در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی سریع حاضر شد و از خانه بیرون رفت. فاصله مغازه تا خانه آنها بسیار کم بود و او هر وقت میخواست به آنجا برود قدمهایش را میشمرد، اما هر دفعه تعداد قدمها با هم تفاوت داشت. این بار تصمیم جدی گرفت قدمهایش را با دقت بشمارد تا ببیند دقیقا از خانه تا مغازه چند قدم است. بنابراین تمام حواسش را جمع کرد و شروع به شمردن کرد ؛ یک، دو، سه...
هنوز چند قدمی از خانه دور نشده بود که حس کرد داخل باغچه همسایه چیزی افتاده است. اول توجهی نکرد و از کنار آن گذشت، اما کمی که جلو رفت کنجکاو شد بداند چه چیزی آنجاست. سرجایش ایستاد و به عقب نگاه کرد، ولی دوباره نظرش عوض شد و تصمیم گرفت به شمردن قدمهایش ادامه بدهد. اما وقتی خواست راه بیفتد فراموش کرده بود چند تا شمرده برای همین تصمیم گرفت حالا که این طوری شده وتعداد قدمها یادش رفته برگردد و ببیند توی باغچه چه چیزی افتاده است. برگشت وبا دقت نگاه کرد و متوجه شد یک کیف کوچک جیبی آنجاست.
این طرف و آن طرف را نگاه کرد تا شاید صاحبش را پیدا کند، اما کسی را ندید. نمیدانست باید چه کار کند، کیف را بردارد یا اینکه کاری با آن نداشته باشد وبه مغازه برود. بعد از کمی فکر کردن به این نتیجه رسید که آن را به صاحبش برساند و بهترین راه این بود که از پدرش کمک بگیرد. برای همین به آرامی خم شد و کیف را برداشت و آن را داخل جیبش گذاشت و به سمت مغازه حرکت کرد. فکر میکرد کار درستی انجام داده است، اما نمیدانست نظر پدرش در مورد این کار چیست و به همین دلیل کمی نگران بود.
وقتی به مغازه رسید داخل شد و سلام کرد. بابا که از دیدن علی کمی تعجب کرد، گفت: سلام پسر گلم، علی جون چه خبر، چی شده سری به ما زدی؟
علی که برای گفتن ماجرا کمی تردید داشت همین طور که دستش داخل جیبش بود، گفت: اومدم شما رو ببینم.
بابا هم با لبخند به او خوش آمد گفت و از او خواست هرچه میخواهد بردارد و بخورد. کمی بعد بابا که متوجه نگرانی علی شده بود گفت: علی! چیزی شده بابا؟
علی به پدرش نگاهی کرد و گفت: راستش...
ـ پسرم اگه اتفاقی افتاده به من بگو.
علی با اینکه کمی نگران بود اما همه چیز را برای پدرش تعریف کرد. بابا پس از شنیدن حرفهای پسرش با خوشحالی گفت: آفرین پسرم، خیلی کار خوبی کردی. شاید یه کسی که صاحبش نبود اونو برمیداشت. الانم من کمکت میکنم تا صاحب اصلی کیف رو پیدا کنی. اونو بده به من ببینم شماره تلفنی، آدرسی داخلش هست
یا نه؟
علی حالا از کاری که کرده بود احساس خوبی داشت و کیف را به بابا داد تا به کمک هم، صاحبش را پیدا کنند. / ضمیمه چاردیواری
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: