«گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود» باید به دلمان برگردیم، به دلمان که خاستگاه خداوند است، به دلمان که برادری‌اش را برایمان ثابت کرده است. آنگاه از خودمان بدویم تا خود خدا. تا آنجا که صدای بال پرندگان شنیدنی‌تر است.
کد خبر: ۶۱۲۶۳۷

باید به دلمان برگردیم. آنگاه احساس می‌کنیم بر گرده عالم نشسته‌ایم، آنگاه احساس می‌‌کنیم دماوندی در ما تنوره می‌کشد، آنگاه با خودمان می‌گوییم برخیز مرد! برخیز برای گریه کردن همیشه وقت هست. حالا باید از انبوه اندوه بدوی تا خود خودت. باید لبخند بباری. باید پریان پرده‌نشین اشک شوقت را به بازار بکشانی. باید خاک زیر پای تو ترقص کند.

آنگاه با خودت می‌گویی حالا که «خدا بزرگ، خدا مهربان، خدا خوب است / تو خوب هستی و من خوبم و هوا خوب است» چرا باید سکوت سگرمه‌هایم را نشکنم؟ برمی‌خیزی مثل بچه‌ها خاک‌بازی‌ات شروع می‌شود و این آغاز رفتن و شدن است.

وقتی با دلت برادر باشی، می‌بینی آسمان مهربان است، زمین کریم و ابرها همه باران زایند. آنگاه منتظر بادهای یائسه نمی‌مانی که بیایند و گوشه شالت را بتکانند و بروند.

وقتی با دلت برادر باشی، اسباب شادمانی و خوشبختی فراهم است. آنگاه خدایی داری که در همین نزدیکی است. آنگاه برمی‌خیزی به اولین بوته‌ای که به حیطه آسمان قد کشیده است سلام می‌کنی. خاک را طی می‌کنی، از تپه ماهورهایی که در طی زمان با معماری باد صرصر درست شده است عبور می‌کنی، تنهایی‌ات را به فراموشی می‌سپاری و به جماعت خاک را به رقص می‌آوری.

آنگاه از لحظاتی که برای تو شیرین‌اند قابی درست می‌‌کنی تا دیگران را دعوت کنی که زلالی‌هایت را به تماشا بایستند و باران لبخندت را به اشتراک می‌گذاری. باید از خودت بدوی. از خاطرات خاک خورده خودت، از سکوت سگرمه‌هایت، از انبوه اندوهت. کسی این سوی تپه ماهورها ترا انتظار می‌کشد.

علی بارانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها