گفت‌وگو با قاتل بخشیده شده

بی‌گناه هستم

گفت‌وگو با قاتل بخشیده شده

سعی می‌کنم خوب زندگی کنم

تحمل سال‌ها زندان آن هم در حالی‌که هر لحظه ممکن است حکم قصاص اجرا شود، هژیر را پیر کرده‌ است. موهای سفید و هیکل خمیده‌اش نشان می‌دهد روزهای سختی را پشت‌سر گذاشته‌ است. هژیر بعد از سال‌ها تلاش خانواده‌اش موفق به جلب رضایت اولیای‌دم شد. او که دو هفته قبل در شعبه 74 دادگاه کیفری ‌استان تهران به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه شده ‌است، در پاسخ به پرسش‌های تپش داستان زندگی‌اش را می‌گوید.
کد خبر: ۶۹۶۶۵۴

چند سال است در زندان هستی؟

بیشتر از چهار سال. واقعا روزهای بدی بود.

تو هم کار بدی کردی به هر حال باعث مرگ یک نفر شدی؟

بله قبول دارم، اما قصدم این نبود که او را بکشم. یک اتفاق بود.

اما تو چاقو داشتی.

قبول دارم، اما فردی که اول حمله کرد، مقتول بود.

از قبل با هم درگیری داشتید؟

نه ، من اصلا او را نمی‌شناختم و در درگیری هم نبودم. نگهبان مجتمع ما با او درگیر شده‌ بود.

تعریف کن درگیری چگونه آغاز شد؟

درگیری به خاطر این بود که نگهبان ساختمان اجازه نداده ‌بود مرد جوان وارد ساختمان شود. مجتمع عمومی بود، اما در آن ساعت هیچ کس اجازه ورود نداشت. مرد جوان با نگهبان درگیر شد و بعد از پایان درگیری هم مجتمع را ترک کرد.

یعنی تو در درگیری اول حضور نداشتی؟

نه من آنجا نبودم و اصلا هم این موضوع به من ربطی نداشت.

پس چطور شد که وارد درگیری شدی؟

چند دقیقه بعد از این که دعوای اول تمام شد، من که در لابی نشسته‌ بودم متوجه صدا شدم. همین که بلند شدم ببینم چه اتفاقی افتاده ‌است آن فرد به سمت ما آمد. بیرون رفتم و دیدم آنها چند نفر هستند مرد جوان بعد از درگیری با نگهبان بیرون رفته و با دوستانش برگشته‌ بود. آنها به سمت ما حمله کردند من هم قصدم این نبود که ضربه‌ای بزنم و آن فرد را بکشم فقط خواستم جلوی ضرباتی را که به سمتم می‌آمد، بگیرم که این اتفاق افتاد.

چند ضربه زدی؟

من فقط یک ضربه زدم. متاسفانه ضربه به جای حساس خورد و باعث مرگش شد.

اگر قصد نداشتی به مقتول ضربه بزنی، چرا به او کمک نکردی؟

بعد از این که مجروح شد، او را بلافاصله به دکتر رساندیم، اما کار از کار گذشته ‌بود و من هم بازداشت شدم.

چرا همراه خودت چاقو برده‌ بودی؟

چاقو نبرده‌ بودم. آن را از اتاق نگهبانی برداشتم. فکر کردم وقتی آنها چاقو را ببینند، می‌ترسند و می‌روند، اما اشتباه کردم مرد جوان جلو آمد و در کشمکش بین ما ضربه به بدنش خورد.

یعنی می‌خواهی بگویی از خودت دفاع کردی؟

بله از خودم دفاع کردم. هرچند رضایت گرفتم، اما واقعا کارم دفاع بود. البته من نمی‌دانم قانون درباره دفاع مشروع چه می‌گوید، اما زمانی که آنها به نگهبانی حمله کردند، من می‌خواستم آنها را دور کنم.

تو هم نگهبان بودی؟

نه سمتی نداشتم، اما در آن زمان آنجا بودم و آنها حمله کردند. من هم از خودم دفاع کردم آنها که از من نپرسیدند چه کسی هستی و حالا تو کنار برو ما می‌خواهیم نگهبان را بزنیم. یکدفعه حمله و همه چیز را خراب کردند، اما چون من چاقو داشتم و آنها چوب، گفتند این دفاع مشروع نیست. با این حال فکر می‌کنم هر کسی جای من بود، آنقدر می‌ترسید که نمی‌توانست در آن لحظه درست تصمیم بگیرد.

گفتی نگهبان آن مجتمع نبودی پس آنجا چکار می‌کردی؟

به دیدن شخص دیگری رفته بودم به نگهبان هم سر زدم که متاسفانه همزمان این اتفاق افتاد.

ازدواج کرده‌ای؟

بله وقتی زندانی شدم همسر داشتم. خوشبختانه زن مهربان و صبوری دارم. او تمام این سال‌ها کنارم بود و مرا تنها نگذاشت. هر هفته به ملاقاتم می‌آمد و امیدواری می‌داد.

در تمام این سال‌ها امیدوار بودی اولیای دم تو را ببخشند؟

راستش را بخواهید اصلا امیدوار نبودم. همیشه فکر می‌کردم اتفاق بدی در انتظارم است و وقتی در دادگاه اصرار کردند حتما باید قصاص شوم، انگار دنیا روی سرم خراب شد.

از مرگ می‌ترسی؟

از مرگ نمی‌ترسم مثل هر آدم دیگری من هم یک روز می‌میرم، اما این که به عنوان یک قاتل بمیرم واقعا بد بود. کابوس طناب‌‌دار لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد. واقعا از این نوع مرگ می‌ترسیدم.

چطور شد که توانستید رضایت بگیرید؟

خانواده‌ام خیلی تلاش کردند، بخصوص پدرم که زحمت زیادی کشید و افراد زیادی را واسطه کرد. ما با چند‌ نفر طرف بودیم. شاید اگر فقط مادر و پدر مقتول بودند، زودتر می‌شد رضایت گرفت.

مقتول، همسر و فرزند داشت؟

نه او مجرد بود، اما اتفاقی افتاد که باعث شد ورثه زیاد شود و پدرم مجبور بود با همه مذاکره کند به همین دلیل هم خیلی سخت بود.

چطور توانستی رضایت آنها را بگیری؟

چند سال در زندان بودم پدر مقتول که زنده بود، درخواست اجرای حکم هم کرده بود وقتی مادر مقتول فوت کرد، پدرم با فرزندان او مذاکره کرد. می‌گفتند مادرشان بر قصاص خیلی اصرار داشته و از ناراحتی فوت کرده ‌است. با این حال پدرم خیلی تلاش کرد و بالاخره آنها راضی شدند و پدرشان را هم راضی کردند.

دیه هم پرداخت کردی؟

بله اما مرگ و زندگی من دست آنها بود. به هر حال ما راضی بودیم و مشکلی نداشتیم. هرچند خانواده‌ام تحت فشار قرار گرفتند و خیلی اذیت شدند، اما به خیر گذشت. ضمن این که باز از اولیای‌دم خیلی تشکر می‌کنم که رضایت دادند، از خانواده خودم هم تشکر می‌کنم آنها خیلی زحمت کشیدند و اگر کمک‌هایشان نبود، من نجات پیدا نمی‌کردم.

روزهایت را در زندان چطور می‌گذرانی؟

روزهای خیلی سختی را گذراندم، همیشه اضطراب داشتم. در زندان هر یک ساعت به اندازه یک سال می‌گذرد. واقعا سخت بود. چیزی که باعث شد بتوانم دوباره به زندگی برگردم و بخشیده ‌شوم، توبه کردنم بود. در زندان خیلی عبادت کردم و از خدا خواستم به خاطر خانواده‌ام که برایم زحمت کشیده‌اند، مرا ببخشند و دل اولیای‌دم را هم به رحم بیاورد. خدا را شکر که دعاهایم قبول شد. هر ‌آدمی با نزدیک شدن به خدا تنهایی‌اش از بین می‌رود و به آرزوهایش می‌رسد و بر سختی‌هایش غلبه می‌کند. من هم با لطف خداوند توانستم زندگی‌ام را از نو بسازم و وقتی از زندان بیرون بروم می‌خواهم کنار خانواده‌ام باشم و از این به بعد زندگی آرامی برای خودم و آنها درست کنم.

اگر از زندان آزاد شوی و دعوایی اتفاق بیفتد یا این که اعتراضی شود، باز هم حمله می‌کنی؟

گذراندن این سال‌ها در زندان آنچنان تنبیه‌ام کرده ‌است که دیگر به سمت چاقو نروم. من آن موقع نمی‌دانستم چاقویی که دستم است، چقدر خطر دارد و چطور من و مقتول را به دردسر می‌اندازد. هیچ وقت دعوا نخواهم کرد حتی وقتی در زندان هم دعوایی پیش می‌آمد کنار می‌کشیدم. در زندان خیلی زندانی خوبی بودم و همه مسئولان از من راضی بودند.

به گفته خودت آنچه باعث شد عصبانی شوی، هجوم مقتول به سمت تو و دوستانت بود، اما واقعا فکر می‌کنی ارزشش را داشت این طوری بخواهی مقابله کنی؟

از صمیم قلبم می‌گویم ارزشش را ندارد. آدم‌ها اگر بتوانند خشم‌شان را کنترل کنند، به دردسر نمی‌افتند. خدا را شکر من به این نکته رسیده‌ و توانسته‌ام دوباره به زندگی برگردم. سال‌های خوبی از زندگی‌ام را از دست داده‌ام؛ سال‌هایی که می‌توانست تحولات زیادی در زندگی‌ام ایجاد کند، بچه‌دار شوم، در شغلم پیشرفت کنم و خاطرات شیرینی را برای خودم و خانواده‌ام رقم بزنم. متاسفانه از دست رفتن عمرم تاوان کاری بود که کردم و سعی می‌کنم از این به بعد خوب زندگی کنم.

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها