روزنامه خندان

نوبل به کی رسیده

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۰۷۱۴۸
نوبل به کی رسیده

جام جم: مثل کف دست!

قدیمی‌های سرد و گرم چشیده ما وقتی که می‌خواستند بگویند پولی در بساط نداریم، راه دوری نمی‌رفتند؛ فی‌المجلس از یک تمثیل دم دستی ولی دهان پرکن استفاده بهینه می‌کردند و ضمن نشان دادن کف دستشان می‌گفتند: «این کف دستی که مو ندارد، من چه جوری ازش مو بکنم؟» فلذا طرف، چنان تحت تاثیر این برهان قاطع قرار می‌گرفت که در دم قانع می‌شد و دم برنمی‌آورد.

ـ منظور؟... (این پرسش فلسفی را یکی از رفقای عجول ما که برای دانستن منظور هر چیزی ـ ولو که بی‌منظور بوده باشد ـ زیادی دستپاچه است، مطرح کرد که با واکنش سریع ما در پاسخ دادن مواجه شد. چه کار کنیم دیگر. کشته مرده رفیق هستیم. علی‌الخصوص از نوع شفیق آن که رفیق حجره و گرمابه و سونا و جکوزی گلستان باشد!) منظور از تمثیل و تلمیح صدرالذکر، اشاره به سخنان اخیر رئیس‌جمهوری در مراسم نمادین آغاز به کار دانشگاه‌ها بود که چند روز پیش در دانشگاه تهران برگزار شد و با دست زدن‌های مکرر دانشجویان همیشه در صحنه مواجه بود؛ چنان‌که حتی وقتی آقای روحانی، با اشاره به وضع کمبود بودجه، گفتند: «دولت قبلی یک خزانه خالی را به دولت یازدهم تحویل داده است.»؛ باز هم دانشجویان به کف زدن خود ادامه دادند. همین باعث شد که آقای روحانی بخندد و بگوید: «این‌که دیگر دست زدن ندارد!»

حکایت مینی ماستمال: نقل است که بنده خدایی در اتوبوس شرکت واحد، دستش لای در گیر کرد و شروع کرد فریاد زدن که: «دست... دست... دست....». ملت بنده خدا هم که از همه‌جا بی‌خبر بودند، شروع کردند به دست زدن. حالا نزن، کی بزن!... حالا با مختصر تفاوت‌هایی انگار حکایت ماست. آقای روحانی بنده خدا داد می‌زند که ته خزانه بالا آمده، ملت عزیز مرتب دست می‌زنند.

پرسش عمیق فلسفی: به نظر شما، اگر معنای خالی بودن خزانه را با تمام وجود لمس کنیم، در این مورد خاص، بازهم دست می‌زنیم؟... مثلا اگر معنا و منظور کلام رئیس‌جمهور را با ذکر مورد و مصداق، قابل لمس ترش کنیم. می‌فرمایید چطور؟... می‌فرماییم به کمک آقای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس‌جمهور. می‌فرمایید چه جوری؟... می‌فرماییم اینجوری که در ادامه می‌آید.

خبر واصله: «معاون اول رئیس‌جمهور، رسما اعلام کرد که یارانه مهرماه به دلیل کسری بودجه با چند روز تاخیر واریز خواهد شد.» ـ به نقل از جراید فاقد یارانه

بسته پیشنهادی: چون خزانه خالی، نه دست زدن دارد نه دست روی دست گذاشتن نه دست از کار کشیدن؛ بلکه جای دست به دندان گزیدن دارد و دست به کار شدن؛ فلذا صاحب این یک قلم نیز به سهم ناچیز خودش دست به کار ارائه چند پیشنهاد می‌شویم:

1ـ یارانه بخشی: برای یک ماه بیاییم یارانه‌مان را به دولت ببخشیم، یعنی ببخشاییم. بگذاریم اول زندگی، کمی جلو بیفتد و چه ماهی بهتر از همین مهر و جشن مهرگان و هنگام مهرورزی غیرسیاسی و هدفمند نشده؟... باور کنید، اگر هم یارانه این ماه را بگیریم، با توجه به این‌که می‌دانیم به چه سختی و مشقتی تامین شده است؛ از گلویمان پایین نمی‌رود. حداقل در مورد خود بنده که این مطلب صدق می‌کند. مادربزرگ عزیزی داشتم که وقتی مهمان سفره‌اش بودیم، گاهی برای این‌که ما را تشویق به خوردن بیشتر کند، با سادگی و صداقت می‌گفت: «اگه بدونین این غذاها را به چه سختی و عذابی درست کردم»!....

2ـ فرهنگ‌سازی: قرار است یارانه سه دهک جامعه از بیخ قطع شود و این کار به نظر من نیاز به کار فرهنگی ـ هنری دارد که از حیث روحیه، آمادگی لازم را پیدا کنند. مثلا یکی از این کارهای فرهنگی، ساختن و پخش ترانه‌های اثرگذار است که شب و روز از رسانه‌ها پخش شود. به عنوان نمونه مثلا ترانه‌هایی با این مضمون که: «از برت دامن کشان، رفتم ای یارانه جان... رفتم که رفتم... جانم... رفتم که رفتم...»؛ و... چیزهایی از این قبیل که عرض و فرض شد.

3ـ کمک خواص مالی: بعضی مایه‌دارها بیش‌فعال هستند که با ثروت خود می‌توانند نصف مملکت را بخرند ببرند منزل؛ عین این برادر سرمایه‌داری که مدت‌ها با نام مخفف «ب ـ ز» مطرح بود و اخیرا نام کاملش کشف شده و با اسم کامل نام برده می‌شود که ما اما کماکان بنا به دلایلی از نام بردن ایشان معذوریم. امثال ایشان که صاحب چند بانک و کارخانه و شرکت هواپیمایی هستند و حتی بشکه‌های نفت خرید و فروش می‌کنند، هرکدامشان تا اطلاع ثانوی، شاید بتوانند یارانه یک ماه را تامین کنند. البته با مشکلات آنها هم آشنا هستیم و اگر کمکی از دست ما ساخته باشد، دریغ نمی‌کنیم. مثلا اطلاع داریم که چند میلیارد به چند بانک کشور بدهی دارند که واقعا دلمان می‌سوزد برایشان و فقط می‌توانیم دعا کنیم که ان‌شاءالله هرچه زودتر قرض تمام مقروضین ادا شود.

کیهان: مردم‌آزاری

گفت: یک هفته‌نامه آلمانی نوشته «مخالفان جمهوری اسلامی که به آمریکا و اروپا پناهنده شده‌اند در یک نقطه با هم اشتراک دارند.»

گفتم: کدام نقطه؟!

گفت: نوشته است «تقریباً همه آنها افراد بی‌سوادی هستند که برای کسب پناهندگی خودشان را اپوزیسیون معرفی کرده‌اند.»

گفتم: چه عجب حرف حساب زده؟! دیگه‌ چی؟

گفت: نوشته است؛ بیکار بودن آنها باعث شده که با یکدیگر درگیر باشند و برای همدیگر مشکل درست کنند. باید آنها را در کارخانه‌ها و مزارع به کار گرفت.

گفتم: یارو می‌گفت؛ کاش پشه‌ها هم مثل مورچه‌ها کار می‌کردند که خسته بشوند و شب‌ها بگیرند یک گوشه بتمرگند و مردم‌آزاری نکنند!

شرق: نوبل به کی رسیده

جایزه نوبل صلح به علیرضا افتخاری و جایزه نوبل پزشکی به پوریا عالمی رسید. «اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت می‏ فهمد قضیه از کجا آب می‌خورد.»واقعا اگر من سرطان بگیرم از کجا آب می‌خورد؟

باورتان نمی‌شود از آقای افتخاری آب می‌خورد. ما تا الان می‌دانستیم علیرضا افتخاری اهل روبوسی است اما نمی‌دانستیم از طریق روبوسی سرطان منتقل می‌شود. همین‌جا به آقای احمدی‌نژاد که توسط افتخاری روبوسیده شده است، هشدار پزشکی می‌دهیم ممکن است او هم سرطان بگیرد. چون ما هنوز افتخاری را نبوسیده، داریم سرطان می‌گیریم، واقعا کسی که او را بوسیده چه خواهد گرفت؟

افتخاری برنده جایزه نوبل صلح

بعد هم ما الان که فهمیدیم سرطان ما از کجا آب می‌خورد متوجه شدیم علیرضا افتخاری آبشخور حوادث و امراض صعب‌العلاج است. ولی الان دانستیم و امیدواریم به‌خاطر این کشف، جایزه نوبل پزشکی را به ما بدهند، جایزه صلح و مهربانی را به علیرضا افتخاری.

افتخاری آبشخور حوادث

حالا برویم سر اصل مطلب. علیرضا افتخاری در هفته‌نامه حاشیه کمیسیون پزشکی تشکیل داده و گفته: «مثلا یک آقای طنزنویس از قول آقای شجریان جواب نامه ما را نوشته بود... یعنی چی این طعنه‌ها و کنایه‌ها. مگر من نکته‏ای غیر از دوستی در آن نامه مطرح کرده بودم. جواب من اینها نبود. من نیازی نمی‏بینم جواب این واکنش‏ها را بدهم. ما هم خدایی داریم... اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت می‏فهمد قضیه از کجا آب می‏خورد. یک روز می‏فهمد چه اشتباهی کرده است.»

ما همین‌جا از آقای افتخاری تشکر می‌کنیم. جدی می‌گویم. من همیشه دوست داشتم بدانم از کجا آب می‌خورد، الان متوجه شدم.

کلینیک افتخاری

بعد هم خرج دوا و درمان اینقدر بالاست که آدم مریض بشود جرات نمی‌کند پایش را بگذارد بیمارستان یا برود ام‌آرآی بگیرد. الان این نوید را به مردم و مریضان عزیز باید بدهیم که کلینیک افتخاری بدون هزینه مرض شما را تشخیص و در نشریات اعلام می‌کند.

عالمی جواب پس می‌دهد

ما عادت داریم برای این طنزی که می‌نویسیم به همه جواب پس بدهیم که چرا به فلانی گفتی بالای چشمش ابروست، چرا به بیساری از گل نازک‌تر گفتی، چرا به پرادو فلانی گفتی پراید، چرا به اسبش گفتی یابو. خلاصه تنها جایی که عادت داریم جواب بگیریم آزمایشگاه است. که خوشحالیم این‌بار یکی غیر از آزمایشگاه به ما جواب مثبت داده و گفته سرطان می‌گیریم.

افتخاری؛ کارآفرین برتر

علیرضا افتخاری به هفته‌نامه حاشیه گفته است: «من مواجه شدم با آقای احمدی‌نژاد، سراغشان که نرفتم. گذشته از این، مگر چه کردم؟ با یک ماچ باید دنیا عوض شود؟ مگر فقط من بوسیدم.

مگر بقیه نبوسیدند؟ مگر من چه چیزی از دولت قبل گرفتم؟ ماچش را ما دادیم سکه‏اش را اکبر عبدی و داریوش ارجمند گرفتند. من چه چیزی عایدم شد که حالا باید پس بدهم؟»

بفرما. ماچش را احمدی‌نژاد گرفته، سکه‌اش را عبدی و ارجمند گرفته‌اند، سرطانش را ما.

با این چرخه اقتصادی که ایجاد شده، به نظر ما باید از علیرضا افتخاری به‌عنوان کارآفرین برتر تقدیر کنند.

عالمی؛ سکانس آخر

حالا افتخاری آرزو کرده من به‌خاطر چهارتا طنزی که براش نوشتم سرطان بگیرم، واقعا اگر آقای احمدی‌نژاد بخواهد برای ما آرزو کند، چه خواهد کرد؟ آیا بنده سرشار از مریضی خواهم شد؟ آیا آه مسوولان می‌گیرد و مرض لاعلاج می‌گیرم؟ آیا آه افتخاری می‌گیرد و با ناله سودا خواهم شد؟ (ما نمی‌دانیم) آیا من آخر فیلم به تیر غیب دچار می‌شوم و پایان؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها