مرد میانسال چگونه قاچاقچی مواد مخدر شد؟

دنبال پول کلان بودم

نام و تاهل: مجید ـ و، متاهل سن: 40 سال تحصیلات: ابتدایی اتهام و محل دستگیری: حمل مواد مخدر ـ استان تهران یگان دستگیرکننده: پلیس راه
کد خبر: ۶۵۷۳۸۷
دنبال پول کلان بودم
مجید چهار سال را در زندان گذرانده، البته در شهری دیگر و بتازگی به تهران منتقل شده است تا ادامه محکومیتش را سپری کند. او متهم به حمل مواد مخدر است و آن‌طور که خودش می‌گوید، اولین بار که دست به چنین کاری زد، گرفتار شد.

او داستان زندگی‌اش را این طور تعریف می‌کند: سواد درست و حسابی ندارم؛ فقط آنقدر بلد هستم که بخوانم، کمی هم نوشتن بلدم، اما نه خیلی خوب. از بچگی و از وقتی یادم است، کار کردم. با کارگری پول‌هایم را جمع و ازدواج کردم. زن خیلی خوبی دارم. همین که تا حالا پای من ایستاده، نشان می‌دهد واقعا زن فداکاری است. بعد از ازدواج هم خیلی زود بچه‌دار شدیم. دو پسر و دو دختر دارم. زندگی عادی و معمولی داشتم و هیچ وقت اهل خلاف نبودم. همیشه سرم به کارم گرم بود و روزی‌ام می‌رسید تا این‌که وسوسه شدم.

متهم ادامه می‌دهد:چند سال بعد از ازدواج توانستم با پول‌هایی که جمع کرده بودم، ماشین سنگین بخرم. با کامیون بار جابه‌جا می‌کردم. کار اصلی‌ام تره‌بار و میوه بود. از شهرهای مختلف به تهران جنس می‌بردم و درآمدم بد نبود، البته هیچ وقت ثروتمند نبودم و همیشه کاستی‌هایی در زندگی داشتیم اما قابل تحمل بود. سال‌ها به همین شیوه زندگی کردم تا این‌که یکی از دوستانم گولم زد. شاید خنده دار باشد که مردی در سن و سال من گول بخورد. همه خیال می‌کنند فقط بچه‌ها و جوانان هستند که گیر می‌افتند، اما من هم فریب خوردم و قبول کردم مواد جابه‌جا کنم. چون رانندگی کار سخت و سنگینی است، همیشه به این فکر می‌کردم کاش طوری شود که پول کلانی به جیب بزنم و دیگر مجبور نباشم شبانه روز را در جاده‌ها بگذرانم. می‌خواستم راحت‌تر کار کنم. این‌طوری بیشتر پیش خانواده‌ام بودم در همین فکرها بودم که یکی از دوستانم پیشنهاد کرد مواد جابه‌جا کنم تا پول خوبی گیرم بیاید.

مجید این پیشنهاد را رد کرد. او می‌گوید: اصلا اهل این کارها نبودم. اسمش که می‌آمد، خوف برم می‌داشت. می‌ترسیدم گیر بیفتم و زن و بچه‌هایم تنها بمانند. خودم هم از زندان وحشت داشتم. به دوستم گفتم اهل این جور برنامه‌ها نیستم، اما او دست از سرم برنداشت. چون کامیون داشتم، برای جابه‌جایی مواد دنبال کسی مثل من می‌گشت. چند بار دیگر هم پیشنهادش را تکرار کرد. رقمی که می‌گفت خیلی بالا بود، از طرفی می‌گفت فقط همین یک بار این کار را انجام دهم. کمی که فکر کردم، گفتم با یک بار اتفاقی نمی‌افتد. مواد را دست صاحبش می‌رسانم، پولم را می‌گیرم و دیگر این کار را تکرار نمی‌کنم. با آن مبلغ می‌توانستم خیلی از مشکلاتم را حل کنم. این‌طور بود که موافقت کردم.

مجید آن روزها به چیزی غیر از گرفتن پول کلان فکر نمی‌کرد و حتی احتمال دستگیری و زندانی شدنش را هم از یاد برده بود. او بالاخره مواد مخدر را در کامیونش جاسازی کرد و راهی تهران شد اما در میانه راه پلیس به او شک کرد و وی بعد از کشف مواد به زندان افتاد.

او می‌گوید: وقتی پلیس ماشینم را می‌گشت، نزدیک بود از ترس سکته کنم. وقتی هم مواد را پیدا کردند، تازه فهمیدم چه خاکی بر سرم شده است. دنیا برایم به آخر رسیده بود. دلم می‌خواست همان‌جا بمیرم. مرا به بازداشتگاه بردند و بعد هم دادگاه و زندان. وحشتناک بود. الان به شرایط عادت کرده‌ام، اما آن روزهای اول واقعا غیرقابل تحمل بود. خواب به چشمانم نمی‌آمد. غذا از گلویم پایین نمی‌رفت. آدم‌هایی را می‌دیدم که سال‌ها بود زندانی بودند، اما عین خیال‌شان هم نبود. از آنها هم می‌ترسیدم، درباره زندان چیزهای خیلی بدی شنیده بودم و وحشت داشتم. از طرفی نگران زن و بچه‌هایم بودم. هر زنی که بود، در این وضع سریع به دادگاه می‌رفت و طلاقش را می‌گرفت اما زنم پایم ایستاد. او در این مدت خیلی سختی کشیده است و باز هم باید این شرایط را تحمل کند. شاید آزاد شوم، شاید هم با درخواستم موافقت نشود و باز هم در زندان بمانم. در این سال‌ها دو پسرم خیلی صدمه دیدند. آنها هم مدرسه را رها کردند و برای این‌که خرجی خانه را دربیاورند، کارگری می‌کنند.

خیلی وقت است که همسر و فرزندانم را ندیده‌ام. شرایط ملاقات سخت است و آنها هم گرفتاری‌های خودشان را دارند. البته تلفنی مرتب با هم در تماس هستیم. من اشتباه کردم و بدجوری ضربه خوردم. اگر آزاد شوم، هرگز سراغ این کارها نمی‌روم. در این سال‌ها کامیونم هم از دست رفت و آن را برای تامین هزینه زندگی فروختند. همه چیز را سر یک فکر غلط باختم، اما بعد از این‌که آزاد شدم، دوباره کار می‌کنم تا بتوانم همه چیز را جبران کنم./ ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
بیكار
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۴۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۹
۰
۰
این كارت شرف داره به این نزول خورای جامعه

نیازمندی ها