یکی از پروندههایی که رسیدگی کردم، مربوط به پسری جوان بود که به دلیل عصبانیت دست به قتل زده و از محل فرار کرده بود. پسر جوان چند روز بعد از حادثه به دفترم آمد و خودش را تسلیم کرد.
آن روز در اداره آگاهی و در حال بازجویی از یک متهم بودم که تلفن ویژه قتل به صدا درآمد و مامور کلانتری بهارستان، گزارش قتل پسر جوانی را به من داد. او گفت لحظاتی قبل چند پسر جوان در خیابان مجاهدین اسلام با هم درگیر شدهاند و یکی از آنها به نام رحمت با دو ضربه چاقو مجروح و بعد از انتقال به بیمارستان فوت شده است. بعد از گرفتن آدرس بلافاصله با تیمی از کارآگاهان ویژه مبارزه با قتل و عوامل تشخیص هویت از اداره آگاهی به طرف بیمارستان حرکت کردیم. یکی از ماموران گفت: «دقایقی قبل از طریق تماس مردمی از درگیری چند پسر جوان در خیابان مجاهدین اسلام باخبر شدیم و به محل حادثه رفتیم که آنجا با پیکر خونین پسری جوان روبهرو شدیم که با اصابت دو ضربه چاقو بشدت زخمی شده بود و خونریزی شدیدی داشت.» همزمان با ارسال جسد به بیمارستان به تحقیق پرداختیم و مشخص شد افراد حاضر در این درگیری همگی بعد از حادثه از محل گریختهاند. پزشکی قانونی هم در اولین معاینهها اعلام کرد مقتول بر اثر اصابت چاقو به گردنش جان باخته است. در ادامه به محل حادثه رفتم تا با تحقیق میدانی سرنخی از عوامل این درگیری پیدا کنم. خوشبختانه تحقیقات در محل حادثه نتیجه داد و معلوم شد شرکتکنندگان در این درگیری، همگی اهل همان محل هستند. یکی از شاهدان که درگیری را از نزدیک دیده بود، دو نفر را به نامهای سیروس و مجتبی که از دوستان مقتول بودند به من معرفی کرد. دستور دادم این دو نفر را برای بازجویی شناسایی کنند. در حالی که هنوز چند ساعتی از حادثه نگذشته بود، ماموران پلیس سیروس و مجتبی را دستگیر کردند. سیروس در بازجویی، قاتل را به نام پیمان معرفی کرد. سیروس گفت: «پیمان و رحمت از مدتها قبل با هم مشاجره لفظی داشتند اما تا روز حادثه هرگز با هم درگیر نشده بودند. روز حادثه من و رحمت و مجتبی قرار داشتیم همدیگر را در خیابان مجاهدین اسلام ببینیم و بعد با هم به سینما برویم. وقتی به محل قرار رسیدیم، در حال حرف زدن بودیم که پیمان با دو نفر از دوستانش به نامهای مسعود و سعید با موتورسیکلتی کنار ما توقف کردند. آنها هر سه از موتور پیاده و بدون هیچ حرفی با ما درگیر شدند. ما با یکدیگر در حال کتککاری بودیم که ناگهان رحمت فریاد زد چاقو خوردم. وقتی برگشتم، رحمت غرق در خون بود و پیمان هم با چاقوی خونی که در دستش داشت بسرعت با موتور فرار کرد. بعد از این حادثه بلافاصله به پلیس و اورژانس زنگ زدیم و وقتی پلیس و اورژانس رسید ما هم از ترس فرار کردیم.»
ماموران پلیس بعد از اعتراف این متهم و دوستش موفق شدند سعید و مسعود را در عملیاتی بازداشت کنند اما بررسی بعدی نشان داد متهم اصلی از محل زندگی اش به مکان نامعلومی گریخته است. بعد از این ماموران پلیس جستجو برای شناسایی مخفیگاه پیمان را آغاز کردند. در حالی که دو روز از حادثه گذشته بود و من در شعبه در حال بازجویی از متهمان بودم، پسر جوانی اجازه ورود خواست و من هم اجازه دادم تا وارد شود. او خودش را پیمان معرفی کرد و گفت آمده است تا خودش را تسلیم کند. باورم نمیشد قاتل با پای خودش به شعبه آمده باشد اما متهمان دیگر نیز هویت او را تائید کردند. سپس از او بازجویی کردم.
پیمان با چشمانی گریان گفت: «روز حادثه با سعید و مسعود در پارک محلهمان نشسته بودیم که سعید گفت رحمت مدتی قبل پشت سر من بدگویی کرده و دشنام داده است. با شنیدن این حرفها عصبانی شدم و تصمیم گرفتم سراغ رحمت بروم و با او درگیر شوم. به همین دلیل ما سه نفری با موتور به پاتوق مقتول و دوستانش رفتیم. ابتدا بین ما مشاجره لفظی درگرفت، اما بعد با هم درگیر شدیم. هنگام درگیری من زیر دست و پایشان بودم که چاقویم را از جیبم در آوردم و ضربهای به دست مقتول زدم. ضربه دوم را میخواستم به صورتش بزنم که به گردنش خورد. او نقش زمین شد و خون از گردنش فوران زد و من از ترس فرار کردم. بعد از این هر شب کابوس میدیدم و عذاب وجدان رهایم نمیکرد تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم و از این کابوس وحشتناک خلاص شوم.»
بازجویی از پیمان چند ساعتی طول کشید و بعد هم او را همراه دیگر متهمان در اختیار کارآگاهان قرار دادم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد