آشنایی با مناطق گردشگری ایران

مجموعه تفریحی گردشگری گنجنامه

امیر شهاب رضویان، در سفرهایش به دنبال کشف دیدنی‌های نو برای عکاسی و لذت بردن است

معماری عجیب مسجد جامع نطنز را ببینید و یادگاری میرزا بزرگ ولد آقا میرزا احمد

من همدانی هستم متولد 1344 ولی شناسنامه‌ام صادره از تهران است. تا 7 سالگی تهران بودم. از 7 تا 18 سالگی را در همدان زندگی کردم و از 19 سالگی به بعد را در تهران بوده‌ام، به همین دلیل همدان را خوب می‌شناسم. جذاب ترین چیزی که از قدیم در همدان بوده و هنوز هم هست، کمربندی سبز دورتادور این شهر است. این باغ ها خصوصا در منطقه عباس آباد و گنجنامه قرار دارد. مهم‌ترین مساله درباره همدان برای من حفظ ساختمانهای قدیمی و باغ های سبز این شهر است.
کد خبر: ۶۳۳۶۹۷
معماری عجیب مسجد جامع نطنز را ببینید و یادگاری میرزا بزرگ ولد آقا میرزا احمد

البته، همدان با تعدادی افراد نازنین و دوست داشتنی نیز برایم معنا پیدا می‌کند مثل: مرحوم پدرم، مرحوم قاسم رستگار معروف به دادا قاسم، همان کسی که من مینای شهر خاموش را بر اساس زندگی او ساختم. دکتر پرویز اذکایی که شاهد و راوی صادق تاریخ شهر است و یکی دیگر از دوستان نقاش عزیزم به نام هوشنگ جمشید آبادی که در روستایی خارج از شهر همدان زندگی می‌کند و تعداد زیادی گربه نگه می‌دارد و معتقد است که: «با تغییرات امروزی شهرنشینی، گربه ها در حال نابودی هستند. قدیم‌ترها در خانه‌ها گربه‌رو داشتیم. گربه‌ها در خانه‌ها حضور داشتند و اهالی خانه هنگام صرف ناهار یا شام از غذای خودشان مقداری برای گربه‌ها جدا می‌کردند، ولی امروز گربه‌ها در خانه ها جایی ندارند و به راحتی زیر ماشین می‌روند و کشته می‌شوند.»

همان قدر که همدان برایم شهری دوست‌داشتنی است، تهران را نیز بسیار دوست دارم. هر بار که از تهران خارج می‌شوم دلم برای این شهر تنگ می‌شود با وجود تمام تلخی‌هایش. من هر وقت که از شهر برای سفر خارج می‌شوم، چشم‌هایم به دنبال دیدن‌های نو و یادگرفتن‌های متفاوت است. خصوصا معماری منطقه، البته به شرط این که بساز بفروش‌ها آن را نابود نکرده باشند و به شرط اینکه میراث فرهنگی بودجه‌ای برای محافظت از آن در نظر گرفته باشد. برای مثال من طی دو سفر به مسجد جامع نطنز رفتم، جایی که معماری خاصی دارد با ترکیب بدیعی از آجر زرد و کاشی آبی رنگ. نمای اصلی این بنا آجر است و معمار با امساک، مقدار محدودی کاشی فیروزه ای در مسجد به کار برده است. برخی از متخصصان معماری معتقدند این مسجد ریشه در دوران باستان دارد و بر بالای یکی از معابد زرتشتی ساخته شده است. اگر به لحاظ تاریخی سابقه محل بعضی از مساجد کهن را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که تعدادی از این مساجد پس از ورود اسلام، بر جای آتشکده‌ها و معابد زرتشتی ساخته شده‌اند. با حفاری این مساجد چه بسا ما شاهد بناهای مقدس با قدمت چند هزارساله باشیم. از اینها که بگذریم، در این مسجد آرام و زیبا، زیرزمین‌، سرداب، قنات و دهلیزهای عجیبی وجود دارد.

مسجد جمعه یا مسجد جامع نطنز مجموعه‌ای از چندین بنا است که این بناها در دوران الجایتو خدابنده و پسرش ابوسعید بهادرخان به ترتیب زیر ساخته شده‌است: - مسجد بین سالهای ۷۰۴ تا ۷۰۹ هجری. - بقعه شیخ عبدالصمد به سال ۷۰۷ هجری. - ایوان جلوخان خانقاه در سال ۷۱۶ و ۸۱۷ هجری. - مناره که تاریخ پایان بنای آن سال ۷۲۵ هجری نوشته شده‌است.

«آندره گدار» ایرانشناس معتبر درباره بنای مسجد جمعه نطنز که از نظر سبک معماری در نوع خود کم نظیر است و نشانه‌هایی از معماری چند دوره را در خود حفظ کرده‌است، می‌نویسد: «مسجد که نسبتاً از خرابی محفوظ مانده مرکب است از یک شبستان هشت ضلعی گنبددار مشرف برصحنی که چهار ایوان دارد. اضلاع صحن را دهلیزها و نمازخانه‌های مختلف به هم متصل می‌سازد. این مسجد از سمت شمال و مشرق و جنوب محدود است به کوچه باریکی که چون به مدخل بزرگ مسجد و مقابل مناره و درگاه خانقاه می‌رسد، وسعت یافته مبدل به میدان کوچکی می‌شود. در سمت غرب ویرانه خانقاه دیده می‌شود، مسجد ۳ مدخل دارد، یک مدخل جنوبی و دو مدخل شمالی، مدخل‌های سمت شمال همسطح حیاط هستند، ولی مدخل جنوبی دهلیزی است که با ۱۲ پله بلند به کف راهرو مسجد می‌رسد...» خاطرم هست که نوروز 1375 برای نخستین بار بود که به نطنز رفتم. و من در گوشه‌ای از مسجد با آن هوای خنک و معماری بی‌تکلف و در عین حال چشمگیر نشسته بودم. چشم می‌گرداندم و مسجد را نگاه می‌کردم و هر لحظه بیشتر و بیشتر متوجه زیبایی‌های این بنای شگفت می‌شدم. خوبی‌اش این بود که در مسجد نطنز هنوز هیچ عنصر اضافه‌ای وجود ندارد، هنوز کسی در اینجا کابل برق نکشیده و هنوز چراغ‌های فلورسنت به کار نبسته‌اند و هنوز ابزارهای مدرن ناسازگارانه بر تن مسجد ننشسته‌اند.

کنار منبر نشسته بودم، در دیوارنوشته‌های آن، مطلب عجیبی نظرم را به خودش جلب کرد. گرچه یادگاری نوشتن روی آثار قدیمی، کار خوبی نیست ولی کسی در جانب شرقی منبر گچی مسجد جامع نطنز با قلم نیش و مرکب نوشته بود:

« أَسِربَ القَطا هَل مَن یُعِیرُ جَناحَهُ * لَعَلِّی إِلَی مَن قَد هَوِیتُ أَطِیرُ [ای فوج کبک ها، آیا کسی بالش را به من عاریه می دهد /تا شاید به سوی آن که دلم هوایش را کرده پر کشم . شعری منسوب به مجنون "قیس بن الملوح"] / چه کار کنم غریبم/ مذهب عاشق ز مذهب‌ها جداست / عاشقان را مذهب ملت خداست/ یادگار اقلّ فقراء و السادات، میرزا بزرگ ولد آقا میرزا احمد، خطیب حضرت معصومه (ع) قم، خدا لعنت کند پدر و مادرش را که بنده را از قم آواره کرد. بسیار دلتنگ می‌باشم.

سخت دلتنگ شدم خانه صیاد خراب، کاش روی قفسم جانب صحرا می کرد [شعر از عصمت سمرقندی]

12 رجب المرجب ایلان ئیل [سال مار] مطابق 1286 [ قمری].»

دلتنگی غریب نویسنده که به این مسجد آرام پناه آورده بود را در آنجا به شکل غریب احساس می کردم. روزی که این متن را خواندم سال 75 بود و بار بعد که درسال 1389 به این مسجد رفتم نوشته باقی بود و عکسش را برداشتم. امیدوارم که این منبر را رنگ نکنند.

اتفاق عجیب دیگری در روستای «انجه‌دان» در حوالی اراک دیده‌ام. سال 1377 بود که این روستا را دیدم. البته میراث فرهنگی آن سال‌ها نیروی کافی برای حفظ و نگهداری مسجد این روستای زیبا نداشت. به همین جهت اهالی مسجد قدیمی ده را ویران کرده بودند تا مسجدی جدید به جای آن بنا کنند. در حین این کار، از داخل مسجد 2 ستون سنگی مشکی رنگ عجیب و غریب بیرون آمده بود، ستون‌هایی مشابه ستون‌های تخت جمشید با این تفاوت که از جنس گرانیت سیاه بود. این ستون‌ها را داخل چشمه روستا گذاشته بودند و فرم آنها قدمت این مسجد را نشان می داد. این دو ستون در اصل نشان دهنده پیشینه قدیمی آن محل بوده که بعدها درش مسجد ساخته‌اند.

برایم عجیب است که چه طور ما از معماری بناهای قدیمی ایران محافظت نمی‌کنیم؟ یک بار که به زیگورات چغازنبیل رفته بودم، دیدم به راحتی می‌شود از آجرهای آن جا که خطوط میخی عیلامی روی آن حک شده است، برداشت و با خود آورد. و البته مردم هم بر می داشتند. من معمولا وقتی به چنین مکان‌هایی می‌روم، تا آنجا که برایم مقدور است مشغول عکاسی می‌شوم. زیرا مطمئن نیستم که آیا سال آینده این بنا به همین شکل باقی خواهد ماند یا خیر. مدیران ما در این جهت کم کاری می‌کنند. باید از کودکی به فرزندانمان بیاموزیم که وطنشان را دوست داشته باشند.

درباره نوع سفرهایم نیز باید بگویم که راستش من از هواپیما می‌ترسم و ترجیح می‌دهم با اتومبیل شخصی‌ام به سفر بروم. از سفر با اتوبوس هم متنفرم. چندین بار سفرهای چند هزار کیلومتری در کشور داشته‌ام، خصوصا در ایام نوروز که بار سفر می‌بندیم و پیش می‌رویم؛ گاهی جنوب، گاهی غرب، گاهی شرق.

گاه و بی گاه، در سفرهایم به سراغ مسیرهای نامتعارف نیز می‌روم. یکی از مکان‌های جالبی که در همین کج کردن مسیرهایم دیده‌ام، برج استوانه ای و مسجد جامع ارزشمند ساوه بود. معماری این دو واقعا بی‌نظیر است تا جایی که ساعت‌ها من را برای عکاسی مشغول خود کردند. بعضی از این کشف‌ها جذابیت‌های زیادی دارند.

به واسطه‌ی سفرهای طولانی ‌ام در طول سی سال گذشته آرشیو خوبی از عکسهای طبیعت و معماری ایران زمین جمع آوری کرده ام ومتاسفانه امروز بخشی از این طبیعت و معماری ازدست رفته است مثل آبگیر سلیمان کلا در مازندران، ارگ بم، خانه شریفی در همدان، بخشی از بیمارستان مرسلین در کرمان، محله‌ی جولان در همدان، دریاچه پریشان در فارس و بسیاری جاهای دیگر که با کمی آموزش عمومی قابل حفظ و نگهداری برای نسلهای بعد است.

«دیروز در صفحه 8 ضمیمه چمدان، نسخه ویرایش نشده و تاییدنشده از یادداشت امیرشهاب رضویان چاپ شد که با عذرخواهی ازین کارگردان محترم نسخه تصحیح شده آن در اینجا منتشر می شود.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها