دادهاند و محاصره هم جز فقر و رنج برایشان نتیجهای نداشته است در حالی که در جنگ که نمیتواند برای مدت طولانی ادامه داشته باشد، قربانیان کمتری میدهند و میتوانند دستاوردهایی داشته باشند. در عمل هم دیدهاند که میزان قربانیان آنان در محاصره بیش از جنگ است.
دلیل دوم، نگاه آنان به دستاوردهای مقاومت در طول این دوران بوده است آنان به خوبی میدانند که جریانهای سازشکار نتوانستهاند هیچ هدفی را به نفع آنان محقق نمایند در حالیکه مقاومت فلسطینی توانسته ضربات سنگینی به دشمن وارد کند. آنان میدانند با مقاومت به حساب میآیند و میتوانند متقابلاً برای دشمن مشکلآفرین باشند. درست است که مردم در غزه در زیر بمباران قرار داشته و امنیتی برایشان نمانده است اما در عین حال میدانند که همین وضع عدم امنیت در کرانه هم هست بدون آنکه از کرانه باختری یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک شده باشد و اضافه بر آن، میدانند که غاصبان صهیونیست در شمالیترین تا جنوبیترین مناطق تحت اشغال خود نیز احساس امنیت نمیکنند و این عدم امنیت دو طرف در نهایت میتواند به یک راهحل به نفع فلسطین ختم شود، از این رو فلسطینیها در روند سازش برای خود هیچ نفع و چشماندازی نمیبینند در حالیکه در مقاومت به وضوح برای خویش هم نفع و هم آینده روشن میبینند اللهمانصر هم نصراً قریباً
جمهوری اسلامی:سهم ارتجاع عرب در جنایات غزه
«سهم ارتجاع عرب در جنایات غزه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نسل کشی در غزه توسط صهیونیستها فقط با حمایت قدرتهای غربی و سکوت و بیعملی سران مرتجع عرب میسر شد. تاکنون بیش از 1500 نفر از مردم غزه که بسیاری از آنها را زنان و کودکان تشکیل میدهند در اثر حملات هوائی، دریائی و زمینی ارتش رژیم صهیونیستی به شهادت رسیده و بیش از 8 هزار نفر نیز زخمی شدهاند. علاوه بر خانهها حتی بیمارستانها، مساجد، مدارس، پارکها و دفاتر سازمان ملل نیز از بمبارانهای صهیونیستها در امان نماندهاند. این کشتار و ویرانگری که از مصادیق بارز "جنایت جنگی" است، درحالی صورت میگیرد که دولتهای بزرگ غربی با سرکردگی آمریکا خود را مدافعان و مدعیان اصلی حقوق بشر میدانند و سران ارتجاع عرب نیز با شعارهای دفاع از امت عربی خود، گوش فلک را کر کردهاند.
آنچه در ماه رمضان امسال و عید فطر و روزهای بعد از آن در غزه گذشته و میگذرد، سند زندهایست که پوچ بودن تمام ادعاهای حقوق بشری سران دولتهای غربی و دروغ بودن شعارهای ناسیونالیستی پادشاهان و رؤسا و شیوخ مرتجع عرب را در برابر چشمهای جهانیان به نمایش میگذارد. از سران کشورهای سلطهگر غربی و مجامع بینالمللی که زیر سلطه همین کشورها قرار دارند انتظار دیگری وجود ندارد. اگر سازمان ملل نمیتواند مانع نسلکشی در غزه و برقراری عدالت در فلسطین شود، به این دلیل است که دبیرکل آن دست نشانده آمریکا و مهره دست آموز قدرتهای غربی است.
در جهان عرب هم سران اکثر کشورها افراد دست نشاندهای هستند که از خود ارادهای ندارند و برای باقی ماندن در مسند قدرت چارهای غیر از همراهی با اربابان غربی خود و سکوت در برابر جنایات صهیونیستها ندارند. تعدادی از سران عرب نیز به دلیل اینکه ذاتاً آلوده هستند اصولاً همراهی با رژیم صهیونیستی و حمایت از این رژیم در کشتار مردم را از وظایف ذاتی خود میدانند. رژیم کودتائی مصر که ژنرال سیسی در رأس آن قرار دارد، یکی از این رژیمهاست. این ژنرال کودتاچی که از مهرههای رژیم آمریکائی - صهیونیستی حسنی مبارک است، حاضر نیست گذرگاه رفح را باز کند تا مجروحان غزه به بیمارستانهای کشورهای دیگر منتقل شوند و کمکهای غذائی و دارویی مردم سایر کشورها به مردم محاصره شده که زیر بمبارانهای شدید و پیوسته صهیونیستها از تمام نیازمندیهای زندگی محروم هستند رسانده شود.
رژیم کودتائی مصر که دست نشانده آمریکا و اسرائیل است، با بسته نگهداشتن گذرگاه رفح با صهیونیستها در نسلکشی در غزه همراهی کرده و در این جنایت جنگی شریک است. این واقعه، باید چشم افرادی را که با خوش بینی و سادهاندیشی به قاهره رفتند و در مراسم تحلیف ژنرال عبدالفتاح السیسی شرکت کردند و به گرمی دست این مهره آمریکا و صهیونیستها را فشردند و به عنوان رئیسجمهور مصر به او تبریک گفتند و سپس از این اقدام نادرست خود دفاع نیز کردند، درس عبرتی باشد. این افراد باید بدانند انتقادهای امروز آنها از دولت مصر کمترین ارزشی ندارد، زیرا مسئولان سیاست خارجی کشور باید با نگاهی عمیق و تحلیلهای واقعبینانه با مسائل مواجه شوند و مصالح بلند مدت را با منافع زودگذر معامله نکنند. ژنرال سیسی حتی اگر امروز هم در تصمیم خود تجدیدنظر کند و گذرگاه رفح را باز کند و خود نیز در کمک رساندن به مردم غزه شرکت نماید، بیفایده است، زیرا اکنون کار از کار گذشته و رژیم صهیونیستی در سایه همراهی وی مرتکب جنایات بزرگی شده که در تاریخ کم نظیر است. این همراهی هرگز از ذهن مردم غزه و مصر و جهان عرب پاک نخواهد شد و ژنرال کودتاچی که اکنون خود را با آن انتخابات تقلبی رئیسجمهور مصر میداند به عنوان یک مجرم و شریک جنایات نتانیاهو باید محاکمه و مجازات شود.
سهم پادشاه عربستان و آل سعود نیز در جنایت جنگی غزه کاملاً محرز و نابخشودنی است. ژنرال سیسی بدون کمکهای رژیم عربستان نه میتوانست به قدرت برسد و نه میتوانست با صهیونیستها در جنایات غزه همراهی کند. پادشاه عربستان برای پا گرفتن کودتای ژنرال سیسی در مصر و همراهی او با رژیم صهیونیستی در جنایاتی که علیه مردم غزه مرتکب میشود، تاکنون 25 میلیارد دلار به این ژنرال کودتاچی کمک نقدی کرده است. این، فقط بخش غیرمستقیم سهم عربستان در جنایت جنگی غزه است. علاوه براین، همراهیهای پنهانی آل سعود با رژیم صهیونیستی، سکوت آنها در برابر جنایات این رژیم و فشاری که به اتحادیه عرب برای بیعمل ماندن در برابر نسلکشی در غزه وارد میآورند، قدرالسهم آل سعود را در جنایات غزه بسیار بالا میبرد. علاوه بر این، حمایت از داعش به صورت تقویت مالی و تسلیحاتی و تبلیغاتی برای سرگرم کردن ملتهای عرب به ماجراهای عراق و سوریه و تحت الشعاع قرار دادن جنایت رژیم صهیونیستی در غزه و کمک به این رژیم برای رسیدن به اهداف ضد اسلامی و ضد فلسطینی خود، بخش دیگری از همراهی آل سعود با صهیونیستها در جنایت غزه است که باید در کارنامه این خاندان به ثبت برسد. اینکه داعش حاضر نیست علیه رژیم صهیونیستی موضع بگیرد و جنایات این رژیم در غزه را محکوم کند و حتی به شکلهای مختلف، مقاومت فلسطین و ایستادگی در برابر صهیونیستها را محکوم میکند، به دلیل هماهنگی ویژهایست که میان داعش و ارتجاع عرب و اربابان غربی آنها وجود دارد.
شیوخ خلیج فارس، رؤسا و پادشاهان عرب شمال آفریقا، شاه اردن و شاهچه بحرین نیز هر کدام به میزان وزنی که در کفه ترازوی قدرتهای غربی برای اندازهگیری سران ارتجاع عرب دارند، در همراهی با رژیم صهیونیستی در جنایت جنگی غزه سهیم هستند. قطعاً این عده از سران ارتجاع عرب نیز باید به عنوان جنایتکاران جنگی محاکمه و مجازات شوند.
روشن است که در جهان امروز، هیچ دادگاه بینالمللی بیطرف و عادلی برای محاکمه این جنایتکاران وجود ندارد، زیرا آنها به قدرتهای استعماری غربی وابستهاند و دادگاههای بینالمللی نیز تابع دستورات همین قدرتها هستند. بنابر این، تنها راه اینست که ملتهای عرب قیام کنند و سران مرتجع کشورهای خود را به مجازات برسانند. این، انتظاری دور از واقعیت نیست. آنچه این روزها در غزه رخ میدهد آتشی زیر خاکستر خواهد شد که شعلههای آن در آینده به جان سران ارتجاع عرب خواهد افتاد و ریشه آنها را خواهد سوزاند.
رسالت:در جهان اسلام چه میگذرد؟
«در جهان اسلام چه میگذرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛با طلوع خورشید انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(ره) زلزلهای در جهان و بویژه جهان اسلام رخ داد. این زلزله ابتدا “باور”، سپس “افکار” و در نهایت “رفتار” نخبگان را در جهان هدف قرار داد. این تغییرات رفت تا ساختارها را در نظام دو قطبی جهان دگرگون سازد. مارکسیسم جاذبههای فکری خود را از دست داد، لیبرالیسم زیر ضربات چکش نرم تفکرات الهی و قرآنی قرار گرفت و جاذبههای اسلام و مدینهالنبی جای خود را به جاذبههای مدینههای به اصطلاح فاضله در مسکو، واشنگتن، پاریس و لندن داد.
دشمن برای مقابله با توفانهای فکری برخاسته از اندیشه ناب اسلامی که امام خمینی(ره) آن را نمایندگی میکرد، شروع کرد به تئوریسازی و روایتسازی مبتنی بر این تئوری، یارگیری و حرکتسازی!
تئوری امام (ره) برای رهایی بشر از شر طواغیت زمان تکیه بر قرآن و علوم وحیانی با بهرهگیری از مکتب اهل بیت (ع) بود. مدل اصلی این تئوری ریشه در مدینهالنبی داشت. راهبرد عملیاتی این تئوری در رسیدن به مدل مطلوب، نبرد نرم و پرهیز از نبرد سخت بود. جنگ و خونریزی در حد ضرورت، یک راهبرد هوشمندانه بود. او همانند جد بزرگوارش قبل از اینکه از برج و باروی شهرها وارد شود از دیوار “عقل” و حصار “قلب” وارد میشد و به دامنه تصرفات خود ادامه میداد. به فاصله کمی انقلاب اسلامی در پنج قاره جهان جزء آرزوها و رویاهای نخبگان عالم قرار گرفت. اما دشمن با مدیریت احساسات نخبگان سرنخ “ادراکات” آنها را و در نتیجه “تصمیمات” و “تحرکات” آنها را به دست گرفت.
دشمن خیلی سریع برخی بازیگران و بازیگردانان صحنه این رستاخیز الهی را تبدیل به بازیخوردگان صحنه کرد و با نفوذ در سازمان این خیزش جهانی به سوزنبانی افکار و اندیشههای آنان پرداخت. در صدر اسلام رویای خلافت و امارت پس از وفات پیامبر اعظم (ص) برخی صحابه را از مسیری که آخرین فرستاده الهی تعیین کرده بود منحرف کرد و نگذاشتند مدینه فاضله اسلامی بر اساس قرآن و عترت شکل بگیرد. غیریت گفتمان پیامبر اسلام (ص) کفر، الحاد و نفاق بود. اما برخی این غیریت را به سمت برادرکشی و فرسایش نیروهای داخلی و غفلت از دشمنان بیرونی اسلام هدایت کردند.
امروز هم همین غفلت تاریخی دارد تکرار میشود. امام (ره) میفرمودند: “هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا و صهیونیسم بینالملل و انگلیس مکار بکشید.” امام (ره) میفرمودند: “هدف، اطاعت از خدا و حاکمیت احکام الهی و برپایی حکومت نبوی در جامعه است.” و این دو را در
بستر آگاهی بخشی به جوامع اسلامی با راهبرد نرم تولی به ولایت الهیه و تبری از ولایت شیطان بزرگ مدیریت میکرد. او میخواست از طریق تشکیل جماهیر اسلامی در جهان اسلام مقدمات ظهور حضرت
ولیعصر (عج) را فراهم کند. مسلمانان در سایه برادری و صلح در کنار هم زندگی کنند و یک صدا علیه دنیای استکبار و کفر و ستم جهانی باشند.آنچه در افغانستان و سپس در سوریه و عراق رخ داد همان مسیری نبود که امام (ره) طراحی کرده بود. همچنین آنچه در لیبی، تونس، مصر و... اتفاق افتاد حکایت از نوعی مدیریت احساسات و ادراکات انقلابیون بود که در رویای برپایی حکومت اسلامی سیر و سلوک میکردند.
روایتسازی مجعول و تئوریپردازیهای انحرافی در این راه چه بود؟ روایتسازیهای مجعول این بود که القاء کردند امپراتوری عباسیان و عثمانی را شیعیان تضعیف و سپس شرایط سرنگونی آن را مهیا کردند پس رافضیها و شیعیان دشمنان اصلی هستند نه غرب بویژه آمریکا و اسرائیل! طراحان پیام اسلام هراسی آن را تبدیل به شیعه هراسی و شیعههراسی را تبدیل به ضدیت با جمهوری اسلامی و مباح دانستن خون شیعیان در عراق و افغانستان و سپس سوریه کردند. هدف از این روایتسازی مجعول و تئوریپردازی انحرافی، در هم شکستن جبهه مقاومت در برابر رژیم اشغالگر قدس و بازگشت استبداد و استعمار خارجی به جوامع اسلامی بود.
اینکه پرچم داعش نماد بازگشت به حکومت عباسیان است، به چه معناست؟ چرا آنها این نماد را برگزیدند. مگر عباسیان چه گلی بر سر اسلام زدند؟ چرا این نماد ریشه در حکومت عثمانی که به اندازه عباسیان حکومت کردند ندارد. اولین پرسش در میان نخبگان جهان اسلام باید این باشد که چرا “عباسیان” آری، “مدینهالنبی” نه!
دومین پرسش این است که چرا “جنگ مسلحانه هم تاکتیک هم استراتژی” باید برای پیادهسازی چنین حکومتی انتخاب شود. چرا عقلانیت و منطق جای خود را به گلوله و شمشیر و سلاخیهایی بدهد که مو را بر تن انسان سیخ میکند!
سومین پرسش این است که بنا به چه روایت و سند تاریخی همه فرق اسلامی تکفیر میشوند و یک فرقه انحرافی که از ظهور آن کمتر از یک قرن میگذرد، برحق است و همه باید از آنها اطاعت کنند؟!
چهارمین پرسش این است که رضایت مردم و بیعت آگاهانه با حکومت در کجای این حکومت است؟ چرا احکام حکومت فقط باید با شمشیر اجرا شود و جایی برای عقلانیت، اجتهاد و درک احکام وحیانی دیده نشود؟!
پنجمین پرسش این است که ربط این حرکت با دشمنان اصلی بشریت و اسلام آمریکای جهانخوار، اروپای متجاوز و صهیونیسم بینالملل چیست؟ آنها نه تنها با این نوع اسلام مشکلی ندارند بلکه در جهت تقویت و حمایت خود تمام موازین حقوق بشری را زیر پا گذاشتهاند. حتی ستم بر مسیحیان را در سوریه و عراق به راحتی نادیده میگیرند.
ششمین پرسش این است که دلارهای نفتی روسیاهترین حکومت عرب یعنی عربستان و ارتجاع عرب در خزانه داعش و جریانهای تکفیری چه میکند؟
هفتمین پرسش این است که اتحاد با جلادان و قصابان حزب و ارتش بعث که اعتقادی به خدا و قیامت ندارند، چه مفهومی دارد؟
هشتمین پرسش این است که جهان غرب (آمریکا و اروپا) که در برابر اسلام و قرآن یکپارچه صف کشیدهاند هر روز با تشکیل اتحادیهها و ائتلافها در جنگ با دین و اسلام متحدتر ظاهر میشوند چرا در دنیای اسلام هر روز شاهد تفرقه و تشتت و تجزیه برادرکشی باشیم؟ چه کسانی از این قتل عامها و برادرکشیها با مدیریت احساسات و ادراکات نخبگان سود میبرند؟
دنیای اسلام بویژه دنیای عرب بزودی متوجه این فریب و نیرنگ و یا بهتر بگوییم نبرد نرم و سخت دشمن علیه باورها و آرمانها و انحراف آن از اهداف عالیه امام خمینی (ره) بنیانگذار نهضتهای رهایی بخش اسلام خواهند شد.
مسیر بیداری اسلامی روشن و شفاف است. بزودی دست بازیگران جهانی که سر در آخور سرویسهای امنیتی و جاسوسی استبداد جهانی دارند رو خواهد شد. بزودی بازیخوردهها از مسیرهای انحرافی بازخواهند گشت. راه همان است که امام (ره) ترسیم کرده است. ولایت در جوامع اسلامی باید از آن “فقها” باشد. “سفها” باید از رهبری حرکتهای اسلامی طرد شوند. این درکی است که وجود دارد و نخبگان و علما و اندیشمندان جهان اسلام شتابان به سوی آن میروند. بزودی موج جدیدی از اسلامخواهی در جهان اسلام پدید خواهد آمد. این موج آگاهی با بهرهگیری از تجربیات گذشته حساب نفوذیها را خواهد رسید و جریان اصیل اسلامخواهی را با تصفیه منافقین از صفوف مسلمین در قرن ما در مسیر عدالت و فضای ظهور قرار میدهد. همه باید یک صدا و متحد آزادی قدس شریف، قبله اول مسلمانان را فریاد زنند و هر صدایی غیر از این انحراف از مسیر الهی امام خمینی (ره) است.
قدس:خانم ابتکار! این مطلب را بخوانید
«خانم ابتکار! این مطلب را بخوانید»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم حسن احمدی فرد است که در آن میخوانید؛حسن احمدی فرد: این مطلب، گفت و گو یا گزارش نیست. این مطلب گلایه مختصر یک خبرنگار عاشق محیط زیست است از یک مدیر. مدیری که به نظر میرسد، شناخت دقیقی از حوزه مأموریت خود ندارد و بدرستی نمی داند که «سختکوشی دلسوزانه» با «سختگیری مستبدانه»، دو مقوله متفاوت است.
درخواست رسمی من برای بازدید تیم خبری روزنامه از پارک ملی گلستان، اوایل تیرماه به اداره کل محیط زیست گلستان ارسال شد. چند روز بعد از طریق دبیرخانه آن اداره کل مطلع شدم که دکتر اسماعیل مهاجر، مدیرکل محیط زیست گلستان با درخواستم موافقت کرده و نامه به پارک، ارجاع شده است. در روزهای بعد، چندین بار با معاونان پارک تلفنی گفت و گو کردم و برنامه ام را برای بازدید از مناطق جنوبی پارک و عکاسی احتمالی از حیات وحش بویژه «دال سیاه» شرح دادم. با انجام هماهنگی ها، چهارشنبه شب به همراه عکاسهای روزنامه خود را به پاسگاه سرمحیطبانی «رباط قره بیل» میرسانیم تا صبح پنج شنبه وارد منطقه بشویم. صبح پنج شنبه در حالی که منتظریم تا اتومبیل اداره برسد و همراه محیطبانها وارد منطقه بشویم، معاون اداره خبر میدهد که ناچارم برنامه را با «یک مدیر محترم» هماهنگ کنم.
«یک مدیر محترم» در گفت و گوی تلفنی، موافقت ضمنی اش را برای بازدید اعلام میکند، اما باز هم از اتومبیل خبری نمی شود. پارکهای ملی و شرایط خاص زیست محیطی شان هم به گونه ای نیست که هر بازدید کننده ای بتواند با خودروی خودش وارد پارک بشود. ساعتی را منتظر میمانیم، یکی از محیطبانها آماده میشود برای بازدید روزانه به پاسگاه «آلمه» برود، پیشنهاد میدهد که ما هم همراهش برویم. از خدا خواسته میپریم عقب پیکاپ و راهی میشود.
نیمه های راه تلفن محیطبان زنگ میخورد و «مدیر محترم» که از راهی شدن ما مطلع شده، به محیطبانها دستور میدهد نگذارند از دال سیاه عکس بگیریم. میپذیریم که اگر دال سیاهی دیدیم، دوربینمان را به سمتش نشانه نرویم. خدا را شکر حیات جانوری پارک آنقدر غنی هست که کسی از دال سیاه، یادش نمی آید. ساعتی بعد دوباره تلفن محیطبان زنگ میزند و این بار «مدیر محترم» میخواهد تا ما وجهی را بابت بازدید از پارک بپردازیم...
به لطف همکاری صمیمانه محیطبانها، با دست پر از آلمه بر میگردیم. ذوق دیدن گله های فراوان کل و بز و قوچ و میش همه را به وجد آورده است. حالا، فرصتی فراهم است تا از نزدیک، این «مدیر محترم» را ببینیم و استدلالهایش را بشنویم...
*
«مدیر محترم»، جوان است و تنومند. لباس سبزی به تن دارد و آستین هایش را تا بالای آرنج بالا زده است. شلوارش، بادی است؛ از آنهایی که 6 تا جیب دارد. یک کلت هم بسته به کمرش. هیبتش بیشتر از آنکه به اهالی سازمان محیط زیست بخورد، رنجرهای فیلمهای هالیوودی را به ذهن میآورد. بخشنامه را نشانمان میدهد و شروع میکند به خواندن:
«... سازمان حفاظت محیط زیست مجاز است در قبال ارایه خدمات و تسهیلات برای بازدید، توقف و استفاده از موزه های تاریخ طبیعی، نمایشگاه ها و مناطق تحت اختیار سازمان، از دریافت کنندگان خدمات وجه دریافت نماید. بهای ورود به مناطق تحت حفاظت، به ازای هر دستگاه خودرو، 50 هزار ریال و به ازای هر سرنشین یا پیاده 10 هزار ریال است...»
همین؟! همه دعوا سر مبلغی است که احتمالاً به زحمت به 10 هزار تومان میرسد؟ یعنی دریافت این مبلغ آن هم به این شیوه، حراج آبروی سازمان پرسابقه حفاظت محیط زیست نیست که محیطبانهای آن به عشق حفظ سرمایه این کشور، در گرمای تابستان و سرمای زمستان در کوه و کویر و جنگل و بیابان، به خدمت مشغول هستند. گرفتن ورودیه آن هم در این سطح، چه کمکی به سازمان میتواند بکند؟
چشمم به امضای پای بخشنامه میافتد: «محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور». میپرسم این بخشنامه هنوز معتبر است؟ «مدیر محترم» میگوید: خود خانم ابتکار به من تأکید کرد که این پولها را بگیرم و به خزانه واریز کنم. ادامه میدهد که خانم ابتکار اطمینان داده که مبالغ گرفته شده در خود پارک هزینه خواهد شد.
می گویم: ما این مبلغ را با کمال رضایت پرداخت خواهیم کرد، اما میخواهم بدانم چرا در روزهای قبل کسی از این بخشنامه حرفی به ما نزد. نکند همه ماجرا به این بر میگردد که ما به جای هماهنگی با شما با معاونان پارک هماهنگ کردیم.
می گوید: خیر. معاونان از این بخشنامه خبر نداشته اند.
می پرسم: رسانه ها که همیشه در خدمت سازمان محیط زیست بوده اند، از بخشنامه هایی از این دست، مستثنا نشده اند؟
می گوید: اتفاقاً بخش عمده ای از مشکلات ما، به خاطر همین رسانه ای هاست که خیال میکنند دلسوز هستند اما در عمل به محیط زیست ضربه میکنند.
یکی از عکاسها با تغیر میگوید: برادر من! اگر همین رسانه ها نبودند، حالا در همین بزرگراهی که چند سال است جلوی ساختش را گرفته ایم، مسابقات رالی جنگل برگزار میشد.
عکاس دیگر میگوید: اینجا 57 سال است که پارک ملی شده، آن وقت در همین بروشور معرفی پارک که در تابلو زده اید، عکسهایی کار شده که کیفیتش افتضاح است. این، محصول نامهربانی با عکاسان و خبرنگارها نیست؟
«مدیر محترم» میگوید: شلوغش نکنید. من طبق بخشنامه عمل میکنم.
خبرنگار بغل دستی ام میزند به پهلوم که:
از «مدیر محترم» بپرس آیا لباس پوشیدنش هم طبق بخشنامه است یا نه؟
سیاست روز:چرا آمریکا را مسئول جنایات اسرائیل میدانیم؟
«چرا آمریکا را مسئول جنایات اسرائیل میدانیم؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی اشرفی است که دتر آن میخوانید؛در یک ماه گذشته مردم جهان یکی از فجیعترین جنایات علیه بشریت را در نوار غزه شاهد بودند. در این جنایت تاریخی، ارتشی سراپا مسلح یک محدوده جغرافیایی کوچک را در گوشه سرزمین فلسطین به محاصره در آورد و از زمین و هوا و دریا به ریختن مواد منفجره بر سر ساکنان این باریکه و کشتن مردم و تخریب منازل و تاسیسات شهری مبادرت کرد و متاسفانه مجامع بینالمللی هم سکوت کرده یا اقدام موثری که مانع این جنایات شود، انجام ندادند. تلخی ماجرا وقتی زیادتر میشود که بدانیم این مردم مظلوم، صاحبان اصلی کل این سرزمینی هستند که امروزه اسرائیل نامیده میشود و به وسیله صهیونیستهای مهاجر اشغال شده است. دردناکتر است زیرا شاهدیم این جنایات بیسابقه در مقابل چشمان میلیونها مدعی مسلمانی و عرب بودن انجام شد ولی کمترین اقدام عملی از سوی دولتهای عربی و مسلمان برای کاهش رنج این مردم صورت نگرفت.
این کشتار وسیع و نسلکشی فلسطینیان، به دست دولت اسرائیل انجام میشود اما این دولت محصور در میان دولتهای ظاهرا مسلمان، هرگز جرات انجام چنین جنایاتی را ندارد مگر آن که در سطح جهانی از حمایت ابرقدرتهایی برخوردار باشد که این کشور را در ارتکاب جرایم ضدبشری، تشجیع و ترغیب میکنند. به همین دلیل معتقدیم که جنایات اسرائیل علیه مردم غزه را باید به حساب کشورهای حامی رژیم اشغالگر قدس و در راس آنها آمریکا گذاشت.
ما آمریکا را شریک این جنایت میدانیم زیرا هیئت حاکمه و صاحبان قدرت و ثروت در واشنگتن، با صهیونیستهای حاکم بر اسرائیل، کاملا متحد و یکی هستند و اساسا حساب آنها را نمیشود از یکدیگر جدا کرد. لابی صهیونیسم در آمریکا بر منابع قدرت و ثروت این کشور مسلط است و نیروهای سیاسی در درون احزاب جمهوریخواه و دمکرات را همین لابی در اختیار دارد. آنان مانند سران اسراییل نسبت به امنیت و منافع غاصبان قدس، احساس مسئولیت میکنند و به همین دلیل، اسراییل مانند یک ایالت آمریکا به نظر میرسد که هر سیاستمدار آمریکایی باید برای تامین منافع آن اقدام کند. حتی برخی با شواهد فراوان بر این باورند که پایتخت واقعی آمریکا را باید تلآویو دانست زیرا هیچ رئیس جمهوری در آمریکا نیست که مواضع خود را با سران اسراییل هماهنگ نکند. به همین دلیل است که در یک ماه گذشته، هر روز سیاستمداران آمریکایی در دفاع از جنایات اسراییل سخن گفتند و حمله به غزه را حق دولت و ارتش اسراییل قلمداد کردند.
ما آمریکا را عامل اصلی جنایات اسراییل میدانیم چون این کشور با اعمال فشار بر متحدان عرب خود، مانع از این شده است که کشورهای مسلمان منطقه به داد مردم مظلوم فلسطین بشتابند و جنایات اسراییل را محکوم کنند. کشورهایی مانند مصر و اردن و عربستان و دیگر دوستان عرب آمریکا، در این جنایت شریکند زیرا همسو با سیاستهای آمریکا در منطقه عمل کردند و جریان مقاومت را دشمن خود پنداشتند. سران اسراییل خیالشان راحت بود که هیچ کشور عربی قدرتمندی نیست که با اقدام نظامی این دولت جعلی در حمله به مقاومت فلسطین مخالفت کند و این واقعیت را به دفعات از زبان مسئولان دولت اسراییل شنیدیم که دولتهای عربی هم از نابودی حماس و تسلط دولت خودگردان بر غزه، حمایت میکنند. گویی ماموریت حمله اسراییل به غزه را آمریکا با همراهی دولتهای مرتجع عرب صادر کرده است.
ما آمریکا را در جنایات اسراییل شریک میدانیم چون در حالی که تک تیراندازان صهیونیست به منظور از میان برداشتن نسل مردم فلسطین، شلیک به کودکان غزه را در دستور کار خود قرار داده بودند و به کشتن دهها کودک فلسطینی افتخار میکردند، آمریکا اقدام به دادن تجهیزات نظامی پیشرفته به اسراییل کرد تا در کشتن مردم فلسطین موفقتر باشند.
آمریکا مسئول کشتن بیش از ۱۴۰۰ زن و کودک فلسطینی است زیرا برای همیشه، مانع تصمیم جمعی کشورهای عضو سازمان ملل علیه اسراییل شده است. متاسفانه امروزه در سطح مناسبات بینالمللی، زور حاکم است و اخلاق و حقوق کاملا به فراموشی سپرده شدهاند. بخشی از این زور در قالب «حق وتو»، در ساختار سازمان ملل وارد شده است و در نتیجه، برخی از کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم را به صورت تافته جدا بافته در آورده و برای آنان هم عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل را در نظر گرفته و هم این اجازه را داده است که اگر با تصمیم شورای امنیت در زمینهای خاص موافق نباشند، آن را وتو کرده و در واقع از اتخاذ تصمیم خلاف نظر خود جلوگیری کنند.
دقیقا به دلیل همین زور نهادینه شده در سازمان ملل است که امکان اتخاذ تصمیم جمعی به نفع مردم فلسطین از شورای امنیت گرفته شده است و در مقابل جنایت اسرائیل در فلسطین، هیچ اقدامی از سوی این شورا انجام نمیشود. تاکنون دهها قطعنامه ضداسرائیلی از سوی آمریکا وتو شده و بسیاری از قطعنامهها هم در مراحل اولیه از بیم وتوی آمریکا، از دور خارج شدند و یا در حد بیانیه بیاثر این شورا انتشار یافتهاند.
بیتردید آمریکا مسئول و شریک همه جنایاتی است که علیه فلسطینیان در این سالهای مدید اتفاق افتاده و خواهد افتاد. این امر از چشم مردم آگاه منطقه پنهان نخواهد ماند و اگر روزی ملتهای مسلمان این امکان را پیدا کنند که از شر دولتهای وابسته و شیوخ اجیرشده آمریکا راحت شوند و سرنوشت منطقه را با حذف رژیم اسراییل رقم بزنند، آمریکا نیز بشدت زیان خواهد دید و منافع خود را در جهان اسلام از دست خواهد داد. امید که چنین روزی زودتر فرا رسد.
وطن امروز:نگاه ژئوپلیتیکی به نبرد غزه
«نگاه ژئوپلیتیکی به نبرد غزه»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ نشانهای از اینکه نبرد در غزه بزودی پایان یابد، وجود ندارد. صهیونیستها از روز نخست که این تجاوز وحشیانه را آغاز کردند این موضوع را روشن کرده بودند که این بار قصد دارند چشم خود را روی فشار افکار عمومی به طور کامل ببندند و از هر ابزاری که در اختیار دارند برای رسیدن به هدفی که نام آن را «غیرنظامی کردن غزه» گذاشتهاند، استفاده کنند.
یووال دیسکین، رئیس سابق سرویس اطلاعات نظامی اسرائیل یکی از کسانی است که در همان روزهای نخست جنگ، اهداف این جنایت جدید را شفاف کرد. براساس مقالهای که او در روزنامه یدیعوت آحارنوت نوشت و برخی اطلاعات پراکنده دیگر، میتوان نتیجه گرفت اسرائیل در این نبرد یک منظومه پلکانی از اهداف را تعقیب میکند که بنا ندارد جنگ را تا رسیدن به همه آنها متوقف کند و در این راه، هیچ هزینه انسانی، نظامی و سیاسی برای آن اهمیت نخواهد داشت.
این اهداف چنین است:
1- از بین بردن تونلهای متصلکننده غزه به سرزمینهای اشغالی
2- از بین بردن سکوهای پرتاب موشک
3- از بین بردن ذخیره موشکی حماس و جهاد اسلامی
4- هدف قراردادن کادرهای کلیدی مقاومت
5- ایجاد هزینه انسانی و نامحبوبسازی مقاومت در غزه
6- علنیسازی ارتباطات پنهان اعراب با اسرائیل در خلال این بحران
7- روی میز گذاشتن یک پیشنهاد با مضمون غیرنظامی شدن غزه در ازای لغو محاصره
8- در نهایت باز کردن راهی برای سازش عربی- اسرائیلی به طور نهایی، حاکم کردن محمودعباس بر سرنوشت ملت فلسطین و به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی اعراب برای همیشه.
علت اینکه صهیونیستها در این جنگ حتی درباره مهمترین نقطه ضعف خود یعنی تلفات انسانی هم کاملا بیتفاوت هستند، دقیقا همین است که تصور میکنند هدف مهمی وجود دارد که برای رسیدن به آن میتوان حتی کشته شدن 130 نظامی ظرف بیست و چند روز را هم پذیرفت. آنچه امروز در غزه رخ میدهد خروجی یک پروژه 3 تا 5 ساله در خاورمیانه است که برخی ابعاد آن هنوز هم آشکار نیست.
اولا باید این نکته را در نظر گرفت که ایجاد تلفات انسانی از غیرنظامیان در غزه نهتنها از دید صهیونیستها یک نگرانی یا نقطه آسیب نیست بلکه دقیقا بخشی از راهبرد آنها محسوب میشود.
ثانیا روشن است صهیونیستها ابعاد این پروژه را– که از دید آنها در نهایت به تغییر جغرافیای سیاسی منطقه خواهد انجامید- با همه طرفهای مرتبط از جمله آمریکا، اروپا، سعودی و حتی برخی کشورها مانند ترکیه و قطر- که ادعای حمایت از مقاومت دارند ولی هرگز در بهترین حالت کاری بیش از حرف زدن نکردهاند- در میان گذاشته و آنها را نسبت به هدف نهایی که بناست محقق شود توجیه کردهاند. به همین دلیل است که این بار با وجود بیسابقه بودن جنایات صهیونیستها، کمترین میزان اعتراض و سروصدا از جانب این کشورها شنیده میشود بلکه برعکس، رسانههای سعودی که بیاجازه حاکمانشان آب نمیخورند، این بار ملاحظهکاری را کنار گذاشته و آشکارا خواستار نابودی مقاومت شدهاند.
ثالثا نوع رفتار آمریکا به وضوح نشان دهنده آن است که ژستهای کری درباره نارضایتی از تداوم عملیات در غزه را به هیچ وجه نباید جدی گرفت. جان کری علنا و در یک مصاحبه تلویزیونی اعتراف کرده است که حدی از عملیات با واشنگتن هماهنگ شده بود. 2روز قبل هم در اقدامی کاملا معنادار چاک هگل، وزیر دفاع آمریکا گفته است تسلیحاتی جدید در اختیار اسرائیل قرار خواهد گرفت. بنابراین اینجا جایی است که باید توهم هرگونه اختلاف میان آمریکا و اسرائیل را از سر بیرون کرد. هر دو طرف توافق کردهاند هر میزان از خون کودکان غزه که لازم است باید ریخته شود تا بتوان مشکل را یک بار برای همیشه حل کرد.
رابعاً موضوعی که کمتر درباره آن سخن گفته شده این است که نقش محور سعودی در منطقه صرفا در همراهی با این جنایت خلاصه نمیشود بلکه برخی اطلاعات به ما میگوید نوعی فشار عربی به اسرائیل برای تمام کردن کار مقاومت در فلسطین وجود دارد. سعودی به اتفاقی که در غزه در حال رخ دادن است به عنوان مکمل پروژه خود در عراق و سوریه نگاه میکند و تلاش دارد فتنهای را که ابتدا در سوریه به راه انداخت و سپس شعله آن دامن عراق را گرفت، به فلسطین بسط بدهد. هدف چیست؟
هدف این است که در کشورهای معارض غرب، ملتهای مسلمان تجزیه شده یا در گرداب اختلافهای قومی و مذهبی غرق شوند، دولتهای حامی مقاومت ضعیف شوند یا اگر مقدور بود اساسا برکنار شده و حامیان غرب جای آنها را بگیرند، ارتشهای اسلامی تا سطح پلیسهایی که فقط میتوانند ایست و بازرسی اجرا کنند ضعیف شوند و برای مداخله آمریکا در منطقه التماس کنند تا در نهایت نظم منطقهای که در 4 سال گذشته با سرعتی غیرقابل پیشبینی به ضرر غرب در حال تغییر بود، با الگویی جایگزین شود که بیشترین تهدید را برای ایران و کمترین تهدید را برای اسرائیل، سعودی و منافع آمریکا در منطقه داشته باشد.
وقتی از این منظر به نبرد غزه نگاه کنیم، فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی و پیام حاجقاسم سلیمانی که هر دو رنگ و بوی «شروعی دوباره» داشت معنادار میشود. تحولات چند ماه گذشته در عراق را هم بهتر میتوان فهمید. اکنون دیگر تردیدی در این باره باقی نمانده است که فتنه داعش اساسا زمینهسازی برای باز کردن دست صهیونیستها در ورود مستقیم به درگیری با مقاومت بوده و همه آنچه طی این سالها در سوریه و عراق گذشته، با این هدف برنامهریزی شده است که در نهایت صهیونیستها میوه آن را بخورند.
نظم قدیم خاورمیانه از میان رفته و نظم جدید هنوز مستقر نشده است. همه این نزاعها بر سر آن است که کدام طرف نظم مطلوب خود را بر منطقه تحمیل خواهد کرد.
جوان:رفتارشناسی رهبران عربی در بزرگترین کشتار فلسطینیان
«رفتارشناسی رهبران عربی در بزرگترین کشتار فلسطینیان»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛شیمون پرز، رئیس سابق رژیمصهیونیستی از همراهی دولتهای عربی در حمله به غزه تشکر کرد و آن را بیسابقه خواند.
شیمون پرز، رئیس سابق رژیمصهیونیستی از همراهی دولتهای عربی در حمله به غزه تشکر کرد و آن را بیسابقه خواند. شاید برخی گمان کنند که این یک جنگ روانی است که با هدف اختلاف در جهان اسلام عنوان میشود، اما حقیقت این است که پرز از تحقیرشدگی اعراب لذت میبرد و در قبال این تحقیرشدگی آبنباتی هم تقدیم میکند. بحران اخیر غزه پر تلفاتترین و بزرگترین کشتار فلسطینیان در 70 سال گذشته است.
در هیچ جنگی فلسطینیان یک جا بیش از هزار و 500 کشته ندادهاند و تلفات زنان و کودکان در این جنگ بیسابقهترین تلفات انسانی جهان عرب در دوران مدرن است. حال در قبال این جنایات هولناک نه تنها رهبران عربی تحریک نمیشوند و نه تنها سکوت کردهاند که در پشت پرده کاری کردهاند که پرز از آنان تشکر میکند. حقیقتاً چرا رهبران عربی خفت و خواری خویش را با تولید مسائل فرعی و بیربط مخفی میکنند و چرا جرئت ندارند کوچکترین موضع سیاسی در مسئله فلسطین اتخاذ کنند و چرا صهیونیستها اینقدر نسبت به بیتفاوتی جهان عرب اطمینان خاطر دارند؟ عمده دلایلی که میتوان برای آن برشمرد به شرح ذیل است.
1- اعراب در جنگهای 1949، 1967، 1973 و 1982 به صورت جمعی از معدودی صهیونیست شکست خوردهاند و کابوس آن شکست آنان را از هر گونه تحرک باز میدارد. شکستهای پیدرپی آنان را نسبت به عدم توفیق در میدان نظامی اقناع نموده است که نبرد نظامی فقط یک دستاورد دارد و آن هم شکست است. اشتباه راهبردی اعراب در این زمینه این است که از تغییر ایدئولوژی مبارزه غافل هستند. آن روز که پیدرپی شکست میخوردند به علت این بود که ایدئولوژی مبارزه ناسیونالیسم عرب بود و آنان به همراه رهبران ساف برای «وطن عربی» میجنگیدند. اما پیروزی در جنگهای 33 روزه، 22 روزه، هشت روزه و جنگ اخیر نشان میدهد که ایدئولوژی اسلام میتواند الهامبخش، انگیزهساز و پیشبرنده باشد. قدرت ایدئولوژی اسلام به حدی است که میتواند یک گروه چریکی را با سلاحهای سبک و نیمهسنگین بر یکی از بزرگترین و مجهزترین و با اطلاعاتترین ارتشهای جهان پیروز کند. بنابر این اگر اعراب تغییر ایدئولوژی مبارزه را باور کنند در هر جنگی به پیروزی خواهند رسید.
2- عامل دیگری که دولتهای عربی را به سکوت یا همراهی با غاصبان و جنایتکاران تاریخ همراه کرده است، نداشتن پشتوانه مردمی است. آنان بیم دارند با یک حرکت کوچک در مسئله فلسطین رشد اسلام دامن خود آنان را نیز بگیرد. بنابر این مشاهده میشود که برای تجهیز و اعزام شهروندان خود به سوریه و عراق بسیار تلاش میکنند اما هیچ فردی را برای مبارزه در فلسطین ترغیب و تشویق و اعزام نمیکنند، هیچ فتوایی در تقدیس مبارزه با صهیونیسم در جهان عرب صادر نمیشود. اما در مبارزه با دولت عراق و سوریه فتوا صادر و نیروی انسانی، پول و تجهیزات توأمان ارسال میشود.
3- ترس از امریکا از مهمترین عوامل این سکوت یا همراهی است. البته این ترس به یک عامل داخلی هم بر میگردد و آن نبود پشتوانه مردمی داخلی است. اگر کشوری از حمایت ملت خود مطمئن باشد بدون تردید در مقابل قلدران عالم ایستادگی خواهد کرد و حتی اگر در این راه تلف هم بشود به عنوان قهرمان و اسطوره ملی و تاریخی در بستر تاریخ ثبت خواهد شد. اعراب میدانند که اگر دست از پا خطا کنند خطکشها و استانداردهای جهانشمول غربی را بالای سر خود خواهند دید. اگر اعراب در مقابل صهیونیست اخم یا ترش نمایند بلافاصله از امریکا خواهند شنید: دموکراسی شما کجاست؟ حقوق بشر کو؟ حقوق زنان را چرا رعایت نمیکنید؟ و چرا به تروریستها کمک میکنید؟ بنابر این برای فرار از پاسخهای مذکور صورت مسئله را پاک میکنند و از اول به صورت شفاف خود را درگیر مسئله نمیکنند تا خواب آشفته نبینند.
4- عامل دیگر حسادت و تحقیرشدگی در مقابل میدانداری ایران اسلامی است. وقتی ایران فارس و شیعی خود را برای فلسطین سنی و عرب هزینه میکند تحقیرشدگی اعراب بیشتر میشود و همینجاست که بهانهها را به میدان میفرستند که این جنگ نیابتی ایران است و ما به چنین جنگی کمک نمیکنیم. باور کنید اگر تشکر پرز درست باشد،کمک اعراب به آنها صرفاً برای حالگیری از ایران است، نه کمک به تقویت صهیونیستها. آن روی سکه برایشان مهمتر از آینده صهیونیسم است.
5- برخی کشورهای عربی همچون قطر و عربستان کمکهای مالی قابل توجهی به فلسطینیان میکنند اما با آنان شرط میکنند که این کمکها بشردوستانه است و باید صرف بهداشت و تحصیل و... شود و نباید در جنگ به کار گرفته شود، لذا این موضوع هم نشاندهنده تعهد اعراب به غرب مبنی بر بیزاری از هرگونه جنگی با صهیونیستهاست. بنابر این مرجعیت مالی اعراب به مرجعیت اعزام نیروی انسانی یا حمایت از جنگ نظامی گروههای مقاومت تبدیل نمیشود و علت آن ترس از وارد شدن به میدانی است که عاقبت تاج و تختهای موروثی را به باد خواهد داد.
بنابر این اعراب امروز مأموریت خود را «معکوسسازی تحقیر» علیه ایران میدانند. بدین معنی که تحقیر خود در مقابل صهیونیستها را (که موجب خاطرجمعی صهیونیستها شده است) به لجاجت علیه ایران تبدیل کردهاند و به جای حمایت از منافع اعراب و ضربه به منافع صهیونیسم به دنبال ضربه به منافع ایران و همپیمانان آن هستند. روی دیگر این سکه نیز تأمین منافع صهیونیستهاست و شاید تشکر پرز از آنان به همین دلیل باشد. وقتی سوریه و حزبالله وارد یک جنگ ناخواسته و فرسایشی میشوند، وقتی عراق در آتش و خون میسوزد، معنیاش آن است که پول و نیروی انسانی اعراب در صدد حذف یا کاهش قدرت مقاومت در مقابل صهیونیستهاست و باید گفت اعراب در تضعیف جبهه مقاومت در مقابل صهیونیستها قدری توفیق داشتهاند. بنابر این دلیل قدردانی پرز را باید در این نقطه فهمید. پرز آدم واقعگرایی است و این را بارها نشان داده است.
همانگونه که اعتراف کرد خمینی در پشت مرزهای اسرائیل خیمه زده است، امروز نیز از سران عرب تشکر میکند. تشکر بابت چی؟ بابت قول سکوت در ماجرای غزه و به راه انداختن جنگ در عراق و سوریه و لبنان برای تحلیل رفتن جبهه مقاومت. آقای پرز قدردانی شما بجاست نمکنشناسی نکردی. رهبران اعراب را خوب تنظیم میکنی و خوب مدیریت میکنی. ما در اینجا شما را به عنوان دشمن خود تحسین میکنیم.
حمایت:پیام های راهبردی در مسلح کردن کرانه باختری
«پیام های راهبردی در مسلح کردن کرانه باختری»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رمضان امسال با دانشجویان، با اشاره به جنایات وقیحانه رژیم صهیونیستی در غزه و حمایت دولت آمریکا از این رژیم فرمودند: «ما معتقدیم کرانه باختری نیز باید مانند غزه مسلح شود و کسانی که علاقهمند به سرنوشت فلسطین هستند در این زمینه فعالیت کنند». رهبر انقلاب در دیدار صدها نفر از مسئولان و قشرهای مختلف مردم و سفیران و کارداران کشورهای اسلامی در ایران، نیز با اشاره به نیاز مبرم مردم مقاوم و رنج دیده غزه به غذا، آب، دارو، امکانات بیمارستانی و بازسازی منازل، با تاکید دوباره بر این مسئله فرمودند: «این ملت برای دفاع از خود، به سلاح نیز احتیاج دارد».
آیت الله خامنه ای در بخش پایانی خطبه های نماز عید فطر هم به سخنان و تلاش سران سیاسی جبهه استکبار از جمله رئیس جمهور امریکا برای خلع سلاح حماس و جهاد اسلامی فلسطین اشاره کردند و فرمودند: «برخلاف نظر و تلاش حامیان رژیم کودککش صهیونیست، همه دنیا از جمله دنیای اسلام موظف است هر چه میتواند به تجهیز ملت فلسطین کمک کند».
اعلان سیاست تسلیح کرانه باختری از سوی رهبر انقلاب، در رسانههای داخلی و غربی بازتاب فراوانی داشت و کارشناسان سیاسی هر یک از دریچه نگاه خود به این موضوع پرداخته و ابعاد آن را بررسی نمودند. اما یکی از سوالاتی که ذهن کارشناسان را به خود مشغول داشته آن است که چرا این مواضع در شرایط فعلی اتخاذ و اعلان شده و چرا آیت الله خامنه ای در شرایط کنونی فرمان مسلح نمودن کرانه باختری را صادر کردند در این نوشتار با بهرهگیری از فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری به پاره ای از این دلایل و ابعاد این موضوع اشاره می شود.
خوشبختانه توطئه نابودی مقاومت در سوریه با هوشیاری مردم این کشور و رأی قاطع آنها در انتخابات به مقاومت به شکست انجامید. دشمنان اندیشیدند حال که نتوانستهاند طرح های خبیثانه خود برای شکستن کمر مقاومت در منطقه را به سرانجام برسانند، هدف بعدی خود را خلع سلاح مقاومت در غزه تعریف کنند. آنها با همه امکانات خود بیش از 20 روز غزه را کوبیدند، با این آرزو که تهدید راهبردی رژیم غاصب و اشغالگر صهیونیستی را دفع کنند. اما خوشبختانه به خاطر خطای محاسباتی نتوانستند برآورد درستی از میزان هزینه و فایده این اقدام به دست آورند و تاکتیکهای جدید مقاومت از حمله های دریایی و استفاده از پهپادها و به ویژه استفاده از تونل های زیرزمینی، آنها را با شرایط جدید و غافلگیرانه ای مواجه ساخت. سخنرانی رهبرانقلاب در جمع دانشجویان و اعلام راهبرد کلان تسلیح کرانه باختری، آب پاکی را بر دستان دشمنان ریخت و تهدید و چالش خلع سلاح مقاومت را به فرصت تبدیل کرد. ایشان اعلام کردند که غزه نه تنها خلع سلاح نخواهد شد، بلکه تمامی کسانی که به فلسطین علاقمند هستند به مسلح کردن کرانه باختری نیز کمک خواهند کرد و کرانه باختری نیز مسلح خواهد شد. لذا درگیریهای بعدی عملیات مسلحانه، در کرانه باختری خواهد بود. در درگیریها آینده باید منتظر ورود کرانه باختری به معادلات فلسطین باشیم.
آنها قصد خلع سلاح غزه را داشتند اما روند تحولات معکوس شد و باعث طرح موضوع تسلیح کرانه باختری و باز شدن جبهه جدیدی علیه رژیم صهیونیستی شد. پرواضح است که مخاطبان پیام رهبرانقلاب دو گروه دشمنان و علاقه مندان مردم فلسطین اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان و همه آزادیخواهان سراسر جهان هستند. طبیعی است که همه علاقمندان مردم فلسطین امکان مشارکت در فرایند مسلح کردن کرانه باختری را ندارند. همانطور که توانایی تسلیح غزه را نداشتند. با توجه به اینکه غزه به طور کامل محاصره است و حتی امکان عبور یک قوطی شیرخشک نیز وجود نداشت، با این حال غزه مسلح شد. برنامه دشمنان این بود که با کشتارهای وسیع مردم غزه و وارد آوردن تلفات انسانی و گسترده به مردم، فشار مضاعف روانی و انسانی را بر مقاومت تحمیل کنند و با تحلیل نیروی مقاومت در کوتاه مدت و نیز با افزودن هزینه مقاومت در چشم مردم، آنها را وادار به پذیرش مصالحه خفت بار کنند. حال در غزهای که تحت محاصره جنایت کارانه، وحشیانه و توطئه ضداسلامی و ضدبشری است و امکان ورود کمترین امکاناتی وجود ندارد، دشمن صهیونیستی تا دندان مسلح، ذخایر تسلیحاتیاش رو به اتمام است و به استفاده از ذخایر راهبردی و پنهان آمریکا روی آورده است. در این شرایط این غزه است که هنوز مقاومت می کند و به حملات ادامه می دهد و نکته جالب تر اینکه این مقاومت غزه است که آتش بس را نمیپذیرد. تمامی طرحهایی نیز که برای آتش بس و صلح پیشنهاد میشوند الزاما می بایست خواستها و مطالبات مقاومت را دربر بگیرند.
البته رهنمود رهبرانقلاب درخصوص مسلح کردن کرانه باختری میتوانست از کانال های مخفی به طرفهای غربی و نیز هوادار مردم غزه ارسال شود. اما در فرخوان و اعلانی عمومی و در نوبتهای متعدد و از طریق رسانه های عمومی اعلام شد. با غور در این باب میتوان پیامهای این راهبرد کلان را دریافت. بر اساس این راهبرد، شکست طرح خلع سلاح مقاومت به دشمن اعلام شد. این پیام که غزه نه تنها خلع سلاح نخواهد شد بلکه کرانه باختری نیز مسلح خواهد شد و مقاومت به مناطق دیگر نیز تسری خواهد یافت. برای برخی از کشورهای جهان اسلام نیز که کارنامه سیاه و ننگینی در این خصوص از خود ارائه کردند نیز این پیام را دارد که به رغم سکوت شما مقاومت همچنان ادامه دارد و قوی تر از قبل به راه پر افتخار خود ادامه خواهد داد. این راهبرد نشان داد که رژیم های عربی منطقه جزئی از توطئه غربی-عبری هستند. یکی دیگر از پیام های راهبرد اعلان عمومی از سوی رهبرانقلاب این است که جایگاه ایشان غیر از یک خطیب و سخنران است. این فراخوان نشان داد که ایشان درجایگاه ولی امر مسلین و فرماندهی و رهبری جهان اسلام به اعلام چنین راهبردی دست زده اند.
البته ایده تسلیح کرانه باختری از گذشته وجود داشته اما به چند دلیل تسلیح این منطقه بسیار دشوارتر جلوه می کند و تاکنون محقق نشده است. اول آنکه این منطقه در کنترل حکومت خودگردان است و این حکومت با آمریکا و رژیم صهیونیستی پیمان امنیتی و اطلاعاتی دارد. دوم اینکه نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی در آنجا حضور دارند، سوم اینکه اردن هم مرز کرانه باختری است؛ کشوری که هم پیمان آمریکا و رژیم صهیونیستی است. با توجه به این موارد در بدو امر امکان تسلیح کرانه باختری غیرممکن به نظر میرسد. ولی لزومی به گفتن نیست که همه کسانی که غزه را مسلح کردند اعم از طرفهای فلسطینی و غیرفلسطینی میدانند که چگونه باید کرانه باختری را مسلح کنند.
آفرینش:نان ایران در سفره همسایگان
«نان ایران در سفره همسایگان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اساساً مولفه جذابیت موجب گرایش افراد به مسافرتهای داخلی و خارجی میگردد. گاهی این جذابیت در راستای علایق افراد به تاریخ کهن و دستاوردهای تمدن بشری درطی سالیان دور قرار دارد، گاهی جاذبههای طبیعی همچون کوهها، جنگلها و دریاها، کویرها و حیات وحش مورد توجه است و بعضاً فراهم سازی امکانات رفاهی و تفریحی برای گردشگران به جذب آنها برای مسافرت کمک میکند. البته صنعت توریسم امروزه به حدی گسترده شده که شاهد توریستهای اقتصادی، هنری، آموزشی، پزشکی و... هستیم.
کشورما ایران بنا بر موقعیت جغرافیایی وشکل گیری اولین تمدنهای بشری درآن به لحاظ داشتن پتانسیلهای گردشگری و جذب توریسم از توان بالایی برخوردار است. در زمینه آثار باستانی و ابنیه تاریخی، یکی از بزرگترین گنجینههای بشری، بدون هیچ زحمتی دراختیارمان قرار گرفته که سالانه توریستهای بیشماری به خود جلب میکند. اگرچه بحث نگهداری و حفاظت از این ابنیه در کشور ما جای افسوس دارد، اما به هر تقدیر یکی از مولفههای جذب توریست میباشد که خود به خود برای کشورمان حاضر و آماده است.
در زمینه جاذبههای طبیعی نیز ما قدر نعمات خدادادی از سواحل مرجانی گرفته تا ماهورهای کویر و از جنگلهای سرسبز گرفته تا کوههای سربه فلک کشیده و اکوسیستمی چهار فصل را نمیدانیم و بی توجه به آن درحال تخریب محیط زیست هستیم. به لحاظ فراهم سازی امکانات رفاهی و تفریحی نیز جزء ضعیف ترین کشورهای گردشگر پذیر هستیم.
"براساس آمار در شرایطی که رشد سفر توریستهای خارجی به آنتالیای ترکیه در نیمه نخست سال 2014 نسبت نیمه نخست سال 2013 کاهش یافته است، ایرانیان از معدود ملیتهایی هستند که با افزایش سفر به آنتالیا مدیران هتل و صاحبان صنعت توریسم آنتالیا را از خطر ورشکستگی نجات دادهاند".
امروز صنعت توریسم موجب تحول اقتصادی در ترکیه و دیگر کشورهای همسایه ما گردیده است. حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس به سبب عدم دسترسی به جاذبههای گردشگری درحال ایجاد فضاهایی جذاب همچون پیست اسکی با برف هستند تا بتوانند گردشگران را به خود جلب کنند. این درحالی است که سواحل دریایی ایران از امارات و ترکیه بکرتر، وسیعتر و زیباتر هستند. اما آنچه وجه تمایز و اختلاف میان صنعت گردشگری ما با آنها گردیده، فراهم سازی امکانات رفاهی و ملاک قرار دادن خواستههای توریستها میباشد.
مدیران تورهای مسافرتی علت جذب و علاقه فراوان ایرانیان برای رفتن به ترکیه را در دسترس بودن هرآنچه که آنها برای تفریح لازم دارند، عنوان کردهاند. متولیان گردشگری در ترکیه با توجه به کشف نیازها و علایق ایرانیان، به تامین این خواستهها پرداخته و خیل عظیمی از مسافران ایرانی را هرساله به خود جلب می کنند. به طوری که امروز ترکها به "توریسم هتلی" روی آوردهاند. یعنی با فراهم سازی تمامی امکانات درهتل وپیرامون آن این اجازه را به مسافر نمیدهند تا وقت خود را جهت یافتن مکانها یا اقلام مورد علاقه صرف کند. ازاحداث پارکهای آبی و شهربازیها گرفته تا مراکز خرید و برگزاری کنسرتهای مجانی لب ساحل برای آنها، هرآنچه که علایق یک ایرانی را ارضا میکند در اطرافش فراهم میکنند.
حال بیایید کمی افسوس بخوریم به حال خودمان که با داشتن چند هزار کیلومتر ساحل در شمال و جنوب کشور، با هزاران هکتار جنگلهای بکر، با سلسله کوههای زیبا و مناطق کوهستانی، با کویرهای ماسهای و شنی، و... حتی در جذب مسافران داخلی نیز ناتوانیم. ما در چند روز تعطیلات نوروزی و مسافرتهای بین شهری با معظلات بسیاری در زمینه فراهم سازی امکانات اولیه رفاهی و اسکان مسافران مواجهیم.
ما در جذب جوانان برای حضور در لب سواحل جنوب و یا شمال، و برگزاری جشنوارههای مختلف و برگزاری کنسرتهای موسیقی و خوانندگان با مجوز هم مشکل داریم!. مسلماً نوع رفتار و عملکرد ما در حیطه گردشگری مناسب خواستهها و نیازهای گردشگران داخلی نبوده و نیست.
متاسفانه برخی درکشور توسعه گردشگری را به منزله ترویج بی بندوباری تلقی میکنند و با هرگونه حرکت و نوآوری دراین حیطه مخالفت میورزند. باید به این باور برسیم که هر مسافرت خارجی به منزله عیاشی نیست و هر ایرانی که به دنبال شادی و نشاط است بی بندوبار نیست!.
مردم خواستار تفریحات و امکانات رفاهی برای تخلیه انرژی و داشتن اوقاتی خوش هستند که متاسفانه در کشور ما این مسائل به دست فراموشی سپرده شده و حتی در لب دریاها نیز ما واهمه داریم که نکند اتفاقی بیفتد، لذا نیرویهای انتظامی و نظامی را در کنار مردم مستقر می کنیم تا برآنها نظارت داشته باشند! این عملکرد نامناسب ما با مردم و عدم فراهم سازی امکانات مورد نیازآنها سبب گرایش بیش ازحد به تورهای خارجی همچون ترکیه و تایلند گردیده است.
اگر براین امر واقفیم که زمینه فسادهای مختلف درکشورهای غیراسلامی برای گردشگران ایرانی وجود دارد، چرا زمینه را برای تامین خواستهها و امکانات تفریحی برای آنها فراهم نمی کنیم تا سالانه میلیون ها دلار ارز از کشورمان به سفره همسایگان سرازیر نشود؟ آیا ساختن هتلهای چند منظوره، ایجاد مراکز خرید، برگزاری جشنوارهها و کنسرتهای موسیقی انقدر سخت و ملال آور است؟!
شرق:کشتهها و اسرای اثرگذار
«کشتهها و اسرای اثرگذار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلی سبحانی است که ر آن میخوانید؛وقتی اسراییل جنگی با چنین حجمی را آغاز میکند، برای پایاندادن به آن و رفتن زیر بار آتشبس، نیاز به پارامترهای متعددی خواهد بود. فشار بینالمللی گسترده و بهویژه وجود خواست ایالاتمتحده در کنار آن، یکی از این مولفههاست. اگرچه آمریکا برای تامین امنیت اسراییل در حوزه سیاست خارجی خود متعهد شده است، اما تجربه به ما میگوید اگر هیات حاکمه این کشور به تصمیمی درباره اسراییل برسند میتوانند آن را تحمیل کنند. مساله دوم، به شرایط منطقه بازمیگردد که تغییر کلی معادلات حاکم در آن، این مولفه را نیز بلاموضوع کرده است. در گذشته چه مصر «مبارک» و چه مصر «مرسی» به اشکال مختلف از غزه حمایت میکردند و اسراییل بهواسطه داشتن رابطه با مصر و اهمیتی که بهعنوان «سرمایه سیاسی» به این رابطه میداد، نظر و فشار این کشور در موضوع غزه را در نظر داشت.
مصر «سیسی» نه مصر مبارک است و نه مصر مرسی و موضع آن در قبال مردم مظلوم غزه مشخص است. مولفه سوم به نقش «اتحادیه عرب» برمیگردد که معمولا چندساعت پس از چنین فجایعی، در سطوح مختلف تشکیلجلسه میداد. این مجموعه بهعنوان یک اتحادیه جهانی، حداقل صدای چنین اتفاقاتی را بازتاب میداد. امروز 27روز از تهاجم به غزه گذشته اما شما حتی نامی از این اتحادیه نمیبینید. «سازمان همکاریهای اسلامی» با 54 عضو و وجود «کمیته قدس» بهخاطر اختلافاتی که بین کشورها وجود دارد اقدامی انجام نداده و نامههای ایران نیز به ابتکار تبدیل نشده است. مولفه بعدی، وضعیت کشور سوریه است.
این کشور همواره جایگاهی بوده برای نیروهای مقاومت که صدای خود را به دنیا برسانند و بتوانند در آنجا موقعیت خود را تقویت کنند. این هم از میان رفته و عراق نیز بهعنوان یکی دیگر از حامیان مقاومت، درگیر جنگ فرقهای است. اینچنین است که فلسطینیها نسبت به ادوار گذشته، بیش از هر زمان دیگری احساس تنهایی میکنند. اتفاقا رصد همین شرایط، مشوقی برای اسراییل بهشمار رفته است. به نظر میرسد دو عامل نخست، تحتتاثیر فشار افکار عمومی و فجایعی که در شش بار حمله به پناهگاههای سازمان ملل رخ داده است، تا حدی به تحرک واداشته شده است اما برای آتشبس، کافی نیست. تنها عنصر باقیمانده که دارای اهمیتی قابلتوجه است، «مقاومت» است. خبر دستگیری یکی از افسران ارتش صهیونیستی و تاثیری که دهها کشته این رژیم در روزهای گذشته داشته، حتما در عقبنشینی اسراییل موثر خواهد بود. این جنازهها باید به شهرهای فلسطین اشغالی و شهرکها بازگردانده شود.
در دولتی که شرایط ناپایدار اجتماعی و روانی به دلیل نوع تشکیل آن، وجود دارد، خبرهایی که از اسارت افسران و کشتهشدن سربازان، حکایت دارند و خواهند داشت، بسیار اثرگذار است. جامعهشناسان و سیاستمداران اسراییلی بارها عنوان کردهاند مردم سرزمینهای اشغالی، شبها بیمناک از آینده به خواب میروند یعنی از فردا و فرداهای خود به جهت زندگی روی سرزمینهای اشغالشده و در خانههای غصبشده، بیاطلاع و نگران هستند. متاسفانه در شرایط فعلی، برای فلسطینیها، هیچ چشمانداز کارگشایی، جز مقاومت به چشم نمیخورد و در این میان، افزایش تعداد کشتهها و اسرای اسراییلی، میتواند پارامتری اثرگذار در مسیر دستیابی فلسطینیها به حقوق خویش باشد.
مردم سالاری:احزاب انتخاباتی یا انتخابات حزبی؟
«احزاب انتخاباتی یا انتخابات حزبی؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛این روزها، بخش مهمّی از اخبار مطبوعات و خبرگزاریهای سیاسی به نشستها و گفتوگوهای مربوط به نقد و بررسی قانون احزاب و چگونگی اصلاح آن اختصاص دارد. وزارت کشور نیز دستاندرکار نشست با جریانها و احزاب گوناگونی در اینباره است. شورای هماهنگی جبهه اصلاحات(به ریاست حزب مردمسالاری) نیز در این مورد نشستی را برگزار نمود. در تاریخ معاصر ایران و به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ظهور احزاب جدید نتیجه یک رخداد بوده است: انتخابات. به همین دلیل است که انتخابات را بهار احزاب مینامند. امّا بهاری که به جای رشد درختان تنومند و کهنسال، تنها موجب برآمدن شکوفههایی میشود که عمری کوتاه و تأثیری آنی دارند و حیات مفید آنها به مراتب از عمرشان کمتر است. احزابی که پیش از انتخابات متولّد میشوند، اگر به قدرت دست یابند، دچار اختلافات ناشی از تقسیم قدرت شده و اگر منشعب نشوند، رقابتها و جناحبندیهای درونی، آنها را منفعل خواهد کرد، اگر هم شکست خورند که تا انتخابات بعدی، به کُما میروند. احزابی هم که پس از پیروزی در انتخابات متولّد میشوند، آنچنان با رانتهای دولتی گره میخورند که به محض حذف از گردونه حاکمیّت، رگهای حیاتشان قطع میشود.
بنابراین مهمترین تصمیمی که درباره اصلاح قانون احزاب اتّخاذ میشود، باید اصلاح و تغییر رابطه احزاب و انتخابات باشد. تا زمانی که حضور احزاب در انتخابات به رسمیت شناخته نشود و به هر فردی اجازه نامزدی داده میشود نمیتوان به رشد و پایداری احزاب استخواندار و باتجربه امید داشت. از سوی دیگر، رشد قارچگونه احزابی که تعداد فعّالان برخی از آنها شاید کمتر از صد نفر باشد، نهتنها موجب تمسخر و استهزای فضای سیاسی میشود که بدبینی و بیاعتمادی جامعه به احزاب را گسترش میدهد. احزاب و جبهههایی که با نامهایی که در موارد زیادی شباهت بسیاری به هم دارند، پیش از انتخابات شکل گرفته و پس از انتخابات، محو میشوند.
در این میان باید رابطه موزونی میان احزاب فعّال با دو انتخابات سرنوشتساز مجلس شورای اسلامی و ریاستجمهوری برقرار شود. اوّل آنکه با این وضعیّت انتخابات مجلس که جایگاه نمایندگان در حدّ یک فرماندار و حتّی یک شهردار تنزّل یافته است، نمیتوان به رقابتهای حزبی به خصوص در استانهای کوچک پرداخت و اوّلین قدم در این راه، استانی شدن انتخابات مجلس در کنار افزایش اختیارات شوراهای شهر و روستا به مثابه پارلمانهای محلّی است. در صورت استانی بودن انتخابات مجلس، دیگر مردم یک استان نمیتوانند از نمایندگان حوزههای انتخابیه، توقّعات کوتاهمدّت، جزئی و مصداقی داشته باشند و احزاب سیاسی نیز با ارائه لیستهای شفاف و مشخّص استانی میتوانند با یکدیگر به رقابت بپردازند.
از سوی دیگر با افزودن شرط عضویّت در یکی از احزاب قانونیِ کشور به شرایط نامزدی در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری، جلوی ورود افراد بیتجربه و بیپشتوانه به این دو انتخابات مهم گرفته میشود. در مرحله بعد، در انتخابات ریاستجمهوری میبایست به احزابی اجازه حضور و فعالیّت انتخاباتی داد که درصد مشخّص و حدّ نصابی از کرسیهای مجلس را در اختیار داشته باشند، این مسئله نهتنها از ناهماهنگی و اختلافات میان این دو قوه خواهد کاست بلکه فرآیند مدیریتی کشور را از تغییرات ناگهانی و طوفانی حفظ خواهد کرد. به این ترتیب از یکسو شاهد تأسیس نظام انتخاباتِ حزبی در کشور خواهیم بود و از سوی دیگر، مانع از تولّد و رشد احزاب انتخاباتی میشویم که تنها به بهانه کسب صندلیهای بهارستان یا کُرسی پاستور وارد عرصه سیاسی کشور میشوند. در غیر اینصورت افرادی را به ریاستجمهوری برمیگزینیم که قطعنامه را کاغذپاره میخوانند و کسانی را به خانه ملّت خواهیم فرستاد که اِنپیتی(NPT) را اِمپیتی(MPT) مینویسند!
دنیای اقتصاد:سونامی گردشگری
«سونامی گردشگری»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن میخوانید؛تعطیلات متمرکز در ایران یک بار دیگر سونامی بزرگی خلق کرد. تمرکز زمانی تعطیلات تابستانی در روزهای اخیر و تمرکز مکانی تعطیلات در استانهای شمالی و برخی مناطق توریستی کشور رکورد جدیدی در ترددهای بین شهری خلق کرد که مسافران مسیر 3 ساعته شهرهای شمالی را گاه تا 17 ساعت طی کردند. آسیبشناسی این پدیده از زوایای مختلفی قابل بررسی است. به لحاظ اقتصادی این مساله هم از زاویه عرضه وهم از زاویه تقاضا قابل تحلیل است. در سمت تقاضا افزایش درآمد سرانه، افزایش تعداد خودروها، بهبود نسبی وضعیت جادهها و حملونقل شهری و ارتقای توسعه در مناطق مختلف کشور از مهمترین دلایل استقبال بیشتر مردم از سفرهای داخلی است.
ضمن آنکه 3 برابر شدن نرخ ارز در سالهای اخیر و افزایش نسبی هزینههای سفرهای خارجی در برابر سفرهای داخلی به گرایش بیشتر مردم به ایرانگردی در برابر جهانگردی منجر شده که خود میتواند تبعات مثبتی در رونق اقتصاد کشور و همچنین توزیع بهتر منابع از شهرهای بزرگ و برخوردار به سمت شهرهای کوچک و محروم داشته باشد.
در بخش عرضه به دلایل مختلف هنوز سرمایهگذاری مناسبی در بخش گردشگری رخ نداده است. یکی از مهمترین دلایل آن را باید اقتصاد تکمحصولی وابسته به نفت دانست که بسیاری از بخشهای سودآور و دارای پتانسیل برای کسب منابع ارزی را مورد غفلت قرار داده است. وضعیت سرمایهگذاری در صنعت توریسم کشور آنچنان است که اکنون در بسیاری از مناطق پرتردد کشور حتی دسترسی به سرویسهای بهداشتی امکانپذیر نبوده یا این سرویسها با استانداردهای جهانی تفاوتهای آشکاری دارند. این معضل نه تنها در مراکز عمومی، سیاحتی و گردشگری، بلکه گاه در هتلهای پنج ستاره کشور هم خود را نشان میدهد؛ بهگونهای که بسیاری از راهنمایان تورهای مسافرتی از قبل به مسافران در مورد آن هشدار میدهند.
یکی از مشکلات مهمی که بالاخص در سونامی اخیر گردشگری در تعطیلات عید سعید فطر خود را نمایان ساخت، تمرکز زمانی محدود در سفرهای داخلی است که این عامل همراه با عدم استفاده مناسب از تمام مناطق توریستی کشور مشکلات بزرگی خلق کرد. مدیریت تعطیلات و اوقات فراغت بهمنظور حل این مشکل از اهمیت بسزایی برخوردار است. قسمت عمده مسافرتهای مردم در تعطیلات صورت میگیرد و طراحی جدید تعطیلات ادارات، مدارس و استفاده کامل از مرخصیها میتواند به الگوهای جدیدی در سفرهای داخلی منجر شود.
در ایران مجموع تعطیلات مذهبی، ملی و انقلابی ۲۵ روز است (به غیر از موارد استثنایی مربوط به گردش سال قمری و ۳۵۴ روزه بودن سال) که با در نظر گرفتن ۵۲ روز جمعه، مجموع تعطیلات رسمی در کشورمان ۷۷ روز است. اگر روزهای پنجشنبه را بهصورت نیمه تعطیل در نظر بگیریم، تعداد کل روزهای تعطیلات به ۱۰۳ روز میرسد. نظر به اینکه تعطیلات آخر هفته در بسیارهای از کشورهای جهان به صورت دو روز تعطیلات رسمی محسوب میشود، ولی ایران به لحاظ رسمی فقط یک روز در هفته تعطیلات رسمی دارد، با این ملاحظه تعداد روزهای تعطیلات رسمی در ایران از بسیاری از کشورهای جهان کمتر است. بررسی مقایسهای تعطیلات در کشورهای مختلف جهان نشان میدهد، یمن با 67روز و ایران با 77 روز تعطیلات رسمی و آخر هفته دارای کمترین تعطیلات کلی و آذربایجان و عراق با 129 و 128 روز تعطیلات رسمی و آخر هفته دارای بیشترین تعطیلات کلی هستند. کم بودن نسبی تعطیلات در ایران و تمرکز آن در ایام خاص سال به تقاضای شدید مسافرت در آن ایام منجر شده که امکانات محدود گردشگری و تمرکز گردشگران در مناطق خاصی از کشور به سونامی بزرگی منجر میشود که همه مسافران این ایام، صحنههای تلخ آن را شاید برای سالها در خاطر داشته باشند.
ایجاد عدم تمرکز در تعطیلات در حوزههای مختلف جغرافیایی در کشور میتواند یکی از راهکارهای پیشنهادی باشد. برای مثال میتوان با تعریف تعطیلات زمستانی در مناطق سردسیر و تعطیلات تابستانی در مناطق گرمسیر فرصتهای جدیدی در صنعت گردشگری در کشور ایجاد کرد. در تعطیلات زمستانی مناطق سردسیر، ساکنان این مناطق میتوانند به نواحی جنوبی کشور مسافرت کنند و در عوض در تعطیلات تابستانی مناطق گرمسیر، ساکنان این مناطق میتوانند به نواحی خنکتر کشور واقع در غرب و شمال غرب بروند. ضمن آنکه این سفرها عمدتا در زمان غیر پیک سفرهای داخلی انجام میگیرد و درمجموع به افزایش بهرهوری منابع و امکانات موجود گردشگری کشور خواهد انجامید.
اکنون گردشگری در جهان یکی از بالاترین نرخهای رشد در بین صنایع پیشرو را دارد و سرمایهگذاری و برنامهریزی مناسب در این زمینه هم به لحاظ تامین بیشتر منابع ارزی وهم به لحاظ توزیع بهتر درآمد در مناطق مختلف کشور از اهمیت زایدالوصفی برخوردار است. تقاضای بالفعل گردشگران داخلی و تقاضای بالقوه گردشگران خارجی میتواند موتور محرک مناسبی برای رشد این صنعت در سالهای آتی باشد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد