خراسان:تلخ و گزنده و تأسف بار
«تلخ و گزنده و تأسف بار»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛خبر، بسیار تلخ و گزنده و تأسف بار است، شهادت مظلومانه ۱۴ نفر از سربازان و دلاورمردان ایران زمین در نزدیکی نقطه صفر مرزی در کهک سراوان در استان دلاورپرور سیستان و بلوچستان خون هر ایرانی دوستدار و عاشق دین و میهن را از هر نژاد و قوم و مذهبی که باشد به جوش می آورد. این خبر تلخ آنچنان مغز استخوان را می گدازد که قلم را توان توصیف آن نیست اما دلسوزانه و از سر عشق به وطن و عشق به برومند فرزندان این آب و خاک که از جمله غیرتمندترین آنان مرزبانان سرزمین ایران هستند نگارنده به عنوان عضو کوچکی از ملت بزرگ ایران بر سر برخی مسئولان خصوصاً مسئولان رده بالای استان سیستان و بلوچستان و در رأس آنان استاندار و همچنین وزیر کشور، مجلس، بدنه دولت و شورای امنیت ملی فریاد مطالبه برمی آورم که چرا همه آنچه را که باید و آنچنان که بایسته و شایسته است برای جلوگیری از این اتفاقات نادر اما بسیار اسف بار انجام نداده اند؟ البته این بی انصافی است که کارهای بس بزرگ انجام شده برای تأمین امنیت کشور و خصوصاً نقاط مرزی را از طرف مسئولان نادیده انگاریم که اگر نبود آن همت های بلند و کارهای قابل تقدیر، امروز کشور ما که متأسفانه به لحاظ شرایط جغرافیایی در میان دایره ای از آتش و تروریسم قرار دارد از چنین امنیت بی مانندی برخوردار نبود که با قاطعیت تمام بتوان گفت ایران از جمله امن ترین کشورهای جهان است آن هم در شرایطی که کشورمان مرزهای طولانی با پاکستان و عراق و افغانستان دارد کشورهایی که هم خودشان زخم خورده تجاوز غرب و آمریکا و تروریسم هستند و هم متأسفانه هر کدام به خصوص برخی از نقاط پاکستان به محلی برای پرورش و آمد و شد و اختفای تروریست ها بدل شده است. هر عقل سلیم و انسانی که از حداقل انصاف برخوردار باشد، هم این امنیت بی نظیر کشورمان را قدر می داند و می ستاید و هم قدردان همه موثران و به وجود آورندگان و حافظان در این امنیت است اما در عین حال جنایت انجام شده توسط تروریست های آدم کش و به شهادت رساندن تعدادی از مرزبانان غیور و سرافراز کشورمان در مرز سراوان به هیچ عنوان مسئله کوچک و قابل اغماضی نیست و صد البته که باید تمام جوانب نفوذ تروریست های آدم کش به داخل مرز کشورمان و جنایت آنان مورد بررسی دقیق و البته سریع و بدون هیچ مداهنه ای قرار گیرد و چنانچه کمترین قصور و تقصیری متوجه هر مسئولی باشد بدون هیچ تسامحی بازخواست و برخورد جدی و متناسب انجام شود. از جمله نکاتی که باید به صورت جدی بدان پرداخته شود این است که آیا تمامی مرزهای کشورمان آنچنان که باید به تجهیزات پیشرفته حفاظت از مرزها مجهز است یا خیر؟
آیا نقاط حساس مرزی از رادارهای پیشرفته، دوربین های دید در شب و دیگر تجهیزات لازم و تخصصی مرزبانی برخوردار است؟
آیا مجلس شورای اسلامی واقعاً به تمامی تکالیف خود برای قانون گذاری و پس از آن نظارت بر اجرای قانون درباره انسداد و حفاظت از مرزهای کشور عمل کرده است؟ اگر چنین است شفاف و با صراحت به مردم پاسخ دهند.
آیا دولت و خصوصاً وزارت کشور به تمامی وظایف خود عمل کرده و برای تجهیز فنی و به روز کردن تجهیزات مرزبانی در تمامی نقاط مرزی اقدام لازم و کافی را انجام داده اند؟ و پیشنهادهای لازم برای هر چه بیشتر امن کردن مرزهای کشور و جلوگیری از همین موارد اندک را به شورای عالی امنیت ملی و مجلس ارائه کرده اند؟
نکته مهم دیگر این که آیا مسئولان و خصوصاً استاندار سیستان و بلوچستان و دیگر استانداران نقاط مرزی و دیگر مسئولان ذیربط اولین دغدغه خود را هر چه بیشتر امن کردن نقاط مرزی و شناخت عوامل موثر در امنیت قرار داده اند و این دغدغه و اولویت ها را به مسئولان کشوری انتقال می دهند؟ یا این که آن ها همه این کارها را به نحو احسن انجام داده اند اما برخی پایتخت نشینان توجه لازم و کافی را نداشته و یا ندارند؟
آیا مشارکت مردمی در تأمین هر چه بیشتر امنیت نقاط مرزی جزو اولویت های اساسی مسئولان استان های مرزی و مسئولان وزارت کشور و دیگر پایتخت نشینان قرار دارد یا خیر؟
آیا رونق اقتصادی مناطق و استان های مرزی و کارهای بسیاری که می توان برای رونق تولید و بهینه شدن چرخه اقتصاد در این مناطق انجام داد جزو دغدغه های مسئولان استانی و کشوری محسوب می شود؟
و نکته پایانی در این بخش این که آیا برخی پایتخت نشینان اساساً می دانند که در استان های مرزی و نوار مرزی، امنیت کشور که پایه و اساس مانایی، سرافرازی و بستر همه فعالیت ها و رشد علمی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است چگونه و به وسیله و توسط چه دلاورمردانی و به چه قیمتی حفظ می شود؟
آیا واقعاً برخی از مسئولان درک کرده اند که ایران فقط تهران نیست؟
آیا برخی از مسئولان می دانند و می خواهند درک کنند که با جلوگیری از صرف برخی هزینه های میلیونی و میلیاردی در پایتخت که گاه به پای تشریفات و تجملات و تزئینات و موازی کاری ها ریخته و اسراف می شود، می توان بودجه های قابل توجه تری به ماجرای قدیمی انسداد مرزها و تجهیز و ارائه امکانات بیشتر به مرزداران غیور کشورمان اختصاص داد؟
آیا برخی پایتخت نشینان می دانند از غروب روز جمعه که تروریست ها و آدمکشان این جنایت را علیه تعدادی از فرزندان این آب و خاک انجام داده اند چه شوری در دل های کثیف و پلیدشان به پا شده و در مقابل چه خونی به دل همرزمان این غیور مرزبانان کشورمان و همه عاشقان دین و میهن شده است؟ اگر برخی مسئولان این ها را نمی دانند، باید بفهمند که ندانستن این نکات مهم خود تقصیری نابخشودنی است و مهم تر آن که اگر برخی مسئولان عزمی جزم برای جلوگیری از این گونه فاجعه های تروریستی هر چند کم شمار اما تأسف بار نداشته باشند این گناهی بس نابخشودنی تر است و راه دوزخ را برای آنان هموار می کند که امیدواریم هیچ مسئولی این گونه نباشد.
نباید فراموش کرد که دست حمایت خداوند بر سر این مردم عزیز و این کشور امام زمان(عج) است، این ملت سرافراز و این کشور بزرگ، سخت ترین یورش و تجاوز صدام و حامیان منطقه ای و فرامنطقه ای اش را به دلاور مردانه ترین شکل پاسخ داد و در مقابل صدها هزار نیروی متجاوز و هزاران تانک و توپ و موشک و هواپیمای جنگنده مردانه ایستاد و با مقاومت دلیرانه اجازه نداد حتی وجبی از خاک ایران اسلامی که مهد پاکان و پاک جانان و دلاورمردان و دانشمندان تمدن ساز است در دست متجاوزان باقی بماند پس بی گمان مقابله و جلوگیری از انجام چنین جنایت هایی توسط تروریست ها کاری قابل انجام است هر چند این آدمکشان شب پرست که توان و جرأت و شهامت درگیری و مواجهه رو در رو ندارند و هر از گاهی با اقدامات تروریستی می خواهند خودی نشان دهند و ادعا کنند هنوز زنده اند اما غافل از این که تفکر اینگونه گروهک های تروریستی و سرکردگان خبیث آن ها با آن پرونده سنگین جنایت علیه دین و میهن مدت هاست که به خاک سپرده شده است.
بر این باوریم که خون این مرزبانان غیور کشورمان که ۱۲ نفر آنان سربازان برومند این سرزمین و ۲ نفرشان نیز از غیورمردان نیروهای کادر مرزبانی بوده اند کار خود را خواهد کرد و با اقداماتی که انجام خواهد شد تروریست های آدم کش درس عبرت دیگری خواهند گرفت همچنان که ریگی به عنوان سرکرده یکی از گروهک های تروریستی شرق کشور که از خاک پاکستان به داخل کشورمان نفوذ می کرد و حتی توسط آمریکاییان حمایت می شد پس از انجام آن کار ارزشمند اطلاعاتی و امنیتی دستگیر، محاکمه و سپس به دار مجازات آویخته شد.
سهم دولت پاکستان در جنایت علیه مرزبانان کشورمان
اما در این ماجرای تلخ باید به نکته اساسی دیگری نیز اشاره کرد که تروریست های جنایتکار در جریان نفوذ به داخل مرزهای کشورمان و به شهادت رساندن تعدادی از مرزبانان از منطقه سراوان از طریق خاک پاکستان نفوذ کرده اند، ماجرای تلخی که پیش از این نیز بارها تکرار شده است. هر چند کشور پاکستان خود زخم خورده تروریسم است اما این واقعیت نیز غیرقابل انکار است که برخی نقاط این کشور همسایه به مرکز پرورش تروریسم و مأمن و محل فعالیت و اختفای برخی تروریست ها تبدیل شده است. اما متأسفانه دولت پاکستان علیرغم معاهدات امنیتی فی ما بین برای جلوگیری از کنترل و نفوذ تروریست ها اقدام اساسی انجام نداده است بنابراین دولت پاکستان را به خاطر این تقصیر اساسی در کنترل برخی نقاط کشورش و جلوگیری نکردن از نفوذ تروریست ها به کشورهای همسایه در جنایت علیه مرزبانان کشورمان سهیم می دانیم و باید دولت این کشور در مقابل این قصور خود به مردم ایران پاسخگو باشد و اقداماتی انجام دهد و متعهد شود که لااقل پس از این تمامی کارهای لازم را برای جلوگیری از استفاده تروریست ها از خاک این کشور برای نفوذ به کشورهای همسایه انجام دهد و عذرخواهی از ملت ایران در این جریان جزئی از وظایف دولت پاکستان محسوب می شود هر چند دولت پاکستان مدعی تسلط نداشتن بر برخی مناطق باشد همچنین پر واضح است که شکایت علیه دولت پاکستان در مجامع بین المللی حقی محفوظ برای ملت و دولت ایران است و دولت و ملت ایران حق دارد از هر امکانی برای دفاع از امنیت ملی خود استفاده کند. وزارت امور خارجه کشورمان نیز همانطور که دکتر روحانی در پیامی به صراحت تأکید کرد باید پیگیر «اجرای موافقتنامه امنیتی با پاکستان» باشد و نتیجه را به رئیس جمهور گزارش کند.
کیهان:دستها پائین !
«دستها پائین!» یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛پیش از این هم- چند سال قبل- به این داستان عبرتانگیز از مثنوی مولوی اشاره داشتهایم و امروز تکرار آن را با توجه به برخی از مسائل این روزها بیمناسبت نمیدانیم. ملای رومی نقل میکند که «مجنون» در تب و تاب دیدار «لیلی» بر پشت ناقهای نشسته و آهنگ کوی «لیلی» کرده بود. شتر، اما در شهر «کره»ای داشت که به غریزهمادری و رابطه فرزندی، دل از او برنمیداشت. مجنون در این اندیشه که به کوی لیلی برود «هِِِِی» میزد و «ناقه» در اضطراب که از کره خود جدا نشود، پای رفتن نداشت.
همچو مجنون در تنازع با شتر
گَه شتر چربید و گَه مجنون حر
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه، پس سوی کره دوان
یکدم ار مجنون از او غافل شدی
ناقه گردیدی و واپس آمدی
یک دو روزه ره بدین منوالها
مانده مجنون در تردد سالها
مجنون به قول ملای رومی، چاره کار را در فرود آمدن از ناقه ناهمراه میبیند و اگرچه سختی میکشد و تلخی میچشد ولی به پای خویش راه میپیماید و در کوی لیلی به آرامش مینشیند، در حالی که از فرصت سوخته، این درس را آموخته که هرگز با ناقه ناهمراه، راهی کوی لیلی نشود.
شاید آنچه در این وجیزه آمده است و شرح بیشتر آن فرصتی دیگر میطلبد، در نگاه اول خوشایند جناب دکتر روحانی، رئیسجمهور محترم کشورمان نباشد ولی همه شواهد محسوس و ملموس به وضوح حکایت از آن دارند که شماری از همراهان کنونی ایشان، همراهان همدلی نیستند و به شتر مجنون شبیهاند که هرچند ادعای هماهنگی دارند ولی آهنگ کوی لیلی ندارند. این جماعت در ماجرای فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 پرده از هویت واقعی خود برداشته و به وضوح نشان دادهاند که نه فقط کمترین پیوندی با ملت و مردم این مرز و بوم ندارند بلکه با سازی که از آن سوی مرزها کوک میشود به رقص میآیند! و سؤال این است که آیا همین جماعت در جریان فتنه 88، آشکارا و بینقاب به حمایت از پروژه مشترکی که آمریکا، انگلیس و اسرائیل علیه اسلام و انقلاب تدارک دیده بودند، به صحنه نیامدند؟ آن خیانت که قابل انکار نیست پس امید جناب روحانی به همراهی آنان در راهی که ایشان پیش روی دارد برای چیست؟! و این قصه اگرچه سر دراز دارد ولی امروز، تنها به ماجرای دیروز اشاره میرود و آن عصبانیت و برافروختگی این جریان از نصب بیلبوردهایی است که «صداقت آمریکا» را به سوال و چالش کشیده بود. جماعت یاد شده با مشاهده این بیلبوردها چنان برافروخته و به خشم آمدند که گویی نصبکنندگان بیلبوردها به عزیزترین، گرامیترین و مقدسترین باورها و اعتقادات آنان اهانت کردهاند؟! به گونهای که با شتابزدگی آمیخته به اضطراب برای برچیدن بیلبوردها از خیابانهای تهران دست به فشار هماهنگ و همهجانبهای زدند و متأسفانه شهردار محترم تهران در اقدامی که از ایشان به عنوان یکی از سرداران سپاه اسلام در جنگ تحمیلی 8 ساله بعید و دور از انتظار بود، دستور جمعآوری و برچیدن بیلبوردهای مورد اشاره را صادر کرد! چرا؟! انتقاد به شهردار تهران، تسلیم غیرقابل توجیه ایشان در مقابل فشارهاست، آنهم شهرداری که پیش از این در هنگامه آتش و دود ایستاده و خم به ابرو نیاورده بود. اما، در این عرصه چرا تسلیم شد؟ اگر تسلیم نمیشد، چه میشد؟!
اما، گناه و جرم اصلی را کسانی مرتکب شدهاند که «قدرت» در دست خویش، یعنی همان «امانت» مردم را علیه عزت و حرمت صاحبان امانت به کار گرفته و با «زبان حال» که در بسیاری از موارد گویاتر از «زبان قال» است به شیطان بزرگ اطمینان دادهاند؛ «اجازه نمیدهیم کسی به ابروی بالای چشم شما اشارهای داشته باشد»!
بدیهی است، جمعآوری بیلبوردهایی که غیر از هشدار نسبت به بیصداقتی آمریکا، مضمون و پیام دیگری نداشت، نمیتوانست و نمیتواند برای مردم خون داده و خون دل خورده و کسانی که سیوچند سال طعم تلخ دشمنیها و کینهتوزیهای آمریکا را با پوستو گوشت و همه وجود خود چشیدهاند قابل توجیه باشد. از این روی جماعت یادشده برای توجیه این اقدام سوال برانگیز خود، دست به کار شده و بهانه تراشیدند که اشاره به بیصداقتی آمریکا در آستانه مذاکرات ژنو میتواند به روند مذاکرات آسیب جدی برساند! که باید پرسید، مگر به قول بر و بچههای تهران، وسط برف زردآلو پیدا کردهاید؟! و مگر آمریکا با روی کارآمدن دولت موسوم به اعتدال، دست از کینهتوزی و دشمنی کشیده و برای مردم ایران به «یار گرمابه و گلستان» تبدیل شده است؟!
دشمنی آمریکا و متحدانش با ایران اسلامی و مردم آن سی و چند سال است که با شدت ادامه دارد و در طول زمان نه فقط رو به کاستی نگذاشته، بلکه شتاب بیشتری نیز داشته است و معلوم نیست مسئولان محترم در مقابل کدام چراغ سبز آمریکا دستور جمعآوری بیلبوردهایی را دادهاند که فقط نسبت به بیصداقتی حریف هشدار میداد؟! این هشدار در ماهیت واقعی خود نه فقط تضعیف تیم هستهای محترم کشورمان نیست بلکه کفه آنان را در چالشی که پیشروی دارند سنگینتر نیز میکند.
توجیه عجیب و غریب ارائه شده برای جمعآوری بیلبوردها در حالی است که مسئولان و مقامات آمریکایی برخی از نرمشهای دولت کنونی را به حساب ضعف و نیاز ایران اسلامی نوشته و ماهیت کینهتوزانه خود را بیشتر از پیش نشان دادهاند.
اوباما بعد از مکالمه تلفنی با آقای روحانی انجام این گفتوگو - که تا آن روز بیسابقه بود- را ناشی از فشار تحریمها دانست و کنگره آمریکا با استناد به این برداشت، نتیجه گرفت که باید بر شدت تحریمها افزوده شود. وزارت خارجه آمریکا بلافاصله بعد از بازگشت هیئت ایرانی از نیویورک با صدور بیانیهای به اسرائیل اطمینان داد هرگز اقدامی نخواهد کرد که با منافع اسرائیل منافات داشته باشد! همین دو روز پیش دولت آمریکا مبلغ یک میلیون دلار برای کمک به سازمان منافقین اختصاص داد. خانم وندی شرمن معاون وزارت خارجه آمریکا و مسئول ارشد تیم مذاکرهکننده هستهای این کشور با کمال وقاحت اعلام کرد که فریب و نیرنگ بخشی از DNA ایرانیان است! هفته گذشته، «شلدون آدلسون» میلیاردر معروف آمریکایی و یکی از حامیان مالی و سیاسی حزب جمهوریخواه طی سخنانی در دانشگاه «یشیوا» در نیویورک به اوباما پیشنهاد کرد، قبل از مذاکرات ژنو، ایران را بمباران کند! دو روز قبل «نیکلاس برنز» در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «بوستون گلوب» سخنان آقای روحانی را دلنشین، اما ناشی از ضعف ایران ارزیابی کرده و به دولت آمریکا توصیه میکند، تحت تاثیر این سخنان قرار نگرفته و بر فشارها بیفزاید. روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونوت» از قول یکی از مقامات ارشد تیم مذاکرهکننده آمریکا نوشت «در ژنو متوجه شدیم که فقط باید ایران را تحت فشار قرار داد» و...
اکنون باید از کسانی که شهرداری تهران را با فشار همهجانبه، وادار به جمعآوری بیلبوردها کردهاند، پرسید؛ در مقابل کدام نرمش و یا تغییر موضع آمریکا، بیلبوردهای هشداردهنده نسبت به بیصداقتی آمریکا را از خیابانها برچیده و با این اقدام ناپسند و سؤالبرانگیز، دستها را به نشانه تسلیم بالا بردهاید؟! ملت که طی سی و چند سال گذشته نشان دادهاند اهل تسلیم در برابر زورگویی و باجخواهی آمریکا و متحدانش نبوده و نخواهند بود و صد البته، دست جماعتی که دیروز به نشانه تسلیم بالا رفته بود را پایین خواهند کشید. مردم دستهای آلوده به خیانت این جماعت را در فتنه 88 به وضوح دیده و میشناسند، و حق دارند نگران حضور برخی از آنان در برخی از مراکز قدرت باشند. آنها شتر مجنوناند و رئیس جمهور محترم نباید از آنان انتظار حرکت به کوی لیلی را داشته باشند.
رسالت:جمعبندی مناقشه بر سر علوم اسلامی/ غیراسلامی
«جمعبندی مناقشه بر سر علوم اسلامی/ غیراسلامی»عنوان سرمقاله وزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛•نقادی گسترده علوم انسانی غربی، طی سالهای اخیر، از یک نارسایی واقعی سرچشمه گرفته است؛ این که فوریت و ضرورت کارسازی این علوم توسط اغلب مردم احساس شده است، ولی در عین حال، این علوم در برآوردن این توقعات ناتوان بودهاند. طیف وسیعی از مردم، از مدیران و رهبران گرفته تا مردم عامی، احساس کردهاند که از این علوم، باید راهی برای حل و فصل مسائل غامض فردی و اجتماعی امروز برآید، ولی بر نیامده است.
•مجموعه علوم انسانی، و خصوصاً خانواده علوم رفتاری، اعم از جامعهشناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، روانشناسی، مدیریت و ... طی تحولات اجتماعی و سیاسی و منطقهای و بینالمللی مهم چند سال اخیر، ناتوانی خود را در برآورد تحولات نشان دادند، و این پرسش به بار آمد که چه اشکالی در کار این علوم هست، و چرا همچنان، سرمایهگذاری در گسترش این علوم موضوعیت خواهد داشت.
•البته، بخشی از این ناتوانی جهانی است و اختصاصی به علوم رفتاری در ایران ندارد، حتی بخشی از این وضع عدم قطعیت، در همه علوم ملاحظه میشود و اختصاصی به علوم رفتاری هم ندارد، ولی بخشی از این بلاتکلیفی، بیگمان به نارساییهای این علوم در ایران مربوط است.
تقریر مسئله
•خب؛ یک استدلال این بود که نظریههای علوم رفتاری، ارزش خود را از انباشت تجربیاتی به دست آوردهاند، که این تجربیات، تجربیات ما نیستند.
•استدلال مخالفان علوم انسانی غربی این بود که آنچه باعث میشود تا مجموعه گزارههای به هم پیوسته و مرتبط با یک موضوع، ارزش «نظریه» پیدا کند، آن است که این گزارهها مکرراً و در موقعیتهای تجربی گوناگون به اثبات برسند. این در حالی است که عمده و تقریباً تمام آن چه امروز به عنوان نظریههای علوم رفتاری به دانشجویان این رشتهها آموزش داده میشود، نظریاتی است که در اروپا، ایالات متحده و کشورهای اقمار، سنجیده و بررسی شدهاند.
•نمونه بارز بروز این نارسایی، نظریه مشهور کارل مارکس در مورد وجه تولید اروپایی/ وجه تولید آسیایی است. بررسیهای او خیلی زودتر از آن که چپها و تودهایهای دو آتشه شرقی دریابند، نشان داد که قوانین تحول تاریخی او عمومیت ندارند، و در بهترین حالت، فقط برخی ملل اروپایی را شامل میشوند.
•وقتی عمدهترین و پرنفوذترین نظریهپرداز کلاسیک علوم رفتاری، خود، به عمومیت یکی از عمومیترین نظریات علوم رفتاری باور ندارد، چرا باید روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی به این عمومیت اصرار کنند؟
بحث
•پس، آیا باید بپذیریم که نمیتوان یک معرفت عام داشت؟ واقعاً؟ حتی باید از عمومیت همین تز که «نمیتوان یک معرفت عام داشت»، چشم پوشید؟
•با این حساب، برخی به این نتیجه رسیدهاند که با ساختن مفاهیم مبهم «شرق» و «غرب» ماجرا را به نحوی حل کنند. از نظر آنها، نظریات متعارف در علوم انسانی فعلی، برای غرب مناسب است، ولی برای جوامع شرقی بیتناسب خواهد بود.
•این تلقی، میدان فکری مشهدی و فردیدی را درگیر خود کرده است، و رو به گسترش دارد، و در این خبط تشخیص، مفهوم «شرق» مقصر است. «شرق» دقیقاً کجاست؟ آیا یک موقعیت جغرافیایی معین است؟ آیا بیش از آنکه یک موقعیت جغرافیایی باشد، نوعی روحیه است که البته ارتباطی هم با موقعیت جغرافیایی متفکر دارد؟
•آیا این «شرق» گروی، نحوی جبرگرایی موقعیتی است؟ اگر چنین است، قلب چنین گرایشی باید تعریف و ترسیم صحیح موقعیت «شرق» باشد، و چنین ترسیم مشخصی در دست نیست. معلوم نیست که دقیقاً شرق چیست و چه چیز باعث شده است که پیوستگی معلومی میان این موقعیت و فکر درست وجود داشته باشد؟
•همان طور که روشن است، از این «شرق» گروی، نحوی نسبیگرایی جدید سر برمیآورد که تفاوت ویژهای با نسبیگرایی سروشی ندارد، و بیگمان، نتایج آن هم اگر مخربتر از فکر سروشی نباشد، سازندهتر نیست. این قید «مخربتر» را از این باب آوردم که کسانی که آماج این سروشیسم جدید هستند، کسانی هستند که بیبند و بار شدنشان، از بیبند و بار شدن آنها که آماج سروشیسم خود سروش بودند فاجعهبارتر است. کسانی، آماج سروشیسم جدید هستند که پیش از آلودگی به این نوسروشیسم، مسلمانهای راستدینی بودهاند. آنها بنا به قاعده لاالهالاالله، همه بندها را جز بند الله از پای خود گشوده بودند، و اکنون که با نسبیگرایی نوسروشی، به بیبند و باری در بند الله میافتند، دیگر چیزی مهارشان نمیکند. آنها بالقوه میتوانند بسیار خطرناک شوند. آنها آمادهاند تا پس از آن که میان فهم شرقی و غربی از جهان و الله فرق گذاشتند، سپس، از خود اصالت مفهوم شرق هم پرسش کنند، و شرق را به شرق ایرانی و غیرایرانی، یا علوی و غیرعلوی، یا مشهدی و غیرمشهدی، یا فردیدی و غیرفردیدی، یا... تقسیم کنند، و اینچنین، مفهوم شرق را که خود یک برساخته و مصنوع بود، برساختزدایی کنند، تکه تکه کنند، پاره پاره کنند، طوری که چیزی از آن باقی نماند.
فیصله مطلب
•اکنون، از متن واکنشها به این فکر انحرافی جدید، نظام فکری بالغی موسوم به «صدرائیان» سر برآورده، و خود را در مساعی بلیغ حلقه آیت الله عبد الله جوادی آملی نشان داده است.
•صدرائیان، در مناقشه علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی غیر اسلامی، از این موضع دفاع میکنند که هر آنچه واقعاً «علم» است، نمیتواند «اسلامی» نباشد؛ هر آنچه واقعاً «علم» است، نمیتواند حکایت تسلیم در مقابل حق جل و علی نباشد.
•پس، تقسیم علم به اسلامی/غیراسلامی، نافی دعوی جهانگستری دین اسلام است. اسلام، آهنگ آن را دارد که بشریت را خطاب قرار دهد، از پیش از ابراهیم تا کنون، و از شرق تا غرب؛ و حقیقت، جوهر یکپارچه کائنات است و نمیتواند بر مبنای واحد تحلیل ریزکرۀ خاکی، به دو پاره شرق و غرب تقسیم شود. پس، اگر حقیقتی هست، لاجرم اسلامی و توحیدی است، چه در شرق باشد و چه در غرب.
•پس، ملاک سنجش علوم به طور کلی، و علوم انسانی به طور خاص، نه شرقی یا غربی بودن آن، بلکه حقیقی و ناحقیقی بودن آن بر مبنای یک معیار توحیدی و واحد است.
•بدین ترتیب، یک مد و موج عبث روشنفکری فرونشست، شاید که این جماعت، به جای این دست فلسفهبافیها، به حل مسائل واقعی جامعه خود و از آن بیش، جامعه بشری همت گمارند؛ این، رسالت یک مسلمان است.
سیاست روز:مشکلات حل شد، بیلبوردها را برداشتیم
«مشکلات حل شد، بیلبوردها را برداشتیم»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛پس از این همه سال ایستادگی مقابل رژیمی که چشم دیدن ایران و ایرانی را ندارد، چقدر آسان ارزشهای انقلابی به مسلخ میرود! آرمانها ذبح می شود برای چند روز چرب و شیرین دنیا! تا شاید کاخ سفید نشینان روی خوش به ما نشان دهند! زهی خیال باطل.
آن هنگام که عاشورای حسینی را حرمت شکستند، کف زدند و پایکوبی کردند آن از راه بیراه شدگان گمراه! فریاد وا اسلامای خیلیها در نیامد. حرمت بنیانگذار این انقلاب را هم شکستند باز هم داد آنها در نیامد!
به دنبال راحتی و آسایش بیشتر دنیای خود هستند آنهایی که گمان میکنند میتوان با برقراری روابط ایران و آمریکا به تفاهم رسید و به ماه عسل رفت! ماه عسلی تلخ که کام همانهایی که سینه چاک کردهاند بیشتر از بقیه تلخ خواهد کرد.
همانهایی که تهمت میزنند و افترا میبندند به آنهایی که مخالف گفتوگوی ایران و آمریکا و آنگاه برقراری روابط هستند و میگویند آنها مخالفند چون نانشان در آن است!؟ نان شما در چیست!؟ فرصت طلبان و سوء استفاده چیان همیشه بودهاند و خواهند بود. اما موافقان ذوق زده از سر چه بر سر ذوق آمدهاند!؟ ذوق زدگی آنها از برای راضی کردن مردمی است که زخم خورده آن رژیم هستند. آنهایی که سینه چاک میکنند برای برقراری رابطه با آمریکا چگونه میتوانند فراموش کنند آن جنایاتی که دولتمردان آمریکایی علیه مردم ایران مرتکب شدند. فقط تصاویر قربانیان هواپیمای مسافربری ایران که از سوی ناو آمریکایی سرنگون شد به یاد بیاورید. قلیان کشیدن خانومها مهم است! آن هم در انظار باید برقرار شود این فرهنگ غلط، سخنان سخیف و اهانت آمیز به خانوادههای شهدا و خود شهدا گفته میشود، ولایت امیر مؤمنان مولای عشق و معرفت زیر سوال میرود هرچند عذرخواهی هم میشود اما آب ریخته را چگونه می توان جمع کرد. تحریف در سخنان و مواضع حضرت امام هم میشود برخی اعتراض میکنند و برچسب افراطی به آنها اهدا میشود و حتی میگویند هشدار دادم افراط گری ممکن است به ترور بینجامد!؟
و اکنون تحمل چند تابلو و بیلبورد را هم ندارند که آن نشان دهنده ماهیت واقعی صداقت آمریکا است. دردشان آمده که چرا چنین تصاویری در شهر نصب شده است!
چه عکسی در سطح شهر نصب شود تا شما را خوش آید؟ هنوز اتفاقی نیفتاده اینگونه رفتار میکنند وای به روزی که دست چدنی و شیطانی آمریکا را هم بفشارند!
به ایران و ایرانی اهانت میشود، دولت آمریکا به خاطر این توهین عذرخواهی نمیکند و تنها تکذیب میکند آنگاه آنهایی که سودای آمریکا در سر دارند تابلوهای صداقت آمریکاییها را مانعی بر سر برقراری روابط میدانند. آمریکاییها توهین میکنند ما بیلبوردهایی که هیچ اهانتی هم ندارد جمع میکنیم.
هنوز اتفاقی نیفتاده است. هنوز آمریکاییها با ما دشمن هستند. توجه کنید ما با آمریکاییها دشمن نیستیم آنها با ما دشمن هستند.
گمان نکنید که ما هم که اینگونه میگوییم مخالفیم ما مخالف نیستیم اما خوشبین هم نیستیم. دلمان هم ضعف نمیرود. دل ضعفه را برای همانهایی می گذاریم که ذوق زدگیشان آمریکاییها را هم به وجد آورده است.
خوب! این هم از این تابلوها برچیده شد و رفت. همه چیز خوب عالی شد. تمام! خوش به حالتان. ما همچنان نان آمریکاییها را نخواهیم خورد. چون میدانیم این نان زهر آلود است. مردم به نتیجه رسیده بودند که نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد آنهایی هم که نرسیده بودند در این روزها یا رسیدند یا خواهند رسید.
حمایت:اخلالگری تروریستها اجرای سفارش کدام دولتها؟
«اخلالگری تروریستها اجرای سفارش کدام دولتها؟»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید،در پی حمله گروههای تروریستی به نیروهای یک پاسگاه مرزی ایران در مرز سراوان با پاکستان چند نفر از سربازان و نیروهای خدوم مرزی به شهادت رسیدند. این رویداد تلخ بلافاصله با واکنش مسئولان مختلف نظام از جمله رییس جمهوری و رییس مجلس و سایر نهادهای قانونی مواجه شد و هیئتهای خاص مامور شدند تا ابعاد این موضوع را مورد بررسی قرار دهند. همزمان با بروز این جنایت تروریستی، دادستان زاهدان نیز اعلام کرد که 16 نفر از اشراری که در اقدامات تروریستی گذشته دست داشتهاند به دار مجازات آویخته شدند تا درس عبرتی باشد برای دیگر کسانی که دست به اقدامات جنایتکارانه میزنند.
اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که در شرایطی که تعاملات نظام جمهوری اسلامی با جامعه جهانی در موضوع هستهای روند منطقی خود را طی میکند و انتظار میرود که به زودی تاثیراتی در عرصه تحریمها و سایر مسایل اختلافی ایران با طرفهای مقابل بر جای گذارد، کدام دولت یا دولتها هستند که سعی میکنند تمرکز ایران یا جامعه جهانی را به مسایل حاشیهای جلب کنند.
قطعا رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای مزدور منطقهای که اغلب در اختیار قدرتهای سیاسی جهانی هستند بدشان نمیآید که از هر وسیلهای استفاده کنند تا فضای داخلی ایران را تحریک کرده و همچنین فضای جوامع طرف مذاکره ایران را از تعادل و برخورد منطقی دور سازند تا بجای اینکه سیاسیون دو طرف بتوانند در فضای درست مذاکره به نتایج ملموسی برسند، بیشتر در مقابل هم بنشینند و برای همدیگر رجز بخوانند و در واقع صحنه گردان تصمیمات، دستهایی باشند که مایلند منافع خود را به پیش برند.
با این نگاه، میتوان تخمین زد که اگر از دستهای پلید طراحان برآید احتمالا باز از این گونه رفتارهای مزاحمت آمیز و غیر انسانی خواهند داشت و تلاش خواهند کرد تا نهایت استفاده را از عوامل مزدور در اختیار خود به عمل آورند. این گونه جنایات هیچ ارزش نظامی یا عملیاتی ندارد بلکه اقدامات تروریستی کورکورانهای است که در هر کشور ممکن است بروز یابد.
نکته دوم به جنبههای حقوقی این گونه جنایات مربوط میشود. حقوقدانان به خوبی مطلع هستند که در سطح جهانی کنوانسیونهای متعدد مبارزه با تروریسم هم اینک در دسترس است که تعهدات حقوقی مشخصی بر عهده دولتهای مختلف برای مبارزه با تروریستها قرار داده است. برابر اسناد یاد شده، هیچ دولتی نباید کمک مالی یا لجستیکی به تروریستها ارایه کند.
هیچ دولتی نباید مسیر اقدام برای تروریستها را هموار سازد. هیچ دولتی نباید در دستگیری تروریستها و اجرای عدالت در مورد آنها با رعایت قانون، سهل انگاری کند. همین تعهدات عام کافی است که دولتهای همجوار خصوصا پاکستان که تروریستها از طریق خاک آن کشور حادثه اخیر را شکل دادهاند خود را متعهد بدانند که از هر گونه کوتاهی در این خصوص دریغ نورزند.
جمهوری اسلامی ایران با پاکستان توافقات مشترک مرزی حول مبارزه با تروریسم و مواد مخدر نیز دارد که این امر وظیفه مسئولان پاکستانی را بیشتر میکند. نکته مهم قابل طرح این است که آیا دولت پاکستان یا دولتهایی که دائما بمبگذاری و جنایت را در عراق و افغانستان سفارش میدهند، به تعهدات حقوقی توجهی دارند؟ آیا میتوان به رسیدگیهای حقوقی دلخوش کرد تا عدالت در مورد آنها اجرا شود یا لازم است که همواره اقدامات آنها ردیابی شود و قبل از هر جنایت با مشت آهنین مواجه شوند. تجربه نشان داده که باید تمرکز را بر اقدامات پیشگیرانه در مقابل این دولتها خصوصا رژیم صهیونیستی قرار داد و به برخی رژیمهای مزدور منطقهای نیز پیغام صریح منتقل کرد که اگر دست از برخی حمایتها از گروهکهای تروریستی بر ندارند هر لحظه ممکن است خود در تیررس اقدامات واکنشی قرار گیرند.
نکته سوم اینکه خوب است در قبال این گونه جنایات، مردم شریف منطقه در سیستان و بلوچستان وحدت و همدلی خود را گسترش دهند. برادران اهل سنت خصوصا علمای آنها توجه کنند که طرف مقابل که گاه با سوء استفاده از عنصر دین خود را جزو مسلمانان و آن هم اهل سنت جا میزند به هیچ دینی و مذهبی پایبندی ندارد و تنها مزدوری و آدم کشی را بلد است فلذا باید در درجه اول این گونه سوء استفاده کنندگان جنایتکار را رسوا کرد و تاکید کرد که هیچگاه نمیتوان بنام دین و مذهب آدمکشی کرد و این گونه اقدامات تروریستی هیچ ربطی به اسلام ندارد.
نکته چهارم اینکه از دستگاههای امنیتی و انتظامی انتظار میرود که در شناسایی تروریستها و حامیان آنها لحظهای درنگ نکنند و هر چه سریعتر عدالت را در مورد عوامل این گونه جنایات بر اساس قانون به اجرا در آورند. البته باید توجه کرد که اجرای عدالت امری دقیق و قانونمند و منطبق با ضوابط متعدد است که نباید در این خصوص توقع برخوردهای احساسی و خارج از ضوابط قانونی را داشت.
بر این اساس از عموم مردم منطقهای که قربانی تروریسم واقع شدهاند انتظار میرود که صبوری به خرج دهند و اعتماد لازم را به خادمین خود داشته باشند که با متانت و حوصله، ریشههای فساد را شناسایی کرده و با عوامل خاطی برخورد کنند. نکته آخر در خصوص خانوادههای شهدا و عزیزانی است که متعلقین آنها در این گونه حوادث تروریستی به شهادت رسیده یا در معرض خطرهای دیگر قرار گرفتهاند. در مورد این عزیزان، ضمن ابراز همدردی و همدلی و احترام به صبوری و تحمل آنان، باید از نهادهای قانونی خواست که لحظهای در خدمات دهی و احترام لازم به این خانوادهها درنگ نکنند.
طبیعتا دستگاههای قانونی ذیربط بلافاصله موظفند که یاریرسانی به خانوادههای داغدار را در دستور قرار دهند. سخن آخر اینکه اگر چه مبارزه با تروریسم در جهان معاصر از حیث حقوقی با خلاء و کمبود قابل توجهی روبرو نیست ولی چون ساختار نظام بین الملل عادلانه نیست و برخی دولتها در این بی عدالتی انواع سوء استفادهها را روا میدارند، همواره جامعه جهانی در معرض خطر اقدامات تروریستی است و این نگرانی همه جوامع را رنج میدهد فلذا باید همه کشورها اراده مشترکی برای مبارزه با این پدیده شوم بکار گیرند. اگر امروز مردم شریف سراوان عزادار هستند فردا معلوم نیست مردم چه کشوری داغدار اقدامات غیر انسانی مشابه شوند.
جوان:تحریف غدیر در بهار
«تحریف غدیر در بهار»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛علمای اهل سنت با «تحریف غدیر»، در مسیر حرکت امت اسلام انحراف بزرگی را به وجود آوردند. اینک خسارتهای بزرگ و جبرانناپذیر این انحراف، برای هر اهل نظری، ملموس و آشکار است. اگر مسلمانان براساس نقشه ترسیم شده از سوی پیامبر اسلام (ص) در غدیر عمل میکردند، به طور قطع حال و روزی متفاوت از امروز داشتند و از حیث فرهنگ و تمدن، همواره سرآمد بودند. در کنار «تحریف غدیر» از سوی اهل سنت، آنچه موجب شگفتی است، تحریف این واقعه بزرگ تاریخی، هر از چندی به دلایل سیاسی از سوی افرادی با شناسنامه شیعی است! چند سال قبل آقای محمد خاتمی در جایگاه ریاست جمهوری، صرفاً با انگیزههای سیاسی و برای به دست آوردن آرای اهل سنت ایران در انتخابات سال 1380، به تحریف غدیر پرداخت و مهر تأییدی زد بر همان نگرشی که علمای اهل سنت درباره غدیر و سخنان پیامبر اکرم (ص) در این روز در مورد حضرت علی (ع) دارند.
آقای خاتمی هم با نگاه اهل سنت، ولایت مورد نظر پیامبر در غدیر را به معنای دوست داشتن اعلام کرد، تا چند صباحی با کسب رضایت اهل سنت، از آرای سیاسی آنان برخوردار باشد! عدم برخورد قاطع با این نگاه انحرافی از سوی فردی در کسوت روحانیت شیعی و یک مقام مسئول در جمهوری اسلامی، سبب گردید تا امروز، روزنامهای متعلق به همان اردوگاهی که خاتمی نیز به آن تعلق دارد، مجدداً به «تحریف غدیر» روی آورد. هر چند مدیر مسئول این روزنامه، از بابت «یادداشت» مندرج در روزنامه تحت مسئولیتش به دلیل در بر داشتن نگاه انحرافی در موضوع عذرخواهی نموده لکن موضوع به گونهای نیست که قابل اغماض باشد.
روزنامه بهار متعلق به اردوگاه اصلاحطلبان، در روز چهارشنبه اول آبانماه 92 و آن هم در آستانه روز غدیر، یادداشتی را به قلم علیاصغر غروی با عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» منتشر ساخت که به دلیل برداشتهای غلط از حادثه غدیر، واکنشهایی را در برداشت. این واکنشها به حق است و اگر نبود اولویتهای خاص این روزها، باید برخوردی در خور با «تحریفکنندگان» صورت میپذیرفت. صاحب این قلم به حکم وظیفه، نکاتی را در قبال این تحریف بیان میدارد تا تحریفکنندگان بدانند «غدیر» در فرهنگ شیعی، «تحریف شدنی» نیست.
در بخشی از یادداشت مذکور آمده است: «مروری بر مجموعه دغدغههای علی (ع) در باب «حکومت» در آن دوران، که در کتب تاریخی و نیز نهجالبلاغه مندرج است، نشان میدهد که تمام اعتراض وی معطوف به نگرش حذفی بوده است، یعنی اینکه خلیفه یا هر کس دیگری دامنه اختیار مردم را تنگ کند. مثلاً اینکه خلیفه، خلیفه بعد از خود را نصب کند، یا به گونهای عمل کند که نتیجه برآیند آرا، انتخاب فردی خاص باشد. اعتراض علی (ع) معطوف به چنین فرآیندی است. همان چیزی که ما امروز انتخاب مدیریت شده یا هدایت یافته مینامیم. او به عدم انتخاب خود در شورای سقیفه هیچ اعتراضی ندارد، بلکه واکنش وی به محدود شدن عرصه انتخاب بود و نیز اینکه نتوانست خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد. نگرانی علی (ع) تنها محدود شدن وسعت گزینش مردم بود و از کلماتش این امر به آسانی قابل استنباط است. بندهای هشتگانه فوق، هر چند بسیار مجمل و مختصر طرح شد، اما آشکار میسازد که مراد از «اتمام نعمت» درآیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است.
همین قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پیشوای امت واقع شود. این درست همان چیزی است که درباره ابراهیم واقع شد. ابراهیم به مقام امامت نائل شده و اسوه ملت شد، چون نعمت بر او تمام شد. برای مسلمانان نیز به همین سان، از طریق بعثت رسول و ابلاغ وحی و شکلگیری کامل قرآن، نعمت تمام شده است و اکنون مسلمانان باید به کتاب خدا و عمل رسولشان اقتدا کنند تا در اندیشه و عمل، شاهد و الگوی سایر امم باشند. پس در راستای عمل به همین آیه است که علی (ع) تمام همت خود را مصروف تأمل و تدقیق در قرآن و اجرایی کردن آن میسازد تا آنجا که شیخ محمد عبده در بیان اندیشه و رفتار علی (ع)، وی را قرآن مجسم مینامد، ولی متأسفانه، بنا به فرموده مولا علی (ع) شیعیان «به جای آنکه کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب میدانند» و بر خلاف خواست او، بنده جهالت خود شدهاند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی میگریند! حکومتی که طبق فرموده مولا، ارزش آن از عطسه بز نزد وی کمتر بود. آیا میشود چیزی که از نظر امیرمؤمنان (ع) قدر و منزلتش از اعطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟!»
دقت در مطالب مذکور، نشان میدهد که نویسنده بر خلاف نظر تمامی فقها و علمای شیعه در مورد فلسفه و پیام غدیر همان برداشت انحرافی اهل سنت از این رویداد بزرگ در تاریخ اسلام را تبیین و ترویج مینماید. در این نگرش انحرافی و به استناد همین مختصر مطالب ذکر شده از یادداشت در سطور بالا، نویسنده معتقد است:
الف- سیاست و حکومت از دین جدا بوده و به دلیل بیارزش بودن حکومت، خداوند به این موضوع ورود پیدا نکرده است.
ب- مسئله حکومت و رهبری جامعه به دلیل دنیوی و بیارزش بودن، هیچ ارتباطی با مسئله اتمام نعمت و اکمال دین ندارد.
ج- غدیر کاملکننده قرآن و تمامکننده آن است. با کامل شدن و تمام شدن قرآن، این قرآن است که برای امت اسلام نقش امام و پیشوایی دارد.
د- دغدغه اصلی حضرت علی (ع)، این بود که در امر حکومت که یک مسئله کاملاً دنیوی است، حق انتخاب مردم ضایع شود و دیگران به جای مردم تصمیم بگیرند.
هـ- شیعه بنده جهالت شده و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی میگرید.
برخلاف برداشتهای انحرافی مذکور از حادثه غدیر و موضوع سیاست و حکومت در اسلام، پیام اصلی غدیر در حوزه سیاست و حکومت ضرورت وجود رهبری الهی در رأس جامعه اسلامی تا روز قیامت است. بدون تردید نویسنده، نه با انگیزههای صرفاً تبیینی، بلکه با اهداف خاص سیاسی به «تحریف غدیر» روی آورده است. البته این سخن به معنی تعمیم دادن چنین انگیزه و اهدافی، به تمامی دستاندرکاران روزنامه بهار نیست. نویسنده و همکاران او در اردوگاه اصلاحات، غدیر را یکی از مهمترین موانع سر راه برای سکولاریزهکردن ایران میدانند. دنیاگرایان و قدرتطلبان در صدر اسلام، برای رسیدن به دنیای خود، با «تحریف غدیر» و سردادن شعار «حسبنا کتابالله»، رهبران الهی منصوب شده از ناحیه خداوند برای اداره امت اسلام (حضرت علی و فرزندان معصومش) را یکی پس از دیگری خانهنشین کرده و به شهادت رساندند. اکنون در جمهوری اسلامی نیز، دنیاگرایان و قدرتطلبان برای رسیدن به دنیای خود، در صدد تحریف غدیر برای برداشتن مانع ولایت فقیه از سر راه خود هستند. طرفداران نظریه سکولاریسم اسلامی به درستی دریافتهاند که نظریه ولایت فقیه که یکی از سرچشمههای زلال آن غدیر است، بزرگترین مانع بر سر راه حاکم کردن اندیشه سکولاریسم در ایران است. بر همین اساس آنان به «تحریف غدیر» روی آوردهاند و آنچه در روزنامه بهار آمده، نمونهای از این تلاشها است. به نظر نویسنده این سطور، این قبیل تلاشها ره به جایی نخواهد برد، زیرا «غدیر»، خود یک دایرهالمعارف برای شیعه است. اگر دیروز نظریهپردازان اردوگاه قدرتگرایان به تحریف غدیر روی آورده و موفق شدند، امروز برای شیعه که هویتش را از غدیر میگیرد، تلاش برای تحریف غدیر، جز خسارت برای تحریفکنندگان در دنیا و آخرت، نتیجهای در بر نخواهد داشت. عذرخواهی مدیرمسئول روزنامه بهار به خاطر درج چنین یادداشتی در روزنامه تحت مسئولیتش، دلیل قاطعی بر ادعای مذکور است.
اما در قسمت پایانی این نوشتار، به نکاتی مختصر اشاره میشود تا آشکار گردد، آنچه نویسنده در یادداشت بهار آورده، تا چه اندازه سست بنیان است:
1- رویداد غدیر به امر خداوند متعال و با نازل شدن آیه 67 سوره مائده به وقوع پیوست. در این آیه خداوند میفرماید: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس انالله لایهدی القوم الکافرین» (ای پیامبر! آنچه از جانب خدا بر تو نازل گردید ابلاغ کن؛ و اگر نکنی رسالت او را انجام ندادهای، و خدا تو را از گزند مردم نگاه میدارد، همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند .)
سؤال این است که کدام نکته قرآنی بوده که پیامبر (ص) از بیان آن نگران بوده که از ناحیه مردم با واکنش منفی مواجه گردد؟
2- پیامبر در پی آیه مذکور، در اجتماع عظیم مردم چه چیزی را بیان کرد؟ پیام اصلی پیامبر (ص) در خطبه غدیر چیست؟ پیامبر در روز غدیر خم، بیش از یک ساعت صحبت میکنند. پیامبر در این صحبت یک ساعته که دارای 110 فراز، 788 جمله، 2560 کلمه است، با مردمی که بیش از 50 بار آنان را با عبارت «یا معاشر الناس»، خطاب قرار میدهند چه مطالبی را در میان گذاشتند؟ محور قرار گرفتن موضوع ولایت، رهبری، امامت جامعه اسلامی برای رسیدن به سعادت دنیوی و رستگاری در آخرت از یک طرف و پرداختن به شخصیت حضرت علی (ع) و اولاد معصومش در خطبه پیامبر برای چه بود. پیامبر خدا در این سخنان حدود 40 بار نام مبارک حضرت علی علیهالسلام را به زبان میآورند. جالب آنکه، همراه با نام حضرت علی (ع)، پیامبر (ص) که سخنان خود را با استناد به 62 آیه از آیات الهی قرآن زینت داده و استحکام بخشیده، 10 بار از لقب «امیرالمؤمنین»، 13 بار از عنوان «امام» 10 بار از عنوان «ولی»، پنج بار از عنوان «وصی» و سه بار از عنوان «خلیفه» برای آن حضرت استفاده میکنند.
پیامبر اکرم (ص) در خطبه غدیر، در کنار نام حضرت علی (ع)، دو مرتبه نام امام حسن و امام حسین علیهم السلام را به عنوان امامان بعد از علی بر زبان آوردند و به دیگر فرزندان آن بزرگواران اشاره کرده و سه بار نام حضرت مهدی را بر زبان جاری ساخته و به تبیین قیام و عدالتگستریاش میپردازند.
پیامبر خدا در سخنان غدیر با ذکر این مطالب و تأکید بر اینکه راه نجات، راه سعادت، راه بهشت، راه گریز از آتش جهنم، راه پیروی و اطاعت از علی و امامان بعد از اوست؛ به این موضوع اشاره میکنند که ای مردم، بعد از من گروهی شما را به سوی آتش فرا میخوانند، مراقب باشید فریب نخورید. سؤال این است که نسبت اهل سقیفه با این گروه چیست؟
3- پیامبر (ص) بعد از خطبه طولانی غدیر، از مردم خواست که با حضرت علی (ع) دست بیعت بدهند، این بیعت برای چه بود؟ دست دادن برای پذیرش دوستی حضرت بود، یا اینکه بیعت برای پذیرش رهبری الهی حضرت پس از رحلت پیامبر خدا بود؟ حضرت زهرا سلامالله علیها بعد از آن اتفاقات در سقیفه در موضوع حکومت، فرموند: «خداوند بعد از غدیر حجت را بر مردم تمام کرد!»
4- پس از رویداد عظیم غدیر خم بود که بخشی از آیه سوم سوره مائده نازل گردید و خبر از اکمال دین و اتمام نعمت خدا بر مسلمین داده شد. در بخشی از این آیه، خداوند میفرماید: «الیوم یئسالذین کفرو من دینکم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتی و رضیت کلمهالاسلام دیناً» (امروز کافران از [شکست] آیین شما نومید شدند؛ پس از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.)
در این آیه، خداوند اشاره به یک روز مشخص دارد. شأن نزول این آیه، روز غدیر و پس از سخنان پیامبر و بیعت مسلمانان با حضرت علی (ع) به عنوان امیرالمؤمنین است. مردم پس از سخنان پیامبر خدا (ص)، با حضرت علی (ع) به عنوان رهبر و حاکم اسلامی و فرد صاحب ولایت و امامت بیعت کردند. اگر چنین است که اسنادش غیرقابل انکار است؛ چرا عدهای از منحرفین موضوع ولایت، امامت، رهبری الهی و حکومت را از مقوله دین و اکمال آن، مقوله نعمت الهی و اتمام آن جدا میکنند؟
5- دین به چه معنی است؟ وقتی خداوند بعد از رویداد غدیر میگوید دین شما را کامل کردم، این اکمال دین به چه معنی است؟ برای فهم این موضوع، باید سراغ تعریف دین از نظر کارشناسان برجسته دینی برویم. حضرت علامه طباطبایی رضوانالله تعالی علیه در تفسیر المیزان دین را اینگونه تعریف میکنند: «دین روش ویژهای در زندگی دنیوی است که سعادت و صلاح دنیوی انسان را هماهنگ و همراه با کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی تأمین میکند. از این رو لازم است شریعت در برگیرنده قوانینی باشد که به نیازهای دنیوی انسان نیز پاسخگو باشد.»
آیا سیاست و حکومت به معنی آیین مملکتداری و مدیریت کلان جامعه یک نیاز دنیوی هست یا نه؟ اگر هست، آیا میتوان گفت که دین و شریعت اسلام کامل است، لکن در مورد حکومت ساکت میباشد و این موضوع به خود مردم سپرده شده است؟ بسیار واضح است که اکمال دین، یعنی اینکه دین در پاسخگویی به تمامی نیازهای فردی و اجتماعی انسان توانا بوده، از هیچ امر مهمی از نیازهای انسان و از جمله حکومت فروگذار نکرده است. بر اساس همین نگرش نسبت به دین است که حضرت امام خمینی (ره) در کتاب کشفالاسرار ضمن اشاره به موضوع حکومت در اسلام، در خصوص جامعیت دین اسلام و قانون خدا مینویسند: «... این قانون خدایی است که از قبل از ولادت تا پس از مرگ و از تخت سلطنت تا تخت تابوت، هیچ چیزی از جزئیات اجتماعی و فردی را فروگذار نکرده است.»
6- بر اساس آنچه گفته شد، رابطه دین و سیاست، رابطه کل و جزء است. این رابطه در عبارت شیوای شهید مدرس جلوهگر است که گفت: «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست... غدیر با معرفی ولایت و امامت حضرت علی علیهالسلام، در واقع تجلی عینیت دیانت و سیاست است.
آفرینش:ضرورتهای اقتصاد در ارتقای جایگاه کشور
«ضرورتهای اقتصاد در ارتقای جایگاه کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ثبات فضای اقتصادی مستلزم تغییر و تحول در بسیاری از مولفههای دخیل در روند توسعه کشور می باشد، که مهمترین آنها بهبود فضای کسب و کار(افزایش تولید) تلقی میگردد.
امروز بسیاری از عقب ماندگیها و رکودها دربخشهای مختلف اقتصاد به سبب جایگاه نامناسب فضای کسب و کاردر کشورمان می باشد. رتبه کسب و کار ایران براساس آخرین رتبه بندی ها در بین 180 کشور 145 است و این رتبه مطلوبی برای کشوری سرشاراز پتانسیلهای طبیعی و تجاری، نیست.
دررونق فضای کسب وکار عوامل متعددی دخیل هستند که ازجمله مهمترین آنها باید به عملکرد گمرک، سیستم مالیاتی و عوارضهای گوناگون، صدورمجوزها، بورکراسی عریض و طویل، سیستم نظام بانکی و بیمه اشاره کرد که باید از اهداف راهبردی اقتصاد کشور باشند.
اما آنچه درطی سالهای گذشته موجب رکود درفضای کسب و کار وعدم اهتمام به مولفه تولید گردیده، درآمدهای نفتی بوده است. کشور دچار بیماری مذمنی ناشی از استفاده از سهم بالای درآمدهای نفتی در بودجه جاری بود که منشا بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور از جمله تورم و رکود اقتصادی را باعث شد.
ازسوی دیگر تحریمهای سنگین نفتی و بانکی، حجم این مشکلات را دوچندان نمود. تاپیش ازاین کمبودهای اقتصادی با درآمدهای سرشارنفتی و بی حساب و کتاب، چالشهای موجود را کمرنگ می کرد، اما اکنون روز به روز این مشکلات خود را بیشتر نمایان میسازد و عملکرد غیر اصولی ما در امرهزینه درآمدهای نفتی را برملا ساخته است.
برخلاف نظر بسیاری براین امر اعتقاد نداریم که تحریم موجب بهبود وضعیت خواهد شد، اما تحریمها در کنار مشکلات و هزینههایی که برای کشور ایجاد کرده ، فرصتی برای کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و توسعه صادرات غیرنفتی به وجود آورده است. ازسوی دیگر افزایش قیمت ارز هرچند فشارهای فراوانی را برکشورتحمیل کرده، اما میتواند فرصتی باشد که انگیزه رقابت برای افزایش تولیدات داخلی در مقابل تولیدات خارجی راافزایش وسهم صادرات ما را بالا ببرد. اما این درصورتی است پیش زمینههای رونق کسب و کار و انگیزه برای کارآفرینان اصلاح و آماده سازی گردد.
به عنوان مشت نمونه خروار باید مسائلی همچون تسهیل فرایند ترخیص کالا، ساده سازی قوانین و مقررات گمرکی، بهبود روشهای نوین و فرآیندهای کارآفرینی، ارتقاء ارتباط هوشمند بین نظام گمرکی، مالیاتی وبانکی،همچنین به کارگیری روشهای نوین الکترونیکی و کارآمد برای تسهیل امور بورکراسی، از جمله محورهایی هستند که باید درالویتهای برنامه های اقتصادی کشور گنجانجده شود.
اما تمام موارد یادشده مستلزم یک اراده و مدیریتی کارآمد میباشد که مشکلات صاحبان مشاغل و کارآفرینان را درک کند و در فراهم سازی امکانات و تسهیلات تولید بدون هیچگونه تبعیض عمل نماید. مسلماً نگاه کارشناسی از جنس اقتصاد و خروج نگرشهای سیاسی و تبعیضی در این سیستم راهگشای معضلات کنونی خواهد بود.
تهران امروز:«ژنو2» و نقش ایران
«ژنو2» و نقش ایران
حسن هانیزاده
کارشناس مسائل منطقهای
سفر دورهای اخضر ابراهیمی نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در امورسوریه نشان میدهد که جامعه جهانی درصدد حل بحران 30 ماهه سوریه برآمده است. اخضر ابراهیمی «79ساله» که یک دیپلمات کهنه کار الجزایری است با هدف نزدیک کردن دیدگاه بازیگران بحران داخلی سوریه به ایران سفر کرده و نسبت به خروجی کنفرانس ژنو 2 چندان خوشبین نیست. عوامل بازدارنده زیادی در مسیر ماموریت اخضر ابراهیمی وجود دارد که یکی از این عوامل وجود اختلاف در میان بازیگران داخلی،منطقهای و فرامنطقهای بحران سوریه است. وجود 32 مجموعه مسلح تروریستی از 83 ملیت مختلف جهان در سوریه که هیچگونه ارتباط سازمان یافته وتشکیلاتی با یکدیگر ندارند هرگونه تلاش برای حل بحران سوریه را نا ممکن میسازند. این مجموعهها اعتقادی به حل سیاسی بحران سوریه بهصورتی سیال و غیرتهاجمی ندارند و پیششرط آنان خروج بشار اسد رئیسجمهوری سوریه از چرخه قدرت است.
دولت اسلامی عراق وشام «داعش» ارتش موسوم به اسلام، ارتش آزاد، لواءالتوحید، لواءالبراء،جبهه النصره،القاعده، لواءالاسلام،کتائباحرار الشام بخشی از مجموعههای مسلحی هستند که هرگونه راهحل سیاسی را غیرقابل قبول میدانند. مجموعههای مخالفان غیرمسلح سوریه موسوم به هیات هماهنگی «هیئه التنسیق» که آمادگی خود را برای حضور در کنفرانس ژنو 2 اعلام کردهاند عملا در عرصههای میدانی،نظامی وامنیتی حضور ندارند.
در حوزه منطقهای،عربستان،قطر،ترکیه وگروه 14 مارس لبنان به رهبری سعد حریری که تاکنون هزینههای مالی و سیاسی و نظامی فراوانی برای تقویت گروههای تروریستی متحمل شدهاند با هرگونه راهحل سیاسی برای مهار بحران سوریه مخالفند. عربستان و قطر در طول 30 ماه بحران سوریه بیش از 36 میلیارد دلار کمک مالی وتسلیحاتی در اختیار گروههای تروریستی قرار دادهاند.
طبیعی است که این مجموعهها بدون اجازه عربستان وقطر حاضر به پذیرش یک آتشبس موقت یا دائم با دولت سوریه نیستند. عربستان وقطر در کنفرانس ژنو1 طرحی مبنی برتشکیل یک دولت انتقالی بدون حضور بشار اسد ارائه دادند،امااین طرح هرگز عملیاتی نشد. علت این امر این است که بازیگران بینالمللی بحران سوریه به یک نقطه نظرمشترکی در مورد این بحران نرسیدهاند.
در خارج از سوریه، اعضای ائتلاف ملی و شورای ملی که 6 ماه پس از بحران سوریه در استانبول ترکیه و دوحه قطر تشکیل شدند درخصوص کنفرانس ژنو 2 اختلافنظر شدیدی پیدا کردهاند. اعضای این دو تشکل که کمک مالی، سیاسی و رسانهای خود را از عربستان،قطر وترکیه دریافت میکنند درخصوص آینده سوریه ونحوه تشکیل یک دولت انتقالی به یک جمعبندی مشترکی نرسیدهاند. از سوی دیگر وجود اختلاف میان ایران، روسیه، چین،عراق وتا اندازهای لبنان از یکسووآمریکا وغرب از سوی دیگر دور نمای کنفرانس ژنو 2 را در هالهای از ابهام قرار داده است.
جمهوری اسلامی ایرن طرح 6 مادهای خود را از مدتها پیش ارائه داد که این طرح با توجه به اینکه در برگیرنده مطالبات همه گروههای درگیر در بحران سوریه است میتواند در دستور کار کنفرانس ژنو 2 قرار گیرد. اما اختلافنظرها و کارشکنی آشکار عربستان سعودی وقطر در مسیر شکلگیری هر کنفرانسی که متضمن برکناری دولت بشار اسد نباشد،راهحل سیاسی را با بنبست مواجه کرده. اگر چه کنفرانس ژنو 2 ممکن است ظرف 40 روز آینده تشکیل شود اما قطعا بدون حضور ایران هر کنفرانسی که تشکیل شود،نتیجهای به همراه نخواهد داشت. لذا ماموریت اخضرالابراهیمی بسیار دشوار به نظر میرسد زیرا آنچه در فرآیند بحران سوریه تعیینکننده است نتایج میدانی درگیریهای داخلی سوریه است.
در آستانه تشکیل کنفرانس ژنو2 هم نیروهای مسلح سوریه وهم گروههای تروریستی تلاش میکنند تا آخرین ضربه را به یکدیگر وارد کنند تا بتوانند سقف چانهزنی خود را در کنفرانس ژنو 2 افزایش دهند. پیروزیهای اخیر ارتش سوریه در مناطق القلمون، حرستا، غوطه غربی، جوبر ودمر در اطراف دمشق نشان میدهد که گروههای تروریستی به پایان راه رسیدهاند ودر آستانه شکست قرار دارند. شکست گروههای تروریستی موجب خواهد شد تا دولت سوریه و شرکتکنندگان در نشست ژنو 2 از طرح ایران برای حل بحران سوریه پشتیبانی کنند که این امر به انزوای قطر،عربستان وترکیه منجر خواهد شد.
آرمان: ضرورت شرکت ایران در مذاکرات ژنو 2
«ضرورت شرکت ایران در مذاکرات ژنو 2»عنوان یادداشت روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که در آن میخوانید؛بعد از تحولات اخیر سوریه که منجر به بکارگیری سلاح شیمیایی در این کشور شد و آمریکا به این بهانه اعلام حمله نظامی به سوریه کرد، شرایط سوریه با پذیرش خلع سلاح شیمیایی از نظر استراتژیکی و از نظر سیاسی تغییراتی اساسی نمود. پذیرش خلع سلاح شیمیایی که یک اجبار در قبال خاموش کردن حمله نظامی غرب محسوب شد که از یکسو توانست حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه را دستنخورده باقی گذارد و از سوی دیگر یکی از اهداف دیرینه غرب و بهویژه اسرائیل در خلع سلاح شیمیایی سوریه که تنها عامل بازدارندگی این کشور در قبال تجاوزات اسرائیل تلقی میشد را جامه عمل بپوشاند. بنابراین باید اذعان کرد نظام سیاسی سوریه از نظر استراتژیکی و توازن قوا در قبال اسرائیل واقعا تضعیف شده ولی از نظر سیاسی، نظام سوریه در قبال معارضین و بازیگران منطقهای تقویت شده است.
چنین موقعیتی در مذاکرات ژنو1 برای نظام سیاسی سوریه وجود نداشت لذا غرب و متحدان منطقهایاش نظیر ترکیه، عربستان و قطر در آن هنگام کمر به سرنگونی بشاراسد بسته بودند و تصور میکردند که نیازی به همکاری با ایران در صحنه سوریه وجود ندارد.
اما شرایط سیاسی سوریه بعد از شروع پروسه خلع سلاح شیمیایی تغییر کرد و اینک بر سر قدرت بودن بشاراسد تا انتخابات 2014 سوریه یک واقعیت و محل چانهزنی در مذاکرات ژنو 2 است. بهعلاوه اکنون از حضور جمهوری اسلامی ایران در چنین مذاکراتی از سوی غرب بهدلایل گوناگون استقبال میشود.
این استقبال از دو وجه پررنگتر است؛ وجه اول تحول در راهبردهای سیاست خارجی ایران است که از سوی غرب مثبت و عملگرا تلقی میشود و وجه دوم نزدیکی ایران به سیستم سیاسی سوریه و توانایی ایران در تضمین قول و قرارهای بین سوریه و غرب خواهد بود که در مذاکرات ژنو 2 بسیار مهم و کارساز است. بنابراین شرکت کشورمان در مذاکرات ژنو 2 نه از سر منت بلکه از سر نیاز و احتیاج است.
دلایل دیگری برای این ارتقای موقعیت سیاسی بهوجود آمده است: اول وحشت و نگرانی غرب و جامعه جهانی از قدرتگرفتن نیروهای افراطی و تندروی القاعده در صحنه سوریه است. دومین دلیل برای تحکیم این موقعیت سیاسی، پیشرویهای نظامی اخیر ارتش سوریه در قبال معارضین است که توانسته دست بالا را نسبت به مذاکرات ژنو برای نظام بشاراسد بهوجود آورد. سومین دلیل از همپاشیدگی و عدم توافق بین معارضین است.
اما آنچه جمهوری اسلامی ایران میتواند در چنین مذاکراتی انجام دهد، اولا عدم شتاب و عجله و نشان دادن اشتیاق در شرکت در مذاکرات ژنو 2 است. زیرا همانطور که گفته شد دعوت از ایران یک امتیاز برای ایران محسوب نمیشود بلکه نقش ایران در آینده سیاسی سوریه برای غرب بسیار مهم و قابل اتکاست که موجب دعوت از ایران به شرکت در مذاکرات شده است. ثانیا؛ ایران پیرو راهبرد جدید خود در سیاست خارجی که تنشزدایی و تعامل و همکاری سازنده با همه کشورهای جهان را دربر میگیرد، به دعوت غرب برای شرکت در مذاکرات ژنو 2 پاسخ مثبت میدهد.
ثالثا نقش ایران در چنین مذاکراتی برای تثبیت حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، حفظ جامعه درهم پاشیده سوریه و جلوگیری از کشتار بیشتر مردم بیگناه این کشور است که اکنون یک اجبار برای ایران به حساب میآید. رابعا؛ شرکت ایران در این مذاکرات هنگامی صورت میگیرد که سیاستهای منطقهای مخالف سوریه ناکام مانده وگرنه آنان کماکان بیمحابا در نابودی جامعه سوریه گام برمیداشتند. لذا جمهوری اسلامی ایران باید به حفظ جایگاه سوریه و حقوق مردم این کشور در این مذاکرات اهتمام جدی بگمارد.
شرق:کدام سربلندی؟!
«کدام سربلندی؟!»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سعید لیلاز است که در آن میخوانید؛پافشاری آقای دکتر محمود بهمنی رییس کل سابق بانکمرکزی بر اینکه اکنون بیش از صدمیلیارددلار موجودی ذخایر ارزی کشور است از جنبه دفاع ایشان از عملکرد دولت سابق البته شجاعانه و از این منظر قابل ستایش است؛ اما تنها یک عیب کوچک دارد و آن اینکه صدمیلیارددلار موجودی یا ذخایر طلای بانکمرکزی را همچنان از خزانه دولت تفکیک نمیکند در نتیجه گرچه حتما منظور جناب دکتر بهمنی چیز دیگری است اما احتمالا این شبهه در ذهن مردم پدید میآید که در حال حاضر و به گواه یک مقام مسوول و مطلع سابق دولت مقدار کافی منابع برای به حرکت درآوردن چرخهای اقتصاد کشور دارد و از بهکارگرفتن آن مضایقه میکند. به نظر نویسنده این گفتار، داوری درباره کارنامه افراد، دولتها و بهطور کلی سیستمها بیآنکه نیازی به ورود در جزییات عملکرد تکتک اجزای آنها باشد بهسادگی از طریق «محصول نهایی» آن ممکن است بیآنکه ناگزیر به احتجاج و قویکردن رگهای گردن و... باشیم.
طی سالهای 1388 تا پایان 1392 و مطابق برآوردهای موجود برای این سال آخر، متوسط رشد تولید ناخالص داخلی ایران اندکی بیش از یک درصد (1/1درصد) در سال و متوسط نرخ تورم حدود 23درصد بوده است در همین سالها متوسط درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت و فرآوردههای نفتی به حدود 60میلیارددلار در سال رسید. در سه سال نخست این دوره متوسط درآمد نفتی سالانه 93میلیارددلار بوده که در پیش و پس از انقلاب هرگز سابقه نداشته و تکرار نشده است. در مدت مشابه و قابل مقایسه با این دوره یعنی سالهای 1380 تا 1384 ارقام مشابه برای متوسط رشد تولید ناخالص داخلی، متوسط نرخ تورم و متوسط درآمد سالانه حاصل از صادرات نفت خام، به ترتیب 6/5درصد، 6/13درصد، و 31میلیارددلار بوده است.
به عبارت روشنتر هم مطلق عملکرد اقتصاد ایران در دوره 84 – 1380 بیش از پنجبرابر (پنجبرابر و نه پنجدرصد!) دوره اخیر بوده، و هم بهرهوری آن بهازای مصرف درآمدهای نفتی، بیش از 10برابر (10برابر و نه 10درصد!) این دوره شده است. اگر این ارقام و اعداد مقایسهای را که همگی از آمارهای منتشره رسمی توسط بانک مرکزی استخراج شده معتبر بدانیم، قاعدتا دیگر به هیچ توضیح و تفسیری پیرامون عملکرد آنچه در هشتسال گذشته و به ویژه پنج سال اخیر بر اقتصاد و کشور ایران رفت، نیازی نیست، مساله تحریم و نقش آن در وخامت اوضاع اقتصادی ایران نیز بهویژه تا پیش از اواخر سال 1391 بیشتر یک دروغ بزرگ است و نه چیز دیگر.
تا پیش از شروع تحریمها و مثلا در سال 1390 در حالی درآمد ارزی و واردات کشور هردو به ترتیب با 118 و 95 میلیارددلار به رکورد همه تاریخ ایران رسید که در همان سال، رشد اقتصادی از سهدرصد فراتر نرفت، درباره سال 1387 و رشد اقتصادی تقریبا صفردرصدی آن با وجود صادرات 87میلیارددلاری نفت و واردات 78میلیارددلاری آن به علت تقارن آن سال با شروع به کار آقای دکتر بهمنی، یادآوری نمیکنم. پیرامون ذخایر ارزی کشور با وجود آنکه این ذخایر پیشتر یکبار توسط دولت به بانکمرکزی فروخته و تورم حاصل از ورود ریال آن به اقتصاد بر مردم تحمیل شده و قاعدتا امکان تکرار این چرخه وجود ندارد، تبلیغات بسیار صورت گرفته و میگیرد. واقعیت این است که ذخایر ارزی مذکور از محل صادرات نفت خام گرانشده در سالهای اخیر بهدست آمده و ایجادشدن آن جز بر اثر یک خوشاقبالی بینالمللی و بهکلی خارج از کنترل دولتمردان جمهوری اسلامی ایران – چه چپ و چه راست – نبوده است.
این دولتمردان البته میتوانستند از طریق افزایش تولید نفت یا کاهش مصرف داخلی و در نتیجه افزایش صادرات آن یا کاهش واردات و مصرف ارز بهدست آمده، خود در پدیدآمدن ذخایر ارزی و افتخار به آن نقشی ایفا کنند. اما متاسفانه همه آمارهای رسمی در هشت یا پنج سال گذشته دقیقا خلاف این را نشان میدهند. مثلا در سال 1390 مصرف ارزی کشور در مقایسه با سال 1383 حدود 5/2برابر شد.
در همین مدت که کوچکترین تحول منفی در تحریم هنوز رخ نداده بود، تولید نفت ششدرصد و صادرات آن 21درصد کاهش یافت. در نتیجه اکنون ما به سبب هرجومرج کامل در سرمایهگذاری نفتی و مصرف ارزی سالهای اخیر که به بهای انهدام تقریبی بنیانهای تولید داخلی تمام شد، به جای آنکه مثلا 300میلیارددلار ذخیره ارزی داشته باشیم صدمیلیارددلار داریم. کجای این افتخار است و اگر هست بابت چه چیزی و متعلق به کیست؟ در این سالها چنان در مصرف ارز و واردات افراط ورزیدیم که علاوه بر ذلیلشدن تولید داخلی و افزایش نرخ بیکاری، تورم نیز لگام گسیخت و از پنجدرصد در ابتدای کار دولت نهم به 40درصد و بیشتر در پایان کار دولت دهم رسید. اینکه دولت و کشور ایران در مسابقه لاتاری اقتصاد جهانی در هشتسال گذشته توانست با وجود کاهش تولید نفت و افزایش مصرف داخلی 630میلیارددلار نفت خام در بازارهای جهانی بفروشد و از این رقم افسانهای که میشد با آن کشوری به پهناوری ایران را از نو ساخت به رشد اقتصادی یکدرصدی برسد و صدمیلیارددلار آن را نیز صرفا از سر ناچاری ذخیره کند مایه کدام سربلندی برای مقامات سابق و لاحق است؟
در این سالها دولت و بانکمرکزی تا توانستند ارز فروختند و خریدند و کالا و خدمات وارد کردند و اگر چیزی اکنون در ته صندوق بانکمرکزی و نه دولت مانده از سر ناچاری و فقدان ظرفیت جذب بیشتر دلارهای نفتی بوده است. اکنون ملت ایران مانده و خماری ناشی از هشت یا پنج سال بدمستی در ضیافت طولانی رونق قیمت نفت در اقتصاد جهانی ، انفجار نرخ تورم در یکی، دو سال اخیر نیز به علت سرریز مافوق ظرفیت دلارهای نفتی به درون اقتصاد ملی بود. چنانکه در سال 1387 و سالها پیش از تشدید تحریمها نیز تورم به همین علت لگامگسیخت و از مرز 25درصد گذشت. بنابراین اعداد و ارقام، ممکن است اکنون ملت ایران به مدد مدیریت هشت یا پنجسال گذشته «میلیونر» شده باشد اما واقعیت تکمیلی این است که پیش از اعمال این مدیریت ما «میلیاردر» بودیم. سکوت کنونی کارشناسان پیرامون روندها و رویدادهای هشتسال اخیر در حوزه اقتصاد، با هدف آرامشبخشیدن به فضای سیاسی کشور برای بازسازی خرابیهای بیسابقه است.
اما اگر این سکوت به شروع تهاجم طلبکارانه مسوولان این دوره تاریک اقتصاد ایران بینجامد، آنگاه پرسشهای بسیاری را از همین مسوولان میتوان پرسید: مگر چه اتفاقی در این دوره افتاد که دولت برای رسیدن به هریک درصد رشد اقتصادی 10برابر بیش از دوره قبل، دلار نفتی به اقتصاد کشور تزریق کرد؟ در پی همین روند شگفتآور و قابل پژوهش برای سالها بود که حجم نقدینگی کشور در نیمه سال 1392 به 7/5 برابر (و نه 7/5درصد!) رقم پایان سال 1383 افزایش یافت و در پی آن ارزش پول ملی، بیآنکه هدف روشنی به ازای قربانیکردن آن دنبال شده یا بهدست آمده باشد، به کمتر از یکسوم در چشم برهمزدنی کاهش یافت.
در این هشت یا پنجسال، مسوولان چه برنامهای برای حفظ ارزش پول ملی یا استفاده درست از ذخایر ارزی اجرایی کردند؟ آیا جز این بود که زمینه رشد واردات، انهدام تولید داخلی و افزایش پایه پولی را فراهم کردند؟ چرا برنامه چهارم توسعه و حتی برنامه پنجم که دولت وقت، خود طراح آن بود، اجرا نشد و در برابر این تخلف آشکار و ویرانگر، جز دانشگاهیان هیچکس دم برنیاورد؟ اینکه ادعا کنیم وضع میتوانست بدتر هم شود، البته ادعایی است که در همه طول تاریخ و عرض جغرافیا به یکسان کاربرد دارد و درست به همین علت، بیخاصیت است. و اما این عشق ناگهان بیدار شده در برخی مسوولان سابق و لاحق برای اطلاعرسانی به مردم یا نگرانی جدید آنها از اینکه «دشمن» به ضعف ما پی ببرد، از آن حرفهاست.
در اینباره شاید بعدا نوشتم.
مردم سالاری:کابوسی به نام تهران!
«کابوسی به نام تهران!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مالمیر است که در آن میخوانید؛میگویند بدترین کابوسها لحظاتی پیش از فاجعه به بیداری میرسند. هیچ کابوسی هرگز آن ضربه کشنده را به «خواب بیننده» وارد نمیسازد! امروز شاید هیچ واژهای به اندازه کابوس حکایتگر شرایط زندگی در شهر تهران نباشد! کابوسی که شهروندانش، تنها در این آرزویند که پیش از آن ضربت نهایی از آن بیدار شوند!
در این چند سال اخیر، وقتی که به روزهای آخر شهریور ماه نزدیک میشویم و خرام اولین نسیم پاییزی و رقص برگها را میبینیم، به جای خوشحالیِ رها شدن از چنگال تابستان نامروت تهران، در این نگرانی ژرف فرو میرویم که امسال باز شلاق خِست آسمان و پدیده وارونگی هوای این شهر هولآور که هر دم از مایههای زندگی تهیتر میشود، با تن و روان خستهمان چه میکند؟ براستی امسال چه تعداد از سالمندان و بیماران قلبی و ریوی روانه بیمارستان و نه از آن کمتر، رهسپار جهان باقی میشوند؟ آیا زمستان امسال باز هم کودکانمان به دلیل کم کاری توجیهناپذیر ما هر از چند روزی که هوای شهر به درجه هشدار! میرسد، محکوم به خانهنشینی و دور افتادن از درس و کتاب خواهند بود؟!
آیا کسی آسیبهای یک روز محرومیت فرزندانمان را از درس و تحصیل برآورد کرده است؟ امروز بیماریهای ریوی ناشی از آلودگی همیشگی هوای این شهر آن چنان بالا گرفته است که برای اثباتش نیاز به هیچ کارشناس و تخصص ویژهای نیست. سرفههای خشک و جگرخراش موسیقی متن هر مکان عمومی در این شهر است و چهرههای رنجور و صورتهایی که هر روز بیشتر در «ماسک«ها فرو میروند، بزک نازیبای این شهر و همه گواهانی روشن بر بدحالی و بدهوایی پایتخت و مردمانش!
با این همه، میتوان امسال تا این اندازه تلخاندیش نبود و در زمستانهای گذشته یخ نزد و چشم را به سوی زمستانهای پیش رو چرخاند! چه، امسال سال «تدبیر» است و «امید». سالی که رئیسجمهور برگزیده مردم در اولین سخنرانیاش روی سخنش با مردم بود و به جای نصیحت جهانیان و لاف زدن از مدیریت جهانی، از حق کرامت بیشتر و بهروزی شهروندان یاد کرد! شهروندانی که در پشت پرده دود مرگآور این شهر هیولاوش از حق کرامت که هیچ، از بدیهیترین حق هر جنبندهای که تنفس بیآزار است، هر روز محرومتر میشوند!
زمستان امسال اما فصل تدبیر دولت برای گشودن قفل آلودگی جانکاه پایتخت و سنجه مناسبی برای پی بردن به میزان جدی بودن اولیای دولت جدید برای کاستن از رنجهای روزمره مردمان این شهر است!
دولتی که در این چند ماهه فاصله اقیانوسی خود را چه در عمل و چه در مقام نظر با رویکرد دستاندرکاران دولت قبلی به رخ کشیده است، نیک میداند که مردمان رنجور، هوای ناپاک و بسا شرمآور پایتخت و از اندازه گذشتن بیماریهای قلبی، ریوی و... نشانه هرچه باشد، نشانه تدبیر دولت و مایه دلگرمی و امید شهروندان نیست!
و در نهایت اینکه: آیا «تدبیر» دولت، ساکنان پایتخت را پیش از آن ضربه نهایی از کابوسی به نام «تهران» نجات خواهد داد؟
ابتکار:مخاطب مرگ بر آمریکای امسال کیست؟
«مخاطب مرگ بر آمریکای امسال کیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛در اولین روزهای پس از به قدرت رسیدن دولت تدبیر و امید یکی از اولین مطالباتی که مردم خسته از هشت سال هیاهوو جدال و دشمنی میخواستند، باز کردن راه گفت وگو بود. هم در داخل، در میان گروههای سیاسی، مردم و حاکمیت و هم در خارج، با بخش بزرگی از جهان که پنجرههای گفت وگو با ایران را بسته بودند. از همین منظر بود که دکتر حسن روحانی و تیم دیپلماسی وی در اقدامی بی سابقه با دشمن شناخته شده ایران یعنی آمریکا بر سر یک میز نشستند و از طریق تلفن گفت وگو کردند. واکنشهای اولیه موافقان و مخالفان این اتفاق برخاسته از احساسات وسطحی بود. برخی موافقان انتظار داشتند که همه ی مسائل میان ایران و آمریکا حل شده و همه ی تحریمهای آمریکا و اروپا با همین تلفن چند دقیقه ای به پایان برسد. از سوی دیگر مخالفانی که برخی از پیاده نظام خود را به فرودگاه فرستادند تا به رئیس جمهور کفش پرتاب کنند – در خوش بینانه ترین حالت – احساس میکردند که تیم دیپلماسی دولت یازدهم پا بر سر همه آرمانهای انقلاب گذاشته و طرح سازش با دشمن را عملی ساخته اند.
اما چند هفته پس از آن روزها به نظر میرسد که واکنشها از حالت احساساتی بیرون آمده و رنگ تعقل به خود گرفته است ( حداقل این که به صورت حساب شده ای در حال بروز است. )
موافقان مذاکره، با دیدن موانع متعدد برسر راه گفت وگوی دوکشور؛هم در ایران و هم در آمریکا و به خصوص تلاش برخی کشورهای عربی و اسرائیل برای ناکامی این گفت وگوها، یاد گرفته اند که خواستههای خود را تعدیل کرده و سطح انتظارات را کمی پایین تر نگه دارند.
اما مخالفان این اقدام اگر چه همان احساسات اولیه را دارند، اما تلاش کرده اند که احساسات خود را در قالبی حساب شده نشان دهند. برخی از اتفاقات روزهای گذشته به خوبی گویای این استراتژی است. در چند روز گذشته بیلبوردهایی در سطح شهر تهران با کیفیت عالی و طراحی مناسب و مدرن به نمایش گذاشته شد که نشان میدهد تیم دیپلماسی ایران به میدانی پا گذاشته است که حریف، با دروغ و تهدید در آن حاضر شده است. این اقدام تبلیغاتی که به نظر میرسد پشتیبانی بخشهایی از داخل حکومت را نیز با خود دارد، از ابتدا میخواهد بگوید که هر توافقی با آمریکا به معنای شکست جمهوری اسلامی است با این استدلال که « اگر آنها از این توافق خوشحال باشند حتماً ما چیزی را از دست داده ایم که خودمان نمیدانیم. » در نگاه این افراد وقتی ما پیروز شده ایم که طرف مقابل ناراضی از سر میز بلند شود. در حقیقت پیروزی زمانی است که هیچ توافقی حاصل نشود.
از سوی دیگر نیز تحرک گسترده ای در سطح برخی از نهادها در جریان است و تبلیغات وسیعی نیز صورت گرفته که سیزده آبان امسال به نحو متفاوتی نسبت به سه دهه گذشته برگزار شود. این افراد ده روز مانده به سیزده آبان ( یکی از مهمترین مناسبتهای تاریخی در رابطه با ایران و آمریکا ) در حال تدارک اردویی هستند که قرار است بی سابقه ترین « مرگ بر آمریکا » ی سه دهه گذشته را در فضای کشور طنین انداز کند. هیچ کس در اقدامات ضد ایرانی آمریکاییها از کودتا بر ضد حکومت ملی دکتر مصدق تا کشتار مسافران بیگناه هواپیمای مسافربری تردیدی ندارد و بخش بزرگی از شعار « مرگ بر آمریکا » ی مردم ایران در چند دهه گذشته نیز حاصل اعتراض و نفرت از این اقدامات بوده است.
اما به نظر میرسد سیزده آبان امسال شعار « مرگ بر آمریکا » یی که از برخی تریبونها سر داده میشود از معنای متفاوتی نسبت به گذشته برخوردار میباشد. اقدامات برخی از افراد و گروهها نشان میدهد که اگرچه قرار است مشتهای گره کرده آمریکا را نشانه رود، اما روی سخن با دولتی است که توانسته با شعار حل مشکلات داخلی و تنش زدایی در روابط خارجی رأی مردم را کسب کند.
همین چند روز پیش یک خطیب مشهور نماز جمعه از وزارت خارجه ای که این روزها در حال تلاش برای رویارویی بهتر و سنجیده تر با طرف آمریکایی خود میباشد، میخواهد که « توی دهن آمریکا بزند » و این یعنی این که کنش گفت وگو همچنان باید از تاریخچه روابط ایران و آمریکا حذف باشد و همه چیز به دو ماه پیش بازگردد. از همین منظر است که ترجمه اشتباه سخنان معاون وزیر خارجه آمریکا درباره ایرانیها میتواند این زن گمنام موخاکستری را به جامعه ایران معرفی کند، آن هم با انتشار گسترده تصاویر او در نماز جمعه تهران.
به نظر میرسد که در ده روز آینده شاهد حرکات بی سابقه دیگری از این دست خواهیم بود. حرکاتی که با محوریت مخالفان دولت تدبیر و اعتدال در حال شکل گیری است.
شعارهای برائت از استکبار و مخالفت با دشمنان مردم ایران در کنار مطالبات دمکراسی خواهانه در چند دهه گذشته همواره خواستههایی فراجناحی بوده که متناسب با شرایط کشور و در زیر خیمه ای به نام منافع ملی مطرح میشد.اما به نظر میرسد شعار«مرگ بر آمریکا» ی امسال اگر چه اوباما و سران آمریکا را نشانه میرود،اما یک مخاطب داخلی هم دارد و آن دکتر حسن روحانی؛ رئیس جمهوری اسلامی ایران است.برخی میخواهند در ضمن این شعار سه کلمه ای پیامهای مهمی را به او برسانند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد