جام جم:سیما در نوروز ۹۳
«سیما در نوروز ۹۳»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دکتر علی دارابی است که در آن میخوانید؛از مهرماه ۹۲ معاونت سیما تدارک گستردهای برای نوروز ۹۳ را در برنامههای خود قرار داد. تعالی معنوی، گفتمان فاطمی و شادی و نشاط، راهبرد حاکم بر برنامهها بود. ترویج سبک زندگی ایرانی - اسلامی، حفظ و صیانت از محیط زیست، اهتمام به مقوله افزایش جمعیت و اقدام بایسته برای فراهم ساختن طرح هدفمندسازی یارانهها و تبیین نامگذاری سال نیز از اولویتهای برنامهسازی سیما بود.
بازه زمانی ویژهبرنامههای نوروز سیما نیز از چهارشنبه آخر سال تا جمعه پانزدهم فروردین (بیش از سه هفته) را دربر میگرفت که مدت بسیار طولانی برای تدارک ویژه برنامههایی که مخاطب را پای تلویزیون بنشاند، میطلبید و براساس مشاهدات میدانی، اظهارات مردم، ارزیابی مراکز نظارتی سازمان و سیما، نظرسنجیها و سامانههای مردمی روابط عمومی، ویژه برنامههای نوروز ۹۳ متفاوت، جذابتر، دیدنیتر و پرمخاطبتر از سالهای گذشته بوده است.
ویژهبرنامههای نوروزی سیما در ۹ عنوان کلی جای میگیرد:
1) مجموعههای نمایشی (سریالها): چهار سریال طنز و کمدی از ساعت ۲۰ و ۴۵ دقیقه تا ۲۴ در چهار شبکه یک، دو، سه و تهران تدارک گستردهای را برای مردم عزیزمان دید. بیش از ۵۰۰۰ نفر از هنرمندان و عوامل تولیدی بیش از هشت ماه تلاش کردند که هر یک به سهم خود شادی و نشاط را درون خانوادهها ببرند و در عین حال پیامهای آموزنده و سازندهای را برای مردم به صورت هنرمندانه در مجموعههای نمایشی جانمایی کنند. محیطزیست، هدفمندسازی یارانهها، افزایش جمعیت و خانواده محوری بهطور برجسته محور این مجموعههای نمایشی بود. این چهار سریال بدون احتساب سریالهای پخش شده از شبکه تماشا بوده است. سریال پایتخت ۳ به تنهایی بیش از ۹۰درصد بیننده را بهخود اختصاص داده است.
2) فیلمهای سینمایی: ۱۴۶ فیلم سینمایی در این بازه زمانی از شبکههای تلویزیون پخش شد. بیش از ۵۲ عنوان از این فیلمها مربوط به سینمای ایران و تولیدات معاونت سیما بوده است که رکوردی بسیار ارزنده است. در گذشته بخش اعظم این فیلمها از محصولات غیرایرانی بود. بعلاوه بیش از ۴۶ عنوان از فیلمهای سینمایی محصول سال ۲۰۱۳ بود که در بسیاری از کشورهای آسیایی تاکنون به نمایش درنیامده است و مردم بخصوص جوانان و مشتاقان سینما برای نخستینبار آن را از قاب تلویزیون جمهوری اسلامی دیدند. افزون بر این تعدادی از این فیلمها به صورت استریو (با صدای اصلی) پخش شد که وضوح تصاویر و صدا برای بیننده بسیار جذابتر است. بیتردید تأمین بودجه و اعتبار برای خرید این حجم از فیلمها، طراحی جدول (کنداکتور) پخش، زبانگردانی (دوبله) حرفهای و بموقع برای اهل هنر روشن است و اقدامی بزرگ محسوب میشود. این میزان بدون احتساب فیلمهای پخش شده از شبکه نمایش است.
3) برنامههای معارفی: برنامههای معارفی شبکهها در ایام نوروز چون گذشته در ساعات مقرر پخش شد: سمت خدا، آفتاب شرقی، تا نیایش، معرفت، بچههای مسجد و... . همچنین شبکه قرآن و معارف علاوه بر برنامههای ویژه، تلاوت یک جزء قرآن را روزانه در جدول پخش خود قرار داد تا مردم انس با قرآن را در کنار دید و بازدید نوروزی همراه داشته باشند. معرفی کتب فاطمی، برنامههای ویژه ایام فاطمیه در همه شبکهها و بستههای معارفی کوتاه به نام ارمغان یا سخنرانی استادان برجسته حوزه و دانشگاه از دیگر برنامههای سیما محسوب میشد.
4) مستند: در ۲۴ ساعت به گونهای برنامهریزی شد که در این ظرف زمانی ۲۵ مستند فاخر از ایران و جهان از همه شبکه در بهترین ساعت بویژه از ساعت ۱۸ تا ۲۴ پخش شود. این میزان بدون احتساب مستندهای پخش شده از شبکه مستند بوده است.
5) کودک و نوجوان: کودکان و نوجوانان در ایام نوروز برنامههای محبوب و تماشایی خود را دیدند، در عین اینکه شبکه پویا ویژه برنامههای خاصی را در این ایام تدارک دیده بود. کلاه قرمزی و پسرخاله با عروسکهای جذاب و محبوبش گرمابخش خانوادهها بود و کودکان و نوجوانان در کنار والدین به تماشای این برنامه پربیننده و جذاب نشستند.
6) مسابقات: سرگرمی و تفریحات یکی از کارکردهای رسانه است. در این میان مسابقات از جایگاه ویژهای برخوردار است. از نشان برتر، سرزمین دانایی، مشاعره و قند پهلو گرفته تا مسابقات ورزشی همه تلاش کردند بهترینها را برای مردم عزیز تدارک ببینند، اما پخش مسابقات زنده فوتبال داخلی و خارجی در شبکه سه و ورزش و ویژه برنامههای به سوی جامجهانی فوتبال از شبکه ورزش از جذابیت مضاعف برخوردار بود، اما در این میان پدیده مسابقات «آقای گزارشگر» شبکه سه بود که رویکردی نوین در شناسایی استعدادهای جوان برای گزارش مسابقات ورزشی وفوتبال بود که از بیننده و رضایتمندی بالایی برخوردار بود. این برنامه توانست قریب به ۲۰ هزار نفر از مشتاقان این حوزه را فراخوان کند.
7) ویژهبرنامههای تحویل سال: شبکههای سیما در رقابتی سازنده و جذاب بیش از یکصد ساعت برنامه زنده برای تحویل سال تدارک دیدند. بیش از ۳۰۰۰ نفر از همکاران فنی، پخش، تولید و برنامهساز سیما در ساعاتی که باید چون دیگر مردم در کنار خانوادههای خود باشند در سر کار حاضر شدند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند تا کانون خانوادهها گرم باشد و حال مردم را خوب کنند. در این یکصد ساعت برنامه بیش از ۳۰۰ نفر از هنرمندان، شاعران، چهرههای ماندگار، خانواده معظم شهیدان، ایثارگران، قهرمانان و ورزشکاران، مهمان برنامههای مختلف بودند. ویژهبرنامههای تحویل سال شبکههای سیما در عین شادی و نشاط، جذابیت، معنویت و تقویت ارزشها، شبکههای ماهوارهای را زمینگیر کرد و این امر را از داوری و اظهارنظر مردم و نیز برنامههای شبکههای نامحرم ماهوارهای میتوان دریافت کرد.
8) راهیان نور: شبکههای هفده گانه سیما با برنامهریزی انجام شده یک شبکه مجازی راهیان نور را از نخستین ساعات بامدادی تا آخرین ساعات شب به یادمانهای دفاع مقدس اختصاص دادند. رسانه ملی قرارگاههایی را در مراکز عملیاتی دفاع مقدس ایجاد کرد و در طول شبانه روز بهطور منظم از حضور میلیونی مردم گزارش تهیه و پخش کرد. رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس با قدردانی از عملکرد رسانه ملی و بهطور اخص معاونت سیما اظهار کرد که: «سیما همواره جلوتر و پیشگامتر از بنیاد در حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و راهیان نور خدمت کرده است». افزون بر این سریال ۴۰ قسمتی معراجیها نیز خدمتی از معاونت سیما برای گسترش فرهنگ راهیان نور است که هماکنون فیلم سینمایی آن به عنوان پرفروشترین در حال اکران است و مجموعه آن نیز از سوم خرداد (سالروز آزادی خرمشهر) از سیما پخش خواهد شد.
9) اهتمام به مسائل اصلی کشور: همه شبکهها بویژه شبکههای یک، چهار و تهران با اختصاص ویژه برنامههایی روزانه به تبیین ابعاد نامگذاری سال پرداختند. حفظ محیط زیست، افزایش جمعیت، اقتصاد مقاومتی و هدفمندسازی یارانهها به مثابه راهبردی اساسی در برنامههای سیما در طول نوروز جلوه کرد. از زیرنویسها تا ویژهبرنامهها و نیز جانمایی پیامها در سریالها و مجموعههای نمایشی همه و همه تلاش کردند که مسائل اصلی کشور در دستور کار مردم و جامعه قرار گیرد. علاوه بر این موارد راهنمایی و رانندگی و مسائل مرتبط با امنیت و نیروی انتظامی آنقدر استمرار و برجستگی داشت که بارها مسئولان ناجا از اقدامات رسانه و بهطور اخص سیما قدردانی کردند.
معرفی کتاب، برنامههای خانواده، معرفی مراکز زیارتی و سیاحتی ایران، گزارشها و اخبار آب و هوا و جادهها، میانبرنامههای جذاب و شاد، پخش سریالها و فیلمهای سینمایی جذاب از شبکه تماشا و شبکه نمایش، ویژهبرنامههای شبکه نسیم، تدارک بایسته شبکه سلامت و آموزش و بخصوص جامجم برای ایرانیان و فارسیزبانان مقیم خارج تلاش گستردهای بود که همکاران معاونت سیما در طبق اخلاص برای رضایتمندی مردم ارائه کردند.
همکاران پرتلاش و خدوم تولید و فنی ـ که اگر آنان نباشند امکان ارسال تصویر و صدا برای دیدن و شنیدن از تلویزیون فراهم نیست ـ کار بزرگی کردند. امید آنکه همه این تلاشها مورد رضایت حضرتعالی قرار گیرد و شادی و نشاط را بر چهره مردم عزیزمان نقش بسته باشد. انشاءالله
خراسان:مدیریت جهادی حلقه مفقوده اقتصاد ایران
«مدیریت جهادی حلقه مفقوده اقتصاد ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسنزاده است که در آن میخوانید؛نامگذاری سال جدید به نام «اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی» از سوی رهبر انقلاب پازل نامگذاری ۷ سال اخیر را که با محوریت اقتصاد بوده است، تکمیل کرد و نشان داد همچنان رهبری معظم انقلاب اقتصاد را اولویت اصلی کشور می دانند. هر چند در این میان توجه خاص در سال جاری به مقوله فرهنگ نیز جای تأمل دارد اما در این مجال موضوع نامگذاری سال جدید را از منظر اقتصاد مورد بررسی قرار می دهیم.
با نگاهی به عناوین سال های اخیر از سال ۸۷ «نوآوری و شکوفایی»، ۸۸ «اصلاح الگوی مصرف»، ۸۹ «همت مضاعف و کار مضاعف»، ۹۰ «جهاد اقتصادی»، ۹۱ «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» و ۹۲ «حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی» می بینیم که روند توجه به ابعاد مختلف مسائل اقتصاد ایران از حوزه نوآوری تا مصرف، توجه ویژه به موضوع کار، روحیه جهادی در حوزه اقتصاد، اهمیت بخش تولید و ضرورت رویکرد حماسی در حوزه اقتصاد همگی بخش هایی است که در سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی به عنوان یک منظومه مشخص در اواخر سال گذشته از سوی رهبر انقلاب ابلاغ شد. آن چه در سال جدید به این پازل اضافه شده است ضرورت مدیریت جهادی و عزم ملی برای موفقیت در حوزه اقتصاد است. به ویژه ضرورت دارد موضوع مدیریت جهادی در حوزه اقتصاد تبیین و اهمیت آن روشن شود.
برای درک اهمیت موضوع مدیریت جهادی در حوزه اقتصاد باید توجه داشت که چالش های اقتصاد به عنوان چالش اصلی کشور با توجه به حجم مشکلات که در آمارهای تورم، بیکاری، رشد اقتصادی، شاخص های پولی و بانکی، شدت بالای مصرف انرژی و بسیاری از آمارهای دیگر مشهود است، ممکن است خود را در ۲ حوزه سیاست گذاری و اجرا نشان دهد. به عبارت دیگر مدیریت موفق در حوزه اقتصاد برای خروج از وضعیت فعلی و تبدیل اقتصاد ایران به اقتصاد درون زا و برون نگر با تراز تجاری مثبت، نرخ های تورم و بیکاری تک رقمی، رشد مستمر اقتصادی و بهبود شاخص های عدالت اجتماعی مستلزم ۲ اصل سیاست گذاری صحیح (اعم از تدوین قوانین و مقررات) و اجرای موفق است. در برهه اخیر به نظر می رسد شکست برخی سیاست های غلط اقتصادی در حوزه هایی مانند هدفمندی یارانه ها، سیاست های پولی، بانکی و ارزی و... منجر به رویکردهای عقلانی تر و مدبرانه تر در حوزه اقتصاد شده است.
به عنوان نمونه اجماع دیدگاه های کارشناسان و مسئولان در ضرورت توجه به بخش تولید در طرح هایی نظیر هدفمندی، جلوگیری از هزینه کردن بی رویه درآمدهای نفتی، اجتناب از خلق بدون حساب و کتاب نقدینگی و برخی موارد دیگر مشهود است و به نظر می رسد فضا برای سیاست گذاری صحیح در حوزه اقتصاد فراهم باشد به ویژه این که با ابلاغ سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی محورهای اصلی حرکت در حوزه اقتصاد برای همه روشن شده است و جای ابهام چندانی در حوزه سیاست گذاری باقی نمانده است، اما به نظر می رسد حوزه مدیریت اجرا برای تحقق این سیاست ها نیازمند تأمل جدی است. دیگر نگرانی چندانی درباره اعتقاد داشتن به ضرورت اجرای سیاست های اقتصاد مقاومتی و انگیزه مسئولان برای اجرای این سیاست ها وجود ندارد بلکه دغدغه اصلی این است که آیا آنان که می خواهند این سیاست ها را اجرا کنند می توانند خواسته خود را جامه عمل بپوشانند یا نه؟!
مدیریت جهادی در حوزه اقتصاد رویکردی است که نشان می دهد سیاست گذاری صحیح به تنهایی موجب موفقیت در حوزه اقتصاد نمی شود بلکه توانایی اجرای طرح های اقتصادی در شرایطی که فشارهای تحریم، رکود تورمی و مشکلات ساختاری اقتصاد و کشور وجود دارد، باید فراتر از توانایی معمول و مدیریت های معمول باشد. طرح توزیع «سبد کالا» نمونه ای از طرحی مناسب با اجرایی نامناسب بود که خلاء جدی مدیریت در حوزه اقتصاد را نشان داد. در چنین شرایطی ضرورت دارد مولفه های مدیریت جهادی به ویژه مدیریت جهادی در حوزه اقتصاد که به معنای مدیریت در شرایط سخت و غیرمعمول محیط پیرامونی است، مشخص و تبیین شود. در این میان قطعاً تجربه مدیریت های سخت و سنگین در عرصه هایی نظیر دفاع مقدس که نوع خاص مدیریت فرماندهان در شرایط نابرابر جنگی توانست دفاع مقدس ۸ ساله را به نماد غرور آفرین هنرنمایی ایرانیان تبدیل کند، می تواند برای امروز و شرایط سخت اقتصادی به کار آید.
تردید نکنیم اقتصاد کشور همان اندازه که به تدبیر نیاز دارد به مدیریت توانمند نیز محتاج است. مدیریتی که می تواند عقلانیت سیاست گذاران را در عرصه عمل محقق کند. مدیریتی که در شرایط غیرمتعارف امروز با توانی فراتر از توان متعارف عمل کند و اقتصاد را با ۲ بال تدبیر و مدیریت جهادی به سرمنزل توفیق برساند.
کیهان:ضرورت واکنش قاطعانه
«ضرورت واکنش قاطعانه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛پرداختن به قطعنامه اخیر اتحادیه اروپا- که در آن راهبرد این اتحادیه برای ارتباط با ایران طراحی شده است- به دلیل مهم بودن قطعنامه مذکور نیست، و به علت اهمیت اتحادیه اروپا هم نیست!
قطعنامه مهم نیست، چون حرف تازهای در آن نیست و جز خیالپردازی و آرزوهایی کودکانه چیز دیگری در آن دیده نمیشود. آرزوهایی که بیتردید سی و پنج سال است بر دل آرزومندانش مانده است و به فضل الهی به گور خواهند برد.
اتحادیه اروپا هم جایگاه مهم و درخور توجهی ندارد، چون اتحادیه اروپا درچند سال اخیر، در بدترین شرایط عمر خود به سر میبرد و از آن ژست اروپای واحد و تبدیل شدن به قدرت مهم جهانی، فاصله فراوانی گرفته است. تا آنجا که بارها تا مرز فروپاشی پول واحد پیش رفته و در بسیاری از کشورهای عضو آن، فلاکت و نابسامانی اقتصادی گریبان حاکمان را گرفته و پیدرپی شاهد سقوط دولتهای ناتوان آن هستیم. به جرات میتوان گفت از آن موجود ادعایی و خیالی گذشته، تنها عکسی بر جای مانده و چند ستاره بر روی یک پرچم! اکنون همة شواهد نشان از آن دارد که اروپای امروز، در حد یک ایالت آمریکا، تابع محض و بیچون و چرای سیاستهای کاخ سفید است و برای بقای خود و حفظ پرستیژ و ظاهر استعمارگرش، چارهای جز تمکین به تمامی خواستههای آمریکا ندارد. تاریخ درماندگی و التماس فرانسه به آمریکا پس از پایان جنگ با عراق، برای بدست آوردن چند پروژه اقتصادی را فراموش نمیکند! با این حساب، تکلیف بانیان و امضاکنندگان قطعنامه مشخص و وزن آنها برای ملت ایران معلوم است.
اما به صورت دائم افکارعمومی بسیاری از مردم جهان از طریق رسانههای غربی زیر شدیدترین بمباران تبلیغی قرار دارد و این رسانهها، با بزرگنمایی قدرت پوشالی اربابانشان سعی در ارعاب مردم جهان و تلقین تفوق و برتری آنها هستند، بیم آن میرود که عدم واکنش مناسب به این قطعنامه و رفتارهای خیالپردازانه اتحادیه اروپا، به سکوت، بدلیل نیاز! به آنها تعبیر شود! و این همان چیزی است که امام راحل عظیمالشان، مسئولان را از آن برحذر داشته و دستور رویارویی با این برداشت را داده بودند. از این روی واکنش منطقی و مقتدرانه، امری اجتنابناپذیر و الزامی است که در برگیرنده عزت و اقتدار ملت بزرگ ایران خواهد بود. در این بین تکلیف قوای مجریه و مقننه بسیار پر اهمیت و خطیر است و ضروری است به شکلی عملی، به این گستاخی جواب بدهند تا جهانیان بدانند با ملتی رشید و مقتدر، چگونه سخن بگویند و چگونه رفتار کنند.
از آنجا که ستمها و پلیدیهای غرب علیه مردم ایران، قدمتی طولانی داشته و لااقل در دوره انقلاب اسلامی، از روز نخست شاهد آن بودهایم، تجربیات ارزشمندی درباره رفتار با غرب چه در زمان امام راحل(ره) و چه پس از آن در دورة زعامت رهبر معظم انقلاب، در پیش روی ماست و میتواند راهگشای خوبی باشد برای مسئولان امر و کسانی که هنوز با خوشبینی درصدد بدست آوردن دل دشمن و جلب خرسندی آنها هستند!
1- در بهمن 1367 پس از آنکه سلمان رشدی مرتد، با انتشار رمان کفرآمیز آیات شیطانی، به مقدسات مسلمانان توهین کرد، امام راحل، با صلابت الهی، حکم ارتداد وی را صادر فرمودند. این حکم الهی که با انجام راهپیماییهای وسیع، مورد استقبال مسلمانان جهان قرار گرفت، کشورهای اروپا را به تکاپو انداخت و سبب شد تا با توسل مزورانه به شعار دفاع از آزادی بیان و اندیشه، به رویایی با آن بپردازند. آنها درست مثل امروز، از در تهدید وارد شده و از تحریم ایران و ممنوعیت پروازهای متقابل سخن گفتند و چون در عزم الهی امام (ره) هیچ خللی حاصل نشد و شور انقلابی مردم مسلمان جهان روزافزون شد، آخرین حربه خود را بکار گرفتند و سفرای خود را از کشورمان فراخواندند.
این حربهای است که غرب با آن بسیاری از ملتها را مرعوب میکند و اینگونه القا میکند که با بازگشت سفرا به کشورشان درهای رحمت و سعادت بر مردم کشور میزبان بسته خواهد شد! اما واکنش امام راحل باعث شد که آنها خیلی زود به خالی بودن اسلحهاشان اعتراف کنند و دست از پا درازتر برگردند! ایشان در سوم اسفند 67 اینچنین فرمودند: «ضرورتی نیست که در چنین شرایطی، بهدنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم، چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقهمند شدیم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینی خود ساکت و آرام میگذریم. آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نمائیم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند، این یک نمونه است که خدا میخواست انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشی بدر آئیم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوءمدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است...»
اندکی پس از این واکنش قاطعانه امام راحل بود که دشمنان ما سرافکنده و دست از پا درازتر، سفرایشان را بار دیگر راهی ایران کردند.
2- پس از ارتحال امام راحل، اتحادیه اروپا به بهانه رخ داد یک عملیات تروریستی در قهوهخانهای بنام «میکونوس» در آلمان، جنجال وسیعی علیه کشورمان به راه انداخته و ایران را بهعنوان دولت حامی تروریست معرفی نمودند! شنیدن اتهام تروریست بودن دولت ایران از اتحادیه اروپا که عوامل سازمان منافقین، یعنی قاتلان هزارن انسانی بیگناه و مظلوم را پناه داده و اجازه داده بود دفتر و تشکیلات رسمی دایر کنند، طنز تلخ و گزندهای بود که جز خود جنایتکارشان، کس دیگری باور نمیکرد!
سناریویی شکل گرفت و نهایتاً کشورمان در دادگاهی که از ابتدا با هدف سوء و مغرضانه تشکیل شده بود محکوم شد. باز هم اتحادیه اروپا این بار به خیال آنکه عزیز سفر کرده در میان ملت ما نیست و میتواند با تهدید و فشار از کشورمان امتیازی بگیرد و ما را از راه نورانی انقلاب منحرف کند، فشارهای خود را آغاز کرد و در نهایت سفیرانشان را فرا خواندند! اما رهبر معظم انقلاب در اقدامی انقلابی و هوشمندانه و با همان صلابت امام راحل(ره) رفتن آنها را بیاهمیت دانستند. غرب که از این ترفند طرفی نبسته بود، مدتی بعد خواستار بازگشت سفرایشان به ایران و از سرگیری روابط عادی شد! رهبر معظم انقلاب از موضع بالا و هوشمندانه این موضوع را افشا کردند و دستور دادند سفیر آلمان- که معرکهگردان آن خیمهشببازی بود- را راه ندهند و پس از آنکه همه سفرا آمدند، سفیر آلمان را بپذیرند!
«اینجور نیست که ما حالا چون ایستادگی کردیم، چون استقامت به خرج دادیم، بگوئیم اینها را سر لج آوردیم، نه! یک روزی در خطابههای مسئولینمان، مناقب آمریکا ذکر میشد، همان روزها رئیس جمهور وقت آمریکا با سبک سری تمام، ایران را بعنوان محور شرارت معرفی کرد! یک روزی یکی از دولتهای اروپایی نسبت به جمهوری اسلامی اظهار علاقه و ارتباط و اینها میکرد. همان دولت سر قضیه قهوهخانه میکونوس دادگاه تشکیل داد، مسئولین درجه یک کشور را در آن دادگاه متهم کرد! دولتهای اروپایی با آنها همدست شدند، همهشان سفرای خود را از تهران فراخوان کردند؛ اینها که یادمان نرفته! خواستند سیلی بزنند، البته سیلی سختتری خوردند! از همین حسینیه آنچنان سیلیای خوردند که تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سیلی زدن برآمدند. هر وقت ما کوتاه آمدیم، یک خردهای سست برخورد کردیم، آنها پر روتر شدند! نخیر ایستادگی جمهوری اسلامی، تصریح به شعارهای انقلاب، تصریح به مبانی انقلاب عزت ما را در دنیا بیشتر کرده است».
