یکی بود یکی نبود سپهر کوچولویی بود که عاشق شیرینی و شکلات و قند بود. پدربزرگ سپهر یک شیرینی‌فروشی داشت که در آن انواع شیرینی و شکلات به فروش می‌رفت. خانه آنها نزدیک شیرینی‌فروشی پدربزرگ قرار داشت و سپهر تا بیکار می‌شد به سمت مغازه پدربزرگ می‌رفت و یک کیسه برمی‌داشت و انواع شکلات و شیرینی در آن پر می‌کرد و به خانه برمی‌گشت.
کد خبر: ۶۷۰۶۷۲

پدربزرگ هم چون سپهر را دوست داشت، چیزی نمی‌گفت و سپهر هم از همین اخلاق او سوء‌استفاده می‌کرد. تا این‌که یک روز پدر‌بزرگ نگران شد و به سپهر گفت: پسرم من نگران دندان‌هایت هستم. مواظب باش بی‌دندان نشوی!

سپهر خندید و رفت. چند روزی گذشت، یک روز سپهر داشت آبنبات می‌خورد که متوجه شد یکی از دندان‌های جلوی او لق شده است. خیلی ترسید و آن روز سعی کرد مراقب باشد و چیزی نخورد. فردای آن روز سپهر مشغول بازی بود که ناگهان دندانش افتاد.

سپهر از ترس گریه‌اش گرفت و دندانش را برداشت و رفت گوشه‌ای ساکت و بی‌صدا نشست. مامان سپهر متوجه شد و گفت: سپهر جان اتفاقی افتاده؟

اما سپهر جوابی نداد. مامان نزدیکش شد و دید دهانش کمی خونی شده است. با صدای بلند و نگران گفت: سپهر چی شده؟

سپهر با گریه دستش را باز کرد و دندانش را نشان مادر داد. مادر گفت: دندونت افتاده؟

سپهر​ گفت: بله.

مامان خندید و گفت: چقدر بهت گفتم شیرینی و شکلات نخور! حالا شدی یک پسر بی دندون، عیبی نداره بیا بریم پیش دکتر بینا تا دندونت رو بچسبونه.

سپهر گفت: یعنی درست میشه.

مامان خندید و گفت: حالا بیا بریم.

پیش آقای دکتر که رسیدند، سپهر گفت: سلام.

دکتر بینا گفت: به‌به پسر ما دیگه بزرگ شده، اولین دندانش هم افتاده، اما اگر شیرینی کمتر می‌خورد شاید کمی دیرتر می‌افتاد.

سپهر گفت: عیبی نداره؟

دکتر: نه، چون اینها دندان‌های شیری‌ات هستند که می‌افتند و جای آنها دندان‌های اصلی​ در می‌آیند.

سپهر گفت: آخیش خیالم راحت شد.

دکتر ادامه داد: اما هر شب دندان‌هایت را مسواک بزن که پوسیده نشوند و شکلات هم کمتر بخور.

سپهر کوچولو قول داد و از آن به بعد مواظب دندان‌هایش بود.

گلنوشا صحرانورد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها