عشق و خون

بانویی شکسته

عشق و خون

خداحافظ ای برادرِ زینب

خداحافظ ای غریب مدینه، خداحافظ ای سایه سر زینب، خداحافظ ای علمدار لشکر، عباس من. خداحافظ ای پاره‌پاره پیکر برادرم، اکبر من. خداحافظ ای یادگار برادر قاسم من. خداحافظ ای شیرخواره اصغر من. خداحافظ کربلا ای سرزمین پربلا. ای دشت لاله‌ها.
کد خبر: ۶۱۶۱۱۲
خداحافظ ای برادرِ زینب

خداحافظ ای خیمه‌های سوخته، خداحافظ ای پیکرهای سر جدا، خداحافظ ای حسین، تو اشک خواهر را ببین، تو سوز دل یتیمان را بنگر. تو، دل پریشان و چشمان گریان را می‌بینی ... اینان ما را به اسیری می‌برند، چه حادثه تلخی، اینان با همین زنجیرها که بر گردن حضرت سید‌الساجدین انداخته‌اند و پای کودکان تو را با آن بسته و قفل زده‌اند، می‌خواهند این کاروان یتیم آل‌الله را وارد کوفه کنند.

عبیدالله ابن زیاد فرمان داده است لشکر 10 هزار سوار و پیاده‌ای را در کوچه و بازار شهر بگمارند تا هیچ حرکتی از شیعیان امیر مومنان سر نزند.

کاروان، خسته، تشنه و گرسنه به دروازه شهر نزدیک شده‌اند، ابن‌زیاد دستور داده است سرهایی که به کوفه آورده‌اند به دروازه شهر برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با کاروان اسیران وارد شهر کنند و در کوچه و بازار گردانده شوند.

خدایا! دختران حسین، رقیه سه ساله، زینب قد خمیده چه می‌بینند و چه بر سر ذریه رسول خدا (ص)‌ می‌آید، مگر اینان چه جرم و گناهی مرتکب شده‌اند که چنین صحنه‌هایی را می‌‌بینند.

اینان پاره‌های تن رسول خدایند، اینان یادگاران امیر مومنان علی، حاکم کوفه‌اند که به این شهر به اسیری آمده‌اند.

خدایا! چه مصیبت تلخی است که بر سر امام سجاد می‌آید، چرا دشمن فرزندان پیامبر را در کوفه و شام به خواری می‌برد و امام نه‌تنها آرزوی مرگ کند که فرموده باشد کاش مادر مرا نزاییده بود، چرا کوفیان بی‌وفا شده‌اند و شامیان در انتظار کاروان پایکوبی می‌کنند.

خدایا! چرا مردم شام هلهله می‌کنند، چرا لباس نو پوشیده‌اند. چه شده است که آنان جشن گرفته‌اند و شادی می‌کنند.

چرا شام و کوفه را چراغان کرده‌اند، چرا آسمان به زمین نمی‌آید. چرا بر سرهای رفته روی نیزه‌ها سنگ می‌زنند، چرا از پشت بام خانه‌ها خاکستر می‌ریزند.

خدایا! تو به زینب که مادر مصیبت‌هاست صبری عطا کن.

محمد خامه‌یار - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها