من به مهمانی دنیا رفتم...

واژه مهمانی یا میهمانی که در زبان فارسی با عنوان ضیافت هم آمده، به معنی مهمان کردن و گرد هم آمدن به قصد شادی و خوشی و طرب است. مهمانی ریشه در زبان پهلوی دارد و در زبان عربی با عنوان «سور» به کار می‌رود که سور نیز از واژگان دخیل فارسی است.
کد خبر: ۶۵۴۳۲۷
من به مهمانی دنیا رفتم...

مهمانی و با هم بودن انسان‌ها رسمی کهن است و از دیرباز در میان فارسی زبانان جایگاهی ویژه داشته است؛ جایگاهی که شاعران بسیاری را نیز بر آن داشته که در وصفش بسرایند و از آن وام بگیرند. مهمانی در شعر فارسی به مثابه رسمی قدیمی است. سند و اعتبار این قدمت از قرن چهارم هجری و در اشعار فردوسی به چشم می‌خورد، آنجا که فردوسی در وصف رزم کاووس با شاه هاماوران می‌گوید:

«سپه را سوی زابلستان کشید / به مهمانی ‌پور دستان کشید»

اما در بیشتر اشعار پیش از قرن هفتم هجری قمری، مفهوم مهمانی در اشعار فارسی با عنوان بزم آمده که در بیشتر مواقع نیز شاعر آن را با رزم همراه کرده است. بزم نیز در معنای لغت همان مجلس طرب و انس است ولی فرق برجسته آن با مهمانی در این است که مهمانی خود نوعی اطعام یا به گفته سعدی در گلستان «وقف توانگران و زکات» است، ولی بزم بیشتر به مضمون طرب و سرخوشی اشاره دارد. بزم‌های معروف بهرام گور در هفت پیکر نظامی در این خصوص معروف‌اند.

از سوی دیگر، ستودن معشوق نیز از دیرباز در شعر جایگاهی ویژه داشته و هر شاعری به اقتضای سخن در اشعارش به افتخار معشوق مهمانی‌ای به پا کرده، هرچند مهمانی چندان با شکوهی نیز نشود؛ چنان که خاقانی می‌گوید:

«برگ مهمانی تو ساخته‌ام/ گرچه بس مختصر است»

یا آنجا که مولانا با همان جنون و عرفان خاص زبانی خود در غزلیات شمس می‌گوید:

«ای خوشا روزی که ما معشوق را مهمان کنیم»

در گذر از ادبیات کهن به معاصر، همان گونه که حال و هوای شعر دستخوش تغییر و امروزی شدن شده، حال و هوای مهمانی‌های ادبی نیز تغییر کرده است.

شاعران معاصر نوسرا، هر یک با ویژگی‌های شعری شخصیتی خود نگاه نمادین خاصی به مهمانی داشته‌اند و مهمانی، کمتر با مفهوم صرف دور هم بودن به قصد شادی به کار رفته است.

سهراب سپهری که ردپای عرفان و اندیشه و صداقت‌پیشگی منحصر به فرد در شعرش بسیار به چشم می‌آید، قیل و قال دنیا را به مهمانی‌ای تشبیه کرده که فرصت عرفان و دانش است و آدمی را به شک می‌اندازد:

«من به مهمانی دنیا رفتم/ من به دشت اندوه/ من به باغ عرفان/ من به ایوان چراغانی دانش رفتم/ رفتم از پله مذهب بالا/ تا ته کوچه شک...»

کمی جلوتر، شمس لنگرودی نیز در توصیف بی‌نظیرش از رویاهای محال، به زیبایی از مهمانی در شعر وام می‌گیرد:

«خواب می‌بینند صخره‌ها

به نرمی آب می‌شوند

و ریشه‌های درخت را می‌بوسند

خواب می‌بینند جاده‌ها

که برمی‌خیزند و به «مهمانی» راه‌ها می‌روند

پنجره‌ها خواب می‌بینند

پنجره‌های مجاور را دیده‌اند

خواب می‌بینم آمدی...»

در نهایت، با توجه به نمونه‌هایی که از سروده‌های شاعران کهن و معاصر دیده می‌شود، می‌توان گفت مفهوم مهمانی در شعر فارسی، پابه‌پای تاریخ تحول ادبیات فارسی تغییر یافته و با زمان جلو آمده. به هر روی، مهمانی سنتی قدیمی در آیین و فرهنگ سرزمین ماست که به تبع قدمت وجودی‌اش، سابقه‌ای طولانی در اشعار فارسی دارد و نه‌تنها دیروزها و امروزها که بی‌شک مهمانی دوست‌داشتن‌ها و عواطف مشترک بشری از شوق با هم بودن، فرداها نیز در شعر ـ که زبان احساس بشر است ـ به پا خواهد بود.

نسیم نجفی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
samedanib
United States
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۰
۰
۰
نسیم خانم گل مقاله خواندنی تان بسیار شیوا نقد و نظر شده بود از واژه مهمانی . لذت بردم امیدوارم باز هم از قلم شیوای شما مطالب دیگری بخوتنیم .
صعود به عشق مردم وطنم

گفت‌وگوی «جام‌جم» با امیرمحمد دانایی،جوان‌ترین ایرانی صعودکننده به اورست در آستانه سفر به کوه وحشی

صعود به عشق مردم وطنم

نیازمندی ها