
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
دیوارهای گالری بوم به سه دوره آثار سپید، گِل و کالیوگرافی نامی مزین شده است. البته او معتقد است جای آثار کودکانه و مجموعه «مرگ» در این نمایشگاه خالی است. بیشک کسانی هم که با آثار این استاد برجسته نقاشی آشنا هستند جای خالی این آثار را در نمایشگاه تازه نامی حس میکنند. این هنرمند که سالهای درازی از عمرش را صرف نقش زدن بر بوم کرده است، سال ۱۳۱۵ در شهر قم متولد شده است؛ شهری که به گفته خودش فضای کویری آن تاثیر زیادی بر ذهن و هنرش داشته است.
او مدرک کارشناسی نقاشی را در سال ١٣٤٢ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دریافت کرده و سال ١٣٥٩ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه ویسکانسین آمریکا شده است. نامی به افتخارات و جوایز بزرگی دست پیدا کرده است که از میان آنها میتوان به جایزه ملی دولت فرانسه در جشنواره کانی سورمر فرانسه (سال ۱۳۴۹)، دو مدال طلا و عضویت رسمی آکادمی هنر ایتالیا (سال ۱۳۵۹)، مدال طلا از پارلمان بینالمللی ایالات متحده آمریکا (سال 1362)، جایزه مجسمه شعله طلایی از پارلمان بینالمللی آمریکا (سال 1363)، جایزه پرچم اروپایی هنر و مدال طلا از آکادمی اروپا در ایتالیا (سال 1363)، جایزه اسکار ایتالیا (سال 1364)، جایزه نخل طلایی اروپا از آکادمی اروپا در ایتالیا، (سال 1366)، لوح افتخار از بنیاد دانشنامه ایرانیکا و دانشگاه کلمبیا (سال 1385) اشاره کرد.
این هنرمند که طی سال های ١٣٧٧ تا ١٣٨٠ رئیس انجمن نقاشان ایران بود نزدیک به ٥٠ سال در کشورمان به تدریس نقاشی و انتقال دانش و تجربهاش به نقاشان جوان ایرانی مشغول است. بخشی از آثار درخشان نامی در موزه هنرهای معاصر تهران، کرمان، کاخ سعدآباد و کاخ نیاوران، مجموعه دائمی اینترنشنال هاوس فیلادلفیا، دانشگاه تمپل آمریکا، موزه هنر میلواکی آمریکا و بسیاری از گنجینه های خصوصی نگهداری می شود.
نامی صاحب پنج جلد کتاب نیز هست؛ بخشی از کتاب «راهنمای نقاشی کودکان»، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر (سال 1346)، «کتاب اصول و پایه طرح» انتشارات کتابهای درسی ایران (سال 1354)، کتابهای طراحی با قلم و مرکب (سال 1364)، کتاب مبانی هنرهای تجسمی «ارتباطات بصری» (سال 1372) و «کتاب برگزیده آثار غلامحسین نامی از سال۱۳۴۲ تا ۱۳۷۳»، نشر هنر ایران (سال 1345).
در یک بعداز ظهر زمستانی پس از افتتاح نمایشگاه و استقبال بینظیر دوستداران و مخاطبان غلامحسین نامی با او به گفتوگو نشستیم. گفتوگویی که دو ساعت به طول انجامید، اما با خوش صحبتی نقاش پیشکسوت کشورمان مثل برق و باد گذشت.
«دوره سفید» یکی از معروفترین و تاثیرگذارترین دورههای کاری شماست که یک جریان موازی را با هنر دنیا در پیش گرفت. البته در همین زمان هنرمندان اروپایی و آمریکایی نیز به همین روند توجه کردند و آن را در پیش گرفتند. این توجه و اهمیت به خود بوم به عنوان ماده هنری برمیگردد و حتی در همان زمان هنرمندان صاحبنام تاریخ هنر مانند پیرو مانزونی و جاسبر جانز هم با بوم برخورد سهبعدی کردند. فکر میکنم بهتر است برای شروع کمی درباره این دوره از فعالیتتان در عرصه هنر توضیح دهید.
وقتی کارهای سفید سهبعدیام را در سال 1345 شروع کردم از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم. برخورد با جنبه سهبعدی بوم برای من یک کار کاملا تجربی بود، یعنی تا آن لحظه نه شنیده و نه دیده بودم که کسی از این آثار خلق کند. این تازگی از سر یک تجربه کاملا شخصی نشات گرفته بود. پس از آن وقتی به اروپا و آمریکا رفتم دیدم اینگونه آثار قبلا ساخته شده بود، ولی باید بگویم واقعیت این است که «هر کسی از ظن خود شد یار من».
قبل از دوره سفید، دوره کاری مهمی دارم به نام «کودکانهها» که جایشان هم در نمایشگاه حاضر در گالری بوم خالی است. بنابراین کارهای من در ابتدا رنگی بود و بعد از این بود که حاکمیت رنگ سپید بر رنگها پدیدار شد.
اواخر دوره کودکانهها بود که مسابقهای برگزار شد با موضوع «روز مادر» و من هم به عنوان یک نقاش تازه کار میخواستم در آن نمایشگاه شرکت کنم. بومی را آماده کردم و میخواستم یکی از کارهای کودکانهام را اجرا کنم. طرح سادهای را هم که مادری کودکش را در آغوش گرفته در زمینه خاکستری رنگ انتخاب کرده بودم و به بوم رنگ زمینه زده بودم، تازه آن زمان رنگ اکرلیک هم نبود از رنگ پلاستیک استفاده کرده بودم که تلفن زنگ خورد. من بوم را رها کردم و به گوشه میز تکیه دادم، زمانی که برگشتم دیدم چراغ سقف به میز تابیده و سایه بینظیری را روی بوم پدید آورده است. این تصویر مرا میخکوب کرد و مدتها به این فضا نگریستم و فهمیدم چه کار خوب و ایده زیبایی است که طرحم را به جای آنکه تنها با رنگ در سطح دوبعدی اجرا کنم به شکل برجسته ارائه دهم. در واقع «روز مادر» مرا تکان داد و طرحی نو در انداختم.
اغلب انسانها وقتی با ایدههای تازه و بکری روبهرو میشوند فکر میکنند شدنی نیست و رهایش میکنند.
البته کار مشکلی بود، اما من تصمیم گرفته بودم این ایدهام را عملی کنم. در مرحله نخست به دو نمای دایرهای شکل کوچک و بزرگ برای صورت مادر و فرزند نیاز داشتم. رفتم آشپزخانه دو بشقاب ملامین آوردم یکی بزرگ و دیگری کوچک و بعد فکر کردم حالا چطور باید اینها را روی بوم بچسبانم. نقشهای طراحی کردم که چگونه پشت اینها را چوب بزنم و سپس اجسام را به بوم فشار دادم و گذاشتم زیر نور چنان هیجانی به من دست داد که تا همین لحظه که با شما صحبت میکنم با من است.
حالا کاری ندارم که این کارها را چه کسانی و کجای دنیا انجام دادهاند، اما من بیهیچ فلسفهای راه دلم را رفتم و سپس این اثر را امضا کردم و فرستادم برای مسابقه و جایزه اول را هم از آن خود کردم. با این اتفاق آنقدر تشویق شدم و همچنین نقدهای زیادی برای این آثار نوشته شد که به عنوان یک نگاه و حرکت تازه در نقاشی معاصر مطرح شد. به عقیده من گاهی کشف واحدی توسط دو هنرمند در گوشههایی از دنیا صورت میگیرد حتی بدون اینکه همدیگر را بشناسند و این اصلا عجیب نیست.
امروز مهمترین آثار هنری شما در این نمایشگاه روی دیوار رفته است؛ چرا جای کودکانههایتان خالی است؟
بله درست است. سه دوره «سهبعدیهای سپید»، «کالیوگرافی» و «گلهای من» روی دیوار گالری بوم است، ولی خودم احساس میکنم یکی از مهمترین دورههای کاری من با عنوان آثار کودکانه متاسفانه روی دیوار بوم نیست که به عقیده خودم از صمیمیترین و اصیلترین دورههای کاری من است.
قبل از اینکه وارد دانشگاه بشوم در دبستان و دبیرستان نقاشی تدریس میکردم و بسیار تحت تاثیر کودکان بودم. در همان زمان اتودهای فراوانی زدم که وقتی اینها را میبینم یاد آثار «پل کله» میافتم، البته بدون اینکه کارهای او را کپی کرده باشم. چون کارهایم به صورت کاملا حسی شبیه کارهای او شده است.
پس از آن به آثار جدیتری در این زمینه رسیدم که به شکل نقاشی کودکان در آنها از رنگهای غلیظ استفاده میکردم. این دوره کاری بسیار صمیمی و پس از تجربیات دوره آکادمیک من است.
شاید اگر روانشناس بودم همین جا میگفتم رنگ سپید از همین جا وارد کارهای من شده است.
و پس از کودکانهها به سمت کارهای سپید رفتید؟
نه پس از آن نیست. به نوعی آثار سپید من با کارهای کودکانهام همزمان شدند، ولی پس از دوره کودکانه نخستین نمایشگاهی که ارائه دادم از آثار سپید بود؛ یعنی اولین نمایشگاه من با آثار سفید سهبعدی در گالری سیحون به تماشا در آمد و تا به امروز هم ادامه دارد. قدیمیترین و اصلیترین نگاه من به نقاشی در همین کارهای سپیدم است.
این نکته برای من جالب است که شما هیچکدام از مجموعه آثارتان را نمیبندید و درباره همه میگویید ادامه دارد. آیا در مورد خلق آثار متفاوت و ادامه دادنشان از برخورد دیگر استادان، منتقدان و همچنین مخاطبان هراس نداشتید؟
واقعیت این است که نه. افتخار من همین است که نهتنها در مقابل این قضیه موضع ندارم، بلکه خوشحال هم میشوم. به عقیده من هنرمند بندباز نیست که همیشه روی یک بند راه برود. هنر زاییده احساس و تفکر و اندیشه هنرمند است و احساس و تفکر در تغییر آنی است.
هرگز جلوی خودم را نگرفتم در یک جا محدود شوم و هر کجا که لازم بوده احساسم را بیان کردم با هر تکنیکی که فکر میکردم نیاز است این کار را انجام دادهام. زمانی که میخواستم آثاری را با موضوع جنگ خلق کنم در اوج کارهای سهبعدی سپیدم بودم و با اینکه در گذشته کارهای کاملا انتزاعی و مدرن انجام داده بودم به سراغ موضوع جنگ رفتم و درباره آن اثر خلق کردم. چون اتفاقی به نام جنگ در آن برهه زمان مرا تحت تاثیر قرار داده بود و نمیتوانستم نسبت به آنچه احساسم را به عنوان یک هنرمند تحت الشعاع قرار داده بیاهمیت باشم و از کنارش بگذرم. پس آن زمان خودم را رها کردم و کارهای فیگوراتیوی را با سوژه جنگ ساختم.
قبول دارم، اما نکته جالب اینجاست که آثار فیگوراتیو شما هم خاص خودتان است.
خب فیگوراتیوی که کارکردم از نوع مدرن است. اعتقاد دارم هر موضوع و محتوایی قالب و تکنیک خاص خود را میطلبد. در آن زمان احساس کردم من برای بیان نابسامانیها و بدبختیهای این جنگ نابسامان باید از فیگور بهره بگیرم. خیلی از دوستان ایراد گرفتند و گفتند چون فیگوراتیو کار کردی در مقابل کارهای قبلیات عقبگرد داشتهای، ولی من اعتقاد دارم هنر عقب و جلو ندارد.
نگاه شما به هنرمند از نوع نگاهی است که او را در خلق اثرش آزاد میداند؟
هنرمند، خلاق است و تحت فضای پیرامونش و اندیشهاش آزاد است. هر جور میخواهد کار میکند. نگاه من به عنوان «غلامحسین نامی» در اولین نمایشگاه تا آخرین نمایشگاهم کاملا معلوم است و روند کاری مشخصی را دنبال کردهام. اما زمان جنگ مجبور بودم آثاری را با آن مضمون خلق کنم چون احساسم به من دستور میداد. البته این را هم بگویم روزی که میخواستم روی موضوع «مرگ» کار کنم، اگر طراحی و نقاشی بلد نبودم شاید میرفتم دوباره آثار انتزاعی را کار میکردم، ولی چون این قدرت را داشتم جلوی خودم را نگرفتم. هنرمندی که برای حرف دیگران کاری را نکند یا بکند هنرمند نیست. هنرمند آزاد است درونیات خود را با هر روش و تکنیکی که میداند، تصویر کند.
تعدادی از آثار کالیوگرافی شما کارهای مربوط به سالهای دور است و برخی نیز همچنان تا حدود هفت، هشت سال پیش ادامه دارد. چطور فرم خط وارد بومهایتان شد؟
دوره کالیوگرافی آبسترکت من تقریبا با همان دوره سپید همزمان بود، چراکه من از همان زمان با به وجود آمدن جریان نقاشیخط در هنر معاصر که از زنده رودی، پیل آرام، مافی و احصایی آغاز شد و تا امروز هزاران نفر دنبال اینگونه هنری رفتهاند در جدل بودم و باور من این بود که جایگاه خوشنویسی معلوم است و دنیای خط و عوامل تشکیلدهنده خط و خوشنویسی با نقاشی متفاوت است. دنیایشان هم متفاوت است. اگر قرار باشد نقاش برای خلاقیت در نقاشی از خط بهره بگیرد وظایف خاصی دارد. همیشه مخالف این بودم که اگر در نقاشی از خط استفاده میشود اندام خط را نشان دهیم. اندام خط که معلوم است همان خوشنویسی است. صرف اینکه خط را بیاوریم در بوم و رنگ را هم روی آن خالی کنیم نقاشیخط خلق نکرده ایم. این در زبان من خطاشی است.
یعنی ترکیب خط و نقاشی؟
نه یعنی خطا در نقاشی. بحث من با هنرمندان این حوزه این بود که اگر نقاش اصول و مبانی نقاشی را بشناسد و بخواهد از خطاطی ایرانی در نقاشی استفاده کند باید به دو عنصر بسیار مهم یعنی ریتم و حرکت توجه کند و آن هم به صورت انتزاع و نه در واقعیت. در آن زمان یعنی سال 1965 خودم خواستم این نمونه را نشان بدهم. در همان زمان اولین اثر کالیوگرافیام را خلق کردم که اکنون در موزه هنرهای معاصر موجود است.
یک دوره در سال 1356 زمان قبل از انقلاب هم کارهای کالیوگرافی را تکرار کردم و آن کارها بعدا در حراجیهای مختلف به فروش رسید و در همان زمان هم آثار کالیوگرافی ام را در گالری سامان به نمایش گذاشتم. بعد از انقلاب هم شاید هفت - هشت سال پیش این آثار را تکرار کردم و به مساله کالیوگرافی آبسترکت پرداختم و این دوره هم از دورههای مهم کاری من است که همزمان با دوره سپید شروع شد و با همه جنجالهایش ادامه دارد.
در فیلم مستندی که از شما در گالری بوم به نمایش درآمد دیدیم کارهای «گل» شما تحت تاثیر سفر دستهجمعیتان با برخی دوستان هنرمند به کاشان و ابیانه زاده شده است.
بله، همینطور است. البته کارهای «گل» من نیز روی دیوار گالری بوم هستند. خب من اهل قم هستم و از سرزمین حاشیه کویر آمدهام. از همان بچگی هم دفترچههای کوچکی داشتم که توی آن طراحی میکردم.
من عاشق معماری بومی ایران بودم و هستم. در قم امامزادههای زیادی وجود دارد که همه معماری بومی و خاصی دارند. من در گذشته از این فضاها هم در طراحی بهره میبردم. رنگ خاک و کویر در ذهن من حک شده و من در نقاشیهایم نیز از این رنگ زیاد استفاده میکنم؛ اما فکر اولیه آثار «گل» طی سفری که با دوستانی چون مسعود عربشاهی، پرویز کلانتری و جواد مجابی به کاشان و بر سر مزار سهراب رفته بودیم، آغاز شد.
این مربوط به سال 1372 است. بعد از کاشان به ابیانه رفتیم البته قبل از این هم ابیانه را دیده بودم، ولی در آن سفر با تجربه دیگری به ابیانه نگاه کردم و بشدت درگیر جزئیات معماری بومی شدم. طوری که با خودم مقداری خاک ابیانه آوردم به محض اینکه برگشتم شروع کردم با متریال خاک به عنوان «گل» کار کردن.
ضمن اینکه میدانستم قبل از من دوست عزیزم زندهیاد مارکوگریگوریان و پرویز کلانتری با این متریال کار کرده بودند؛ البته هیچ دلیلی هم نداشت که من کار نکنم، چون عقیده دارم ماده چیزی را بیان نمیکند، محتویات بیانکننده هستند.
در سال 1373 در گالری گلستان کارهای «گل» را به نمایش گذاشتم و برای نخستین بار متریال خاک را در آثارم مطرح کردم. نمایشگاه بسیار موفقی بود. در آن دوره هم نگاه دیگری از من به مساله متریال مطرح شد. این دوره را هم تا امروز با عشق دنبال کردم.
در این نمایشگاه ما حجمی را میبینیم با عنوان «قدمگاه» که در نوع و زمان خود بسیار پیشرو بوده است، ولی با همه اینها حجمهایتان به نوعی در سایه نقاشیهایتان قرار گرفتهاند.
برای اینکه تعداد حجمهایی که کار کردهام، زیاد نیست. علت پرداختن به احجام هم این بود که میخواستم فضای سهبعدی را که از بوم بیرون میآید و روی دیوار قرار میگیرد، همه جانبه کنم، یعنی فضای سهبعدی دارای فضای بیشتری باشد که بشود دور آن راه رفت.
حجم قدمگاه که گفتید یکی از کارهای کانسپچوال آرت من است که در یکی از نمایشگاههای مهم گروه آزاد ارائه داده بودم. در این اثر به این برمیگردیم که من باز هم به دلیل زندگی در شهر مذهبی قم به امامزادهها زیاد میرفتم و در آنجا مکانی هست به اسم «قدمگاه» که در این فضا سنگسیاه یا سفیدی را به دیوار میچسبانند و جای پایی روی این سنگ هست که جای پای آن معصوم است. تعدادی سنگریزه در کنار این فضا قرار دارد که افراد با نزدیکشدن به قدمگاه نیت میکنند و سنگریزه را به سنگ اصلی و جای پای معصوم میچسبانند. اگر این سنگ کوچک بچسبد به نوعی تلقی این است که آرزوی فرد برآورده میشود.
در این لحظه است که خودم بارها شاهد بودم دیگر زائران لباسهای این فرد را تکهتکه میکنند و به عنوان تبرک نزد خود میبرند. اثر قدمگاه در سال 1354 خلق شده و در آن زمان با خلق این اثر مسائل اعتقادی خودم و دلبستگیهایم را مطرح کردم.
غلامحسین نامی از منظر دیگران
چندی پیش چهرههای هنری کشورمان در نمایشگاه غلامحسین نامی حاضر شدند و با تماشای آثار این استاد برجسته هنرهای تجسمی کشورمان درباره شخصیت و آثار او اظهار نظر کردند. به بهانه این گفتوگو نگاهی گذرا به نظرات آنها نیز میاندازیم.
* گوناگونی آثار نامی
پرویز کلانتری / نقاش
زمانی که از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شدم نامی دانشجو بود، او از همان زمان نمایشگاه برپا میکرد ما با هم نیز نمایشگاههای مختلفی خارج از ایران از جمله در سوئیس و آمریکا برگزار کردیم.
تمام لطف نقاشی معاصر گوناگونی آن است، نامی در هنر ایران برای خودش جایگاهی دارد، نام
نامی در هنر ایران بلند آوازه است: پارچههای سفیدش، آثار گلیاش و کالیگرافیهایش از آثار معروف او به حساب میآیند.
* نامی در پی تجربههای تازه
خسرو سینایی / کارگردان و فیلمنامهنویس
استاد نامی از پایه گذاران راهی نوین در هنر تجسمی ایران است. او بیش از پنج دهه است در هنرهای تجسمی ایران فعال است و هنوز به دنبال تجربههای تازه در آثارش است که این قابل ستایش است.
من آثار نامی را بسیار دوست دارم و فکر میکنم با توجه به سابقهاش در هنر تجسمی ایران هنوز روحیه تجربهکردن فرمهای تازه را دارد، همانطور که پیشتر هم نقشهای سفید او را شاهد بودیم و امروز میبینیم رنگها چقدر خوب و بجا در آثارش وارد شدهاند که جز این نیز نمیتوان از او انتظار داشت. استاد نامی نشانههای ایرانی را در آثارش به کار میگیرد، زیرا هر اثری که بخواهد هویت داشته باشد باید با هویت هنرمندی که آن را خلق میکند مرتبط باشد. در چند نمایشگاه اخیر نامی آثاری را از او شاهد هستیم که در آنها از خط کمک گرفته و آن را به فرمهای انتزاعی آثارش نزدیک کرده است.
* صدای ساز در نقاشی
شهرام ناظری / خواننده موسیقی سنتی ایران
من موسیقی را در قوسها و زوایای کار نامی حس کردم. آثار او را میتوان از دیدگاههای مختلف مدرنیست، سنتی، شرقی و ایرانی نگاه کرد زیرا خصوصیات همه آنها را در بردارد، من از این نقاشیها صدای ساز میشنوم، در واقع آثار ایشان را فراتر از کلیشهها و قالبها میدانم.
* روح زمانه و هویت ایرانی
علی مرادخانی / معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
سابقه آشناییام با آثار استاد نامی و خود ایشان به سالهای بسیار دور برمیگردد، ابتدا با نقاشیهایشان آشنا شدم و سپس خودشان؛ آثار ایشان را همیشه با روح زمانه منطبق دیدهام، از اینروست که در همین نمایشگاه شور سپید هم حرفهایی با مخاطب در میان میگذارند که با وجود گذشت سالها هنوز هم گفتنیهای امروزین است؛ ایشان را در ارائه مفاهیم انتزاعی سرآمد میدانند، اما نباید روح ایرانی و هویت شرقی را که در اغلب آثار او جریان دارد نادیده گرفت، نکته مهمتر این است که این نگاه معناگرا در نقاشیهای استاد نامی، به روز و زاییده زمان حال بازتاب مییابد.
* حرکت در مسیر زمان
مجید ملانوروزی / مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
من از سال ۶۴ با آثار استاد نامی آشنا هستم، نامی از نامآوران هنر نقاشی ایران است، او در آثارش علاوه بر بهرهگیری از فضاهای ایرانی، فرم مدرنیستی را با سبک و سیاق خود ارائه میدهد که او را به نقاشی صاحب سبک بدل ساخته است، در عین حال با مرور آثارشان میتوان دریافت او بیش از پنج دهه است با زمان جلو رفته است.
در کنار خلاقیت هنری نمیتوان نادیده گرفت که استاد نامی نقش بسیار مهمی در تعلیم و تعلم نسل نوی نقاشان ایران در هنرستانها و دانشگاههای هنری داشته است.
سجاد روشنی / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: