مادرم، پیش از آنکه از بابا طلاق بگیرد و تنهای مان بگذارد به من گفته بود آدم بدها به جهنم میروند و آنجا میسوزند، من که دختر بدی نبودم. شاگرد اول کلاس مان هم شده بودم، پس چرا بابا برایم جهنم می خواست ؟
حالا من در برزخی هستم شبیه بهشت، دختر کوچولوهای زیادی اینجا همبازی ام شدهاند، نمیدانم بابا هنوز شیشه می کشد یا نه اما من هنوز دوستش دارم و دلم میخواهد مثل آن روزها که هنوز معتاد نشده بود و در توهمش مرا هیولا نمیدید که برای به آتش کشیدنم نقشه بکشد، قلمدوشم بگیرد. بغلم کند، نوازشم کند و ببوسدم.
یکی از دختر کوچولوهای دیگر هم اینجا، بابای شیشه ای داشته است؛ بابای او، دستکم تنش را آتش نزده ، اما مثل یک اسباب بازی بغلش کرده و از پنجره طبقه سوم خانه، پرتش کرده پایین.
دختر کوچولو همیشه به من می گوید « کوبیده شدن روی زمین با سر از ارتفاع 10 - 15 متری از آتش گرفتن درد بیشتری دارد» اما من جوابش میدهم « آتش گرفتن با بنزین چیز دیگری است » اصلاً اگر بابا وقتی توهم داشت از خودم می پرسید چه جور مرگی را دوست دارم، من حتما پرتاب شدن از طبقه سوم خانه را ترجیح میدادم. دستکم این طوری، بابا برای آخرین بار، بغلم میکرد تا بیاوردم لب پنجره آپارتمان مان و اینطوری ، کمی کمتر شاید دلم برایش تنگ می شد.
مردگی ما در این برزخ شبیه بهشت ، قشنگ است. غروب ها می رویم پیش مادربزرگی که برایمان قصه بگوید. مادربزرگ برایمان تعریف کرده است که نوه شیشه ای اش، برای جور کردن پول مواد مخدر، شکمش را با چاقو دریده است.
مادری هم اینجا هست که گاهی روی ابری کوچک، خیلی دورتر از ما مینشیند و اشک می ریزد، او در دنیای زندهها، وقتی پیدا شد سر نداشت، پسر شیشه ای اش سرش را بیخ تا بیخ بریده بود و یادش نمی آمد سر مادر را کجا انداخته است. مادر دیگری که پسرش در توهم شیشه او را گرگ دیده و سرش را با چوب متلاشی کرده است، همیشه می نشیند کنار آن مادر غمگین و دلداری اش میدهد اما اشک های او تمامی ندارد.
دختر کوچولویی که بابایش او را از طبقه سوم پرت کرده است پایین، یکبار از آن مادر غمگین پرسید حالا که مرده و همه چیز تمام شده چرا این همه اشک می ریزد؟» و مادر گفت« نگران پسر شیشهای ام هستم هنوز... نگران پسر شیشه ایام...» و بعد زد زیر گریه.
اینجا ما بابا بزرگی هم داریم که پسر شیشهای دیگری او را سلاخی کرده و سرش را در آشپزخانه بریده است. بابابزرگ اما مثل مادر غمگین ، گریه نمیکند. می گوید پسرش از قصد این کار را نکرده است اما وقتی شیشه کشیده بوده، پدرش را گوسفندی دیده که باید زودتر سرش را ببرد.
اینجا بچههای شیرخواری هستند که خانواده های شیشه ای شان، آنها را خفه کردهاند یا حتی به آنها تجاوز کردهاند و بعد با چاقو تکه تکه شان کردهاند، اینجا زن هایی هستند که شوهران شیشهایشان، در بدگمانی های پس از مصرف شیشه، به پاک دامنی شان شک کردهاند و جانشان را گرفته اند. برزخ بهشتی ما شلوغ است و همه مان اینجا، نگران باباها، مامان ها، برادرها، خواهرها و فرزندان شیشه ای مان در دنیای زندهها هستیم. آیا می شود کمک شان کنید؟
روایت دوم- من یک خبرنگارم با خبرهای تلخ : به اخبار گوش می کنم و از تأسف، عرق سرد می نشیند روی پیشانی ام. دایه های مهربان تر از مادر شدهاند آنطرف آبی ها، سنگ یکی از قاچاقچیان شیشه را به سینه می کوبند که یکبار اعدام شده است و زنده مانده و قضات میگویند باید بار دیگر اعدام شود و دلیل می آورند که اعدام سلب حیات است و اگر سلب حیات رخ ندهد پس اعدامی هم اتفاق نیفتاده است.
من طناب دار را از نزدیک دیده ام. صندلی اعدام را که از زیر پای مجرمان کشیده می شود با دست های خودم لمس کرده ام، حتی دست و پا زدن اعدامی ها را بالای دار دیده ام و به همین علت دلم به اعدام هیچکس راضی نمی شود اما همچنان مطیع قانون کشورم هستم و از سوی دیگر میدانم آنها که آنطرف آب به تقلا افتاده اند و با ذوق ، ماجرای مرد اعدامی زنده شده و حکم اعدام مجددش را در بوق و کرنا کردهاند، هیچکدام دغدغه زنده ماندن این متهم را ندارند و اتفاقاً بدشان نمی آید او ، بار دیگر اعدام شود تا از پرونده اش به عنوان مستندی برای اثبات قوانین ضد حقوق بشری در ایران استفاده کنند!
حقوق بشری که در آن زیستن، حق مسلم یک قاچاقچی شیشه ای است اما سلب حیات را از هزاران انسانی که معتاد به شیشه شدهاند یا به دست شیشه ای ها به قتل رسیده اند ، میشود ندیده گرفت.
حقوق بشری که بانیانش با سیاست های خاص، در حالی که ظاهرا از محکومان به اعدام دفاع می کنند، آنها را به سوی چوبه دار هل میدهند و با شلوغ کاری های شان ، دست مراجع قضایی و گاه مردم را برای بخشایش گناهکاران می بندند، صرفاً با این هدف که از این مرگ ها به نفع خودشان استفاده کنند، چون میدانند حیات رسانه ای و کاری آنها، در گرو تهیه چنین اخباری است و به بیانی دیگر آنها پول میگیرند تا امثال چنین خبرهایی را پر رنگ کنند و ایران را کشوری متحجر نشان دهند حال آنکه در همان کشورهایی که این خبرگزاری ها از آنها تغذیه می شوند، قوانینی غیرانسانی، بی گناهانی را سال های سال گوشه زندان انداخته است و گناهکارانی را آزاد گذاشته است تا به جنایت های بیشتر دست بزنند و با این حال کسی حتی جرأت نقد کردن آن قوانین را ندارد.اصلا یادشان رفته است که همین مواد مخدر تازه به بازار آمده و صنعتی از همان کشورهای خودشان سربرآورده!
اما غم انگیز تر از همه این ها رسانه های داخلی هستند که در تقلیدی کورکورانه یا شاید هدفمند، پا جای پای آنها می گذارند و برای فروش بیشتر رسانه شان یا جلب نظر گروهی از مخاطب ها، بیطرفی را در نقل خبر کنار می گذارند و عاشقان سینه چاک قاچاقچیان شیشه می شوند و برای گرفتن حق آنها به آب و آتش می زنند.
من هم موافق مرگ هیچ انسانی نیستم اما قانون ، قانون است.
از سوی دیگر آنها که ماجرای این اعدام را جار می زنند و خبر دست چندمش را همچنان تیتر یک رسانه های شان می کنند، چرا در این زمینه، دیدگاه خانواده های معتادان شیشه ای را جویا نمیشوند ؟
برای حسن ختام این یادداشت، بد نیست توجه تان را به نکته ای درباره میزان مواد مخدری که همراه این مرد قاچاقچی بوده جلب کنم. یک سوت شیشه، که برای نشئگی معتادی تا چندین ساعت کفایت می کند به اندازه یک لپه یا عدس است.
این لپه یا عدس شیشه، که در پایپی حرارت داده و دود می شود و معتاد آن را با ولع به ریه هایش می فرستد، میل جنسی مصرف کننده اش را به حدی بالا می برد که او برای برقراری رابطه جنسی حتی ممکن است به محارمش هم تجاوز کند؛ همان عدس یا یک لپه شیشه، حتی پس از یک بار مصرف شدن، معمولا قربانی اش را برای همیشه به خودش وابسته می کند؛ قربانی وابسته به شیشه ، دچار سوء ظن شدید و بیمارگونه می شود و گرایش شدیدی به خشونت پیدا می کند و به همین علت امکان دارد در عالم توهم یا خودش را به قتل برساند یا اطرافیانش را.
از سوی دیگر میل شدید مصرف همان شیشه به حدی زیاد است که معتاد برای جور کردن پول آن حاضر است به هر کاری دست بزند و همین مسأله باعث افزایش فحشا و انواع دیگر بزه در جامعه می شود. همه آنچه گفتیم جزو قابلیت های بالقوه همان یک عدس شیشه است اما دقت کنید، شیشه ای که همراه این مرد بوده , قاضی را وادار کرده بر اساس اصلاحیه قانون مبارزه با مواد مخدر حکم به اعدام این قاچاقچی بدهد به اندازه یک عدس یا لپه نبوده است ، بار شیشه او، یک کیلو گرم بوده است و حالا خودتان حساب کنید یک کیلو شیشه، چند آدم را میکشد و چند خانواده را متلاشی میکند؟!
جام جم آنلاین
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت
خداوند می خواست این فرد زنده بماند .دیگر این حرفها چه معنی می تواند داشته باشه
شاید یكبار شانس زنده ماندن انقدر بالا و پایین بردن خبر ندارد در ضمن كسانی كه معتاد به این مواد میشوند زیر سر دلالان مواد نیست، در دسترس بودن این مواد است شما در اجتماع هر چیزی را زیاد و نسبت به پیامد های آن هشدار دهید و یا خدمات به چنین افرادی را قطع كنید ببیند وضع اجتماع بهتر می شود یا بدتر ؟
آیا نمی تونیم بگیم كه این انسانی كه قاچاقچی شیشه از آب در اومده چطور شده كه سرنوشتش به اینجا رسیده ؟ آیا دولت ها در زمینه اشتغال و آموزش مهارت های زندگی مشكلی نداشتن؟ آیا اگر كسی درآمد كافی و حلال داشته باشه؛ اگر آرامش روحی و روانی داشته باشه؛ اگر خانواده سالم و پاك داشته باشه سراغ قاچاق شیشه میره علیرغم اینكه می دونه مجازاتش مرگ هست؟
آیا فرصت های كار و زندگی در تمام كشور ما یكسان هست؛ كسی كه در پایتخت زندگی می كنه و كسی كه در روستاهای سیستان و بلوچستان زندگی می كنه؟
بالفرض كه این آدم رو اعدام كردید آیا مشكل حل میشه؟ آیا هیچ تضمینی هست كه فرزندان و یا امثال همین انسان؛ این چنین سرنوشتی نداشته باشن؟
آیا فكر نمی كنیم این انسان ماحصل شرایطی است كه از بدو تولد تا بزرگسالی این آدم با اون روبرو شده؟
آیا فكر نمی كنیم كه گرفتاری این شخص به علت عدم آموزش كافی به این فرد و امثال اون بوده؟
مهم نیست این فرد اعدام بشه یا نه چون دردی رو دوا نمی كنه؛ چون فردا این فرزندان ما هستن كه در جامعه ایی كه ما اون رو برنامه ریزی و هدایت نكردیم گرفتار خواهند شد...
و آخر كلام ؛ تا كی باید خودمون رو باید به كوچه علی چپ بزنیم، همه ما مسولیم...
از نظر ایشان استقبال كرده و میگویم كه احترام به قانون بالاترین ارزش در هر جامعه ای میتواند باشد.
بیایید نترسیم ازاینكه كشورهای دیگر چه میگویند و چه خواهند گفت . مگر قاچاق مواد مخدر در دیگر كشورها آزاد است؟ مگر آنها قاچاقچیان مواد مخدر را اعدام نمیكنند؟ همین كشورهای همسایه خودمان، راه دور نرویم، در كشور عربستان ، همراه داشتن قرص كدئین، جرم سنگینی است و زندان در پی دارد.، چه برسد به ....
وقتی قاضی حكم نیستی یك قاچاقچی را داده است، پس آن شخص دیگر نباید زنده باشد.