این دو نمونه تاریخی، منطق نظام اسلامی در مقابل مستکبران را نشان میدهد. منطقی که کارایی خود را به خوبی نشان داده و ثابت کرده که قابل قیاس با رفتارهای متعارف دیپلماتیک و بیان عباراتی مثل «رفتار غیر مسئولانه طرف اروپایی» یا «غیر قابل پذیرش بودن قطعنامه» که از سوی برخی مقامات رسمی بیان میشود نبوده و نیازمند اقدامی قاطع و عملی است.
جمهوری اسلامی:مقاومت، راه آزادی فلسطین
«مقاومت، راه آزادی فلسطین»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم جلیل حسنی است که در آن میخوانید؛
جان کری وزیر خارجه آمریکا در تازهترین اظهارات خود درباره سرنوشت روند سازش خاورمیانه، با اذعان به شکست تلاشها برای احیای مذاکرات گفت آمریکا در نقش خود در روند مذاکرات بازنگری خواهد کرد. کری با گفتن اینکه تلاشهای آمریکا دائمی نخواهد بود تاکید کرد طرفین باید در مواضع خود تجدیدنظر کنند و از بخشی از خواستههای خود صرفنظر نمایند.
روشن است که مخاطب اصلی کری فلسطینیها هستند که باید از خواستههای خود کوتاه بیایند، چرا که گذشته نشان داده است دولتهای آمریکا نه توان اعمال فشار به طرف اسرائیلی را داشتهاند و نه اصولاً قصد آنرا دارند.
اعلام شکست دور تازه تلاشها برای احیای مذاکرات سازش پس از آن مطرح شد که تلاش 9 ماهه دولت باراک اوباما برای کشاندن طرفین فلسطینی و اسرائیلی به پای میز مذاکره نتیجهای نداشته است. در این مدت جان کری بیش از ده بار به فلسطین اشغالی سفر کرد و با صهیونیستها و مقامات حکومت خودگردان به بحث نشست تا بلکه بتواند برگزاری اجلاس سازش را در موعد مقرر یعنی 9 اردیبهشت که پیشتر تعیین شده بود، فراهم سازد.
از ابتدا هم مشخص بود امید چندانی به موفقیت این دور از تلاشها برای احیای مذاکرات وجود ندارد. صهیونیستها نه تنها حاضر به کمترین تغییر در مواضع توسعهطلبانه و اشغالگرانه خود نبودهاند بلکه شرایط تازه و افراطیتری را نیز پیش کشیدند، از جمله اینکه فلسطینیها باید "دولت یهود" را به رسمیت بشناسند.
این خواسته وقیحانه صهیونیستها به مفهوم تسلیم بدون قید و شرط و رسمی فلسطینی هاست و طبیعی است که مقامات حکومت خودگردان جرأت پذیرش چنین ننگ بزرگی را به دلیل تبعات بسیار سنگین آن ندارند.
براساس ارزیابی صهیونیستها، پذیرش دولت یهود، به منزله آن خواهد بود که حتی در صورت تحقق ایده "دو دولت"، که محور مأموریت جان کری نیز بوده است، رژیم صهیونیستی همچنان حاکم بلامنازع خواهد بود و فلسطینیها، در بهترین حالت صاحب یک حکومت خودمختار خواهند شد که همواره زیر سلطه و کنترل صهیونیستها خواهد بود.
اتحادیه عرب به عنوان تشکیلات خط دهنده به حکومت خودگردان فلسطین، در اجلاسی که هفته گذشته در سطح وزیران خارجه برگزار کرد با شرط پذیرش "دولت یهود" مخالفت نمود.
سران این اتحادیه، که سیاستهای کلان آن را عربستان، قطر و مصر تعیین میکنند به خوبی واقف هستند که ملتهای منطقه به دلیل اقدامات ضدانسانی صهیونیستها و سیاستهای انفعالی رهبران عرب به شدت خشمگین هستند و هرگونه اقدام تسلیم طلبانه جدید، از قبیل پذیرش "دولت یهود" به منزله جرقه باروت، آتش این خشم را شعلهور خواهد ساخت که دامنه آن حکومتهای تسلیم طلب و مرعوب منطقه را که در وضعیت نامساعدی قرار دارند، با تهدید جدی مواجه خواهد ساخت.
صهیونیستها از چند سال قبل و به خصوص از زمان روی کار آمدن افراطیون به سرکردگی نتانیاهو، سیاست توسعه شهرکهای یهودی نشین را به طور جدی در دستور کار قرار دادهاند و علیرغم درخواستهای مصلحتی و مکرر آمریکا، حاضر به عقب نشینی در این زمینه نشدهاند.
صهیونیستها حتی در طول 9 ماه گذشته نیز که تلاش فشردهای از سوی آمریکائیها برای فراهم ساختن شرایط و مقدمات برگزاری مذاکرات در جریان بود برنامه گسترش شهرکها را ادامه دادند و احداث مجتمعهای جدیدی را در کرانه باختری و قدس شرقی آغاز نمودند.
از سوی دیگر، آزادی زندانیان فلسطینی، که صهیونیستها با هدف تقویت جایگاه حکومت خودگردان و شخص محمود عباس جهت توجیه حضور آنها در مذاکرات، به آن وعده داده بودند نیز عملی نشد و صهیونیستها عدم پذیرش دولت یهود را بهانه زیر پا گذاشتن این وعده عنوان کردند. در کنار این اقدامات، ارتش رژیم صهیونیستی نیز به جنایات بیوقفه خود علیه فلسطینیها ادامه داد که در جریان آن گروهی از فلسطینیها شهید و مجروح شدند.
این حوادث در طول مدتی اتفاق افتاد که دولت آمریکا به شدت میکوشید از رژیم صهیونیستی چهرهای صلح طلب ارائه دهد و چنین القا کرد که صهیونیستها به صلح تمایل پیدا کردهاند.
واقعیت این است که مذاکرات سازش به پایان راه و به زمان مرگ خود نزدیک شده و این موضوع روز به روز روشنتر میشود که ایده گفتگو با صهیونیستها از ابتدا نیز اشتباه بوده و نتیجهای جز اتلاف وقت و به تعویق انداختن آزادی فلسطین نداشت.
تأمین امکانات و شرایط مساوی برای طرفین و وجود یک میانجی بیطرف، از الزامات یک مذاکره صلح واقعی میباشد که چنین ملزوماتی در مذاکرات سازش خاورمیانه وجود نداشته است.
زمانی که آمریکا در نقش میانجی، اصلیترین حامی رژیم صهیونیستی است، انتظار یک نقش عادلانه از این میانجی، مضحک به نظر میرسد. در چنین شرایطی، بدیهی است که صهیونیستها الزامی برای تن دادن به یک صلح عادلانه نخواهند داشت.
آمریکاییها بارها صراحتاً به تعهد خود برای حفظ برتری رژیم صهیونیستی اذعان کرده و تأکید نمودهاند در این باره از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند کرد. آنها علاوه بر اینکه در مجامع بینالمللی بطور کامل جانب صهیونیستها را میگیرند و کلیه قطعنامههای شورای امنیت علیه سیاستهای اشغالگرانه و ضد بشری رژیم صهیونیستی را وتو کردهاند، زرادخانه این رژیم را نیز با انواع تسلیحات مرگبار پر کردهاند تا به تعهدشان برای بقای رژیم صهیونیستی و حفظ برتری نظامی آن عمل کرده باشند.
با توجه به این واقعیتها، ساده اندیشی است که تصور شود آمریکا به رژیم صهیونیستی برای گردن نهادن به خواسته برحق فلسطینیها فشار خواهد آورد و این رژیم غاصب، قانون شکن و متجاوز را به پذیرش شرایط یک صلح عادلانه مجاب میکند.
این حقیقت که "مقاومت" اصلیترین و عزتمندانهترین راه آزادی فلسطین است روز به روز بیشتر نمود پیدا میکند. تجربه بیهوده بودن دو دهه مذاکرات سازش ثابت میکند دستاوردهایی که نصیب فلسطینیها شده، در سایه مقاومت و انتفاضه بوده است و مقاومت، تنها زبان و منطقی است که صهیونیستها آنرا میفهمند.
رسالت:نقدی بر کتاب جامعه شناسی ایران
«نقدی بر کتاب جامعه شناسی ایران»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
عیارسنجی اول
پس از آن که کتاب “نظریههای متأخر جامعهشناسی” که عمدتاً نگارش کرایج کالهون و همکارانش بود، به نام دکتر حمیدرضا جلاییپور، منتشر گردید، اکنون، انتشار کتاب “جامعهشناسی ایران”، اعتراضاتی نو برانگیخته است.
اعتراضات، بیشتر به دلیل تعریضات بیپرده و آزار دهنده دکتر حمیدرضا جلاییپور نسبت به انقلاب اسلامی و میراث آن ابراز شد، ولی به لحاظ فنی و اصولی، آن چه این کتاب را از ریشه قابل شماتت میسازد، همان ضعف مفرط نگارنده ، در تحلیل نظری است، که همین ضعف، قبلاً موجب آن “سرقت علمی” شد. البته برداشتهای ناصحیح نگارنده از جامعهشناسی ایران، جای تعریض دارد، اما پرداخت ریشهای و اصولی به این نارساییها، با تتبع در ضعف مفرط نگارنده در تحلیل نظری جامعهشناسی میسر است.
کار نقادی کتاب “جامعهشناسی ایران” را باید از همین جا آغاز کرد. ریشه هر چه نقطه ضعف در این کتاب است، اصولاً در همین جاست؛ ضعف مفرط در تحلیل نظری. کار نقادی کتاب “جامعهشناسی ایران” را باید از همین جا آغاز کرد...
حکایت کتاب “نظریههای متأخر جامعهشناسی” چیست؟
کتابی که به نام حمید رضا جلاییپور (مؤلف و مترجم اول) و جمال محمدی (مؤلف و مترجم دوم) معرفی شد، دقیقاً حاوی پانصد صفحه مطلب است که از این پانصد صفحه، 332 صفحه، یعنی، 66/4 درصد از کتاب نوشته و ویراسته کرایج کالهون است. دقیقاً دو سوم کتاب، نوشته کسی است که نامی از او در شناسنامه و روی جلد کتاب نیامده است، کرایج کالهون. مترجم تمام این بخشها نیز دکتر جمال محمدی بودهاند که ایشان هم به عنوان مؤلف و مترجم دوم معرفی شده است. مشاهده میفرمایید که این نحو معرفی کتاب، دقیقاً هیچ تناسبی نه با تألیف و نه با ترجمه کتاب ندارد.
کل آن چه دکتر حمید رضا جلاییپور، در این کتاب نوشتهاند، 42 صفحه، معادل 8/4 درصد است که آن هم حاوی تبحر نگارنده در تحلیل نظری نیست، و جالب آن که محتوای این 28 صفحه، در همین کتاب اخیر، با عنوان “جامعهشناسی ایران”، به مخاطبان ارائه شده است.
از این 42 صفحه، 28 صفحه، به مباحث کلی از قبیل اهمیت استعمال نظریه پرداخته شده است، و 14 صفحه پایانی کتاب هم به آسیبشناسی جامعه ایران و موضوع اعتیاد پرداخته است.
در مجموع این کتاب 9 نویسنده دارد که سهم هر یک به این شرح است: کرایج کالهون( 332 صفحه از 500 صفحه، 66/4 درصد)، تونی بیلتن( 34 صفحه، 6/8 درصد)، آنتونی گیدنز (25 صفحه، 5 درصد)، جاناتان ترنر (25 صفحه، 5 درصد)، کریس جنکس (22 صفحه، 4/4 درصد)، و جفری الکزندر و “محمد” رضا جلاییپور (20 صفحه، 4 درصد). دکتر “حمید” رضا جلاییپور تنها 28 صفحه، معادل 8/4درصد از کتاب را نگارش فرمودهاند. همین.
کار نقادی کتاب “جامعهشناسی ایران” را باید از همین جا آغاز کرد. ریشه هر چه نقطه ضعف در این کتاب است، اصولاً در همین جاست؛ ضعف مفرط در تحلیل نظری. کار نقادی کتاب “جامعهشناسی ایران” را باید از همین جا آغاز کرد...
عیارسنجی دوم
در عیارسنجی اول از کتاب “جامعهشناسی ایران” دکتر حمید رضا جلاییپور، گفتیم که این کتاب، در استمرار ضعف مفرطی متولد شده است که پیش از آن، کتاب “نظریههای متأخر جامعهشناسی” از همان ضعف مفرط برآمده بود.
البته در این میان، یک تمایز محرز میان کتاب قبلی و فعلی هست؛
کتاب “نظریههای متأخر جامعهشناسی”، مخاطب و خریدار کتاب را چندان شگفتزده و مغبون نمیکند. به هر حال، هر چند که عمده کتاب، به رغم آن چه بر روی جلد نوشته شده است، نوشته دکتر حمید رضا جلاییپور نیست، ولی از آن بهتر است، نوشته کرایج کالهون و همکاران اوست از انتشارات فوق معتبر “بلکول” و با ترجمه درخشان دکتر جمال محمدی؛ چه بهتر...؛ مدت هاست که این بخشها را به عنوان منبع فرعی درس نظریههای جامعهشناسی سه، به دانشجویان معرفی میکنم.
ولی کتاب “جامعهشناسی ایران”، جداً مخاطب و خصوصاً خریدار را که مبلغ 355000 ریال را در عصر فراگیر شدن استعمال ایبوکهای رایگان متحمل شده است، مبهوت و مغبون میکند، از آن رو که کتاب با همه ضعفهای نظری عمیقش، اصلاً “جامعهشناسی ایران” نیست. اطلاق عنوان “جامعهشناسی ایران” برازنده این کتاب نیست. این کتاب، حاوی توصیف و تحلیل منظمی از نهادهای اجتماعی ایران نیست.
***
در یک سطح پایینتر، توقعات را تعدیل میکنیم، و به “جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران” رضایت میدهیم. اما این هم نیست...
به طرز اسفباری، تنها در فصل ششم (48 صفحه از 533صفحه، معادل 9 درصد کتاب)، برخی مسائل اجتماعی ایران “فهرست شدهاند” که آن پرداخت هم، با ارائه اطلاعات مستند تاریخی و حتی امروزی همراه نیست، و عمدتاً با ارجاعات مبهمی در انتهای پاراگرافها همراهی میشود و گاهی هم نمیشود (به وضع ارجاعات در این کتاب جداگانه خواهیم پرداخت).
اسفبارتر این که متوجه میشوید بخشهایی از همین پرداخت به مسائل اجتماعی ایران هم آشناست، و قبلاً در کتاب “نظریههای متأخر جامعهشناسی”، جزء همان 8 درصد قلیل نوشته مؤلف محترم بوده است؛ همان جا که احساس میکردید که پول کتاب نظریهها دادهاید، ولی پرداخت نامربوطی به “اعتیاد” را متحمل میشوید.
اسفبارتر این که از مجموع 533 صفحه مطلب کتاب “جامعهشناسی ایران”، 154 صفحه (29 درصد کتاب) نیز به جامعهشناسی ایران و حتی جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران هم مربوط نیست، بلکه همان ملاحظات روششناختی لزوم استعمال نظریه در تحقیق است که قبلاً در کتاب “نظریههای متأخر جامعهشناسی”، و قبل از آن در یک روزنامه و بعد، در یک مقاله مجلهای سراغ دارید. بدتر آن که میبینید خود مؤلف تنها موعظه میکند، و پرداخت خود او به مسائل کتاب، یکسره فارغ از نظریه است.
خب؛ پس، واقعاً کتاب “جامعهشناسی ایران” چیست؟ 29 درصد کتاب که تکرار تذکر لزوم استعمال نظریه در تحقیق است، 9 درصد کتاب که فهرست ناکاملی از مسائل اجتماعی ایران بدون اطلاعات مستند است، که این 38 درصد، کم و بیش در مقالات و کتابهای قبلی مؤلف ملحوظ بوده است. بقیه کتاب چیست؟
بقیه کتاب، پرداخت پراکندهای به موضوعات سیاسی است.
خب؛ همین هم غنیمت است. یعنی، پس از پرداخت مبلغ 355000 ریال، لااقل، یک کتاب “جامعهشناسی سیاسی ایران” داریم؟ نه... .
این کتاب، حتی یک پرداخت سیستماتیک به “جامعهشناسی سیاسی ایران”، فیالمثل شبیه آن چه دکتر حسین بشیریه نگاشته است، یا حتی به سبک و نسقی که خود نویسنده در ابتدای کتاب تشویق میکند نیست. هیچ سازه نظری در مورد نهاد سیاست، سازمان دهنده گفتارهای منقطع روزنامهای که آشکارا ناهماهنگ و ناویراسته کنار هم چیده شدهاند، نیست. خبری از بررسی نهاد سیاست در متن سایر نهادها نیست. هیچ برداشت تاریخی و تطبیقی منظمی در مورد مؤلفههای نهاد حکمرانی و قدرت در ایران یافت نمیشود.
***
اگر باز هم سطح توقع خود را تغییر دهیم، شاید راضی شویم پس از پرداخت مبلغ 355000 ریال، یک کتاب “سیاستشناسی ایران” داشته باشیم. شاید کتاب، پرداخت منظم و سیستماتیک در مورد رفتار دستگاه قدرت باشد، و برای دانشجویان علوم اجتماعی که نه، برای دانشجویان ارجمند علوم سیاسی مفید افتد. ولی این هم نیست... به عبارت دیگر، این کتاب نه تنها یک تحلیل نهادی منظم در مورد سیاست ایرانی نیست، بلکه تحلیلی از بازی قدرت بازیگران سیاست هم ارائه نمیدهد.
پس کتاب “جامعهشناسی ایران” چیست؟...
این کتاب، یادداشتهای روزنامهنگارانه منقطعی، حاوی بلند بلند تصور کردن مؤلف محترم، به منظور نافرجام فهم مسائل سیاسی ایران از یک دیدگاه متعصبانه اصلاحطلبانه است که به لحاظ مفهومی آشفته، به لحاظ مستندات نارسا، به لحاظ نظری یکسره فارغبال، به لحاظ روشی “بیروش”، و به لحاظ زمانه، تاریخگذشته است؛ همین.
ادامه دارد...
قدس:حماسه اقتصادی با اقتصاد مردمی
حماسه اقتصادی با اقتصاد مردمی»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم امیر روحپرور است که در آن میخوانید؛« در اقتصاد مقاومتی از هر نوع فعالیت اقتصادی مولد مردم استقبال میگردد و فضایی حاکم میگردد که مردم خود را صاحب یا شریک در اقتصاد میدانند و آن را حس میکنند. » ...
این بخشی از اظهارات یک صاحبنظر ارشد اقتصادی است ، دیدگاه این کارشناس زمانی اهمیت می یابد که بدانیم در این اقتصاد به مردم میدان داده میشود تا در هر زمینهای که خود را توانمند میبینند وارد تولید شوند. در نتیجه سمت و سوی اقتصاد مقاومتی مردم محور به سمت اقتصاد پویای درون زا میباشد. از این رو به نظر میرسد، اقتصاد ایران چارهای جز حرکت به سمت مردمی شدن و گسترش مشارکت مردم در فعالیتهای کلان اقتصادی ندارد.
در این راستا احیای فرهنگ تعاون، تحقق سهم 25 درصدی این بخش تا پایان برنامه پنجم توسعه و حکایت همه جانبه از بخش خصوصی واقعی پیش مقدمه رسیدن به اهداف توسعه اقتصادی است.
البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که یکی از مهمترین راهکارها در دست یابی به اقتصاد مقاومتی این است که به موضوع تولید ملی توجه شود، زیرا توجه به تولید ملی و فرهنگسازی در این زمینه و نیز نهادینه شدن فرهنگ استفاده از کالای تولید داخل توسط مردم، علاوه بر رونق اقتصادی و ایجاد فرصتهای شغلی پایدار باعث میشود تا مسیر پیشرفت بیش از گذشته هموار شود.در این راه توجه به اقتصاد دانش بنیان و تولید علم و تکنولوژی در داخل با استفاده از ظرفیتهای داخلی، از دیگر مؤلفههای تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی است که از اهمیت ویژهای برخوردار است.از سوی دیگر با توجه به ابلاغیه مقام معظم رهبری در خصوص اقتصاد مقاومتی اولویتهای اقتصادی سال 93 کاملا روشن است و سیاستهای اقتصادی دولتمردان نیز باید در جهت رسیدن به اهداف آن باشد.
ایجاد تحول بنیادین در ساختارهای اقتصادی برای تحقق اقتصاد مقاومتی ،توجه به تولید، جلوگیری از خام فروشی ،تسریع در واگذاریها و مردمی شدن اقتصاد، اصلاح سیاستهای پولی و مالی، بهبود فضای کسب و کار، توانمندسازی بخش خصوصی،مدیریت واردات ، تکمیل حلقههای ارزش در صنعت نفت و پتروشیمی و کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی ، ایجاد زیر ساختهای توسعه صادرات، حمایت از اقتصاد دانش بنیان و تلاش در جهت تجاری سازی علوم از جمله مواردی است که از نگاه صاحب نظران میتواند نقشه راه تیم اقتصادی دولت برای تحقق توسعه پایدار باشد.
سیاست روز:اتحادیه فساد
«اتحادیه فساد» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛این که میآیند علیه ما قطعنامه صادر میکنند و در آن هر چه دلشان میخواهد میگویند و مطالبه میکنند، نمیتوان با اینگونه سخنان پاسخاش داد، «آنها از این حرفها زیاد میزنند و چیز جدیدی نیست.»
یا این که بگوییم، «قطعنامه اتحادیه اروپا سبب افزایش تحریمها علیه کشورمان نمیشود.»
آنها در قطعنامهاشان خیلی چیزها گفتهاند و خواستهاند. دفتر بزنند در خاک کشورمان، ازشان دعوت بشود به تهران بیایند و از آنها پذیرایی هم بشود!
دیدار با مجرمان و قانونشکنان داشته باشند، حقوق بشر را رعایت کنیم!، یک چیز دیگر هم گفته و خواستهاند، انتخابات ریاست جمهوری را غیردموکراتیک میدانند و آن را مطابق استانداردهای اروپا نمیپندارند!
کثافتکاریهای خود را هم میخواهند رواج بدهند به کشوری همچون ایران! خواهان رفع محدودیت و ممنوعیت از همجنسبازان در ایران هم شدهاند. حتی حیوان هم چنین کاری نمیکند که آن انساننماها خواهان آزادی چنین کار غیراخلاقی و غیرخدایی هستند. معنی حقوق بشرشان هم در همین حد است که، انسانها را به ورطهای بکشانند که حتی حیوانات هم دست به چنین کارهایی نمیزنند.
ما میخواهیم انسان باقی بمانیم و همچون شما متمدن!!! نشویم چکار باید بکنیم؟!
در کشورهای خودتان این اقدامات پلید را رواج دادهاید، بس نیست؟!
این ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی دامنتان را گرفته است. خودتان خبر ندارید یا سرتان را کردهاید زیربرف؟!
اصلا ما مدعی هستیم که شما حقوق بشر را رعایت نمیکنید. میخواهیم هیأتی را بفرستیم برای تحقیق از کشورهایتان تا گزارشی تهیه کنیم از وضعیت اسفبار اخلاقی و اجتماعی در میان مردمانتان. میگذارید؟!
اگر رسانههای شما اینقدر علیه ما سیاهنمایی نکنند و مغز مردمانتان را شست وشو ندهند، آنها هم انسان هستند، از خصائل انسانی و اخلاقی برخوردارند میفهمند که شما همواره علیه ما تبلیغات سیاه میکنید.
اما نمیگذارید ، طوری تبلیغات میکنید علیه ما که انگار کشور ما یک فضای سیاه ، خفقان ، رعب و وحشت دارد. بگذارید مردمتان با ما آشنا شوند، آنگاه میفهمید که چقدر با شما همراه هستند.
گولشان زدهاید و سرشان شیره مالیدهاید و هر کس هم که مخالف شما حرف بزند در کشورتان، به راحتی سرش را زیر آب میکنید، آنگاه دم از حقوق بشر، رعایت حقوق همجنسگرایان و همجنسبازان میزنید؟ از آزادی فرقههای مذهبی الحادی که خودتان ساختهاید سخن میگویید؟ شما تاب تحمل یک زن مسلمان محجبه را ندارید! قانون وضع میکنید علیه مسلمانان!
ما انقلاب کردیم که از این پلیدیهایی که شما دچار آن هستید، دور باشیم. برنامه ریختید و دسیسه کردید و دخالت، شبکههای ماهوارهای راهاندازی کردید با دهها کانال و شبکه، اما کور خواندید، پایههای اعتقادی مردم ایران اسلامی آنقدر محکم و استوار است که شما شیطان صفتان پلید نخواهید توانست، کاری انجام دهید. کشور ما، امام زمان(عج) دارد. علی (ع) و حسین(ع) دارد. فرهنگ عاشورا را نمیتوانید تخریبش کنید. شما فهمتان در همان حد و اندازه کثافتبازیهای خارج از چارچوب انسانیت است. شما مردمانتان را اسیر آن کارهای پلید کردهاید. انسانیت را در وجودشان کشتهاید. به راحتی آدم میکشید و هیچ واکنشی هم نسبت به جنایاتی که خود عامل آن هستید، نشان نمیدهید.
دین خودتان را هم به انحراف کشیدهاید. هر چه دلتان خواسته است وارد دین کردهاید. حضرت مسیح(ع) دلخونی دارد از دست شما!
کجای آیین مسیحیت، اجازه چنین کارهای غیرانسانی را داده است که شما آن را مجاز دانستهاید؟!
اما سخنی هم با مسئولان خودمان، آنهایی که رو در رو با مقامات متمدن اروپایی و غربی مینشینند. ما هم باید مطالبه کنیم. ما هم باید آنها را به واسطه اقدامات و درخواستهای غیرقانونی، غیراخلاقی و غیر انسانیشان بازخواست کنیم. حتی تهدید کنیم. چرا تنها آنها بخواهند و مطالبهگر باشند؟!
ما انقلابی هستیم. انقلابیای که پیرو عاشوراست و منتظر منتقم آن.
از مسئولان انتظاری بیش از این است در مقابل یاوهگوییهای اتحادیهای به نام اروپا!
وطن امروز:دکترین جدید مداخله
«دکترین جدید مداخله»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ اگر از منظر امنیتی به دو پدیده تحولات اوکراین و تلاشهای اخیر اتحادیه اروپایی برای حمایت از جریان فتنه در ایران نگاه کنیم، میتوان رئوس بازنگریهایی را که طرف غربی در «دکترین مداخله» خود انجام داده، دریافت.
مدلی که اکنون برای توانمندسازی و امیدبخشی به جریان فتنه در ایران در پیش گرفته شده البته بسیار متفاوت از تجربهای است که اوکراین در چند ماه گذشته از سر گذرانده است ولی برخی وجوه مشترک بسیار مهم میان دو پدیده، نشان میدهد الگوی طرف غربی – بویژه اروپا – برای مداخله از بیرون برای ایجاد تغییر در محیط سیاست داخلی کشورهای هدف، در حال تغییر است و تغییرات مهمی در آن صورت گرفته است.
در اوکراین، ظرف حدود 2 ماه، یک دولت قانونی و مستقر برانداخته شد و غربگرایانی جای آن را گرفتند که نه محبوبیت فراگیری دارند و نه خاستگاه غیردموکراتیک فعالیت سیاسی آنها قابل انکار است.
از سوی دیگر، در 4 ماه گذشته تمام مقامهای اروپایی که به ایران سفر کردهاند، اصرار داشتند این موضوع را شفاف کنند که یکی از مهمترین هدفهای آنها حمایت از جریان فتنه در ایران و تلاش برای سرایت دادن رویه امتیازدهی دولت از موضوع هستهای به مساله «حقوق بشر» است. قطعنامه روز پنجشنبه پارلمان اروپا هم –که جداگانه باید درباره آن سخن گفت- جمعبندی همین سفرهاست. وقتی غربیها از حقوق بشر در ایران سخن میگویند در واقع فقط 3 نکته را مدنظر دارند:
1- توانمندسازی و ایجاد آزادی عمل و حس اعتماد به نفس فراقانونی برای جریان غربگرا و کاهش فشار نظام در کنترل رفتارهای آنها
2- حمله به زیرساختهای قانونی کشور بویژه احکام اسلامی
3- پیریزی یک مسیر جدید برای فشار به کشور به موازات پرونده هستهای که همزمان به تقویت گفتمان و سازمان کار جریانهای غربگرا هم بینجامد.
میهمانان اروپایی دولت جدید ایران، بدون استثنا، در سخنان خود درباره وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی کردهاند، خواستار کاهش مجازات اعدام شدهاند، از نظام خواستهاند مجازات سران و کادرهای ارشد فتنه 88 را متوقف کند و تاکید کردهاند بهبود مدنظر دولت ایران در روابط با غرب ایجاد نخواهد شد مگر اینکه معیارهای غرب درباره مساله حقوق بشر در ایران جدی گرفته شود و ایران رفتار قضایی- حقوقی- امنیتی خود را با آنچه آنها «معیارهای بینالمللی حقوق بشر» مینامند منطبق کند. جالب است که دقیقا همزمان با این اظهارات کمپین بینالمللی حقوق بشر خواستار «آغاز انجام اقدامات اعتمادساز از سوی ایران» در موضوع حقوق بشر شده و از دولت خواسته است درباره این موضوع همانطور رفتار کند که در موضوع هستهای رفتار کرده است. قطعنامه پارلمان اروپا هم میگوید رسیدگی به موضوع هستهای مقدمهای برای فشار به ایران در موضوع حقوق بشر خواهد بود.
میان این مدل و مدل اوکراین نوعی وضعیت مکمل وجود دارد. برخی اشتراکات مهم نشاندهنده آن است که دکترین جدید مداخله درباره برخی اصول خود به جمعبندی رسیده است و برخی تفاوتها نیز ناشی از شرایط محیطی است که تدوین یک دستورالعمل جهانشمول مداخله را ناممکن میکند.
مشخصات کلی آنچه میتوان آن را «دکترین نوین مداخله» بر اساس مدلهای اوکراین و ایران خواند، چنین است:
1- پدیده اول مداخله مستقیم، آشکار، رسمی و اعلام شده طرف غربی در امور داخلی این کشور و حضور فیزیکی برای پیشبرد عملیات براندازی است. این مدل، با مدلهای پیشین که در آن غربیها بیشتر تلاش میکردند خود را پشت سر سازمانهای غیردولتی و رسانهها پنهان کنند و تحولات را «کاملا بومی» جلوه دهند تفاوت فاحشی دارد.
در چند هفته اوج بحران اوکراین تعداد زیادی از مقامهای غربی از جمله «کاترین اشتون» و «جان مککین» مستقیما به کییف سفر کردند و در جمع معترضان حاضر شدند. تلاش برای عبور از عملیات پنهان و رسمیت دادن به مداخله، یکی از مهمترین جنبههای آن چیزی است که میتوان آن را «مدل اوکراینی براندازی نیمهسخت» خواند. هنوز روشن نیست علت اصلی این نوع رفتار چه بوده است ولی میتوان حدس زد مهمترین دلیل این است که غربیها دیگر مایل نیستند با سپردن کار به دست نیروهای داخلی و مشغول شدن به عملیات پنهان، فرصتهای خود را برای ایجاد تغییر در کشورهایی که تهدید امنیت ملی برای آنها محسوب میشوند، از دست بدهند. پس از سال 88، یکی از مهمترین اعتراضها به دولت اوباما از جانب محافل دست راستی در واشنگتن این بود که چرا «به اندازه کافی مداخلهگرانه» عمل نکرده و اجازه داده فرصت گرانبهایی که در خیابانهای ایران شکل گرفته بود از دست برود. از آن تاریخ به این سو، طرفهای غربی تلاش فراوانی کردهاند این پیام را به بخشهای معترض جامعه ایرانی بدهند که اگر یک بار دیگر جرأت به خیابان آمدن را به خود بدهند حمایتی کاملا متفاوت از آمریکا دریافت خواهند کرد ولی به دلایلی که اینجا، جای بحث آن نیست، این پیامها در هوا معلق مانده و حتی لایههای معترض جامعه در ایران نیز دیگر علاقهای به گذار از اعتراض به آشوب از خود نشان نمیدهند. مدل مداخله آشکار و رسمی - چنانکه گفتیم - در ماههای گذشته با کارگردانی اروپا درباره ایران هم تعقیب شده است. تفاوت فقط این است که در اوکراین این مداخله با هدف تحریک برای عمل انجام شد و در ایران برای تولید امید و ایجاد شبکه روابط و توانمند شدن برای عمل در آینده نزدیک. بنابراین میتوان انتظار داشت در صورت خوردن یک جرقه جدید در ایران نوع رفتار طرف غربی کاملا متفاوت با چیزی خواهد بود که در سال 88 دیدیم. تصمیم آمریکاییها این است که فرصت جدید را باید بهوجود آورد نه اینکه منتظر بمانند تا خود به خود بهوجود بیاید.
2- دومین ویژگی تحولات اوکراین مرکزگرایی افراطی پروژهای است که اجرا شد. همه تحولات در اوکراین در کییف متمرکز شده بود؛ جایی که پایگاه اصلی غربگرایان محسوب میشود. در ایران هم از انتخابات 92 به این سو، غربیها توجه ویژهای به این نکته نشان دادهاند که همگرا شدن مرکز و پیرامون جامعه ایرانی در انتخابات 92 و پیروی معنادار روستا از شهر در رای دادن به حسن روحانی برای آنها فرصتی مجدد بهوجود آورده تا از ظرفیتهای طبقه متوسط برای شکلدهی به رفتار کل طبقات جامعه استفاده کنند. این، برای اروپا و آمریکا حاوی نویدی مهم است.
پس از سال 88 یکی از مهمترین نگرانیهای غربیها این بود که طبقه متوسط شهری در ایران –که به اشتباه حاملان اصلی ارزشها و سبک زندگی غربی تصور میشوند- دو چیز را از دست بدهد؛ نخست مرجعیت اجتماعی خود را و دوم انگیزهای را که برای عمل سیاسی معترضانه دارد. به همین سبب هم بود که در دولت دوم محمود احمدینژاد استراتژیستهای امنیتی در غرب سرمایهگذاری ویژهای روی بحرانسازی با استفاده از طبقهای که اصطلاحا «طبقه محروم» خوانده میشود انجام دادند و تلاش داشتند گذار از اعتراض به آشوب در این طبقه با محوریت جامعه کارگری محقق شود اما اکنون میتوان دید با ناامیدی از آن پروژه مجددا نوعی بازگشت به طبقه متوسط در تحلیلهای امنیتی غرب در حال رخ دادن است. قطعنامه پارلمان اروپا مشخصا بر این اساس شکل گرفته است که حسن روحانی به سبب پیروی از خواستههای طبقه متوسط رئیسجمهور شده و بنابراین اگر میخواهد همچنان بر سر کار بماند، باید به پیروی از این خواستهها ادامه دهد. بر این مبنا، دکترین جدید مداخله شامل 3 نوع مرکزگرایی است:
اول- مرکزگرایی به معنای ترجیح شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و روستاها
دوم- مرکزگرایی به معنای تمرکز بر خواستهها و اهداف طبقه متوسط شهری (که نه در اوکراین و نه در ایران اکثریت آن غربگرا نیستند)
سوم- مرکزگرایی به معنای ترجیح ارزشهای غربی در حوزه جامعه مدنی و حقوق بشر به ارزشهای ملی و بومی
3- سومین ویژگی دکترین جدید مداخله، تکیه آن به استفاده از خشونت عریان است که در اوکراین به سادگی و سرعت محقق شد اما در ایران به این سادگیها انجام شدنی نیست. به یک معنا میتوان گفت غربیها تمام دکترینهای پر نقش و نگار «مبارزه خشونتپرهیز» را که به عنوان یگانه الگوی موفق مبارزه مدنی معرفی میشد کنار گذاشتهاند و هر مقدار از خشونت را که برای به فرجام رساندن کار لازم باشد هم تجویز میکنند و هم خود به اجرای آن مدد میرسانند. پاسخ این سؤال که چرا غربیها در الگوهای جدید مداخله تا این حد «خشونتمحور» عمل میکنند – در اوکراین دیدیم که حتی الگوی فسیل شده شعبان بیمخ هم بازسازی شد- در دو نکته مهم نهفته است:
نخست- تکیه بر حجم بالای خشونت در فرآیند کودتای خیابانی نشانهای است از اینکه اروپا و آمریکا میخواهند کار با حداکثر سرعت ممکن به نتیجه برسد و باور دارند نه وقتی برای تلف کردن دارند و نه فرصتی برای از دست دادن.
دوم- علت دیگر این است که وقتی خشونت صحنه بالا میرود راحتتر میتوان کشتهسازی کرد، نمادهایی برای اعتراض فراهم آورد و مهمتر از آن، جلب حمایت بینالمللی در دفاع از مردمی که «بیرحمانه در خیابان سرکوب میشوند» آسانتر خواهد بود. این همان چیزی است که در قطعنامه پارلمان اروپا «حق تجمع آزادانه» خوانده شده است.
4- ویژگی چهارم، زمینهسازی برای رفتار شبکهای هم در شعار و هم در عمل با تکیه بر یک فرآیند طولانیمدت و عمیق توانمندسازی و شبکهسازی است. این اتفاقی است که در اوکراین رخ داده و تا حدودی به نتیجه رسیده و در ایران هم حدود یک دهه است در دستور کار قرار دارد. فرآیند نوین توانمندسازی بر چند نهاد متکی است؛ اول نهادی به نام سازمانهای غیردولتی که وظیفه آن ایجاد پوشش مدنی برای فعالیت ضد امنیتی است، دوم فضای مجازی که وظیفه آن شبکهسازی غیرقابل شناسایی است، سوم نهاد آموزش که وظیفه آن به روز نگه داشتن جریانهای عملکننده و افزایش کیفیت کار آنهاست و چهارم نهاد رسانه که وظیفه آن اطلاعرسانی، عملیات روانی و تولید حمایت است.
متاسفانه پس از انتخابات 92 نشانههای رو به افزایشی از اینکه مجددا با استفاده از برخی امکانات یک پروژه جدید توانمندسازی در ایران کلید خورده باشد، مشاهده میشود. مشخصات این پروژه بسیار پیچیده و بحث درباره آن خارج از حوصله این نوشته است ولی چند نکته هست که در واقع میتوان آنها را به عنوان پیشفرضهای وضعیت فعلی در نظر گرفت. اگر پرسیده شود چرا کار به جایی میرسد که پارلمان اروپا موقعیت را برای صدور قطعنامهای از آن نوع که روز پنجشنبه تصویب شد مناسب میبیند، در جواب باید در چند نکته زیر بیش از همه تامل کرد:
1- غرب در پی آن است که از فرصت روی کار بودن دولتی در ایران که تصور میشود برای راضی کردن غرب آماده امتیازدهی حداکثری است، بیشترین بهره را ببرد و روند امتیازگیری را به حوزههای غیرهستهای نیز سرایت دهد.
2- جمعبندی غربیها این است که موضوع هستهای هم حتی به طور بنیادین حل نخواهد شد؛ مگر اینکه در ایران جریان غربگرا قدرتمند شده و کار را به دست گیرد.
3- طرف غربی در ماههای گذشته به صراحت گفته است هدفش از تلاش برای یک توافق هستهای بازتر کردن فضا برای جریان اصلاحطلب در داخل ایران و قدرتمندتر کردن این جریان در مبارزهای است که با جریان انقلابی در داخل دارد (بویژه انتخابات آینده).
4- برخی جریانهای سیاسی نیز در داخل ایران موضوع هستهای را صرفا سکویی برای پرش به سمت مسائل مهمتر در حوزه اعتقادی و سیاست داخلی میدانند.
5- هدف برخی جریانهای داخلی از پذیرش پروژه جدید حقوق بشری غرب این است که در حوزه سیاستهای قضایی و امنیتی برای نظام محذورات سیاست خارجی و دیپلماتیک ایجاد کنند و به این ترتیب موضع خود در چانهزنی درباره این مسائل را در مقابل نظام تقویت کنند (در واقع هدف این است که بگویند اگر نظام در این حوزهها رفتار خود را اصلاح نکند، هم پروژههایی مثل مذاکرات هستهای و بهبود روابط با غرب به نتیجه نمیرسد و هم ممکن است فشارها و تحریمهای جدیدی علیه کشور اعمال شود).
6- یکی از هدفهای مهم طرف غربی ایجاد مصونیت برای جریان غربگرا در داخل کشور و محافظه کار کردن نظام در برخورد با آنهاست.
7- و در نهایت غربیها این موضوع را به صراحت گفتهاند که اگر ایران میخواهد روابطش با جهان بهبود یابد، صرف حل موضوع هستهای کافی نیست و باید استانداردهای حقوق بشری غرب را ارضا کند و نشانههایی هست که جریانهای سکولار در ایران میخواهند با سوءاستفاده از چارچوبهایی مانند حقوق شهروندی نتیجه بگیرند که ایران واقعا به عنوان یک عضو مشروع جامعه جهانی شناسایی نخواهد شد مگر اینکه درست مانند موضوع هستهای، معیارهای غربی درباره مسائل حقوقی- قضایی و در مرحله بعد اعتقادی را نیز بپذیرد.
5- پنجمین و آخرین ویژگی دکترین جدید مداخله، ایجاد منطق اقتصادی و الیگارشیک برای مداخله است. در اوکراین ثروتمندان روستبار این ماموریت را بر عهده گرفتند. در مقطعی بخشی از این الیگارشی به این نتیجه رسید که در گردش به چپ منافع اقتصادی دارد. در ایران، این نوع رفتار هنوز در مراحل جنینی قرار دارد ولی وقتی برخی جامعهشناسان سکولار از رابطه میان سرمایهداری و دموکراسی سخن میگویند و تاکید میکنند تقویت بخش خصوصی سکولار مقدمه واجب برای ایجاد یک جامعه مدنی توانمند است، رایحه شکلدهی به یک طبقه بشدت ثروتمند ستیزهجو با ایدئولوژی انقلابی در دستور کار قرار دارد. ما هنوز اطلاعات کافی برای انجام یک قضاوت مناسب در این باره نداریم ولی نشانهها را باید جدی گرفت.
حمایت:سال جدید و امید به ارتقای فرهنگی واقتصادی
«سال جدید و امید به ارتقای فرهنگی واقتصادی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛تعطیلات نسبتا طولانی آغاز سال 1393 به پایان رسید و پس از دو هفته که میلیونها سفر در سراسر کشور یا بیرون مرزها توسط شهروندان ایرانی انجام شد و اعضای خانوادهها در کنار هم طعم شیرین همدلی وهمزبانی را چشیدند و به شکلهای مختلف صله ارحام بجا آوردند و از مهربانی ومحبت یکدیگر سیراب شدند، بار دیگر فعالیت جدی جامعه ایران از سر گرفته شد.
در ایام تعطیلات نوروزی، هزاران مسئول در نیروهای پلیس، هلال احمر، بیمارستانها، آتشنشانی، راه وترابری، اقامتگاههای عمومی و برخی مشاغل مرتبط دیگر، در حد توان خود خدماتدهی به مردم انجام دادند که جای قدردانی دارد.
امسال هم همچون سنوات گذشته، در آغاز سال جدید رهبر معظم انقلاب اسلامی در راستای راهبری کلان حرکت جامعه بسوی اهداف بلند، سال 93 را سال ارتقای فرهنگ و اقتصاد کشورمان در بستر عزم ملی ومدیریت جهادی و مشارکت همه جانبه مردمی تعیین کردند که طبیعتا از همین آغاز سال لازم است برنامه ریزیهای مناسب برای تحقق این اولویت انجام پذیرد.
رهبرمعظم انقلاب در گذشته به صراحت اعلام داشتهاند که منظور از تعیین شعار هر سال، نصب یک سری بیلبورد در خیابانها و اختصاص برخی هزینههای سنگین از طریق اجرای برخی سمینارها و برنامههای تکراری و تشریفاتی نیست بلکه هدف این است که همه بخشهای نظام و کشور اعم از دولتی و غیر دولتی حرکت منسجم و جدی به سمت تحقق اولویت تعیین شده را در دستور کار خود قرار دهند و این طور نباشد که هر بخش برای خود آهنگ و سازی جدا کوک کند و هم افزایی بهینه منابع و امکانات در جهت تعالی کشور صورت نگیرد.
با لحاظ این واقعیت و از منظر دغدغههای عدالتخواهانه چند نکته را میتوان با مخاطبان در میان نهاد.
نکته اول اینکه؛ باید از یاد نبریم که توسعه واقعی و پایدار جامعه، فرآیندی همه جانبه است که نمیتوان بدون حرکت و تلاش در همه ابعاد به وضعیت مطلوب رسید. بدین معنا که اگر از هر جنبه توسعه جامعه غافل شویم لطمات بیشماری به دیگر جنبههای توسعه جامعه وارد خواهد شد. بنابراین اولویتدهی به ارتقای فرهنگ و اقتصاد به معنای بیتوجهی به دیگر ساحتهای توسعه جامعه نباید تلقی شود. علاوه بر این باید به شدت مراقب باشیم که برنامه ریزیها و اقدامات ما در وادی آسیبهای تجربه شده قبلی وارد نشود به عبارت دیگر،لازم است همه بخشهای دولتی و غیر دولتی مراقب این مهم باشند که به نام پیشبرد راهبرد کلان سال 93 هزینههای بیربط به بیت المال تحمیل نکنند که این گونه اقدامها به نوعی خیانت به کشور و توهین به ناخدای کشتی انقلاب اسلامی و عموم ملت شریف ایران است.
نکته دوم اینکه از یاد نبریم که در سال گذشته قرار بود در کشورمان «حماسه سیاسی و اقتصادی» بوقوع بپیوندد اما آنگونه که رهبر معظم انقلاب در اواخر سال به صراحت بیان کردند، اجرای «حماسه اقتصادی» در سال 92 به تاخیر افتاد و به سال 93 موکول شد زیرا دولت جدید تمامی همّ و غمّ خود را بکار گرفت تا عوامل هرج ومرج در اقتصاد کشور را مهار کند و متغیرهای تاثیرگذار داخلی و خارجی برای بهبود اقتصاد کشور را فعال سازد.
نکته سوم هم اینکه در سال جدید انتظار میرود تلاشهای نظام در بخش خارجی و مذاکرات هستهای نیز به نتیجه برسد و جمهوری اسلامی با اثبات حقانیت خود بتواند نقش موثرتری در عرصه جهانی ایفا کند. قطعا یکی از نقشهای مورد انتظار از جامعه ایران این است که در صدد رفع بی عدالتیهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در سطح جهان برآید و پیام عدالت خواهی خود را در اقصی نقاط جهان به شکل عینی و ملموس عرضه دارد.
والبته کلام آخر اینکه در سال جدید از جامعه حقوقی انتظار میرود که برای تحقق راهبردهای بهبود وضعیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور راهکارهای مناسب حقوقی را ارایه دهند تا فرآیندهای تعالی جامعه ایران در عین قانونمندی و رعایت ضوابط عدالتخواهانه به سامان برسد.
آفرینش:افغانستان در هزارتوی قدرت
«افغانستان در هزارتوی قدرت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛
حوزه های اخذ رای در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان دیروز در ساعت 7 صبح به وقت محلی برای دریافت رای شهروندان افغان باز شدند. اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان حداقل تا روز 24 ماه جاری میلادی (آوریل) طول خواهد کشید. در صورتی که انتخابات به مرحله دوم کشیده شود این مرحله نیز در روز 28 ماه مه برگزار خواهد شد. این انتخابات برای جایگزینی حامدکرزای می باشد که بیش از 10 سال در ارگ ریاست جمهوری افغانستان مستقر بوده است.
اگر در تمام دنیا انتخابات نمادی ازمردم سالاری بوده و مردم برای تعیین سرنوشت خود اشتیاق داشته باشند، باید گفت که در افغانستان این چنین نیست و مردم حتی برای رفتن به پای صندوق های رای واهمه دارند. طالبان درست مانند سال 2009 ، مخالفت خود را با برگزاری انتخابات اعلام کرده است و موج انفجارها و حملات انتحاری از هفته گذشته افزایش یافته است.
برخلاف ظاهری ساده و بی آلایش مردم و جامعه افغانستان، روند شکل گیری و دست به دست شدن قدرت دراین کشور همچون کلافی پیچیده است که هررشته از آن در دست گروهی قرار گرفته و هریک از آنها برای رسیدن به مقاصد خود پای بر روی جسم ضعیف و مظلوم جامعه افغانستان میگذارند و دراین راه ابایی از کشتن مردم، مایه گذاشتن از دین، خودفروشی به کشورهای بیگانه، تشکیل گروههای اطلاعاتی و نظامی مستقل و... ندارند.
طالبان که بیش از 10 سال پیش با حمله نیروهای امریکایی و ناتو به افغانستان وادار به ترک قدرت شده بود همچنان سودای بازگشت به کرسی قدرت را در سر می پروراند و امروز با رد قانون اساسی افغانستان تهدید کرده است که دولت بعدی را به هرنحوی سرنگون خواهد کرد. ضمن اینکه نظام حاکم نیز خود مدعی قدرت است و ازتمام تلاش و تواناییهای خود استفاده میکند تا بتواند قدرت در افغانستان را از این جیب به جیب دیگر خود منتقل کند.
ازسوی دیگر قدرتهای خارجی همچون آمریکا، ناتو و حتی پاکستان ، نگاه ویژهای به انتخابات افغانستان دوختهاند. اما نکتهای که موجب کهنه شدن زخم بحران امنیتی و عدم ثبات افغانستان گردیده است، تضاد میان خواستهها و منافع این گروهها میباشد.
دراین میان برخی گروههای ملی و مردمی نیز به سبب ضعیف بودن نقش مردم در حمایت ازاحزاب و گروههای سیاسی از صحنه محو میشوند و با مقایسه آنها با دیگر گروهها میتوان نقش حمایت و دخالتهای خارجی را در عرصه سیاسی افغانستان مشاهده کرد.
این واگراییها موجب بروز مشکلات عدیدهای برای مردم و کشور افغانستان گردیده است. فساد اداری امروز در تمامی لایههای بروکراسی افغانستان رسوخ کرده و هر دولتی که روی کار آید نمیتواند به راحتی ساختاری واحد و هماهنگ را در بدنه دولت ایجاد کند.
ضعف و فساد اداری به حدی است که انتخابات افغانستان را تهدید میکند و شک و تردید تقلب در آرای صندوقها را از هم اکنون میان مردم این کشور گسترانده است. همانطور که در دوره گذشته طرح تقلب در انتخابات مطرح شد، این خطر انتخابات ریاست جمهوری فعلی را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
نکته دیگری که موجب سواستفاده تشنگان قدرت در افغانستان گردیده، عدم مشارکت گسترده مردم درانتخابات به دلایل امنیتی و سیاسی میباشد. طالبان تهدید کرده است حوزههای رای گیری و مردم ایالاتی که پای صندوق های رای بروند را نابود خواهد کرد و با ایجاد رعب و وحشت مانع از تمایل مردم برای مشارکت سیاسی گردیده است.
ضمن اینکه مردم ازضعف و توانایی دولت حاکم دربرقراری امنیت و ایجاد آرامش اجتماعی ناامید شده اند. بیش از یک دهه ازحکمرانی دولت کرزای میگذرد، اما هنوز ثبات به افغانستان باز نگشته است و مسلماً نباید انتظار داشت با روی کارآمدن دولت جدید اوضاع مساعد گردد. تا زمانی که افغانستان نتواند به طور مستقل عمل کند و چشم به دست کمکهای مالی و نظامی خارجی باشد، نمیتوان انتظار یک حکومت مردمی و مسقل را داشت.
شرق:روح همدلی و چند پرسش
«روح همدلی و چند پرسش»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد مسجدجامعی است که در آن میخوانید؛«روح جمعی ایرانی» واقعیتی است تاریخی که با خط و زبان و مرز و آیین، پیوندی ناگسستنی دارد. این را میشود در شرایط مختلف گذشته و اکنون، مشاهده کرد. مقاطعی بوده که حاکمیت سیاسی در ایران دچار «چندپارگی» شده یا حتی بهکلی فروریخته است اما این همبستگی معنوی و فرهنگ مشترک معنایی، پس از مدتی باعث شکلگیری مجدد یکپارچگی ملی شده است و زمینه بههمپیوستن همه گروههای پراکنده را فراهم کرده است. در دوره معاصر نیز همین روال را میتوان مشاهده کرد بهنحوی که هرگاه ارکان حیات ایرانیان مورد هجوم قرار میگیرد بلافاصله شاهد واکنش گسترده آنان از گروهها و اقشار مختلف در داخل و خارج هستیم. نمونه بارز آن در مقابله با تلاش برخی مجامع برای تغییرنام خلیجفارس یا تحریف تاریخ و توهین به تمدن و فرهنگ ایران در قالب برخی فیلمها، کتابها و بلوفهای سیاسی متجلی میشود. ربودن پنج مرزبان عزیز کشورمان نیز از این نمونههاست که افکار عمومی را بهشدت متاثر کرد.
بهگونهای که در شادترین ایام سال و نیز در کنار مراسم آیینی، ایرانیان به دعا و نیایش برای نجات جان آنان پرداختند و در تعطیلی رسانههای مکتوب، از طریق شبکههای اجتماعی و فعالیت عمومی، ندای همدلی و همراهی خود را اعلام کردند. اما همه اینها بهتنهایی کافی نبود. تلخترین بخش ماجرا، ادعای شهادت گروهبان «داناییفر» یکی از این مرزبانان فداکار و مدافعان شجاع و گرانقدر بود که بهکلی فضای روانی ایرانی را منقلب ساخت. هرچند، اقدامات بعدی، نشانههایی از تسریع در فرآیند آزادی چهار سرباز دیگر ایرانی را بههمراه دارد.
ضمن تقدیر از اقدامات شبانهروزی مسوولان مربوطه در دستگاههای مختلف، آیا بهتر نبود از همان آغاز، از همه ظرفیتهای گفتوگوهای محلی و دیپلماسی بهره میگرفتیم؟ آیا لازم نیست شیوه خبری پیرامون این حادثه از این میزان جزیرهایعملکردن و ضعف اطلاعرسانی فاصله بگیرد؟ آیا لازم نیست در امر مرزبانی علاوه بر استفاده از نیروهای «ویژه» مسلط به تواناییهای رزم انفرادی، از برنامههای عمرانی برای امنیت مرزها و تقویت پایگاههای مرزی هم استفاده کنیم تا در مقابل گروهکهای تروریستی برونمرزی، ابتکار عمل را بیش از پیش در دست داشته باشیم؟
مردم سالاری:قطعنامه کمیته روابط خارجی اتحادیه اروپا و سند حقوق شهروندی
«قطعنامه کمیته روابط خارجی اتحادیه اروپا و سند حقوق شهروندی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی راستی است که در آن میخوانید؛فرارسیدنِ عصرِ آگاهیِ غربی نه با صنعت چاپ و نه با انقلاب کشاورزی و صنعتی آغاز شده است، بلکه زمینه ظهور و بروز این نمودگارهای غربی، موجبات نوزایی و آگاهیِ غربی را فراهم آورده است؛ در عصری که با فلسفهورزیِ «فرانسیس بِیکَن»، تقسیمبندی علم نظری و عملیِ ارسطویی با آشفتگی روبرو میشد، آگاهیِ فرد و همچنین طبیعت نیز دستخوش دگرگونی شد. به واقع طبیعت به مثابة فرزند ناخلفی میمانست که باید رام شده و به زنجیر انسان آن روزگار درآید. بادی که با فلسفه ورزیِ فرانسیس بیکن بر پایههایِ کاخِ ارسطویی میخورد، ژانوسِ دو چهرهای را تجسم میبخشید که یک طرف آن به رفاه بشر و طرف دیگر به استعمار و مسخ شدن انسان منتهی میشد. جالب آنکه در همان روزگار، ابوریحانِ بیرونی طبیعت و بشر را به مثابه پدر و فرزندی میپنداشت که باید شأن و احترام همدیگر را پاس بدارند.
باری، حاصلِ اینگونه فلسفهورزی تبدیل کردن علم به «ابزار» بود و نهایت تسخیر ناشناختههای طبیعی و انسانی. این گسست از نظر به عمل و شورشِ انسان بر زیستگاه خود پی در پی تحول میآفرید از جنس کشف، و در غایت خود استعمار را آبستن داشت تا اینکه عصر کشورگشایی و دستیابی به مواد خام آغازیدن گرفت. روزگاری(1213-1260ه) که مصریان و شامِ مسلمان در مقام آوانگاردهایِ اسلامی در حال دست و پنجه نرم کردن با فرهنگِ فرانسوی و ایتالیایی بودند، در ایران نیز صدای پای بیگانه به گوش میرسید، از تجاوز آشکار گرفته تا دخالتهایی از جنس مدرن و دیپلماتیک؛ مشروطه و ادامه داستان تاریخی ما یک پا در مداخلاتِ مدرنِ غربی و شرقی دارد. با این همه، عصرِ آگاهی غربی میبایست به عصر آگاهیِ شرقی مبدل گردد؛ زاده شدن آگاهی شرقی نه از دل سنت و داشتههای خود لیکن از دلِ آگاهی غربی. این استراتژی، حال باید با راهبردهای متفاوتی دنبال شود و یکی همان است که امروز پیشنویسِ قطعنامة کمیتة روابطِ خارجیِ اتحادیه اروپا به تأیید و تصویب پارلمان اتحادیه میرسد. قطعنامه اخیر هر نوع نیّت خیرخواهانه را که در بر داشته باشد باز هم ادامه و تکمیلکننده راهِ غربی میباشد و هم مداخلهای از جنس مدرن در کشورهای پیرامونی است. اساساً تعیین و تکلیف کردن برای مرزهای مستقل ملی توجیه بشردوستانه نخواهد داشت و نمیتوان آن را به بهانههای خیرخواهانه توجیه نمود. قطعنامه اخیر که انتخابات خرداد 92 ریاستجمهوری را مطابق با استانداردهای دموکراتیک اتحادیه اروپا نمیداند و خواهان گشایش دفترِ(هیئت) نمایندگی اتحادیه در ایران برای نظارت بر حقوق زندانیان سیاسی و اقلیتها میباشد، همان عصر آگاهیِ شرقی را نوید میدهد که باید در ادامه آگاهیِ غربی طرح و به منصه ظهور رسد. در واقع، چنین قطعنامهای همزمان است با مذاکرات پیشروی ایران با گروه 1+5 و به دست دادن بهانهای تازه برای تیم اروپایی- غربی تا بتوانند دستِ برتر را در مذاکرات هستهای داشته باشند.
زبانِ اروپایی از یک طرف به حمایت از توافق ژنو و از طرفی به ایجاد دفتر نمایندگی در ایران باز میشود که مورد اخیر به مثابه نقضِ حاکمیت ملی ایران میباشد. این سیاستِ چماق و هویج که مدتهای مدیدی است سایه بر تحولات ایران انداخته باید به سمتِ خنثیسازی از سوی ایران پیش رود. به دست دادن بهانه از سوی غرب به طور کل و اتحادیه اروپا به طور خاص شیوههای مدرنِ مداخله میباشد. این نوع سیاست، کم از تئوری «جنگِ عادلانه و مشروع» در ارتباط با افغانستان ندارد، جنگ عادلانه و مشروع، جنگی بود که تئوریسینها و فیلسوفان آمریکایی به تبیین آن میپرداختند؛ دفاع و جنگ در راستای حفظ امنیت شهروندان آمریکایی همان جنگ عادلانه و مشروعی است که سالیان درازی است افغانستان را در خود فرو برده است. حال، رسالت حقوق بشریِ غربی در قالب این تئوریِ جنگِ عادلانه قابل نقض شدن است و میبینیم که عراق و افغانستان تا کجا قربانیِ سیاست و فلسفهورزیِ غربی هستند؛ از طرفی نیز به نظر میرسد با این اینگونه تفکر دفترِ نمایندگیِ اتحادیه در ایران در قالب مذاکرات هستهای امکان عملی شدن خواهد یافت!
دولتمردان و سیاستورزانِ ایرانی باید بدانند که بذل توجه به مسائل داخلی و تدوین سند «حقوقِ شهروندیِ» متقن و اساسی و عملی ساختن آن میتواند به کم نمودن بهانهجوییها کمک کند، این بذل توجه مقدمه تقویت جامعه مدنی خواهد بود و در این راستا باید این واقعیتِ تاریخی را پذیرفت که بدون توجه به نظامِ اندیشگیِ غربی نمیتوان به تبیین اینگونه مداخلات پرداخت. بنابراین و با وجود آنچه رفت به نظر میرسد «اندیشه و تفکر کردن» مقدمه اقتدار ملی ایران است و همانطور که غرب با توجه به سنت و داشتههای خود میاندیشد و راهبردِ دخالت در امور داخلی کشورها را تنظیم و به تصویب میرساند، ما نیز باید در جهت خنثیسازیِ چنین راهبردهایی، کاخی از اندیشه بر افرازیم تا اتحادیة اروپا به خود اجازه ندهد تالارهایش را با دفتر نمایندگی مزین سازد.
ابتکار:یک سوزن به خودمان!
«یک سوزن به خودمان!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛یکی از عادات ناپسند ما ایرانیان در کنار همه عادتهای نیکو، احاله تقصیرات به گردن همه چیز و همه کس است، الا خودمان. به همین خاطر است که در تاکسی، اتوبوس و مترو از همه چیز مینالیم؛ از شلوغی، ترافیک،حق خوری وکوتاهی مسئولان گرفته تا شانس و بخت نامراد.
محتوای گفت وگوها و حتی گاه دلیل آشنایی ما در کوچه و خیابان اتفاق نظر برسر«نق زدن» درباره موضوعات مختلف است. در این رهگذر بسیاری از پیشرفتها ونقطههای روشن فرهنگ و اجتماع خود را انکار کرده و داستانهایی از قانونمندی و مسئولیتپذیری مردم، مسئولان و حاکمان عقب افتادهترین جوامع بشری را به مثابه چماقی بر سر ملت و مسئولان خودی میکوبیم.
در لحظات خلسه آور شکلگیری این گفت وگوها، گاه عنان اختیار از کف میدهیم و بسیاری از مفاخر ملی و میهنی خود را -که در موقعیتهای مختلفی به آنها افتخار کردهایم - زیر تیغ نکوهش گرفته و دور انداخته ایم.
هر کدام از مابه عنوان گویندگان این سخنان، حصاری از پاکی و بیگناهی به دور خود کشیده و همه چیز و همه کس را گناهکار میخوانیم و پیش از آن دامن خود را از این همه خطا و اشتباه مبری میدانیم.
بنابر آن ضربالمثل معروف یک «جوالدوز» به دست گرفته و تن همه چیز و همه کس را سوراخ، سوراخ میکنیم، بیآنکه زحمت تحمل یک سر سوزن را به خود داده باشیم.
تحویل سال که در آموزههای ملی و مذهبی ما فرصتی برای بازنگری در رفتار و احوال خوانده شده، موقعیتی است تا ما نیم نگاهی به رفتار و کردار خود داشته باشیم. این «خود» شامل فرد،فرد ملت ایران میشود.
خوب است که سوزنی برداریم و با هر خطایی به خود نیشتری آرام بزنیم. یک بار برای آلودگی محیط زیست،حاصل تفریح و گردش ما.یکبار برای اتلاف و اسراف منابع ملی. یک زمان برای عدم رعایت حقوق همسایه و همشهری و همنوع. زمانی را برای گذشتن از چراغ قرمزها و مناطق عبور ممنوع.
گاهی که عابری از نحوه رانندگی ما به زحمت میافتد با نوک سوزن آن را علامت بزنیم. در روزی که با نام طبیعت رقم خورده تفریح ما شکار یک گونه نایاب از حیوانات وحشی باشد،باید به خود نیشتر بزنیم.گاه که جوانی در برابر دوربین تلفنهای همراه ما، در خیابان جان میسپارد و ما تنها به کیفیت فیلمبرداری خود میاندیشیم و باید که محکم تر سوزن فروکنیم.
اگر بیشتر از این برشمرده شود وعزممان برای سوزن زدن به خود نیز پابرجا باشد تنی سوراخ سوراخ برای ما خواهد ماند که هرگوشه آن یادآور خطایی است که ما در هنگام نق زدن به دیگران، مسئولان،دولت و حکومت آن را فراموش کردهایم.
***
ما در کنار همه صفات نیکو و پسندیده که داریم و گاه مورد استقبال جهان نیز واقع شده، واجد خصوصیات نامطلوبی نیز هستیم که نه بزرگ کردن آنها به نفع ماست و نه انکار آنها دردی از ما دوا خواهد کرد.
این بخش از روحیه ما که در این نوشته به ان اشاره شد، بدون تردید مانع بزرگی برای حل مسائل و مشکلاتی اجتماعی مردم خواهد بود.
به نظر میرسد که گاه لازم است روبهروی خود بنشینیم و مستقیم در احوال خود بنگریم. از این روحیه خود معاینه ای به عمل آوریم.برای درمان نیز نیازی به وارد کردن دارو از خارج نداریم. در آموزههای مختلف حاصل از تمدن بزرگ ایرانی، راههایی برای رهایی از این بیماریها وجود دارد. مثل همین ضربالمثل معروف؛ هر جوالدوزی که به دیگران میزنیم سوزنی در جسم و جان خود نیز فرو کنیم.حداقل دردی فراهم میشود که خود میتواند مقدمه درمان باشد.
آرمان:استقبال از انتخابات افغانستان
«استقبال از انتخابات افغانستان»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که ر آن میخوانید؛هنگامی که صحبت از افغانستان میشود، انسان به یاد سالها جنگ و خونریزی و اشغال خارجی در این کشور میافتد که با ظهور افراطیگری کور و با نقطهعطف کشتن احمدشاه مسعود، رزمنده مقاوم در برابر اشغالگران شوروی آغاز گردید و به سرعت همه افغانستان را در خود فرو برد. به ترتیبی که حکومت افراطگرایان طالبان به کشتار مردم بهویژه زنان پرداخته و به حذف آثار فرهنگی و تاریخی این کشور پرداخت و افغانستان را به سالهای تاریک جاهلیت سوق داد.
با سقوط حکومت طالبان در سال 1381 و استقرار دولت کرزای در این کشور، مردم به شوق آمده و به بازسازی کشورشان پرداختند و کشورهای مختلف جهان و از جمله جمهوری اسلامی ایران نیز وظایف و تعهداتی بهعهده گرفتند که در این بازسازی شریک شوند. متاسفانه افراطیگری طالبان نسل جدیدی از تروریسم را به جهان عرضه کرد که کشورهای در حال بحران همچون عراق، یمن، لیبی و سوریه و برخی کشورهای آفریقایی را در بر گرفت و جهان و بهویژه خاورمیانه را در آشوب و ناامنی فرو برد.
انتخابات افغانستان و روی کار آمدن یک دولت مردمی در افغانستان از این جهت مهم است که میتواند موطن و مأمن افراطیگری را به کشوری قانونمدار و معتدل تبدیل کند و باشد که کوردلی و منطق پوچ کشتار انسانها متوقف شود. طبیعتا این تنها دستاورد افغانستان نخواهد بود بلکه دستاوردی برای همه جهان و بهویژه همسایگانی چون ایران که در معرض آن افراطیگری و منطق کور قرار دارند، خواهد شد. مثال زنده آن در عملیات تروریستی جیشالعدل در روزهای اخیر، منطق کوردلی و افراطیگری علیه ایران بود که کاملا برای جهانیان روشن شد. از همین زاویه باید گفت هرگونه حمایت و مساعدت ایران در برگزاری انتخابات دموکراتیک در افغانستان موجب انعکاس این موهبت به داخل ایران و ایجاد امنیت و آرامش خواهد شد.
بهعبارت دیگر صلح و ثبات و آرامش باید یک منطقه را دربر گیرد تا تکتک کشورهای آن منطقه بهرهمند شوند و چنانچه افراطیگری و افکار تروریستی در منطقهای ریشه دواند، تکتک کشورهای آن منطقه اسیر روند مذکور خواهند شد و امنیت همگان به خطر میافتد. مردم افغانستان هم که قرابت و نزدیکی با مردم ایران دارند، سالها رنج کشیده و اسیر حکومتهای ستمگر و سرکوبگر بودهاند لذا امروز نیاز به حمایت معنوی و سپس حمایت مادی ایران دارند تا با ایجاد حکومت قانونمدار و دموکراتیک، افکار افراطی و تروریستی را در میان خود طرد و منزوی سازند.
مردم افغانستان اگرچه دومین انتخابات را پشتسرمیگذارند، ولی شاید اولین انتخابات فراگیر باشد که همه گروهها و اقشار و ازجمله زنان با شور و اشتیاق در آن شرکت میکنند. جمهوری اسلامی ایران باید به مردم افغانستان و هرکس که از طریق صندوقهای رای بهصورت منصفانه و عادلانه انتخاب میشود، تبریک گفته و دست آنها را به گرمی بفشارد تا منطقه از آرامش برخوردار شود.
دنیای اقتصاد:سال عبور اقتصاد از گلوگاه
«سال عبور اقتصاد از گلوگاه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛سال پیش رو، سال تعیینکنندهای است. سالی که اگر انتظارات مثبتی که در فضای اقتصادی – سیاسی شکل گرفته به نتیجه برسد میتوان برای اقتصاد ایران روند صعودی مناسبی را حداقل تا دو، سه سال بعد از آن تصویر کرد. در عین حال که سرخورده شدن انتظارات به معنای بازگشت به تکانههای اقتصادی است که میتواند سهمگینتر از شوکهایی باشد که از سال 1389 تا 1391 به اقتصاد ایران وارد شد و همزمان سرخوردگی انتظارات موجب میشود که شکلگیری انتظارات مثبت به زمانی بسیار دورتر موکول شود. همانطور که پس از تشکیل دولت آقای روحانی انتظارات نقشی ملموس در روندهای اقتصادی داشتند، معکوس شدن این انتظارات میتواند شوکی غیر قابل کنترل را به اقتصاد وارد کند.
از این رو سال کنونی، سال کلیدی اقتصاد ایران است که میتواند به ما بگوید تغییر روند در بلندمدت تداوم مییابد یا نه. بنابراین همگی باید دست به دست دهیم تا از این گلوگاه تاریخی عبور کنیم. این گلوگاه تاریخی است چراکه اقتصاد ایران برای دههها به چنین وضعیت رکودی – تورمی گرفتار نشده بود و گذر از آن البته که جای فخر بسیار دارد، اما به نظر میرسد که طیفی از مخالفان دولت فارغ از درک این شرایط بر آنند که حتی به قیمت بر هم خوردن ثبات شکننده امروز، استراتژیهای دولت را به چالش کشند. البته انتقاد و مخالفت جزو ذات ساختهای سیاسی است که معتقد به دموکراسی هستند و دولت نیز نشان داده که به آن ایمان دارد، اما بر مخالفان است تا به این نکته توجه کنند که پیگیری منافع گروهی آنان اگر به حدی برسد که موجب توقف استراتژی کنونی دولت شود، منافع آنان به هزینه تک تک شهروندان خواهد بود و شرایط اقتصادی میتواند سختتر از سالهای پیش از 1392 باشد. این یعنی محقق شدن سناریوی سرخوردگی انتظارات.
اما برخلاف نظر برخی از کارشناسان که معتقدند مخالفان بهدلیل انتخابات مجلس، استراتژی دولت را به چالش حیاتی نمیکشند، اتفاقا میتوان بر این نظر تاکید کرد که مخالفان به خاطر انتخابات بر شدت انتقادهای خویش تا فلج شدن راهبردهای دولت، پافشاری میکنند. چرا؟ کلید مساله آن است که مخالفان میپندارند در صورت تحقق سرخوردگی انتظارات، نگاه عمومی، دیگر انگیزه کافی برای تغییر ندارد و در نتیجه رای نسبی مخالفان در انتخابات بیشتر میشود؛ بنابراین یکی دیگر از بندهای منافع گروهی مخالفان در اصرار و پافشاری و مانعتراشی برای دولت، پیروزی در انتخابات مجلس با توقف استراتژی کنونی دولت است.
اما چنین رویکردی در بلندمدت به زیان خود مخالفان دولت نیز هست. بازگشت به روندهای گذشته، وضعیت را چنان دشوار خواهد کرد که کمتر گروهی بتواند آن را برای خود هم رضایتبخش تلقی کند. از همین رو اگر مخالفان دولت بازه زمانی طولانیتری را برای فعالیت خود متصور باشند، درمییابند که استراتژی دولت نه تنها سازگار با منافع ملی است بلکه میتواند با قوام دادن ساخت مناسب اقتصادی – سیاسی و افزایش امنیت ملی به همراه رابطهای بهتر با اقتصاد بینالملل، فرآیندی را ایجاد کند که احزاب و گروههای مخالف نیز با دغدغه کمتری به فعالیت بپردازند. با نگاهی عمیقتر، ای بسا همه بازیگران دریابند که عبور اقتصاد ایران از گلوگاه سال کنونی میتواند منافع همه آنها را در بر داشته باشد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد