روایت تصویری از لوطی‌گری در پایتخت

زندگی پر رمز و راز لوطی‌ها

لوطیان

لوطی‌های جنوب تهران به روایت منظرپور

درست 11 سال از انتشار نخستین جلد از مجموعه خاطرات و شنیده‌های دکتر عباس منظرپور به شکل کتاب و با عنوان «در کوچه و خیابان» می‌گذرد. پیش از آن، نوشته‌های او، هر از گاه به شکل یادداشت‌های کوتاه در نشریات منتشر می‌شد، ولی اول اردیبهشت 1380، نخستین جلد از مجموعه 3 جلدی این دلنوشته‌ها به صورت کتاب منتشر شد. بعدها البته در سال 1384 و 1386، مجموعه منتشر شده 3 جلدی در قالب یک کتاب 540 صفحه‌ای منتشر شد و به دلیل استقبال عمومی، پس از مدت کوتاهی نایاب شد و چهار پنج سالی است که تجدید چاپ آن توسط ناشر به تعویق افتاده است.
کد خبر: ۶۵۷۵۴۰
لوطی‌های جنوب تهران به روایت منظرپور

من با آثار منظرپور تقریبا از همان ابتدای نشر آنها آشنا شده و انس گرفته بودم. ولی آشنایی شخصی و چهره به چهره‌ام با خود او، خیلی دیرتر، به شکل اتفاقی و در واقع از همین چند ماه قبل شروع شده است. درست مثل این نوع خاص از نوشته‌های منظرپور که خیلی دیر و تازه از 70 سالگی او آغاز شد و به چاپ نخستین جلد از این مجموعه در 72 سالگی نویسنده منجر شد.

من در طول 3 دهه اخیر با نویسندگان و محققان ارجمند بسیاری حشر و نشر داشته‌ام. برخی از آنها عین آثارشان بوده‌اند و برخی را نیز کمتر و پایین‌تر از نام و تولیدات قلمی‌شان یافته‌ام، ولی منظرپور از آن دست نویسندگانی است که شخصیتش، عین آثارش، دلنشین و بلکه والاتر است. تا جایی که فاصله سنی 35 ساله بین نگارنده و منظرپور مانعی برای این دوستی گسترده و عمیق نشده است. این به آن معنا نیست که من با همه سمت‌گیری‌های سیاسی، تاریخی و اجتماعی در نوشته‌های منظرپور موافقم. با این همه، بر این باورم که آثار منظرپور در مجموع ـ چه به عنوان متن ادبی و اجتماعی و چه به عنوان مواد خام پژوهش‌های تاریخی ـ جایگاه ویژه و کمتر شناخته شده‌ای در تاریخ و ادبیات معاصر ایران دارد.

عباس منظرپور متولد فروردین 1308 در جنوب شهر تهران است. تا سن 70 سالگی اگرچه هر از گاهی در نشریات، مقالات و ملاحظاتی را منتشر کرده، ولی تا آن زمان عمدتا به شغل و کسب و کار اصلی خود که دندانپزشکی و کارشناسی وزارت بهداری بوده پرداخته بود و به عنوان نویسنده حرفه‌ای، در این ژانر شناخته شده نبود. به گفته خودش، نوشتن خاطرات، یادمانده‌ها و شنیده‌هایش (که او خودش خوش دارد نام پراکنده‌گویی‌ها را بر آنها بگذارد) را با شروع بیماری سخت همسرش که بعدها مرحوم شد، در دوران مراقبت از او و به پیشنهاد فرزندش آغاز کرده بود. از این جهت و با توجه به حال و هوای نگارش این مجموعه و برخلاف روحیه شاد منظرپور، تعجبی ندارد که ـ دست‌کم در بخش‌های آغازین کتاب او ـ لحن کتاب تا حد زیادی جدی است. هر چند رندی و طنزپردازی ذاتی نویسنده در لابه‌لای مطالب کتاب و البته نه مستقیم به چشم می‌خورد.

نویسنده در این کتاب یکصد یادداشت کوتاه شامل خاطرات، یادمانده‌ها و شنیده‌های خود از زندگی مردمان عادی جنوب شهر تهران را نوشته و منتشر کرده است. البته پس از این کتاب، نوشته‌های او ادامه یافته و در انتظار انتشار به سر می‌برند. من که در ماه‌های اخیر و با محبت و اعتماد آقای منظرپور مجال مطالعه آثار جدیدتر و منتشر نشده او را داشته‌ام، می‌توانم گواهی کنم چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا، نوشته‌های تازه منظرپور همچنان به پرباری و جذابیت کارهای قبلی او و حتی در برخی موارد بالاتر هستند.

نوشته‌های دکتر منظرپور اگرچه یادداشت‌هایی به ظاهر مجزا و کوتاه هستند، ولی از یک نظم و تسلسل منطقی ولی نامحسوس درباره جزییات حوادث و سیر زندگی و زمانه مردمان جنوب شهر تهران در یکی دو قرن اخیر برخوردار است. از یک نظر شاید بتوان دلنوشته‌های منظرپور را به سریال‌های تلویزیونی چند قسمتی شبیه دانست که هر قسمت از آنها خط روایی و داستانی مجزا و مستقلی را دارند، ولی در مجموع از زاویه دید راوی خود، یک سیر کلی و عمومی‌تر را پیش می‌برد. با این نگاه، هر یک از نوشته‌های کوتاه منظرپور، هم به‌طور جداگانه قابل مطالعه‌اند و هم می‌توان آنها در قالب یک مجموعه به هم پیوسته و دنباله‌دار دید.

منظرپور ضمن ارج نهادن به جایگاه لوطیان و تقبیح روش و منش لات‌ها و لات بازی، نشان می‌دهد که این پدیده و عارضه اجتماعی چگونه در جامعه ما رخنه کرده و ریشه دوانده بود

نثر منظرپور به‌گونه‌ای سلیس، ساده و روان است که خواننده آثار او از پیگیری روایت او خسته نمی‌شود. درازگویی و تکلف در آثار او جایی ندارند. تصویرپردازی نویسنده از رویدادها و چهره‌های مورد بحث در نوشته‌ها صمیمی و به دور از اغراق هستند. در نوشته‌های منظرپور بین فرم، مضمون و محتوا هماهنگی مثال زدنی دیده می‌شود. شیوه نگارش و نثر او، لحن گفتاری داشته و عمیقا با محتوای آثار او که بازتاب نقادانه و موشکافانه زندگی مردم کوچه و خیابان است هماهنگ است. به هر روی و سوای ارزیابی کیفی و محتوایی نوشته‌های او، به جرات می‌توان گفت نوشته‌های منظرپور کاملا اصیل و به دور از اقتباس شکلی و محتوایی از دیگر نوشته‌هایی از این دست هستند.

در بخشی از​این کتاب​می​خوانیم :

«از این روایتی که می‌خواهم نقل کنم فقط 2 نفس‌کش ـ نمی‌گویم زنده‌ ـ آگاهند. یکی از آنها اهل به قلم آوردن آن نیست و فقط من مانده‌ام که اگر آن را ننویسم، برای همیشه تاریخ فراموش خواهد شد. شاید درآن صورت هم ملت چیزی از دست نمی‌داد! به هرحال می‌نویسم:

زمانی برای تمام لوطی‌های نام‌آور سراسر کشوراز تهران دعوتنامه‌ای فرستاده شد که آنها را برای تاریخ معینی به مهمانی دعوت می‌کرد. این دعوتنامه امضای طاهرعطار را داشت که لفظ آن روز تهرانی‌ها «تارتار» گفته می‌شد. او سرشناس‌ترین لوطی تهران بود. از ثروت پدری و دست رنج خود، با وجود بذل و بخشش‌ بی‌تظاهر به نیازمندان، سرمایه کلانی داشت.

زمان ضیافت را به‌گونه‌ای تعیین کرده بود که تقریبا پس از 40 روز همه دعوت‌شدگان می‌توانستند به مرکز برسند، با توجه به این که همه باید مسافت دور و نزدیکی را پیاده طی کنند و با توجه به احترام و معروفیتی که تارتار بین لوطی‌های سراسرکشور داشت، همه دعوت او را لبیک گفتند و به مرور خود را به تهران و ضیافت خانه او رساندند. وسایل آسایش و پذیرایی همه را فراهم کرده بود. هر روز به نورسیدگان سری می‌زد و تعارفی می‌کرد تا این که همه رسیدند. آن‌گاه در مجلسی که همه آنها حاضر بودند، حضور یافت و در ابتدا پرسید، آیا تمام لوطی‌های دعوت‌شده آمده‌اند؟ و وقتی جواب مثبت شنید، چنین آغازسخن کرد:

لوطی‌های محترم! علت این دعوت و زحمتی که به شما داده‌ام و از راه‌های دور و نزدیک شما را به اینجا کشیده‌ام، خوابی است که چندی پیش دیدم ومتوجه شدم اگر این خواب را برای شما عزیزان تعریف نکنم، به خودم، به همه لوطی‌ها و اصولا به لوطی‌گری خیانت کرده‌ام. آن خواب این است: دیدم که مرده‌ام و مرا با همان مراسمی که همه می‌دانند به خاک سپردند. نمی‌دانم چه مدتی پس از مرگ بود که مرا به باغ بهشت راهنمایی کردند. نمی‌خواهم شرح آن مکان عزیز را بدهم که لابد همه شنیده‌اید. رفتم و رفتم تا رسیدم به مکانی که آبی روان جاری بود و جمعیت انبوهی اطراف 3 چهره نورانی حلقه زده بودند. وقتی نزدیک‌تر شدم، دربین حاضران چند نفر از لوطی‌های آشنا را که تازه فوت کرده بودند شناختم و یکی از آنها، آن سه عزیزان نورانی را معرفی کرد که معلوم شد مولای متقیان، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و فرزندان عزیز او حسن و حسین هستند که با احترام 2 طرف پدر ایستاده بودند.عرض ادب کردم و حضرت پس از جواب، با صدای بلند سوال کردند: آیا لوطی دیگری دردنیا هست که اینجا حاضر نباشد؟ که حاضران عرض کردند: یا حضرت، با آمدن تارتار دیگر لوطی‌گری تمام شد و پس از او حتی یک لوطی به دنیا نخواهد آمد. پس حضرت، جامی را که در دست داشتند از آن آب پرکردند و فرمودند: حالا می‌خواهم یک لوطی بیاید و این جام را از دست من بگیرد و بنوشد: این جام فتوت، مردانگی، فداکاری، انسانیت و شهادت است که هرلوطی باید تمام این خصال و علاوه خصوصیات دیگری را داشته باشد تا شایسته لفظ لوطی باشد.تمام لوطی‌ها سرها را به زیرانداختند. حضرت باردیگر دعوت خود را تکرارکرد که بازهم جوابی جزسکوت نشنید و بارسوم هم به همین منوال طی شد. از شدت شرم می‌خواستم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد و از این خجالت نجات دهد.

وقتی دست حضرت را همان‌گونه با جام تنها دیدم، ناگهان به خاک افتادم و با گریه گفتم: یا حضرت، خود بنوش این جام لوطی‌گری را، که اولین لوطی تو بودی، وآخرین هم خودت! خیس عرق ازخواب پریدم و پس از تفکر زیاد شما را دعوت کردم که خواب خود را شرح دهم. حال خود دانید با دعوی لوطی‌گری خود.نمی دانم تارتار چه نامردی‌ها و نالوطی‌گری‌هایی از مدعیان لوطی‌گری در زمان خود دیده بود که با چنین زحمت و هزینه سنگین آنها را دعوت و پذیرایی کرد که بگوید هیچ یک از ما لوطی نیستیم و این کلمه فقط به مولا می‌پردازد و بس. این قضیه مربوط به اواسط سلطنت ناصرالدین‌شاه، و تقریبا 150 سال پیش است....»

مقوله لوطی‌گری و لوطیان، بخش مهمی از نوشته‌های منظرپور را تشکیل می‌دهد. او در قسمت‌های مختلف نوشته‌های خود به بررسی روایی جایگاه لوطیان و لوطی‌گری در تاریخ و فرهنگ معاصر ایران و بخصوص جنوب شهر تهران، توجه داشته و ضمنا چند بخش جداگانه (از جمله بخش‌های آقا رضا، شیربرنج‌نامه، اولین چاقوکشی، ای کشته که را کشتی؟ و لوطی) را نیز به روایت نمونه‌هایی از این دست اختصاص داده است. او بدرستی بین لوطی‌ها از یک سو و لات‌ها و لمپن‌ها از سوی دیگر تفاوت و تمایز قائل شده و نشان می‌دهد که برخی باورهای عمومی- که در چند نوشته چاپی اخیر نیز راه یافته ـ در یکی بودن این دو مقوله تا چه حد نادرست و غیردقیق و فاقد مبنای واقعی تاریخی است. منظرپور ضمن ارج نهادن به جایگاه لوطیان و تقبیح روش و منش لات‌ها و لات بازی نشان می‌دهد که این پدیده و عارضه اجتماعی چگونه در جامعه ما رخنه کرده و ریشه دوانده بوده و باید به لات‌ها و لات‌بازی به عنوان یک معلول و فرآیند و نه جرم بی‌دلیل و فاقد ارزش ریشه‌یابی نگاه کرد.

دکتر منظرپور در بخش نخست نوشته لوطی (در کوچه و خیابان صص 376ـ372) روایتی جالب از نگاه عمیق و معنوی از طاهر عطار (تاتار)، یکی از نوادر لوطیان دوران ناصرالدین شاه را نقل می‌کند که از شنیده‌های او در نوع خود بسیار جذاب و احتمالا بی‌نظیر است. در ادامه همین نوشته و بخش‌های دیگر کتاب، او به بررسی نمونه‌های جدیدتر لوطی‌گری و نقد پژوهش‌ها و نوشته‌های اخیری که لوطی‌ و لوطی‌گری را با لات و لات‌بازی یکی گرفته‌اند، پرداخته است.

دکتر مجید تفرشی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها