خراسان:زوایای سفر اشتون به تهران
«زوایای سفر اشتون به تهران»عنوان یادداشت روز وزنامه خراسان به قلم دکتر مهدی مطهرنیا است که در آن میخوانید؛اگرچه کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز گذشته پس از سفری 3 روزه و دیدار با مقام های کشورمان و بازدید از شهر تاریخی اصفهان ایران را ترک کرد اما از چند جنبه می توان زوایای مختلف این سفر را بررسی کرد.نخست آن که این سفر در جغرافیای مکانی و زمانی ویژه ای انجام شد اولین سفر اشتون به تهران اهمیت جغرافیای مکانی آن را نشان می دهد جغرافیای زمانی آن نیز بیانگر گذر از مرحله نخست حل و فصل دیپلماتیک مسائل هسته ای است به علاوه این سفر نشان می دهد هم اکنون اروپا به این آگاهی رسیده است که جمهوری اسلامی ایران نظام حاکم بر یک کشور موثر در جغرافیای خاورمیانه و به تبع آن بر نظم بین المللی است.
دوم از منظر موضوعی این سفر از اهمیت زیادی برخوردار است چرا که براساس قوانین مربوط به ظروف مرتبط و تاثیر متقابل موضوع های سیاسی بر یکدیگر ،خواه ناخواه مسائل عمده دیگر در کنار مسائل هسته ای مطرح و باید زمینه های حل و فصل مسالمت آمیز و عقلایی آن برای ایران آماده شود بنابراین بخواهیم یا نخواهیم با توجه به سیگنال های موجود ورود جمهوری اسلامی ایران به حوزه مسائل عمده دیگر هم چون ادعا در چارچوب حمایت از تروریسم، ادعاهای حقوق بشری و امثال آن وارد ادبیات سیاسی با تعریف عملیاتی خواهد شد. بنابراین سفر اشتون اهمیت می یابد. سوم شخص و شخصیت اشتون است .
اشتون به عنوان نماینده ۱+۵ و مسئول هماهنگی مذاکرات در کنار شخصیت اشتون به عنوان مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از اهمیت زیادی برخوردار است. باتوجه به مقوله های بیان شده باید بپذیریم که سفر اشتون به تهران فقط یک سفر نمادین نیست بلکه می تواند زوایای جدیدی در فضای موجود میان ایران و اروپا تعریف و در ارتباط با مسائل موجود ایجاد کند. اتحادیه اروپا به عنوان یک قدرت تعریف شده در نظام بین المللی باید خود را برای نظم آینده جهانی آماده کند.
اتحادیه اروپا متحد آمریکا در قالب غرب است ولی در عین حال باید پذیرفت که واژه Alliance در انگلیسی به معنی «اتحاد» در دانش واژگان روابط بین الملل نشان دهنده همکاری و رقابت توامان است از یک سو اتحادیه اروپا در قالب کشورهای غربی با کشورهای شرقی و چین در رقابت است و این رقابت در ساحت های گوناگون انجام می شود و در همان حال اروپای متحد در اردوگاه غرب در کنار آمریکا یک وجه رقابتی را نیز با این قدرت دنبال می کند.
نزدیکی به ایران به عنوان یک کشور مهم منطقه ای در مهم ترین منطقه جغرافیایی جهان در عصر حاضر در آینده برای اروپا از اهمیت جدی برخوردار است فراموش نکنیم اگر ترکیه در یک فرآیند زمانی در آینده به اتحادیه اروپا متصل شود تنها گام باقی مانده برای اروپا متصل شدن به آب های آزاد از سوی ایران است.اروپا به این آگاهی رسیده است که جمهوری اسلامی ایران نظام حاکم بر یک کشور موثر در جغرافیای خاورمیانه و به تبع آن بر نظم بین المللی است.
بر این باور هستم که در آینده یکی از جغرافیاهای رقابت برانگیز میان اروپا و آمریکا در قالب جغرافیای ایران شکل خواهد گرفت. هرچند انرژی می تواند در این مقطع این پیوند را تا حدی میان ایران و اروپا ایجاد کند اما پیش بینی می شود در آینده نیاز آمریکا و اروپا به انرژی خاورمیانه حدود ۶۰درصد کم خواهد شد .بنابراین در اینجا مسئله اصلی نه نگاه به نفت به عنوان یک کالای استراتژیک بلکه نیاز به ایران به عنوان جغرافیایی استراتژیک است. نباید فراموش کرد که کاهش نیاز به نفت به عنوان کالای استراتژیک در دستور کار کل غرب قرار دارد.
از منظری دیگر در خصوص روابط ایران و اروپا آنچه که مسلم است، اتهام حمایت ایران از تروریسم، ادعاهای حقوق بشری و مسئله اعراب و اسرائیل همواره به عنوان مسائل اصلی در ارتباط با ایران و غرب که اروپا نیز بخشی از آن است مطرح بوده و خواهد بود.این نکته که برخی از گرایش های سیاسی تاکید دارند که حل و فصل مسئله هسته ای با آمریکا پایان کار نیست و باعث خواهد شد که غرب در ارتباط با مسائلی چون حقوق بشر فشار خود به ایران را افزایش دهند یک تئوری قابل پذیرش است اما این نکته را نمی توانیم فراموش کنیم که در برخورد با هرکدام از این مقوله ها باید راه ها و خط مشی های اجرایی را برگزید که کمترین هزینه را برای مصالح کشور و منافع ملی داشته باشد و البته یکی از مصادیق آن حل و فصل مسائل هسته ای است.قرائن نشان می دهد که در آینده با بازشدن پرونده حقوق بشر علیه ایران از سوی غرب مواجه خواهیم بود به همین دلیل باید به بهترین نحو و در نظر گرفتن بهترین تدابیر زمینه حل و فصل آن را فراهم آوریم.
کیهان:اجاره برای یک مأموریت
«اجاره برای یک مأموریت»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛افراطیون نشاندار ابایی ندارند که بگویند دولت مسمّا به اعتدال و تدبیر و امید را رحم اجارهای میدانند.
آقای ابراهیم اصغرزاده از اعضای شورای شهر اول تهران است؛شورایی که دو طیف اصلاحطلب آن بیسابقهترین ناکارآمدیها و دهنکجیها را به مردم نشان دادند تا آن جا که دولت اصلاحات مجبور شد با انحلال آن، مانع از آبروریزی بیشتر شود. در بحبوحه همان کشمکشها وقتی آقای عطریانفر گفت نمایندگان مجلس (ششم) به گزارش هیئت تحقیق و تفحص از شورا خندیدند، داد آقای کروبی رئیس مجلس درآمد که من یادم نمیآید نمایندگان به گزارش خندیده باشند اما شما در شورا به رئیس 7-8 میلیونی مردم تهران خندیدید و اصلاحطلبان را سرافکنده کردید.
اکنون آقای اصغرزاده از اعضای همان شورا با یک روزنامه مدعی حمایت از دولت- قانون- مصاحبه میکند و با تایید اینکه حذف آقای عارف از سوی اصلاحطلبان به خاطر احتمال رای نیاوردنش بود هرچند که سیاست روحانی را نمیپسندیدند، میگوید «چند وقت پیش به دوستانی به شوخی گفتم این [دولت] رحم اجارهای برای پرورش یک نطفه است... البته قرار بود آدمهای قویتر از آقای خاتمی را به انتخابات بیاوریم اما آن قدر عقبنشینی کردیم که آقای خاتمی شد هاشمی، هاشمی شد روحانی. آقای روحانی متعلق به جناح محافظهکار است... حامیان روحانی اسب چموشی هستند که اگر کنترل نشوند به یک نیروی مخرب تبدیل میشوند.» سخنان اصغرزاده را باید با اظهارات محمدعلی نجفی در مصاحبه با هفتهنامه آسمان (23 تیر 92) تکمیل کرد آنجا که به عنوان سخنگوی کمیته 7 نفره اصلاحطلبان میگوید «پس از ناامیدی از آمدن خاتمی یا هاشمی، پیشنهاد شد از 4 کاندیدای بالقوه که نهایتا میتوانند نامزد اصلاحطلبان باشند بخواهیم ثبتنام کنند و نهایتا یکی را انتخاب کنیم. آقای روحانی در آن مرحله نبود. آقای مهرعلیزاده بود و آقای جهانگیری، محمد شریعتمداری، آقای عارف هم که عنوان کرده بود ثبتنام خواهد کرد. (اینکه چرا درباره نامزدی روحانی صحبت نشد) جمعی از اصلاحطلبان اعتقاد داشتند اگر ما فردی را که مواضع روشنتری در رابطه با گفتمان اصلاحطلبی داشته باشد انتخاب کنیم، بهتر است. در آن مرحله توافقی روی ایشان وجود نداشت... در آخرین نظرسنجی اصلاحطلبان [در روزهای قبل از انتخابات] روحانی 12/8 درصد و عارف 8 درصد رای داشت.»
تا اینجا روشن است که آقای روحانی نامزد افراطیون مدعی اصلاحات نبود و آنها در آخرین روزها با برآورد وضعیت پایگاه رای خود، به ناچار ریل عوض کردند تا به قول آقای اصغرزاده بتوانند از دولت جدید به عنوان رحم اجارهای استفاده کنند. اکنون سوال این است که از نگاه افراطیون قرار است چه جنینی در دل دولت گذار رشد کند و اگر این جنین دچار عوارض خطرناک باشد آیا میتواند بر حیات و ممات دولت یازدهم اثر بگذارد یا خیر؟ این طیف عقیم- و افتاده از چشم مردم- کارنامه روشنی از رادیکالیسم، ساختارشکنی، پیوند با گروههای معارض اسلام و انقلاب، سیاسیکاری و سلب توانایی خدمتگزاری از دولت و مجلس، دشمنی با ارزشهای اسلامی و ملی، آشوبافکنی و انواع زد و بندهای اقتصادی دارند و کمترین نشانهای از اینکه از راه طی شده پشیمان باشند، بروز نمیدهند. بنابراین دور از خرد و قانون طبیعت است که از این شجره آفت خورده و بیمار، میوهای شیرین به عمل آید. آنها که احترام ولینعمت انتخاباتی همطیف خود- خاتمی- را نگاه نداشتند و او را اردک لنگ، شاه سلطان حسین بیعرضه، روحانیای که گروه خونیاش به اصلاحطلبان نمیخورد و باید از قطار اصلاحات پیادهاش کرد خواندند، به طریق اولی چرا باید به روحانی به دیده احترام بنگرند؟ زیست طفیلی این طیف، مستلزم ضعف و فلجی تدریجی میزبان است.
واقعیت این است که دولت با چالشهای مهمی در حوزههای اقتصادی و سیاست خارجی دست و پنجه نرم میکند. متاسفانه از گفتار و رفتار برخی مسئولان دولتی نیز این گونه برمیآید که تدبیر و برنامه چندانی برای پس از انتخابات در میان نبوده است. در این میان دو راه بیشتر وجود ندارد. یا باید برای مشکلات موجود تدبیر و برنامهریزی کرد و از دیگر اجزای حاکمیت و ظرفیتهای نظام کمک گرفت و بار سنگین خدمتگزاری را با آبرو و عزت پیش برد. یا اینکه به تجویز تندروها، از روش مخالفخوانی و اپوزیسیونبازی دولت اصلاحات تقلید کرد و به فرافکنی مسئولیتهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی پرداخت. به جای خدمتگزاری، از نبود آزادی سخن گفت و حریمهای ممنوعه شرعی و قانونی را مخدوش کرد و به نوعی تولید سرگرمی و هیجان نمود!
اکنون هرچند روز یک بار خبر تجلیل از یک نویسنده یا شاعر یا هنرمند ضد انقلاب و ترویج آثار آنان در فضای رسانهای- ظاهرا تعمدا - منتشر میشود یا هر چند وقت یک بار، یک نشریه متظاهر به حمایت از دولت، به صریحترین مقدسات مردم ایران اهانت میکند. و بدتر اینکه برخی مسئولان در این چرخه به بازی گرفته میشوند. اصرار به حرمتشکنی و ایجاد تقابل در درون کشور و نظام، اکنون از احتمال تصادف و خطا عبور کرده و به تدریج به اعتبار تکرار و تعدد آن، شکل خط ماموریتی به خود میگیرد. از قرائن چنین برمیآید که بناست با ایجاد ظرفیت تشنج و مجادله، مسائل اصلی کشور در مواجهه با جبهه استکبار و پیشرفت عمومی کشور در حاشیه بماند. این، ماموریت خط خارجی است و گویا به رغم میل برخی دولتمردان خدوم، برخی همکاران آنان نیز بدشان نمیآید که به جای عمل به وعدهها در زمینه گشایش اقتصادی و رونق تولید و مهار تورم، به این تشنج کمک کنند. بدین ترتیب میشود به جای پاسخگویی در قبال مسئولیت، مظلومنمایی کرد و تا مدتها در حاشیه مصونیت از پاسخگویی بود.
جای شگفتی است که به نام دولت محترم از یک روزنامه به خاطر پرونده فساد در قرارداد فروش گاز به شرکت کرسنت شکایت شود حال آن که آقای روحانی آذر سال 81- از جایگاه دبیر شورای عالی امنیت ملی- به رئیسجمهور وقت نامه نوشته و از واسطهبازی و عملکرد غیرقانونی در همین قرارداد انتقاد کرده است. وی درباره این قرارداد (14 برابر زیر قیمت برای 20 سال) مینویسد «عقد قرارداد طولانی گاز با شرکتی غیرمعتبر که بنا بر گزارشات دریافتی از وزارت نفت طی سالهای گذشته عملکردی ضعیف و توأم با نادیده گرفتن حقوق ایران در ارتباط با میدان نفتی مبارک داشته، تکرار تجربه تلخی است که سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود... قیمت و شرایط قرارداد مذاکره در مقایسه با منطقه بسیار پایین و غیرمطلوب است.» چرا باید آبروی دولت محترم خرج متهمان این زد و بند هنگفت در سطح وزارت نفت شود؟ آیا این معنای اعلام حمایت مشاور رئیسجمهور از رسانههای افشاگر است؟!
اما به یک معنا، مهمتر از حوزه اقتصاد، حوزه استراتژیک فرهنگ و هنر و رسانه و مطبوعات است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر اعضای مجلس خبرگان برای دومین بار طی 3 ماه گذشته هشدار دادند «مسئله فرهنگ، مسئله مهمی است. اساس این ایستادگی، این حرکت و در نهایت انشاءالله پیروزی، بر حفظ فرهنگ اسلامی و انقلابی است و تقویت جناح فرهنگی مومن... دولت محترم هم باید توجه کند، دیگران هم توجه کنند. بنده هم در این نگرانی با شما سهیم هستم و امیدوارم مسئولین فرهنگی توجه داشته باشند که چه میکنند. با مسائل فرهنگی شوخی نمیشود کرد، بیملاحظگی نمیشود. اگر چنانچه یک رخنه فرهنگی به وجود آمد، مثل رخنههای اقتصادی نیست که بشود جمع کرد، پول جمع کرد یا سبد کالا یا یارانه نقدی داد؛ این جوری نیست. به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود.»
این دغدغه و نگرانی 3 ماه پس از دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با رهبر معظم انقلاب مطرح میشود.
ایشان در آن دیدار نیز با بیانی که راه هرگونه عذر را میبندد، فرمودند؛ «همانطور که آقای رئیسجمهور اشاره کردند، دولت و مسئولان موظفند که توجه کنند به جریان عمومی فرهنگ جامعه؛ ببینند کجا داریم میرویم، چه دارد اتفاق میافتد، چه چیزی در انتظار ماست. اگر چنانچه مزاحماتی وجود دارد، آنها را برطرف کنند؛ جلوی موانع را، عناصر مخرب را، عناصر مفسد را بگیرند. ما اگر چنانچه به یک باغبان و بوستانبان ماهر و زبده میگوییم که علف هرزههای این باغ را جمع کن، معنای آن این نیست که از رشد گلهای این باغ میخواهیم جلوگیری کنیم... اگر این علف هرزهها بود، مانع رشد آنها میشود. اینکه ما گاهی با بعضی از پدیدههای فرهنگی به جدّ مخالفت میکنیم و انتظار میبریم از مسئولان کشور- چه فرهنگی چه غیرفرهنگی- و از این شورا که جلوی آن را بگیرند، به خاطر این است. یعنی معارضه با مزاحمات فرهنگی هیچ منافاتی ندارد با رشد دادن و آزاد گذاشتن و پرورش دادن مطلوبات فرهنگی... ما مسئولیت شرعی داریم، مسئولیت قانونی داریم در قبال فرهنگ عمومی کشور.»
متاسفانه آنچه از عملکرد برخی مسئولان فرهنگی در وزارت ارشاد و وزارت علوم برمیآید- که اعتراض شماری از علما و مراجع محترم را نیز برانگیخته- نگرانکننده است. تذکرات مکرر برخی از مراجع عظام به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و امتناع از دیدار با وزیر علوم به اندازه کافی هشداردهنده است. روشن است پرچمداران انقلابی که به قیمت خون صدها هزار شهید پابرجا مانده، خورهها و موریانههای ضد فرهنگ را تاب نمیآورند و امید اینکه دولت، خط اصلی مبارزه با این آفتها باشد نه اینکه خدای نکرده برخی اجزای آن به بخشی از پازل ماموریت ناتوی فرهنگی دشمن تبدیل شوند. آنچه در این میان سلامت دولت را تضمین میکند، حُسن ظن دولتمردان نسبت به منتقدان ناصح و دلسوزی است که فراتر از بازیهای جناحی و انتخاباتی، کژیها و کاستیها را گوشزد میکنند. این نیاز همه مسئولان است و دولتمردان باید مشتاق اینگونه نقدها باشند. در غیر این صورت، خودکامگی راه به تباهی میبرد. «مَن اِستبَدَّ بِرَأیه هلک.»
جمهوری اسلامی:درباره رقابت بانکها بر سر جذب نقدینگی
«درباره رقابت بانکها بر سر جذب نقدینگی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم سروش صاحب فصول است که در آن میخوانید؛نرخ سود تسهیلات و سپردههای بانکی در هفتههای پایانی سال باز هم در کانون توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفته است. بهانه این توجه نیز این بار انتشار برخی گزارشهای میدانی بود که از بالا رفتن نرخ سود سپردهها و تسهیلات در شبکه بانکی خبر میداد.
فارغ از این گزارشها برای مشاهده این رفتار از سوی بانکهای دولتی و خصوصی، کافی است تنها چند دقیقهای در یکی از خیابانهای شهر قدم بزنید یا صفحات روزنامهها را تورق کنید و به آگهیهای بانکها با دقت بیشتری نگاه نمائید. واقعیتی که از این گشت و گذارها رخ مینماید، در گرفتن رقابتی سخت و داغ میان بانکها برای ارائه پیشنهادهای جذابتر به دارندگان نقدینگی است تا تشویق شوند پولهایشان را در یکی از بانکها سپردهگذاری کنند.
تا اینجای کار نه تنها اصلاً بد نیست بلکه بسیار هم خوب است چرا که برنده این رقابت در نهایت مردم یا به عبارت دقیقتر، سپردهگذاران هستند. یادمان نرفته که تا چندی پیش و به علت سیاست نادرست دولتهای نهم و دهم و تبعیت محض بانک مرکزی از آن رویکرد اشتباه، بانکها اجازه پرداخت نرخ سودی بالاتر از آنچه شورای پول و اعتبار تعیین کرده بود را نداشتند و سپردهگذاران نیز ناگزیر بودند در ازای سپردههایشان، سودی دریافت کنند بسیار کمتر از نرخ تورم و به این ترتیب متضرر میشدند. در چنان شرایطی هم هر کس امکان و قدرت حداقل ریسکی داشت، پولش را از بانک خارج میکرد تا صرف خرید و فروش دلار و سکه و... کند. اما اکنون حداقل شرایط و نرخهای پیشنهادی از سوی بانکها به گونهای است که فاصله میان نرخ سود پرداختی و تورم آنقدر کاهش پیدا کرده که عده زیادی از دارندگان نقدینگی را نسبت به سپردهگذاری مجدد در بانکها متقاعد کند.
با این حال دو پرسش همچنان مطرح است و لازم است پاسخ روشنی به آنها داده شود؛
پرسش اول اینست که اصل این رقابت بین بانکها چرا شکل گرفته است؟ به عبارت دیگر چرا خلاف رویه مرسوم در بانکهای دنیا که تمام تبلیغات و تلاششان متمرکز بر تشویق متقاضیان تسهیلات به دریافت وام از آنها است بانکهای ایرانی تمام هم و غمشان جذب سپرده بیشتر است؟
برای یافتن پاسخ این پرسش باید رفتار شبکه بانکی را در مختصات زمانی و مکانی اقتصاد کشور بررسی کرد. واقعیت این است که طی هشت سال دولتهای نهم و دهم، سیاستهای نادرست دولتهای وقت در حوزه پولی و بانکی، مشکلات زیادی برای بانکها بوجود آورده بود.
کاهش دستوری نرخ سود تسهیلات بانکی، طی این سالها و افزایش شدید تسهیلات تکلیفی برای بانکها در قالبهای مختلفی مانند تسهیلات بنگاههای کوچک و زودبازده، مسکن مهر و... از یک سو بانکها را با خروج سپردهها و از سوی دیگر با بالا رفتن میزان تسهیلات پرداختی مواجه کرده است؛ تسهیلاتی که بخش زیادی از آنها هم بازپرداخت نشده و به مطالبات معوق تبدیل گردیده است.
این روند آنچنان سرعت گرفته بود که در مقطعی نسبت به تسهیلات پرداختی به منابع جذب شده توسط بانکها به 107 رسید یعنی بانکها نه تنها از حد استاندارد بلکه بیشتر از کل منابعشان، تسهیلات پرداخت کرده بودند. در چنین شرایطی کاملاً طبیعی است که بانکهای کشور به شدت تشنه جذب منابع از جامعه باشند خصوصاً اینکه در همین مدت مقدار نقدینگی موجود در جامعه نیز به شدت افزایش یافته بود و ایجاد اندک جذابیتی از سوی شبکه بانکی، کافی بود تا بخش عمدهای از این نقدینگی را به بانکها باز گرداند.
تصمیم شورای پول و اعتبار در اسفند سال 91 به بانکها این اجازه را داد چرا که براساس آن تصمیم، تعیین نرخ سود سپردهها به خود بانکها واگذار شد. با چنین تصمیمی، بانکهای کشور وارد رقابتی شدید برای جذب منابع از جامعه شدند.
پرسش دوم به تأثیر افزایش نرخ سود سپردهها بر نرخ سود تسهیلات و رابطه آن با افزایش قیمت کالاها و خدمات باز میگردد.
موضوع از این قرار است که برخی از منتقدان معتقدند با افزایش مبلغی که بانکها باید برای سپردهها پرداخت کنند طبعاً نرخ سودی هم که از تسهیلات دریافت میکنند، بالاتر میرود، کما اینکه درحال حاضر شاهد افزایش متوسط نرخ سود تسهیلات بانکی به حدود 25درصد هستیم که در قالب عقود مشارکتی دریافت میشود.تا اینجای استدلال این منتقدان درست است اما اختلاف نظر از آنجایی آغاز میشود که این افراد که عمدتاً نیز فعالان صنعتی هستند، ادعا میکنند سهم افزایش هزینههای تأمین مالی که نرخ سود تسهیلات بانکی جزو آن است، در قیمت تمام شده کالاها و خدمات به 20درصد هم میرسد، درحالی که بررسیهای مقایسهای در صورت حساب سود و زیان و ترازنامه بیش از 300 شرکت بررسی نشان میدهد که سهم این هزینه در قیمت تمام شده این شرکتها کمتر از 6درصد است. به این ترتیب قسمت دوم این استدلال که افزایش نرخ سود تسهیلات به تورم شدیدمنجر میشود، چندان از وجاهت برخوردار نیست.
نکته مهم این است که به دلیل شرایط بسیار بد بانکها از نظر منابع، طی سالهای قبل که نرخ سود تسهیلات به صورت دستوری پایین نگاه داشته شده بود، عملاً امکان پرداخت تسهیلات به متقاضیان وجود نداشت و معمولاً این متقاضیان ناگزیر از مراجعه به بازار غیرمتشکل و غیررسمی و تأمین نقدینگی با نرخهایی بسیار بالاتر از شرایط امروز بودند.
در جمع بندی باید گفت به نظر میرسد در شرایط فعلی بانک مرکزی سعی دارد با باز گذاشتن دست بانکها در پرداخت سود به سپردهها با نرخهای بالا، نقدینگی را از جامعه جمع کند. به این ترتیب بانکها امکان پرداخت تسهیلات را به بخشهای مولد پیدا میکنند. متقاضیان نیز ترجیح میدهند بین عدم دریافت تسهیلات و دریافت تسهیلات با نرخ بالاتر، خیالشان از دسترسی به تسهیلات آسوده باشد تا بتوانند برای تولید برنامهریزی کنند. به این شکل اگرچه قیمت تمام شده محصولات به علت افزایش نرخ سود تسهیلات بالا میرود ولی از یک سو با جمع شدن نقدینگی زائد از جامعه، زمینه تورم پولی تا حدودی از بین میرود و از جانب دیگر با دسترسی تولید کنندگان به منابع مالی، تولید و عرضه افزایش مییابد که نتیجه آن هم کاهش تورم است. در چنین وضعیتی در میان مدت و با کاهش تورم، قطعاً نرخ سود انتظاری برای سپردهها هم کاهش مییابد و بانکها میتوانند سود کمتری به سپردهها پرداخت و در ازای آن سود کمتری هم از تسهیلات دریافت کنند.
رسالت:نقد مواضع رئیسجمهور
«نقد مواضع رئیسجمهور»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که د آن میخوانید؛مواضع آقای روحانی رئیسجمهور محترم در مراسم اختتامیه جشنواره مطبوعات واکنشهایی را در میان نخبگان و اهل رسانه در همان جلسه به همراه داشت.اگر با نگاه انصاف و عدالت بخواهیم به این مواضع نگاه کنیم باید از تاکید رئیسجمهور بر حفظ اصول و ارزشها و رعایت حریم مقدسات و مردم قدردانی کنیم و از تاکید ایشان به مبارزه با فساد و نقش مطبوعات در این باره هم سپاسگزار باشیم. اما نکاتی در این نشست از سوی رئیسجمهور مطرح شد که در شأن ایشان نبود و مراسم اختتامیه جشنواره را در حد یک میتینگ سیاسی فرو کاهید.
به چند جمله از بیانات ایشان در زیر توجه کنید؛
- فشار و شیوه پلیسی مسئله فرهنگی را حل نمیکند
- بگذارید همراهان دولت هم از آزادی و امنیت برخوردار باشند
- اگر دهانها بسته و قلمها شکسته شود، اعتماد عمومی از بین میرود چشم و گوشها به سمت امکانات ارتباطی بیگانگان میرود.
نمیدانم مخاطب رئیسجمهور در بیان این مواضع کیست؟
رئیسجمهور رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس شورای امنیت ملی است. کجا و چه وقت در زمان کدام دولت مسائل فرهنگی را با فشار و شیوه پلیسی خواستند حل کنند. این یک تهمت به نظام و مردم و انقلاب است.
تنها وقتی میشود این داوری را درست بدانیم که اهانت به خدا و مقدسات مردم، نشر اکاذیب و... را "مسئله فرهنگی" و تبلیغ و ترویج فرهنگ منحط غرب و دفاع از سلطه فرهنگی آمریکا در ایران را "فعالیت فرهنگی" قابل دفاع بدانیم. عناوین مجرمانه یاد شده در قوانین کشور حساب و کتاب دارد.رئیسجمهور محترم میگوید بگذارید همراهان دولت هم از آزادی و امنیت برخوردار باشند. چه کسانی نمیگذارند همراهان دولت از آزادی و امنیت برخوردار باشند. آیا کسی که در روزنامه بهار روز عید غدیر، فلسفه غدیر را زیر سئوال میبرد و روایت غدیر را تحریف میکند و کسی که در روزنامه آسمان به خداوند متعال اهانت میکند و حکم قصاص را غیر انسانی مینامد از همراهان دولت هستند؟ آیا آنها آزادند این اهانتها را بکنند و باید از امنیت برخوردار باشند؟
رئیسجمهور محترم میگوید؛ اگر دهانها بسته و قلمها شکسته شود و... چه کسی در کشور میخواهد دهانی را ببندد یا قلمی را بشکند. امروز به برکت مجوزهای بی شماری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داده است هیچ دهانی بسته و هیچ قلمی شکسته نیست. البته دشمنان نظام و مردم هم از هیچ اهانتی دریغ ندارند. سخن این است دفاع تلویحی و گاهی تصریحی دولت از این اهانتها چه معنی میدهد؟
طبیعی است این مواضع نه مصداقی در داخل دارد و نه میشود زیادروی آن تکیه کرد. اما سئوال این است که چرا گفته میشود و به درد چه کسانی میخورد. چرا باید اتاق تولید فکر دولت در بخش رسانه و ارتباطات چنین مواضعی را طراحی کند و به طرح آن توسط رئیسجمهور در مراسم یاد شده رضایت دهد.
خانم اشتون مسئول سیاست خارجی اروپا در دومین روز سفر خود با یکی از عناصر فتنه ملاقات کرد. این ملاقات به بهانه نقض حقوق بشر در ایران بوده است. چندی پیش هم هیئتی از پارلمان اروپا به تهران آمدند و با دو تن از مجرمان فتنه 88 ملاقات کردند و یک جایزه نفیس 200 میلیون تومانی به آنها دادند.
مواضع یاد شده فقط به درد خانم اشتون میخورد که با تکیه بر آن، ادعاهای واهی خود در مورد نقض حقوق بشر در ایران را تکرار کند. در این مورد چند نکته قابل اهمیت است.
اولا: در حالی که اجازه نقد چند و چون توافق ژنو رادر داخل نمیدهند. باید به افکار عمومی پاسخ دهند که آیا ملاقات مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با محکومین فتنه و حمایت از آنها هم جزء توافقات ژنو است؟
ثانیا: حمایت اجانب از کسانی که در کارنامه سیاسی آنها مبارزه مسلحانه با نظام وجود دارد چه معنی دارد؟ پس حقوق بشر بخوانید (حقوق مردم ایران) این وسط چه میشود؟ این فردی که خانم اشتون با او ملاقات کرده در سابقه سیاسی خود و شوهرش که اکنون در فرانسه پناهنده است، پرونده محاربه و مبارزه مسلحانه با نظام دارد.
آقای رئیسجمهور باید دقت کنند هر وقت قرار است در عرصه دیپلماسی خارجی فعالیتی صورت گیرد طراحان نطق رئیسجمهور مطالبی را به ایشان میگویند که با منافع و مصالح ملی خیلی سازگار نیست.
اگر یادشان باشد یک روز قبل از مذاکرات ژنو و توافقات، مسئله خزانه خالی را مطرح کردند که یک مطلب خلاف واقع بود و فقط مصرف خارجی داشت و به درد آن طرف میز مذاکره میخورد.
اکنون نیز این حرفها فقط به درد بهانهجوییهای خانم اشتون و اتحادیه اروپا برای متهم کردن ایران به نقض حقوق بشر میخورد.
ثالثا: خانم اشتون در بیانیهای رسمی در پایان سفر خود اعلام کرده است بخش عمدهای از مذاکرات وی و مقامات ایرانی روی مسئله حقوق بشر متمرکز بوده است. اگر موضوع نقض حقوق بشر در توافقات وجود دارد لطفا رئیسجمهور بفرمایند آیا ما هم در ادعاهای واقعی خود مبنی بر نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا مطالبی مطرح کردهایم؟! اکنون آمریکا در اروپا زندانهای سّری دارد که از سراسر جهان کسانی را به آنجا میبرند و جز خودشان هیچ دولت اروپایی از محل آن خبر ندارد هزاران انسان آزاده را از 5 قاره میگیرند و میبرند اروپا شکنجه میکنند و احدی هم اجازه بازدید از این زندانها و ملاقات با آنها را ندارد.
زندان گوانتانامو که رسواترین ویترین نقض حقوق بشر در جهان است مربوط به آمریکا و حامیان اروپایی آن است.
کشتار بیرحمانه مردم مظلوم افغانستان، پاکستان و عراق بزرگترین سند نقض حقوق بشر آمریکایی است.
حمایت از رژیم جعلی صهیونیستی و غصب سرزمین یک ملت مصداق روشنی از نقض حقوق بشر است.
همین دخالت در اوکراین و راهاندازی یک کودتای خونین برای سرنگونی یک دولت قانونی.... تازهترین قلم از اقلام فهرست نقض حقوق بشر است آمریکاییها و اروپاییها با این گذشته ننگین چگونه به خود اجازه میدهند از نقض حقوق بشر در ایران سخن بگویند. دولت ما چگونه به آنها اجازه داده در این باره ورود کنند. اگر خانم اشتون دلش برای نقض حقوق بشر در ایران سوخته چرا با خانواده 17 هزار نفر شهدای ترور و خانواده شهدای هستهای ملاقات نمیکند. اینها سئوالاتی است که متاسفانه پاسخی برای آن نیست.
سیاست روز:دم خروس یا حسن نیت اشتون!
«دم خروس یا حسن نیت اشتون!»عنوان یادداشت سردبیر روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛حسن نیت ۲۸ کشور اروپایی با سفر کاترین اشتون به تهران بر همگان نمایان شد و دم خروس از لباس اشتون برون زد.
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که به دعوت محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه به تهران آمده بود، آیین میهمان را نگه داشت و اقداماتی انجام داد و سخنانی را مطرح کرد تا ماهیت واقعی این سفر روشن شود.
گرچه در چارچوب رسمی و برنامهریزی شده سفر اشتون به ایران دیدار و گفتوگو با مقامات جمهوری اسلامی ایران گنجانده شده بود و البته سفری تفریحی به اصفهان هم در نظر گرفته شد، اما همچون سفر چند ماه پیش هیات پارلمانی اروپا به تهران، خارج از برنامههای رسمی، اشتون به دیدار بانوانی رفت که در میان آنها چهرههایی دیده میشد که علیه نظام اسلامی اقدام کرده و در ایجاد فتنه و آشوب نقش داشتند.
دستگاه دیپلماسی شاید معتقد باشد این سفر یک موفقیت دیپلماتیک برای جمهوری اسلامی ایران محسوب شود. اما این موفقیت به چه بهایی؟
به صرف یک سفر مقام اروپایی به ایران نمیتوان آن را موفقیت پنداشت، باید منتظر ماند و دید که نتایج این سفر در آینده چگونه ظهور و بروز خواهد کرد.
آیا یک روز سازنده برای اشتون در سفر به ایران، به اندازه دیدار با برخی فعالان زن حقوق بشر که در میان آنها یک محکوم حضور داشته است، سازنده بوده است؟
حسن نیت خانم اشتون آنجا آشکارتر میشود که مایکل مان سخنگوی وی در گفتوگو با رادیو فردا که صدای سازمان سیا علیه ایران است میگوید؛ «میزان همکاری ایران و اتحادیه اروپا به پیشرفت مذاکرات هستهای ایران بستگی دارد، اتحادیه اروپا نگرانیهایی درباره وضعیت حقوق بشر در ایران دارد.»
آن تعدادی که در دیدار اشتون حضور داشتند، آیا واقعا فعالان حقوق زنان و نمایندگان جامعه مدنی بودند؟ سخنگوی اشتون گفته است، اشتون در این دیدار تحت تاثیر برخی داستانهایی که از آنها شنیده قرار گرفت.»
میان آنها چه داستانهای دروغی گفته شده است که اشتون تحت تاثیر قرار گرفته است؟!
طبق توافقی که میان ایران و ۱+۵ انجام شده، دو طرف تنها بر سر موضوع هستهای گفتوگو خواهند کرد و لاغیر. اما هنوز توافق هستهای نهایی نشده است، غرب پا را فراتر نهاده و در خانه ما سخن از نگرانی از وضعیت حقوق بشر در ایران میزند.
این رفتار به مانند میهمانی است که به خانهتان آمده چند روز خورده و خوابیده است و به همه جای خانه هم سرک کشیده و دخالتهای نابجا کرده است. اینگونه میهمان، میزبانی کردن دارد؟!
چهرهای که از کشورهای غربی برای ما شناخته شده است، ماهیتی مداخلهگر، زیادهخواه، تحقیرکننده و متکبر است.
خانم اشتون باید متوجه باشد که اگر قرار است، مناسبات ایران و اتحادیه اروپا ارتقاء یابد مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران هیچ ارتباطی به شخص او و اتحادیه اروپا ندارد. اگر قرار بر شرطگذاری باشد، ما نیز به عنوان مدعی واقعی و حقیقی حامی حقوق بشر توقعات و شروطی داریم که شما به عنوان ناقضان حقوق بشر باید رعایت کنید و به آن پاسخ دهید.
اشتون به این پرسشها پاسخ دهد که؛
۱ـ حمایت اروپا از رژیم جنایتکار و اشغالگر صهیونیستی برای چیست؟
۲ـ اتحادیه اروپا چرا از منافقین که دستشان به خون هزاران ایرانی بیگناه آغشته است، حمایت میکند؟
۳ـ اتحادیه اروپا چرا نسبت به ترور دانشمندان هستهای ایران واکنش درخور توجهی از خود نشان نداد؟
۴ـ هماکنون چند سرباز بیگناه کشورمان از سوی گروههای تروریستی ربوده شدهاند که حامی آن کشورهای غربی است، چرا خانم اشتون نسبت به این افراد ابراز نگرانی نمیکند؟
۵ـ تروریستهای تکفیری و سلفی که از سوی کشورهای اروپایی حمایت میشوند، جنایاتی را در سوریه مرتکب شدهاند که روی چنگیز و هیتلر را سفید کردهاند، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دلش به حال مردم سوریه نمیسوزد؟
۶ـ کشورهای اروپایی به ویژه آن ۲۸ کشور، به طور کامل و دقیق حقوق بشر را در میان شهروندان خود رعایت میکنند؟
۷-چرا حزب الله لبنان که در مقابل تجاوز و جنایات رچیم صهیونیستی ایستادگی میکند در لیست گروههای تروریستی قرار میگیرد؟
و...
نوشته را با این سخن رهبر معظم انقلاب برای یادآوری خود و برخی مسئولان دستگاه دیپلماسی و دیگر مسئولان کشور به پایان میبرم که فرمودند؛ «کاری که وزارت خارجه و مسئولان دولتی در خصوص مذاکرات هستهای آغاز کردهاند ادامه پیدا خواهد کرد و ایران نقض کننده کاری که شروع کرده است، نخواهد بود، اما همه بدانند که دشمنی آمریکا با اصل انقلاب اسلامی و اسلام است و این دشمنی با مذاکرات پایان نخواهد یافت. تنها راه علاج این دشمنی تکیه بر اقتدار ملی و توان داخلی و مستحکمتر کردن ساخت درونی کشور است.»
تهران امروز:نبرد شترها در خلیجفارس
«نبرد شترها در خلیجفارس»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن هانیزاده است که در آن میخوانید؛تشدید تنش میان عربستان و قطر این احتمال را افزایش میدهد که دو کشور به سمت یک نبرد حقیقی وتقابل نظامی حرکت کنند.این تقابل به بلوکبندی جدیدی در حوزه شورای همکاری خلیجفارس منجر شده زیرا عربستان، بحرین وامارات متحده در یک سمت و کویت،قطر و پادشاهی عمان در سمتی دیگر قرار گرفتهاند. اساسا شورای همکاری خلیجفارس که در 25 ماه می1981 با شرکت عربستان، کویت،امارات، بحرین،قطروپادشاهی عمان شکل گرفت دو هدف عمده را مورد توجه قرار داد. نخستین هدف مقابله جمعی با تاثیرات انسانی انقلاب اسلامی و جلوگیری از نفوذ ارزشهای انقلاب اسلامی بر ملتهای حوزه خلیجفارس وهدف دوم هماهنگی سیاستهای 6 کشور عرب خلیجفارس برای کمک مالی ولجستیکی به رژیم سابق بعث عراق بود.
برخی از این کشورها در طول 8 سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جمعا حدود 180 میلیارد دلار کمک مالی ونظامی در اختیار رژیم صدام قرار دادند که همین کمکها به طولانی شدن جنگ منجر شد.متاسفانه دولتهای پس از جنگ در ایران به جای تنبیه این کشورها وباز تعریف سیاستهای خارجی خود برای آسیب رساندن به کشورهای کمککننده به رژیم بعث عراق،تلاش کردند تا با این کشورها رابطه بر قرار کنند.این 6 کشور بهرغم وجود اختلافات سیاسی،فرهنگی واجتماعی انصافا در مقابله با جمهوری اسلامی وکمک به رژیم بعث عراق بهصورتی هماهنگ و حسابشده عمل کردند.
با بروز رخدادهای اخیر در منطقه از جمله در سوریه،مصر وعراق 6 کشور دچار گسست سیاسی شدند وعربستان وقطر که هر یک داعیه رهبری شورای همکاری خلیجفارس را دارند دچار اختلاف جدی شدند. عربستان وقطر که در طول 3 سال درگیریهای داخلی سوریه بنا به خواست آمریکا وغرب بهطور تاکتیکی در کنار یکدیگر علیه نظام سوریه وارد عمل شدند در طول این مدت 36 میلیارد دلار کمک مالی و نظامی در اختیار تروریستهای سوریه قرار دادند. اما اوضاع مصر و تغییراتی که در عرصههای سیاسی این کشور بهوجود آمد اتحاد تاکتیکی عربستان وقطر را دچار گسست کرد.قطر که از اخوانالمسلمین مصر بهشدت پشتیبانی میکند با عربستان که بهطور سنتی وعقیدتی با جنبش اخوانالمسلمین اختلاف دارد،در موضوع سرنگونی اخوانالمسلمین مصراز قدرت، رودرروی عربستان قرار گرفت.
عربستان برای سرنگونی اخوانالمسلمین وتثبیت حاکمیت نظامیان مصر مبلغ 14میلیارد دلار کمک مالی در اختیار مصر قرار داد که این امر خشم قطر را بر انگیخت. دو کشور با افزایش تنشها درصدد یارگیری جدیدی بر آمدند و عربستان به سمت بحرین و امارات متمایل شد وتوانست یک جبهه جدیدی را علیه قطر سازماندهی کند.قطر نیز تلاش کرد تا در سیاستهای خود در سوریه و منطقه بازنگری کند زیرا دیدار اخیر خالد العطیه وزیر خارجه قطر از تهران وگفتوگوی وی با وزیران خارجه جمهوری اسلامی وعراق در این چارچوب قابل تجزیه وتحلیل است.
هر دو کشور عضو شورای همکاری خلیجفارس یعنی قطر وعربستان «توپخانههای رسانهای» خود را به کار انداختند و دو شبکه الجزیره قطر و العربیه عربستان جریانسازیهایی را علیه حاکمان یکدیگر آغاز کردند.اکنون عربستان، بحرین وامارات متحده سفرای خود را ازدوحه فرا خواندند و عربستان تهدید کرده که مرزهای هوایی و زمینی خود را روی قطر خواهد بست که این موضوع به افزایش تنش میان قطر وعربستان منجر خواهد شد.آیا تقابل میان قطر وعربستان به یک نقطه بدون بازگشتی رسیده و این احتمال وجود دارد که دو کشور به سمت درگیری جدی نظامی حرکت خواهند کرد؟ دو نظریه کاملا متفاوت وجود دارد که بر رسی تحلیلی این دو نظریه این واقعیت را نشان میدهد که به تعبیر رسانههای غربی نبرد شترها عملا آغاز شده است.
نظریه اول میگوید که آمریکا و غرب که در شکلدهی شورای همکاری خلیجفارس نقش دارند اکنون در صدد فروپاشی این شورا و ایجاد تنش سیاسی میان این 6کشور برآمدهاند.دلیل این امر این است که آمریکا و غرب هرگز نمیتوانند تحمل کنند که درآمد سرانه قطر که به 100هزار دلار رسیده همچنان بالاتر از در آمد سرانه کشورهای غربی و آمریکا باقی بماند.بنابراین غربیها نخواهند گذاشت که به اصطلاح آب خوش از گلوی قطریها رد شود وباید هزینههایی را براین کشورتحمیل کنند.در عین حال عربستان نیز بیش از حجم سیاسی خود وفراتر از خط قرمزهای تعریف شده آمریکا در رخدادهای منطقه ایفای نقش کرده وباید هزینههایی نیز پرداخت کند. لذا بر اساس این استدلال ممکن است تقابل میان عربستان وقطر جدی شود زیرا اکنون جنگ رسانهای عملا میان دو کشور آغاز شده است.
نظریه دیگر قائل بر این است که این 6 کشور به دلیل آسیبپذیری بالا تلاش خواهند کرد که اختلافات خود را دردرون ساختار شورای همکاری خلیجفارس حل کنند و تلاش اخیر شیخ صباح الجابر الصباح امیر کویت برای میانجیگری میان قطر و عربستان در این چارچوب قرار دارد.اما اگر دو کشور قطر وعربستان به یک تقابل جدی برسند از چه ابزارهایی استفاده خواهند کرد؟ قطعا قطر تلاش خواهد کرد مشکلات خود را با سوریه،لبنان،عراق، جمهوری اسلامی وحتی حوثیهای یمن حل کند و به سمت یارگیری جدید در منطقه بر بیاید.عربستان نیز با کمک بحرین وامارات تلاش خواهد کرد تا یک سلسله تنبیهات سیاسی واقتصادی از جمله منع ورود اتباع خود به دوحه و منع ورود اتباع قطری به سایر کشورهای حوزه خلیجفارس و بستن مرزهای هوایی خود روی هواپیماهای قطری،اعمال کند.
جوان:سفر حقوق بشری اشتون در راستای تقسیم کار با امریکا
«سفر حقوق بشری اشتون در راستای تقسیم کار با امریکا»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛ذهنیت عامه ایرانیان نسبت به خانم اشتون با پرونده هستهای عجین شده است. هر موقع وی را در تلویزیون یا در حال خوشوبش و مذاکره با مسئولین ایرانی میبینند بلافاصله پرونده هستهای و مذاکرات هستهای به ذهنشان میرسد. اما حقیقت این است که خانم اشتون بعد از توافق اولیه ژنو به مسئولین وزارت خانه گفته بود شما مذاکرات محرمانه و دو جانبه با امریکا را ادامه دهید تا نتایج بهتری بگیرید. در سفر اخیر که مسئولین دولتی هیچ هدفی را برای آن به افکار عمومی اعلام نکردند، مسئله حقوق بشر در دستور کار خانم اشتون قرار گرفت. ماجرا چیست؟
در خصوص گام میانی توافقنامه ژنو آمده است که پس از اقدامات اعتمادساز گام اول، در گام دوم قطعنامههای شورای امنیت مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجا که محتوای قطعنامهها، حوزههای موشکی، حقوق بشر و تروریسم را نیز در بر میگیرد، غرب با یک تقسیم کار مشخص به این حوزه ورود کرده است. طبق اعلام رسمی رئیس دولت خزانه هم خالی است لاجرم طرف مقابل نیز فرصت را برای فشار بیشتر غنیمت شمرده است. هدف سفر اشتون نشان داد که اروپا و امریکا در حوزه موشکی و حقوق بشر تقسیم کار نمودهاند، بدین صورت که بحث حقوق بشر به اتحادیه اروپا سپرده شده است و حوزه موشکی را امریکا بر عهده دارد. از کجا میتوان این مسئله را درک کرد؟ در نشست اخیر وین، خانم شرمن بحث موشکی را بسیار پررنگ کرد، به صورتی که مسئولین کشور بارها ورود به مذاکرات موشکی را تکذیب کردند. ورود به حوزه موشکی ایران در مذاکرات هستهای بارها توسط امریکاییها طرح شده است، چرا که میدانند با خاموش کردن فعالیتهای هستهای ایران، باز امنیت صهیونیستها تضمین شده نیست، چون موشکهای ایران قابلیت ورود به سرزمینهای اشغالی را دارند و امنیت اسرائیل دغدغه اصلی امریکا است. از سوی دیگر خانم اشتون و دیگر مقامات اروپایی تاکنون در حوزه موشکی وارد نشدهاند. تیم پارلمانی اتحادیه اروپا که چندی پیش به ایران آمد صرفاً به خاطر مسئله حقوق بشر آمده بود و دیدار آنان با پناهی و ستوده نیز در همین راستا بود.
یکی از اعضای تیم که از مجلس هلند بود، 72 ساعت قبل از ورود به ایران، با صراحت به تلویزیون بیبیسی میگوید «اگر ایرانیها اجازه ملاقات با ستوده را ندهند هرگز به این سفر نخواهیم رفت.» بنابراین با اقتدار اجازه را اخذ کردند و آنچه میخواستند انجام دادند. در درون خانه خودمان به اپوزیسیون جایزه دادند و مسئولان کشور منفعل و ساکت از کنار آن گذشتند. سفر خانم اشتون نیز خاص حقوق بشر بود. البته ملاقات با مسئولان کشور را نیز به عنوان زنگ تفریح در دستور کار داشته و بازدید از اصفهان را نیز در راستای تعامل عاطفی در برنامه گنجاندند. سفر اشتون در هشتم مارس پیام مهمی برای مسئولان کشور داشت اما مسئولین مربوط سر خود را زیر برف کردند تا موضوع را نفهمیده جلوه دهند.
مایکل مان، سخنگوی اشتون درباره سفر وی به ایران میگوید: «نگرانیهای مستندی در زمینه حقوق بشر در ایران وجود دارد. ترجیح میدهیم جزئیات مذاکرات حقوق بشری با مقامات ایران را فاش نکنیم.» همانگونه که ظریف میگوید اگر استیضاح هم شود محتوای مذاکرات هستهای را فاش نمی کنم، اشتون نیز مقید به حفظ قولهایی است که در این سفر گرفته است. چراکه دیدن آنچه در ایران میگذرد بسان راز نیست که نباید فاش شود. آنچه نباید فاش شود قول و قرار و فرامینی است که صادر شده یا قول مساعدی است که ما دادیم.
اشتون با صراحت درباره سفرش میگوید «تمرکز ویژهای روی حقوق بشر داشتیم.» دیدار با نرگس محمدی و مادر ستار بهشتی بخشی از این سفر بود. بنابراین رسانهها و دولت راستگویان باید با صراحت و صداقت به مردم بگوید این سفر ارتباطی با توافقنامه هستهای نداشت. احمدینژاد با توپ و تشر غربیها را به لجاجت میانداخت که قطعنامه صادر نمایند، اما دولت روحانی نیاز به تنش نمیبیند اما به خاطر اینکه به غربیها ثابت نماید ما آدمهای خوبی هستیم، اهل تمدن و فرهنگ و حقوق بشر هستیم، به جای اجرای قطعنامه، زمینه توافق و رضایت غرب را به صورت داوطلبانه فراهم میکند، به صورتی که خروجی امروزش جز خدشه به استقلال سیاسی و تحقیر ملی نیست. متأسفانه دولت ما پذیرفته است که خطکش و شاقول برای حقوق بشر همان است که غرب میگوید و تلاش مینماید با همان شاخصها رضایت غرب را فراهم و خود را تبرئه نماید. نکته جالب دو سفر اخیر اروپاییها به ایران این است که هر دو سفر حقوق بشری بوده است اما هیچ کس مسئولیت اهداف سفر و دید و بازدیدها را نمیپذیرد. لذا معلوم نیست اگر کار انجام شده بی عیب و نقص است، چرا شهامت دفاع از آن دیده نمیشود؟
چه کسی در ایران بازدید شوندهها را برای ملاقات کاندیدا میکند؟ خانم اشتون چگونه به این نتیجه میرسد که با فلان شخص ملاقات کند؟ اینها سؤالاتی است که دولت راستگویان به مردم نمیگوید. بنابراین توقع از دولتمردان این است که با صراحت اعلام کنند که در طول مذاکرات هستهای به مذاکرات حقوق بشری هم وارد شدهایم، منتها در جلسات مربوط به مذاکرات هستهای به این موضوع نمیپردازیم تا افکار عمومی این دو را یککاسه نبیند.
از آقای روحانی توقع است که هیئتی را از مجلس و قوه قضائیه و وزارت خارجه جهت بازدید از وضعیت حقوق بشر به ایرلند و منطقه باسک اسپانیا بفرستند تا آن موقع ضریب حساسیت غربیها به دخالت در امور داخلیشان را درک نمایند. شاید آن موقع از خوشبینی و مصلحت اندیشیهای کودکانه به در آییم و عزت را فدای شکم نکنیم. اعلام سخنگوی وزارت خارجه مبنی بر «هماهنگ نشده بود» را باید اوج انفعال یا خدایی ناکرده دروغگویی به حساب آورد. گیریم هماهنگ نشده بود، واقعاً سیستمهای اطلاعاتی نظام از چنین دیداری خبر نداشتند؟ و اطلاع آن به مسئولین داده نشده بود.
این همه تظاهر مسئولین اطلاعاتی بر «اشراف» با این بیاطلاعی قابل جمع شدن است؟ حقیقت این است که اشتون ریز سفر خود به تهران را با مسئولین دولتی بسته بود. تردید در این فرض را باید به حساب کمهوشی مفرط گذاشت.
وطن امروز:بازهم دیگ پلوی سفارت!
«بازهم دیگ پلوی سفارت!»عنوانه سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش «پول ملی» را افزایش دهد نه اینکه چوب حراج بزند بر سر «استقلال ملی»! ما تا به حال گمان میکردیم «اعتدال» کاریکاتور «عدالت» است، نگو با استقلال ملت هم سر جنگ دارد. بهراستی اینجا چه خبر است؟! کاترین اشتون انگلیسی در ایران چکار میکند؟! دولت دارد کجا میرود؟! این روزها سالگرد «عملیات بدر» است و سررسید، سرشار از عطر «بچههای خیبر». ما آن همه شهید دادیم که استقلال ملی حفظ شود یا به حراج گذاشته شود؟! ما شاه را از کشور بیرون کردیم تا اجنبی در امور داخلی ما دخالت نکند. اما از قرار معلوم دل بعضیها برای دیگ پلوی سفارت تنگ شده! ما تا الان فکر میکردیم بعضیها خود را قیم دستگاه قضا میدانند، نگو بدتر، ادعای دروغین حقوق بشر اجنبی را قیم قوه قضائیه میدانند و با کمال وقاحت برای این ادعای دروغین سفره پهن میکنند! ما اما اجازه نمیدهیم باز هم سر شیخ فضلالله بالای دار رود. ما اجازه نمیدهیم استقلال ملی را تیرباران کنند.
آقای ظریف و خانم اشتون مینشینند تقویمگردی میکنند و برای دیدار، «مناسبت» تعیین میکنند، لیکن برای ما «روز زن» فقط و فقط سالروز میلاد صدیقه کبری(س) است. انقلاب اسلامی «وابستگی» را از در بیرون کرد، عدهای میخواهند آن را از پنجره بازگردانند. خجالت از روی شهدای وطن نمیکشند؟! دیدار اشتون با فتنهگران، چه ربطی به مذاکرات هستهای داشت؟! و دولت با چه حقی و به کدام مجوز اجازه میدهد این زنیکه انگلیسی در ایران حرف مفت بزند؟! نکند بعضیها انگلیس بدسابقه را صاحب حق درباره حقوقبشر میدانند؟! و او را برای دخالت در امور داخلی ما محق میدانند؟! اگر اینگونه است ما افتخار میکنیم که از ما شکایت میکنند! و افتخار میکنیم که با اینان، زاویه داریم!
از عمر این دولت، 6 ماه بیشتر نمیگذرد اما معالاسف در تضعیف استقلال ملی پروندهای بس قطور دارد. تضعیف استقلال ملی یعنی خدشه بر امنیت، غرور، اقتدار و شرف ملی. اینجاست که دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند! گیر از «قدم دولت» است، نه «قلم ملت». ما تا به امروز در «وطن امروز» مینوشتیم که توافق ژنو، قابل قیاس با قرارداد ننگین ترکمنچای نیست اما خوب است بعضیها ما را از رواداریمان پشیمان نکنند. اینک برای همگان باید معلوم شده باشد که در آن «لوگوی سیاه هولوکاست هستهای» حق با ما بوده است. ما آن روز البته فقط ناظر بر متن ظریف توافق بسیار بد ژنو بود که لوگوی خود را سیاه کردیم، اینک معطوف بر تضعیف ضمخت استقلال ملی، گمان بر این است که باید نهیب تندتر بزنیم، بلکه از این پس، درباره جزایر سهگانه، کار به چانهزنی با شیخنشین زپرتی امارات نکشد! تعارف را کنار بگذاریم. لیاقت چنین دولتی، حمایت همان روزنامهای است که لوگوی خود را با شال و کلاه اجنبی ست میکند. چوب حراج زدن بر استقلال ملی، شاخ و دم ندارد؛ دقیقا به رفتار و گفتار همین چند وقت اخیر دولت اعتدال میگویند. عاقبت، اتفاقهایی دارد میافتد که با شعائر انقلاب اسلامی همخوانی ندارد و اخباری داریم میبینیم و میشنویم که اساسا با آن بیگانهایم. روحانیت همواره پاسدار و حافظ استقلال ملی بوده. فرض است بر بعضیها که اتکا بر این دژ پولادین داشته باشند.
امان از روزگار! من که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. دیروز آقای روحانی در جلسهای گفت: «شبهای عملیات و لحظه خداحافظی را از یاد نمیبرم.» جمله جالبی بود! اساسا حتی آنهایی که سرهنگ هم نیستند، به «بچههای جنگ» پز میدهند اما آیا انتظار همان بچههای جنگ از دولتمردان محترم این بود؟! اینکه اجنبی بیاید و عوض «مذاکره هستهای» از «حقوق بشر» سخن بگوید، با فتنهگران دیدار کند، در امور داخلی ما دخالت کند، دست آخر هم ببریمش «تور اصفهانگردی»؟!
راستی که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. کجایی سردار شهید حاج حسین خرازی؟! از همان گلزار شهدای اصفهان شاهد باش که بعضیها بیشتر با اشتون حال میکنند تا وصیتنامه تو...
آری! جنگ تو شهید، مایه افتخار همه است، درست عکس توافق بعضیها.
حمایت:رسوایی اتحادیه عرب
«رسوایی اتحادیه عرب»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛وزرای امور خارجه اتحادیه عرب در جدیدترین نشست خود به بررسی تحولات منطقه پرداختند؛ از جمله محورهای اصلی مواضع آنان را حمایت از تشکیلات خودگردان در روند سازش نیز تکرار ادعای زمینه سازی برای واگذاری کرسی سوریه به معارضان تشکیل میداد. هر چند که حاضران در نشست تلاش کردند تا خود را حامی فلسطین معرفی کنند اما ابعاد رفتاری اتحادیه عرب بیانگر حقیقتی دیگر است. نخست آنکه نشست مذکور اشارهای به محاصره غزه و لزوم پایان آن نداشته است. 5/1 میلیون فلسطینی در سالهای اخیر از سوی مصر و رژیم صهیونیستی تحت محاصره قرار گرفتهاند اما همچنان اتحادیه عرب از پرداختن به این موضوع خودداری میکند.
آنها در حالی از روند سازش حمایت میکنند که عملا اقدامی برای حمایت از مردم فلسطین صورت نمیدهند و اقدامات آنها نه تنها کمکی به مردم فلسطین نیست بلکه خیانت به آرمان فلسطین است زیرا روند سازش نشان داده است که صرفا یک هدف را دنبال میکند و آن تامین اهداف و مطالبات صهیونیستهاست.
دوم آنکه نشست اتحادیه عرب به مرکزی برای تکرار خصومتورزی این اتحادیه با سوریه مبدل شد. جهانیان اذعان دارند که سوریه محور اصلی حمایت از فلسطین است و بحران سه سال اخیر این کشور نیز تاوان این حمایتهاست.سوریه مولفهای است که همواره حتی در اوضاع دشوار کنونی در کنار فلسطین بوده و در این راه نیز از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است.
رویکرد اتحادیه عرب به خصومت با سوریه در اصل خصومت با فلسطین و حمایت از صهیونیستهاست زیرا تضعیف سوریه صرفا یک برنده خواهد داشت و آن صهیونیستها هستند که برای نابودسازی حامیان فلسطین به هر جنایتی تن میدهند. سوم آنکه اتحادیه عرب در نشست خود خواستار توجه سازمان ملل یا شورای امنیت به موضوع فلسطین شده است. کارنامه این سازمانها نشان میدهد که در طول چند دهه گذشته هیچ اقدامی در حمایت از فلسطین نکردهاند و فقط در جهت خواستههای آمریکا و به نفع صهیونیستها گام برداشتهاند.
با این شرایط واگذاری پرونده فلسطین به سازمان ملل فقط یک فریب و نشاندهنده فقدان مسئولیتپذیری اتحادیه عرب در قبال موضوع فلسطین است. با توجه به آنچه ذکر شد میتوان گفت که نشست اتحادیه عرب بر خلاف ادعاهای حاضران در آن نه تنها در جهت منافع ملت فلسطین نبوده بلکه در نهایت خیانتهای جدید سران عرب به فلسطین را آشکار ساخت. نشستی که مهمترین دستاورد آن برای فلسطین تایید دوباره این اصل است که دلبستن به اتحادیه عرب نمیتواند کمکی به ملت فلسطین کند و فلسطینیها صرفا یک گزینه در پیش روی دارند و آن تکیه بر وحدت ملی و مقاومت است؛ مقاومتی که تاکنون دستاوردهای بسیاری برای فلسطین به همراه داشته که نمود آن را در جنگ 22 روزه و 8 روزه غزه میتوان مشاهده کرد.
آفرینش:مردم متضرر گرانیهای قانونی و غیرقانونی
«مردم متضرر گرانیهای قانونی و غیرقانونی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛هیاهو و جنب وجوش آخر سال و هجوم مردم به بازار برای تهیه کالا، سرپوشی بر گران شدن انواع و اقسام خدمات از سوی دولت گردیده است. روندی که با آغاز سال جدید تاثیر آن برزندگی مردم قابل مشاهده میشود و موجی از گرانیهای فزاینده را به همراه خواهد داشت.
درحال حاضر به یمن حقوق و پاداش آخر سال، نقدینگی مردم بالاست و متوجه این گرانیها نخواهند شد.
بدون هیچ ممانعت و دلیل پیش از آغاز سال نو قیمت حاملهای انرژی افزایش یافته و مسولان دلیل این افزایش قیمت را بیان نکردند و یا صرفا با اظهاراتی تبلیغاتی همچون "مصرف بی رویه مشترکان"، اقدام خود را توجیه نمودهاند. افزایش 20 تا 25 درصدی قیمت حاملهای انرژی نیازمند توجیه و بیان دلایل مورد وثوق میباشد تا مردم بداند برچه اساسی باید فشار این گرانیها را تحمل کنند.
درسالهای پیش دولت برای جبران کسری هزینههای خود ویا تامین بودجه یارانههای نقدی به عنوان اصلی ترین دغدغه خویش با اقداماتی غیر قانونی و غیر اصولی همچون برداشت از بانک مرکزی، فروش ارز به نرخ آزاد، برداشت از حساب بانکها، برداشت ازذخیرههای ارزی، استفاده غیراصولی از درآمدهای نفتی، فشار به تولیدکنندگان و... اقدام می کرد، تا با رضایت مقطعی مردم سرپوشی براقدامات غیرکارشناسی خود بگذارد. نتیجه آن شد که تورم و نقدینگی افسار گسیخت، واردات بی رویه ریشه تولید را خشکاند و به دنبال آن گرانی و بیکاری را بر زندگی تمام اقشار جامعه تحمیل کرد.
اما اکنون دولت تدبیر، با تعهد به رعایت قانون و حرکت در چارچوب اصول اقتصاد قصد به کارگیری روشهای غلط در دوره گذشته را ندارد، اما با همان چالشهای دولت قبل روبه روست و به عبارتی وارث خزانهای خالی گشته است.
لذا برای جبران کسریهای موجود اقدام به افزایش قیمت در بحث انرژی و مالیات نموده است، که دامن به رانت خواری و فساد مالی آلوده نکند. اما بازهم بارمشکلات وفشارهای اقتصادی بردوش مردم گذاشته شده، با این تفاوت که گرانیها خود را در چارچوبی به اصطلاح قانونی نمایان ساخته اند.
ملت درک و فهم دارند و متوجه این قبیل اقدامات هستند و آوردن بهانه های واهی و متهم کردن مردم به مصرف بی رویه و مقایسه با مصرف کل اروپا امری پذیرفته نیست! درصورت صحت این ادعا باید گفت که انرژی مصرفی مردم دراروپا گاز نیست و حتی برخی کارخانجات تولیدی نیز از نیروی مولد برق استفاده می کنند، و گاز صرفا به نیروگاهها و بخش صنعتی تحویل داده میشود!
اما درکشور ما به عنوان بزرگترین دارنده انرژی نفت وگاز درجهان، هرساله درفصل سرما شاهد افت فشار وقطع گاز هستیم و سالانه(البته اکنون هرچند ماه یک بار) قیمت آن برای مصرف کننده داخلی افزایش مییابد!. آیا شرایط برای ما واروپا یکسان است که چنین قیاسی انجام میدهیم؟
ازسوی دیگر مطرح کردن این ادعا که تمام هزینههای جاری در اروپا از طریق دریافت مالیات تامین میشود، بهانه مناسبی برای افزایش یکباره مالیات ارزش افزوده از 3 درصد به 8 درصد نمیباشد. چون درآمدها دراروپا از مردم گرفته تا دولت کاملا شفاف و مستند است، نه اینکه در کشورما تنها یک فرد به اندازه بودجه یک سال مملکت سرمایهای را به دست میآورد که منبع و منشأ آن معلوم نیست و شاهد انواع پروندههای فساد مالی هستیم که رقم آنها برای مردم قابل تصور نیست!. درایران چه میزان درآمدها و سرمایههای پنهان وجود دارد که مشمول فرار مالیاتی میشوند؟ آیا حساب و کتابی دراین زمینه هست؟
اما دیواری کوتاه تر از مردم نمیتوان یافت، امروز آب و برق و گازشان را گران کردیم، مالیاتشان را افزایش دادیم، فردا هم قرار است بنزین را گران کنیم و درآخر هم بگوییم مصرف ما چند برابر چین و 4برابر اروپا و...است.
ما و مردم ازحجم مشکلات ومعضلات اقتصای کشور مطلعیم، اما باید قبول کرد گران کردن کالاها وخدمات تنها راه جبران کسریهای مالی نیست و تغییر الگوی مصرف و تامین هزینههای تولید انرژی نیز باید مورد کارشناسی و تدبیر اصولی قرار گیرد.
آرمان:چالشهای ماموریت سوم اشتون
«چالشهای ماموریت سوم اشتون» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم حشمتا.. فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛در دستور کار سفر اشتون به ایران دو ماموریت نوشته و یک ماموریت نانوشته در دستور کار قرار دارد که تجربه زمان ریاست جمهوری خاتمی نشان داده که ماموریت سوم، دو ماموریت اول را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد.
ماموریت اشتون به ایران ماموریتی دشواری بود اما اشتباه استراتژیک را ایران نباید تکرار کند که شرایط برای عملی شدن ماموریت سوم را در اختیار هیاتهای خارجی و بهخصوص کشورهای اروپایی قرار دهد. ماموریت اول اشتون درمورد مذاکرات با گروه 1+5 است به این دلیل که ایران و 1+5 وارد مذاکرات نهایی میشوند و اشتون قصد دارد که از نظر مقامات عالیرتبه ایران در این مورد آگاه شود و تلاش کند که شاخصهایی برای شکلگیری توافق نهایی صورت بگیرد. ماموریت دوم وی در راستای سیاستهای اتحادیه اروپاست. با توجه به اینکه اشتون مورد اقبال جدی از ناحیه فعالان اقتصادی، تجاری و برخی سیاستمداران اروپایی به ویژه سیاستمداران جنوبی اروپا قرار گرفته است و حالا که زمینهای برای ترمیم رابطه با ایران و بهبود روابط به ویژه درزمینه روابط اقتصادی و تجاری شکل گرفته وی قصد دارد که یکدستی اتحادیه اروپا در قبال ایران حفظ شود و اگر رابطهای قرار است شکل بگیرد با اجازه مسئولان سیاست خارجه اروپا و به نمایندگی از 28کشور باشد.
اما ماموریت سومی هم وجود دارد که باید نسبت به آن حساس بود. زیرا در زمان ریاست جمهوری خاتمی در دهه 1990 بعضی اشتباهات متقابل در ایران و اروپا باعث شد که ماموریت سوم یا ماموریت نانوشته سیاستمداران اروپایی عملا فرصتهای موجود برای رابطه ایران و اروپا را از بین ببرد و به جای اینکه از فرصتهای جدیدی که شکل گرفته استفاده ببرند یکسری مسائل مربوط به اوضاع داخلی ایران از جانب اروپاییها مطرح شد که در شأن ملت ایران نبود و خلاف قانون اساسی و قوانین داخلی ایران بود. برای این کار ایران باید سازوکارهای درونی پرداختن به مسائلی مانند حقوق بشر داشته و اجازه دخالت خارجی در این زمینه ندهند.
متاسفانه این نگاه باعث شده که سفر اشتون به ایران که سفری در قالب دو ماموریت اولش تعریف میشده تحت تاثیر ماموریت نوشته نشده، قرار بگیرد. دو هدف اولی که سفر به آن دلایل صورت گرفته منجربه تقویت شاخصهای دیپلماتیک ایران میشد ولی با وجود ماموریت نانوشته، دخالتهایی که صورت میگیرد دو ماموریت اول را تحتالشعاع خود قرار میدهد. مسائل حقوق بشری به شدت مهم است اما باید سازو کارهای داخلی برای آن درنظر گرفته شود تا دستاویزی برای دیگران ایجاد نکند.
شرق:ویژگیهای ظریف
«ویژگیهای ظریف»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم تقی آزادارمکی است که در آن میخوانید؛در سالی که گذشت ایران با مسایل و مشکلات و حوادث و حضور و غیبت بسیاری از افراد و گروههای اجتماعی روبهرو بود. بعضی از اصلیترین مسایل و مشکلات که میتوانست به حوادثی مهم تبدیل شود با تدبیر دولت یازدهم بسامان شد و جامعه به آرامشی جدید دست یافت. اما مهمترین اتفاق، شفافشدن مذاکرات هستهای است. شفافیت این فضا در وحدت نظر مسوولان سطوح کلان ریشه داشت؛ اما نمیتوان از نقش و مدیریت ظریف، وزیر خارجه کشورمان، در پیشبرد آن غافل شد.
به همین دلیل، مرور همهجانبه آنچه پس از حضور ظریف در وزارت خارجه رخ داده، ضروری است. ظریف عضوی از کابینه دولت «اعتدال» است که سعی داشت و دارد تا با بهرهگیری از روشهای کارشناسی سیاستهای تعریفشده، ضمن کاهش بحرانهای منطقهای و جهانی، اهداف دولت و نظام را به پیش ببرد. کارنامه مثبت ظریف، مرهون چندین ویژگی اوست. اول اینکه ظریف، وزیری است که «دولتمردی» را از «میانه راه» کسب نکرده و از زمان انتصاب، از پیششرطها و دانش لازم برای تصدی این مسوولیت برخوردار بوده است. این اولین شرط انتخاب هر فرد برای واگذاری کارهای بزرگ و پیگیری اهداف مهم است. دوم آنکه، ظریف، تمام مراحل کسب مهارت و تخصص فنی و اداری را از پایینترین سطح (کارشناسی) تا مشاوره و سفیر، در طی زمان طی کرده تا در نهایت بر سکوی وزارت قرار گرفته است.
تجربهاندوزی وی در مراحل گوناگون، مهارتهای فنی و تکنیکی ظریف را افزایش داده است و همین پشتوانه در این میدان به مدد او آمد. او بهجای مبنا قراردادن شعار و فرافکنی، بهرهگیری از تکنیکها و شیوههای سیاسی و کارشناسی را اصل قرار داد. گذراندن سلسلهمراتب کاری به او شایستگی تشخیص درست روشها و تکنیکهای کار را داد و شاهد بودیم، تاکنون، بهخوبی وظیفه محوله را انجام داده است. تخصص و تبحر و آگاهی از محیط پیرامونی، فرصت شناخت دقیق از جهان سیاست و ترفندهای آن را به ظریف داد و او را از دام عکسالعمل به صداهای افراد و گروههای طرفدار و مخالف، رهانید. سومین عنصر که نمیتوان از آن گذر کرد شخصیت سلیم و مهربان، مسلمان و بیادعایش است. او را همه میشناسیم. فردی مسلمان و اهل فرهنگ است.
اخلاق او را هم زمانی که سر جنازه دوست قدیمیاش دکتر صدیق در دانشگاه حاضر شد، دیدیم. همه کسانی که با او در انجمن اسلامی آمریکا و کانادا همراه بودند نیز گواه منش پسندیده او هستند؛ منشی که به او چهرهای فرهنگی و اخلاقی و دینی داده است. او تصویر روشنتری از وزیر مسلمان به جامعه جهانی ارایه داده است؛ چهرهای خندان و متوکل به خدا.
این تصویری است که او با خندهها و متانتش، در اذهان ایجاد کرده است. ظریف، بهجای توجه به «ظاهر»، به باطن و اصل ماجرای رابطه ما با غرب - که تفاوت فرهنگ و ادب و اخلاق است- تاکید دارد و به همین دلیل، جهانیان، صدایش را بلندتر و بهتر از بقیه شنیدهاند. چهارمین دلیل با اهمیت کارآمدی ظریف، وفاقی است که پیرامون او و سلامتاش در سطح مسوولان و نزد نخبگان و مردم شکل گرفته است. این وضعیت امکان مناسبی برای وزیر خارجه دولت یازدهم فراهم کرده است تا با حوصله و توان و صلابت بیشتری کار را به پیش ببرد. پشتوانه اعتماد عمومی به ظریف باعث شده او ناچار نشود تا یک گام به جلو بردارد و دوباره چندین گام به عقب نشیند.
پنجمین و مهمترین ویژگی ظریف- که کمتر موردتوجهقرار گرفته- به میدانآوردن «اعتبار» و«آبروی» خویش، برای تامین منافع ملی، مردم و نظام است. البته خداوند هم به او آبرو و اعتبار بیشتری بخشید. این مزیت ظریف، برخلاف رویه برخی مسوولان است که پس از کسب جایگاه و موقعیت، در پی کسب اعتبار و آبرو برمیآیند و حتی گاهی میکوشند تا با کاستن از اعتبار و آبروی دیگران، توشه و سبد داشتههای خود را سنگینتر کنند.
بعضی مدیران هم بودهاند که در رویای جایگاه و مقام بالاتر، راهکار «بیتصمیمی» را برگزیدهاند تا مبادا انتقاد و اتهامی متوجه آنان شود. این گروه - به گمان خویش- احتیاط را لازمه کسب و افزایش اعتبار میدانند و امیدوارند از این مسیر به مقامات والاتری دست یابند اما ظریف، تمامی داشتههای کارشناسی و تخصصی و فرهنگی و نیز اعتبار و آبروی اندوختهاش را در دورهای که بوی بحران میداد، بدون هراس از واکنشها و انتقادهای شتابزده و غیرمنطقی، به میدان آورد و به یاری همکارانش، پشت میز مذاکره هستهای بهگونهای عمل کرد که موفقیت چشمگیری برای ایران رقم خورد و کلاف هستهای، گشوده شود. خداوند به ظریف و امثال او عزت و سربلندی دهد.
مردم سالاری:آخرین خاکریز دولت کجاست؟
«آخرین خاکریز دولت کجاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛ رئیسجمهور در مراسم پایانی جشنواره مطبوعات و خبرگزاریها ازخطر شکسته شدن قلمها و بسته شدن دهانها سخن گفت و این که در چنین فضایی؛ اعتماد عمومی هرگز وجود نخواهد داشت. حسن روحانی گفت: «هرکشوری که در آن آزادی اندیشه، بیان، قلم و گردش آزاد اطلاعات بیشتر باشد، زمینه پیشرفت و تعالی در آن کشور مهیاتر خواهد بود. بیتردید اگر در جامعهای دهانها بسته گردد و قلمها شکسته شود؛ اعتماد عمومی در آن جامعه از بین خواهد رفت و چشمها و گوشها به سمت امکانات ارتباطی بیگانگان قرار خواهد گرفت. بنابراین بگذاریم میدان قلم و بیان میدان بازی باشد تا حقایق برای مردم و جامعه آشکار شود.»
پیشتر از این هم از روحانی چنین سخنانی را البته با هیجان بیشتر در آستانه انتخابات شنیده بودیم زمانی که سرشار از امید به تغییر برای چنین حرفهایی هورا میکشیدیم و دلمان پس از 8 سال پر از شوق و ذوقی دوباره میگشت. گرچه به همکاران رسانهای حق میدهم که در برهوت بیاقتداری دولت از چنین سخنانی که کور سویی از امید را نشان میدهد خوشحال باشند ولی کفّه سنگینتر بخشهایی دیگر از قدرت در کنار فریادهای جماعت تریبون دارِ مخالفِ دولت چیز دیگری را القا میکند. دولت نه تنها پس از هفت ماه هنوز نتوانسته آخرین مرز حریم خود را مشخص کند که تعدی به آن را پاسخی شایسته دهد بلکه در مقابل دستش که به سوی بعضی مخالفان دراز میشود جز ناسزا تحویل نمیگیرد. البته این تمام ماجرا نیست. از ابتدا طیفی در مجلس در انتخاب وزرا و زیر مجموعه دولت، رئیسجمهور را وادار به عقب نشینی کرد. گرچه آن زمان اولین عقب نشینی دولت تعبیر به سیاستورزی دولت شد که در یک گام به عقب، خیزشی بلند را به دنبال خواهد داشت ولی وقایع کنونی از تعبیر خِیر این رؤیا خبر نمیدهد.
روحانی چندی پیش در میان هنرمندان سخنانی اظهار داشت که اقدامی شایسته تلقی شد و سرمایه اجتماعی دولت و شخص رئیس جمهور را در بین اهالی فرهنگ و هنر افزایش داد، اما بخشی از همان سرمایه در عقبنشینی مسؤولین فرهنگی دولت در جشنواره فیلم فجر تباه شد و از دست رفت. سؤال اساسی این است که عقبنشینیهای دولت تا کجا پیش خواهد رفت و آخرین خاکریز کجاست؟ کابوس این عقب نشینیهای سریالی که تا کلیدیترین تصمیمات و اختیارات دولت پیش میرود تا که هیچ اثری از هویت اولیه و شعارهای دولت باقی نگذارد و هر روزه حامیان دولت را وحشتزده میکند کی به اتمام خواهد رسید؟
روحانی با تجربه دولت اصلاحات خوب میدانست که بعد از پیروزی در انتخابات، تازه مصائبش شروع میشود. او میدانست که طیفی ازمجلس همچون سدی سترگ در مقابل تغییرات به دست او خواهد ایستاد. وی از قبل متوجه بود که رسانه به اصطلاح ملی، ذره بین به دست میگیرد تا کوچکترین اشتباهات دولت را بزرگتر از بزرگ جلوه دهد. او را به جماعت تریبون داران، امیدی نبود و میدانست جز معدودی روزنامه و تعدادی سایت خبری، حمایت کنندهای در حیطه رسانه ندارد. روحانی اشراف کامل داشت که جز برسرمایه اجتماعی رأی دهندگانش نمیتواند حساب کند. واضح است که روحانی در اولویت بندی برنامههایش، رفع موانع دیپلماتیک بر سر ارتقای سطح اقتصاد کشور و بهبود وضع معیشتی مردم را سرلوحه امور قرار داده و اصلاحات فرهنگی و سیاسی را به عنوان گامهای بعدی لحاظ کرده است.
اما وقایع هفت ماه گذشته نشان داده که علیرغم قدمهای بزرگ مثبتی که در زمینه روابط خارجی برداشته شده و اقتصاد کشور نیز به طور نسبی بهبود یافته، جریان افراط نه تنها از در آشتی و حتی تعامل وارد نشده بلکه پرچم عزا بر افراشته و کلیدی ترین وزرا را در مجلس، مورد بازخواستهای غیر متعارف و عجیب قرار میدهد. جریان افراط پروژه سقوط دولت را از همان روز بعد از انتخابات کلید زده است. رهبر معنوی گروه موسوم به پایداری که هسته مرکزی ضد دولت را تشکیل میدهد در بُغضی آشکار از شکست در انتخابات، منتخب مردم را قسی القلب، دست پرورده انگلیس و بدتر از بنیصدر خطاب میکند و مطمئناً مقایسه بنیصدر و روحانی دقیقاً به معنای کلید زدن پروژه براندازی دولت یا کشاندن آن به ورطه استیضاح است.
عین همین کار با دولت اصلاحات نیز صورت گرفت اما خاتمی با عقب نشینیهای تاکتیکی و حتی راهبردی جلوی سقوط دولت خود را پیش از پایان دوره گرفت. اکنون باید دید دولت روحانی با کدام عقبنشینیها با این نوع حملات مقابله خواهد کرد. دولت روحانی از ابتدا خیزهای بلندی برنداشته است تا با عقبنشینی از آنها مخالفان خود را آرام کند. بدیهی است وقتی که افراطیون، دولت را در راه رسیدن به اولویتهای ابتدائیش دچار مصائبی چنین عظیم میکند پس امید به انجام مطالبات سیاسی و فرهنگی بسی بیهوده به نظر میرسد. قدم برداشتن در راهی که افراطیون پیش پای رئیس جمهور اعتدال قرار دادهاند نتیجهای نخواهد داشت جز ریزش مستمر از بدنه پایگاه اجتماعی او.
تصور این که جایی فشارها و سنگاندازیهای جریان تمامیتخواه در مسیر برنامههای دولت به پایان برسد، کاملاً اشتباه است. این جماعت جز باسقوط کامل دولت اعتدال یا استحاله به نفع افراطیها ساکت نخواهد نشست. این گروه اقلیت که خود را قیم مردم معرفی میکند به مدد بخشی از قدرت و تریبونهایی پولادین دژِ خود، جیغ و فریادش را آنچنان بلندتر از اکثریت هوار میزند که یا سقوط کامل روحانی را رقم بزند یا در پایان سریال عقبنشینیهای دولت، از روحانی یک تدارکاتچی برای خود بسازد! ظاهراً قرار است این بار رقیب، در بازی معکوس، وزیر ما را حتی اگر زده نشود در خانه آخرین شطرنج سیاسی تبدیل به سرباز کند!
روحانی باید از ابتدا خود را برای خطر پذیریها آماده مینمود. اکنون مشخص است که مخالفان آزادی و حقوق ملت دست دولت را خواندهاند؛ آنها میدانند اگر در رفع موانع دیپلماتیک و بهبود اقتصاد کشور برای دولت ایجاد مانع نکنند باید به دنبال آن شاهد اصلاحات فرهنگی و سیاسی باشند و این است که آنها را تا حد مرگ وحشتزده کرده است. در مقابل اما سیاست ورزی دولت نیز باید سویههای مقتدرانهای را از خود نشان دهد. روحانی باید ثابت کند که از جایی به بعد حاضر به عقب نشینی نیست. مرزی که وسعتی به عظمت پایگاه اجتماعی دولت اعتدال داشته باشد نه این که به تنگی نظر مخالفان «جمهوریت»، «آزادی» و «حقوق شهروندی» قرار بگیرد.
ابتکار:این نصف جهان و آن نیمه دیگر جهان
«این نصف جهان و آن نیمه دیگر جهان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛در واپسین روزهای سال 92شمسی و آخرین ماههای حضور«کاترین اشتون» در کمیته سیاست خارجی اتحادیه اروپا، پای این خانم دیپلمات به ایران باز شد. از شش سال پیش تاکنون همواره نام این بارونس انگلیسی در ایران بر سر زبانها بوده است. اشتهار اشتون در ایران بیش از هر چیز ریشه در مذاکرات پر کش و قوس اما بی نتیجه با سعید جلیلی در طول 4-5 سال گذشته دارد. مردم ایران در طول همه سالهای سخت گذشته، قسمتهای متعدد سریال گفت وگوهای دو طرف را از ژنو و استانبول تا بغداد و مسکو و آلماتی با دقت دنبال میکردند. این سریال پرماجرا مانند همه سناریوهای دراماتیک، دو شخصیت اصلی و فرازها و فرودهای بسیار و تعلیقهای متعدد داشت، اما در واپسین روزهای سال 91 با پایانی باز و در بن بست به انتها رسید.
در سری دوم این سریال، با جایگزین شدن محمدجواد ظریف به جای سعید جلیلی و تغییرات دیگر در پشت صحنه، تغییراتی کلی در فضای دیالوگها و رویکردها اعمال گردید. پس از این تغییرات سرانجام در لوکیشن ژنو توافق اولیه حاصل شد و در ادامه با حضور بارونس انگلیسی در لوکیشنهای تالار آئینه سعدآباد و لب زاینده رود و صحن نقش جهان اصفهان و چند نمای نزدیک از خندههای ظریف و اشتون، سریال در حال و هوایی «Happy end» به یک قدمی پایان رسیده است.
اشتون دو روز در ایران بود و از این دو روز یک روز را به سیاست و روز دیگر را به سیاحت اختصاص داد. او طی یک یکشنبه پرکار و شلوغ با روحانی، ظریف، لاریجانی، ولایتی، شمخانی، جلیلی و جمعی از زنان فعال حقوق بشردر پایتخت دیدار و سپس تهران را به مقصد اصفهان ترک کرد، تا فارغ از هیاهوی سیاست و مذاکرات هستهای با گشتی در نصف جهان و آسمان و زمین ایران آن روی فرهنگ و تاریخ جامعه ایرانی را هم ببیند. خانم دیپلمات که به عنوان سکاندارعرصه سیاست خارجی اتحادیه اروپا با تاخیری شش ساله به تهران آمد، روز یکشنبه در دیدارش با رئیس جمهور خود را نماینده و وزیرخارجه 28 کشور اروپایی معرفی کرد و خطاب به دکتر روحانی گفت: «بنده با پیام حسن نیت 28 کشور اروپایی که نماینده آنها هستم خدمت رسیده ام تا در خصوص مسئله ای غیر از موضوع هسته ای با مقامات ایران گفت و گو میکنم و این آغازی برای توسعه همکاریها میان ایران و اتحادیه اروپایی است. در دیدارهای جناب عالی با رئیس اتحادیه و رئیس کمیسیون اروپایی در نیویورک و داووس مطالب مهمی عنوان شد و آنها دیدارهای خود با جناب عالی را بسیار مثبت ارزیابی نموده اند. لذا یکی از وظایف من پیگیری مطالبی است که بین جناب عالی و آنها مطرح شده است.»
پر واضح است که ماموریت رسمی و اصلی اشتون در تهران همین گفت وگو و رایزنی به نمایندگی از سران 28 کشور اروپایی برای بهبود روابط تهران و قاره سبز بود و این سفر را باید در ادامه و تکمله سفرهای متعدد سیاسیون و فعالان اقتصادی این کشورها به ایران تعریف کرد. اما کیست که نداند همه آن رفت و آمدها و این سفر سیاستی- سیاحتی، نتیجه و محصول سری دوم از سریال پر کش و قوس مذاکرات هستهای ایران و 3+3 (1+5) و توافق ژنو بوده است.
اتحادیه اروپایی در پشت میز این مذاکرات 3نماینده پرقدرت یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان و یک رئیس موثر یعنی کاترین اشتون را دارد و آن سه عضو دیگرهم چین و روسیه از شرق و آمریکا ازغرب دورهستند. ایرانیها و همه دنبال کنندگان داستان هسته ای هم اشتون را بیش از این که وزیرخارجه و سکاندار دیپلماسی اروپا بدانند او را رئیس اصلی گروه 1+5 در جریان مذاکرات هسته ای میدانند؛ رئیسی که گاهی هم نقش عوض میکند و در میانه مجادله و گفت وگو در قامت میانجی دو طرف میز ظاهر میشود.
بر این اساس خانم اشتون در جریان حضور24ساعتهاش در تهران به واقع در مقام وزیرخارجه 3+28 کشور جهان به گفت وگو با مقامات سیاسی کشورمان پرداخت و روز بعد به نمایندگی از نصفه دیگر جهان، نصف آرام جهان را و آن روی سکه فرهنگ و پیشینه ایران و این جامعه 75 میلیونی را دید. رویی واقعی ازایران که مدعیان به بهانه پرونده هسته ای و جنجالسازیهای جنگ طلبان دور و نزدیک، هیچگاه حاضر نشده اند ببینند، یا اجازه دهند که دیده شود...
دنیای اقتصاد:تمرین دولت برای شفافیت
«تمرین دولت برای شفافیت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم سعید اسلامی بیدگلی است که در آن میخوانید؛هفته پیش، نامه 128 اقتصاددان و جامعهشناس و هنرمند شاخص کشور به رئیس جمهور منتشر شد که در آن ضمن طرح پارهای از مشکلات مدارس مناطق محروم کشور از دولت خواسته شده بود که سازوکاری فراهم کند تا مردم بتوانند در صورت تمایل از دریافت بخشی یا تمام یارانه نقدی خود انصراف دهند؛ بهشرطیکه وجوه این یارانه در اموری چون ایمنسازی، زیباسازی و تجهیز امکانات آموزشی و تفریحی و ورزشی مدارس محروم کشور صرف شود و دولت نیز بهطور منظم گزارشهای مالی شفافی را در این زمینه ارائه دهد.
واقعیت این است که نگارندگان و امضاکنندگان این نامه چندین هدف را دنبال میکردند. اولین هدف این بود که افراد جامعه ما تمرینی برای مسوولیتپذیری اجتماعی داشته باشند. سرمایه اجتماعی مناسبی که بهصورت بالقوه از اجرای مفاد مدنظر نگارندگان حاصل میشود، پشتوانهای خواهد بود برای اقدامات اجتماعی بعدی که اتفاقا منشأ «غیردولتی» دارد؛ اما «دولت» را به همراهی میطلبد.
اکثریت امضاکنندگان این نامه یارانه دریافت نمیکنند، بنابراین آنها قصد نداشتهاند که خودشان از دریافت یارانه انصراف دهند، بلکه این نامه دعوتی است از مردم که در یک فعالیت مشترک اجتماعی بهنفع کودکان محروم سرزمینمان مشارکت کنند. هدف مهمتر این نامه این بود که دولت تمرینی بکند برای همراهی با حرکات اجتماعی که دولتمحور نیست و همچنین تمرینی داشته باشد برای گزارشدهی شفافتر فعالیتهای خود. همانطور که از متن نامه پیدا است، مخاطب این نامه دولت جمهوری اسلامی و بهخصوص شخص رئیسجمهور است.
نگارندگان نامه از دولت خواستهاند که سازوکاری فراهم کند تا مردم بتوانند پس از چشمپوشی داوطلبانه از دریافت یارانه نقدی، محل مصرف یارانه خود را تعیین کنند و البته دولت خود را موظف بداند که مقدار کل یارانه انصرافی و هزینهکرد آن را گزارش کند. امضاکنندگان نامه فوق این قصد را نداشتهاند که دست دولت را در هزینهکرد منابع حاصل از این یارانه انصرافی باز بگذارند تا امور دیگر خود را رتق و فتق کند. در مراحل اجرایی شاید بشود به این گزینه فکر کرد که سازوکاری متشکل از چهرههای شاخص و موجه غیردولتی به گزارش مالی درآمدها و هزینههای حاصل از این فعالیت اجتماعی نظارت کند.
این تمرینی بزرگ برای دولت بهعنوان بخشی از حاکمیتی است که حتی بسیاری از بخشهای آن تعهدی به حسابرسی و اعلام بودجه ندارند و چندین بنیاد و سازمان بزرگ دولتی و حاکمیتی که منابع خود را از اموال عمومی دریافت میکنند، هیچ گزارش شفافی از عملکرد و هزینهکرد خود ارائه نمیکنند. خلاصه آنکه دولت تدبیر و امید که بارها تقویت نهادهای اجتماعی را بهعنوان شعار مهم خود مطرح کردهاست، اکنون در آزمونی بزرگ قرار دارد تا زیرساختهای فنی و مالی حرکتی را فراهم کند که توسط اقتصاددانان، جامعهشناسان و هنرمندان شاخص کشور مفید شناخته شده است. تقویت نهاد اجتماعی متشکل از این نامه، هم امیدواری مردم این سرزمین و هم امیدواری کودکان مدارس مناطق محروم را به شفافیت و کارآیی دیگر برنامههای این دولت، دوچندان خواهد کرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
از جام جم انتظاری در پخش نظر خود را طبق معمول ندارم . لااقل به كسانی كه مقالات بالا را نوشتند اعلام نمایید چه ریگی توی كفش خود و دیگران دارند كه مخالف آزادی مطبوعات ، دیدار با برخی افراد و .. دارند .