خراسان:مدعیان حقوق بشر کجایند؟!
«مدعیان حقوق بشر کجایند؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛پس از کشف جنازه ۳ اسرائیلی به این بهانه عمال رژیم صهیونیستی طی ۶ روز گذشته نه تنها یک نوجوان فلسطینی را زنده زنده در آتش سوزاندند بلکه بر اساس گزارش آسوشیتدپرس جنگنده های این رژیم هر پنج دقیقه غزه را بمباران می کنند و با استفاده از بیش از دو هزار تن مواد منفجره در این چند روز ۱۱۶۰ منطقه در غزه را هدف قرار داده و تا روز گذشته علاوه بر مجروح کردن هزار نفر، ۱۲۹ انسان بیگناه را قتل عام کرده اند و اسفبارتر این که ۳۰ کودک خردسال و تعداد زیادی زن از جمله قربانیان حملات صهیونیست ها به غزه هستند. پیکر بی جان ۳ کودک معلول در میان شهدا نشانه دیگری از اوج فاجعه و قساوت و بی رحمی جلادان رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه است مردمی که با مظلومیت هر چه تمامتر مورد ظلم و ستم و تجاوز و حمله جنگنده بمب افکن های پیشرفته صهیونیست ها قرار می گیرند و قتل عام می شوند. آن هم در قرنی که ادعای حقوق بشر گوش فلک را کر کرده و برخی از همین مدعیان برای حفظ ظاهر گاه به خاطر از بین رفتن یک حیوان عزا می گیرند. مردمی که از همه سرزمین آبا و اجدادی شان حالا تنها ۳۶۰ کیلومتر مربع در اختیار دارند آن هم در باریکه ای محصور به سرزمین های غصب شده توسط اسرائیل و گذرگاهی به نام رفح با مصر که حالا آن هم به لطف برادران مسلمان شان و خصوصاً رژیم کودتا در مصر به رویشان بسته است.
بیش از یک میلیون و ششصد هزار انسان مظلوم زجر کشیده و دائم در خطر تهدید حمله، با کمترین امکانات غذایی و بهداشتی و حتی آب و برق در این متراکم ترین نقطه از جهان به لحاظ جمعیتی به اصطلاح زندگی می کنند. و ای کاش غاصبان و جلادان رژیم صهیونیستی اجازه بدهند این مردم مظلوم با همه این گرفتاری ها و زجرهایشان به همین وضعیت توأم با تهدید و تحریم و گرسنگی و محرومیت از امکانات اولیه به زندگی خود ادامه دهند و هر از گاهی این چنین بیرحمانه مورد تجاوز و حملات اسرائیل قرار نگیرند و زنان و فرزندانشان قربانی سرمستی و قساوت و زیاده خواهی صهیونیست های جانی نشوند. مظلومیت و قربانی شدن مردم غزه یک طرف اما سکوت معنادار بسیاری از مدعیان حقوق بشر و حتی حمایت برخی از آنان از اسرائیل، طرف تلخ تر این ماجرای اسف بار است که در این عصر و دوره که جاهلیت و بربریت اعصار ماضی علی الظاهر به تاریخ پیوسته اما متأسفانه در عمل جاهلیت و بربریت مدرن و فوق پیشرفته با ماسک و نقاب و ظاهر زیبای حقوق بشر به زشتی و قساوت هر چه تمام تر رخ نمایی می کند. آری این طرف این ماجرا بسی تلخ تر است که نتانیاهو در عین وقاحت و بی شرمی و در حالی که مردم بیگناه غزه به خاک و خون کشیده می شوند علناً در مقابل رسانه ها می گوید عملیات نظامی ما علیه نوار غزه تا زمان رسیدن به اهداف خود حتی اگر ۱۵ سال هم به طول بینجامد همچنان ادامه خواهد داشت و در مقابل اما دریغ از موضع گیری و کوچکترین اقدام کشورهای قدرتمند و مدعی حقوق بشر و حتی کشورهای اسلامی عربی برای جلوگیری از حملات وحشیانه صهیونیست ها و قربانی شدن مردم غزه.
سازمان ملل متحد و دبیرکل آن نیز که باید مرجعی اساسی برای جلوگیری از تجاوز، نسل کشی و حملات وحشیانه علیه مردم مظلوم کشورها و مجازات متجاوزان و آدم کشان و نسل کشان باشد دیگر بار به سکوتی خفت بار و مرگبار دچار آمده است اما هم امروز و هم نسل های آینده و انسان های آزاده جهان و باورمندان واقعی حرمت انسان ها و جان و وطن و ناموس آنان، این آدم کشی ها و تجاوزها را از خاطر نخواهند برد و دیر یا زود هم متجاوزان و آدم کش ها و جنایتکاران جنگی چه القاعده باشند چه داعشی و چه سردمداران رژیم صهیونیستی نه تنها در برابر محکمه عدل الهی محاکمه می شوند و به سزای جنایت های خود می رسند بلکه پیش از آن هنگامه نیز این جنایتکاران در پیشگاه مردم آزاده جهان و تاریخ سرافکنده و مذموم هستند و در این دنیا نیز سزای جنایت های خود را خواهند دید. تاریخ با محو و نابودی مغولان، بربران و به راه اندازندگان جنگ های منطقه ای و جهانی از چنگیز و تیمور گرفته تا هیتلر و صدام و مانند این ها ثابت کرده است که ظلم و جنایت و آدم کشی، خانه ای بر آب و باد است که بنیانی ندارد و محکوم به فنا و نابودی است.
کیهان:دو راهی باخت باخت!
«دو راهی باخت باخت!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛1-فراخوان غیرمنتظره وزرای خارجه کشورهای 5+1 برای حضور مستقیم در مذاکرات که از سوی خانم کاترین اشتون صورت پذیرفت و برخی از اخبار و گزارشهای پیرامونی دیگر حکایت از آن دارند که «وین 6» آنگونه که حریف پیشبینی میکرد، پیش نمیرود و محاسبات قبلی آنان با اختلال جدی روبرو شده است. چرا؟! چه اتفاق غیرمنتظرهای روی داده که خانم اشتون برای تصمیمسازی در برابر آن ناچار به دعوت فوری وزرای خارجه 5+1 شده است؟!
مطابق دستور کار قبلی قرار بود وزیران خارجه 5+1 به عنوان عالیترین مقام تصمیمگیرنده در آخرین روز یا روزهای مذاکرات و بعد از آن که متن توافق جامع آماده شد، برای امضاء و تائید نهایی به تیمهای مذاکرهکننده خود در وین ملحق شوند. اما، فراخوان اشتون از اتفاق جدیدی خبر میداد که حضور فوری وزرای خارجه 5+1 را ضروری ساخته بود و خبرگزاری رویترز به نقل از دیپلماتهای مذاکرهکننده اعلام کرد؛ حضور وزرای خارجه 5+1 در وین به منظور امضای توافق جامع نیست، بلکه آنان برای عبور از بنبست غیرمنتظرهای که در جریان مذاکرات پدید آمده است به وین فراخوانده شدهاند. کدام بنبست آنان را سراسیمه به وین کشانده است؟!
گفتنی است وزیران خارجه چین و روسیه به وین نرفتند. اولی برای عدم حضور خود به دوری مسافت! و جدول کاری از قبل برنامهریزی شده اشاره کرد و لاوروف ضرورت همراهی با پوتین در سفر آمریکای لاتین را پیش کشید! ولی گزارشها حکایت از آن دارند که چین و روسیه با 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان درباره متن توافق نهایی اختلافنظر دارند و محدودیتهای اعمال شده را با توجه به شفافیتهای خواسته شده از ایران، «متوازن» ارزیابی نمیکنند. ضمن آن که حدس میزنند در چالش هستهای یازده ساله کشورمان، فصل جدیدی در حال ورق خوردن است.
2- و اما، همه شواهد حاکی از آنند، آنچه سیستم محاسباتی حریف را درهم ریخته و وزیران خارجه آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان را با عجله به «وین» کشانده تا به قول دیپلماتهای غربی، برای عبور از بنبست پدید آمده، چارهجویی کنند، اعلام صریح خط قرمز نظام در مذاکرات هستهای است که روز دوشنبه هفته قبل از سوی رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران و مسئولان نظام با ایشان مطرح شد.
حضرت آقا با نگاهی دقیق و فنی و کارشناسانه تاکید کردند که جمهوری اسلامی ایران به یکصد و نود هزار «سو» اورانیوم غنی شده نیاز دارد و با رونمایی از ترفند حریف گفتند «طرف مقابل به مرگ گرفته که به تب راضی بشوید».
در توضیح نقش تعیینکننده اخطار و هشدار رهبر معظم انقلاب و جایگاه آن در جغرافیای مذاکرات، اشاره به نکاتی ضروری است. بخوانید؛
3- یکی از اصلیترین محورهای مورد چالش در مذاکرات هستهای، میزان نیاز ایران به اورانیوم غنیشده برای تأمین سوخت رآکتورهای اتمی کشور است. آمریکا و متحدانش با پیش کشیدن واژه به اصطلاح حقوقی ولی در واقع من درآوردی «نقطهگریز BREAK OUT» ادعا میکنند برنامه هستهای ایران باید در محدودهای باشد که اگر تصمیم به تولید سلاح هستهای گرفت، فاصله زمانی این تصمیم تا تولید سلاح حداقل بین 12 تا 18 ماه باشد و مدعیاند این فاصله به منظور آن است که در صورت تصمیم ایران به تولید سلاح فرصت کافی برای متوقف کردن آن وجود داشته باشد و با استناد به این قانون مندرآوردی، از ایران خواستهاند اولا؛ تعداد سانتریفیوژهای فعال از 4هزار دستگاه بیشتر نباشد که نتیجه نهایی آن پایان دادن به فعالیت هستهای است - همان که حضرت آقا با عنوان به مرگ گرفتهاند از آن یاد میکنند - و ثانیا؛ مواد هستهای ذخیره شده از 2 هزارکیلو تجاوز نکند و از سوی دیگر - متأسفانه - تیم هستهای ما را به نقطهای رساندهاند که خواستار فعالیت 8 هزار سانتریفیوژ باشد و این در حالی است که برخورداری از 8 هزار سانتریفیوژ هم در حوزه و میدان غنیسازی آزمایشگاهی - پایلوت - قابل تعریف است و نه غنیسازی صنعتی که خواست و حق قانونی ایران است. بنابراین چنانچه با تعداد 8هزار سانتریفیوژ هم موافقت میکردند - یعنی همان که آقا باعنوان راضی شدن به تب از آن یاد کردهاند - باز هم ایران را در عمل از غنیسازی صنعتی محروم کرده بودند.
رهبر معظم انقلاب با تاکید بر این که نیاز ایران به اورانیوم غنیشده را خودمان تعیین میکنیم و میزان نیاز ما 190/000 سو اورانیوم غنی شده است، این ترفند باجخواهانه حریف را نه فقط خنثی کردند بلکه به باد دادند. چرا که بر فرض استفاده ما از سانتریفیوژهای نوع IR1 که ظرفیت غنیسازی آن 1/2 تا 1/8 «سو» است، برای تأمین 190 هزار سو، حداقل به تعداد 158/000 سانتریفیوژ نیاز داریم.
از سوی دیگر میزان ذخیره اورانیوم غنی شده مورد نیاز کشورمان نیز مطابق خط قرمزی که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرمودهاند، 190/000 سو در سال است و نه دو هزار کیلوگرم مورد ادعای حریف.
4- نکته ظریف و کاملا فنی و کارشناسانه در بیانات رهبر معظم انقلاب این که، ایشان به جای تاکید روی تعداد سانتریفیوژهای مورد نیاز جمهوری اسلامی ایران، روی فرآورده نهایی سانتریفیوژها تاکید کردهاند. به بیان دیگر، آنچه مهم است تعداد سانتریفیوژها نیست بلکه خروجی نهایی آنها یعنی میزان اورانیوم غنی شدهای است که به دست میآید.
توضیح آن که «سو»- -( SEPERATIVE WORK UNIT (SWU ضریب جداسازی - یا سرعت جداسازی - اورانیوم 235 از اورانیوم 238 در یک سانتریفیوژ است که بر حسب کیلوگرم در سال محاسبه میشود. به عنوان مثال، یک سانتریفیوژ نسل اول موسوم به IR1 یا P1 میتواند در طول یک سال 1/2 کیلوگرم اورانیوم 235 را از اورانیوم 238 جدا کند. بیشترین سانتریفیوژهای فعال ما از نوع P1 با ظرفیت اسمی 1/8 و ظرفیت عملی 1/2 «سو» میباشد و البته بیش از هزار سانتریفیوژ فعال از نوع (P2) نیز در اختیار داریم که ضریب جداکنندگی آن (سو) بیشتر از نوع اول است.
حال میتوان تصور کرد که اگر حضرت آقا به جای خروجی نهایی سانتریفیوژها (190/000 سو)، نیاز کشورمان را با تکیه بر تعداد سانتریفیوژها بیان میفرمودند، هیچ تضمینی برای تأمین سوخت مورد نیاز رآکتورهای اتمی ایران اسلامی وجود نداشت.
همین جا گفتنی است که برخی از مسئولان محترم، با اشاره به سانتریفیوژهای پیشرفته IR8 که ظرفیت جداکنندگی آنها 24 سو میباشد، اعلام کرده بودند که با برخورداری از 8 هزار سانتریفیوژ IR8 میتوان نیاز سالانه کشور به میزان 192هزارسو را تأمین کرد (8000×24=192000). این محاسبه اگرچه در عرصه تئوری و نظری قابل قبول است ولی با عمل فاصلهای پر نشدنی دارد، چرا که، اولا؛ در حال حاضر تعداد بسیار محدودی از سانتریفیوژهای نوع IR8 در اختیار داریم و در حال تحقیق و بررسی برای تولید انبوه آن هستیم، ثانیا؛ در مبحث مربوط به تحقیق و توسعه « R&D » در توافقنامه ژنو و مذاکرات پس از آن، حریف تأکید کرده است که تحقیق و توسعه الزاما بایستی در حد تحقیقات جاری ادامه یابد و در تعریف تحقیقات جاری - CURRENT- به گزارش نوامبر 2013 مدیرکل آژانس استناد میکند که در آن تنها سانتریفیوژهای نوع P1 آمده است! نتیجه این که اگر قرار بود نیاز کشورمان به اورانیوم غنی شده براساس تعداد سانتریفیوژها محاسبه و اعلام شود- که متأسفانه شده بود - نه فقط از غنیسازی صنعتی دور شده بودیم بلکه غنیسازی اورانیوم در مقیاس آزمایشگاهی - پایلوت - را هم آنگونه که باید، به دست نمیآوردیم.
5- تأکید رهبر معظم انقلاب بر نیاز کشور به 190 هزار سو، ترسیم رسمی خط قرمز نظام در یکی از اصلیترین محورهای مناقشه و چالش مذاکرات هستهای است. این خط قرمز، از آن جهت سرنوشتساز و تعیینکننده است که از سوی بالاترین و عالیرتبهترین مقام جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است و بدیهی است که به هیچ وجه قابل تغییر نخواهد بود و حریف نمیتواند و دلیلی هم ندارد که آن را یک «تاکتیک» تلقی کند. از این روی میتوان و باید گفت که حضرت آقا با ترسیم این خط قرمز غیرقابل عبور، تمامی محاسبات چند ماهه اخیر - بخوانید یازدهساله - حریف را مختل کردهاند. گفتنی آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات روز دوشنبه خود گفته بودند، حریف با لطایفالحیل و دست زدن به ترفندهای شیطانی میکوشد سیستم محاسباتی ما را مختل کند و مسئولان ما را با ارائه آدرس غلط به نتیجه غلط برساند ولی رهبر فرزانه انقلاب با صداقت و صراحت و از موضع اقتدار، محاسبات حریف را مختل کردهاند.
6- اکنون آمریکا و متحدانش بر سر یک دوراهی یا به تعبیر گویاتر در مقابل یک بنبست قرار گرفتهاند و به قول دیپلماتها در مصاحبه با رویترز فراخوان فوری وزرای خارجه 5+1 برای عبور از این بنبست صورت پذیرفته است و نه برای امضای توافق نهایی! اما، دوراهی پیش پای حریف؛ این که میدانند خط قرمز ترسیم و اعلام شده از سوی رهبر معظم انقلاب یک «تاکتیک» و یا یک برگ روی میز برای چانهزنی نیست. بنابراین حریف باید از میان دوراهی که پیش روی دارد، یکی را برگزیند؛ یا به خواسته اعلام شده از سوی حضرت آقا تن بدهد و یا این که با ادامه اصرار بر باجخواهی و زیادهطلبیهای غیر قانونی خود، آرزوی دستیابی به یک توافق با مختصات مورد نظر خویش را فراموش کند. راه سومی وجود ندارد.
7- حریف به خوبی میداند که وقتی شخصیت برجستهای در جایگاه عالیرتبهترین مقام جمهوری اسلامی ایران، خط قرمز نظام را در مذاکرات ترسیم میکند نگران «عدم توافق» نیز نخواهد بود و این در حالی است که «توافق» نیاز آمریکا و متحدانش است که قصد داشتند با لطایفالحیل این «نیاز» خود را در قالب «امتیاز» به جمهوری اسلامی ایران تحمیل کنند.
گفتنی است که تا چند روز قبل مقامات آمریکایی از جمله جان کری و وندی شرمن با تکبر و غرور این ترجیعبند را تکرار میکردند که ایران در مقابل یک تصمیم سخت قرار گرفته است! و اکنون اعتراف میکنند که باید برای اتخاذ یک تصمیم سخت آماده شوند. تصمیمی که هر دو سوی آن برای آنان سخت و تاکنون دور از انتظار بوده است؛ چشمپوشی از توافق نهایی که برای خود یک «امتیاز بزرگ» تلقی میکردند و یا دست کشیدن از زیادهخواهی که نتیجه آن اعتراف به پیروزی ناشی از مقاومت است و این دومی برای حریف کابوسی وحشتناک خواهد بود.
جمهوری اسلامی:مقاومت زنده است مسلمانان یاری کنند
«مقاومت زنده است مسلمانان یاری کنند»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛قطعاً یکی از دلایل انتخاب زمان حمله همه جانبه رژیم صهیونیستی به غزه و جنایت فجیع علیه زنان و مردان و کودکان فلسطینی، غفلت بزرگ جهانی و سرگرم بودن مردم به تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال در برزیل بود که این روزها مردم دنیا را اسیر توپهایی کرد که از خط دروازهها گذشتند تا از توپها و گلولههای بزرگ و مهیبی که جنایتکاران اسرائیلی در متراکمترین، پر جمعیتترین، محرومترین، بیدفاعترین و بیپناهترین قطعه جغرافیایی بر سر کودکان و زنان و مردان میاندازند غافل بمانند و از خونهائی که در فلسطین به زمین ریخته میشود، کمتر خبری به گوش برسد و اگر هم مجالی برای انتشار بیابد، در لابلای اخبار برد و باخت فوتبال گم شود.
این روزها تهاجم گسترده نظامی رژیم صهیونیستی به باریکه غزه و حملات هوایی به منازل مسکونی فلسطینیها به خاک و خون کشیده شدن بیش از 120 انسان مظلوم و بیگناه از جمله زنان و کودکان و زخمی شدن صدها تن منجر شده است. این حملات ضد انسانی در شرایطی به وقوع میپیوندد که این منطقه همچنان به دلیل ادامه محاصره ظالمانه با وضعیت بغرنجی مواجه است و در نتیجه کمبود شدید امکانات پزشکی، در آستانه وقوع یک فاجعه بزرگ قرار دارد.
در چنین شرایطی که مسلمانان مظلوم فلسطینی بویژه زنان و کودکان بیدفاع غزه به عنوان خاکریز اول در مقابله با تجاوزات رژیم صهیونیستی قرار گرفته و به مثابه سپرهای انسانی برای حفاظت از دیگر کشورهای اسلامی عمل میکنند، ملتهای مسلمان بیشتر و پیشتر از مجامع بینالمللی وظیفه دارند در برابر این جنایات ساکت ننشسته و برای توقف فوری این جنایتها اقدام کنند. این روزها به انتظار مجامع بینالمللی و شورای امنیت نشستن، چیزی درحد آب در هاون کوبیدن است و به دلیل وابستگی آنها به حامیان رژیم صهیونیستی، نتیجهای از این انتظار حاصل نخواهد شد. بنابر این، راهی غیر از این باقی نماند که خود مسلمانان کاری کنند که رژیم صهیونیستی بفهمد جهان اسلام پشت سر مردم فلسطین قرار دارد و آنها را رها نکرده و این رژیم سفاک در عمل تجربه کند که پاسخ لازم را خواهند گرفت.
امروز در برابر فاجعه بزرگی که در غزه درحال وقوع است، کشورهای اسلامی باید از تمامی ظرفیتهای موجود برای توقف این جنایت و مقابله با رژیم صهیونیستی استفاده کنند. این رژیم سفاک نباید احساس کند ملتهای مسلمان در برابر جنایتش تماشاگر بوده و سکوت اختیار خواهند کرد.
امروز صدای واحد کشورهای اسلامی باید متجاوزان و حامیان غربی آنها را متوجه کند که ادامه تجاوز به نفع آنان نخواهد بود و فلسطین به عنوان خط قرمز و محور وحدت مسلمانان میتواند عکسالعمل واحد و قاطع جهان اسلام را در پی داشته باشد.
امروز جوش و خروش ملتهای مسلمان حتی اگر بعضی دولتهای حاکم بر کشورهای اسلامی فاقد انگیزه لازم برای مقابله با رژیم صهیونیستی باشند باید بگونهای شکل بگیرد که از ادامه کشتار وحشیانه ملت مظلوم فلسطین جلوگیری کند. جهانیان بویژه مسلمانان در این روزهای عزیز ماه مبارک رمضان وظیفه حمایت از مردم فلسطین را باید بیش از پیش احساس کنند.
جنگ سوم غزه و تجاوز کنونی رژیم صهیونیستی به این باریکه از دو ویژگی برخوردار است. نخست آنکه روحیه مقاومت ملت فلسطین پرتوانتر از همیشه ظاهر شده و گروههای مبارز نیز با قدرت موشکی خود به مقابله با این تجاوزات پرداخته و صحنه معادلات نظامی و توازن منطقهای را به نفع خود و در جهت استیصال رژیم صهیونیستی رقم زدهاند.
دومین ویژگی این جنگ نابرابر اینکه وجه مشترک برخی رهبران عرب با سران رژیم صهیونیستی این بار بیشتر از سالهای قبل بروز کرده است و هر دو میخواهند روح مقاومت را در کوتاهترین زمان ممکن از بین ببرند و آن را درهم بشکنند، از این رو میلیاردها دلار درآمد حاصل از فروش ذخایر نفتی ممالک اسلامی صرف مسلمانکشی و فتنه انگیزی در کشوری اسلامی شده و به سلاحهایی تبدیل میشود که به سوریه و عراق فرستاده میشوند تا آتش فتنه در این کشورها شعلهور گردد.
واقعیت اینست که یکی از دلایل طرح حمله اسرائیل به غزه، ناکامیهای پی در پی در اجرای سازش در منطقه و سرخوردگی مقامات آمریکایی از این روند است، به گونهای که اوباما هفته گذشته رسماً در سخنانی از به بن بست رسیدن مذاکرات سازش و شکست آن خبر داده بود. از این رو سران رژیم صهیونیستی در هماهنگی با کشورهای غربی و عربی همپیمان خود، این جنایت ددمنشانه را برای وادار کردن خط مقاومت به تسلیم به مورد اجرا گذاشتند ولی ایستادگی و مقاومت گروههای مبارز فلسطینی نشان داد که خط مقاومت همچنان زنده و پا برجاست و پیروزی از آن فلسطینی هاست زیرا ملت فلسطین علیرغم همه کمبودها، محاصرهها، تحریمها و نامردمیهای رژیمهای مرتجع، اکنون از آنچنان توانمندی برخوردار شده که با مقاومت و پایداری خود صهیونیستها را مستاصل کرده و در ادامه نیز قادر است با استفاده از ظرفیتهای موجود، درس بزرگی را در جنگ سوم غزه به متجاوزان بدهد.
رسالت:پروژه تغییر حاکمیت از درون
«پروژه تغییر حاکمیت از درون»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛دشمن وقتی که از هجوم خارجی ناامید می شود، به فکر «تغییر حاکمیت از درون» می افتد. سرمایه گذاری دشمن در پروژه هجوم از خارج به دلیل ناکارآمدی این شیوه از براندازی، به مراتب کمتر از سرمایه گذاری دشمن برای هجوم در داخل است. انبوهی از برنامه های تلویزیونی، رادیویی و ماهواره ای، شبانه روز دست اندرکار چه هستند، چه اهدافی را دنبال می کنند، در اتاق فکر جنگ روانی دشمن چه می گذرد؟
امروز روز 23 تیر است؛ سالروز قیام مردم ایران علیه کسانی که هجوم از داخل را برای تغییر حاکمیت از درون، سامان دادند. پروژه تغییر حاکمیت از درون، خیلی ساده است و چند هدف عمده را دنبال می کند. مهم ترین هدف، تضعیف اراده عمومی مردم در حمایت از انقلاب اسلامی و مرعوب کردن مسئولین و شخصیت های سیاسی و نخبگان کشور است. آنها این هدف را از طریق انحراف ذهن مردم از واقعیت های موجود و سیاه نمایی و ارائه چهره کریه از نظام دنبال می کنند.
از دوم خرداد 76 تا 18 تیر 78، کمتر از دو سال، رسانه های اهریمنی داخل و خارج، وقت داشتند که یک فتنه جدید را سامان دهند. دو سال کشتزار ذهن مردم را شخم زدند و به مقدسات ملت و نظام، اهانت کردند، شبهه آفرینی را در دستور کار قرار دادند، الگوهای نئولیبرالیستی غربی و فرهنگ منحط سکولاریسم را ترویج کردند، به بهانه قتل های زنجیره ای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور را تضعیف نمودند، در باب ناکارآمدی نظام دینی صدها مقاله نوشتند و تا سرحد طرح رفراندوم قانون اساسی هم پیش رفتند. اما شکر خدا به نتیجه نرسیدند.
آنها فکر می کردند انقلاب، تازه وارد دهه سوم حیات خود شده است و نسل اولی ها حساسیت خود را از دست داده اند و نسل دومی ها هنوز نمی دانند چه اتفاقی افتاده است و نسل سومی ها هم رمقی ندارند. پس وقت آن است پروژه تغییر حاکمیت از درون، کلید بخورد. کلید را زدند اما چراغی روشن نشد. چرا؟ چه کسی نقشه آنها را به هم زد؟ روز 23 تیر 78 چه اتفاقی افتاد و خیابان های تهران را چه کسانی علیه فتنه پر کردند؟ به شهادت دوربین های خبرنگاران داخلی و خارجی، صف اول جمعیت عظیم و میلیونی راهپیمایی 23 تیر 78 نسل سومی های انقلاب بودند. آنها آمده بودند تا بگویند ما انقلاب را تحویل گرفته ایم. آمده بودند بگویند اگر سکوت و خویشتن داری داشتیم، برای این بود که ببینیم دستگاه های مسئول امنیتی و انتظامی و اطلاعاتی چه می کنند، والا دمار از روزگار فتنه گران و وطن فروشان و منافقین درمی آوردیم.راهپیمایی 23 تیر 78 نماد آگاهی، بلوغ و رشد سیاسی نسل سوم انقلاب بود. راهپیمایی 23 تیر 78 یک مانور عظیم برای صیانت از اقتدار و امنیت ملی بود. نسل سومی ها آمده بودند تا بگویند ما با احدی، شوخی نداریم و نفاق را در زیر هر نقابی می شناسیم و آن را رسوا می کنیم.و من در حیرتم چرا خاتمی به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی، روز 23 تیر، سخنران آن نمایش عظیم قدرت ملت نبود؟! این سئوال در ذهن من بی پاسخ ماند تا بی مهری های او به مردم و انقلاب را در فتنه 88 به چشم خود دیدم.
رمز آشوب در فتنه 78، «اصلاحیه قانون مطبوعات» و تعطیلی یکی از روزنامه های اصحاب فتنه بود و فتنه گران می خواستند از آن یک بحران فراگیر بیافرینند. ارتش رسانه ای غرب، خیلی زود به حمایت از فتنه گران برخاست و اولین پرده از نمایش ننگین «پروژه تغییر حاکمیت از درون» را به اجرا گذاشت. نوع شعارها و رفتارها، همین واقعیت را واتاب می داد. یکی از ویژگی های ظهور این بحران، ورود بخشی از حاکمیت علیه بخش دیگری از حاکمیت بود. وزارت علوم و وزارت کشور و برخی از مسئولین دولت خاتمی در سلک حامیان آشوبگران و فتنه انگیزان ظاهر شدند. این ظهور به معنای امتیازگیری از نظام و علیه بخش دیگری از نظام، طراحی شده بود.
خواص و عوام، این خیانت را نظاره گر بودند و برای خاتمه دادن به آن، در قیام تاریخی 23 تیر 78، لعن و نفرین خود را از آنها دریغ نکردند.
نقش رهبری در مدیریت بحران، آرامش بخشی به جامعه، خلع سلاح فتنه گران و عقیم سازی راهبرد فتنه جویان، تعیین کننده و مثال زدنی بود. مردم، نظام و مسئولین در فتنه 18 تیر 78 همچون فولاد آبدیده شدند و با خنثی سازی نبرد نرم دشمن، یک رکورد بزرگ از هوشیاری و بصیرت در حفظ و صیانت از انقلاب اسلامی، به جا گذاشتند. همین تجربه باعث شد تا ده سال دیگر در فتنه 88، خیلی راحت، پروژه جدید «تغییر حاکمیت از درون» را با همه پیچیدگی هایش
خنثی کنند. مردم دیگر فهمیده بودند شبهه افکنی، اساس کار فتنه است و تفرقه افکنی، راهبرد فتنه گران می باشد. لذا شبهات را رصد کردند و در حفظ وحدت ملی کوشیدند.
آمیختن حق و باطل، شیوه اصحاب فتنه است. مردم با بصیرتی مثال زدنی،
حق را از باطل جدا کردند. مردم نیک می دانستند حمایت خارجی از فتنه، یک علامت است. لذا با این نصیحت جاودان امام (ره) که فرموده بودند «ببینید دشمن از چه کسی و چه کلامی حمایت می کند»، خیلی سریع دوست و دشمن را تشخیص دادند.
اکنون دشمن در تدارک و بازتولید فتنه ای دیگر است. هدف از این فتنه، تست هوشیاری و هوشمندی و بصیرت نسل چهارم انقلاب است. استبداد و استکبار جهانی، از این فتنه ها راه به جایی نمی برد. نتیجه این فتنه ها فقط به تحکیم اقتدار و امنیت ملی نظام و کشور منجر می شود. تاریخ انقلاب، اخلاص و فداکاری ملت و هوشمندی رهبری، بارها این واقعیت را به اثبات رسانده است.پروژه «تغییر حاکمیت از درون» بیش از یک آرزو و سراب برای گردانندگان اتاق جنگ نرم دشمن نیست. آنها بیهوده آب در هاون می کوبند.
امسال رئیس جمهور محترم در سالگرد 18 تیر 78 یک ضیافت افطار با حضور اصلاح طلبان ترتیب داد. در این مراسم افطاری، چهره هایی حضور داشتند که برخی از آنان در فتنه 18 تیر 78 جزء عناصر کلیدی، رسانه ای و عملیاتی بودند. از رئیس جمهور محترم که سخنران همایش عظیم ملت در 23 تیر 78 بودند، باید تشکر کنیم. اما اکنون این سئوال مطرح است که مفهوم این ضیافت چیست؟ آیا فتنه گران پشیمان شده اند؟ این گزاره صحیح نیست. چون همین جماعت در فتنه 88 دوباره شرارت کردند!
مفهوم این ضیافت چیست؟ آیا فتنه گران از خط افراطی گری و براندازی، به خط اعتدال برگشته اند؟ آیا آنها سر عقل آمده اند؟ چه دلیلی بر اثبات این گزاره وجود دارد؟ عقلانیت سیاسی حکم می کند که از یک سوراخ، چند بار گزیده نشویم!
سیاست روز:تهدید و تطمیع ترفندی برای خطای محاسباتی
«تهدید و تطمیع ترفندی برای خطای محاسباتی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛شطرنج، بازی سنگین و پرمغزی است. در این بازی سه حالت بیشتر وجود ندارد. یا برد، یا باخت یا مساوی. در این بازی فکری جذاب، مغز و اندیشه و فکر است که میانداری میکند. در این بازی، شکیبایی یکی از رموز پیروزی است. هر یک از طرفین اگر با بردباری و شکیبایی، بازی را اداره کند درصد پیروزی آن بسیار بالا میرود. عجله در انجام بازی در نبرد خانههای شطرنج، علاوه بر این که پیروزی را به عقب میاندازد، باخت را نزدیک میکند.
در بازی شطرنج اگر هر دو طرف، توان و ویژگیهای آنها، مشترک و نزدیک به هم باشد، احتمال به تساوی کشیده شدن بازی بسیار وجود دارد. شرایط مساوی شدن در شطرنج، هنگام بازی به دو طرف بستگی دارد.
تساوی شاید برای رقبا مناسب باشد، اما همواره و همیشه، طرفین بازی، درپی پیروزی و «مات» کردن هستند تا بتوانند اقتدار خود را به اثبات برسانند.
کسی که مهرههای شطرنج را جابجا میکند، مغز متفکر این نبرد سنگین است.
اوست که شرایط بازی و در نهایت نتیجه آن را تعیین خواهد کرد. استراتژی بازی از سوی او ریخته میشود و براساس آن رسیدن به هدف که همان برد است، اصلیترین خواسته اوست. پس باید قابلیتهای ویژهای داشته باشد. یک اشتباه محاسباتی میتواند همه برنامهها و استراتژی را به هم بریزد و باخت را نزدیکتر کند. گاهی حریف مقابل، برای رسیدن به پیروزی و هدف خود، طعمههایی را برای اشتباه محاسباتی مهیا میکند و مهرههایی را قربانی میکند تا شاید بتواند، باعث همان خطای محاسباتی شود. سرباز، اسب، فیل یا رخ میتواند مهرههایی برای قربانی شدن باشد، اما این شما هستید که باید محاسبه دقیق انجام دهید که اگر مهره را بزنید و از صفحه شطرنج بیرون بیندازید، آنگاه چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا با زدن آن مهره، وضعیت و موقعیت شما در صفحه بهتر خواهد شد؟ یا این که باعث میشود، طرف مقابل با این کار، یک بازی دقیق و با فکر را انجام دهد تا شما در شرایط سختی قرار گیرید.
اکنون که مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ در جریان است، بازی ما در صفحه شطرنج هستهای با ۱+۵، یک نبرد سنگین و البته نابرابر است. پشت این صفحه در طرف مقابل ۶ کشور قرار دارد و ما به عنوان ایران یک کشور هستیم. میطلبد و ایجاب میکند که در این نبرد، هوشیاری، ذکاوت و مشورت با دیگر خبرگان را داشته باشیم تا بتوانیم، در مقابل ۶ کشور، ایستادگی کنیم و از شکست جلوگیری نماییم.
۱۱ روز از زمان آغاز این نبرد میگذرد و هر روز حساستر میشود، این حساسیت البته بر روی هر دو طرف تأثیر میگذارد. اما باید توجه داشت که این یک بازی معمولی نیست. نبرد حق در برابر ناحق است. تشبیه آن هم با بازی شطرنج به آن خاطر است که اکنون، علاوه بر این که باید از اشتباه محاسباتی جلوگیری کرد، مدیریت استراتژی محاسباتی آن را هم باید در اولویت قرار داد.
عوامل بسیاری در این مذاکرات دخیل است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیداری که کارگزاران نظام با ایشان داشتند، درباره خطای محاسباتی گفته بودند؛ «هدف دشمن ایجاد خطای محاسباتی در مسئولان با تهدید و تطمیع است.»
آمریکا گرچه پای میز مذاکره نشسته و ژست گفت وگو را به خود گرفته است، اما در کنار این ژست راهحل گفتوگو، هم تهدید میکند و هم تطمیع. تهدیدات او روشن است، همواره گزینه نظامی و کمتر از آن گزینه تحریمهای بیشتر روی میز کاخ سفید بوده است. اما تطمیع او بیارزش و ناچیز است. این ناچیزی تطمیع آمریکا همان ایجاد اشتباه محاسباتی است که آنها در پی آن هستند.
حضرت آیتالله خامنهای در همین دیدار، مراقبت در این زمینه را برای مسئولان بسیار حساستر و ضروریتر دانستند و تأکید کردند؛ «یکی از خطاهای محاسباتی این است که انسان عوامل معنوی و سنتهای الهی را نادیده بگیرد و فقط در چارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادی محدود بماند.»
توافق بر سر حقوق مسلم جمهوری اسلامی ایران در فعالیتهای صلحآمیز هستهای است. این حقوق طبق قوانین و کنواسیونهایی که در سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان بینالمللی انرژی اتمی دیده شده، برای ایران محفوظ است. اکنون، زیادهخواهیهای غرب و آمریکا این چالش را ایجاد کرده است. میتوان براساس همان عوامل معنوی و سنتهای الهی در ۲۹ تیرماه ۱۳۹۳ تاریخساز شد. اگر به توافقی که حقوق ایران را به رسمیت بشناسد، برسیم، تاریخساز خواهیم بود و اگر در مقابل زیادهخواهیهای آمزیکا هم ایستادگی کنیم، تاریخسازی آن دو چندان خواهد بود.
وطن امروز:یک مغلطه فرهنگی
«یک مغلطه فرهنگی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیروس محمودیان است که در آن میخوانید؛: 1- اخیرا دولت تلاش سازمانیافتهای دارد تا با انجام یک قیاس معالفارق بودجهای میان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دلیل کمکاریهای روزافزون فرهنگی خود را در عنوان کلیشهای کمتر بودن بودجه و اعتبارات تخصیصی وزارت ارشاد در مقابل صدا و سیما، خلاصه کند. به گواه مستندات بیشمار تاریخی- اجتماعی، اثربخشی فرهنگ و تولیدات آن شاید از معدود مصادیقی باشد که با بودجه و اعتبارات سنجیده نمیشود. غیرقابل انکار است که نقش همخوان بودن فعالیتهای فرهنگی دولت با مطالبات همگانی و همچنین همسو بودن آن با شریعت دینی و فرهنگ عمومی بسیار مهمتر از اعتبارات مصرف شده توسط دستگاههای دولتی است. قطع یقین تا زمانی که ارزشمحوری، تقوای سازمانی و عمل به فرهنگ اصیل اسلامی به اولویت اول دولتها مبدل نشود تزریق اعتبارات ریالی به دستگاههای دولتی نمیتواند نتایج مورد نظر را در بخش کلان فرهنگی تامین کند.
2- در حالی دولت حجتالاسلام روحانی بر صحت این مغلطه ناموجه فرهنگی اصرار میورزد که مجموع اعتبارات فرهنگی تخصیصی به دولت در قالب ادارات و سازمانهای دولتی مبلغ بسیار قابل توجهی را نشان میدهد. نگاهی گذرا به لیست وزارتخانهها و سازمانهای متمول و بزرگی مانند نفت، نیرو، ورزش و جوانان، کار، میراث فرهنگی، آموزش و پرورش، سازمان تامین اجتماعی و... گویای آن است که سرجمع اعتبارات فرهنگی تخصیصی به دستگاههای دولتی یا مرتبط با دولت بسیار قابل تامل است اگرچه رهاوردهای فرهنگی آنها ناچیز است. به هر حال اتکای صرف دولت به اعتبارات یک وزارتخانه در بخش پاسخگویی به کمکاریهای فرهنگی دولت بسیار عجیب مینماید. تجارب اداری نشان میدهد افزایش اعتبارات وزارت ارشاد بدون حاکمیت یک نگاه ارزشی بر ارکان سیاستگذاری آن جز حیف و میل بیتالمال و ریخت و پاشهای جشنوارهای حاصلی در پی ندارد. در حقیقت افزایش میزان تاثیرگذاری سیاستهای اجرایی وزارت ارشاد نه در گرو اعتبار و بودجه بلکه متوقف بر اصلاح رویکرد فرهنگی این مدیران است.
3- باید پذیرفت جستوجوی ریشه پسرفتهای فرهنگی در کاستیهای ریالی و اعتبارات تخصیصی یک بیراهه تحلیلی– تبیینی است. آسیبشناسی رویکرد فرهنگی دولت مؤید آن است که نبود یک سیستم سیاستگذاری فرهنگی پویا، کارآمد و منطبق با ذات انقلاب اسلامی در مجموعه دولت منشأ کاستیهای موجود است. ناتوانی دولت در برقراری یک ارتباط سازنده فرهنگی با افرادی که روزانه با آنها مراودات سازمانی دارد مؤید این مساله است. دولت بهطور سازمانی و روزمره با میلیونها نفر ارتباط مستقیم دارد که اثرگذاری فرهنگی روی آنها نیازی به اعتبارات ندارد بلکه محتاج رویکرد صحیح فرهنگی است؛ بیشک تاثیرات عمومی و اجتماعی مواضع اعلامی دولت، ادبیات و گفتمانسازی دولت با تأثیرات هیچ بودجهای قابلمقایسه نیست؛ در این بین هر وزارتخانه و دستگاه دولتی حتی اگر کارکرد اصلی آن فرهنگی هم نباشد، یک مجموعه فرهنگی الهامبخش است.
4- شکی نیست دولت در حوزه فرهنگ و تقویت و تثبیت مبانی فرهنگ دینی– اجتماعی تکالیف ذاتی برعهده دارد. محدودسازی این تکالیف ذاتی به متغیری مانند اعتبارات ریالی، عمق سادهاندیشی برنامهریزان فرهنگی را میرساند. طبیعی است در یک نظام فرهنگی ساختارگرا میزان تاثیر اندیشهای دولت بر مقوله فرهنگ و هنر انکارناپذیر است. داشتن نگاه کمی به حوزه فرهنگ عمق یک رفتار ضدفرهنگی را به تصویر میکشد. در واقع کارکرد اصلی دولت در بخش فرهنگی پاسداری از مفاهیم دینی و مقابله فراگیر با تهاجمات دشمن به هویت ملی و اثرگذاری سازمان یافته بر روند معنویت دینی و استقلال فرهنگی کشور به شمار میرود که این عناوین باید در سیاستهای کلان دولت تجلی یابد.
5- وجود یک نقص چشمگیر در هویت فرهنگی دولت و ناهمخوانی آن با بخش عمدهای از مطالبات جامعه ایرانی سبب شده بخشی از مدیران فرهنگی در یک خطای فاحش و مبتنی بریک نگاه تصدیگرانه تکالیف فرهنگی دولت را در تصدیگری فرهنگی تلخیص کرده و کمبود اعتبارات فرهنگی را بهانه مناسبی برای پسرفت فرهنگی دولت یا عقب ماندن آن از عامه مردم بیان کنند.
6- در خاتمه لازم به یادآوری است الزامات یک هویت فرهنگی مبتنی بر اصول اسلام ناب حکم میکند دولت در چارچوب «عقلانیت معنوی» و «خرد جمعی» با پرهیز از افتادن در مغلطههای فرهنگی زمینه اجتماعی– اداری را برای تجلی اصول فرهنگ اسلامی در جامعه فراهم کند.
واضح است تخصیص اعتبارات و بودجهریزی مناسب عملیاتی اگرچه در تسهیل ثمردهی برنامههای فرهنگی موثر است اما باید توجه داشت نبود نگاه کلان دیانتمحور در برنامههای فرهنگی مانع جدی برای توفیق دولت در عرصه فرهنگی محسوب میشود. مردم عینا محاسبات منطقی خویش را داشته و اساسا توجهی به فرافکنیها و مغلطههای فرهنگی ندارند. نگاه غیرمعقول ریالی به حوزه فرهنگی و چشمپوشی از رسالت فرهنگی در گذر زمان اثرات مخربی میتواند داشته باشد. نباید فراموش کرد حضرت امام خمینی(ره) بزرگترین تحول فرهنگی معاصر را بدون اعتبارات ریالی به سرانجام مطلوب رساندند.
حمایت:سناریوی دشمن برای تغییر محاسبات ایران
«سناریوی دشمن برای تغییر محاسبات ایران»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم دکتر علی محمد نائینی است که در آن میخوانید؛رهبر معظم انقلاب اسلامی چندی پیش در دیدارمسئولان، کارگزاران و جمعی از مدیران ارشد دستگاههای مختلف کشوری و لشگری، تلاش پیچیده و چند جانبه برای ایجاد اختلال در محاسبات مسئولان و دستگاههای جمهوری اسلامی را مهمترین هدف کنونی استکبار به ویژه آمریکا خواندند. بر این اساس میتوان نبرد محاسبات را سناریوی مهم و راهبردی نظام سلطه در مقابله با جمهوری اسلامی ایران دانست که در چند سال اخیر در دستور کار قرار گرفته است. از همین روی تلاش میشود ابعادی از پیدا و پنهان این سناریو، مورد واکاوی قرار گیرد و راهکارهایی برای مقابله با آن ارائه گردد. تاکنون آمریکا در برخی کشورها با استفاده از قدرت نظامی و تحریم اقتصادی که ابزارهای سخت و نیمه سخت، در تحقق اهداف راهبردی آنها است به مقاصد و امیال شوم خود دست یافته؛ اما گویی این ابزارها برای مقابله با ایران کارایی خود را از دست داده اند. تجربه نشان داده که ابزارهای سخت و نیمه سخت علیه انقلاب اسلامی، نه تنها نتوانسته کارآمد باشد، بلکه نظام اسلامی آنها را به فرصت تبدیل کرده است.
جنگ هایی را نیز که استکبار در منطقه، برای مقابله با انقلاب اسلامی طراحی کرد، فرصت و بسترهایی را برای افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه و جهان فراهم کرد. چراکه نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر قدرت نرم شکل گرفته و بر پایه قدرت نرم، پایه هایش تثبیت شده است. این نظام با استفاده از باورهای اساسی و ارزش های بنیادین و قدرت مردمی شکل گرفته و بر همین مبنا دولت سازی آن نیز صورت گرفته است.در این میان هزینه های بسیار کلان اقتصادی و همچنین افزایش میزان تنفر از امریکا در جهان، برخی از دلایل کنار گذاشتن ابزارهای سخت و نیمه سخت از سوی نظام سلطه به شمار می آید. اما در مقابل، نقطه کانونی"قدرت نرم" بر باورهای ذهنی نخبگان و مدیریت ادراک آنها متمرکز شده است. "مدیریت ادراک" امروزه یکی از تکنیک های اصلی جنگ نرم است که هدف اصلی آن نفوذ و تأثیرگذاری بر حوزه ذهنی نخبگان است. این تکنیک می کوشد تا بر باورها و برآوردهای نخبگان تأثیر بگذارد و این تلقی را در آنها ایجاد کند که می بایست در خصوص مسیری که تاکنون پیموده اند و بر آرمان ها و شعارها و اهدافی که داشته اند تجدید نظر کنند.
چرا که مسیر طی شده مسیر پر مخاطره و پر هزینه ای بوده است. در حقیقت هدفِ راهبردِ تغییر محاسبات، تجدید نظر در اهداف و باورهای نخبگان است. این راهبرد، کلیه حوزه ها را در بر می گیرد. حوزه هایی مانند: اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تولید علم و سایر عرصه های مرتبط با مدیریت کشور.
به طور طبیعی عزم، اراده و رفتارهای نخبگان تحت تأثیر باورهای آنها است و باورهای آنها، تحت تأثیر برآوردها و محاسبات آنها است. وقتی محاسبات تغییر کند، نوع راهبرد و رفتار نخبگان نیز در مواجهه با پدیده ها و چالش های مختلف تغییر خواهد کرد. دشمن هم همین باورهای ذهنی نخبگان و کارگزاران نظام را هدف قرار می دهد تا با کمترین هزینه به اهدافش برسد. نظام سلطه وقتی توانست اداراک نخبگان را مدیریت کند، به راحتی خواهد توانست توسط نخبگان و دولتمردان کشور به آنچه که می خواهد برسد. در این زمان نخبگان، آگاهانه یا ناآگاهانه در زمین دشمن بازی کرده و به تحقق اهداف راهبردی حریف کمک کرده اند.
بیش از یکسال قبل در مرکز سابان وابسته به اندیشکده بروکینگز وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که فشار و تحریم علیه جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت تا زمانی که مسولین جمهوری اسلامی به تغییر محاسبات رو آورند. آنها با این هدف به دنبال تغییر رفتار دولتمردان و کارگزاران کشور هستند. وقتی این باور در بین کارگزاران نظام ایجاد شود که مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن نتیجه نمی دهد و باید از یک سری اهداف و سیاست ها دست برداشت، در واقع در این زمان تغییر محاسبات در بین نخبگان سیاسی توسط دشمن با موفقیت همراه بوده است.
البته در این راهبرد، دشمن از روش ها و ابزارهای مختلفی استفاده می کند. هر جا که بتواند با نخبگان ما ارتباط برقرار کند، داده های تولید شده خود را منتقل می کند و با انتقال یک سری روندها و دادهها، بر اذهان آنها تأثیر می گذارد و تصمیم سازان را در چارچوب اهداف خود، منفعل می کند و در مواقعی همچون مذاکرات و گفتگوها به اهدافش دست می یابد.مقابله با این راهبرد دشمن، الزامات و پیش نیازهایی دارد. ما همواره باید این واقعیت را در برابر دیدگانمان داشته باشیم که دشمن در ماهیتش تغییر ایجا نکرده است و به طور مبنایی و اساسی با نظام جمهوی اسلامی مشکل دارد. در این زمینه از روش ها، شیوه ها، ابزارها و بازیگران گوناگونی، متناسب با شرایط بهره می گیرد. ما باید بپذیریم که تعارض دشمن با نظام جمهوری اسلامی تعارضی ذاتی، هویتی و پارادایمی و البته همیشگی است. این تعارض از ابتدای شکل گیری انقلاب اسلامی در ابعاد و جبهه های مختلف وجود داشته و دارد.
اکنون اما دشمن بر باورهای ذهنی نخبگان و جامعه متمرکز شده است و از همه ظرفیت های رسانه ای، دستاوردهای دانش روز و با بهره گیری از تکنیک های عملیات روانی و روانشناسی تلاش می کند تا فضای ذهنی و روانی را مدیریت کند و جامعه را به لحاظ اجتماعی و درونی فرو بریزد و ایستادگی و مقاومت آنها را در هم بشکند. لذا جامعه و نخبگان باید هوشمند باشند و باور کنند که یک جنگ جدی، اساسی، پیچیده و خطرناک وجود دارد.
مهمترین راه مقابله با دشمن در این جنگ، باور به وجود جنگ نرم و شناخت این عرصه و صحنه و پیچیدگی های آن و باور به این حقیقت است که خصومت ها دشمن ذاتی و اساسی است. همگرایی در مجموعه نظام درچارچوب تدابیر و سیاست های رهبر انقلاب و حفظ اقتدار و یکپارچگی نظام در ذیل ولایت و رهبری، قطعا محاسبات دشمن را در هم می ریزد و خود دشمن را دچار تغییر در محاسبات خواهد کرد. پیام این هم گرایی این خواهد بود که در این نظام درک واحد از دشمن و تهدیدات، یکپارچگی در مواضع و هم چنین عمق مردمی وجود دارد. چاره کار این است که به طور مرتب بر محاسبات دشمن تأثیر بگذاریم. دشمن در جنگ سخت و نیمه سخت با این باور که در کشور بازدارندگی و ثبات سیاسی وجود ندارد جنگ 8 ساله را به ما تحمیل کرد. اما این دشمن بود که محاسباتش را تغییر داد و به این نتیجه رسید که به درستی برآورد نکرده است. الان نیز کارگزاران نظام مانند گذشته باید محاسبات دشمن را با حفظ انسجام، اقتدار و یکپارچگی کشور، شناخت درست تهدیدات و به خصوص تهدیدات نرم و پیچیده آنها در هم بریزند تا بتوان از این پیچ تاریخی به سلامت عبور کنیم.
آفرینش:محیط زیست و روز بدون پلاستیک
«محیط زیست و روز بدون پلاستیک»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛این روزها، یکی از دغدغههای بزرگ بسیاری از دوستداران محیط زیست، به صورت جملهای کوچک درآمده بود و بر روی پوسترها و احیانا بنرهای نصب شده در فضاهای بیرونی و محل تردد افراد در سطح شهر خودنمایی میکرد.
جملهی کوتاهی مبتنی بر؛ مصرف یک کیسه پلاستیکی کمتر، که به مناسبت فرا رسیدن بیست و یکم تیرماه؛ روز بدون پلاستیک، در برخی خیابانها و مکانهای عمومی، نظر عابران را به خود جلب میکرد. اما چه خوب بود اگر در این زمینه، آماری ارائه میشد تا میزان استفاده از پلاستیک در روز بیست ویکم تیر در سالیان قبل با همین میزان در سال جاری، به دست میآمد تا به عنوان یک نتیجهی قابل ارزیابی و مقایسه، نسبت آگاهی جامعه درخصوص مضرات استفاده از پلاستیک و عزم اجتماعی برای محدود نمودن استفاده از آن، طی سالیان اخیر، مشخص میشد. در واقع بعد از پشت سر گذاشتن این روز میتوان پرسید حقیقتاً روز بدون پلاستیک امسال چه تفاوت و تغییری نسبت به همین روز در سال قبل داشت؟ امسال تنها در همین روزی که منحصرا با عنوان "بدون پلاستیک" نامگذاری شده است، میزان استفاده از کیسههای پلاستیکی، چه قدر نسبت به سال گذشته، کاهش وجود داشت و تا چه اندازه، تمایل اجتماعی برای استفاده از کیسههای پلاستیکی، با توجه به اثرات مخرب آنها برای محیطزیست، تنزل یافته بود؟ پاسخگویی به این سوالات، میتواند ما را تا حدی برای دریافتن جایگاه محیط زیست در زندگیهایمان و پیوند محیطزیست با خانوادههای ایرانی یاری کند.
با وجودی که به نظر میرسد اخیرا فعالان محیطزیست بیش از گذشته سعی در بالا بردن سطح دانش عمومی نسبت به مسائل زیستمحیطی دارند، اما چیزی که واضح است، هنوز هم درمورد برجستهترین مسایل محیطزیستی، آن گونه که باید، آگاهی اجتماعی وجود ندارد. در واقع یکی از حیاتیترین مسائل زیستمحیطی در حال حاضر، مساله عدم استفاده از پلاستیک و تاثیرات مخربی است که بر روی محیط زیست بر جا میگذارد. اما وقتی میزان همراهی اجتماعی درخصوص چنین مساله پررنگی تا این حد، پایین باشد چگونه میتوان انتظار این همراهی را در سایر مسایل محیطزیستی که به نسبت، از حساسیت کمتری برخوردارند داشت؟
فرهنگسازی، تنها یک سوی قضیه است. بخش دیگر مساله که بسیار مهم است، بکارگیری سیاستهایی است که به طور عملی برای رشد جامعه تاثیرگذار باشد. به عنوان نمونه، مدتهاست که شعارهای محیطزیستی در ارتباط با عدم استفاده از پلاستیک و ظروف یک بار مصرف و موضوعاتی مشابه اینها، به گوش میخورد، اما در بُعد عملی، برای آشتی دادن جامعه با محیط زیست و مسایل مربوط به آن چه اقدامات مفید و قابل ملاحظهای انجام شده است؟
یک مثال بسیار کوچک این امر، تشویق به عدم استفاده از کیسههای پلاستیکی است در حالی که اکثر قریب به اتفاق مغازهها، مراکز خرید و عرضه کالا و... مملو از کیسههای پلاستیکی هستند که روزانه به دست مشتریان داده میشوند. امری که میشد با جایگزین نمودن کیسههای پارچهای به جای پلاستیکی و عرضه این قبیل کیسهها در سطح انبوه و البته رایگان، به تدریج از میزان مصرف پلاستیک کاست تا جایی که این مقوله، به صورت یک فرهنگ، در سطح جامعه کاملا جا بیفتد. در شرایطی که بالا بودن سرانه مصرف ظروف پلاستیکی در ایران باعث شده تا نام کشورمان نیز در بین 10کشور نخست پرمصرف ظروف یکبار مصرف پلاستیکی مشاهده شود و با وجود اهمیت موضوع، و آمارها و اخبار زیستمحیطیای از این دست، که هرازگاه در این باره منتشر میشود و تاثیرات سوء مصرف پلاستیک بر بهداشت و سلامت اجتماعی، به نظر میرسد هنوز قدمهای واقعی برای جبران وضعیت موجود برداشته نشده است.
ابتکار: در دفاع از طبقه متوسط
«در دفاع از طبقه متوسط»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن میخوانید؛آمارها سخن می گویند؛ درست همچون آرشیوها! انتشار گزارش اخیر مرکز آمار کشور از «افزایش هزینه ها»ی خانواده های ایرانی به ویژه شهرنشینان حکایت می کند. با فرضِ دقّت و صحت در آمار یادشده، شهرنشینان به دلیل تورمِ افسارگسیخته ی سالیانِ اخیر، در سال 92 نسبت به سال 91، از مخارج و مصارفِ خود به میزانِ 4/22 کاسته اند. به عبارت دیگر، هزینه های یک خانوار شهری در مدّتِ یادشده نسبت به مدّتِ مشابه پیش از آن، 25 درصد و هزینه های یک خانوار روستایی 8/19 افزایش یافته است. خانوارهای شهری با اندکی تسامح، عنوانِ دقیق تر «طبقه ی متوسط جدید ایرانی» ست.
طبقه ای که آن را (با فرضِ توافق در تعریف و اشتراک در ملاکِ توصیف آن) می توان موتور محرکه ی برخی از مهمترین تحولاتِ تاریخ معاصر ایران دانست. در صورت بندی دموکراسی، زیرساخت های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... شرطِ لازمِ استقرار دموکراسی محسوب شوند. از این منظر طبقه ی متوسطِ مدرنِ ایران را می توان عمده ترین لایه این زیرساختها نامید. بر این مبنا، این طبقه، در برابر بدیل های دیگر، طبقه ای ست اصلاح طلب. بدین معنا که تعلقِ طبقاتی آن در ترجیحِ سیاسی - فکری رفورمیستی تجلی پیدا کرده است. این طبقه نه آنقدر داراست که محافظه کار باشد و تغییرات را برنتابد، و نه آنقدر ندار است که در پی دگرگونی بنیادین همه چیز باشد.
به عبارت دیگر، کلیتِ طبقه ی متوسط نه همچون انقلابیون طرفدار تغییر فوری، خشونت آمیز و آمرانه است، نه همچون محافظه کاران (کانسرواتیستها) طالب و عاملِ وضع موجود. و البته همچون بنیادگرایان و مرتجعین نیز طرفدار بازگشت به گذشته های دور و دیر و از بین بردنِ تغییراتِ ایجاد شده نیز نیست! بلکه این طبقه «هوادار تغییر اجتماعی با استفاده از روش دموکراتیک، مسالمت آمیز، و تدریجی است.» یعنی در «روش تغییر»، دموکراتیک عمل می کند و در «چگونگی تغییر» بدون خشونت. همانگونه که «زمان تغییر» را گام به گام و تدریجی می داند.
در نتیجه، طبقه متوسطِ موجود، برای رسیدن به وضعِ مطلوب، نه تخریبِ انقلابی، نه رجعتِ بنیادگرایانه، و نه رفوی محافظه کارانه، که رفورمِ خیرخواهانه را برگزیده است. این طبقه که در ایرانِ مابعدِ انقلاب در دوره سازندگی و اصلاحات با ریل گذاری گفتمانی و اجرایی به شکلی معنادار ظهور یافت و تقویت شد، در دورانِ «مهرورزی»! مورد بی مهری سیستماتیک قرار گرفت. بدین معنا که «لوزی» معنادارِ طبقه ی متوسط به سمتِ یک «مثلثِ» مسأله دار هدایت شد. گزارش مورد اشاره مؤید این ادعاست. البته نباید فراموش کرد که به رغمِ دگرگونیهای کیفی و کوتاه مدتِ ناشی از سیاستهای دولتِ پیشین، کمیتِ طبقه ی مورد بحث بر جای مانده است.
بر اساسِ نیم نگاه فوق، پیشرفت و توسعه ی کشور در گرو فربهی این گرانیگاه است. دولتِ اعتدال اگر با نگاهی درون زا قصد بهبود اوضاع را دارد (که دارد)، علی القاعده می بایست حریمِ هویت و فرهنگِ طبقاتی این آدمیانِ متوسط الحال را پاس بدارد، و به رغمِ منزلت و پرستیژ اجتماعی غیرقابلِ انکارِ آنان، به ارتقای اقتصادی طبقه ی متوسط و احیای موقعیتِ تضعیف شده ی این طبقه با بهره گیری از قدرت (تخصص) نخبگانِ آن همت گمارد. چرا که دینامیسم و حیثیتِ اجتماعی، کاردانی و توانایی، و موقعیت اقتصادی این طبقه لازمه ی حیاتِ جامعه ی فعلی ماست.
لذا نادیده گرفتنِ آن در مقام عمل، هم اعتبار داخلی دولت را زیر سؤال می برد، هم قدرت چانه زنی نظام را در مذاکرات هسته ای کاهش می دهد، و هم پروسه ی دموکراتیزاسیون را با چالش مواجه می کند. بدون شک با تمهیداتِ اقتصادی به منظورِ تقویتِ طبقه ی متوسطِ مدرنِ ایران، نه تنها خونِ تازه ای در شریانِ جامعه جریان خواهد یافت؛ بلکه برخی از گسل ها و شکاف های موجود نیز از وضعیتِ بحران زای خود به سلامت خواهند گذشت.
دنیای اقتصاد:هفت ملاحظه برای بسته خروج از رکود
«هفت ملاحظه برای بسته خروج از رکود»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبلعاملی است که در آن میخوانید؛برخی از جزئیات بسته ستاد اقتصادی دولت برای خروج غیرتورمی از رکود منتشر شده است. نگارنده در اینجا تنها به بعضی از وجوه این بسته اشاره میکند که احتمالا برای سیاستگذاری میتواند راهگشا باشد:
1- بهنظر میرسد که ستاد دولت راه سادهتر را انتخاب کرده است و برخلاف توصیههای کارشناسی، بیشتر روی عوامل طرف تقاضا برای خروج تاکید کرده است. میتوان درک کرد که این رویکرد بیشتر بهخاطر آن است که دولت میخواهد سریعتر نتیجه بگیرد، اما سیاستگذاران خود میدانند پاسخ سریع لزوما پاسخ صحیح نیست. از این رو لازم است تا بهطور همزمان کارشناسان دولت، نه به طریق توصیههای کلی؛ بلکه به طور جزئیتر و با کمک ارگانهای مختلف راهکارهای طرف عرضه را نیز ارائه نمایند و اصلاحات لازم را بهطور دقیق تشریح کنند تا حداقل ناظران اقتصاد ایران اطمینان یابند که دولت برای حل مشکل رکود، عزمی مبتنی بر نگاه کارشناسانه دارد و این میتواند به اجماع در سطح ملی کمک و راه خروج از رکود را هموار کند.
2- رویکرد غیرتورمی دولت جای بسی تقدیر دارد. این دستاورد کمی نیست که دولت حداقل در هر گامی که برمیدارد، متوجه تورم افسار گسیخته باشد و بهنظر میرسد که این رویکرد حاصل همگرایی بیشتر مردان اقتصادی دولت در اولویت هدف تورمی از یک سو و بیم از دست رفتن دستاورد تورمی باشد که در یک سال گذشته نصیب دولت آقای روحانی شده است.
3- دولت بر آن است تا توان مالی بانکها را افزایش دهد. چون رویکرد غیرتورمی دارد به منابع بانک مرکزی نگاهی ندارد و در عین حال بهدنبال آن است تا نقدینگی را که به نظرش میرسد در چرخه وامدهی قرار ندارد به صورت منابع جدید بانکها وارد این چرخه کند. در اینجا سیاستگذار برای هر توصیهای که ارائه میدهد باید از خود بپرسد که آیا واقعا این منبع جدیدی برای وام دهی است؟ به عبارت دیگر باید به اثر جانشینی این منبع بر منابع دیگر توجه کند؟ آیا لزوما فروش مستغلات از سوی بانکها، به معنی آن است که نقدینگی تازهای وارد چرخه وام دهی بانکها میشود؟ آیا نمیتواند این سرمایه نقدی حاصل شده برای بانکها خود بخشی از سپردههای پساندازکنندگانی باشد که منبعی است برای وامدهی بانکها در زمان کنونی؟ بنابراین در ارائه پیشنهادهای سیاستی باید بسیار جزئیتر و دقیقتر و در عین حال با تصویری کامل از چرخه وام دهی سیستم بانکی، گزینهای را برگزید.
4- تا زمانی که فرآیند بازار و سیستم قیمتی آن را نپذیریم، هرگونه پیشنهادی میتواند تکانهای باشد که باز به حالت اول برگردد. تا زمانی که درک نکنیم چرا بانکها به سوی بنگاهداری و داشتن مستغلات بیشتر روی آوردند، نمیتوان دستور به فروش مستغلات داد، زیرا باز وقتی بانک میبیند وامدهی سود مناسبی را برایش ایجاد نمیکند، بار دیگر راه قبلی را خواهد رفت و به خرید مستغلات دست خواهد زد. آری، وامدهی را باید برای بانکها سودآور کنیم، آن وقت آنان خود مشتاقانه و با خلاقیت خود منابع جدید را پیدا خواهند کرد. مطمئن باشید. چرا از یک سو راه را بر آنان میبندید و بعد خود را جای آنان میگذارید تا منابع جدید برایشان پیدا کنید؟
5- اگر میخواهیم تولید رونق گیرد، ضرورت اولیه آن این است که تولید سودآور باشد. دولت در بلندمدت نمیتواند با وامدهی ارزان، تولید را سودآور نگه دارد تا اشتغال ایجاد شود. اگر تولید سودآور نباشد، خلق منبع مالی جدید نمیتواند در بلندمدت دردی را دوا کند. چگونه دولت میتواند بدون مداخله در فرآیند بازار کفه را بهسوی تولید سودآور بچرخاند؟ در گام اول حداقل دولت باید هزینههایی را که خود برای بنگاه ایجاد میکند از بین ببرد.
6- اما بیتردید راهحل اصلی خروج از رکود آن است که بنگاه و کارآفرین به خود نگاه کند و ازخود بپرسد در شرایط فعلی و با قیود کنونی چه میتوانم انجام دهم؟ چگونه کسب سود کنم؟ وضعیت رکودی خودبهخود میتواند این پرسشها را در ذهن تولیدکنندگان ایجاد کند و نباید جای این پرسشها با این سوال کلیشهای عوض شود که چرا دولت برای ما کاری نمیکند؟
7- بهنظر میرسد که دولت باید بیش از این در مورد بسته پیشنهادی خود غور کند و موارد تسعیر ارزی و درآمدهای نفتی نیز مقولات تازهای نیستند و در فرصتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت. به هر رو اگردولت بهدنبال موفقیت در این عرصه است، بهنظر نمیرسد که این شمای کلی از بسته نویددهنده راه خروج بدون تورم از رکود باشد. با این حال تا ارائه بسته نهایی باید صبور بود.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد