برای شروع صحبت از صبغه و سابقه این تفنگ بگویید که دستمایه خلق کتاب شما شده است.
تفنگ نه دال که البته اسامی دیگری همچون «حجی» و «حج مصطفی» دارد متعلق به پهلوان نامی و حماسی بختیاری یعنی «آعلیداد خدرسرخ» است که در ترانهها و اشعار از آن بسیار یاد شده و ذهن آشنای هر بختیاری است. این تفنگ که از نوع «شمخال سرپر» یا به قول بختیاریها «پوزپر» است نخست از سوی پاشای عثمانی برای اسدخان بهداروند معروف به شیرکش به ازای تحویل متجاسرین بصره برای او به هدیه فرستاده شد ولی پس از اسدخان به آعلیداد رسید که بیشترین شهرت این تفنگ مدیون و مرهون شجاعتها و دلاوریهای این پهلوان است.
کتاب تفنگ نه دال سبک و سیاقی دارد که از بعضی جهات به یک اثر پژوهشی پهلو میزند تا اثری داستانی و تاریخی.
من بیش از هر چیز پژوهشگر هستم و سالها به جستجوی این تفنگ بودم زیرا از همان اوان کودکی بیت و آوازش را در ایل شنیده بودم. پدرم نخستین کسی بود که این بیت را برایم خواند و عشق و علاقه عجیبی به این شخصیت تاریخی ـ حماسی بختیاری داشت. همواره مشتاق بودم این موضوع را دنبال کنم و فکر میکنم تمام موزههای ایران و اسلحهخانهها را گشتم ولی هیچگاه ناامید نشدم، همیشه فکر میکردم بالاخره روزی آن را پیدا خواهم کرد. کار جستجو را جدیتر دنبال کردم و سرانجام آن را یافتم و هنگامی که آن را در دستانم احساس کردم، حال و هوای عجیبی داشتم. نوعی غرور و همدلی و تأثر و تألم و خویشاوندی دیر آشنا. شرح آن را در فصل اول کتاب، تحت عنوان سالهای جستجو و بیتابی مفصل نوشتهام. براستی آیا این من بودم که بالاخره تفنگ آعلیداد را در دست گرفتهام، آیا این همان تفنگی است که شاهد حوادث تاریخی دویست ساله اخیر بختیاری بوده؛ اشک در چشمانم جاری شده و بر قنداق تفنگ مینشست. بیاختیار در فضای آن اسلحهخانه در تهران شروع به خواندن بیت آعلیداد کردم و دلم به جوش و خروش آمده بود. نوعی حس و غرور بختیاری که فقط بختیاریها میدانند من چه میگویم. این تفنگ بوی دستان آعلیداد را میداد، بوی غیرت بختیاری... و حالا اینجا در این زیرزمین خاموش نشسته بود. به همین دلیل از او خواستم با همکلامی و همدمی برای من سخن بگوید و او دهان باز کرد. دهانی که دیگر آتش نبود. مهر بود و دلتنگی. اینجا تخیل به کمک من آمده بود و برپایه اطلاعات تاریخی، تاریخ دویست ساله را با تحلیل و توصیف و نظر و نقد از زبان تفنگ نوشتم.
به تخیل اشاره کردید، میخواهم بدانم تا چه اندازه از منابع هم بهره بردهاید؟
پایه کتاب «تاریخ بختیاری» با بازنویسی و روایت من از زبان تفنگ نه دالی است که در همه این سالها در جنگها حضور داشته و خاطرات و مخاطرات ایل را بازگو میکند. به عبارتی قرائت نوین تاریخ بختیاری در قالبی گزارشی، روایتی و شاید هم نوعی رمان تاریخی ـحماسی و بسیار تراژیک است.
گفتید نوعی رمان؟
نه به مفهوم رایج آن، حال و هوایی از زندگی یک قوم یا یک قبیله. در رمان همیشه زندگی جاری است و هیچگونه ادبی بالاتر و کاملتر از رمان نیست. رمان، خود زندگی است؛ ژانری کامل و والا. من با وجود آن که کارم هنری است، اما همیشه رمان را دوست داشتهام و هرگاه که رمانی میخوانم تا هفتهها از لذت آن سرشارم و آرام میشوم.
الگوی من در نوشتن، ابیات تاریخی و موسیقی حماسی بختیاری بود که به نوعی حافظه تاریخ شفاهی ما محسوب میشود و بار دیگر آنها را چون آینهای در برابر آینه فرهنگ مردمان بزرگ و پهلوان و سرفراز ایل بختیاری قرار دادهام |
در واقع رمان ترکیب تخیل و تجربه انسانی است و از طریق توالی حوادث روایت میشود، مثل خود زندگی که چیدمان حوادث عدیده است و به قول شکسپیر: «جهان صحنه بزرگی است و ما بازیگران کوچک این عرصه هستیم...» آنچه در رمان و به طور کلی در هنر مهم است زاویه دید است. خوب این حوادث در تاریخ بختیاری هم وجود داشته، مثل همین موضوع «نفت». یکصدسال پیش نفت از دل سرزمین ما بیرون آمد ولی شهرهای نفتی ما در چه وضعی قرار دارند؟! تجربه مشروطه و سپس دیکتاتوری رضاخان در کنار شهادتها و رشادتهای بختیاریها رقم خورده است.
الگوی من در نوشتن همان ابیات تاریخی و موسیقی حماسی بختیاری بوده که به نوعی حافظه تاریخ شفاهی ما محسوب میشود ولی بسیار کلی و اختصاری است و من آنان را واگویه کردهام و بار دیگر آنان را چون آینهای در برابر آینه فرهنگ مردمان بزرگ و پهلوان و سرفراز ایل بختیاری قرار دادهام.
بامداد محمدی / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد