فعال سیاسی هفتاد و هفت سالهای که از ده سالگی در منزل پدریاش با نواب صفوی آشنا شد و این شروعی بود بر فعالیتهای انقلابی این مبارز سیاسی. جنجالیترین اقدام انقلابی عبدخدایی که هنوز هم درباره آن سخن میگوید، ترور نافرجام حسین فاطمی، وزیر امورخارجه دولت دکتر محمدمصدق و مدیرمسئول روزنامه باخترامروز است. این مبارز سیاسی که در گروه «فدائیان اسلام» عضویت داشت در بهمن 1330 و در حالی که تنها 15 سال داشت، مأموریت یافت در مراسم پنجمین سالگرد ترور محمد مسعود در قبرستان ظهیرالدوله، بهسوی فاطمی شلیک کند؛ مأموریتی که هرچند موفقیتآمیز نبود، اما باعث دستگیریاش شد. این دوره بازداشت البته بهدلیل سن پایین او در حین ارتکاب ترور، زیاد طول نکشید و پس از 20 ماه از زندان بیرون آمد. اما حبس به دلیل ترور فاطمی تنها سابقه بازداشت عبدخدایی نبود، چراکه پس از اعدام شهید نواب صفوی، او بار دیگر تحت تعقیب مأموران رژیم قرار گرفت و پس از دستگیری به هشت سال زندان محکوم شد که چهار سال آن را در زندان برازجان گذراند و در نهایت در سال ۱۳۴۲ از زندان آزاد شد.
عبدخدایی از معدود مبارزان نسل اول انقلاب است که پس از 22 بهمن 57 و در نظام برخاسته از انقلاب اسلامی، هیچ مسئولیت دولتی را عهدهدار نشد. با وجود این طی 35 سال گذشته همواره از خاطرات انقلابی خود سخن گفته و به تحلیل فضای سیاسی پرداخته است. او در گفتوگو با روزنامه جامجم نیز بار دیگر تحلیل خود از ویژگیهای نسل اول انقلاب را ارائه داده و از معنای واژگان «اعتدال» و «تندروی» میگوید...
35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است و نسل اول مبارزان انقلابی که فعالیتهای سیاسی خود را از قریب به هفتاد سال پیش شروع کرده بود، اکنون به دوران کهنسالی رسیده است. میخواهم از شما بهعنوان کسی که سالها در جریان فعالیتهای مبارزاتی بودهاید بپرسم که نسل اول انقلاب دارای چه ویژگیهایی بود که توانست رژیمی را متلاشی کند که حتی تا چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، کمتر تحلیلگر سیاسی گمانش را میبرد؟
نسل اول انقلاب نتیجه تربیت و تجربه مبارزاتی سی و هفت سالهای بود که از شهریور 1320 تا پیروزی انقلاب به طول انجامیده بود. بعد از سقوط رضاشاه، برخی گمان میبردند فرزند وی که تحصیلکرده سوئیس است، نوعی دموکراسی را به ارمغان میآورد. البته فضای باز سیاسی در مقطعی بهوجود آمد، اما این ناشی از شرایط کشور و معادلات بینالمللی بود، نه خواست محمدرضا پهلوی. در آن دوره جهان دچار نوعی آشفتگی بود، جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود، جنگ سرد مطرح شده و بلوک غرب و شرق رودرروی هم قرار گرفته بودند. در ایران نیز بخشی از کشور اشغال شده بود و دولت مرکزی دچار ضعف شدیدی بود. در چنین وضعی خب، برخی آزادیها وجود داشت. نظریات مختلف مطرح میشد، از اندیشهها و شعارهای کمونیستی گرفته تا اندیشههای ناسیونالیستی و البته حرکتهای مذهبی نیز در شکل خاصی رونق داشت. این حرکتها شاید کمی تند بود در معنای امروزی، اما باید توجه داشت که تحلیل هر مقطع تاریخی نیاز به درک شرایط زمانی و مکانی همان دوران دارد. به هر حال این آزادیها به گسترش نهضت ترجمه و توسعه اندیشههای مختلف در کشور انجامید. دولتها میآمدند و میرفتند. آذربایجان دست روسها بود و عدهای شعار یکی شدن آذربایجان را سرمیدادند. خلاصه در این اوضاع و احوال محمدرضا اصلا امکان دیکتاتوری نداشت.
این وضع بود تا روی کار آمدن دولت دکتر مصدق که زمینههای آن با ترور هژیر و رزمآرا آماده شده بود. بعد از کشاکشهای سیاسی این دوره، در نهایت محمدرضا پس از کودتای 28مرداد نشان داد که همان پهلوی اول است، البته با برخی ویژگیهای بزدلانهای که داشت. او مانند یک قزاق پیروز با حمایت حزب جمهوریخواه آمریکا که در آن موقع بر سر کار بود، دور تازهای از بازداشتها، برخوردها و شکنجهها را آغاز کرد. پهلوی دوم در این زمان سه مشاور شاخص داشت. یکی ارنست پرون، دیگری اسدالله علم و یکی هم اشرف پهلوی. برخوردهای آنان با انقلابیون باعث شد تا فعالیتهای انقلابی در مقطعی تا سال 1340 زیرزمینی شود.
فعالیت کدام جریانها زیرزمینی شد؟ اسلامگراها یا کمونیستها، یا ملیگراها؟
شاه تا سال 1340 به زعم خود مذهبیها را آزاد گذاشته بود تا کمونیستها را سرکوب کند. با این حال شاه قدرت سرکوب فرهنگ مذهبی مردم را نداشت و به همین دلیل بود که در دهه 40 درحالی که هم ملیگرایان به دلیل سرکوب رژیم و هم کمونیستها به دلیل فضای بسته سیاسی دچار ضعف سیاسی شده بودند، به ناگهان نیروهای مذهبی توانستند نبض تحولات انقلابی را در دست بگیرند.
اشاره شما به اوجگیری مبارزات مذهبی پس از وفات آیتالله بروجردی در فروردین 1340 است؟
بله؛ تا سال 1340 به دلیل استراتژی خاص آیتالله بروجردی، شاه فکر میکرد که نیروهای مذهبی، رژیم او را تهدید نمیکنند. این درحالی بود که آیتالله بروجردی در واقع زمینههای انقلاب را آماده کرده بود. معروف بود که آیتالله بروجردی مخالف ورود طلاب به سیاست هستند، اما این ظاهر قضیه بود، در واقع آیتالله بروجردی نسلی از طلاب را پرورش دادند و به اقصینقاط کشور فرستادند که همه آنها علیه ظلم صحبت میکردند و زمینه تفکرات انقلابی را در همه شهرها و روستاهای کشور ایجاد کرده بودند. درس ایشان با موضوع حکومت اسلامی، یا وساطتی که برای جلوگیری از برخورد با علما داشتند که مشهور است...
یعنی معتقدید آیتالله بروجردی باعث شدند که زمینه حمایت مردم از حرکت انقلابی امامخمینی(ره) ایجاد شود؟
بله، نقش ایشان بسیار پررنگ بود. شما ببینید، وقتی در قیام 15 خرداد سال 1342 مبارزات نیروهای مذهبی علیه رژیم علنی میشود، حمایتی فراگیر از امام(ره) صورت میگیرد. خب، چرا؟ یکی از دلایلش زمینهسازیها در دوره مرجعیت آیتالله بروجردی بود. در واقع نارضایتی تودههای انقلابی مردم مثل آتش زیر خاکستری بود که با قیام امامخمینی(ره) شعلهور شد و از دل دوران وحشت، قیامی بیرون آمد که حتی رسانههای خارجی در پوشش آن گفتند که در 15خرداد تهران به یک شهر جنگزده تبدیل شد...
اما آیتالله بروجردی مخالف برخی حرکتهای مبارزاتی مانند اقدامات فدائیان اسلام بود.
بله، اما این مخالفت برای حفظ حوزه و حفظ وحدت گروههای مذهبی بود. در واقع آیتالله بروجردی در ظاهر انقلابی نبود، اما در باطن از انقلاب حمایت میکرد، هرچند امام خمینی(ره) در ادامه راه ایشان، هم در ظاهر و هم در باطن انقلابی بودند. با وجود این فراموش نکنید که بخش اصلی فعالیت انقلابی، تربیت و آموزش است. اصلا برای همین است که امام خمینی(ره) میگفتند سربازان من در گهوارهها هستند. این حرف یعنی چه؟ یعنی برای یک انقلاب عظیم، باید نسلی از نیروهای انقلابی را تربیت کرد. آیتالله بروجردی هم در زمینه تربیت چنین نیروهایی تلاشهای زیادی کردند تا مردم بیدار شوند و اگر این فعالیتها نبود، شاید امکان حمایت از امام خمینی(ره) در این سطح به وجود نمیآمد. آیتالله بروجردی در زمان حیات هم توجهی ویژه به امام خمینی(ره) بهعنوان یک مدرس عالی مقام داشت.
شما واکنش شاه و وابستگان او به قیام نیروهای مذهبی در دهه 40 را ببینید. محمدرضا پهلوی میگوید که عدهای 25 قران پول گرفتند و جلوی گلوله ایستادند! این استدلال چنان ضعیف است که کیهان در سرمقاله خود مینویسد این ضعف دولت است که باعث شده عدهای از مردم چنان در تنگنا باشند که فقط با گرفتن 25 قران پول حاضر شوند از جان خود بگذرند. این یعنی شاه غافلگیر شده بود. از طرفی گرانی هم بسیار زیاد بود. وقتی که شاه در جشنهای دوهزار و پانصد ساله گفت: «کورش آسوده بخواب که ما بیداریم»، بر بالای منبرها میگفتند: «کورش آسوده بخواب که تخممرغ شد کیلویی فلان قدر...»
این فقط تودهها بودند که مخاطب پیام انقلابی علما قرار میگرفتند یا نهضت انقلابی توانست نخبگان را هم با خود همراه کند؟
نه، نخبگان هم بودند. اتفاقا امام خمینی(ره) توجه ویژهای به دانشگاهها و مراکز علمی داشتند. مدرسه علوی هم در این بین نقش مهمی داشت. خلاصه امام(ره) نسلی را تربیت کرد که هم انقلابی و مجاهد بود و هم فرهیخته و دانشمند. همین نسل اندیشمند بود که قبل از مبارزه رودررو با رژیم، از نظر فرهنگی با رژیم مقابله میکرد. شما آمار استقبال از کابارهها را نگاه کنید. در سالهای منتهی به انقلاب شاید از 35میلیون نفر جمعیت کشور، 5000 نفر هم به چنین محلهایی نمیرفتند. یعنی با مظاهر فرهنگی طاغوت مقابله میشد. اینها نتیجه تربیت یک نسل انقلابی بود. من گاهی این دفاع از فرهنگ انقلاب را با جنگ آلمان و روسیه مقایسه میکنم. در جریان این جنگ، مردم روسیه پشم لحاف خود را بیرون آوردند، آن را ریسیدند و با آن برای سربازان خود پالتو دوختند تا بر دشمن چیره شود. اینها همه ناشی از یک تربیت ویژه است که به ثمر میرسد.
در کنار نقش نیروهای مذهبی در جریان انقلاب، برخی از گروههای چپگرا و ملیگرا هم در مبارزات حضور داشتند. امام خمینی(ره) چگونه توانستند وحدت میان نیروهای انقلاب را حفظ کنند، درحالی که به نظر میرسید اختلافات نیروهای مذهبی با مثلا کمونیستها بسیار زیاد باشد؟
شعار امام(ره) فراگیر بود. سخنرانی ایشان علیه کاپیتولاسیون همه نیروها را گرداگرد امام(ره) جمع کرد. ایشان میگفتند شاه برود، سخنان ایشان همه را متحد کرد. حتی در نجف وقتی گفتند دیگر نه اعلامیه صادر شود و نه سخنرانی ضبط شود، امام حاضر نشدند و پس از مخالفت کویت با ورود ایشان به خاک این کشور، به فرانسه رفتند. آنجا هم همه نیروهای مبارز را به حضور پذیرفتند؛ از کیانوری که بعد شد دبیرکل حزب توده بگیرید تا احسان طبری.
با این حال حاضر نشدند با سیدجلالالدین تهرانی از اعضای شورای سلطنت که من خودم نماز خواندن او را دیده بودم، دیدار کنند. گفتند اول، شورای سلطنت را منحل کنید، بعد صحبت میکنیم. در بهشتزهرا هم امام(ره) بهگونهای سخن میگویند که معلوم است چیزی از عمر دولت بختیار باقی نمانده، بهگونهای که وقتی مردم وارد دفتر نخستوزیری شدند و بختیار فرار کرده بود، میگفتند هنوز چای روی میزش داغ بوده است.
این وحدت فقط در سطح نخبگان انقلابی و رهبران نهضت بود یا در میان مردم هم بازتاب مییافت؟
اوج آن در میان مردم بود. واقعا همه در جریان انقلاب حضور داشتند. یادم هست روزی در یکی از راهپیماییها پیرزنی را دیدم که کنار یک کیوسک در خیابان نشسته و کاسهای در دست داشت که پر بود از دو قرانی. او بهجای این که از مردم پول بگیرد، به آنها دوقرانی تعارف میکرد. با تعجب از او پرسیدم ماجرا چیست؟ گفت من صبح رفتم از بانک به اندازه 30 تومان دو قرانی گرفتم تا اگر مردم در خیابان دوقرانی نداشتند به آنها بدهم تا بتوانند از کیوسک تلفن عمومی به خانوادهشان زنگ زده و آنها را از نگرانی درآورند. یا در همان دوران در بهشتزهرا زن جوانی را دیدم که دارد خاک قبر جمع میکند. دلیلش را پرسیدم، گفت این خاک برای تیمم است. مگر از خاک کربلا برای تیمم جمع نمیکنند؟ خب این هم خاک قبر یک شهید است. این را به چشم خود میکشم تا نماز بخوانم.
از آن پیرزن تا این زن جوان، همه معتقد و همراه و متحد بودند. این یکپارچگی همان اصل کلیدی است که هنوز هم باید حفظ شود.
با وجود این وحدت و همبستگی در دوران انقلاب، پس از پیروزی انقلاب میبینیم که اختلافاتی بهوجود میآید و برخی گروهها راه خود را از مردم جدا میکنند. بویژه در یکی دو سال اول استقرار نظام جمهوری اسلامی. فکر میکنید دلیل این تقابل چه بود؟
بعد از پیروزی انقلاب، برخی گروهها فکر کردند که با عقاید وارداتی میتوانند پیروز شوند. منافقین گمان میبردند التقاط میتواند به کشورداری منتهی شود. ملیگراها خیال میکردند که با ملیگرایی به هدف میرسند. عدهای دیگر بهدنبال دیکتاتوری پرولتاریا بودند. این همه در حالی بود که مردم همه پشت سر امام(ره) بودند. یادم هست محمدتقی شریعتی پدر دکتر شریعتی میگفت اطاعتی که مردم ما از امام(ره) دارند، مردم زمان پیامبر(ص) از رسول خدا نداشتند. البته امام(ره) هم در کار مردم دخالتی نمیکرد و مثلا اگر موافق روی کار آمدن بنیصدر نبود، این مطلب را بهگونهای نمیگفت که در رای مردم تاثیر بگذارد. بنابراین مردم با امام و امام با مردم بودند.
فکر میکنید، مهمترین اشتباه محمدرضا پهلوی چه بود؟
برخورد با مذهب. مقابله با مذهب در ایران بزرگترین اشتباه شاه بود. شاه انگار از یاد برده بود که مردم ایران عمیقا مذهبی هستند. آنها حتی پیش از ورود اسلام به ایران هم زرتشتی بودند.
حتی در دوره پهلوی همان خانمهایی که حجاب مناسبی نداشتند هم در تاسوعا و عاشورا مشکی به تن کرده و بعضی مسائل را رعایت میکردند. مذهب در رگ و خون ایرانیهاست. یادم هست در جایی بحثی مطرح شد که برای پیروزی انقلاب، ما مذهبیها با کمونیستها ائتلاف کنیم، بلافاصله مخالفت و اعلام شد که کمونیستها میخواهند کمونیسم را از شوروی بیاورند اینجا پیاده کنند، خب چرا ما خودمان اسلام را که داریم پیاده نکنیم؟
این روحیه دینی و مذهبی که اشاره میکنید، الان هم با همان شدتی که یادآوری کردید وجود دارد؟
بله، همین حالا هم باید بین بدحجابی و بیعفتی تفاوت قائل شد. خیلی از همین به اصطلاح بدحجابهای امروز میبینید که بیعفت نیستند. دلبستگی مذهبی دارند. این را در تاسوعا و عاشورا میبینید. اینها در روح و روان مردم است. خلاصه حرف من این است که شاه این نکته مهم را نتوانست درک کند. تقویم مردم را عوض کرد و تاریخ شاهنشاهی آورد. خب معلوم بود که اصلاح اینطور سیاستها از سوی شریفامامی دیگر خیلی دیر بود.
آقای عبدخدایی، شما در صحبتهایی که داشتید به اهمیت فرآیند تربیت نسل اول انقلاب و ویژگیهای این نسل اشاره کردید؛ فکر میکنید نسل دوم انقلاب که تقریبا 16 سال است سکان اجرایی کشور را در دست گرفته نیز واجد همین ویژگیها هست؟
ممکن است تربیت این نسل بهگونهای که نسل اول بوده، نباشد اما چون در چارچوب نظام ولایت فقیه حرکت میکند، فکر میکنم میتواند آرمانهای انقلاب را جلو ببرد. نظام ولایت فقیه که امام خمینی(ره) آن را پیشنهاد دادند، یک مدل تکامل یافته سیاسی است برای اداره کشور، که تلفیقی است از مدرنیته و معنویت؛ یعنی هم عقل و علم را دارد، هم خدا و معنویت را؛ در واقع امام(ره) معنویت و اطاعت از فرمان الهی را به سیستم حکومتی روز اضافه کردند. در طول تاریخ نظریات سیاسی، ما با چند نظریه کلی در باب شیوه حکمرانی روبهرو هستیم؛ یک شیوه، دیکتاتوری بود، بعد دموکراسی به شیوه یونان باستان بهوجود آمد و پس از آن تئوکراسی کلیسا تجربه شد، سپس دموکراسی مدرن غربی، بعد هم دیکتاتوری پرولتاریا در شرق و در نهایت امام خمینی(ره) نظام ولایت فقیه یا یک نوع نظام تئودموکراسی را پیشنهاد کردند. این آخرین نوع از نظام سیاسی است که در آن یک عالم آگاه در بالای سر تحولات اجتماعی قرار دارد.
شما به تجربه انقلاب مصر نگاه کنید، چرا شکست خورد؟ چرا انقلاب بحرین به پیروزی نرسید؟ تونس چرا نتوانست پس از فرار بنعلی یک نظام مشابه ایران را تاسیس کند؟ چون ولایت فقیه نبود. این چنین نظامی، پیشرفتهترین چارچوب است که نسل دوم انقلاب باید در چارچوب آن آرمانهای انقلابی را جلو ببرد.
در چند ماهه اخیر واژگان جدیدی وارد ادبیات سیاسی کشور شده، ازجمله «اعتدال» یا در مقابل آن، «تندروی». بهعنوان کسی که چند دهه در کنشهای سیاسی کشور حضور داشتهاید، میخواهم بپرسم که معنای این واژگان از نگاه شما چیست؟
البته ما فدائیان اسلام معروف به تندرو هستیم، اما من میخواهم بگویم که ما تندرو نبودیم بلکه متناسب با شرایط زمان حرکت میکردیم. مثلا شما ببینید همزمان با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق که با دربار درگیر بود، شهید نواب صفوی میگوید که این دوران فترت ماست. بنابراین امروز هم باید اشاره کنم که اعتدال به معنی دست برداشتن از آرمانها نیست. با این حال ممکن است یک دورهای زمانه دعوا نباشد، خب بهجای دعوا، دعوت به گفتوگو میکنیم و آرمان را با گفتوگو و مذاکره پیش میبریم.
بنابراین به نظر شما، اعتدال یعنی شناخت صحیح شرایط زمانی و مکانی...؟
بله، یعنی درک درست آرمان و شناخت راههای پیشبرد آن. شما الان القاعده و گروه داعش را ببینید. اصلا متوجه نیستند که شرایط جهانی اجازه ایجاد یک امارت اسلامی در عراق و شام را نمیدهد. در سوریه هم میبینید که مرتجعین دارند چگونه خون میریزند. خب اینها تندروی است. البته عمر حکومتهای خانوادگی رو به پایان است اما آمریکا و پول نفت، برخی کشورهای مرتجع منطقه را نگه داشته و اینها افراط در منطقه را موجب شدهاند.
براساس این تعریف، الان اقدام خود در ترور دکتر فاطمی را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا اگر به 62 سال پیش برگردید، باز هم به سوی او شلیک خواهید کرد؟
اگر شرایط همان زمان باشد، هنوز هم کاری را انجام میدهم که در جریان ترور انجام دادم اما در شرایط جدیدی که امروز با آن مواجه هستیم، هرگز دست به سلاح نمیبرم.
مصطفی انتظاریهروی / گروه سیاسی
دغدغه استفاده از تجربه نسل اولیها
محمود هرندی / جامجم
حتی مهمترین وقایع تاریخی نیز در پرتو گذشت زمان دچار نوعی تغییر در فهم واقعه اولیه میشود که این واقعیت بیشتر ناشی از تغییر ناگزیر نسلها و گاه عدم توان انتقال درست ارزشهای تاریخی به نسلهای بعدی است. تغییرات زمانی و مکانی، هرچند نمیتواند از اهمیت یک واقعه تاریخی بکاهد ، اما معمولا زاویههایی جدید برای نگریستن به رخداد اولیه ایجاد میکند و فقط نهضتهای پویا و رویدادهای فرازمانی و فرامکانی است که میتواند در این میان خود را به ابزارهای پاسخگویی به پرسشهای تازه مجهز کنند.
برای آنکه یک نهضت یا رویداد تاریخی بتواند در فراز و نشیبهای زمانی همچنان استوار مانده و حرفی برای گفتن داشته باشد، چارهای نیست جز آنکه رجوعی پیوسته به پدیدآورندگان یک حماسه شود؛ کسانی که خود در اوج تحولات به ایفای نقش پرداختند و حوادثی ماندگار را رقم زدند. هرچند این رجوع مداوم به اندیشههای نسل اولیها، به معنی فراموش کردن تحلیلهای جدید و نیز توجه به زاویه دید نسلهای جوانتر به همان واقعه نیست، اما اولویت دادن به حماسهسازان میتواند تاریخنگاری و پژوهش درباره یک رویداد ماندگار را از غبار تغییرات نسلی و ارزشی زدوده و نگاهی بیزنگار زمان به حماسهای که در دل تاریخ آفریده شده به دست دهد.
انقلاب 57 نیز از این ویژگی تغییرات نسلی و زمانی برحذر نیست. انقلابی به این وسعت طی 35 سال گذشته آنچنان تحولاتی را شاهد بوده که شاید برخی از آنها میتوانست هر نظامی را ساقط کند، با این حال ماهیت ارزشی این انقلاب و تغییرات بنیادین برآمده از آن، از انقلاب اسلامی یک نهضت تاریخساز ساخته که توانسته است متناسب با شرایط روز آرمانهای خود را بازتعریف کرده و از آن برای پاسخ به پرسشها و چالشهای جدید در درون کشور یا در سطح مناسبات بینالمللی استفاده کند.
بیتردید یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده تا این انقلاب دچار تزلزل معنایی و فقدان کارآمدی برای زیست مفهومی در جهان جدید نشده و بویژه با پایان جنگ سرد، بسان بسیاری دیگر از انقلابها و جنبشها تاریخ مصرفش رو به پایان نگذارد، حضور نسل اول انقلاب در عرصههای مختلف بوده است؛ نسلی که چون خود، هزینه پیروزی این انقلاب را داده بود، نمیتوانست شاهد اضمحلال و سستی آن باشد. در رأس این نسل اول انقلاب، بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و رهبر معظم انقلاب بوده و هستند که همواره مانع تحریف مفهوم انقلاب شدند. در سطحی دیگر نیز سایر نیروهای انقلابی که هر یک نقشی کلیدی در پیروزی انقلاب داشتند و تجارب گرانبهای آنها بارها باعث شد تا انقلاب به سلامت از گردنههای سخت و دشوار تاریخی عبور کند.
با وجود این اکنون 35 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این نگرانی بیشتر بروز یافته است که نسل اول انقلاب اندکاندک دچار کهولت سنی شده و خلأ ناشی از نقشآفرینی این نسل باتجربه، بسادگی برطرف نخواهد شد. طی چند ماه اخیر رفتن عسکراولادی و پرورش، بسیاری را با این پرسش مواجه کرد که آیا نسل دوم انقلاب توانمندی لازم را برای برعهده گرفتن باری که نسل اول انقلاب بر دوش داشت، دارد؟
در چنین شرایطی است که بهنظر میرسد اکنون کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند رجوع به نسل اول انقلاب و استفاده از تجارب این نسل برای ادامه آرمانهای انقلابی است، زیرا اگر ارزشهای انقلاب نتواند بخوبی به نسلهای بعد منتقل شود، انقطاع تاریخی ممکن است آینده کشور را دچار مخاطراتی کند. رجوع به نسل اول انقلاب هم البته به معنی تقلیل این معنا به تدارک برنامههای کلیشهای و تبلیغاتی برای گرامیداشتن یاد این افراد نیست، بلکه ورای آن، ما نیازمند طراحی سازوکاری برای جمعآوری تجارب و اندیشههای این نسل برای استفاده در چالشهای آینده پیشروی کشور هستیم؛ چالشهایی که بیتجربگیها گاه ممکن است آن را تشدید کرده و دچار پیامدهایی ناگوار کند.
در همین راستا میتوان پیشنهاد کرد دولت، احزاب یا نهادهای انقلابی دلسوز کشور، تدبیری برای شکلگیری یک پارلمان مشورتی شامل تمامی نسلاولیهای انقلاب که دارای جایگاهی در سیستمهای مشورتی، تصمـــیمگیری یا تصمیمسازی نیستند بیندیشند تا بتوان در مواقع ضروری با استفاده از نظرات پیشکسوتان انقلابی و انقلابیون نسلاولی، از انحراف شعارهای انقلاب یا بحرانآفرینیهای داخلی و خارجی جلوگیری کرد.
چنین پارلمانی که نمونههایی از آن در برخی دیگر از کشورها وجود دارد، شاید بتواند ضمن جلوگیری از گسستهای مدیریتی، خود منشأ وحدت جناحها و جریانات سیاسی شده و اتحاد پدران، وحدت پسران انقلابی را موجب شود و پارلمانی تجربهمحور، پشتوانهای شود برای نهادهای اجرایی و قانونگذاری کشور تا بدون در نظر گرفتن ملاحظات تشکیلاتی، موثرتر از همیشه در مسیر منافع ملی و تحقق آرمانهای انقلاب تلاش کنند.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»: