به پسرش که بیمادر مانده است؟ به همسرش که عشق زندگیاش بود؟ به پدرش که همیشه سعی میکرد او را حمایت کند و بارها وی را از لبه پرتگاه بازگرداند؟ وکیل مدافع این مرد مدعی است موکلش بیمار روانی است و سکوتش به سبب حادشدن وضع بیماریاش است. مازیار بیماریاش را انکار میکند. او در جلسه محاکمه که در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، بدون ارائه توضیحی، اتهام را پذیرفت.
ثقوری، نماینده دادستان تهران که کیفرخواست صادره علیه متهم را در دادگاه قرائت کرد، میگوید: مازیار همسرش را یکسال قبل به قتل رساند و سپس با ماموران تماس گرفت و آنها را از کاری که کرده بود، باخبر کرد. بعد از اینکه ماموران در محل حاضر شدند، متهم را در حالیکه بیهوش بود،یافتند و با هماهنگی اورژانس به بیمارستان منتقل کردند. در معاینههای اولیه مشخص شد این مرد با مصرف مقدار زیادی دارو، قصد خودکشی داشته است. با انتقال متهم به بیمارستان لقمان و کمکهای پزشکی، وی از مرگ نجات یافت و بعد از بهبود نیز به اداره آگاهی منتقل شد تا درباره قتل همسرش صحبت کند. او درباره اینکه چرا دست به قتل همسرش زده و این درگیریها به چه دلیل بوده، گفته به همسرش لاله مشکوک بود و او را به تصور اینکه با مرد دیگری رابطه دارد، مورد ضرب و جرح قرار داد و در نهایت با ضرباتی که بر بدنش وارد کرد، او را به قتل رساند. متهم در بازجوییهای متعدد، اتهام قتل همسرش را تائید کرده است.
نماینده دادستان درباره ادعای وکیل مدافع متهم درباره بیماری مازیار میگوید: مازیار برای اینکه شرایط برای قتل همسرش فراهم شود، ابتدا فرزند کوچکش را به خانه پدرزنش برد و بعد که با همسرش تنها شد، از او خواست اقرار کند با چه کسی رابطه دارد، اما زمانی که نتوانست آن زن را راضی به اقرار کند با ضربات متعددی که بر بدن او وارد کرد باعث مرگش شد. این یعنی متهم با نقشه قبلی دست به این قتل زده است. همچنین باید بگویم پزشکی قانونی تائید کرده متهم مسئول اعمال خودش است و زمان قتل دچار بیماری نبوده، بنابراین با استناد به نظریه پزشکی قانونی، متهم سالم است و باید پاسخگوی اعمالش باشد و ما نیز بر اساس خواسته اولیایدم درخواست صدور حکم قانونی توسط قضات را کردهایم.
شوهر شکاک
پدر لاله میگوید دخترش زنی پاک و معصوم بود که گرفتار شوهری شکاک شد. او درباره زندگی دخترش اینطور میگوید: نزدیک به 9 سال از زندگی مشترک دخترم و مازیار میگذشت زمانی که مازیار و خانوادهاش به خواستگاری دخترم آمدند، چیزی در مورد بیماری مازیار نگفتند. آنها این حرفها را حالا که پسرشان گرفتار شده است، میزنند. در این سالها هم رفتار مشکوکی از مازیار ندیدم. فقط اخلاق و کارهایش دخترم را اذیت میکرد و دخترم به دلیل اینکه بچه داشت، این زندگی را تحمل میکرد. دخترم زن بسیار فداکاری بود و برای اینکه شوهرش خیلی سختی نکشد و مجبور نشود پول کارگر بدهد، در مغازه مازیار کار میکرد و در واقع همه کارها را او انجام میداد. مدتی بعد از ازدواجشان بود که متوجه شدیم مازیار معتاد است. وقتی به دخترم گفتم با این مرد به جایی نمیرسی و از او جدا شو گفت من باردار هستم و این بچه را نمیتوانم بدون پدر بزرگ کنم. چارهای نبود، دخترم میخواست به این زندگی ادامه دهد و من نمیتوانستم مجبورش کنم دست از شوهرش بکشد. او میخواست بماند و بچهاش را که خیلی دوستش داشت خودش بزرگ کند.
این مرد میگوید دامادش قبلا هم به جان آنها سوءقصد کردهبود: چند سال پیش نیمهشب بود که زنگ در خانه را زدند. در را که باز کردم، مازیار وارد خانه شد و در حالی که یک تبر دستش بود، به سمت من و زن و بچهام حمله کرد. بلافاصله پلیس را خبر کردیم. ما هیچکدام نمیدانستیم چرا این اتفاق افتاده است؛ چون مشکلی با مازیار نداشتیم. ماموران مازیار را بازداشت کردند بعد معلوم شد او در پی توهم ناشی از مصرف مواد به ما حمله کرده است. با شکایت ما مازیار زندانی شد و دخترم و پسرش هم به خانه من آمدند. بعدها رضایت دادیم. مازیار ماهها در مرکز ترک اعتیاد بود تا مواد را ترک کند و بعد از ترک دوباره با دخترم آشتی کرد. آنها سرخانه و زندگی خودشان برگشتند، اما من همیشه نگران دخترم بودم. چند ماه بعد متوجه شدم او دوباره به سمت مواد رفته است. این بار دیگر دخترم حرفی به من نمیزد نمیدانم از خجالتش بود یا اینکه فکر میکرد دیگر باید تکلیف را یکسره کند.
پدر لاله درباره روز حادثه میگوید: مازیار نوهام را به خانه من آورد و گفت باید با لاله جایی برود و کارهایی دارند که باید با هم انجام دهند و نمیتوانند پسرشان را در خانه تنها بگذارند. او خیلی عادی و طبیعی حرف میزد. نوهام هم درباره اینکه پدر و مادرش با هم دعوا کردند، چیزی نگفت تا اینکه چند ساعت بعد از کلانتری به من زنگ زدند و گفتند دخترم بدحال است.
آن موقع بود که نوهام گفت پدر و مادرش با هم دعوا کرده بودند.اگر کسی در زندگی لاله بود، حداقل بعد از مرگش مشخص میشد. همه تلفنها و روابط او را بررسی کرده اند و کسی در زندگی دخترم نبوده و مازیار فقط به او تهمت زده است و حالا هم باید تاوان کارش را پس دهد. حتی اگر نوهام رضایت بدهد، من این کار را نخواهم کرد.
او بیمار است
پدر مازیار در حالی که سرش را پایین انداخته و از کارهای پسرش شرمگین و از سرنوشتی که داشته، ناراحت است، میگوید: مازیار از کودکی بیماری روانی داشت. او را دکتر هم برده بودیم، اما فکر نمیکردیم موضوع تا این اندازه جدی شود. در ظاهر چیزی پیدا نبود فقط کمی عصبی و پرخاشگر بود و مرتب با بقیه دعوا میکرد. وقتی برای خواستگاری رفتیم، اینطوری نبود که بخواهیم دختر دیگری را بدبخت کنیم. فقط میخواستیم آنها خوشبخت باشند چیزی به خانواده لاله نگفتیم، چون فکر میکردیم مساله مهمی نیست و پسرمان کمی حساس است، اما بعد از ازدواجش روزبهروز بدتر شد. وقتی معتاد شد، دیگر نمیشد او را کنترل کرد و مرتب با بقیه دعوا و بیشتر از همه همسرش را اذیت میکرد و وضع روحیاش به هم ریخته بود. در مغازهاش هم نمیتوانست کار کند. من مرتب به عروسم سر میزدم و کمکش میکردم و میدانستم پسرم او را اذیت میکند و از این راه میخواستم جبران کنم تا اینکه یک شب از کلانتری به من زنگ زدند و گفتند پسرت به خانه پدرزنش حمله و با تبر آنها را مجروح کرده است. انگار آبسرد روی سرم ریخته بودند خیلی نگران شدم. ابتدا به کلانتری و سپس به بیمارستان رفتم و متوجه شدم خدا را شکر به کسی آسیبی جدی وارد نشده است. پسرم را بازداشت کردند و با توجه به شکایتی که خانواده همسرش از او کرده بودند، او به 11 ماه حبس و پرداخت دیه محکوم شد.
بعد از چند ماه رضایت خانواده عروسم را گرفتم و قول دادم مراقب بچهام باشم و به آنها گفتم هرکاری از دستم برآید انجام میدهم تا پسرم مواد را ترک کند. همین اتفاق هم افتاد. حدود یک سالپسرم را در یک مرکز ترک اعتیاد بستری کردم. در این مدت هم همه هزینههای زندگی عروس و نوهام را میدادم و نمیگذاشتم به آنها سخت بگذرد، چون میدانستم عروسم با چه سختی این وضع را تحمل میکند. وقتی پسرم از مرکز بیرون آمد، حالش بهتر شده بود و دیگر مثل سابق نبود، اما چند ماه بعد دوباره همه چیز مثل قبل شد، بیماریاش شدت گرفت و به همه مشکوک بود و مرتب به من میگفت لاله با کسی رابطه دارد. من میدانستم این بیماری، باعث ایجاد چنین تصوری در پسرم شده است. او دیگر داروهایش را هم مصرف نمیکرد. پسرم بیمار است. من بارها سعی کردهام به او کمک کنم و هر کاری از دستم برآمده ، انجام دادهام، اما موفق نشدم. حالا هم پزشکی قانونی بیمار بودن او را تائید کرده، اما گفته مسئول اعمال خودش است. او به دلیل بیماریاش به این وضع افتادهاست. من بار دیگر از خانواده لاله درخواست بخشش دارم. قول میدهم هرکاری از دستم برآید، برای خوشبختی فرزند لاله انجام دهم. او بیمادر شده و بیپدر شدندش وضع روحی این بچه را بدتر خواهد کرد./ ضمیمه تپش
مرجان لقایی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد