جام جم:سال 92 متفاوت و پرافت وخیز
«سال 92 متفاوت و پرافت وخیز»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛
سال ٩٢ رو به اتمام است و خالی از لطف نیست در این واپسین روزهای سال، اهم وقایع اتفاقیه داخلی 360 روز گذشته را مرور کنیم.
خبرسازی سال ٩٢ با نامگذاری سال به نام «سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی» آغاز شد. رهبر حکیم انقلاب اسلامی، علاوه برنامگذاری سال، بسان سال های گذشته روز اول فروردین در جوار حرم رضوی به تبیین این عنوان پرداختند و ضمن پرداختن به موضوعات مهم، در فرازی از سخنان خود به مسائل بین ایران و آمریکا اشاره و فرمودند «اگر آمریکایی ها صادقانه می خواهند کار تمام شود، بنده راه حل را ارائه می دهم. راه حل این است؛ آمریکایی ها از دشمنی با جمهوری اسلامی دست بردارند، از دشمنی با ملت ایران دست بردارند...» توصیه ای که دولتمردان آمریکا و بقیه کشورهای غربی کماکان به آن بی توجهند و دست از دشمنی برنداشته اند و اظهارات و اقدامات مداخله گرایانه مقامات آمریکا و اروپا در مسائل داخلی و حمایت از فتنه گران به بهانه حقوق بشر از جمله آنهاست.
بنابر این می شود نتیجه گرفت چون آمریکا برای حل مسائل بین دوطرف صداقت ندارد، مشکل ایران و آمریکا حل نخواهد شد.
در گذر ایام سال و پس از فراز و فرودهای گوناگون که عمدتا طبیعت انتخابات بود و وقوع برخی رویدادهای پرسر و صدا، سرانجام بیست و چهارم خرداد فرا رسید و انتخاباتی باشکوه با مشارکت ٧٣ درصدی مردم انجام و حماسه سیاسی مورد نظر رهبری بوقوع پیوست.
دکتر روحانی در ناباوری خود و رقبایش و با حدود ٥١ درصد آرا به پاستور رفت و پس از مدتی دولت یازدهم با عنوان دولت «تدبیر و امید» و با شعار «اعتدال» فعالیت خود را آغاز کرد.
واقعیت این است که با روی کار آمدن دولت روحانی، امیدواری قابل توجهی در جامعه ایجاد شد که باید آن را مغتنم شمرد و در حفظ و تقویت آن تلاش کرد.
اتفاقات مثبتی هم در این مدت رخ نمود؛ مانند مهار و کاهش تورم، ارائه بموقع بودجه، کاهش ایران هراسی و ... . واقعیت دیگر هم این است که این امید هنوز، که البته دیر هم نشده است، پاسخ درخوری دریافت نکرده و بیشتر اقدامات دولت با حرف و حدیث ها و بگومگوهای زیادی همراه بوده که اگر بخشی از آنها را طبیعی یا ناوارد بدانیم، برخی اقدامات واقعا تأمل برانگیز و همراه با ابهامات و پرسش های مهمی بود.
«معرفی برخی وزرای نامتناسب با شعار اعتدال»، «محورهایی از گزارش صد روزه»، «برخی عزل و نصب ها»، «نفی و زیر سؤال بردن همه آنچه در هشت سال گذشته انجام شده»، «برخی اقدامات نابجا در سفر به نیویورک مثل گفت و گوی تلفنی با اوباما یا ملاقات طولانی ظریف با کری»، «نحوه برخورد با منتقدان دولت و اهانت به آنها»، «مواردی از حاشیه و متن مذاکرات هسته ای»، «مشکلات پیش آمده در جریان توزیع سبد کالا» و «موارد متعددی از تصمیمات و مواضع در حوزه فرهنگ» از جمله مباحث بحث برانگیز در هفت ماهی است که از عمر دولت یازدهم سپری شده است؛ مواردی که صرف نظر از افراط و تفریط هایی که درباره هرکدام شده است نشان می دهد تحقق شعارها و وعده های دولت نیازمند تدبیر بیشتر و پرهیز از حاشیه هایی است که می تواند دولت را از اهداف اصلی آن دور کند.
اگر از آنچه در این هفت ماه گذشته است، برای دولتمردان این نتیجه حاصل شده باشد که با احتیاط و تدبیر بیشتر عمل کنند، شعار کمتر بدهند و ادعای کمتری داشته باشند، همه گذشته را زیر سؤال نبرند، قدری در رفتار حامیان خود تأمل کنند و اندکی هم به نظر منتقدان توجه کنند، می شود این مدت را برای دولت یازدهم پرثمر دانست و انتظار داشته باشیم در سال جدید، این دولت را در احسن حال ببینیم!
سال ٩٢ رویدادهای مهم دیگری هم داشت. حضور باشکوه و بانشاط مردم در سراسر کشور برای بزرگداشت سی و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، جلوه دیگری از حماسه سیاسی امسال بود که بخصوص با توجه با اظهارات اهانت آمیز مقامات آمریکایی در رابطه با مذاکرات هسته ای و توزیع سبد کالا، بسیار معنادار بود.
حماسه اقتصادی در سال ٩٢ نمود خاصی نداشت تا این که سیاست های کلی «اقتصاد مقاومتی» از سوی رهبر انقلاب ابلاغ شد تا سرآغازی برای تحقق این حماسه در سال های بعد باشد.
در حوزه سیاست خارجی نیز روند تحولات منطقه بخصوص بحران سوریه به نفع جبهه مقاومت که جمهوری اسلامی ایران در طراحی و تحقق آن نقش غیرقابل انکاری داشت را نباید از نظر دور بداریم. تحولاتی که همچنان ادامه دارد و ان شاءالله در سال آینده توفیقات بیشتر در آن آشکار خواهد شد.
بهار نزدیک است و طبیعت، حیات دوباره خود را تجربه می کند؛ ما هم خود را مخاطب این بهاریه جناب سعدی شیرازی بدانیم تا خفته در خواب جهالت نمانیم.
خبرت هست که مرغان سحر می گویند/ آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار / هر که امروز نبیند اثر قدرت او / غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
سال نو که معطر به عطر فاطمی است، پیشاپیش مبارک.
خراسان:مردم،رکن اساسی تحقق اقتصاد مقاومتی
«مردم،رکن اساسی تحقق اقتصاد مقاومتی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم ابراهیم نکو است که در آن میخوانید؛سال های پیش ،از سوی مقام معظم رهبری با مباحث اقتصادی نام گذاری گردید وبرآیند این هدف گذاری ها منجر به تدوین وتصویب سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی شد.نکته حائز اهمیت آن است که اقتصادمقاومتی با ریاضت اقتصادی که در کشورهای اروپایی مطرح است،کاملا متفاوت است.ریاضت اقتصادی هنگامی مطرح می شود که مسئولین ودولتمردان نگران هستند که درجامعه به دلیل نداشتن زیرساخت ها واستحکامات لازم خطری برایشان به وجودبیاید،اما در اقتصادمقاومتی موقعیت زمانی مطرح نیست،چراکه کشورما دراوایل انقلاب ودر زمان جنگ دشواریهای متعددی را پشت سرگذاشته ومردم متحمل دشواری های زیادی بودند وبه دنبال آن شرایط بود که مقاومت اقتصادی را سرلوحه کار خود قراردادیم،یعنی دربرابر تهدیدات وتهاجمات درصددبرآمدیم مقاوم سازی کنیم تا آسیب کمتری ببینیم واین به معنای مقاومت اقتصادی بود،لیکن درحال حاضر به دنبال پیاده کردن اقتصادمقاومتی هستیم،یعنی شکل تهاجمی و پیشرفت روبه جلو داشته باشیم،ازمرزها فراتررفته و رو به صادرات بیاوریم،اشتغال را رونق ببخشیم وبیکاری را روزبه روز به عقب برانیم،این ویژگی همان چیزی است که در اقتصادمقاومتی تعریف شده است که اتفاقا به رفاه مردم منجر می شود،در این سیاست ها عدالت وکارآمدی را درتک تک بندهای آن می توان دید.
اماچندمولفه برای تحقق اقتصاد مقاومتی نیاز است،اولا اقتصادمقاومتی باید فرهنگ سازی شود،همه آحادجامعه با آن آشناشوند و تعریف جامعی از آن داشته باشند،ازمدارس تا دانشگاه باید درمعیارها وچگونگی کاربردی کردن آن فکر واندیشه شود و به عنوان قلب تپنده همه آحادجامعه باشد.افزون براین قوای سه گانه باید وظیفه خود را به درستی برای تحقق این سیاست ها انجام دهند،قانون گذاران طرح ها ولوایح متناسب با روح اقتصادمقاومتی تصویب کنند،مجریان آموزش لازم را دراین رابطه ببینند،اگرکسی ازکانال اقتصادمقاومتی فاصله گرفت به اوتذکرداده ودرصورت تکرار عذرشان را بخواهند.برای نمونه آزادسازی کالاهای لوکس در دولت یازدهم هیچ سنخیتی با روح سیاست های اقتصادمقاومتی ندارد وباید اصلاح شود.نکته حائز اهمیت این است که مردم به عنوان رکن اساسی ومهم برای پیش بردن سیاست های اقتصادمقاومتی هستند.
متاسفانه هم اکنون مسئولین، همراهی کمتری با مردم نشان داده اند،مصرف بی رویه حامل های انرژی واسراف هایی که درمجالس و پذیرایی ها صورت می گیرد باید اصلاح شود،البته بیشتر این گناه مربوط به مسئولین است تا مردم.چراکه بایدمدیریت مصرف دروهله اول در بین مسئولین ودرشیوه زندگی آنان اصلاح شود.درسطح کلان هم ما از داشته های خود به درستی استفاده نمی کنیم،طبق آخرین گزارش ها سالانه21میلیارد دلار نفت وگاز ما هدر می رود،یعنی حدود65هزارمیلیارد تومان واین در حالی است که میزان کل فروش نفت در بودجه امسال حدود60هزار میلیارد تومان است واین نشان می دهد که برای رسیدن به اهداف اقتصادی به نقاط ضعفمان هم باید توجه کنیم. نکته بعد این که برای تحقق اقتصاد مقاومتی نباید عجولانه کار کرد وباید برای رسیدن به این اهداف مراحلی درنظرگرفت.
به عبارتی مانند ناکامی در فازاول هدفمندی یارانه ها نشود،که هنوزفاز اول تکمیل نشده، به اجرای فاز دوم ورود کنیم.به نظربنده مرحله اول تحقق اقتصادمقاومتی را بایدتا افق چشم انداز، یعنی تا سال1404 تعریف کنیم ومواردی مانند رفع موانع تولید،توجه به بخش خصوصی و...را هدفگذاری کنیم وپس از حل این مسائل موارد دیگری را هدفگذاری کنیم تا نهایتا به جشن پیروزی که همان رسیدن به رفاه وعدالت اجتماعی است برسیم.
کیهان:حاشیهای بر حاشیهها!
«حاشیهای بر حاشیهها!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛واکنشهای هوشمندانه و از سر غیرت دلدادگان انقلاب، به حوادث و رخدادهایی که در مدتی کوتاه پیدرپی اتفاق میافتد، از یک سو نشان از بیداری جامعه و مرزبانان عقیده و انقلاب دارد و از دیگر سو حاکی از شدت گرفتن تلاش دشمن برای رخنه در ایمان و اعتقاد مردم است، تلاش اینگونه دشمن، اگرچه تازگی نداشته و از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون ادامه داشته است اما در بسیاری از موارد، قابل پیشگیری است و انتظار به حق مردم و دلسوزان انقلاب از دولتمردان این است که با به کار بستن اصولی ساده و در عین حال اساسی، به اولویتهای اصلی مردم بپردازند و نگذارند همه هم و غم خودشان و مردم به مسائل قابل پیشگیری مصروف شود. به نمونههایی از مسائلی کAه با اندکی هوشیاری قابل پیشگیری بوده است توجه کنید:
1- خانم اشتون بعنوان نماینده کشورهای گروه 5+1 در قالب یک برنامه رسمی و دیپلماتیک به ایران میآید. جدول دیدارهای متعدد او با مقامات مختلف کشور- که خود جای تأمل جدی است- از قبل تعیین شده و حتی برنامه گردش او در شهر اصفهان هم برنامهریزی شده است. ناگهان، مهمانی که براساس عرف دیپلماتیک و اخلاق حرفهای، لازم است درباره برنامههایش با میزبان خود هماهنگ باشد، سر از سفارت اتریش در میآورد و با برخی فتنهگران و بدنامان دیدار میکند و مثلاً درباره حقوق بشر و آزادیهای مدنی و فعالان مدنی با هم صحبتهایی میکنند. اینکه آنها چه گفتهاند، نه موضوع این نوشتار است و نه اصلاً اهمیتی دارد! چرا اهمیت ندارد؟ چون افرادی که با اشتون دیدار داشتند همان کسانی هستند که در ایام فتنه هر چه در چنته داشتند رو کردند، رسانههای خارجی و عوامل زنجیرهای داخلیاشان هم، همه حرفهای آنها را به بلندترین صدا گفتند. حنجرهها دریدند و گریبانها چاک کردند، دروغ گفتند، جنایت کردند، وطنفروشی و خیانت کردند و با آنکه غرب، یکسره و به صراحت از آنها حمایت میکرد و رئیس جمهور آمریکا و بسیاری از مقامات مهم اروپایی به اسم از آنها طرفداری میکردند و صهیونیستها آنها را سربازان خط مقدم خود معرفی میکردند،... از مردم غیور و رهبرشان تو دهنی تاریخی محکمی خوردند که هرگز از یادشان نخواهد رفت! پس دیگر حرف نگفته و نکته درگوشی نمیماند! و بالاتر از آن عرضه و بنیهای برایشان نمانده که نگران طرح آن با اشتون باشیم. در این بین وزارت خارجه مدعی عدم اطلاع قبلی از این برنامههاست و در مقابل اشتون و سخنگویش و همچنین ملاقات شوندگان مدعی هماهنگی کامل و از قبل طراحی شده ماجرا هستند و اصلاً مهمترین هدف سفر را این دیدارها میدانند! و چون چنین شد، مقامات رسمی کشور وارد ماجرا شدند؛ کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، رؤسای قوای مقننه و قضائیه و بالاتر از آن برخی مراجع به خوبی و با اقتدار اظهار نظر کرده و ضمن پاسخ محکم به طرف غربی به مسئولان داخلی هم تذکر و هشدار داده و خواستار توضیح رسمی شدند.
2- مدتی قبل مسئولین برگزار کننده جشنواره شعر فجر، با دعوت رسمی از شخصی که سابقه بسیار سیاهی در هتک مقدسات و ضدیت با مذهب دارد، حاشیه جدیدی درست کردند! این شخص، صرفنظر از اینکه در عرصه شعر هم حرف چندانی برای گفتن ندارد، صراحتاً به مقام شامخ ائمه هدی سلامالله علیهم اجمعین و امام راحل عظیمالشان و... توهینهایی کرده که قلم از بیان آن شرم دارد. طبیعی بود که انتشار این خبر، واکنش غیرتمندان و دردمندان را به همراه داشته باشد و خیلی زود جامعه دیندار و انقلابی در مورد آن موضع گرفت. با اینکه انتظار به حق از مسئولین مربوطه و داشتن شناخت کافی از این مدعی شاعری و اطلاع از سوابق سیاه او بود، کیهان بخشی از پیشینه او را منتشر کرد تا ناآگاهان آگاه شوند! با اینحال مسئولین رسمی ارشاد، واکنش مناسبی نشان ندادند و حتی معاون هنری وزیر در سخنانی تعجبآور گفت «باید قدری در اوضاع تامل کنیم و بعد اظهارنظر خواهم کرد» این سخن از کسی صادر میشود که منطقا و قانونا باید از اقدامات انجام شده برای برگزاری جشنواره شعر فجر باخبر باشد ولی ظاهرا نیست! به هر حال پس از افشاگریها و اظهارات بعضی شاعران انقلابی و نمایندگان مجلس، سرانجام وزیر ارشاد اصل خبر دعوت از این شاعر بدنام و فاسد را تکذیب کرد!
در حالی که خبرگزاریها و روزنامههای حامی دولت با ذوقزدگی خبر دعوت از این شاعر فاسدالاخلاق را منتشر میکردند و حتی مسئولان مربوطه در جشنواره، صراحتا دعوت وی را تائید میکردند، وزیر محترم ارشاد در بیانی تأملانگیز برخی نشریات را به ایجاد شایعه علیه وزارت ارشاد متهم کرد! ظاهرا رفتارهای نگرانکننده اخیر در وزارت ارشاد، سبب نارضایتی بزرگان شده است تا جایی که رئیس قوه قضائیه اینگونه یادآوری کند: «باید به وزیر ارشاد گفت که شما در جمهوری اسلامی تنفس میکنید و معیارهای قانون اساسی برای همه الزامآور است.»
این تنها 2 نمونه از ماجراهای ماههای اخیر است که سبب برانگیخته شدن واکنش غیرتمندان و دینمداران و کشمکش در سپهر سیاسی و رسانهای کشور شد. اما واقعا هدف چیست و پشت صحنه این ماجراها چیست!؟ آیا واقعا مسئولان وزارت امور خارجه نمیدانستند اشتون قرار است با چه کسانی دیدار کند!؟ و آیا مسئولان ارشاد این شاعر مستهجنسرا و آلودهدهان را نمیشناسند!؟ و آیا دغدغه فرهنگی مردم، نبش قبر و احیای چهرههای فاسد است؟! یعنی باید قبول کنیم کسانی در وزارتخانهها، مسئول امور شدهاند که از بدیهیترین مسائل بیاطلاع و بیخبرند!؟ به نظر میرسد دشمن با بهرهمندی از غفلت برخی مسئولین داخلی و استفاده از بیتوجهی آنها، از این اقدامات پیاپی اهدافی را دنبال میکند که توجه به آن ضروری است؛
نخست آنکه آنها سعی دارند غیرت و پایبندی مردم را نسبت به مرزهای اعتقادی و استقلال کشور آزمایش کنند! ببینند آیا کسی صدایش به نارضایتی بلند میشود یا نه!؟ آیا کسی هست که در مقابل دعوت از یک جرثومه تباهی، غریو غرش سر دهد یا نه!؟ آنها میخواهند ببینند اگر عرصه از شیران خالی است، گامهای بعدی را بلندتر و تندتر بردارند و پای کفتاران و روباههان را به این مملکت باز کنند و البته این آرزویی دستنیافتنی است که هرگز محقق نخواهد شد.
هدف دوم این اقدامات دشمن، جلوگیری از پرداختن مسئولان به دیگر مسئولیتها و مأموریتهای مورد انتظار آنهاست. یقینا تلاش برای بهبود معیشت مردم و تحقق اقتصاد مقاومتی، برای دشمنان ما ناخوشایند و غیرقابل تحمل است، سپس باید هر روز و با بهرهگیری حداکثری از خطاها و ضعفهای مسئولان، از تحقق آن جلوگیری کرد.
یقینا واکنشهای پیش گفته و آنچه در ایام اخیر نسبت به برخی رفتارها شاهد بودیم، ناشی از پیام اصلی انقلاب و حاکی از زنده و پویا بودن آرمانهای آن است اما همین مردم و همین دلسوزان غفلت مسئولان از اقدامات ایجابی و تلاش برای بهبود اوضاع اقتصادی و جریانسازی فرهنگی را برنمیتابند و آن را به عنوان مطالبهای مهم، پیگیری میکنند. آنها انتظار ندارند در سایه این غفلتها و آن هیاهوها، امر معیشت مردم به حال خود رها شود و قیمت کالاها و خدمات مورد نیاز مردم، بیرویه و چراغ خاموش بالا و بالاتر برود و سودجویان از خدا بیخبر، کیسه خود را از جیب مستضعفان و محرومان پر کنند. باید به گونهای رفتار شود که روز به روز از این حاشیهها کاسته شود تا در عوض حرکات مبنایی و مهم در حوزه فرهنگ و اقتصاد را شاهد باشیم. تنها در این صورت است که میتوان گفت مسئولان اجرایی به وظایف خود عمل نمودهاند.
جمهوری اسلامی:رمزگشایی از حمله رژیم صهیونیستی به غزه
«رمزگشایی از حمله رژیم صهیونیستی به غزه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛رژیم صهیونیستی با شکستن آتش بس میان گروههای فلسطینی و این رژیم بار دیگر از صبح دیروز مناطق وسیعی از نوار غزه را مورد حمله قرار داد.
دور جدید حملات رژیم اشغالگر قدس به غزه با تهاجم روز سه شنبه جنگندههای اسرائیلی به نوار غزه آغاز شد که در آن سه فلسطینی به شهادت رسیده و دهها زن و کودک دیگر مجروح شدند. گروههای مقاومت فلسطینی در پاسخ به این حملات روز چهارشنبه 25 راکت و خمپاره به سرزمینهای اشغالی شلیک کردند ولی سران رژیم صهیونیستی که میزبان نخستوزیر انگلیس بودند و از اعلام حمایتهای وی از صهیونیسم بین الملل سرمست شده بودند، حملات سنگین خود را از راه هوا و حملات تانکها به مناطق وسیعی از غزه آغاز کردند که تا دیشب نیز ادامه داشت.
درباره علت آغاز این حملات ددمنشانه صهیونیستها و آغاز دور جدیدی از کشتار زنان و کودکان فلسطینی در غزه و همزمانی آن با حوادث منطقهای، دلایل متعددی قابل ذکر است:
1 - این حملات علاوه بر آنکه نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی مصرف داخلی داشته و موجب کاهش فشارها و انتقادها علیه سیاستهای وی مبنی بر اجباری کردن خدمت سربازی برای یهودیان ارتدکس شود که تاکنون تحت عنوان فراگیری آموزشهای دینی تورات از رفتن به خدمت اجباری وظیفه عمومی معاف بودند میشود، میتواند مصارف دیگری نیز داشته باشد که بیشترین آن، به بهرهبرداری رژیم صهیونیستی از فرصتهای منطقهای بر میگردد.
2 - رژیم صهیونیستی که در اجرای مرحله اول جنگ غزه ناکام مانده، در شرایطی به امضای توافق سازش با جناح سازشکار فلسطینی به رهبری محمود عباس نیاز دارد که به اعتراف خود صهیونیستها، وی از کمترین جایگاه اجتماعی و مقبولیت در میان فلسطینیها برخوردار نیست و ملت فلسطین او را نماینده خود نمیداند. به همین دلیل صهیونیستها سعی دارند با افزایش فشار به ملت فلسطین، گرایش فلسطینیها را از گروههای مقاومت به سمت گروههای سازشکاری مثل فتح به رهبری محمود عباس تغییر دهند و برای رسیدن به این هدف از هر وسیله و اهرمی که ملت فلسطین و گروههای مبارز فلسطینی و در مجموع، مخالفان طرحهای سازشکارانه را تحت فشار قرار داده و موجب تضعیف پایگاه اجتماعی آنها شود، حمایت میکنند، زیرا سازشناپذیری ملت استوار فلسطین در دهههای اخیر موجب شکست عملی همه طرحهای سازشکارانه شده و استیصال رژیم صهیونیستی را در مقابل مقاومت اسلامی رقم زده است.
بنابر این تردیدی نیست که اقدام اخیر تروریستهای صهیونیست در حمله به مردم غزه، عزم ملت فلسطین را در مسیر پایداری و مقاومت فراگیر برای آزادی همه سرزمینهای اشغالی و رد سراب سازش با صهیونیسم و به رسمیت شناختن دولت یهود، مستحکمتر خواهد کرد و صهیونیستها را از دستیابی به اهداف شومشان ناکام خواهد گذاشت.
3 - دور جدید حملات نتانیاهو به غزه را میتوان به نوعی هم، محک زدن اوباما در مورد تحولات منطقه و طرح صلح با فلسطینیها ارزیابی کرد، چرا که اوباما برای رهاندن طرح خود از بن بست و پایان دادن به مناقشه خاورمیانه و حل و فصل مسائل فلسطین در عین اولویت دادن به برتری نظامی و امنیتی اسرائیل، خواستار دادن برخی امتیازات ظاهری به طرف فلسطینی و راضی سازی حداقلی سران سازشکار فتح به رهبری محمود عباس است ولی این چیزی نیست که مورد رضایت نتانیاهو باشد، زیرا به گفته وی، آنچه در مذاکرات صلح باید به آن دست یافت، اعطای امتیاز از طرف فلسطینیها به اسرائیل است و نه چیز دیگر!
از این رو درحالی که لجاجت صهیونیستها در عدم همراهی کامل با طرح صلح اوباما و جان کری باعث دلخوری نسبی دولتمردان آمریکائی از مواضع نتانیاهو شده بود، سفر نخستوزیر انگلیس به سرزمینهای اشغالی و میزبانی او توسط نتانیاهو همتای اسرائیلی وی و سخنان بشدت حامیانهای که در پشتیبانی از مواضع صهیونیستها در مسائل منطقهای گفته باعث تجری و لجام گسیختگی رژیم صهیونیستی در صدور فرمان حمله اخیر به غزه و پاشیدن بنزین به آتش جنایت صهیونیستها شد.
این حملات، درست در زمانی صورت گرفت که دیوید کامرون نخستوزیر انگلیس و بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی یکدیگر را در آغوش گرفتند و کنست اسرائیل شاهد سخنرانی ضدایرانی و ضدفلسطینی آقای کامرون بود.
او در این سخنان ادعا کرد جمهوری اسلامی ایران با حمایت از فعالان فلسطینی مخالف سازش، تهدیدی برای کل جهان است! او که به شدت از مبارزان فلسطینی و حمایتهای ایران انتقاد میکرد همچنین با بیان جملاتی درباره ریشه یهودی بودنش، موجبات خرسندی میزبان اسرائیلی را فراهم کرد به گونهای که خبرگزاریها انجام این سفر را به معنای اعلام حمایت بیقید و شرط انگلیس از رژیم صهیونیستی تلقی کردند.
4 - همزمانی حمله صهیونیستها به غزه و تحت فشار قرار دادن ملت مظلوم فلسطین با بیتفاوتی جهان عرب و مشغول بودن کشورهای منطقه به بازیهای موهوم سیاسی و به فراموشی سپردن موضوع فلسطین و آرمان آزادی قدس شریف، میتواند از انگیزه رژیم صهیونیستی در کلید زدن این عملیات رمزگشایی کند. واقعیت اینست که کشورهای عرب و مسلمان که باید در قبال آرمان فلسطین احساس مسئولیت کرده و در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین سکوت اختیار نکنند، اکنون آنچنان در دام توطئههای آمریکا و رهبران سازشکار گرفتار آمدهاند که قادر به هیچ واکنشی نیستند. طبعاً تحقق چنین شرایطی از بیعملی کشورهای اسلامی و بیغیرتی رهبران سیاسی کشورهای عرب، بهترین فرصت را برای رژیم صهیونیستی جهت وارد آوردن ضربه به ملت فلسطین فراهم آورده و بیدلیل نیست که نتانیاهو از این سکوت معنادار اعراب برای وارد آوردن فشار به گروههای مقاوم فلسطینی که با تکیه بر حمایتهای مردم فلسطین در برابر طرحهای سازش ایستادهاند، حداکثر بهرهبرداری را میکند.
اما علیرغم این سازشکاری در جبهه اعراب و رهبران سیاست پیشه فلسطینی، گروههای مقاومت و مردم فلسطین مصممتر از همیشه به تجاوزات رژیم صهیونیستی پاسخ داده و در خلال حوادث دو سال اخیر نشان دادهاند که هرگز در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی سکوت و عقب نشینی نکردهاند.
آنچه در چند روز گذشته در غزه روی داد، هر چند از یکسو نشان دهنده ادامه گستاخیها و جنایات رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین بود ولی از سوی دیگر ثابت کرد که فرزندان مبارزه، هرگز در برابر این تجاوزها کوتاه نخواهند آمد و اگرچه دولتهای عرب و سازمانهای بینالمللی همچنان به سکوت خود ادامه میدهند ولی تجاوزات برنامهریزی شده رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه بیپاسخ نخواهد ماند و صهیونیستها بابت این جنایات، بهای سنگینی پرداخت خواهند کرد.
رسالت:دعا می کنیم دولت به خطا نرود
«دعا می کنیم دولت به خطا نرود»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛در انتخابات هشتاد و هشت، خیلی سریعتر از آنی که توقع میرفت، معلوم شد که انتخاب گزینه اصولگرا صحیحترین انتخاب ممکن بود. دو رقیب اصلی، تعهد خود به پاسداری از قانون اساسی را خیلی شتابناک زیر پا گذاشتند، و ترجیح دادند که در پیگیری اعتراض خود به صحت انتخابات، از مسیر قانون خارج شوند و از در بغی و محاربه درآمدند.
و امسال، در انتخابات نود و دو، در حالی که جوانان مسلمان، با ارزیابی از موقعیت حساس پرونده هستهای حمایت همه جانبه مردم از مذاکره کننده هستهای وقت را پس از نشست قاطع و موفق آلماتی2، دوپینگ مکانیسم مذاکرات و سوق دادن این مذاکرات به سمت فیصله قلمداد کردند، علاوه بر آن که بر معیار انقلابی و خط ولایی سلامت و سادهزیستی به سمت گزینه مقاومت پیش رفتند؛ ولی، در مجموع، با صحنهای که پدید آمده بود، دکتر حسن روحانی حایز نیمی از آرا گردید و رئیس جمهور شد. برداشت غربیها این شد که تحریمها مؤثر واقع شده است، و رسم آنها این بوده و هست که اگر روی شل ببینند، سفت میکوبند.
القصه؛ از همان مراسم تحلیف، رویدادهایی به وجود آمد که نشان داد
که جوانان مسلمان در تشخیص خود اشتباه نکرده بودند. برخی به مراسم تحلیف دعوت شدند در حالی که به دلیل دعوت به محاربه، مستوجب عقوبت بودند این روند ادامه یافت، به نحوی که عاملان و ساکتان محاربه عظیم سال هشتاد و هشت، بر صدر نشستند، و کسانی که در آن خیانت شگرف به تاریخ دموکراسی این کشور، پشت تاریخ کشور را خالی نکردند، به عنوان تندرو، داسوار که نه، کمباینگون درو شدند (فقط حدود 7000 مدیر درو شدند). این هم از چشمههای درخشان راستگویی دولت راستگویان و متساهلان و حقوقدانان بود و هست.
کار به جلسه رأی اعتماد رسید. آن هم برای خود معرکهای شد؛ هزار و یک اتفاق عجیب رخ داد، که یکی از آنها «قسم+جلاله+دروغ» بود. وزیر پیشنهادی نفت در صحن علنی رأی اعتماد مجلس، به «قسم+جلاله+دروغ» مستند و متهم شد و نه خود او و نه رئیس جمهور ادعاهای نماینده موجه مجلس (دکتر احمد توکلی) را رد نکردند. آنها که زمانی خود را پرچمدار مبارزه با «دروغ» میشمردند، مرتکب «قسم+جلاله+دروغ» شدند و بر آن ایستادگی کردند. این نیز تأیید میکرد که تا چه پایه جوانان مسلمان در انتخاب خود مسیر صحیحی پیموده بودند.
هزار و یک اتفاق دیگر هم افتاد، ولی هیچ چیز به اندازه انکار «تدبیر و امید» در دولت «تدبیر و امید» در نظر مردم بد نیامد؛ پنهانکاری بیسابقه در مورد فتح الفتوح تصوری دولت در برنامه اقدام مشترک ژنو، و همچنین «رسوایی سبد کالا»، نشان میداد که این دولت، دقیقاً در همان نقاطی که ادعای برتری داشت، کم توش و توان است. بله؛ دولت «تدبیر و امید»، چشمههای ضعیفی از «تدبیر» و «امید» عیان میکرد. امید کمی داشت، و تدبیری اندک.
•دکتر حسن روحانی میگفت که دولت «تدبیر و امید» برمیانگیزد، ولی در خاک دشمن، در نیویورک و در مقابل مدیران رسانههای امریکایی، از فرط «تدبیر و امید»، میگفت که خزانه خالی تحویل گرفته است تا به حد کافی دشمن جری را جریتر سازد، و بارقههای سیاه «ناامیدی» را در مردم خود بیش از پیش برافروزد.
•دکتر حسن روحانی میگفت که دولت «تدبیر و امید» میسازد، ولی در عین ادعای خزانه خالی، یارانهها را بر وعده دو سبد کالا افزود، و همه را در این ابهام افکند که به رغم آن همه دعوی خزانه خالی این وعدهها چیست، در حالی که اولویتهای هزینهای دیگری مانند بهداشت و درمان و مسکن مطرح بودند، و اگر پای یک بودجه و «خزانه سری» در میان بود، اولویت هزینهکرد آن در کجاست؟
•دکتر حسن روحانی میگفت که دولت «تدبیر و امید» میفرازد، ولی پس از آن همه ضعف نشان دادن در مقابل پنج به علاوه یک، چارهای جز تقدیم امتیازات در مقابل آبنبات آزاد شدن اندکی از ذخایر ارزی کشور نداشت. اگر اندک دلارهای آزاد شده را کنار هر چیزی، از جمله تحمل حقارت ملی، و تضعیف انسجام و انرژی درونی بگذاریم، باید تصدیق کنیم که ژنو یک عقبنشینی در قیاس با آلماتی2 بوده است.
از یک دید وسیعتر...
•از یک دید وسیعتر، فایده جمعبندی سال، عبرت و اعتبار است.
•عبرت و اعتباری برای سال آتی و سالهای آینده، و در عبرت پذیرفتن، هیچ چیز مخاطرهآمیزتر از تزئین شیطان نیست. مباد که انسان برای بزک کردن آنچه انجام داده است، حقیقت را تدلیس کند و خود را به خواب بزند. ولی از این مهمتر، آن است که انسان بکوشد برای آنکه صحت رأی خود را بر خود و دیگران بنمایاند، دست به اقداماتی بزند که خوبی را بد کند و صالحی را فاسد نماید.
•بر این سبیل، و با آگاهی از این دو خطر، خدا گواه است که ما در سالی که گذشت، بیش از حد تصور و توان خود کوشش و دعا کردیم که دکتر حسن روحانی و کابینه او توفیق یابند و به خطا نروند، ولی آنها به خطا رفتند. ما دوست داشتیم که حالا که او رئیسجمهور ایران اسلامی گردیده است، تمام برآوردها و پیشبینیهای ما قبل از انتخابات درست از آب در نیاید و او در صدارت عظمایی خود توفیق یابد. ولی تاکنون...
•خدا گواه است که ما هم دوست نداشتیم که این دولت در توزیع سبد کالا چنین ناموفق شود، ولی اوج کمتحرکی و بیتدبیری، از قبل هم برآورد میشد. اصولاً اداره کشور در این شرایط، بدون مدیران پر نشاط و متحرک و پر امید میسر نبود و نیست.
•خدا گواه است که ما هم دوست داشتیم که این دولت در تنها نقطه قوتی که فیالواقع برای خود قایل بود، موفق شود، ولی آنها در مذاکرات اتمی دشمن غدار را جری کردند.
•خدا گواه است که ما در سال نود و سه، همچنان کوشش و دعا خواهیم کرد که دکتر حسن روحانی و کابینه او در راه «تدبیر و امید» توفیق یابند و بیش از این به خطا نروند.
تهران امروز:رفتار آمریکا عجیب است؟
«رفتار آمریکا عجیب است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛فشار اخیر دولت آمریکا به هند جهت کاهش خرید نفت از ایران و از سوی دیگر عدم معامله بانکهای غربی با ایران جهت امور بشردوستانه از ترس تحریمهای آمریکا در نگاه اول و با توجه به توافق ژنو غیر منتظره است اما با نگاهی به سیر تحولات شایدامری طبیعی محسوب شود و نباید از وقوع چنین حوادثی تعجب کرد، چرا که آمریکا از سال 1995 میلادی تلاش کرد که علاوه بر تحریم یکجانبهاش علیه ایران، سایر تحریمهای فرامرزی علیه ایران را هم مدیریت کند و نوعی هژمونی بر سازمان تحریمهای ایران ایجاد کند.
بعد از سه قطعنامه تحریمی 1737، 1747 و 1803 شورای امنیت علیه ایران، آمریکا سعی کرد فضای روانی شدیدی علیه ایران بهوجود آورد و با بهانههای گوناگون تحریمهای جدیدی علیه ایران وضع کند و جایگاه ایران در عرصه بینالمللی را تضعیف کند. در این مسیر حتی روسیه و چین نیز وارد تبانی تحریم علیه ایران شدند و سعی کردند از این فضا حداکثر استفاده را ببرند.
اما پس از امضای توافقنامه ژنو 3 که یک بُِعد آن کامل اجرا شد و آن نیز این بود که ایران بهدنبال سلاح هستهای نیست و برعکس گزارشهای منفی آمانو رئیس سازمان بینالمللی انرژی اتمی، ایران صلحآمیز بودن برنامه هستهای و حسننیت خود را ثابت کرد، فضای روانی تحریم علیه ایران شکسته شد و ایران توانست از این فضا حداکثر استفاده را ببرد. از سوی دیگر در دنیای امروز به واسطه بحران اقتصادی اروپا و شکست سیاستهای آمریکا شاهد واقع بینانهتر شدن دنیا هستیم که در آن شکل جدیدی از روابط میان ایران و بقیه نقاط دنیا آغاز شده است و شرکتهای غربی و شرقی بهدنبال سرمایهگذاری در ایران و حضور در اقتصاد ایران هستند.
در این شرایط آمریکا همچنان سعی میکند مدیریت تحریمها علیه ایران را در دست داشته باشد و به همین دلیل است که باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا چندی پیش اعلام کرده بود فقط 5 درصد تحریمهای ایران لغو شده و ساختار کلی تحریمهای ایران بر جای خود باقی است. این در شرایطی است که دولتمردان آمریکایی فراموش کردهاند که فضای روانی تحریمها علیه ایران دچار مشکل شده است و فضا دیگر مانند سابق نیست.
ریشه اینگونه تهدیدها و ادامه سیاست تحریم را باید در چالش جدید دولت آمریکا در عرصه بینالمللی جست. بحران اوکراین موجب شد که آمریکاییها به سیاستهای خصمانه خود در قبال ایران شدت بیشتری ببخشند تا از این طریق نشان دهند که چالش اخیر موجب تضعیف هژمونی آمریکا نشده است. فضای کنونی موجب میشود که نگاهها به روند مذاکرات واقعبینانهتر شوند و خوشبینیهای اخیر که نسبت به آمریکا شکل گرفته بود تعدیل شود. نباید فراموش کنیم که آمریکا بهدنبال دوستی با ایران نیست و توافق ژنو نیز توافقی تاکتیکی بود. ایران نیز در مقابل نشان داد که امروزه صرفا با آمریکا مذاکره نمیکند بلکه با کل دنیا صحبت میکند و درستی سیاستهای خود را به جهان نشان داده است.
کلیه حقوق قانونی این سایت متعلق به روزنامه تهران امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است.
جوان:هاشمی در چه زمینی فرود آمد؟!
«هاشمی در چه زمینی فرود آمد؟!»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛یکم: نیمه دوم سال 1376 و طول سال 1377 اوج حملات یکپارچه جریان نوظهور و تجدیدنظرطلب به آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. با آنکه هاشمی در خطبه معروف نماز جمعه درباره تقلب هشدار داده بود و ماحصل آن هشدار نیز در سبد خاتمی قرار گرفت، اما عطش جریان پیروز در انتخابات به کوبیدن بیرحمانه هاشمی خاموش و سیراب نمیشد. وقتی از اکبر گنجی علت نوشتن دهها مقاله و کتاب علیه هاشمی را جویا شدند، گفت: «هاشمی باید زمینی شود! پایین بیاید و در سطح بقیه مردم قرار گیرد. او خیلی بالا قرار دارد و پاسخگو نیست!» در کنفرانس کذایی برلین نیز وقتی مجری برنامه میخواست اکبر گنجی را معرفی کند، گفت: «این کسی است که رفسنجانی را پایین کشید»! کوبیدن آن روز هاشمی از سوی این جریان از دو حالت خارج نبود؛ اول اینکه نمیتوانستند مستقیم سراغ رهبری بروند، بنابراین از نفر دوم نظام شروع کردند. سپس شورای نگهبان، قوهقضائیه، سپاه، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات را کوبیدند. دوم اینکه وی را فردی ناهمسو با دموکراسی و جامعه مدنی میدانستند که باید اصلاح یا از صحنه سیاسی حذف شود.
هاشمی در مقابل سیل حملات آنها که از اتهام غیردموکراتیک بودن تا «قاتل و سرزیرآب کن»! در آن بود، صبورانه مقاومت کرد. هیچ موقع به پردهدری و لجاجت روی نیاورد، سطح خود را در حد گلاویز شدن با امثال اکبر گنجی و علویتبار پایین نیاورد و همه حملات را تحمل کرد. حتی قرابت فرهنگی فائزه با تجدیدنظرطلبان که در عرف آن روز ساختارشکنی محسوب میشد، مانع از کاهش حملات به هاشمی نشد و در عین حال این قرابت هاشمی را متزلزل نکرد.
به دلیل قرابت کارگزاران با هاشمی، سالها بدبینی بین اصلاحطلبان و کارگزاران مشهود بود و مشارکتیها حاضر به پذیرش کارگزاران در جبهه دوم خرداد نبودند. دلیل اصلی برای این کار را بیاعتقادی کارگزاران به دموکراسی و جامعه مدنی و همسویی با هاشمی میدانستند.
دوم: اما دوران احمدینژاد را باید محکی جدی برای هاشمی دانست. رفتار احمدینژاد (که قابل دفاع هم نیست) معطوف به شخص هاشمی و فرزندانش شد. اینجا بود که صبوری و فراجناحی بودن و پدرسالاری هاشمی فروریخت و آنچه اکبر گنجی و اصلاحطلبان به دنبال آن بودند، محقق شد. نه تنها هاشمی زمینی شد بلکه در زمین تجدیدنظرطلبان فرود آمد تا حدی که امروز اکبرگنجی معتقد است: «میشود با هاشمی کار کرد.»
سوم: از کجا میفهمیم هاشمی زمینی شده است؟ از آنجا که به مسائل کوچک و کف خیابانی وارد میشود. نقد صدا و سیما، ورود به نقد تأمین اجتماعی، حمله به دولت قبلی، نقد و حمله به سپاه و شورای نگهبان، روحیه انتقام از رد صلاحیت در انتخابات، کینه شتری، حمایت علنی از کاندیداها و نوع نگاه به دانشگاه آزاد، نشان میدهد که هاشمی پایین آمده است؛ کشتی میگیرد، درگیر میشود و دیگر اصراری ندارد با روحیه پدرانه به حل و فصل اختلافات بپردازد.
چهارم: اما از کجا معلوم است که در زمین تجدیدنظرطلبان فرود آمده است؟ روزی که فائزه هاشمی اعلام کرد: «[آیتالله]خامنهای در زمان ریاست جمهوری بابا و خاتمی رهبر نبود. همین چهار سال احمدینژاد رهبر بود»، گمان میکردیم هاشمی بیانیه میدهد و از این موضوع ابراز برائت میکند اما گویی همان جملات بود که موانع، پستیها و بلندیهای زمین تجدیدنظرطلبان را برای ورود هاشمی هموار نمود. بدون تردید تجدیدنظرطلبان هاشمی را برای حوزهای میخواهند که خود مهره و قدرت ورود به آن را ندارند. یا باید وی را مقابل رهبری قرار دهند یا اگر قادر به این کار نباشند، از قدرت چانهزنی آن استفاده کنند؛ به تعبیر دیگر هاشمی را در حوزه استراتژیک هزینه میکنند اما اگر خود هاشمی در کف خیابان وارد دعوا شود، بدشان نمیآید برای ایشان کف و سوت بزنند.
از مواضعی مانند «انتخابات آزاد»، «ادعای طرفداری از مردم»، «حمله به صدا و سیما به بهانه سانسور»، «خطبه 26 تیرماه 1388»، «ناآرامی و عدم تمکین به رد صلاحیت خود از سوی شورای نگهبان» (هراز گاهی هاشمی اعتراض خود به این مسئله را نشان میدهد)، «نوع نگاه به غرب» و از همه مهمتر اعلام اینکه « ما با اسرائیل دعوا نداریم» نشان میدهد که زمین فرود آمدن هاشمی کاملاً در حوزه تجدیدنظرطلبی است.
وقتی هاشمی قبل از انقلاب برای فلسطین و علیه اسرائیل کتاب مینویسد و امروز توبه میکند، میتوان فهمید که تجدیدنظرطلبی محقق شده است.
در میان جمعی که با عنوان «انجمن دفاع از آزادی مطبوعات» چندی پیش با هاشمی دیدار کردند، فردی بود که طبق اسناد موجود در این روزنامه در سفر بروکسل از مسئولان اتحادیه اروپا، متقاضی تشدید تحریمها علیه ایران بوده لذا مشخص شد که برخورد احمدینژاد با هاشمی و ناکامیهای سیاسی 1384و 1388، وی را به جایی رساند که هر کس او را تحویل بگیرید، میپذیرد! برایش مهم نیست که تحویل گیرنده کیست و چه نسبتی با نظام دارد.
بنابراین میتوان با صراحت گفت که کم آوردن هاشمی و زمینی شدن وی از زمانی شروع شد که با شخصیت و شخص وی و فرزندانش برخورد شد. این محکی است که در طول تاریخ اسلام مردان بزرگی را به چالش کشیده است.
نگارنده قصد قیاس آیتالله هاشمی با صحابه صدر اسلام را ندارد اما از آنجا که تاریخ معلم انسانهاست، حسن ختام این وجیزه را به این حکمت امیرالمؤمنین (ع) به پایان میبریم که «مازال الزبیر رجلا منا اهل بیت حتی نشا ابنه المشئوم عبدالله» زبیر همواره مردی از ما اهل بیت بود تا آنکه پسر نافرخندهاش عبدالله به جوانی رسید (حکمت 453 نهجالبلاغه).
وطن امروز:از هیتلر تا هاینریش بل هژمونی نازیها در کییف
«از هیتلر تا هاینریش بل هژمونی نازیها در کییف»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است که در آن میخوانید؛ 81 سال، پنج روز کم! این فاصله زمانی آخرین خیزش فاشیستی در اروپاست با خیزش تاریخی نازیها در آلمانِ میان دو جنگ جهانسوز. اگرچه ماه سپتامبر، سابقهای سیاه در تاریخ معاصر غرب دارد اما به نظر نمیرسد تباهتر از فوریه باشد.
27 فوریه 1933 بود که ناسیونالیستهای کارگری NSDAP ژرمن که بعدها نازی نام گرفتند، به سرکردگی آدولف هیتلر، رایشتاگ (پارمان آلمان) را به آتش کشیدند و عملا با اقدام به کودتا دولت رئیسجمهور هیندنبرگ را برانداختند.
5 روز مانده به هشتاد و یکمین سالگرد خیزش نازیها، در 22 فوریه 2014 این ناسیونالیستهای افراطی اوکراین بودند که با تهدید رئیس و نایبرئیس رادا (مجلس اوکراین) و همچنین 120نماینده حزب حاکم به مرگ، آن را از اکثریت انداختند و بلافاصله دولت رئیسجمهور یانوکوویچ را با شبهکودتایی برانداختند.
در فاصله این 2 خیزش فاشیستی، غرب دست روی دست نگذاشته بود بلکه سرمایهداران و بانکداران صهیونیست اروپایی و آمریکایی در پشت و جلوی صحنه از هر دو جنبش نژادپرستانه در 2 کشور بحرانزده، آلمان دهه 1930 و این اوکراین فلاکتزده، حمایت مالی و سیاسی و تبلیغاتی کردند. هیتلر بیش از 8 دهه پیش با هلهله دولتهای محافظهکار لندن و پاریس و جمهوریخواهان آمریکایی روی کار آمد. قهرمانی که آمده بود تا ژرمنها و کل اروپای مرکزی را از ورطه درافتادن به آغوش باز کمونیسم شوروی به دامان سرمایهداری بازگرداند. اختاپوس مالی جهان غرب، آن ۸ خاندان بانکدار یهودیتبار که مافیای ثروت و قدرت را در سراسر جهان سرمایهداری آن روز به دست داشتند و هنوز هم دارند، با انگیزهای بزرگ اسپانسرینگ انقلاب فاشیستی هیتلر را برعهده گرفتند. خاستگاه همه آنها آلمان بود، همان صرافی مشهور قرن هفدهمی خاندان روتشیلد.
این ۸ خاندان که هنوز هم ستون فقرات صهیونیسم را تشکیل میدهند برای حمایت رایش سوم تقسیم وظیفه کردند. روتشیلدهای لندن و پاریس چراغ سبز نشان دادند و برای سران نازی حسابهایی در بانکهای سوییسی مشهور خود گشودند. شاخه روتشیلد ایتالیا، رهبر فاشیست رم، موسولینی را به آغوش هیتلر هل دادند، راکفلرها و لمانها هم باب همکاری قدرت نوپای اقتصادی ایالات متحده آمریکا را با برلین گشودند و بالاخره واربورگها که هنوز در فرانکفورت مستقر بودند، رسما واسطه ساخت ماشین جنگی هیتلری شدند که ظرف یک دهه، نیمی از دنیا را به آتش کشید. آنها به وصیت مایر روتشیلد، سرسلسله خاندانی در فرانسه قرن هجدهم عمل میکردند که گفته بود «وقتی خیابانها در آتش میسوزند، ما داریم (دنیا را) میخریم». هشت دهه بعد، داستان ادامه دارد و حتی قداستنمایی افسانه هولوکاست که طبعا ضدقهرمانانش نازیها بودهاند، مانع از این نمیشود که امروز اتحادیه اروپایی و آمریکا به افتخار رژه قهرمانان «نازی» نازپروردهشان در شرقیترین سرحدات غرب هورا بکشند. بانکها، دولتها و بنیادهای حقوقبشری برای این فاشیستهای تازه به دوران آمده در کییف چه خوابها که ندیدهاند. این بار رهبران جنبش نازی اوکراین، «دیمیترو یاروش» و «اولکساندر سیچ» دست در دست دیگر دوستان ناسیونالیست و زیر سایه بانکدارهای رأس حکومت جدید کییف و البته مادرخوانده الیاگرش، یولیا تیموشنکو قرار است ملتی دیگر را بهنام سرمایهداری و صهیونیسم از دست پوتین و متحدان شرقیاش نجات دهند! و البته مثل دفعه قبل، هدف نهایی برپا کردن یک جنگ بزرگ دیگر است. رسانههای غربی، این مردان نقابدار فاشیست را درست جلوی چشم مردم جهان، وسط میدان استقلال کییف، از نظرها مخفی کردهاند.
در میدانی که تا همین چند هفته پیش سمبل آزادیخواهی اوکراینیها تصویر میشد، امروز هیچ فعال چپگرا یا ضدفاشیست جرأت نطقکشیدن ندارد. مردان سیاهپوش چماق و سلاح بهدست از سه جریان اصلی ناسیونالیست افراطی، حزب اتحاد همه اوکراین (اسووبودا)، کنگره ملیگرایان اوکراین و بخش راست (نازیهای غرب اوکراین) نهتنها پایتخت بلکه شهرهای اصلی را قرق کردهاند و درست به سبک ارتش هیتلر، مدام رژه میروند و سلام فاشیستی میدهند. در میدان استقلال به جای سلام و روزبخیر عبارت «اسلاوا اوکراینی» (به افتخار شکوه و عظمت اوکراینی) رد و بدل میشود.
با آنکه پارلمان کودتا، رئیسجمهور و نخستوزیر را معرفی کرده است اما شبهنظامیان حاکم بر «میدان» فقط برای یک نفر هورا میکشند، «دمیترو یاروش» تروریستی که رهبر شاخه نظامی «بخش راست»، خطرناکترین گروه نازی اوکراین است و سابقه جنگ با روسها در چچن و همکاری مشترک با تروریستهای القاعده در سوریه و عراق را دارد. اما امروز خانم «مارینا وایسباند» عضو کلیدی بنیاد «هاینریش بل» آلمان وقتی از اوضاع کییف گزارش میدهد، میگوید «نئونازی ها نقش کماهمیتی در اوضاع کییف دارند. در میدان تقریبا اثری از آنها ندیدم».
شاید حق با او باشد، چون نئونازیهای مزبور همه نقاب بر چهره دارند اما نقاب بزرگتر را وایسباند و همکارانش در بنیاد «هاینریش بل» بر چهره نئونازیهایی زدهاند که در اصل از دل کمپین آزادیخواهانه مورد حمایت این بنیاد به قدرت رسیدهاند. حال آرم «قلاب گرگ» که یادآور «صلیب شکسته» نازی است در و دیوار کییف را پر کرده است اما غربیها کماکان نمیخواهند نازیها را ببینند.
«هاینریش بل» بنیادی است که سبزهای آلمان برای اصلاحات سیاسی در قالب شبکهای بینالمللی بهراه انداختهاند و مثل دیگر خواهرخواندههای غربیاش شعار دموکراسی، حقوق بشر، حاکمیت بر سرنوشت خود و عدالت را در هر جایی جز اتحادیه اروپایی، آمریکا و انگلیس سر میدهند.
این خواهرخواندههای حقوقبشر دوست با سرمایهگذاری کارتلهای مالی و نفتی خاندانهای صهیونیست برنامه وسیع «دخالت دموکراتیک» را در بسیاری کشورها دنبال میکنند. بخش اعظم سرمایهگذاری 5 میلیارد دلاری برای کودتای نازیها و غربگرایان در اوکراین را شرکتهای نفتی مثل «شورون» و صندوق جهانی پول (به عنوان زیرمجموعه صندوق فدرال آمریکا) تامین کردهاند. بنیاد «هاینریش بل» و بنیادهای حقوقبشری دیگر آلمان مثل بنیادهای دوقلوی «استیفتونگ» و همچنین «رابرت شومان» در جبهه جنگ فاشیستی غرب در اوکراین جزو فعالترینها بودهاند چرا که این منطقه حوزه نفوذ سنتی ژرمنها بوده است و تجربه نازیسم را هیچکسی نمیتوانست به خوبی آلمانها به اوکراینیها منتقل کند. اما در ابعاد بزرگتر آنها صرفا موسساتی اقماری هستند برای بنیاد «ملی تایید دموکراسی» (NED) که یک لابی قدرتمند وابسته به سنای آمریکاست و مهملی برای دخالت نومحافظهکاران در امور دیگر کشورها. سناتور جان مککین به نمایندگی از همین بنیاد در متن شورشهای میدان استقلال کییف حاضر شد. NED نقش رهبری بنیادهای اقماری مشابهی در اروپا و آمریکا دارد. از جمله بنیاد وستمینیستر برای دموکراسی(بریتانیا)، بنیاد ژان ژاوره(فرانسه)، مرکز بینالمللی برای حقوق بشر و توسعه دموکراتیک(کانادا)، بنیاد آلفرد موزر(هلند) و... هاینریش بل و استیفتونگ. این دستگاههای حقوقبشری هستند که در خط مقدم صدور نئولیبرالیسم (خواه با میل ملتها و خواه با زور انقلابهای مخملی و کودتا و جنگ) قرار دارند. چرا که دیگر کشورها را با استانداردهای غربی مزورانه و دوگانه خویش میسنجند و بدیهی است ملتها و سیستمهای حکومتی مختلف با هم متفاوتند. این تفاوتها توسط بنیادهای حقوقبشری دستاویزی برای دخالت محسوب میشوند.
به این ترتیب آنهایی که امروز نازیها را در اوکراین نمیبینند، چند صباحی دیگر همین صلیب شکستهها را بهانهای برای لشکرکشی به نام حقوقبشر به سرحدات دشمن دیرینشان، روسیه قرار خواهند داد.
حمایت:انضباط مالی و پولی پیشنیاز اقتصاد مقاومتی
«انضباط مالی و پولی پیشنیاز اقتصاد مقاومتی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمدمهدی موسوی است که در آن میخوانید؛ به تازگی یکی از مسئولان رده بالای نظام بانکی کشور در گفتوگو با یکی از روزنامهها، بر لزوم تقویت انضباط پولی تاکید کرده و در عین حال هشدار داده است که در صورت بیتوجهی به این اصل مهم اقتصادی، وضع به مراتب دشوارتری در انتظار بانکهای کشور در سالیان آتی خواهد بود.تاکیداین مقام مسئول در حالی است که در طول سالیان اخیر بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی و متخصصان امور بانکی، خواستار تحقق سیاست انضباط پولی و مالی در کشور بودهاند.
ضرورت توجه به این مساله به ویژه در ماههای اخیر که یک نوع رقابت نسبتاً شدید در بین بانکهای خصوصی و دولتی در راستای افزایش نرخ سود سپردهها با هدف جذب نقدینگی مردم به سمت خود شکل گرفته است، بیش از پیش احساس میشود.چنین رقابتی چنانچه خارج از محدوده نظارت منطقی نیز انضباط پولی برقرار باشد و بر دامنه آن نیز افزوده شود، بی گمان آثار و تبعات نامطلوبی را بر اقتصاد کشور به معنای عام و نظام بانکی در مفهوم خاص بر جای خواهد گذاشت.
از این منظر، نقش و تأثیرگذاری شورای پول و اعتبار بیشتر نمود پیدا میکند؛ چه آنکه با سیاستگذاری صحیح و به تبع آن نظارت مناسب بر این روند میتوان هم موجبات رضایتمندی مردم و بخش خصوصی برای سرمایهگذاری در بانکها را فراهم آورد و هم اینکه سر و سامانی مناسب و درخور، به دخل و خرج بانک ها و موسسات مالی و اعتباری بخشید.
نکته مهم دیگر که مرتبط با همین بحث است رشد فزاینده مطالبات معوق بانکی طی دو، سه سال اخیر است که همین مساله به نوعی در قفل شدن منابع بانکها برای ارایه تسهیلات به مردم تأثیر مستقیم داشته است.البته شرایط نامطلوب اقتصادی نیز مشکلات فراروی تولید و صنعت کشور نیز در شکلگیری این معضل بیتأثیر نبوده است.
از سوی دیگر متاسفانه برخی بانکها اقدام جدی برای وصول مطالبات معوق خود به عمل نمیآورند که جای تاسف دارد و باید این موضوع از سوی مسئولان بانک مرکزی به عنوان یک آسیب بررسی و نتایج آن به افکار عمومی اعلام شود.
با این همه آنچه مهم و بایسته به نظر میرسد تاکید دوباره بر ضرورت برقراری انضباط مالی و پولی است و اینکه مسئولان تصمیمساز و تصمیمگیر برای نظام بانکی، در سال 93 و سالهای آتی، این مطالبه به حق صاحبنظران و دلسوزان اقتصادی را بیش از پیش جدی بگیرند.از سوی دیگر با توجه به تاکید فراوان مقام معظم رهبری بر پیادهسازی اصول و الزامات اقتصاد مقاومتی، تحقق انضباط پولی و مالی میتواند تا حدود زیادی به عملیاتی کردن اقتصاد مقاومتی در عرصه نظام بانکی بینجامد.در همه جای دنیا و از جمله کشورمان، بانک یکی از ارکان مهم اقتصاد به شمار میرود که نشاط و پویایی آن میتواند به مولد بودن اقتصاد کمک شایان توجهی کند همچنین مانع از بروز ضعف و بیماری اقتصادی شود.
با توجه به اینکه «ایجاد تحرک و پویایی در اقتصاد کشور و بهبود شاخصهای کلان اقتصادی» یکی از مؤلفه های دهگانه اقتصاد مقاومتی در کلام رهبری به شمار میرود، نقش بانکها در پرتو سیاست انضباط پولی نیز نظارت مستمر بر نحوه فعالیت آنها از سوی دستگاههای عالی میتواند در تحقق این خواسته بسیار مهم و تعیینکننده باشد.
آفرینش:معضل آفرینی بانکها برای اقتصاد
«معضل آفرینی بانکها برای اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اینکه اقتصاد کشور دچار بی نظمی و هرج و مرج گردیده برکسی پوشیده نیست. اما باید ریشه یابی کرد که دلیل بروز این معضلات کنونی از کجا نشات می گیرد.
نباید پنداشت که نوسان کنونی در بازار سکه و ارز یک شبه به وجود آمده و تعادل اقتصاد را برهم زده است. این رشته سر دراز دارد و بر می گردد به نوع و نحوه عملکرد زیرساخت های اقتصاد ما که نتوانسته فعالیت های خود را به طور سازنده و پویا به انجام رساند.عملکرد بانک ها به عنوان بستر و زیر ساخت فعالیت های اقتصادی کشور بسیار مهم و تاثیر گذار می باشد. متاسفانه نحوه عملکرد بانک ها به دلایل غیر کارشناسی ضربات سنگینی بر اقتصاد کشور وارد کرده است.
یکی از این دلایل تاسیس و دادن مجوز فعالیت به بانک های خصوصی، موسسات مالی اعتباری و صندوق های قرض الحسنه می باشد. اقتصاد ایران یک اقتصاد تک محصولی لذا ظرفیت حضور این تعداد بانک با حجم گسترده ای از شعبات در سراسر کشور را ندارد. آیا حضور این تعداد صندوق قرض الحسنه برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور تاسیس شده است. پس چرا ما در اقتصادهای بزرگ و کشورهای سرمایه داری چیزی از صندوق قرض الحسنه نمی بینیم!
قرض الحسنه نوعی قرض است که در آن بهرهای در کار نباشد و یا به عنوان کارمزد حداکثر چهاردرصد از قرض گیرنده دریافت گردد. اما هیچ یک از این موسساتی که با این عنوان اقدام به تاسیس شعبه کرده اند به چنین معیاری برای فعالیت هایشان توجهی ندارند و اکثرا به دادن تسهیلات با نرخ سود بالا اقدام می کنند و در بسیاری مواقع حتی سقف بهره سود را هم رعایت نمی کنند. اما در این مورد چند نکته قابل توجه است:
- در مورد صدور مجوز، بانک مرکزی موظف است تا نظارت و تحقیقاتی کامل داشته باشد تا این واحدها به صرف داشتن 400 میلیارد تومان سرمایه اقدام به تاسیس این موسسات نکنند.ضعف سیستم و از کارافتاده بودن شیوه های نظارتی برعملکرد بانک ها باعث شده تا این واحدها حتی با نداشتن سود و بازده اقتصادی برای کشور با حساب سازی و دورزدن قانون به فعالیت های خود ادامه دهند.
- گستردگی این بانک ها و موسسات خصوصی نحوه نظارت کامل و وسیع را برعملکرد آنها با مشکل رو به رو گردانده است و حاصل آن را می توانیم دررواج بی قانونی در نحوه پرداخت تسهیلات، دادن وام های بی پشتوانه و انواع واقسام عملکردهای شخصی و سلیقه مشاهده کرد. بخشی از اختلاس بزرگ مالی اخیر درهمین سو نظارت ها و عملکرد غیرقانونی این واحدها نهفته است.
- تقاضای ایجاد شعبه یکی دیگر از معضلات حضور این موسسات درتزلزل اقتصاد می باشد. هم اکنون تمام بانکهایی که وارد صنعت بانکداری ایران می شوند می خواهند در شهرهای بزرگ شعبه داشته باشند و بانک مرکزی هم به آنها مجوزمی دهد. در دنیا تعداد بانکهای شعبه ای خیلی محدود است و در اقتصادهای خیلی بزرگ حداقل 3 و حداکثر 10 بانک به بانکداری شعبه ای می پردازند و آن هم با رعایت معیارهای رشد اقتصادی اما در ایران عکس این حالت است. به عنوان مثال بانکی در انگلیس با نام PIB برای تأسیس یک شعبه 2 سال طول کشید تا مجوز این کار را از بانک مرکزی دریافت کند اما در ایران این نظارتها و کنترلها انجام نمی شود و بانکها به طور بی رویه شعبه ایجاد می کنند که این به ضرر اقتصادی ملی تمام می شود. چون پشتوانه و منطق اقتصادی در مورد ایجاد شعب متعدد وجود ندارد.
- نکته بعدی بحث ربا میباشد، که بسیار پیچیده و غیر قابل مهار گردیده است. بویژه در شرایط فعلی بانکها اعم از دولتی و خصوصی در اخذ ربا از یکدیگر پیشی می گیرند و فقط قالب عملیات بانکداری بدون ربا را حفظ کرده و شکل ظاهری قانون را رعایت می کنند. این رقابت و قانون شکنی در دریافت ربا که به عنوان کارمزد ازمشتریان دریافت می گردد بیش از همه در موسسات و واحدهای خصوصی اعمال می گردد.در واقع باید گفت فعالیت بانکهای خصوصی و تعدد آنها نه تنها باعث افزایش رباخواری در ایران شده، بلکه سبب گردیده بانکهای دولتی که انگیزه بیشتری برای جلوگیری از ربا دارند دچار ناکارایی شوند.
شرق:افزایش مزد؛ ناکافی، قابل دفاع
«افزایش مزد؛ ناکافی، قابل دفاع»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم بایزید مردوخی است که در آن میخوانید؛
افزایش 121هزارو781تومانی حداقل مزد کارگران که در شورایعالی کار و با حضور وزرای کار، اقتصاد و دارایی و صنعت، معدن و تجارت و البته نمایندگان کارفرمایان و تشکلهای کارگران برگزار شد، نوعی تصمیم اجماعی و در شرایط موجود، نوعی «تفاهم» با درنظرداشتن شرایط اقتصاد کلان و فضای کسبوکار است. این افزایش 25درصدی اگرچه کمتر از نرخ تورم فعلی است اما با توجه به چشمانداز اقتصاد در سال آینده که انتظار «کاهشی» در بازار ایجاد کرده، میتوان امیدوار بود که در ماههای میانی سال آینده به نرخ تورم نزدیک و شاید «منطبق» شود.
به نظر میرسد نیاز به «فداکاری» برای گذر از فضای خاص «رکود توام با تورم» را همه طرفها احساس کردهاند. رقابت و مقابله میان کارگران، کارفرمایان و دولت نمیتواند نتیجهای در بر داشته باشد و همه طرفهای ذینفع را متضرر خواهد کرد. در شرایط رکودی، تولید با کاهش مواجه میشود و از «رشد» خبری نیست. در پارهای موارد، رشد منفی تولید سبب میشود تا کارفرمایان با مشکلات متعددی مواجه شوند.
از دیگرسو کارگر هم در بنگاههای تولیدی کار میکند و وقتی وضعیت رشد اقتصادی، منفی است امکان رشد دستمزدها نیز مطلقا وجود ندارد. در عین حال وقتی کارگر با تورم بالای 30درصد در زندگی و معیشت خود مواجه است توقع رشد دستمزد، توقعی بجاست. نظر هر دو طرف، ممتنع است و در چنین مواردی، نیاز به نوعی تفاهم و «اجماع» وجود دارد. نگارنده بارها یادآور شده که ایجاد رونق در تولید و بنگاههای مولد و بهبود فضای کسبوکار، راه عبور از شرایط موجود است و در اینصورت با یک توافق مجدد، میتوان باز هم نرخ رشد دستمزدها را به اعداد بالاتر رساند. در عین حال باید پذیرفت که «سرمایهگذار باید بهدنبال بیشینهکردن سود خود باشد و این اتفاقی غریزی است.
برای مهار و مدیریت این غریزه، نهادهایی در جوامع پیشرفته ایجاد میشوند تا با پوششهای بیمهای و تامیناجتماعی، فضا را برای کارگران مساعد کنند. همچنین در بنگاههای بزرگ دنیا شاهد حضور مدیر امور اجتماعی هستیم که علاوه بر پیگیری رفاه پرسنل خود، در محیط جغرافیایی پیرامون نیز بهدنبال کاهش بیسوادی، ازبینبردن فقر و فعالیتهای رفاهی است. آبرسانی، بهداشت و درمان و فعالیتهای زیستمحیطی از جمله این امور است که مشابه آن توسط شرکت نفت در گذشته در استانهای جنوبی انجام میشد. با توجه به رشد 20درصدی دستمزد کارمندان، 25درصد افزایش حقوق کارگران اگرچه «نرخ» رشد مکفی نیست اما تا حدی قابلقبول است.
مردم سالاری:تاییدی بر دژ آهنین برخی رسانهها
«تاییدی بر دژ آهنین برخی رسانهها»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛سخنان رئیسجمهوری در اختتامیه جشنواره مطبوعات که توقیف را آخرین راه حل برای برخورد با مطبوعات میدانست و از دژ آهنین برخی رسانهها سخن گفت و مسائل مشابه دیگری را مطرح کرد که دغدغه جدی اصحاب رسانه است که طی سالهای اخیر از زبان شخص اول اجرایی کشور شنیده نشده بود، گویی به مذاق عده ای که از قضا – بخوانید متاسفانه – رسانهای هم هستند یا بهتر است بگویم خود را رسانهای میدانند خوش نیامده است که توپخانه خود را به سمت رئیسجمهوری و دولتمردان روشن کردهاند. انتقاد از سخنان رئیسجمهوری به صفحه اول برخی روزنامههای به زعم خودشان غیر زنجیره ای مثل کیهان و وطن امروز و خبرگزاریهای فارس و تسنیم و... هم رسید و در اقداماتی کم سابقه، شاهد درج تندترین موضوعگیریها علیه رئیسجمهوری در صفحه اول و تیترهای اصلی این رسانههای اصولگرا بودیم.
جالب اینجاست که روزنامه وطن امروز که مدتی منتشر نمیشد و در شش ماهه دوم امسال دوباره انتشار خود را از سر گرفته تا مبادا مخالفان دولت، از نظر رسانهای کم بیاورند، صفحه اول خود را پس از سخنان رئیسجمهوری در مورد رسانهها بدون تیتر و با عکسی از چهره فردی که روی لبهایش چسبزده شده منتشر کرد.
اینگونه اقدامات رسانههای اصولگرا البته مسبوق به سابقه است به طوری که به عنوان نمونه این رسانهها در انتقاد و حتی تخطئه سیاستهای هستهای دولت تدبیروامید که به اذعان دوست و دشمن، در کاهش تحریمهای بینالمللی و شکسته شدن فضای نامساعد جهانی بر ضدایران نقش مثبت و غیرقابل انکاری داشته، از هیچ کاری فروگذار نکردهاند و تندترین انتقادات را علیه تیم دیپلماسی دولت که مسوول مذاکرات هستهای است وارد کردهاند.
جالب اینجاست که این رسانهها با اینکه هر آنچه در دل دارند بیمحابا مطرح میکنند و هیچگونه نگرانی از عواقب کارهای خود هم ندارند باز هم مظلوم نمایی میکنند و ادعا میکنند که دولت آنها را در تنگنا گذاشته است. پرسش روشن من از این رسانههای افراطی این است که به راستی، اگر ذرهای از موضعگیریهای آنها در قبال دولت فعلی و تیم مذاکرهکننده و ... در زمان دولت قبلی در روزنامههای اصلاحطلب نقش میبست، چه برخوردی با روزنامههای اصلاحطلب میشد؟ اجازه دهید به طور موردی موضوع را بررسی کنیم.
به عنوان نمونه اول، اگر روزنامه ای اصلاحطلب عکس فردی را با برچسبی بر روی دهان – به معنای سکوت اجباری – و بدون تیتر در صفحه اول خود منتشر میکرد – یا همین حالا منتشر کند – آیا توقیف آن روزنامه سرنوشت محتوم آن نبود؟ نمونه دوم؛ کدام روزنامه اصلاحطلب را در زمان دولت گذشته و تیم مذاکره کننده هستهای قبلی به یاد میآورید که علیه مذاکرات هستهای تیتر زده باشد؟ روزنامههای اصلاحطلب دریافته بودند که باید تمام رسانههای کشور از مواضع تیم مذاکرهکننده هستهای دفاع کنند و علیرغم آنکه انتقادات بسیاری بر عملکرد تیم مذاکره کننده هستهای در زمان سعید جلیلی وارد بود و مذاکرات فرسایشی دو طرف بدون هیچ دستاوردی ادامه داشت، باز هم روزنامههای اصلاحطلب از نقد صریح مذاکرات هستهای طفره رفتند تا مبادا در عرصه بینالمللی نشانهای بر یکدست نبودن در داخل ایران در قبال تیم مذاکرهکننده هستهای باشد. اما اکنون چنان در داخل کشور در برخی رسانهها از تیم مذاکرهکننده هستهای و دیپلماسی دولت انتقاد میشود که از آن تنها یک تلقی خارج میشود و آن هم دو پاره بودن نظرات در داخل ایران نسبت به دولت و تیم دیپلماسی آن است.
البته مخالفان دولت، این دودستگی را نشانهای از زنده بودن فضای نقد و دموکراسی در ایران میدانند اما در مقابل این پرسش سکوت میکنند که پس چرا در زمان دولت قبل، این انتقادات و فضای زنده نقد وجود نداشت و همه باید از تیم مذاکرهکننده هستهای حمایت میکردند؟ به نظر میرسد که مخالفان دولت، از هر بهانهای برای ضدیت با دولتمردان و حامیان دولت و بویژه رسانهها استفاده میکنند و چشم خود را بر روی تاثیرات و فواید عملکرد خود بستهاند. اما صرفنظر از این موضوع، عملکرد رسانههای مخالف دولت طی یک هفته گذشته، تاییدی بر اظهارات دکتر روحانی مبنی بر دژ آهنین برخی رسانهها است.
ابتکار:دشواریهای روحانی در مقایسه با دیگر رؤسای جمهور پیشین
«دشواریهای روحانی در مقایسه با دیگر رؤسای جمهور پیشین»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛هرروزکه از عمر دولت دکتر حسن روحانی میگذرد متوجه مشکلات تازه پیش روی ایشان میشویم. بخشی از این مشکلات برآمده از گفتمان اعتدال است و بخشی نیز مشکلات سرپوشیده هشت سال گذشته است، که حالا دارند سرباز میکنند. اقتضای گفتمان اعتدال، میانهروی در عمل است. این گفتمان اگر چه رویکردش تعاملی است، ولی گروهها و جریانات سیاسی انتظار حداکثری از این تعامل را دارند.این جریانات با دریچه نگاه جناحی منطق گفتمان اعتدال را تفسیر و تحلیل میکنند و با معیارهای گروهی خود، آن را محک میزنند و قضاوتش میکنند. یکی ُند و دیگری تیز و تند توصیفش میکند. اما گفتمان اعتدال خود را ذیل گفتمانهای موجود، اصولگرا یا اصلاحطلب، نمیداند و تلاشش باز تعریف هویتی مستقل و هم تراز میباشد. چنین تلاشی با مشکلات معرفتی، روشی و همچنین با مشکل باورپذیری روبهروست.
به بار نشستن این تلاش و به رسمیت شناختن گفتمان اعتدال در عرض دیگر گفتمانها نیازمند مقدمات بسیاری است؛ از جمله آنها داشتن تیم توانمند، دارای شناسنامه و قادر به گفتمان سازی است. روحانی مجبور شد یاران خود را از بین نیروهای خاکستری اصلاحطلب و اصولگرا برگزیند. نیروهای خاکستری از ویژگی انعطافپذیری برخوردارند و تعصب جناحی کمی دارند. سازگاری شان با شرایط جدید در بالاترین سطح میباشد؛ اما اشکال شان این است که از اعتماد به نفس بالا برای پیشبرد مأموریتهای سخت برخوردار نیستند، به عبارتی آمادگی پرداخت هزینه در مسیرهای ناهموار را ندارند. این دسته از آدمها اگرچه از نظر مشی نسبتِ نزدیکی با شاخصههای میانهروی دارند، ولی قادر به مقاومت در جامعه سخت و سیاست زده نیستند. مشکلاتِ روحانی محدود به ابهام در اردوگاه و ایهام درگفتمان نیست. روحانی برای ترمیم اقتصاد، کاری بس دشوار دارد.
او میخواهد تورم 45درصد را به 25درصد کاهش دهد و هم زمان مصمم به اجرای فاز دوم هدفمندی نیز هست. اجرای فاز دوم، افزایش تورم بالای 20درصد را در پی دارد. این در شرایطی است که افزایش لجام گسیخته قیمتها و کاهش قدرت خرید، میلیونها ایرانی را گرفتار مشکلات حاد نموده است. روحانی عزمش را برای شکستن تابوهای بسیار، گشودن بن بست پرونده هستهای و برداشتن تحریمها جزم کرده است. این مسیر هزینههای بسیاری دارد و طاقت فرسا است. برای این مهم، روحانی باید زبان تعامل را جایگزین زبان تقابل کرد. گروهی همین اقدام را خیانت و نشانه غربزدگی وی میدانند. آنچه را که در قالب توافق هستهای به دست آورده به دیده تردید نگریسته میشود و هر روز در گوشهای مورد هجمه قرار میگیرد. تیم هستی نیز آماج تهمتهای بسیاری است.
روحانی یک نخبه گرا است و با روشهای نخبهگرایانه بنای حل مشکلات را دارد. او در مقابل حملات مخالفین، دانشگاه، اساتید و نخبگان را به یاری طلبید. این درحالیست که جامعه ایران ظرف هشت سال گذشته به رفتارهای پوپولیستی عادت کرده و در بعضی موارد رفتارهای نخبه گرایانه را فانتزی و لوکس تلقی میکند. با این مقدمات کوتاه میتوان به مشکلات پیش روی روحانی اشراف پیدا کرد. هیچ کدام ازرؤسای جمهور پیشین مشکلاتشان چنین نبود. اگرچه مشکلات دوران سازندگی خاص بود، چرا که اولین دولت پس از جنگ به حساب میآمد، ولی کاریزمای آقای هاشمی و همچنین مقبولیت بالای ایشان درساختار حکومت، مسیر حرکتشان را هموار کرد. دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی نیز با مشکلات ویژه ای روبرو بود و در مواردی شبیه به شرایط کنونی. اما خاتمی مشکلات اردوگاهی نداشت. وی همچنین در گفتمان با ابهام روبرو نبود و یاران بسیاری در کنار خود به منظورپاسداشت گفتمان اصلاحطلبی و ترویج آن داشت.
همراهان خاتمی بسیار بودند. به رغم اینکه هزینه گفتمان اصلاحطلبی بهمراتب بیش از گفتمان اعتدال بوده، ولی پشتوانه حزبی و عقبه اجتماعی خاتمی وی را در پیشبرد منویات اصلاحطلبان و مقابله با موانع پیش روی مدد میکرد. ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد نیز قابل مقایسه با دوران روحانی نیست.شرایط دولتی که احمدی نژاد تحویل گرفت با دولتی که روحانی تحویل گرفته است، تفاوت بسیار دارند. زمانی که احمدی نژاد دولت را تحویل گرفت، نرخ تورم و بیکاری در مرز یک رقمی بود.
احمدی نژاد برآمده از جریان اصولگرایی بود که دارای بالاترین پایگاه مشروعیت در لایههای مختلف حاکمیت بود. در شش سال اول دوران ریاست جمهوریاش حمایت بی سابقه ای از او شد. هیچ رئیس جمهوری چنین مورد حمایت قرار نگرفت. در شش سال اول هر چه خواست کرد؛ هیچ گروه و فردی در آن دوران یارای تقابل و مخالفت با وی را نداشت. درآمد نفت سرسامآور بود و مسیر ریاستش چونان اتوبانی بدون مانع و با آسفالت استاندارد، مهیای حرکت بود. ماشین ریاست جمهوریاش سالم وبدون نقص فنی میتوانست مسیر را طی کند. ولی شرایط برای روحانی به گونهای است که او میبایست مسیر سخت این دوران را مانند یک بند باز طی کند. بندبازان مجبور هستند مسیر طولانی را با تمرکز کامل و تنها با تکیه بر یک اهرم، بسیار آرام روی یک طناب بپیمایند و هر لغزش و اتفاقی، ممکن است باعث سقوط بندباز گردد.
اهرم روحانی برای پیمودن مسیر سخت پیش رو، تدبیر و اعتدال میباشد و البته پرونده هسته ای وزن سنگین این اهرم است. در ابتدا بسیاری گمان داشتند که چون اعتدال مطالبه ی عمومی است و چون زبان روحانی زبان یک حقوقدان و دیپلمات میباشد، پس راهش هموارتر از اسلافش میباشد ولی حال میبینیم که چقدر این مسیر با موانع پیچیده روبهروست. البته این موانع دلیل بر ناکارآمدی و ناصحیح بودن راه نیست؛ راهِ درست همین است. ما به اعتدال نیاز داریم.
کلید توسعه و نجات کشور در اعتدال نهفته است، اما هر راه نجات بخشی هزینههای خاص خود را دارد. آسان پنداری این راه مشکل برخی دولتمردان کنونی است. روشها و ابزارها میبایست در تناسب با اهمیت و ارزش راه باشد. برخی ابزارها بسیار ناکارآمدند و متناسب با این مأموریت سنگین نیستند. مردم همچنان دل در گرو اعتدال و امیدهای خلق شده دارند و امیدوارند که سال جدید با تدارک کاستیها و ترمیم نقصها، شاهد به بار نشستن آثار تدبیر و اعتدال در همه ساحتهای اداره کشور باشند.
آرمان:ایران جایگزین روسیه؟
«ایران جایگزین روسیه؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم داوود هرمیداس باوند است که در آن میخوانید؛در حال حاضر مذاکرات کری و لاوروف در مورد بحران اوکراین در جریان است و روسیه به دنبال راهحلی است که همهپرسی در شبهجزیره کریمه برگزار شود. گفتوگوی تلفنی پوتین و اوباما هم نمیتواند بیارتباط با این موضوع باشد. اگر مذاکرات روسیه و غرب به نتیجه مثبتی منتهی نشود بحرانی در روابط غرب و روسیه به وجود خواهد آمد و تحریمهای اقتصادی و سیاسی برای روسیه به دنبال خواهد داشت. پوتین اما مایل است از فرصت روابط دوستانه با کشورهایی که دارای روابط نسبتا خوبی با آنهاست -با توجه به احتمال چنین رویدادی- استفاده کند که این بستگی به موضع جمهوری اسلامی ایران در این مورد دارد.
در صورت بروز اختلاف و بحرانهایی که در روابط روسیه و جهان غرب به وجود خواهد آمد با توجه به اینکه روسیه یکی از کشورهای مذاکرهکننده با ایران است احتمال دارد که این بحران آثار حاشیهای در مذاکراتی که ایران با 1+5 دارد، داشته باشد. اما روسیه قصد دارد که در قبال تحریمهای احتمالی غرب بتواند با کشورهایی که منافع، مصالح مشترک و روابط مثبت دارد فضای محکمتری ایجاد کند. این بحران احتمالی در روابط روسیه با کشورهای دیگر هم تاثیرگذار خواهد بود.
روسیه برای پیشبینی چنین وضعیتی سعی میکند با کشورهایی مانند چین و ایران که منافع اقتصادی مشترک دارد، روابط جدیدی تدارک ببیند. در واقع چنین روابطی نمیتواند نتیجه مثبتی برای ایران داشته باشد، زیرا اگر ایران بخواهد خیلی به سمت روسیه تمایل پیدا کند در دریچه کوچکی که برای رابطه با غرب باز کرده، تاثیرگذار خواهد بود. منافع ایران در این است که بیطرفی خود را اعلام کند و خود را وارد این درگیریها نکند.
ایران و روسیه دارای منافع مشترک در دریاچه خزر هستند و کشورهای حاشیه این دریاچه نمیتوانند بدون ایران تصمیمات مهمی اتخاذ کنند و باید هر تصمیمی را به صورت جمعی اتخاذ کنند. مساله این است که هر اجلاس یا کنفرانسی که برگزار میشود با حضور هر 5 کشور ساحلی باشد و اگر قرار باشد بین خود تصمیم بگیرند که ایران حضور نداشته باشد مسلما تصمیم ناقصی خواهد بود بنابراین طبیعی است مذاکراتی که در مورد دریای خزر صورت میگیرد حتما ایران در آنها حضور قاطع داشته باشد.
اما در نهایت گفتوگوی تلفنی پوتین واوباما را میتوان از این منظر دید که روسیه به این موضوع تاکید میکند که با بحران احتمالی که بین او و کشورهای غربی رخ میدهد رابطه خود با کشورهای دیگر را افزایش دهد و منافع ایران در این است که خود را وارد این درگیری احتمالی نکند.
دنیای اقتصاد:دولت میتواند، اگر...
«دولت میتواند، اگر ...»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛در روزهای پایانی سالی هستیم که از بسیاری جهات متفاوت از سال گذشته است. سال گذشته در همین روزها تورم آن چنان شتابی داشت که برای حقوق بگیران بسی توفیر داشت که عیدی خود را حتی یک روز زودتر بگیرند و خرید کنند. در همین روزها بود که هر بار خبر میرسید فلان دارو تمام شده است یا قیمتش در عرض چند روز دو سه برابر شده است.
در همین روزها بود که دولت پیشین برای آنکه نمیتوانست برای تورم کاری کند و نمیتوانست به نحوی قدرت خرید را به مردم باز گرداند، به عنوان آخرین اقدام حاضر میشد اعتبار از بانک مرکزی بگیرد و عیدانهای به مردم دهد و برایش اهمیت نداشت که این تنها بر آتش تورم میافزاید که مهم آن بود دولت نشان دهد «به فکر است». ما سال پیش در چنان روزهایی به استقبال بهار میرفتیم. اما امروز....
دولت کنونی در چند ماهی که بر سر کار بوده است، بیتردید خطاهایی داشته که در همین ستون به آنها پرداختهایم اما، این روزگار از جنس دیگری است. در روزهایی هستیم که تورم هر چند هنوز بالا است، اما بخاری برای سرعت گرفتن ندارد. روزگاری که اقتصاد کلان هر چند هنوز ریسکهای سابق را دارد؛ ولی از نظر بسیاری از کارشناسان هر روزی که میگذرد این ریسکها کمرنگتر میشود. روزگاری که ثبات نسبی اقتصاد را در بر گرفته است.
روزگاری که روند روابط بینالملل ایران برخلاف یک دهه گذشته رو به بهبود است. روزگاری که در آن دولت نشان داد هم میتوان حق هستهای را حفظ کرد و هم با دیگران روابط بهتری داشت. روزگاری که برخلاف سالهای گذشته، امید به سالی بهتر، تنها تعارفی برای نوروز نیست. بزرگترین دستاورد دولت روحانی آن بوده که شعار امید خود را نه فقط خاموش نکرده است، بلکه با اقداماتی که انجام داده است، موجب شده این امید، حتی بیش از زمان روی کار آمدن وی باشد. این امید در زمینه اقتصادی بیش از سایر زمینهها است. امیدی که حتی مخالفان نمیتوانند از آن چشمپوشی کنند و تنها لازم است به یاد بیاورند که وضعیت سال گذشته چگونه بود.
هر چند هنوز راهی بس دشوار و پر پیچ و خم تا وضعیت حداقلی سال 1384 باقی است، اما اگر دست دولت برای ادامه راهی که آمده باز باشد، میتوان زودتر از آنچه برخی از کارشناسان انتظارش را میکشند به مقصود رسید. حتی برای داشتن رشد اقتصادی بهتر در سال آتی، دولت نیاز ندارد که فکر کند کدام صنعت را باید رونق دهد، بلکه دولت باید ریسکهایی را که خود به وجود آورده کاهش دهد و بگذارد تا اقتصاد به دور از دست مداخلهگر وی باشد و در این حالت است که عاملان اقتصادی خود درمییابند که کدام صنعت هم سود آنها را بیشینه میکند و هم رشد اقتصادی را. اقتصاد بازار محوری که رشد را تضمین میکند این گونه بهدست میآید و نقش دولت آن است که تنها از این اقتصاد محافظت، نه برایش تعیین تکلیف کند. اگر دولت بتواند ثبات نسبی کنونی اقتصاد کلان را برای آیندهای چند ساله تضمین کند، قدم اصلی را برداشته و آن زمان است که سرمایهگذاران راه خود را پیدا میکنند و از طرقی که شاید حتی ما اکنون تصورش را نکنیم، اقتصاد شکوفا میشود.
دولت نشان داده که توانایی به سامان کردن اقتصاد را دارا است و نشانههای آن در همین چند ماهه بروز کرده است. پس باید گذاشت دولت فعلی راه خود را ادامه دهد و تا جای ممکن از ریسکها بکاهد و نباید فراموش کنیم که روند قبلی قابل دوام نبود و حتی اگر ایدئولوژی مخالفان بر اعاده چنان روندی است، باید گذاشت تا اقتصاد برای چند سالی قوت گیرد و این منطقی است که گویی بسیاری از مخالفان دولت نیز به آن معتقدند. اگر اجماعی برای اقتصاد به وجود آید و دولت را موانعخود ساخته به زمین نیندازد اقتصاد سال 1393، به راحتی از هدف 3 درصدی عبور خواهد کرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور مطرح شد