الان وقت ازدواجم نیست!

پژمان جمشیدی، بازیکن تیم پرسپولیس و تیم ملی است که در کارنامه ورزشی خود یک گل ملی به ثبت رسانده است. جمشیدی یک بازیکن معمولی فوتبال بود تا زمانی‌که در سریال پژمان بازی کرد. سریالی که سروش صحت آن را براساس فیلمنامه‌ای از برادران قاسمخانی کارگردانی کرد و به دیدنی‌ترین سریال کمدی سال 92 تبدیل شد.
کد خبر: ۶۵۶۹۷۱
الان وقت ازدواجم نیست!

جمشیدی در این سریال نقش اصلی را بازی کرد و به صحت و برادران قاسمخانی اجازه داد با او و تا حدودی خانواده‌اش شوخی کنند. پژمان سریالی بود درباره بازیکنان فوتبال که دوره طلایی خود را سپری می‌کنند و حالا در توهمات خود سیر می‌کنند. جالب این جا بود که به هیچ‌یک از فوتبالیست‌ها هم بر نخورد و هیچ‌کس هم نسبت به آن اعتراض نکرد.

جمشیدی را می‌توان به نوعی چهره سال سریال‌های تلویزیونی در سال 92 دانست. در‌آستانه سال جدید با این بازیکن فوتبال و بازیگر تلویزیون به گفت‌وگو نشستیم.

روزهای بعد از سریال «پژمان» چطور گذشت؟

هم خوب بود هم بد. خیلی شلوغ بود. آن‌قدر درباره سریال حرف می‌زدم که خسته شده بودم.

بعد از این توضیحات و تمام شدن سریال چطور؟

چون مورد استقبال مردم قرار گرفت، در کوچه و خیابان و سایت‌های اجتماعی از آن صحبت می‌کردند، کلا حس بسیار خوبی بود.

خودتان در سایت‌های اجتماعی مثل فیسبوک صفحه دارید؟

در فیسبوک صفحه دارم، اما خیلی کم فعالیت می‌کنم. چون در زمان پخش سریال پژمان خیلی شلوغ شده بود و کنترلش سخت بود، اما در صفحاتی دیگر مثل اینستاگرام فعالیت می‌کنم. در این صفحه‌های مجازی هم همه خیلی لطف دارند و این خیلی خوب است.

یعنی می‌شود گفت هنوز دارید نان شهرتی را که از سریال به دست آوردید، می‌‌خورید؟

نمی‌دانم منظورتان از نان چیست، اما به هر حال حضور در سریال «پژمان» حس خیلی خوبی بود.

قبل از سریال پژمان یک فوتبالیست بودید، اما با بازی در این سریال خیلی معروف شدید و مردم بیشتر شما را شناختند، این شهرت را می‌توان به نوعی نان و روزی دانست.

بله، شهرت بک فوتبالیست با شهرت بازیگر یک سریال فرق دارد. فوتبال مخاطبان خاص خودش را دارد که اکثرا آقایان هستند؛ اما وقتی یک سریال طنز بازی می‌کنی، بیشتر دیده می‌شود، هر شب مهمان مردم هستی، مردم هم به ما لطف دارند. بنابراین حس بهتری دارد.

با این حال‌الان بین خانم‌ها هم طرفدار پیدا کرده‌اید؟

چه بگویم!

طبیعی است که وقتی یک بازیگر معروف می‌شود، هم طرفدار آقا دارد و هم خانم. نباید نگاه منفی به این مساله داشت.

بله، همان‌طور که آقایان سریال پژمان را دوست داشتند، خانم‌ها هم آن را دوست داشتند. فرقی نمی‌کند.

ازدواج کرده‌اید؟

نه مجرد هستم.

فکر نمی‌کنید اکنون بهترین وقت برای ازدواج باشد؟

چطور؟!

چون خیلی معروف هستید!

اتفاقا به نظرم بدترین وقت است. چون آدم وقتی باید ازدواج کند که کسی به خاطر موقعیتش جلو نیاید، خودش را دوست داشته باشد.

به هر حال شما همیشه در موقعیتی هستید که با شهرت همراه است. قبل از این هم فوتبالیست معروفی بودید. یعنی می‌خواهید منتظر باشید که آن‌قدر سن‌تان برود بالا که این موقعیت‌ها از بین برود؟

سخت است. آدم باید تا جوان‌ است به ازدواج فکر کند. چون هر چه سن بالاتر می‌رود، توقعات آدم هم بیشتر می‌شود و این کار را سخت‌تر می‌کند.

الان توقعات‌تان چیست؟

توقع زیادی ندارم. فقط دلم می‌خواهد با آدمی که ازدواج می‌کنم، به هر دوی‌مان خوش بگذرد.

به هر کسی یک جوری خوش می‌گذرد! به شما چطوری خوش می‌گذرد؟!

یکجور آرامش که ممکن است یک نفر با در خانه ماندن آن را به دست بیاورد و یک نفر با دور هم بودن، یک نفر با فیلم دیدن، اما درباره من، اطرافیانم معدود هستند و فکر می‌کنم هر قدر دور و برم خلوت‌تر باشد، خوشحال‌ترم و بیشتر بهم خوش می‌گذرد.

بیشتر آدم خانه هستید یا آدم بیرون؟

اگر کار خاصی نداشته باشم، ترجیح می‌دهم بیشتر در خانه بمانم.

از سرگرمی‌هایتان در خانه بگویید.

فیلم و کارتون و پلی‌استیشن. در این یکی دو سال کمتر کتاب خوانده‌ام.

چه کارتون‌هایی می‌بینید؟

هر چیزی که خوب باشد.

مثلا؟

کارتون‌های خوبی که همه می‌شناسند. تام و جری، پلنگ صورتی، عصر یخبندان...

اینها که خیلی قدیمی‌اند!

عصر یخبندان که جدید است! اسم‌هایشان یادم نیست.

در این‌جور مواقع می‌گویند کودک درون طرف خیلی فعال است.

کلا خودم خیلی فعال نیستم، همین کودک درونم است که فعال است!

میانه‌تان با این جمله چیست که زندگی بازی، شادی، تماشاست؟

بازی که خیلی نیست. اگر بخواهیم به چشم بازی به آن نگاه کنیم، قطعا ضرر می‌کنیم. برای شادی هم باید نهایت تلاش‌مان را بکنیم تا به آن برسیم. این تفکر را که نفس زندگی مهم است و باید یک سری شادی و هیجان به آن اضافه کنیم، قبول دارم. این‌طوری زندگی شیرین‌تر می‌شود. آن‌قدر درباره این مسائل صحبت می‌شود که شکل شعاری و کلیشه‌ای گرفته است، اما به نظرم واقعیت همین است.

در اوضاع و احوال کنونی کشور ما، چیزی که می‌تواند شادی را تامین کند، اوضاع مالی و اقتصادی خوب است.

صد درصد. اگر بخواهیم وارد آن بحث‌ها شویم که خیلی طولانی است. با این وضع اقتصادی، شاد بودن کار سخت‌تری است تا شرایط عادی. چون وقتی آدم شکمش سیر باشد، همه اقشار جامعه می‌توانند با چیزهای عادی شاد باشند. مقاطعی که مردم حالشان خوب است، ممکن است در پایین شهر بروند میدان شوش جگر بخورند، یا این‌که عده‌ای بروند یک رستوران باکلاس و چلوکباب بخورند، اما همه در حد خودشان خوشحال هستند. یک نفر با یک میلیون راضی است، یک نفر با یک میلیارد.

اگر سریال پژمان را بازی نمی‌کردم، وضعیتم از این که هست پایین‌تر می‌بود. طبیعتا باید راضی باشم. خدا به من استعدادی داده که از آن استفاده کردم

الان اوضاع اقتصادی خودتان رو به راه است؟

خدا را شکر. اگر سریال پژمان را بازی نمی‌کردم، وضعیتم از این که هست پایین‌تر می‌بود. طبیعتا باید راضی باشم. خدا به من استعدادی داده که از آن استفاده کردم.

به نظر می‌آید آدم قانعی هستید.

برای هر اتفاقی تلاشم را می‌کنم. اگر شد که چه بهتر ولی اگر نشد، خیلی خودم را نمی‌کشم! یعنی این‌طوری یاد گرفتم. نه این‌که آدم بی‌خیالی باشم، اما خیلی خودم را اذیت نمی‌کنم. می‌گذارم زندگی روال طبیعی‌اش را طی کند، من هم تا جاهایی با آن می‌روم.

بعد از سریال «پژمان» خیلی سرتان شلوغ شد. در تئاتر هستید، در جشنواره فیلم فجر بیشتر فیلم‌ها را دیدید، در برنامه‌های ورزشی تلویزیون می‌آیید، در تله‌فیلم بازی می‌کنید...

این کارهایی که می‌گویید روی هم رفته هیچ‌ چیز نیست! اتفاقا سعی کردم خیلی گزیده‌کار باشم. بعد از «پژمان» یک تله‌فیلم را به خاطر مهراب قاسم‌خانی بازی کردم، که ده دوازده روز طول کشید. بعد از آن تعداد زیادی پیشنهادهای عجیب و غریب برای تله‌فیلم و برنامه‌های رسانه داشتم که هیچ کدام را قبول نکردم. ترجیح دادم تئاتر کار کنم. با این که پولش قابل مقایسه با آن پیشنهادهای قبلی نبود، اما می‌خواستم یک جای محترم بروم، همین. در مقایسه با آن همه پیشنهادی که داشتم، کار زیادی نکردم. الان شاید فیلمنامه ده تله‌فیلم را در خانه دارم که هیچ‌کدام را قبول نکردم. نه این‌که بد بوده باشند، من هنوز جایگاه خودم را پیدا نکرده‌ام. باید فکر می‌کردم که می‌خواهم چه‌ کار کنم. سعی کردم گزیده‌کار باشم. امیدوارم موفق عمل کرده باشم.

جشنواره فیلم هم رفتید؟

ده یازده سال است که همه فیلم‌های جشنواره فجر را می‌بینم. ربطی به سریال «پژمان» ندارد. البته اولین سالی بود که برج میلاد می‌رفتم، چون قبل از این کارت نداشتم، اما در سینما آفریقا، سینما آزادی، سینما استقلال، تا دلتان بخواهد فیلم‌های جشنواره را دیده‌ام. در مصاحبه‌های قبلی‌ام که می‌پرسیدند سینما می‌روی، می‌گفتم همیشه در جشنواره‌ها فیلم‌ها را می‌بینم. در جشنواره فیلم فجر جزو پایه‌های ثابت فیلم دیدن بوده‌ام.

الان اگر به شما پیشنهاد بازی در یک فیلم سینمایی بدهند، قبول می‌کنید؟

پیشنهاد دارم. الان یک نقش خیلی کوتاه سه چهار سکانسی در فیلم خانم تهمینه میلانی را قبول کردم، چون ارادت خاصی به ایشان دارم.

در «آتش بس2»؟

بله.

نسبت به سال 92 چه احساسی دارید؟

برای من سال خوب و البته پردغدغه‌ای بود. خدا را شکر. بزرگ‌ترین ریسک زندگی‌ام را کردم که جواب داد. کارم را هم سخت‌تر کرد. ببینید الان که هیچ کاری نکرده‌ام، چقدر به چشم آمده. مثلا‌ نمی‌دانید چقدر پیشنهاد برای مسابقه‌هایی که در سینمای خانگی پخش می‌شوند داشته‌ام مثل رالی و شام ایرانی و... اما به خاطر شرایطی که داشتم، نرفتم.

دوست دارید سال 93 را هم با هیجان پشت سر بگذارید؟

بله، چون هیجان که از زندگی آدم برود، زندگی کسل‌کننده و یکنواخت می‌شود. خودش هم بخواهد برود، من نمی‌گذارم! سعی می‌کنم کارهایی انجام دهم که برای خودم و هم برای کسانی که مرا می‌شناسند، جذاب باشد.

تعریف شما از هیجان چیست؟

کاری که هم خطر و ریسک داشته باشد و هم بتواند آدم را شاد کند؛ شادی توأم با ریسک.

این شادی توأم با خطر را از کی شروع کردید؟

این چیزی نیست که آدم از زمانی شروع کند. باید در وجود آدم باشد. بعضی‌ها آدم‌های ریسک‌پذیری نیستند و سعی می‌کنند همیشه یک روال طبیعی را طی کنند، اما بعضی‌ها ریسک‌پذیر هستند. مثل کسانی که بیزینس‌های بزرگ می‌کنند. اما کسانی که سعی می‌کنند به چیزی که دارند قانع باشند، آدم‌های ریسک‌پذیری نیستند. منظورم این است که باید در ذات آدم باشد.

زندگی هیجان‌انگیز را چطور می‌توان در کنار زندگی هدفمند قرار داد؟ یعنی هم در زندگی هدفی را دنبال کرد و هم در پی هیجان بود؟

همیشه باید نقطه‌هایی وجود داشته باشد که آدم بخواهد به آنها برسد. اگر سریع به آن‌ چیزی که هستیم قانع شویم، طبیعتا در جا می‌زنیم و زندگی هم از هیجان دور می‌شود. وقتی آدم بخواهد از جایی که هست بالاتر برود و پیشرفت کند، لازم است ریسک کند. پیشرفت‌های بزرگ با ریسک‌های بزرگ به دست می‌آید.

شما هم بازیکن فوتبال هستید و هم بازیگری را تجربه کرده‌اید. این تجربیات را به‌عنوان هدف در نظر داشتید؟

درباره فوتبال، که عاشق آن بودم. وقتی که وارد فوتبال شدم و حرفه‌ای کار کردم، طبیعتا هدف‌هایی داشتم. مثلا این‌که بازیکن پرسپولیس شوم و به تیم ملی راه پیدا کنم. پله‌پله مراحل را طی کردم و به جایی که آرزو داشتم، رسیدم. ولی درباره بازیگری، شروع آن برایم یک اتفاق بود. حالا که وارد آن شده‌ام، باید خیلی مراقب باشم. سعی کنم کارهایم را با اطلاع و احترام انتخاب کنم. درباره فوتبال با هدف وارد شدم، اما درباره بازیگری طی یک اتفاق وارد شدم و از این به بعد برایش هدفگذاری می‌کنم.

شما تنها زندگی می‌کنید یا با پدر و مادرتان؟

چون پدر و مادرم کرج زندگی می‌کنند، خودم تهران تنها زندگی می‌کنم. چون رفت‌ و آمد در اتوبان تهران-کرج خیلی سخت شده است، اما هفته‌ای یکی دو شب را حتما پیش پدر و مادرم هستم.

به جوان‌ها زندگی مجردی را توصیه می‌کنید یا نه؟

بستگی دارد هدف‌شان از زندگی چه باشد. من اصلا این‌طوری نگاه نمی‌کنم. ممکن است یک نفر خانواده‌اش را از دست داده باشد یا کنارش نباشند و مجبور باشد مجردی زندگی کند. هر آدمی باید هر جوری که دوست دارد، زندگی کند. بستگی دارد که چه چیزهایی را ارزش بداند. وقتی که آدم از بنیان‌های محکم در خانواده برخوردار باشد و هدفش را بداند، ایرادی ندارد که تفریح هم داشته باشد، اما در چارچوب درست. حالا چه مجرد باشد، چه متاهل. چه تنها زندگی کند و چه با خانواده.

به نظرتان بین استقلال یک جوان با فرار او از خانواده چه فرقی وجود دارد؟

معمولا در سنینی بچه‌ها حساس می‌شوند. برای خود ما هم اتفاق افتاده. در همین جشنواره هم چند فیلم مثل فیلم آقای سیدی و آقای علیمردانی به این سنین می‌پرداختند که بچه‌ها میزان یاغی‌گری و غرورشان زیاد می‌شود. خانواده در آنجا خیلی شرط است که همه‌ چیز را سرکوب نکند، همه ‌چیز را هم آزاد نگذارد. یعنی یک حد تعادلی را به وجود بیاورد که هم بچه‌ها از خانه زده نشوند، هم آن‌قدر پایبند خانواده نباشند که وقت ازدواج برایشان مشکل‌ساز شود. اینها یک سری بحث‌های گسترده است که باید کارشناسان و روان‌شناسان درباره آن نظر بدهند.

به‌عنوان یک جوان نظرتان را بگویید.

فکر نمی‌کنم استقلال یک آدم در زمان خودش چیز بدی باشد، به شرطی که بضاعت مالی داشته باشد و از آن درست استفاده کند. رفیق‌بازی خیلی خوب است، اما در کنارش آنچه می‌ماند خانواده است؛ خواهر و برادر و پدر و مادر هستند که هیچ ‌چیز جایشان را نمی‌گیرد. اگر کسی بتواند خانواده‌اش را حفظ کند، عرضه‌اش را هم داشته باشد که با رعایت اصول و عرف، استقلالش را حفظ کند، هیچ ایرادی ندارد.

تابع مد هستید؟ دنبال آنچه در فصل‌های مختلف مد می‌شود، هستید؟

نه خیلی.

خودتان آشپزی می‌کنید؟

خیلی کم. در حد این که ماکارونی را که خیلی دوست دارم، بپزم.

حتما ته‌دیگ ماکارونی را هم خیلی دوست دارید؟

بله، ولی بلد نیستم ته‌دیگ درست کنم! ماکارونی را آب‌پز مثل اسپاگتی می‌خورم. خورش و اینها هم بلد نیستم درست کنم.

به مادرتان در آشپزی کمک می‌کنید؟

نه تا به حال در آشپزی به مادرم کمک نکرده‌ام.

میانه‌تان با ماهی‌ پلوی شب عید چطور است؟

کلا غذاهای دریایی نمی‌خورم، فقط شب عید ماهی می‌خورم.

در نوروز سراغ خرید و پوشیدن لباس نو می‌روید؟

بچه که بودیم از این کارها می‌کردیم، الان از سن ما دیگر گذشته است! اما واقعا این سنت‌های ملی را خیلی دوست دارم و به آنها احترام می‌گذارم، کاملا به آنها پایبندم و سعی می‌کنم آنها را زنده نگه دارم.

در خانواده اهل چیدن سفره هفت‌سین هستید؟

بله صد درصد.

سال تحویل کنار خانواده‌تان هستید؟ پای سفره هفت‌سین می‌نشینید؟

همیشه. غیر از چند سالی که در اردو بودم، خدا را شکر همیشه کنار پدر و مادرم بودم.

اولین سفره‌های هفت‌سین کودکی‌تان را به یاد دارید؟

مثل همه بچه‌ها ذوق و شوق عید و هفت‌سین و لباس نو و تعطیلی و پیک نوروزی را داشتم.

تخم‌مرغ هم رنگ می‌کردید؟

بله.

نه. خیلی از آقایان هستند که این کار را یک کار دخترانه می‌دانند و انجامش نمی‌دهند.

تخم‌مرغ رنگ کردن در بچگی را دخترانه می‌دانند؟!

بله.

یعنی اینها از چهار سالگی مرد بودند؟! خب اینها دیگر خیلی مرد بودند! به نظرم دروغ می‌گویند. بچه در چهار پنج سالگی آن‌قدر کوچک است که این تفاوت‌ها را در نظر نمی‌گیرد. اینها چیزهایی بود که با سرگرمی، خوشحالی و تعطیلی همراه بود. همه این کار‌ها را کرده‌اند، من هم مثل بقیه.

اینها به مادر خانواده برمی‌گردد که چه نگرشی داشته باشد و بچه‌ها را به چه سمتی بکشاند.

آن وقت‌ها چون می‌خواستند خانه‌تکانی کنند، بچه‌ها را پی نخود سیاه می‌فرستادند. بهترین چیز هم همین بود که تخم‌مرغ رنگ کنیم.

شما اولین کسی بودید که در سریال «پژمان» اجازه دادید با خانواده‌تان شوخی شود. کمی از ارتباط‌تان با پدر و مادرتان بگویید. خصوصا این‌که پسرها بیشتر با مادرها جور هستند.

پدر و مادرم هر دو دبیر بودند و الان بازنشسته هستند. با این‌که انجام امور کارخانه و بیرون خیلی سخت است، مادرم با ازخودگذشتگی و فعالیت شدید، این وضع را بخوبی مدیریت می‌کرد. این هماهنگی را انجام می‌داد. واقعا خودش را وقف بچه‌ها کرد؛ کاری که شاید همه مادرها می‌کنند. نمی‌شود از خودگذشتگی و محبت مادر را وصف کرد. درباره پدرم، شاید بعضی‌ها بگویند چون پدرم است می‌گویم، اما این واقعیت است که پدرم روشنفکرترین آدمی است که در زندگی‌ام دیده‌ام. راجع به تاریخ و ورزش و زمینه‌های دیگر آدم خیلی مطلعی است و من خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام. 80 درصد ساختار شخصیتم از پدرم بوده. واقعا چیزهای زیادی از او یاد گرفته‌ام.

بیشتر با پدرتان ارتباط دارید یا مادرتان؟ حرف‌هایتان را بیشتر به کدام می‌زنید؟

با هر دو راحتم. معمولا حرف‌های مشترکی به آنها می‌زنم. چیزی نیست که به یکی بگویم و به دیگری نگویم.

یعنی فرقی نمی‌کند؟ با هر کدام که وقت داشته باشند صحبت می‌کنید؟

بله.

میانه‌تان با سفر چطور است؟

خیلی زیاد دوست دارم، اما این اواخر فرصت نمی‌کنم سفر تفریحی بروم.

کجاها بیشتر سفر می‌کنید؟ شمال، جنوب، خارج از کشور؟

چون در تهران بزرگ شدم، رفتن به شمال برایمان راحت‌تر است. از بچگی از شمال خیلی خاطره دارم و به همین دلیل بیشتر می‌روم، اما جنوب هم فوق‌العاده است. مثلا هر بار که می‌روم کیش، باز دلم تنگ می‌شود. آن‌قدر در ایران جاهای زیبا و دیدنی هست که هر جا برویم، جذابیت‌های خاص خودش را دارد.

با سفرهای نوروزی موافق هستید؟

بله طبیعتا تنها زمانی است که ما تعطیلات دراز مدت داریم و می‌توانیم سفر کنیم.

بعضی‌ها می‌گویند تهران آن‌قدر خلوت می‌شود که آدم دوست دارد هیچ‌ جا نرود و تهران بماند.

خلوتی خیابان‌ها چندان حالم را خوب نمی‌کند. به شلوغی خیابان عادت دارم.

شروینه شجری کهن

ویژه‌نامه نوروزی جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها