خراسان:پیگیری حقوقی؛ حلقه مفقوده حملات تروریستی
«پیگیری حقوقی؛ حلقه مفقوده حملات تروریستی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم
امیرحسین یزدان پناه است که در آن میخوانید؛به دنبال حادثه تلخ و تاسف بار شهادت 14 مرزبان کشورمان در حادثه تروریستی عصر جمعه در مرز سراوان مسئولان و مقامات امنیتی و انتظامی از قصور پاکستان در بروز این حادثه سخن گفتند و رئیس جمهور هم در پیام تسلیت خود تاکید کرد که « وزارت امور خارجه موظف است اقدامات لازم جهت اجرای موافقت نامه امنیتی با پاکستان را پیگیری و نتیجه را گزارش کند.» با این حال اجازه بدهید به این حادثه و حوادث تروریستی این چنینی از زاویه ای دیگر هم نگاه کنیم و به بیان انتظاراتی از دولت بپردازیم.به راستی وظیفه دولت و نهادهای حقوقی و قضایی کشور در قبال چنین حوادث تروریستی چیست؟ آیا صرف این که کشوری از وظایف خود شانه خالی می کند یا مدعی ناتوانی در برخورد با این تحرکات است، مسئولیت را از او زایل خواهد کرد در چنین شرایطی آیا می توان تنها به احضار کاردار و سفیر و ... دلخوش بود؟
در این باره چند نکته را مرور می کنیم:1- واقعیت این است که آن چه تاکنون در حوادثی مشابه یا به فراموشی سپرده شده یا آن چنان که باید و شاید جایگاه نیافته است، پیگیری حقوقی این حوادث تروریستی از مجاری نظام های حقوقی بین المللی به خصوص منشور ملل متحد و قطعنامه های شورای امنیت است. نتیجه پیگیری این پرونده از دوحالت خارج نیست؛ یا به نتیجه می رسد و رای دادگاه علیه کشورهای حامی گروهک های تروریستی صادر می شود و یا در پیچ و خم های نظام های سلطه گرفتار می آید. در هردوی این حالت ها این کشورمان است که دست برتر را در مراودات بین المللی با کشورهای حامی تروریست ها در اختیار خواهد داشت. کشور ما که همواره قربانی حوادث تروریستی مانند آن چه اخیراً در سراوان رخ داد بوده برای احقاق حقوق حقه خود در مجامع بین المللی به مستندات حقوقی نیاز دارد که زبان مشترک همه مذاکرات و گفت وگوهای دیپلماتیک است.
مستنداتی که خون پاک حدود 20 هزار شهید ترور پشتوانه اصلی آن و نشان دهنده مظلومیت کشورمان است. 2- اکنون سوال این است که آیا در نظام های حقوقی بین المللی مجرایی برای پیگیری چنین پرونده هایی وجود دارد. پاسخ مثبت است: کنوانسیون گروگانگیری (1979)، کنوانسیون علامت گذاری مواد منفجره پلاستیکی به منظور قابل کشف کردن آن ها (1991) و کنوانسیون مربوط به بمب گذاری تروریستی (1997) ، قطعنامه های 1373 و 1368 سازمان ملل و... از جمله مهم ترین مفاد حقوقی سازمان ملل متحد هستند که می تواند خاستگاه اصلی پیگیری های حقوقی پرونده های حملات تروریستی علیه کشورمان در دادگاه ها و محاکم بین المللی باشد.
در حقیقت آن طور که خود سردمداران سازمان ملل مدعی هستند «کنوانسیون های ضد تروریسم مدون شده با نظارت نظام ملل متحد که با اسناد منطقه ای تکمیل شده مبنای حقوقی مستحکمی برای اقدام علیه تروریسم بین المللی فراهم آورده است.» این نظام های حقوقی اگر حقوق مردم ایران را اثبات کند که نتیجه مطلوب ما به دست آمده و اگر هم قادر به احقاق حقوق مردم ایران نباشند که بازهم بازی دو سرباخت برای این نظام های حقوقی خواهد بود. البته شاید بتوان از زاویه ای دیگر هم به مفاد حقوقی در این زمینه نگریست. براساس ماده 51 منشور ملل متحد کشورهای عضو سازمان ملل که با حملات مسلحانه مواجه می شوند «حق ذاتی» شان است که از خود دفاع کنند. مبتنی بر همین ماده برخی کشورها پاسخ های نظامی محکمی به اقدامات مسلحانه علیه کشورخود داده اند.
ناگفته پیداست که نمی توان در پی یک حمله تروریستی به خاک کشور همسایه لشکر کشی کرد اما آیا لااقل نمی توان همین گروهک مسلح تروریستی را تعقیب و نابود کرد؟ 3- براساس خبرهایی که منتشر شده نام آمریکا، عربستان، رژیم صهیونیستی و قطر هم به عنوان حامیان گروهک عامل حمله تروریستی اخیر به مرز سراوان مطرح شده است.
نام هایی که پیش از این و در حملات مشابه هم برخی شان را شنیده بودیم. اکنون سوال این جاست که آیا نمی توان این حامیان را در دادگاه های بین المللی محکوم کرد؟ به تصریح قوانین بین المللی دولت ها ملزم به همکاری برای مقابله با پشتیبانی مستقیم و غیر مستقیم،مقابله با تامین مالی تروریسم و تعقیب کیفری تروریست ها هستند. هرچند شاید نگاه غالب این باشد که در نظام های پیچیده دادگاه های بین المللی و وابسته به برخی قدرت های جهانی نمی توان به احقاق واقعی حقوق اندیشید و اطمینان داشت، که البته نگاه درستی است، اما درباره چنین پیگیری هایی نمونه های قابل توجهی هم وجود دارد.
به عنوان مثال دولت نیکاراگوئه در سال 1986 از آمریکا به دلیل اعمال تحریم های اقتصادی و ایجاد اختلال در اقتصاد این کشور و شرایط زندگی مردم به دادگاه «لاهه» شکایت کرد و درپی این شکایت این دادگاه، آمریکا را براساس این اقدامات و نیز حمایت از مخالفان مسلح دولت وقت نیکاراگوئه به پرداخت غرامت چند میلیون دلاری محکوم کرد.این که آمریکا این غرامت را پرداخت کرده یا نه یک وجه موضوع است و این که نیکاراگوئه توانسته حق خود و مردم کشورش را در یک دادگاه بین المللی به کرسی بنشاند و اثبات کند موضوعی است که قطعا مستندات آن دست آمریکایی ها را در روابط فی مابین و ارتباطات پایاپای می بندد.
عربستان، قطر، آمریکا و هررژیم و کشور دیگری که حامی تروریست هایی است که مردم ایران را به خاک و خون می کشند باید در دادگاه های بین المللی و براساس مفاد حقوقی سازمان ملل محکوم شوند و این تنها دولت ایران است که باید پیگیر این موضوعات باشد.
«حقوق دان» بودن دکتر روحانی، رئیس جمهور این امید را تقویت کرده است که یک بارهم که شده شاهد به جریان افتادن یکی از همین پرونده های حملات تروریستی به مردم ایران در دادگاه های بین المللی باشیم؛ نتیجه اش هرچه باشد تقویت قدرت چانه زنی ما پشت میزهای مذاکره و مقابله با اتهامات بی پایه و اساس یکی از مهم ترین دستاوردهایش خواهد بود.
کیهان:امنیت ، نعمت نامرئی
«امنیت ، نعمت نامرئی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛یکی از اصلیترین ویژگیهای آتش، سرایت سریع آن است. گمان کنید در مجتمعی مسکونی ساکنید که طعمه حریق شده است. طبقههای بالا و پایین و بهخصوص واحدهای مجاور به شدت در آتش میسوزند. بدونشک دور نگه داشتن چنین خانهای از لهیب آتش کار دشواری است. آتشسوزیها اغلب چند ساعتی بیشتر به طول نمیانجامند، اما گمان کنید بحران آتشسوزی در این مجتمع، همیشگی است! در امان بودن در چنین مجتمعی اگر نگوییم معجزه، کاری است کارستان.
حکایت ایران و محیط پیرامونش نیز چنین است. جمهوری اسلامی از دو سو در معرض تهدیدات امنیتی جدی است؛ یکی غرب و شمالغرب و دیگری شرق و جنوب شرق کشور. در هر دو سوی ایران، متاسفانه همسایگانمان گرفتار بلایی عظیم و خانمانسوز هستند؛ ناامنی.
کافی است نگاهی به آمار تلفات چهار کشور پیرامونی خود – در شرق و غرب- در 10 ماه نخست سال جاری میلادی بیندازیم. افغانستان طی مدت مذکور شاهد بیش از 22 عملیات تروریستی بوده که بر اثر آنها، حدود 300 غیرنظامی کشته و 350 تن مجروح شدهاند. البته این آمار به جز تلفات کشته و مجروحی است که حمله اشغالگران خارجی در این مدت به دنبال داشته است.
در همسایه شرقی دیگر ما اوضاع وخیمتر بوده است. پاکستان طی این مدت شاهد نزدیک به 30 عملیات تروریستی بوده که بیش از 500 کشته و دو برابر این تعداد مجروح بر جای گذاشته است.
عراق در مرزهای غربی کشورمان، وضعیتی اسفناکتر را شاهد است؛ بیش از 50 عملیات تروریستی که 2500 نفر را به کام مرگ فرستاده و بیش از 6000 تن را زخمی کرده است.
ترکیه نیز که در شمالغرب ایران واقع است، از سه عملیات تروریستی ضربه خورده که بر اثر آنها نزدیک 70 نفر کشته و 170 تن مجروح شدهاند.
جمهوری اسلامی ایران حدود 6000 کیلومتر مرز خشکی دارد که نزدیک به دو سوم این میزان، با چهار کشور فوق است. این دادههای بهظاهر ساده را اگر کنار هم بگذارید، گوشهای از نعمت امنیت در این مرز و بوم نمایان میشود.
در این مدت تقریبا هیچ غیرنظامی ایرانی، قربانی حوادث تروریستی نشده است. آیا دستهای آشکار و پنهانی که غرب و شرق ایران را به آتش کشیدهاند، علاقهای به انجام عملیاتهای مشابه در جمهوری اسلامی ندارند؟
نگاهی به حوادث سالهای اخیر نشان میدهد ایران یکی از اصلیترین اهداف تروریستی بوده است؛ از مردم عادی گرفته تا چهرههای شاخص و حتی دانشمندان ایرانی.
بیگانگان و در راس آنها آمریکا و رژیم صهیونیستی از هیچ اقدامی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی فروگذار نکرده و به جز حمایت مالی، رسانهای، اطلاعاتی و لجستیکی از گروههای معاندی مانند ریگی و پژاک و ... در مواردی از انجام عملیات تروریستی مستقیم نیز رویگردان نیستند.
اهمیت امنیت و ضرورت بنیادین آن به گونهای است که ذات آن بینیاز از هرگونه شرح و تفسیری است و همین بس که خداوند متعال در قرآن کریم، ویژگی شهر خوب را امن بودن آن معرفی میکند.
امنیت امروز ما مدیون مردانی است که برای آسایش این مرز و بوم نه فقط خواب و آسایش را بر خود حرام کردهاند بلکه در این راه حتی از نثار خون خویش نیز هراسی نداشته و دریغ نکردهاند.
اواسط مهرماه در غرب کشور پنج پاسدار در درگیری با ضدانقلاب به شهادت رسیدند و چند روز پیش نیز 14 تن از مرزبانان کشور در جنوب شرق کشور جان خویش را بر سر پیمان امنیت فدا کردند.
اگر این روزها تورم و مباحث اقتصادی با چاشنی دیپلماسی نقل هر محفل و مجلسی است –کسی هم نمیتواند منکر معضلاتی اینچنینی باشد- اما به گفته معصومین علیهمالسلام «دو نعمت مجهولند، سلامتی و امنیت» و به قول سعدی؛ «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید» و چه مصیبتی بالاتر از ناامنی؟
اگر مرزداران جان برکف نیروی انتظامی که حافظان امنیت این سرزمین در سرحدات هستند، جلوی خرابکاران و عوامل استکبار را نگیرند، ناامنی حتی تا قلب پایتخت و بیخ گوشمان هم خواهد آمد. سریعتر و راحتتر از آنچه که بتوانیم حتی تصورش را بکنیم.
در این مورد میتوان به چند نکته اشاره کرد؛
1- ناامنیهایی از جنس بمبگذاری و تیراندازی و ... را در زمره تهدیدات نیمه سخت عنوان میکنند. برخورد با این گونه از تهدیدها نمیتواند محدود به کارهای امنیتی و نظامی شود و علاوه بر اقدامات نیمه سخت، باید از رویکردهای نرم نیز برای خشکاندن بسترهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این تهدیدها استفاده کرد. شهید بزرگوار سردار شوشتری را میتوان قافلهسالار این رویکرد دانست. این شهید بزرگوار در حالی که در برابر اشرار و ضدانقلاب در جنوب شرق قاطعیتی سخت داشت، اما با مردم بومی منطقه چنان عجین و دمخور بود که حتی خانواده معدومان امنیتی نیز از گرمای محبت و توجه ایشان برخوردار بودند و در این راه چنان صادقانه و خالصانه پیش رفت که در نهایت خونش با خون مردم بلوچ آمیخته شد.
حساب اشرار و تروریستهایی که تبدیل به آلت دست بیگانگان شدهاند، از مردم بومی منطقه جداست و دولتمردان استان و منطقه هر قدر برای اشتغال، آموزش، بهداشت و ... در این منطقه تلاش و سرمایهگذاری کنند، جا دارد.
2- از آنجا که عملیات تروریستی اخیر مانند بسیاری از موارد گذشته از داخل خاک پاکستان انجام شده، دستگاه دیپلماسی کشور باید قاطعیت بیشتری از خود نشان دهد و جمهوری اسلامی نیز حق انجام اقدامات لازم برای تامین امنیت مرزهایش را محفوظ بداند. آمریکا از هزاران کیلومتر آنسوتر به بهانه مبارزه با تروریسم، شهروندان پاکستانی را روزانه با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین به خاک و خون میکشد و رسماً از این اقدام خود نیز دفاع میکند و حتی مدعی است که این اقدامات با هماهنگی اسلامآباد است. حال سوال اینجاست که آیا احضار کاردار این کشور به وزارت خارجه دولتی که دیپلماسی را نقطه قوت خود میداند، کافی است؟
3- طرح انسداد مرزها مدتهاست که در جریان بوده و متاسفانه به بهانه کمبود بودجه تا کنون به سرانجام مطلوب نرسیده است. مجلس و دولت در اقدامی هماهنگ و با در نظر گرفتن همه جوانب این قضیه باید عزمی جدی به خرج داده و حتی به قیمت کاستن از سایر حوزهها، به این بخش توجهی جدی کنند. وقتی امنیت لنگ باشد، ورزش و هنر و فرهنگ و اقتصاد و دیپلماسی و ... یعنی هیچ!
4- مورد آخر بیشتر یک نکته دردآمیز است. اهالی هنر سینما که شأن خود را اجل از آن میدانند که حماسه پاسداران مرزها را به تصویر بکشند و از این طریق هم نعمت امنیت را به مردم گوشزد کرده و هم قدردان گوشهای از زحمات بینظیر این عزیزان باشند. اما گله از کارهای فرهنگی نهادهای مسئول است که چرا گوشهای از اینهمه ایثار و فداکاری را در قالبهای هنرمندانه و بویژه فیلم و سریال به میدان دید همگان نمیآورند. اگرچه مردم شریف و پاکباخته این مرز و بوم، هم قدر امنیت میدانند و هم، قدر شهدای والاقدر و سایر از جان گذشتگان نیروی انتظامی را که پاسداران و حافظان این امنیت هستند.
جمهوری اسلامی:این داروی تلخ را تجویز کنید
«این داروی تلخ را تجویز کنید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نرخ سود سپردهها و تسهیلات بانکی قرار است در جلسه آینده شورای پول و اعتبار بررسی شود و آنگونه که از سخنان مسئولان اقتصادی مرتبط بر میآید، تغییراتی در نرخهای موجود اعمال شود.
اگر این امر اتفاق بیفتد باید گفت دولت یازدهم و بانک مرکزی یکی دیگر از گامهای مهم و اساسی لازم را برای سروسامان دادن به وضعیت نامتعادل در بازارهای مختلف کشور برداشتهاند.
کارشناسان نرخ سود سپردهها و تسهیلات بانکی را یکی ازکلیدیترین عواملی میدانند که از دامنه و عمق اثرگذاری فراوانی در سپهر اقتصاد برخوردار است و در کنار عامل مهم دیگر یعنی نرخ ارز یا همان ارزش پول ملی، تأثیر فراوانی بر سایر حوزههای اقتصادی میگذارد.
واقعیت این است که دولت نهم در یک اشتباه بزرگ و واضح با کاهش دستوری نرخ سود بانکی در سال 85 ضربه بزرگی بر پیکر اقتصاد ایران وارد آورد که پیامدهای آن همچنان باقی است و اتفاقاً همین پیامدها که عمدهترین آنها افزایش شدید نرخ تورم است، اجازه نمیدهد آن گونه که باید و شاید نسبت به اتخاذ تصمیمات لازم و اصولی در مورد نرخ سود بانکی بپردازد و ناگزیر باید به راهحلهای نه چندان مطلوب رضایت دهد. تردیدی نیست که بنابر اصول پذیرفته شده و تجربه شده علم اقتصاد، نرخ سود بانکی اعم از سپردهها و تسهیلات، باید تابعی از نرخ تورم باشد یعنی تنها در شرایطی میتوان نرخ سود سپردههای بانکی و نرخ تسهیلات را کاهش داد که تورم از روندی نزولی برخوردار باشد. تعیین نرخ سود بانکی پایینتر از نرخ تورم، نتیجهای جز خروج سپردهها از بانکها، ورود این منابع به بازارهای مختلف با هدف حفظ ارزش، کاهش منابع بانکی برای پرداخت تسهیلات، افزایش قیمت پول در بازارهای غیررسمی و غیرشفاف، رشد غیرمتعارف نقدینگی و... ندارد.
چنانکه طی سالهای اخیر تمامی این پیامدها را در پی تصمیم نادرست دولت نهم مبنی بر کاهش دستوری نرخ سود، شاهد بوده ایم.
در شرایط فعلی شورای پول و اعتبار به عنوان متولی تعیین این نرخ بر سر یک دو راهی بزرگ قرار دارد؛ از یکسو و عدم افزایش نرخ سود سپردههای بانکی به معنای عدم جذب نقدینگی سرگردان در جامعه به بانکها خواهد بود. ادامه این وضعیت باعث میشود اولاً بانکها منابع لازم را برای پرداخت تسهیلات به تولید کنندگان و... نداشته باشند، متقاضیان تسهیلات نیز باید ناگزیر به سراغ بازار غیررسمی بروند و منابع مالی مورد نیاز خود را با نرخهای بالا حتی تا 7 درصد تأمین کنند. این اتفاق معنایی جز افزایش سهم تأمین منابع مالی در قیمت تمام شده محصولات ندارد که پیامد آن افزایش قیمتها است.
از سوی دیگر، دارندگان پول که از سپردهگذاری منابع خود در بانکها خودداری میکنند برای حفاظت از ارزش داراییهایشان در برابر تورم، به سمت اعمال سوداگران مانند خرید و فروش سکه، ارز، مسکن و... سوق مییابند که این خود یعنی افزایش بیمورد قیمت ها.
از این رو به نظر میرسد شورای پول و اعتبار چارهای جز افزایش نرخ سود سپردههای بانکی ندارد چرا که به این ترتیب دارندگان نقدینگی ترغیب میشوند پول هایشان را در بانکها سپردهگذاری کنند و مشکلات تشریح شده در سطور فوق تا حدود زیادی حل میشود.
البته واقعیت این است که افزایش نرخ سود سپردهها باید همراه با افزایش نرخ تسهیلات بانکی باشد چرا که بانکها از محل اختلاف نرخ سود سپردهها و تسهیلات باید هزینههای خود را تأمین کنند و به سهامدارانشان سود پرداخت نمایند.
دو راهی مورد اشاره اینجا خود را نشان میدهد؛ در شرایطی که بسیاری از بنگاههای تولیدی دچار مشکلات مالی فراوانی هستند و پرداخت نرخ سود تسهیلات در همین حد فعلی هم برایشان بسیار دشوار است، قطعاً با نرخهای بالاتر دچار مشکلات بیشتری خواهند شد.
از این رو اگر قرار باشد نرخ سود سپردههای بانکی متناسب با تورم تعیین شود به عنوان مثال باید نرخ سود علیالحساب برای سپردههای یک ساله حداقل 40 درصد تعیین گردد چرا که نرخ تورم نقطه به نقطه در همین مورد است، نرخ سود تسهیلات هم حداقل 40 درصد باشد!
تردیدی نیست که هیچ صنعتی نمیتواند با چنین نرخی برای تسهیلات به فعالیت ادامه دهد چرا که درحال حاضر متوسط سودآوری برای صنایع ما به مراتب کمتر از این ارقام است. با این حال، باید به این واقعیت نیز توجه داشت که افزایش اندک نرخ سود سپردهها، اثر لازم را برای تشویق دارندگان نقدینگی نسبت به بازگرداندن پولها به بانکها داشته باشد و آن صورت، اقتصاد ایران هم چوب افزایش نرخ سود را خواهد خورد و هم پیاز عدم تجهیز منابع در بانکها را. پس چاره کار را باید در جای دیگر جستجو کرد؛
نتایج تمام نظرخواهیهای رسمی نهادهای مختلف مانند مرکز پژوهشهای مجلس و... از تولید کنندگان نشان میدهد عدم دسترسی یا دشواری دسترسی به تسهیلات بانکی به عنوان بزرگترین مشکل تولید کنندگان از سوی آنان عنوان میشود.
به این ترتیب اصل دسترسی و برخورداری از منابع بانکی و تسهیلات برای تولید کنندگان بسیار مهمتر از نرخی است که باید بابت آن پرداخت کنند. تولید کنندگان ترجیح میدهند منابع مالی لازم را با نرخی بالاتر دریافت کنند اما محل تأمین این منابع و میزان دسترسی به آن مطمئن، رسمی، شفاف و دائمی باشد. خلاصه اینکه دولت و بانک مرکزی باید داروی تلخ افزایش چشمگیر نرخ سود تسهیلات بانکی را برای اقتصاد ایران تجویز کنند ولی با انجام اقداماتی جانبی و حمایتی از جمله بهبود فضای کسب و کار در سایر بخشها مانند کاهش مقررات زائد، زمان انتظار برای دریافت مجوزها، ثبات در قوانین و مقررات، عدم رقابت با بخش خصوصی و... دشواری تحمل نرخ بالا را برای تولید کنندگان کاهش دهند.
این واقعیت نیز نباید فراموش شود که قرار نیست این نرخها دائمی باشد و اگر شرایط طبق برنامهریزیها جلو برود، نرخ تورم در یک دوره زمانی نهایتاً دو تا سه ساله در پی مدیریت نقدینگی، انضباط پولی دولت و... کاهش محسوسی خواهد یافت و به تبع آن نرخ سود نیز پائین خواهد آمد.
برای درمان اقتصاد بیمار کشور چارهای جز تحمل داروهای تلخ و درمانهای دشوار نیست.
رسالت:آمریکا را آن چنان که هست، بشناسیم!
«آمریکا را آن چنان که هست، بشناسیم!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛آمریکا را آنچنانکه هست باید شناخت نه چنانچه مینمایاند.
آمریکا دشمن اصلی ملت ایران است و در این تردیدی نیست. سابقه این دشمنی به بیش از نیم قرن میرسد. نشانههای دشمنی آمریکا از اشغال سرزمین ما به همراه انگلیس و متفقین در جنگ جهانی دوم شروع میشود و تا کودتای 28 مرداد و نیز پس از پیروزی انقلاب امتداد مییابد.
آمریکا برای تحکیم سلطه خود با شریک و همکار خود یعنی دولت فریبکار انگلیس از هیچ جنایتی در ایران فروگذار نکرده است.
نه تنها سفارت آمریکا در تهران بلکه همه سفارتخانههای آمریکا در جهان محل جاسوسی دسیسه و نیرنگ علیه ملتها بوده است که اخیرا حتی صدای رهبران اروپا را در آورده است این حرف بیربطی که اخیرا وندی شرمن رئیس هتاک تیم مذاکره کننده به عنوان توهین به ملت ایران در خصوص رفتار ایرانیها مطرح کرد در حقیقت حدیث نفس آمریکاییها بویژه رهبران کاخ سفید بود. فهرست جنایات آمریکا در ذهن مردم ایران جزء حافظه تاریخی ملت شده است و کسی نمیتواند آن را پاک کند. حمایت بیچون چرا از قتل عامهای سالهای 56 و 57 در کشور که توسط رژیم شاه صورت میگرفت فقط یک قلم از اقلام جنایات آمریکاست. بلوکه کردن داراییهای ایران در آمریکا که امروز به حدود 80 میلیارد دلار میرسد، راهاندازی جنگ داخلی با حمایت از تروریسم، راه اندازی جنگ تحمیلی و حمایت از رژیم خونخوار صدام، زدن سکوهای نفتی ایران و ساقط کردن هواپیمای مسافربری و راهاندازی جنگ نرم پس از پایان جنگ تحمیلی و... فهرستی از دشمنیهای آمریکاست که در ذهن هر ایرانی هر روز مرور میشود.
امروز برخی از کسانی که تابعیت دوگانه دارند و در دو سوی مرز ایران هم زندگی میکنند، ماموریت دارند جنایات آمریکا را از حافظه تاریخی ملت ایران پاک کنند.
آنها نام ایرانی اما تابعیت اروپایی و آمریکایی دارند. آنها بنا به سوگندی که خوردهاند دیگر برای وطن خود کار نمیکنند و دل نمیسوزانند، فقط برای منافع کشوری کار میکنند که تابعیت آن را پذیرفتهاند. اینها آن طرف آب دفتر و دستک، رادیو و تلویزیون و سایت خبری دارند همین بساط را در داخل به یمن آزادی و به برکت تساهل و تسامح نهادهای نظارتی دارند. بنابراین اگر گاهی صدایی از داخل در رسانهای در میآید که در آن منافع ملت ایران دیده و شنیده نمیشود از همین جماعت است که هزینه آنهم از آن طرف آب تامین میشود.
ایران اسلامی بیش از سه دهه محکم و استوار متکی بر آرای ملت و فداکاری شهیدان، آزادگان و جانبازان روی پای خود ایستاده است. ملت ایران آمریکا را خوب میشناسد و این شناخت خود را از یک طرف از امام (ره) بزرگوار و رهبری هوشمند انقلاب دارند و از طرف دیگر خود با پوست و گوشت و استخوان ماهیت دشمنان اسلام و قرآن و بویژه آمریکا رابه خوبی درک میکند.
جمهوری اسلامی ایران اکنون در حال یک نبرد دیپلماتیک تمام عیار با آمریکا و همپیمانانش در قالب مذاکرت 1+5 است. این نبرد طی ده سال گذشته به بهانه استفاده ایران از فناوری صلحآمیز هستهای عرصه جدیدی از تداوم خصومتورزی آمریکا با ملت ایران شده است. دولتهای پیشین هر کدام تواناییهای خود در این هماوردی نشان دادهاند. اکنون دولت آقای روحانی مسئولیت رهبری چنین نبردی را به عهده دارد. ملت ایران به تواناییها و صداقت و تعهد مذاکره کننده کشور خودمان اعتماد دارند و میدانند آنها حافظ منافع و مصالح ملی هستند.اما طبیعی است به طرف مقابل بویژه آمریکا اعتمادی ندارند. این عدم اعتماد یک سابقه تاریخی ممتد دارد و بر فرض نتیجه بخش بودن مذاکرات همچنان به قوت خود باقی است. آنچه در مذاکرات دنبال میشود حل منافشه هستهای و رفع بهانههای دشمنانه آمریکا و قدرتهای جهانی است ما معتقدیم تحریمهای ظالمانه از سوی قدرتهای جهانی برخلاف مقررات و حقوق بینالمللی علیه ملت ایران وضع شده است که با سادهترین قواعد حقوقی و انسانی سازگار نیست، جامعه جهانی به جز چند قدرت زورگوی دنیا منطق ایران را پذیرفته است ما امیدواریم با فشار افکار عمومی جهان و مقاومت ملت ایران با دور جدید مذاکرات از حقوق خود دفاع کنیم.
اگر نتیجه داد از این مرحله عبور میکنیم اگر هم نتیجه نداد بر میگردیم به نقطه اول.
اولین تردید ما در این گفتگوها عدم صداقت آمریکایی هاست. چون هیچ نشانه یا اقدام عملی از سوی آنها دیده نمیشود. آنها در قرارداد الجزایر متعهد به عدم مداخله در امور داخلی ایران بودند. متعهد به باز پس دادن اموال بلوکه شده ایران بودند و ... به هیچکدام هم عمل نکردند. الان هم هیچ تضمینی برای اقدامات عملی آنها که مبنی بر صداقت باشد وجود ندارد. چند تصویری که این روز ها بر بیلبوردهای ضدآمریکایی در تهران زینت بخش خیابانها بود همین پیام را تداعی میکرد که صداقت آمریکایی ها در مذاکرات از دیدگاه ملت ایران زیرسئوال است. آنها اگر راست میگویند باید از این تصویر فاصله بگیرند. متاسفانه به بهانه بیاساس (عدم مجوز از ارشاد و...) برداشته شد.
این کار درستی نبود، کسانی که معتقدند نباید صداقت آمریکاییها را در مذاکرات زیرسئوال برد، معلوم نیست براساس چه عقلانیتی به این باور رسیدهاند. آنها باید مسئولیت این اعتقاد را رسما بپذیرند.
بیلبورد «صداقت آمریکایی» ربطی به نفی یا نقد دیپلماسی دولت کنونی ندارد. برخی ناشیانه برای دفاع از آمریکا چنین ترجمه غلطی از این رویکرد کردهاند و واقعا تاسف آور است. تصاویر در مقام روشنگری دیپلماسی فریبکارانه آمریکا در قبال ایران است. متاسفانه برخی از رسانهها در ایران به جای اینکه نقش رکن چهارم دموکراسی را داشته باشند نقش خود را در اندازه ستون پنجم فرو میکاهند قرار است آمریکا را آن چنان که هست بشناسیم نه آن چنانکه مینمایانند. چرا برخی در داخل مایلند آن را طوری دیگر بنمایانند.
قرار نیست صداهای حقی که در بین ملت وجود دارد و منشاء آن بغض فرو خورده 50 سال جنایت آمریکاست خاموش شود این صداها حتی اگر پیشرفتی هم در مذاکرات پدید آید هرگز خاموش نخواهد شد.
سیاست روز:توجیه به جای عذرخواهی!
«آمریکا را آن چنان که هست، بشناسیم!»،«توجیه به جای عذرخواهی!»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن میخوانید؛
اول - چقدر زود یاد عذرخواهی افتادید
بالاخره پس از ۱۰ روز خانم نعیمه اشراقی با نگارش نامه ای خطاب به خانواده معزز شهدا، در قالب عذرخواهی، حملات جدی را به منتقدان خود روا داشتند و سطوری که قرار بود محل برای پوزش باشد، محلی برای توهین به دوست داران امام راحل بدل شده است.
به توهین ها خواهیم پرداخت، اما به واقع باید از خانم اشراقی پرسید: چرا پس از گذشت ۱۰ روز باید پاسخ منتقدان خود را می دادید؟ راستی چرا برخی خبرنگاران فراری آنچه شما تکذیب می کنید را تاکید و تائید می کنند؟ آنها به دنبال چه بودند؟
مگر همان ها و خیلی های دیگر بر اساس مستندات اثبات نکردند، آن صفحه ای که شما جعلی می خواندید متعلق به خود شماست؟ چه شد که بعد از چند روز چاره را در توجیه "هک" کردن صفحه شخصی خود دیدید؟
بر فرض آنکه شما تکذیب کردید و ما هم پذیرفتیم. مطالب گذشته شما در صفحه شخصیتان و اظهارات عجیب خواهر محترمتان هم احتمالا کار دشمنان امام و انقلاب است و آنها را تکذیب میکنید؟
شما که در فضای سیاسی و شبکه های اجتماعی جهت روشنگری افکار عمومی قدم میزدید! چقدر به حضرت امام(ره) و اندیشه های ایشان احترام گذاشتید؟
دوم - شما را در صراط ملاقات خواهیم کرد
خانم اشراقی در بخشی از نامه خود اینگونه نوشته:
«عزیزان من، خانواده محترم شهدا، خود بهتر میدانید آنهایی که به دنبال اجرای مقاصد و اهداف شوم خود هستند هدفشان حمایت از شما و سرکوب من نیست بلکه مقصود اصلی آنها امام شماست. آنان کسانی هستند که اعتقادی به اندیشههای امام ندارند و در جهت تحریف شخصیت امام، مصادره اندیشههای ایشان به نفع خود و خانهنشین کردن یاران و خانواده امام، هدفگذاری میکنند و در راه رسیدن به این هدف به هیچ اصول اخلاقی و دینی پایبند نیستند. آنهایی که به نام شما و کام خود پا روی شانههای خسته اما ستبر شما میگذارند و هر روز فربه و فربهتر میشوند، بدانید و مطمئن باشید هرجا موافق آنها بودید شما را فرزند خلف پدر و هرکجا خلاف میلشان حرف زدید و عمل کردید شما را نیز فرزند نوح خطاب میکنند. همانطور که تا امروز بر همین مرام بودهاند.
اینها مایل نیستند من و امثال من که صدایی دارند که شنیده میشود در جامعه حضور داشته باشند لذا از هیچ کوششی در جهت حذف چنین افرادی و خفه کردن چنین صداهایی دریغ نمیکنند.
هرچند برای آنهایی که در این آشفته بازار هجمه نمودند و آب در آسیاب دشمنان قسم خورده امام ریختند حرفهای زیادی دارم اما به احترام قطره قطره خون شهیدان در این مقطع زمانی سکوت میکنم.»
چرا سکوت. شما که همه اتهامات را وارد کردهاید و همچون برخی افراد دیگر، عکس العمل نسبت به کلام و اندیشه های امام را تسویه حساب سیاسی می دانید، چرا سکوت کنید. باقی را هم می گفتید.
چه کسانی اندیشه های امام را مصادره کردهاند؟ آنها که براساس مستندات، نقل قول های آن پیر جماران را بازخوانی می کنند یا آنها که برای تسهیل امور خود بخشی از حقیقت امام(ره) را نشان می دهند؟
یاران امام و انقلاب که هستند؟ آنان که خائنین به دستاورد حضرت امام هستند و برای ضربه زدن به اندیشه های امام از هیچ کوششی فروگذار نکرده و نمی کنند؟ آنان که طی سال های اخیر و به خصوص پس از انتخابات ۸۸ به امام و به یادگار بینظیر آن حضرت یعنی ولایت فقیه توهین کردند؟ آنان که اصول اساسی اندیشه های حضرت امام نظیر قدس شریف و مسئله فلسطین را به استهزا کشاندند؟
راستی خانواده امام چه تفاوتی با سایر اقشار جامعه دارند، جز اینکه به جهت منسوبین آن حضرت بودن، احترام مردم و مسئولان را در قبال خود مشاهده می کنند؟ راستی تا کجا احترام اعضای خانواده امام بر ما واجب است؟ آیا دستور امام درخصوص پسردایی تان (فرزند آقا مصطفی) را خوانده اید؟ اگر امام اکنون بودند پاسخ شما را چه می دادند؟ قطعا احترام و تکریم بیت معزز امام از کوچک و بزرگشان بر ما واجب است، اما تا زمانی که بر اندیشه ها و آرمان های ایشان وفادار بمانند.
اما بابت همه اتهاماتی که به منتقدان خود و دلسوزان انقلاب وارد آوردید، ما به همین یک جمله بسنده می کنیم: شما را در فردای قیامت و در پل صراط ملاقات خواهیم کرد.
سوم- نقشه خطرناک دشمن
متاسفانه حرکتی که دشمن در پیش گرفته، استفاده ابزاری از برخی منسوبین و نزدیکان حضرت امام(ره) برای تحریف اندیشه ها و آراء ایشان دارد. نقشه ای که سبب می شود تا نسل های بعدی جامعه را در چالش جدی در مقابل بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی قرار دهد.
به اظهارات برخی ها طی چند هفته اخیر دقت کنید. کمرنگ کردن دولت آمریکا با ملت ایران، تحریف سخنان حضرت روح ا... درخصوص دولت آمریکا و جنایت هایش، بی ارزش نشان دادن ظواهر دینی و کوچک شمردن افعال حرام، توسط این افراد همان چیزی است که دشمنان حضرت امام(ره)، می خواهند.
تضعیف جایگاه امام(ره) دقیقا از ناحیه ای صورت می گیرد که برای مردم باورپذیرتر باشد. به خصوص برای جوانانی که آن مراد مهربان را فقط براساس تصاویر و نقل قول ها و سخنرانی هایشان دیده اند و وجود پربرکت حضرتش را درک نکردهاند.
تهران امروز:آن وعدهها کجا این برنامهها کجا؟
«آن وعدهها کجا این برنامهها کجا؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛سخنان وزیر صنعت و تجارت در کنفرانس مطبوعاتی روز گذشته نشانههای جدیدی را ازوضعیت نه چندان مساعد اقتصاد کشور بهدست داد و درعین حال زمینههای افزایش قیمت برخی کالاهای مهم را یادآور شد. وزیرصنعت ازیک سوبه افزایش هزینه تولید کنندگانی مانند خودروسازان اشاره میکند و میگوید امکان کاهش قیمتها وجود ندارد و صرفا میتواند به خودروسازان بگوید انصاف را رعایت کرده و قیمتها را زیاد بالا نبرند وازسوی دیگرازآزاد شدن قیمت کلیه کالاها جزگندم سخن میگوید. به این ترتیب باید انتظارداشت قیمت همه کالاها جزگندم و داروبا ارزآزاد محاسبه شده و متعاقبا دچار نوسانات قیمتی شویم. مطمئنا وزارت صنعت پیش ازاینکه چنین سخنانی برزبان وزیرجاری شود آن را سبک و سنگین کرده و میداند معنای این سخنان چیزی جزافزایش قیمتها نیست.
اما سوال این است چرا وزارت صنعت و نهایتا دولت به افزایش قیمتها رای مثبت داده اند؟ چنین افزایشی چه نسبتی با شعارهای انتخاباتی حسن روحانی دارد و آیا سیاست افزایش قیمت باعث رونق تولید میشود؟ وزیرصنعت درکنفرانس مطبوعاتی دیروزش به این موارد نپرداخت لیکن میتوان با ارزیابی این سخنان ریشه بیان آنرا هم دریافت. واقعیت این است که اطرافیان روحانی و شخص رییس جمهور در هنگامه انتخابات که وعدههای گشایش صد روزه در اقتصاد را دادند، گمان نمیبردند چنین وعدههایی تا چه حد با واقعیات اقتصادی کشورفاصله دارد.
روحانی تنها پس ازرسیدن به ریاست جمهوری بود که به عمق مشکلات پی برد و یکبار هم اعلام کرد که میدانست مشکلات وجود دارد اما نمیدانست عمق مشکلات تا این حد است. حال عمق مشکلات باعث شده تا وعدههای روحانی با چکش واقعیت صیقل خورده و برنامههایی مانند آنچه دیروز وزیر صنعت بیان کرد از دل آن بیرون آید. واقعیت دیگر این است که مردم اگر چه انتظارکاهش فوری قیمتها را نداشتند و ندارند اما انتظارافزایش فوری قیمتها را هم نداشتند. با این حال دولت پیش روی خود راهی غیرازافزایش قیمت نمیبیند.
هرروزمقامی یا مقاماتی از دولت از وضعیت اقتصادی نالان هستند. یک روز خزانه خالی اعلام میشود، روز دیگر تورم بالای 40درصدی گوشزد میشود از آن طرف درباره بیکاری 26درصدی جوانان زیر 30 ساله هشدار داده میشود و در سوی دیگر هم رشد منفی 5.5درصدی اقتصادی در صدر اخبار رسانهها قرار میگیرد.
تمام این آمارها و شاخصها نشاندهنده وضعیت اقتصادی کشوراست که البته انتظارمی رود دولت برای مهارآن برنامهای عملیاتی هم ارائه بدهد. برنامهای که به زعم برخی هنوزارائه نشده است و افزایش قیمتها هم دلیلی برعدم برنامه مدون دولت برای مهاراوضاع است. خلاصه اینکه دولت علاوه برارائه آمار میبایستی برنامه مهارمشکلات را هم ارائه بدهد و الا صرف گفتن واقعیات، حلال مشکلات نخواهد بود.
حمایت:همدلی و هم اندیشی ملی رمز مهار بحران بیکاری
«همدلی و هم اندیشی ملی رمز مهار بحران بیکاری»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم محمد مهدی موسوی است که در آن میخوانید؛26 درصد؛ تازه ترین نرخ بیکاری جوانان است که افراد 15 تا 24ساله را شامل می شود. آماری که به تعبیر رییس مرکز آمار کشور ، بحران زاست و باید فکری عاجل برای مهار روند صعودی اش و در ادامه کاهش آن اندیشید و در عمل بکار بست. رقم نگران کننده اعلام شده در حالی است که اساساً میزان اشتغال باید در قشر سنی جوان به علت پویایی ،توان و قدرت خلاقیت بالای آن، بیش از سایر اقشار باشد نه این که در تاسف بارترین شرایط قرار داشته باشد. بی شک رکود تورمی در عرصه اقتصاد کشور در ایجاد وضعیت بحرانی بازار کار تاثیر بسزایی داشته است و با این حال، جوانان جویای کار در انتظار تحقق وعده های دولت تدبیر و امید به منظور کاهش نرخ بیکاری و ایجاد اشتغال پایدار می باشند.
در اینکه در شرایط کنونی، بیکاری به خصوص در میان جوانان و تحصیل کردگان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی یکی از دو یا سه مشکل اصلی کشور به شمار می رود ، تردیدی وجود ندارد با این همه آنچه بایسته به نظر می رسد و اتفاقاً غرض نگارنده از مشق این سطور بوده ، این است که بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران و نیز مسئولان دولتی که به تازگی سکان دار امور اجرایی شده اندباید فارغ از مشکلاتی که دولت قبلی دراین زمینه بوجودآورده است باید به فکر چاره وطرحی نو باشند.
درست است که درصد قابل توجهی از مشکل موجود به گردن مسئولان قبلی است اما آن چه در شرایط کنونی منطقی و مورد انتظار است این که برای کنترل موج بیکاری فعلی چه باید کرد و اساساً راهکارها برای کاهش تدریجی نرخ بیکاری تا رسیدن به یک نقطه معقول چیست؟ راقم این سطور معتقد است در برهه کنونی بسیار خوب و بجاست که مسئولان فعلی با همدلی و احساس تکلیف ملی از تجریبات و توان مسئولان و دولتمردان قبلی نیز استفاده کرده و به ویژه از قدرت مشاوره ای کارشناسان دلسوز و آگاه، نهایت بهره برداری را برای رصد چرایی بحران و نیز یافتن راهکارها ببرند. در این بین، تشکیل اتاق فکرِ غیرشعاری و غیر کلیشه ای به منظور ارایه برنامه های راهبردی در بازه های زمانی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت از جمله ضروریاتی است که ضمن عنایت به اصل واقع گرایی در ایجاد فضای امید و نشاط خصوصاً در میان نسل جوان تحصیل کرده بسیار مؤثر و کلیدی است.
آفرینش:تروریسم و امنیت در جنوب شرقی کشور
«تروریسم و امنیت در جنوب شرقی کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛در درگیری مسلحانه اخیر مرزبانان جمهوری اسلامی ایران با اشرار مسلح در مرزهای شهرستان سراوان در جنوب شرق استان سیستان و بلوچستان 14 مرزبان شهید شدند. برخی روزنامه نگاران در کویته پاکستان اعلام کردند سخنگوی گروهک تروریستی جندالله با ارسال پیام هایی مسوولیت حمله دیشب به نیروهای مرزی و امنیتی ایران را برعهده گرفته اند. برخی دیگر نیز جیش العدل را مسبب آن میدانند.
حادثه اخیر تروریستی که با کشته و زخمی شدن دهها تن از هموطنان روبرو بود با ر دیگر اهمیت مساله تروریسم در جنوب شرقی کشور را نشان داد در این راستا اگر با نگاهی دقیق تر به این حادثه داشته باشیم ذکر چند نکته قابل توجه است :نخست انکه هر چند در گذشته بر خی بر این نظر بودند که با اعدام رهبر گروه هایی مانند جنداله قدرت وتوان عملیاتی این گروه از بین خواهد رفت اما انجام عملیاتهای تروریستی نشان میدهد تا زمانی که بستر های مناسب حمایت خارجی و امنیتی و ایدئولوژیکی و مذهبی برای حرکت این گروه ها مهیا است مسلما این گروه های تروریستی دست به حرکاتی از این دست خواهد زد در این حال چه بسا که دامنه حرکات خود را جدا از استان سیستان و بلو چستان به سایر استانها و سایر حوزهها هم گسترش دهد.
نکته دو م با توجه به استفاده از عنصر قومیت و مذهب از سوی گروههای تروریستی در منطقه جنوب شرق کشور نباید با توجه به سنی بودن اکثریت مردمان بلوچ این حوادث تروریستی به نوعی به قوم بلوچ منتسب گردد. در این بین باید توجه داشت که باید مانع از بروز اختلاف بین سنی و شیعه در این استان شد امری که می تواند دامنه مانور گروههای تروریستی مانند جندالله را وسعت بخشد . سوم اینکه باید به خاطر داشت از انجا که گروههای تروریستی نزدیکیهای بسیاری از نظر فکری و رفتاری (شباهت رفتاری اقدامات آنان با اقدامات تروریستی ابومصعب زرقاوی و تاکید بر تکفیری بودن شیعیان و شیعه ستیزی ) دارند به نظر می رسد که این گروه در راستا و امتداد فعالیت گروههای وهابی فعالیت می کنند.
در این میان گسترش فعالیت گروههای وهابی در کشور می تواند به جذب بیشتر نیرو به این گروه نیز کمک کند در این راستا باید به نقش دو کشور امارات متحده عربی و عربستان در حمایت مالی و فکری این گروهها تو جه بیشتر کرد .چهارم انکه جدا از توجه به کنترل مرزی و الزام همسایگان(پاکستان و افغانستان) به همکاری برای مبارزه مشترک با پدیده تروریسم باید توجه دقیق تری به قوم بلوچ در کشور و رفع مشکلات چند گانه آنها داشت. در این راستا از انجا که فقر اقتصادی منجر به فقر فرهنگی نیز می شود باید در دستور کار قرار دادن توسعه ی مناطق جنوب شرق کشور به روند بهبود وضعیت فرهنگی واقتصادی این مناطق کمک شایانی کرد دراین بین می توان اقداماتی همانند توسعه برخی صنایع در مسیر خط لوله گاز بندرعباس به ایرانشهر و به پاکستان بکارگیری اهل تسنن در مشاغل دولتی, تقویت زیرساخت های آموزش رسمی رایگان , کاستن از نقش مدارس دینی تندرو در بلوچستان را در این منطقه از کشور مورد توجه بیشتر قرار داد در واقع این اقدامات می تواند بسترها و زمینه ای بروز اقدامات تروریستی و جذب افراد برای دست زدن به حرکاتی از این دست را گرفته و روند تامین امنیت در جنوب شرق کشور را فراهم سازد .
شرق:آموزههای یک عدم اعتماد
«آموزههای یک عدم اعتماد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدرضا تابش است که در آن میخوانید؛نتایج رای اعتماد به وزرا توسط دکتر لاریجانی اعلام و مشخص میشود که دکتر صالحیامیری برای وزارت ورزش و جوانان رای نیاورده است. عدهای از همکاران، بهتزده و متحیر هستند و عدهای خوشحال همدیگر را میبوسند و در آغوش میکشند و تبریک میگویند و زمزمههای مخالفان و موافقان به تحلیل سطحی و سرپایی موضوع میانجامد و در زیر سقف 40متری سالن مجلس محو میشود و بعد، عجله و شتاب برای خارجشدن از مجلس است تا همکاران گرانقدر پس از یک روز کاری شاق، زودتر به خانههایشان برسند. برای ما نمایندگان که به ردوتاییدها عادت کردهایم، فردا روزی از نو است و فراموشی شاید عادت و چاره کار، اما نیک میدانم این رویداد در تاریخ مجلس خواهد ماند و از فردا نقل محافل خواهد شد و دستمایه خبرنگاران و تحلیلگران و مفسران و خارجنشینان قرار خواهد گرفت و بهمصداق این ضربالمثل معروف که «ما را از این نمد کلاهی است»، برداشت خویش را از این واقعه ارایه خواهند کرد. آنچه برای من تاثرآور است، با توجه به شناختی که طی چندینسال گذشته از شخصیت سیدرضا صالحیامیری داشتهام و او را انسانی مسوولیتپذیر، صادق و تلاشگر در راه حفظ ارزشها، وفادار به آرمانهای والای انقلاب اسلامی و حافظ حقوق مردم یافتهام، حق و انصاف نبود که بر وی اینگونه رفت. شاید هم حکمتی در راه باشد که ما به آن واقف نیستیم. از آن طرف بهنیت خیر همکارانم نظیر دکتر توکلی که او را باانصاف و متدین میدانم نمیتوان خرده گرفت که آنها بهزعم خود وظیفه وکالت مردم و نمایندگی را انجام دادهاند اما انتشار برخی مطالب که دسترسی افراد عادی به آن امکانپذیر نیست آن هم در چنین حجمی حاکی از سازماندهی غیررسمی اما قوی داشت.
که متاسفانه گاهی رقابتهای ناصواب تشکیلاتی را بازتاب میدهد و طرفه آنکه این جریان میتواند بر مجلس تاثیرگذار باشد، جریانی که گرچه بروز و ظهوری ندارد اما برخی بلندگوهای آن میگفتند کار دولت سهماهه تمام خواهد شد که در جای خود باید بیشتر به این موضوع مهم پرداخت. از آن طرف میتوان مسایل متعددی را در اقبال کمتر نمایندگان به کاندیداهای معرفیشده برای سه وزارتخانه نسبت به قبل و عدم رای اعتماد دکتر صالحیامیری برشمرد که از آن جملهاند:
الف) با وجود سیاستورزی ریاست محترم جمهوری، به منظور تعامل با مجلس و نمایندگان در عدم معرفی دکتر توفیقی و انتظار ایفای نقش موثر توسط ریاست محترم مجلس و فراکسیون متبوعش برای کسب رای اعتماد سهکاندیدای معرفیشده، وزارتخانههای «آموزشوپرورش»، «علوم، تحقیقات و فناوری» و «ورزشوجوانان» باز هم شاهد بودیم که هیچ اقدام رسمی در این خصوص انجام نگرفت و موضعی اعلام نشد.
ب) متوقعکردن نمایندگان توسط دولت (برخلاف دولت قبلی) برای کسب نظر از آنها جهت معرفی استانداران و بعضا عملکرد مغایر نظر نمایندگان و تعلل در انتخاب مدیران ارشد استانی.
ج) در درسترسنبودن برخی وزرا و ارتباطگیری سخت نمایندگان با آنها جهت پیگیری و حلوفصل مشکلات حوزههای انتخابیه.
د) عدم باور دولت به اینکه در مجلس نیاز بهکار تشکیلاتی است و باید در سایه ارجنهادن به زحمات نمایندگانی که به منزله «السابقون السابقون» در دوران غربت و سختی مرعوب قدرت نشدند و بر فکر و ایده خویش در دفاع از حقوق مردم پای فشردند، نسبت به جذب و جلب نمایندگانی که در سر سودای حفظ آرمانها و ارزشها و اعتلای ایران عزیز را دارند بکوشد تا بتواند اهداف خویش را که همانا تحقق شعارهای مردمی است که در گفتار و بیانات رییسجمهور محترم تجلی یافت و مردم به آن رای دادند را محقق سازد.
هـ) ای کاش رییسجمهور محترم بنا به تقاضای برخی نمایندگان و همکاران در جلسه نوبت عصر مجلس نیز حضور مییافتند و برخی شبهات را از موضع یک عالم دینی و سیاستمدار مجرب پاسخ میگفتند و هم احساس احترام نمایندگان را برمیانگیختند. گرچه این حادثه، خصوصا آنجا که به شخصیت ارزشمند برادری که تمامی عمر خویش را صرف پیشبرد اهداف والای انقلاباسلامی کرده است، خدشه وارد کرد و اهانتهایی بر وی روا داشته شد که دل هر انسان دردمند و دلبسته به انقلاب و پایبند به اخلاق و فضیلت را جریحهدار میسازد، اما اگر تلنگری باشد به دولت تا در آغاز راه، نسبت به ناکامیها و کامرواییهای دولتهای گذشته اندیشه کند و علل و اسبابی که این نتایج را باعث شد مورد تجزیهوتحلیل قرار دهد و با قراردادن قطار دولت در مسیری که با سرعت قابلقبول بتواند خواستههای مردم را محقق کند و پیشرفت و توسعه و تعالی ایران و ایرانیان را موجب شود، آنگاه میتوانیم نتیجه بگیریم که دولت تدبیر و امید تجربیات را مغتنم میشمارد و از ناکامیها درس عبرت میگیرد و به مشاورهها اهمیت میدهد و به ترمیم خرابیها میپردازد. اموری که در دنیای امروز به منزله عقبگرد و باخت نیست بلکه جزو مولفههای حکمرانی خوب است.
دلبسته لطف خدا و هدایت پروردگار و حمایتهای مردم نسبت به دولتی هستیم که دلبسته آنیم و نور امید را در دل مردم شریف ایران افروخته است.
مردم سالاری:فریبکاری صادقانه
«فریبکاری صادقانه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ رقابت و جدال حکومتها با یکدیگر اصلی بدیهی است که عمری دارد به طول تاریخ؛ در همین راستا تاکنون جنگهای بیشماری به وقوع پیوسته است و در پی آن دوستیها و دشمنیهایی بین حکومتها پدید آمده و ازبین رفته است. جامعه جهانی پس از انقلاب صنعتی و مزه کردن تجربه تلخ دو جنگ جهانی در اروپا به دو قطب شرق سوسیالیستی زیر چترسرخ اتحادیه جماهیر شوروی و غرب سرمایهداری زیر پرچم ایالات متحده با چندین ستاره تقسیم شد.
در سالهای موسوم به جنگ سرد یک مسابقه تسلیحاتی بدون خط پایان میان کشورهای جهان به وجود آمد که در برخی موارد همانند موضوع کره شمالی، کوبا، ویتنام به برخورد منتهی شد. کره زمین که هنوز زخم فاجعه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را از یادنبرده بود در آن سالها سایه ترس از یک جنگ اتمی را در کمین خود میدید. فشردن دگمه آتش در کرملین یا واشنگتن میتوانست حیات بشری را به مخاطره اندازد.
به موازات این مسائل جنگ رسانه ای هم شکل گرفت که به نوعی الهام گرفته از جنگ رسانهای گوبلز،معاون تبلیغاتی آدولف هیتلر در جنگ جهانی دوم بود، البته با شکل و شمایلی جدید. در لایه زیرین و پنهان سالهای جنگ سرد هزاران جاسوس در چهارگوشه جهان دست به جمعآوری اطلاعات زدند؛ حکومتها دریافتند کسب اطلاعات نظامی، سیاسی و حتی اجتماعی از رقبا هم تراز پیشرفتهای تسلیحاتی دارای اهمیت است. جاسوسی از ریزترین نکات زندگی خصوصی رهبران متخاصم در حکم الماس بود.
با تخریب دیوار برلین و فروپاشی اتحادیه جماهیرشوروی جنگ سرد و حواشی آن موضوعیت خود را از دست داد اما نفس مطلب همچنان پابرجا باقی ماند. دهه 90 میلادی سالهای تجدید ساختار سرویسهای جاسوسی و نفوذ آنها به دستگاههای تبلیغاتی و حتی دیپلماسی بود. کاخ سفید در طول جنگ سرد به خوبی آموخت تاکتیک شنود تا چه حد میتواند برای آنها موثر باشد در طول دو دهه دست به طراحی و ساخت سیستم تارعنکبوتی شنود در چهارگوشه جهان زد. رقابت و رفاقت حکومتها با یکدیگر موضوعی نیست که ثبات محض داشته باشد بلکه این دو موضوع با توجه به تغییر فاکتورها و موقعیتهای متفاوت تغییر کرده است.
آمریکاییها در یک استراتژی میان مدت میخواستند دست بالا را در معادلات جهانی حفظ کنند. آنها که نگران ایجاد شکاف میان خود و اتحادیه اروپا بودند؛رفقای خود را در قاره سبز در کنار دشمنان مورد بررسی و جاسوسی قرار دادند. این اتفاق موضوعی است که در اروپا نیز به صورت متقابل به وقوع پیوسته است.
دیپلماتهای جهان،با کت و شلوارهای اتو کشیده و لبخند؛ همگی میدانند که صحنه دیپلماسی و معادلات حاکم بر آن در اصل همان میدان جنگهای تن به تن است که وصف آن در تاریخ آمده است. آنها با فریبکاری صادقانه که به عنوان یک اصل پذیرفته شده است مقابل یکدیگر قرار میگیرند تا به بهترین شکل ممکن منافع ملی خود را محقق کنند. این موضوع تا 2سال پیش، وقوع افشاگریهای جولیان آسانژ در ویکی لیکس موضوعی غیرقابل باور مینمود. افشاگر بزرگ با انتشاراسنادطبقه بندی شده دیپلماتیک کاخ سفید خواب را از چشمان کاخ سفید ربود و حالا این برادر کوچکتر، ادوارداسنودن آتش به جان واشنگتن انداخته است. سازمان امنیت ملی آمریکا NSA براساس چشمانداز شنود جهان زندگی مردم و حداقل 36 رهبر جهان را مورد تفتیش قرارداده است.
واکنش رهبران اروپایی اگرچه همراه با خشم و اعتراض بوده است ولی آنها با فریبکاری صادقانه آمریکاییها به شکلی دیپلماتیک برخورد کردهاند و از روشهای قهری پرهیز کردند. دنیای امروز برخوردهای قهری را دیگر برنمیتابد،موضوعی که استراتژیهای نظامی آمریکا را نیز زمینگیر کرده است. اگر دیپلماسی ظریف دولت روحانی به همراه هزینههای بالای حمله به بشاراسد نبود،آمریکا به سوریه حمله میکرد. البته اگر میت رامنی رییس جمهوری آمریکا بود معادله سوریه به طور حتم منتهی به جنگ بزرگ خاورمیانه میشد.
فارغ از این موضوعات،موضوع پیش آمده درباره شنود مکالمات مرکل و فرانسوااولاند موضوع کوچکی نیست اما آنها با نرمشی دیپلماتیک با موضوع برخورد کرده اند حال آن که موضوع مذاکره جمهوری اسلامی با ایالات متحده و لغو تحریمها به یک نزاع رسانه ای و سیاسی در ایران تبدیل شده است! موضوع دیپلماسی در برخی طیفهای سیاسی ایران متاسفانه پذیرفته نشده است و آنها همچنان با سماجت خواهان برخوردهای قهری و حتی فیزیکی هستند. البته در آمریکا نیز محافظه کاران جمهوری خواه و اعضای تی پارتی به موضوع ایران با شکلی تهاجمی نگاه میکنند و نگاه همین گروهها در ایران مورد توجه برخی رسانههای خاص قرار میگیرد.
در اصل استعمارگری آمریکا و لزوم پایبندی به آرمانهای انقلاب اسلامی هیچ شک و شبهه ای وارد نیست اما تبدیل موضوع رابطه واشنگتن و تهران به یک جنگ داخلی موضوعی ناپسند است که تنها آب به آسیاب رژیم صهیونیستی در این روزهای انزوایش میریزد.
ابتکار: چرخش های سیاستمداران ایرانی
«چرخش های سیاستمداران ایرانی» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛غلط معروف و مشهور این است که حرف مرد یکی است ولی درست و صحیح آن است که هر گاه شخصی به اشتباه خود پی برد، مردانه برگردد و اصرار بر اشتباه نداشته باشد. عالم سیاست میدان آزمون و خطاست. هیچ کس در این عالم راست و چپ، اصلاح طلب و اصولگرا، تند رو و اعتدالی، زاده نشده است. به عبارتی وصفها همزاد آدمها نیستند. واقعیات جامعه و محیط اجتماعی خالق وصف هاست. در ایران پس از انقلاب تقسیمات سیاسی گروهها متنوع و بسیار سیال و شناور بوده است. میانگین عمر زیست افراد زیر تابلوهای سیاسی یک دهه میباشد. پیش از این گفته میشد که چرخش سیاسی نسلی است.
به عنوان مثال بسیاری مدعی بودند که فرزندان نسل اول انقلاب عمدتاً در نقطه مقابل راه پدرشان قرار میگیرند و مرور زمان هم این ادعا را به صورت نسبی تأیید نمود و یا اینکه جابه جایی نیروهای میانی در بین دو جریان سیاسی کشور (راست و چپ یا اصلاح طلب و محافظه کار ) با به قدرت رسیدن هر کدام شایع و معمول است.
ولی جابه جایی نیروهای لیدر و رهبران سیاسی نادر ولی حال به یک روال عادی تبدیل شده است دامنه ی چرخش نیروهای لیدر و رهبران سیاسی را نیز در بر گرفته است. چرخش نسلی طبیعی و فراگیر و البته در نگاه برخی پایه شکاف نسلی به حساب میآید. چرخش سیاسی معطوف به قدرت مرسوم و البته غیر ارزشی و فاقد ارزش داوری است ولی چرخش رهبران قابل تأمل و گرانیگاه آرایش سیاسی به حساب میآیند یا اینکه مرسوم است که دولتها در ایران راست شروع میکنند ولی چپ خارج میشوند این هم چندان مهم نیست ولی آنچنانکه گفته شد چرخش رهبران مهم است.
نکته مهم در این تحولات این است که همواره چرخش به سوی اصلاح طلبی است و کمتر اتفاق افتاده که شاهد چرخش اصلاح طلبان به سوی اصولگرایان باشیم. عمدتاً این چرخش یک طرفه بوده است در اینجا بنای پرداختن به چرایی آن را ندارم. به هر روی هیچ کدام از صدها چرخش در اردوگاه اصولگرایان ارزش چرخش جناب ناطق نوری را ندارد.
اوکه سابقه دو دهه رهبری جریان متبوع خود را داشت در دهه سوم سیاست ورزی رسمی دچار تحول اساسی و در نهایت چرخش مهم در بینش و نگرش و رفتار سیاسی خود شده است. این چرخش آنچنان است که زمزمه برخی اصلاح طلبان مبنی بر سر لیستی ایشان در انتخابات مجلس دهم به گوش میرسد. این چرخش دامن احمدی نژاد را هم گرفت.
او به نام اصولگرایی ناب پا در عرصه سیاست رسمی گذاشت و با شعارهای حداکثری اصولگرایی، فرمان ریاست جمهوری را بدست گرفت و در پایان چنان دچار تحول شد که گوی سبقت را از همه تحول خواهان و تغییر طلبان ربود. نتیجه این که گویا اصلاح طلبی سرنوشت محتوم سیاست ورزی است.
آرمان: بیم و امید یارانهها
«بیم و امید یارانهها»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم احسان معنوی است که در آن میخوانید؛مهمترین قانون رفتاری مردان دولت روحانی، نظم نوین مدیریتی و سیاسی در ایران است. پس از خرداد انتخابات اینک موسم آشکارسازی رویکرد نوین در کشورداری است. اندکاندک الگوهای رفتاری عصرنوین مدیریت ملی و جامعه سیاسی ایران تکمیل میشوند. دولت تدبیر و امید متعهد به قرارهایش با جامعه ایران است که از متن مطالبات مردم حاصل شده است. نشانههای رویکرد جدید در کشورداری، از خلال تصمیمات دولت بازنمایی میشود. جنبشی ملی از جنس امید ایران را فراگرفته است، دولت روحانی تنها انعکاس بخشی از این مطلوب است. بحث یارانهها این روزها در متن بسیاری جدلهای کلامی و مباحثات رسانهای قرار دارد.
یارانههایی که رویکرد دولت پیشین است اما بار مشکلاتش بر دوش این دولت سنگینی میکند. تصمیمات و رخدادهای بزرگ اقتصادی معمولا تاثیراتی دیرپا و آثاری بلند مدت در جامعه برجای میگذارند؛ دورههای بحران اقتصادی در بازه زمانی گستردهای منشاء برخی آسیبهای پسین میشوند. یارانهها بهعنوان نماد رویکرد و تفکر اقتصادی دولت پیشین در برخی اشکالش موجب بروز نابسامانی شده است و برخی از دشواریهای معیشتی و فضای آسیب دیده اقتصاد ملی ایران به روشنی متاثر از رویکرد اقتصادی و مدیریتی دولت گذشته است؛ رویکردی که با نگاه کوتاهمدت مبانی، اقتصاد ملی را تضعیف کرد.
دشواریهای اقتصادی نظام جمهوری اسلامی در فضای تحریمها خارجی با برخی بیتدبیریهای داخلی تشدید میشدند که بیگمان هدف این روند، طبقات متوسط به پایین بوده و هستند؛ دهکهای درآمدی که کمترین بهره از آزادسازی قیمتها و روند یارانههای نقدی برده و در عوض میراثدار آسیبها و مرارتهای معیشتی-مالی شدند.
درحالی که دهکهای درآمدی بالا یا به تعبیری دیگر افرادی که در بالاترین سطوح درآمدی و رفاهی قرار داشتند برنده اصلی موهبتهای هدفمندی یارانهها و آزادسازی قیمت شدند؛ زنهار مقام معظم رهبری و هوشمندی مردم اما مدار مدیریت کلان را بر مسیر تدبیر-امید برگرداند؛ دراین فضا دولت تدبیر-امید باید بتواند ثبات را به اقتصاد بازگرداند؛ باید بتواند ترمیم شکاف طبقاتی صورت دهد. دولت روحانی هرگز خود را در فضای عوامانه ضدسرمایه و ثروت تعریف نمیکند، و هرگز گرفتار ژستهای نمایشی غیرعلمی نخواهد شد؛ بلکه با مجموعهای از اقدامات باید آرامش را به شهروندان ایران بازگرداند.
دراین میان اما دولت تدبیر و امید میتواند همچنان امید ملت را تقویت کند. تدبیری به کار بندد تاعدالت به کمال جلوهگر و امیدواری ملی از خلال اقدامات اقتصادی دولت بروز عینی یابد. اقدامات دولت معطوف به اقشار آسیبپذیر و انبوه مردمانی خواهد بود که بدنه اصلی جامعه ایران را شکل میدهند. مردم ایران در گفتارهای اصحاب اقتصادی دولت گشایش و آرامش میجویند. نظام اقتصادی نوین، تصمیمسازی و رویکرد دولت در حوزه اقتصادی معطوف به تولید رفاه خواهد بود.
سیاستهای اقتصادی در نهایت آثاری عینی در حوزه اجتماعی دارند و جامعه ایران انتظار دارد دولت بهبود و رفاه و بهزیستی ملتی را حاصل آورد و جانب ملتی که دستانش خالی اما دلش پر امید است را نگاه دارد. تدبیر فقر زدایی و اصلاح فوری نظام یارانهها و اقدامات قاطع دولت مورد حمایت همه مردمان ایران خواهد بود. قدرت دولت به همراهی و پشتوانه آراء و مطلوبات ملت است.
آشکارسازی مطلوبات مردم نیز ایجاب میکند دولت با قدرت و قاطعیت نظام یارانهها و سیاستهای اقتصادی کلان را متحول کند. کارگزاران اقتصادی باید در مسیر روندهای اصلاحگر و گشاینده گام بردارند. ایرانیان مطالبات اقتصادی خویش را در موسم انتخابات آشکار کردند؛ اینک باید سیاستهای اقتصادی دولت معطوف به تولید ثروت و رفاه طراحی شود. مطلوب برتر در حوزه اقتصاد، معطوف به زندگی بهتر و داشتن بهترین زندگیهاست. همه اینها میتواند امیدها را بارور سازد. رمز کارآمدی در قاطعیت و توجه به آرای اکثریت جامعه نهفته است.
دولت باید تحرک و تدبیر مضاعف به کار آورد، تا بتواند اولا توازن را در صحنه سیاست داخلی برقرار سازد. ثانیا پیام پاسداری از آرا و مطلوبیتهای ملی را به مخاطبان و شهروندان برساند. همچنین دولت باید پیام صلابت و قاطعیت را به جریانهای مقابلهساز رادیکال رانتینر ارسال کند؛ ضمن اینکه باید در جلوگیری از القاء حس ناامیدی و ناتوانی به اقشار آسیبپذیر، مجدانه عمل کند.
ایجاد شکاف بین دولت و هواداران میتواند راه بر مقابلهسازی و مهار کارآمدی بگشاید. حداکثر کارآمدی مطلوب ملت و دولت است و همافزایی ارادهها و توانمندیها معطوف به حداکثرسازی کارآمدی است؛ حداکثر کارآمدی نیز معطوف به برساختن بهترین زندگیها. پویش تدبیر و امید در جامعه ایران برساختهای دارد به قامت زندگی و مجالی میخواهد برای بهتر زیستن.
دنیای اقتصاد:سیاست اقتصادی ارز، سیاست سیاسی ارز
سیاست اقتصادی ارز، سیاست سیاسی ارز»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم دکتر حجت قندی است که در آن میخوانید؛در پی دعوت دکتر نیلی و به همت دنیای اقتصاد، اخیرا مقالات زیادی درباره نرخ ارز و اینکه دولت چه سیاست ارزی را باید اتخاذ کند، نوشته شده است. من در این نوشته سعی میکنم که چند نکته تکمیلی را بهعنوان تمرین ذهنی و نه بهعنوان توصیه سیاستگذاری، بیان کنم.
نکته اول درباره سیاست سیاسی ارز است. هر بحثی راجع به برابری پول ملی در برابر نرخ ارز خارجی من را به یاد خاطرهای از کریستینا رومر (رییس سابق مشاورین ارشد اقتصادی اوباما) میاندازد که قبلا هم آن را در جایی ذکر کردهام: خانم رومر نقل میکند که وقتی برای پیوستن به مشاوران باراک اوباما به دیدن او میرفته، «لری سامرز» (وزیر خزانهداری دولت کلینتون و مشاور سابق ارشد اقتصادی اوباما) او را همراهی و در عین حال برای مصاحبه آماده میکرده است. آقای سامرز نظر خانم رومر را درباره سیاست آمریکا در مورد دلار میپرسد. رومر پاسخ میدهد که ارزش دلار مانند هر کالای دیگر در بازار تعیین میشود. سامرز میگوید: «پاسخ شما غلط است. ارزش دلار در حدود اختیارات خزانهداری آمریکاست و آمریکا از دلار قوی حمایت میکند.»
واقعیت این است که پاسخ کریستینا رومر به پرسش سامرز پاسخی صحیحتر است. تقریبا هیچ سیاست اقتصادی در دست خزانهداری آمریکا نیست که باعث تقویت یا تضعیف دلار شود. قیمت دلار در بازارهای جهانی و بهوسیله نیروهای بازار تعیین میشود (البته نیروهای دیگری مانند فدرال رزرو هم بر ارزش دلار تاثیر میگذارند که موضوع بحث ما در اینجا نیست). اما چه میشود کرد که جواب صحیح، سیاستبازان و مردم را قانع نمیکند؛ بهویژه اینکه مردم و سیاستمداران میخواهند شبها با این خیال به خواب روند که کسی هست که «ارزش پول ملی» آنها را حفظ میکند. به همین دلیل توافق نانوشتهای بین مشاوران ارشد اقتصادی در آمریکا وجود دارد که هر گاه پرسشی درباره ارزش دلار از آنها شد، پاسخ همین جمله کلیشهای است که «ارزش دلار در حدود اختیارات خزانهداری است و آمریکا از دلار قوی حمایت میکند.»
عین همین جمله را من از «بن برنانکه» (رییس فدرال رزرو) در پاسخ به پرسشی در کنگره شنیدهام. بد نیست که در ایران هم همین سیاست به کار برده شود و مثلا هر گاه از قیمت ارز سوال میشود جواب داده شود که قیمت ریال در برابر دلار و سایر ارزهای خارجی در حیطه اختیارات وزارت دارایی است و سیاست دولت حمایت از ریال قوی است. میتوانید به جای وزارت دارایی، وزارت خارجه یا صنایع یا هر نهاد دیگری را بگذارید که جمله را قابل باورتر کند.
از نظر این نویسنده، نحوه گفتار بانک مرکزی و وزارت اقتصاد در چند سال اخیر بسیار غیرحرفهای و عامیانه بوده است و توصیه اکید من به بانک مرکزی این است که نحوه سخن گفتن خود را هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی حرفهای و به دور از جنجال کند تا اعتبار به این بانک برگردد. برای این منظور، میتوان به نحوه ارسال پیام بانک مرکزی اروپا یا فدرال رزرو به بازارها به عنوان مدل توجه کرد.
نکته دوم درباره مفهومی به نام «ارزش پول ملی» است: مردم حق دارند که نگران ارزش پول خود باشند. به استثنای عدهای رانتخوار و منتفع از نوسانات شدید اقتصادی، تقریبا تمام مردم از کاهش «ارزش پول ملی» آسیب میبینند. اما لازم است به این نکته توجه شود که ارزش پول ملی، بیش از هر چیز دیگر، در اثر تورم کاهش مییابد و بسیار کمتر به وسیله تغییر در ارزش ارز خارجی. همزمانی تورم و شوکهای ارزی را هم که در ایران میبینیم، ولی در اقتصادهای دیگر بسیار کمتر مشاهده میشود، به این دلیل است که دولت نتوانسته است از اقتصاد در مقابل شوکهای ناشی از نوسانات درآمد ارزی حفاظت کند.
تدبیر مناسب برای حفظ اقتصاد در مقابل شوکهای ارزی هم کار یک شب و دو شب نیست و نیاز به زمان دارد که موضوع بحث ما در اینجا نیست. (برای اثبات این ادعا که تورم و تغییر در ارزش ارزهای خارجی میتوانند کاملا مستقل از هم باشند کافی است که به رابطه ارزش ین به دلار و مثلا تورم در ژاپن توجه شود. گر چه ارزش ین بر حسب دلار به شدت در نوسان است، تورم در ژاپن همواره کم و در حدود صفر درصد است. یا میتوان به رابطه ارزش یورو بر حسب دلار و تورم در اروپا توجه کرد، که گر چه یورو بر حسب دلار و هر روزه تغییر میکند، این تغییر، تاثیر محسوسی روی تورم در اروپا نمیگذارد)
نکته سوم درباره موضوعی است که این روزها در ایران بسیار شنیده میشود و آن اینکه دولت به عمد ارزش دلار را بالا برده است تا درآمد خود را افزایش دهد. من این موضوع را حتی از اقتصادخواندهای به نام حسین راغفر و در مناظره اخیر در تلویزیون درباره هدفمندی یارانهها شنیدم. توجه کنید برای اینکه دولت بخواهد قیمت ارز را افزایش دهد، (منظور این است که به اختیار این کار را انجام دهد و نه اینکه به اجبار تسلیم نیروهای بازار شود)، دولت باید مقداری از ارزی را که معمولا به بازار تزریق میکرده پیش خودش نگه دارد تا عرضه ارز را کاهش داده و زمینه را برای افزایش قیمت فراهم کند. به عبارت دیگر، نشانه اینکه دولت قیمت را به اختیار افزایش داده این است که ارز در دسترس دولت افزایش مییابد. ولی چنین چیزی در دو سال اخیر در ایران اتفاق نیفتاده است. درست است که دولت و بانک مرکزی، حداقل در به اصطلاح دفاتر، ذخیره ارزی در خارج از کشور دارند، ولی راز سربسته اما به دستان گفته این است که دولت به بسیاری از این ذخایر دسترسی ندارد و بعید میدانم که ذخیره در دسترس آنها در سالهای اخیر افزایش یافته باشد.
نکته چهارم درباره بحث علمی و اقتصادی رژیمهای ارزی است: اخیرا و در پی انتشار مطالعه اقتصادی و امپیریکال بسیار جالبی توسط یک اقتصاددان دانشگاه برکلی به نام «اندرو رز» [1]، بحثی بین چند اقتصاددان سرشناس (از جمله کروگمن، سامنرز و کوون که معرف اقتصادخواندهها هستند) در زمینه رژیمهای ارزی رخ داده است. بحث عمده بر سر یکی از نتیجهگیریهای «رز» است. این نتیجهگیری این است که اختلاف عملکرد اقتصاد کلان و مالی (به معنای فایننشیال) در کشورهایی که رژیم ارزی شناور را دنبال میکنند، با عملکرد اقتصاد کلان و مالی کشورهایی که رژیم ارز ثابت همراه با هدفگیری تورم را دنبال میکنند، تفاوت چندانی ندارد. داخل پرانتز اینکه این مطالعه بر روی 170 کشور و در سالهای 2007 تا 2012 انجام شده تا انسجام سیاستهای پولی در مقابله با شوک حاصل از بحران سال 2008 اندازهگیری شود. در این مطالعه، سیاست ارزی ایران در گروه کشورهایی با سیاست میانه شلخته یا درهم برهم دستهبندی شده است. نتیجهگیری ساده من این است که انتخاب رسمی یا غیررسمی رژیم ارزی شناور یا ثابت، «اگر» با کنترل تورم همراه باشد، احتمالا اهمیت چندانی ندارد. اما این «اگر»، اگر بسیار بزرگی است. اگر به تاریخچه سیاستهای ارزی ایران در سه دهه گذشته نگاه کنیم، دولتها همواره سعی میکردهاند که قیمت ارز را ثابت نگه دارند، البته تا زمانی که ناگهان دولت نمیتوانسته فنر ارز را پایین نگه دارد و نرخ ارز با شوکی عظیم به بالا میجهیده است. داستان ثابت نگه داشتن قیمت ارز به همراه تورم بالا و ناگهان جهش قیمت ارز، داستانی تکراری است. واکنش عصبی دولت در هنگام افزایش ناگهانی قیمت ارز، بگیر و ببند بازار و سپس تسلیم از روی ناچاری به قیمتی که بازار تعیین میکرده هم داستانی تکراری است.
و اما برای پیشگیری از تکرار شوک ارزی در آینده لازم است که اولا: تورم کنترل شود و به میزانی در حدود 2 تا 4 درصد برسد. دوما: استراتژی برای کاهش شوکهای ناشی از تغییرات درآمد ارزی بر اقتصاد برگزیده شود و سوما: تا زمانی که دولت موفق نشده است که تورم را برای چند سال متوالی به کنترل کامل درآورد و تا زمانی که مکانیزمهای جذب شوکهای ناشی از تغییرات درآمد ارزی شروع به کار نکردهاند، دولت از قیمتگذاری ارزی بپرهیزد.
نکته آخر: سیاستهای ارزی دولت در دو سال گذشته بیشتر شبیه واکنشهای عصبی بوده است تا سیاست ارزی. تنبیه خریداران و فروشندگان ارز در زمانی که دولت میدانسته یا حداقل الان میداند که آنها مقصر افزایش نرخ ارز نبودهاند. تنبیه خردهفروشان و انبارداران برای مثال کنترل قیمتها. اختصاص ارز دولتی به مسافران خارج از کشور. اختصاص ارز دولتی به موز. آن اولویتسازیهای خندهدار برای تخصیص ارز، قیمتگذاری ارزی 1226 تومانی و 2445 تومانی (به میزان دقت این دو عدد دقت کنید!)، چند نرخی ارزی که باید بلافاصله متوقف شود که منشا فساد و رانتخواری بسیاری است و ارز دانشجویی و هزار کار دیگر. برای چه؟ برای اینکه این واقعیت را که به طرف عرضه اقتصاد شوکی در اثر تحریم وارد شده است انکار کنند. همه این واکنشها، هزینه اضافی بر اقتصادی تحمیل کردهاند و میکنند که تحت فشار تحریم و تورم است. همه این سیاستهای غلط باید بلافاصله متوقف شوند. ارز تکنرخی شود، بازار غیر رسمی ارز به رسمیت شناخته شود و دولت حساسیتش را بیشتر متوجه مسائلی اصلیتری مانند تحریم و تورم کند. تحریم و تورم که حل شوند، مساله ارز به خودی خود کماهمیتتر میشود.
ارجاع:
[1]:Andrew K. Rose; Surprising Similarities: Recent Monetary Regimes of Small Economie
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد