طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۴۹۲۹۱
به جون ننجونم ونزوئلا!

سیاست روز: به جون ننجونم ونزوئلا!

حداد عادل : نمی‌توان مدیریت کشور را مانند توپ فوتبال هر چهار سال یا هشت سال یک‌بار از پای یک جناح به پای جناح دیگر پرتاب کرد.
به نظر شما با مدیریت کشور باید مثل کدام توپ رفتار کرد؟
الف) توپ پینگ پنگ ( هر ثانیه به اینطرف و آنطرف برود و ملت نگاه کنند و گردنشان درد بگیرد)
ب) توپ والیبال ( دو نفر به هم پاس بدهند یکی بکوبد توی سرش)
ج) توپ بسکتبال ( هر ثانیه محکم به زمین بکوبند و بعد پرتاب به سبد کالا – نه ببخشید به سبد)
د) توپ بیس بال (هفتاد نفری بیفتند روی آن و همدیگر را تکه پاره کنند)

جراید: یک اتوبوس اسکانیای دیگر این بار با بیست و شش مسافر آتش گرفت.
خبر فوق یادآور کدام شعر معروف فارسی است؟
الف) وای / دارم آتیش می گیرم / دیگه از غصه و غم / دلم می خواد بمیرم
ب) بپا آتیش نگیری / برو کنار آتیش نگیری / من سراپا آتیشم برو کنار آتیش نگیری
ج) بر جان من آتش مزن / ای عشق من ای جان من / باید تو باشی عاشقم تا من در این آتش خوشم
د) آتیش آتیش چه خوبه / حالا تنگ غروبه / چیزی به شب نمونده / به سوز تب نمونده / به جستن و واجستن / به حوض نقره جستن

خبرگزاری ها : حکومت ..... اینترنت را قطع کرد.
نقطه چین فوق نام کدام یک از کشورهای زیر است؟
الف) ونزوئلا
ب) به جان خودم ونزوئلا
ج) به جان ننجونم ونزوئلا
د) هر سه گزینه فوق صحیح است

شرق: تا حالا ‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟

ناطق‌نوری گفت: «بی‌ترمزها به کشور ضربه می‌زنند.» (خبرگزاری مهر)
به همین مناسبت یاد یک خاطره افتادیم. یک‌بار ایستاده بودیم سر خیابان که تاکسی سوار شویم که دیدیم یک مرسدس‌بنز آخرین‌مدل دارد مسافر سوار می‌کند. نگاه کردم دیدم راننده آقای احمدی‌نژاد است. گفتم: «میدون شوش؟» گفت: «بپر بالا.»
آمدم بپرم بالا که آقای هاشمی که عقب نشسته بود گفت: «ولی من می‌روم سمت فرودگاه. شوش ربطی به فرودگاه ندارد.» آقای احمدی‌نژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم می‌رسانم.» بغل‌دست آقای هاشمی آقای خاتمی نشسته بود گفت: «ولی من هم می‌روم دماوند. دماوند ربطی به شوش و فرودگاه ندارد.» آقای احمدی‌نژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم می‌رسانم.» بغل‌دست آقای خاتمی آقای ناطق‌نوری نشسته بود که گفت: «ولی من می‌روم سمت شمال. شمال ربطی به شوش و فرودگاه و دماوند ندارد.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم می‌رسانم.» همه به هم نگاه کردیم و گفتیم حتما موردی نیست و ما را می‌رساند. خلاصه در همین فاصله ماشین راه افتاده بود و آقای احمدی‌نژاد پاش را گذاشته بود رو گاز. عقربه رفت روی 90، بعد رفت روی 100، بعد رفت روی 110 که آقای هاشمی گفت: «جوانمرد، یک‌کم یواش‌تر برانید...» آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟»
آقای هاشمی گفت: «نه.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس چیزی نگو.»
سرعت ماشین 180 را رد کرد و رفت روی 205 که آقای خاتمی گفت: «تساهل و تسامح به خرج بده و آرام‌تر برو...» آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟»
آقای خاتمی گفت: «نه.» آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس چیزی نگو.» سرعت ماشین 220 را رد کرد و رفت روی 240 که آقای ناطق‌نوری گفت: «کمی آهسته‌تر بران... کمی آهسته‌تر تند نشو...» آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟» آقای ناطق‌نوری گفت: «نه.» آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس چیزی نگو.»
سرعت ماشین 260 را رد کرد و رفت روی 280 که من گفتم: «قربون دستت، اون دیوار نیست که دارد به‌سمت ما می‌آید‌ها، این ماییم که داریم با 280تا به‌سمت دیوار می‌رویم... بی‌زحمت یواش...»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «تا حالا مرسدس‌بنز آخرین‌مدل داشتی؟» گفتم: «بله.»
آقای احمدی‌نژاد گفت: «پس بگو ترمزش کدام است؟» و بومب، خوردیم توی دیوار، کیسه هوا زد بیرون، ما رفتیم هوا. پایان.

کیهان : لپه !

گفت: سرپرست روزنامه ایران گفته است وزیر ارشاد و رئیس دفتر رئیس جمهور عضو هیئت امنای مؤسسه ایران هستند ولی هیچگونه تعهد مالی نسبت به این مؤسسه ندارند!
گفتم: ولی اخیراً سندی منتشر شده که نشان می‌دهد وزیر ارشاد فقط در یک قلم مبلغ 7 میلیارد تومان در تاریخ 92/10/3 به روزنامه ایران پرداخت کرده است و سند هم با امضای وزیر ارشاد است!
گفت: در سند آمده است که این مبلغ از بودجه مصوبه مجلس برای کمک به ارتقاء مطبوعات غیر دولتی پرداخت می‌شود.
گفتم: ولی روزنامه ایران که روزنامه رسمی دولت است و بودجه ارتقاء هم که برای مطبوعات غیر دولتی است!
گفت: دولت قبلی با شعار «عدالت» همه آگهی‌ها را در انحصار روزنامه ایران درآورده بود، ‌دولت فعلی هم که با شعار «اعتدال» بیت‌المال بی‌زبان را به همین روزنامه دولتی اختصاص داده است.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو از لپه بدش می‌آمد، برایش دلمه بادمجان آوردند، وقتی لپه درون دلمه را دید به صاحب رستوران گفت؛ فکر کردی اگر پالتو تن لپه کنی نمی‌شناسمش؟!

تهران امروز : برای طنزاسپانسر گرفتیم

ما که مشتاق دیدار بهاریم
دوهفته دیگه عیده پول نداریم
هزار تا فکر توی کلّه مونه
ولی کی حرف طنّازو می‌خونه؟
چه فایده این همه حرفای عالی؟
چه فایده کلّۀ پُر، جیب خالی؟
می‌گن پول هیچ جا نیست حتی توی لیگ
می‌گن کفگیر دیگه خورده ته دیگ
از این حرفا که خیلی هست امّا
همه‌ش کشکه به جز اخبار سیما
تو هر حالی که باشی ،عشقه سیما
برای زندگی سرمشقه سیما
خوبه سیما همیشه باشه پیشم
فدای جنبۀ آموزشی شم
شنیدیم از خبرها ساعت بیست
که غیر از پول هیچ چیزی مهم نیست
ولی پول جور نشد هر جا که رفتیم
برای طنز اسپانسر گرفتیم
واسه موت شامپوی فلفل بیارم؟
برای پوست دستت ، ژل بیارم؟
می‌خوای لاغر بشی مانند مانکن؟
بیا از ما بخر دستگاه پوست کن
اگه کلّه‌ت همیشه منگ و گیجه
دوای قطعی گیجی ، هویجه
پفک خوبه لواشک بی نظیره
برای بچه هاس، نه خاله پیره
به قول خانم دکتر منیجه
علاج پیری زود‌رس هویجه
دلت می‌خواد بریزی توی کتری
نبات و زعفرون و چای عطری؟
بگو ! پوشک می‌خوای یا آنتی ویروس؟
برنج هندی یا ویلا تو چالوس؟
ببین از شیر مرغ تا جون آدم
برات هر چی که می‌خواستی آوردم
تو هر چی دوس داری ،دارم تو این لیست
نگو که طنز جای آگهی نیست
نگو طناز، کارش انتقاده
شعار وقتی خوبه که پول زیاده
ولی وقتی تو جیبت پول نداری
چه طنز و انتقادی؟ چه شعاری؟
اگه از گشنگی می‌خوای نمیری
به سرعت باید اسپانسر بگیری

قدس : مش غضنفر و ورزش در روستا

ای ناشوریِ هوایِ مِشَد ایقذَر ناخوش احوالُم کِرده که هَم یَکروز که تَطیلِ وَرمِخِزُم دستِ عیالُ بِچّه هام رِ مِگیرُمُ کِلّه مُکُنِم سمتِ قِله قومایِ عیالُم.
ای جُمه یَم که اونجه بودِم، صُب که از خواب وَرخاستِم، بِچّه هایِ قومِما گفتن وَخِزِن بِرِم زِمین ورزشیِ قِلَما تا یَک فوتفالی بازی کُنِم. با خودُم گفتُم ایوَلّا که بِرِیِ خودِشا زِمین ورزشیَم دِرَن. خُلِصه وَرخاستِم کِلّه کِردِم اونجه یُ هَموجور که داشتُم مِرفتُم، بِچّه یِ قومِما داد زد که یَرِگه! کُجه دِری مِری؟ گفتُم خب دِرُم مُرُم سمتِ زِمینِ ورزشیتا. گفتِگ پَخمه! زِمین ورزشیما هَمیه دِگه. وَرگِشتُم نِگا کِردُم دیدُم یَک زِمینِ خاکیِ خُردویِ که بِجای تیردَربازه یَم چاردِنه خِشت ایوَر اووَرِش گذیشتن.

واچُرتیدُمُ گفتُم زِمین ورزشیتا هَمیه؟ گفتِگ ها دِگه. تازه قبلَنا ما تو میلانایِ قِلَما فوتفال بازی مِکِردِم، ولی ایقذَر بِچّه ها رِفتن زیرِ چَرخایِ موتورُ ایقذَر هَمسِده ها توپّامایِ پَره کِردنُ ایقذَر نَنه باباهاما دِلنگونِ مَسؤولایِ قِلَما رِفتن تا بِلَخِره مسؤولایِ ورزشیِ استان، با یَک عالَم مِنَّت ای زِمین رِ بِزِما دِدَن که توش ورزش کُنِم!
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم مَگِر خونِ بِچّه هاییکه تو شهر زندگانی مُکُنَن از خونِ بِچّه هایِ قِله رنگی تَره که بِچّه شهریا یَک عالَم زِمینُ مجموعه ورزشی دِرَن ولی بِچّه قِلِگیا هَم یَک خُردویَم از بوجّه ورزش نصیبِشا نِمِره یُ هیچّه امکاناتِ ورزشی نِدِرَن؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها