گفت‌وگو با دکتر فربد فدایی، روانپزشک

دوری از جرم با «ندای وجدان»

«عذاب وجدان دارم»، «از عذاب وجدان نمی‌توانم شب‌ها بخوابم»، «به علت عذاب وجدان تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم»... این جملات و نظایر آن را تاکنون بارها از زبان متهمان بویژه متهمان به قتل شنیده‌ایم اما آنچه «عذاب وجدان» نامیده می‌شود، نتیجه چیست و چرا برخی مجرمان بدون احساس ناراحتی و گناه دست به جرم می‌زنند؟ در گفت‌وگو با دکتر فربد فدایی، روان‌پزشک‌ به بررسی این موضوع پرداخته‌ایم.
کد خبر: ۷۰۳۰۰۷
دوری از جرم با «ندای وجدان»
وجدان کلمه‌ای است که زیاد استفاده می‌شود اما آیا می‌توان برای آن تعریفی علمی داشت؟

روان انسان از سه قسمت تشکیل شده است؛ نخستین قسمت عبارت است از «نهاد» که مرکز غرایز و وظیفه آن برآوردن نیازهای غریزی و رفع تنش‌ها به هر قیمت است و در این راه به الزامات علت و معلولی و زمان و مکان توجه ندارد و جنبه ناخودآگاه دارد. بخش دیگر روان عبارت است از «من» که قسمت منطقی روان انسان را تشکیل می‌دهد به طوری که واقعیات جهان بیرون را می‌سنجد، توانایی‌های فرد را ارزیابی و با توجه به این دو، تصمیم‌گیری و اقدام می‌کند. سومین بخش روان عبارت است از «فرامن» که جایگاه وجدان و اخلاقیات است و بایدها و نبایدهای اجتماعی و ارزش‌های جامعه را درون‌سازی کرده است. «نهاد» از بدو تولد وجود دارد و پس از آن «من» شکل می‌گیرد سپس از حدود سنین پیش از مدرسه وجدانیات نیز شروع به عرض اندام می‌کند. سلامت روانی وابسته به وجود هر سه این بخش‌ها، هماهنگی آنها و پیشبرد امور به صورت گروهی با هدایت بخش منطقی روان است. در تعدادی از افراد جامعه بخش وجدانی و اخلاقی شکل نمی‌گیرد و دلیلش نیز آن است که نمونه یا آموزگاری که ارزش‌های اخلاقی را باید به کودک بیاموزد، وجود نداشته است یا اگر هم بوده به وظیفه خود بخوبی عمل نکرده است، در سابقه اغلب بزهکاران می‌بینیم که در یک دوره حساس رشدی یعنی از حدود سه تا هفت سالگی که زمان شکل‌گیری وجدانیات است، از داشتن پدر مناسب و آموزگار مسائل اخلاقی بی‌بهره بوده‌اند، بنابراین وجدانیات در آنها شکل نگرفته است، اصول معنوی در زندگی آنها نقشی ندارد و هر آنچه را که «نهاد» بخواهد که عموما هم مسائل مادی یعنی برآوردن غریزه‌های خوردن، خشم، شهوت، ثروت و مال است، انجام می‌دهند. این خواسته‌ها توسط «من» یعنی بخش دوم روان ارزیابی می‌شود و در صورتی که فرد مانعی بر سر راه خود نبیند، بدون آن‌که چیزی به نام ندای وجدان و اصول اخلاقی وجود داشته باشد آن را انجام می‌دهد. بنابراین چنین می‌توان گفت که در افراد تبهکار و بزهکار از آنجا که بخش وجدانی رشد نکرده است غرایز در فرد ایجاد انگیزه می‌کند و بخش منطقی روان هم به دنبال اجرای تمایلات غریزی می‌رود و نتیجه به صورت ضرب و جرح، قتل و غارت، تجاوز، اختلاس، فریب و دروغ جلوه می‌کند.

با توجه به گفته‌های شما وجدان در سنین بین سه تا هفت سالگی رشد می‌کند. فرد در این سنین در خانواده حضور دارد و بعد از این سنین است که وارد جامعه کوچکی به نام مدرسه و کم‌کم جوامع بزرگ‌تری مانند همسالان و دوستان و... می‌شود، اگر خانواده در این زمینه کم‌کاری کرد، جامعه چگونه می‌تواند کمبودها را جبران کند؟

گرچه تغییر دادن شخصیت افراد بسیار مشکل است، اما به هر حال وجود سرمشق‌های مناسب در مدرسه و جامعه تا حدودی می‌تواند از طریق یادگیری و نمونه‌برداری به اصلاح ذهنیت و رفتار افراد کمک کند. بنابراین اگر آموزگاران و افرادی که در سطح جامعه توسط رسانه‌ها مطرح می‌شوند نماینده گفتار و رفتار شایسته باشند، کودک و نوجوان هم با توجه به انگیزه‌ای که برای تقلید و نمونه‌برداری دارد از آنها خواهد آموخت، اما اگر این افراد رفتار شایسته‌ای نداشته باشند، کودک و نوجوان نیز به دنبال رفتار آنها خواهند رفت. تمایل زیادی که گاهی در بین کودکان و نوجوانان برای آن‌که بازیگر،خواننده یا فوتبالیست شوند ناشی از توجه بیش از حد رسانه‌ها به چنین قشرهایی است؛ به نحوی که کودک و نوجوان آنان را سرمشق و نمونه خود قرار می‌دهد.

این‌که می‌گویند فلانی عذاب وجدان دارد، یعنی چه؟

بخش‌های مختلف روان ممکن است خودآگاه یا ناخودآگاه باشند، برای نمونه «نهاد» کاملا ناخودآگاه است. «من» یا قسمت منطقی ذهن انسان به طور عمده خودآگاه است و بخش کوچکی از آن که ساز و کارهای دفاعی روانی را تشکیل می‌دهند و در واقع برای توجیه خطاهای فرد است، جنبه ناخودآگاه دارد، اما وجدان و اخلاقیات که بخش سوم روان را تشکیل می‌دهد به طور عمده جنبه ناخودآگاه دارد یعنی ما اصول اخلاقی را که در ذهن‌مان نهادینه شده است بدون این‌که اراده کنیم به کار می‌بریم، اما بخش کوچکی از «فرامن» جنبه خودآگاه دارد که به نام «ندای وجدان» خوانده می‌شود یعنی زمانی که فرد تحت تاثیر انگیزه‌های غریزی می‌خواهد کار خلافی را انجام دهد، گاهی اوقات به صورت خودآگاه ذهن به او نهیب می‌زند که این کار تو اشتباه است. آیا حضور خداوند را نمی‌بینی؟ به این مساله ندای وجدان گفته می‌شود.

با توجه به گفته‌های شما اگر نخواهیم بگوییم همه مجرمان آیا بیشتر مجرمان افراد بی‌وجدانی هستند؟

نتیجه منطقی که از این بحث می‌توان گرفت این است که در افراد بزهکار که به صورت عادتی مرتکب جرم و جنایت می‌شوند و رفتارهای قانون‌شکنانه برایشان جنبه اصل و قاعده دارد، وجدان رشد نکرده است، اما برخی افراد هستند که بر حسب مسائل عاطفی ناگهانی ممکن است در طول زندگی خود یک‌بار یا دو بار مرتکب جرمی شوند که در این صورت آنها رفتار قانون شکنانه انجام داده‌اند، اما عنوان شخص ضداجتماعی را نمی‌توان به آنها داد.

یعنی افرادی که مجرم حرفه‌ای نیستند، بعد از ارتکاب جرم دچار عذاب وجدان می‌شوند؟

همین طور است. افرادی که احساس پشیمانی می‌کنند؛ در این دسته قرار می‌گیرند. در حالی که در شخصیت‌های ضداجتماعی که مجرمان حرفه‌ای و عادتی هستند هیچ‌گونه احساس پشیمانی وجود ندارد و حتی از قانون‌شکنی خود لذت می‌برند و به آن افتخار می‌کنند.

آیا چنین افرادی قابل اصلاح هستند؟

گرچه همیشه امیدواریم بتوان رفتارهای غلط را اصلاح کرد، اما متاسفانه بیشتر مجرمانی که شخصیت ضداجتماعی دارند، از تجربه‌های ناخوشایند پند نمی‌گیرند. آنان نمی‌توانند با قربانیان همدلی کنند و انسان‌ها و موجودات زنده دیگر از نظر آنها فقط وسیله هستند. چنین افرادی نوعی حالت دیگرآزارانه دارند که از آن لذت می‌برند و حتی آزار دادن جانوران در زندگی بیشتر مجرمان عادتی دیده می‌شود. بنابراین اگر کودکی تمایل به اذیت و آزار جانوران داشت یا کودکان کم‌سن و سال‌تر از خود را مورد آزار قرار می‌داد، باید خیلی مراقب بود و بررسی کرد. اگر این وضع حاکی از تمایلات ضداجتماعی باشد در دوران کودکی قابل درمان است، اما در دوران بزرگسالی تقریبا درمانی برای آن وجود ندارد و با این موضوع صرفا به عنوان یک مساله اخلاقی می‌توان روبه‌رو شد به نحوی که افراد مجرم عادتی به عنوان فرد قانون‌شکن محاکمه و مجازات شوند.

بنابراین وجدان را می‌توان در فرد رشد داد، اما این کار چگونه باید انجام شود؟

در شکل‌گیری وجدانیات نقش خانواده بسیار موثرتر و پررنگ‌تر از اجتماع است. زمانی که وجدانیات شکل می‌گیرد، کودک به صورت عمده در خانواده به سر می‌برد. وجود پدری که خود مظهر رفتارهای اخلاقی باشد و به صورت آشکار و ضمنی قواعد اخلاقی و مقررات را رعایت کند برای شکل‌گیری وجدان بسیار مهم است و در واقع رفتار پدر و مادر بهترین نمونه کودک برای انجام رفتارهای اخلاقی است در غیر این صورت اگر پدر و مادر خود دروغ بگویند، پرخاشگری و به یکدیگر بی‌احترامی کنند، اما در کلام و زبان به کودک خود درباره رفتارهای خوب، نصیحت کنند، بی‌تاثیر خواهد بود. کودک از طریق مشاهده و دیدن، خیلی بیشتر می‌آموزد تا از طریق گوش دادن. (ضمیمه تپش)

شاهد حلاج

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها