سمنو را با چارپا می فرستادند

شهرستان مرزی تایباد شرقی‌ترین دیار خراسان رضوی است، مردمانش شیعه باشند یا سنی برادروار دست در دست هم گره می‌کنند و نوروز باستانی را به این خطه هنر پرور دعوت می‌کنند و برای پذیرایی از بهار، مهمانانش را با طعم بی‌نظیر سمنوهایشان شیرین کام می‌کنند.
کد خبر: ۶۵۷۴۵۷
سمنو را با چارپا می فرستادند

به بهانه آغاز سال نو و در آستانه نوروز با یکی از پژوهشگران نام آشنا و قدیمی تایباد قرار می‌‌گذاریم تا آیین‌های نوروزی و عید باستانی نوروز را در شهرستان تایباد مرور کنیم.

دکتر محمدناصر مودودی عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور با لبخند وروی گشاده درباره آداب نوروز در شهرتایباد می‌گوید: استقبال از نوروز در این منطقه مرزی چند مرحله داشته که همواره روح قدرتمند ایرانی بر آن حکمفرما بوده است، اگر اجازه بفرمایید این موارد را به چند بخش تقسیم کنیم: اول سمنوپزان، بعد چهارشنبه سوری، تحویل سال و نوروز و سیزده بدر که با هم مرور می کنیم.

سمنو پزان به شیوه تایباد

مودودی می‌افزاید: اولین اقدام حدود دو هفته قبل از نوروز انجام می شده است، خانم‌ها از یک تا چند کیلو گندم را در یک کیسه نخی کوچک می ریختند و کیسه را افقی قرار می دادند طوری که لایه گندم‌ قطری بیشتر از سه چهارسانت پیدا نکند.

وی ادامه می‌دهد: کیسه را در هوای آزاد روی علف سو می گذاشتند تا تهویه کافی داشته باشد، اگر بارندگی بود که نیازی به پاشیدن آب نبود، در غیر اینصورت روزی دو سه بار خیسش می کردند تا دانه‌ گندم رطوبت دریافت کند، این مرحله سه روز طول می کشید و بعد جوانه‌زنی تاحدود شش هفت روز ادامه می‌یافت.

وی با اشاره به اینکه پختن سمنو از گزینه‌های نبوغ ایرانیان بوده است، اظهار کرد: این یک منطق علمی دارد که امروز با کمک میکروسکوپ و همکاری علومی نظیر گیاهشناسی وشیمی مولکولی کشف شده است. جوانه زنی به لحاظ علمی مرحله ای است که آنزیم آمیلاز برای انحلال اندوخته غذایی دانه گندم در خود بذر فعال شده و نشاسته موجود در آندوسپرم را تبدیل به قندهای ساده از جمله گلوکز می کند تا انرژی لازم برای رشد ریشه چه و ساقه چه (که همان جوانه است) را تامین کند، همانطور که می‌دانید در فلات پهناور ایران همیشه و برای همه مقدور نبوده که شکر آنهم بویژه در ایام نوروز در اختیار داشته باشند اما اجداد ما با نبوغ خود توانستند با شناسایی مراحل رشد گیاه، از گندم و جویی که حتما در هر خانه ای پیدا می شده شیرینی شب عید خود را به این نحو استحصال کنند.

مودودی ادامه می دهد: و اما در ادامه پخت سمنو؛ وقتی دانه گندم جوانه می‌زند معنایش این است که اندوخته غذایی‌اش شیرین شده، در این لحظه دو سنگ، یکی بزرگتر به عنوان سنگ زیرین و یکی کوچکتر به عنوان کوبنده انتخاب می‌کردند و خانم‌ها با تشکیل یک گردهم‌آیی کوچک شروع به کوبیدن گندم‌ها می‌کردند که در حقیقت مشغول شکستن دیواره سلولی اندوخته غذایی برای بیرون کشیدن شیره‌ی شیرین قندها بودند.

وی می گوید: به این مرحله گندم‌کویی یا لَت کردن می‌گفتند که شاید یکی دو ساعت یا بیشتر طول می‌کشید، حالا محتویات را در یک دیگ آب معمولی می‌انداختند و خوب چنگ می‌زدند تا قندها به آب منتقل شوند، سپس تفاله‌ها را که به آن پَفتل می‌گفتند را به دیگ آب دوم و بعد به دیگ آب سوم منتقل می‌کردند و همینطور چنگ می‌زدند تا جایی که اگر گندم را می‌چشیدند دیگر شیرین نبود این وضعیت بدین معنا بود که همه‌ قندهای آندوسپرم به آب‌ها منتقل شده است از حالا به بعد با پَفتل‌ها دیگر کاری نداشتند و می‌توانستند آنها را دور بریزند.

قجقن را فقط بانوی پاکیزه سرشت شور می داد

وی افزود: تا این مرحله هنوز آتش زیر دیگ روشن نشده، حالا آب دوم و سوم را داخل قَجقن که دیگ چدنی بزرگ با دهانه‌ گشاد بود می‌ریختیم و آرام آرام آرد گندم به آن اضافه می‌کردیم تا جایی که مثل خمیر کیک به خوبی با هم مخلوط شوند، در این لحظه قجقن را روی آتش می‌گذاشتیم و فقط یک نفر شروع می‌کرد به شور دادن یا هم زدن، بعد از مدتی به آهستگی آب دیگ اول را هم به این محتویات اضافه می‌کردیم تا حداکثر شیرینی را به سمنو داده باشیم.

مودودی با تاکید بر اینکه فقط یک نفر وظیفه هم زدن سمنو را به عهده داشته می‌افزاید: ببینید، سمنو دو بعد داشته، یکی بعد فیزیکی‌اش که یک ماده شیرین برای نوروز بوده و یکی بعد معنوی‌اش که خیلی اهمیت داشته است. خانم‌ها در حقیقت از بین خود، پاکترین و محترم‌ترین بانو را برای پخت سمنو انتخاب می‌کردند و از لحظه‌ پخت تا آخرش حتی اگر چند ساعت هم طول می‌کشیده این بانو اجازه نداشته که کفگیر را به زن دیگری بدهد به عبارت دیگر در هنگام پخت سمنو به نوعی روح اخلاقیات و معنویات هم در این ماده حلول می‌کرده است و شاید اصلا به همین دلیل است که یکی از قسم های پیشینیان ما سوگند به دیگ بی‌بی‌یا (همین دیگ سمنو) بوده است.

مودودوی اضافه می‌کند: پخت سمنو تا نیمه‌های شب طول می‌کشیده و آنقدر آن را شور می‌دادند تا رنگ آن از روشنی به تیرگی بگراید و به اصلاح می‌گفتند «از سِفِدی بدر شده» و در این لحظه می‌خواندند که «سمنو رنگی شده، دختر شاه قاضی شده، کِلِکی رو بنداز» (کِلِکی پارچه‌ای مثلثی شکل بوده که بعد از حنا کردن انگشت، دور آن می‌پیچیدند و تفسیر این‌که می‌گفتند کِلِکی را بینداز این بوده که سمنو تقریبا آماده شده و برای استقبال از نوروز نوبت به حنا کردن دست رسیده است). شعر دیگری که می‌خواندند این بود که «سمنو جانِ منه، شیره‌ دندان منه».

سمنو را فرسنگ‌ها با چارپا برای اقوام می فرستادند

وی می‌گوید: در این هنگام جلویِ دیگدان را، که کنده‌ آتش در آن می‌سوخته، طوری با خشت می‌بستند که باد آن را خاموش نکند، روی قجقن هم یک مجمر یا سینی بزرگ (مُجمَع) می‌گذاشتند و با شال یا پارچه آن مجمر را می‌پیچیدند و به اصطلاح امروزی محتویات سمنوی داخل دیگ را مثل پلو، دَم می‌گذاشتند.

مودودی ادامه می‌دهد: سپس می‌خوابیدند و سحرگاه، سر دیگ را بر‌می‌داشتند و سمنوی آماده برای توزیع را در پیاله و کاسه‌چه‌ها بخش می‌کردند در اهمیت سمنو همین بس که گاهی فرسنگ‌ها با استفاده از چارپا دیگ سمنو را برای اقوام و آشنایان می‌فرستادند.

وی می گوید: بعد از پخت سمنو نوبت می‌رسد به چهارشنبه سوری: در روز سه شنبه آخر سال جوانان پشته‌های هیزم را با الاغ به میدانگاه محل می‌آوردند و شب ممکن بود حتی 10 تا بیست کوت آتش روشن کنند و از روی آن بپرند و موقع پریدن هم می‌خواندند: «آمدنِ چهارشنبه، بدر شدن پنجشنبه». بعد هم آخر شب ممکن بود به قاشق‌زنی بروند که مردان خود را در چادری می‌پوشاندند و به طور ناشناس به درب خانه چند نفر مراجعه کرده و تقاضای خیرات می‌کردند.

چند دشلمه یا نقل سهم تاس قاشق زن ها

وی می‌گوید: هر کس در تاس آنها ممکن بود چیزی بریزد: مثل چند عدد دشلمه یا نُقل، تکه‌ای نان و حتی روغن زرد که این محتویات بعضا با هم قاطی می‌شد اما فلسفه این حرکت این بود که آنها – شاید به درستی - فکر می‌کردند که خوردن خوراکی‌هایی که روح جمعی مردم در آن انباشته شده باشد باعث تندرستی و رفع بلا می‌شود.

مودودی بیان می‌کند: اما نکته خیلی مهم این بود که فردای آن روز یعنی چهارشنبه‌ آخر سال، هرخانه یک کوزه را پر از آب می‌کرد و از یک نقطه مرتفع مثل پشت بام یا پنجره‌ بالاخانه به داخل کوچه پرت می‌کرد و آن را می‌شکست من دقیقا مشابه همین حرکت را در مراسم سوزاندن متوفا در هند دیدم. آنها موقعی که می‌خواستند روح عزیزِ تازه درگذشته‌ خود را تطهیر کنند و با روشنی بدرقه‌ جهان دیگر کنند یک کوزه پر از آب را از ارتفاع به زمین می‌زدند در تایباد هم همین مراسم برای بدرقه‌ سال درگذشته، به جهت نکوداشت آن و روشنی بخشیدن به رفتن آن انجام می‌دادند.

سه ستاره بزده پس امروز نوروزه

وی می‌گوید: و اما نوبت سال تحویل است، سال تحویل همیشه صبح سحر انجام می‌شده است یعنی آن زمان که هنوز رادیو و تلوزیونی درکار نبوده؛ از حرکت و موقعیت ستاره‌ها به نو شدن ماه پی می‌بردند بزرگان و خبرگان محلی، پگاه به آسمان نگاه می‌کردند و اگر تقارن سه ستاره را با زاویه‌ای مشخص مشاهده می‌کردند می‌گفتند «سه ستاره (یا سه اِستار) بزده پس امروز نوروزه». این سه ستاره را امروزه کمربند شکارچی می‌گویند.

وی ادامه می‌دهد: بعد سفره‌ نوروز را می‌انداختند اجزای سفره هم مشخص و همان چیزهای دم دستی بوده است، بخصوص: سمنو، کلوچه‌ی کُلُمپَه، سبزه، سیر، سنجد، سرکه، تخم‌مرغ آب‌پز رنگ‌شده، نخود و کشمش، آب‌نبات، قرآن و آینه. نکته مهم این است که در این منطقه به نوروز لفظ عید را اطلاق نمی‌کردند بلکه می‌گفتند «سال و ماه نو شما مبارک».

دید و بازدیدها رونق می‌گرفت ولی خبری از پول به عنوان عیدی نبود چون اصلا آن زمان اینقدر پول به وفور در دسترس مردم نبود در عوض همین نخود کشمش یا آب‌نبات و نُقل از جیب بزرگترها در می‌آمد و به بچه‌ها داده می‌شد پوشیدن لباس نو هم همگانی نبود چون خیلی‌ها وسعشان نمی‌رسید که آن را تهیه کنند.

چهارشنبه سوری روز سیاحت دشت و دمن تا شامگاهان

وی می گوید: روز اول نوروز و همچنین چهارشنبه‌ اول سال در حقیقت مجوزی بود برای جشن و پایکوبی مردم و بیرون رفتن از خانه و سیاحت در باغ‌ها و بستان‌ها خانواده‌های همبسته به صورت دسته جمعی به نزدیک‌ترین نقطه‌ی سبزی که ممکن بود خصوصی یا عمومی باشد می‌رفتند و به بازی و حرکات موزون و دایره زدن می‌پرداختند. این اتفاق تا عصر همان‌روز ادامه می‌یافت و سپس شامگاهان با همان شور و غوغا دوباره دسته‌جمعی به منازل خود باز می‌گشتند.

مودودی درباره سیزده بدر می گوید: سیزده بدر رویدادی بود تقریبا مثل همین حالا، مردم به خاطر بیرون کردن نحوست از خانه به همان شکل اول سال بیرون می‌شدند و فقط چون با پای پیاده یا حداکثر با الاغ طی طریق می‌کردند خیلی از منازل خود فاصله نمی‌گرفتند احتمالا به کودکان باید بیشتر از حالا خوش می‌گذشته چون میدان وسیعتری برای بازی داشته‌اند و خطرات کمتری آنها را تهدید می‌کرده و بزرگترها هم حس احتمالا بهتری را تجربه می‌کرده‌اند چون تجملات به نسبت امروزه تقریبا وجود نداشته است.

وی می گوید: البته در شهرهای اطراف و بخصوص گروهی از طوایف مالدار سعی می‌کردند روز سیزده را از منزل خارج نشوند و می‌گفتند «سیزده‌ سفر خطر داره» که منظورشان این بوده که نباید از خانه در این روز خارج شد اما این موضوع در مورد تایباد صدق نمی‌کرد.(مهر)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها