متهم برای ارتکاب جنایت از افغانستان به ایران آمده بود

قتل با انگیزه خونخواهی

خاطره‌ای از نصرت‌الله سپیدنامه، بازپرس شعبه 10 دادسرای امور جنایی تهران

برادرکشی مرد معتاد

پرونده‌های زیادی را بررسی کرده‌ام که در آن مصرف مواد مخدر، انگیزه‌ای برای ارتکاب قتل بوده است. یکی از پرونده‌هایی که جزئیات آن بخوبی در ذهنم مانده، مربوط به مرد مصرف‌کننده‌ای می‌شود که وقتی با نصیحت‌های برادرش مواجه شد، دست به چاقو برد.
کد خبر: ۶۹۳۹۸۶

روز حادثه یکی از افسران پلیس آگاهی در دفتر کارم، داشت درباره یکی از پرونده‌هایی که در حال رسیدگی بود، گزارش می‌داد که زنگ تلفن به صدا درآمد. وقتی گوشی را برداشتم، یک از ماموران کلانتری گاندی، گزارش داد حادثه‌ای در خیابان گاندی اتفاق افتاده است. بعد از گرفتن نشانی محل حادثه، از افسر آگاهی خواستم در فرصت دیگری به دفترم بیاید و راهی محل شدم. وقتی به نزدیکی آنجا رسیدم، چند خودروی پلیس را دیدم که پارک شده بود. بعد از این که پیاده شدم، خودم را به مامور پلیسی که محل را کنترل می‌کرد، معرفی کردم و خواستم گزارش بدهد. او گفت قتل در طبقه دوم اتفاق افتاده و دختر مقتول حادثه را خبر داده است. با همین گزارش کوتاه به طرف طبقه دوم حرکت کردم. وقتی به آنجا رسیدم، دیدم جسد مقتول کنار سفره افتاده و مرد میانسالی هم در حالی‌که دستانش خون آلود است و دو مامور پلیس مراقب او هستند، نزدیکی جسد نشسته و در خودش فرو رفته است. یکی از ماموران کلانتری بدون این‌که پرسشی مطرح کنم، در حالی‌که مرد را با دست به من نشان می‌داد گفت، این مرد قاتل است و او را همین جا دستگیر کردیم و دستبند زدیم. در حالی که مشغول بازرسی جسد بودم، ماموران بررسی صحنه جرم هم به محل آمدند و کارشان را شروع کردند. مقتول با ضربات چاقو که به گردن، سینه و سرش خورده بود، فوت شده بود. بعد از آن سراغ دختر مقتول رفتم. او قادر به حرف زدن نبود اما اظهاراتش می‌توانست برای مراحل رسیدگی و تحقیق خیلی موثر باشد، به همین دلیل دختر جوان را آرام کردم و او شروع به حرف زدن کرد.

این دختر گفت: مادرم ساعتی قبل برای خرید از خانه بیرون رفت. لحظاتی از رفتن مادرم نگذشته بود که زنگ خانه را زدند. وقتی در را باز کردم، عمویم را دیدم. او به مصرف مواد اعتیاد داشت و پدرم او را در یک کمپ بستری کرده بود تا مواد را ترک کند. وقتی مرا دید، گفت امروز مرخصی گرفته تا به ما سربزند. تعارف کردم تا داخل بیاید.سپس گفتم پدرم در طبقه بالا استراحت می‌کند. او هم به طبقه بالا نزد پدرم رفت. ساعتی که گذشت، ناگهان صدای فریاد پدرم را شنیدم که درخواست کمک کرد.

بسرعت به طبقه بالا رفتم و دیدم عمو صالح پدرم را با چاقو زده و بالای سرش ایستاده است. ترسیدم که مبادا مرا هم بکشد. اولین کاری که توانستم بکنم این بود که در را به رویش قفل کردم و بسرعت به پایین دویدم و موضوع را به پلیس خبر دادم. ماموران هم سریع به خانه‌مان آمدند و عموصالح را بازداشت کردند.

دختر جوان در این حادثه واکنش خیلی خوبی داشت اما نمی‌دانست قتل با چه انگیزه‌ای اتفاق افتاده است. برای پیدا کردن پاسخ این پرسش از ماموران خواستم صالح را به حیاط بیاورند تا از او تحقیق کنم. صالح وقتی مقابلم ایستاد، در شوک فرورفته بود و توان حرف زدن هم نداشت. بعد از این که لحظاتی او را با حرف زدن آرام کردم، خودش بریده بریده شروع به صحبت کرد. وقتی درباره انگیزه‌اش پرسیدم، فقط یک جمله گفت: ارسلان تحقیرم ‌می‌کرد. برای لحظاتی او را به حال خودش گذاشتم اما دوباره سراغش رفتم و خواستم درباره ماجرا توضیح بدهد.

صالح گفت: چند سال قبل به مصرف مواد اعتیاد پیدا کردم. مواد خیلی زود همه زندگی‌ام را تباه کرد. همسرم، من و دخترم را ترک کرد و به‌دنبال سرنوشت خودش رفت. ارسلان خیلی تلاش کرد تا مرا از دام مواد نجات بدهد اما حقیقت را بخواهید از نصیحت دیگران عصبانی می‌شدم و تحمل‌شان را نداشتم. مدتی که گذشت، ارسلان دخترم را به خانه خودش آورد و از او مراقبت کرد و برای چندمین بار مرا هم به یک کمپ برد تا مواد را ترک کنم. روز حادثه از کمپ مرخصی گرفتم و به خانه ارسلان رفتم، وقتی به طبقه بالا رفتم داشت ناهار می‌خورد.

من هم کنار سفره نشستم. لحظاتی نگذشته بود که دوباره شروع به نصیحت کرد. از من خواست این بار هر طور شده مواد را ترک کنم و به زندگی گذشته‌ام برگردم. برادرم مدام مرا تحقیر می‌کرد؛ طوری که انگار سربار زندگی او هستم.

حرف‌هایش مرا آزار می‌داد. سر همین موضوع با هم مشاجره کردیم. ناگهان بلند شدم و از آشپزخانه چاقویی برداشتم و شروع به ضربه زدن به ارسلان کردم. او بعد از اولین ضربه فریاد کشید و کمک خواست. کنترل خودم را از دست داده بودم و متوجه رفتارم نبودم تا این که ماموران به دستم دستنبد زدند.

بعد از این که صالح حادثه را شرح داد، دستور بازداشت او و انتقال جسد به پزشکی قانونی را صادر و به طرف دادسرا حرکت کردم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها