سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
صبح روز بعد و به هوای گرفتن فوری گواهی ترخیص خودرو عازم یکی از مراکز اصلی ترخیص خودرو در خیابان زنجان شمالی شدم، مرکزی که برای توقفکنندگان حرفهای در پارک ممنوع، مکانی آشناست.
با این حال برای من و خیلی افراد دیگر، این مراجعه، با مراجعات مکرر قبلی(!) فرق داشت. هنوز کار تحویل مدارک ترخیص خودرو به نیمه نرسیده بود که افسر چککننده، به من و دیگر حاضران در صف اشارهای به طبقه بالا کرد: بفرمایید کلاس! حداقل باید نیم ساعت را در کلاس بمانید و بعد گواهی ترخیص خودرویتان تحویل میشود.
موجی از غرولند و زمزمههای نارضایتی به راهافتاد که آقا کار داریم و اول صبحی مردم را معطل نکنید و قس علی هذا.
با این حال آقای افسر با خونسردی مخصوص افسران راهنمایی و رانندگی فقط با ابرو به طبقه بالا اشاره میکرد.
پس ظاهرا چارهای نبود بنابراین همراه دیگر دوستان متخلف(!) از پلههای سنگی بالا رفتیم تا در کلاسی که فکر میکردیم توضیح واضحات است و خستهکننده و وقتگیر، نیم ساعتی بنشینیم.... با این حال شاید باور نکنید که در این کلاس یکه خوردیم.
افسر آموزش اصلا سراغ یادآوری مقررات خشک و معمولی رانندگی که شاید زیاد هم آن را رعایت نکنیم(!) نرفت.
فقط به سادگی و با فیلمهایی که سخت تکاندهنده بود، ما را متوجه عواقب رعایت نکردن مقررات راهنمایی و رانندگی کرد؛ فیلمهایی که امکان نمایش عمومی آنها وجود نداشت، اما آنقدر دلخراش و تکاندهنده بود که از دهها ساعت نشستن در کلاس آییننامه مفیدتر و آگاهیبخشتربود.
فیلم خانواده سه نفری که بر موتور سوار بودند و به علت اشراف نداشتن به جلو و سرعت زیاد به وانت ایستاده در کنار خیابان که بارش میلههای داربست بوده برخورد کردند.
اولین قربانی این تصادف پسر 9 ساله خانواده بود، پسری که پدر و مادرش 17 سال برای به دنیا آمدنش صبر کرده بودند. بعد هم پدر و مادر وقتی از زمین برخاستند و صحنه دلخراش جگرگوشهشان را دیدند، همانجا سکته کردند و دو نفری به دیار حق شتافتند.
این صحنه چنان دلخراش بود که فیلمبردار هم نتوانسته بود خود را کنترل کند و حین فیلمبرداری از شدت گریه، دستش میلرزید.
مورد دیگر، تصادف خودرو با پسربچهای 9 ساله بود که در حیاط مجتمع مسکونیشان مشغول دوچرخهسواری بود.
رانندهای به علت سرعت زیاد نتوانسته بود خودرو را کنترل کند و وارد حیاط شده و با این پسربچه تصادف کرده و حدود 20 متر او را دنبال خود کشیده بود و آخر هم در برخورد با جدول، متوقف شده بود. افسر آموزش میگفت این صحنه چنان دلخراش بود که مامورانی که برای فیصله دادن حادثه رفته بودند، تا یک هفته افسرده بودند. ماموران آتشنشانی نیز دل جمع کردن صحنه را نداشتند...
شاید باورتان نشود، کسی در طول این کلاس پلک نزد، تکان هم نخورد. فقط گهگاه صدای بغض خانم رانندهای ـ مثل ما متخلف ـ شنیده میشد و مردان که سخت خود را کنترل میکردند و در بهت و حیرت صحنهها بودند؛ صحنههایی که خدایناکرده یکی از ما میتوانست عامل یا قربانی آن باشد، چیزی که حتی تصورش دردآور بود. وقتی از کلاس خارج میشدیم و برگههای ترخیص خودروهایمان مهر میخورد، کسی چیزی نمیگفت.
انگار که از هم و از خلافهای ریز و درشتی که در رانندگی هر روزه مرتکب میشدیم، خجالت کشیدیم.
درجه این بهت و یکه آنقدر بود که حتی موقع پرداختن پول جرثقیل حمل ماشین به پارکینگ که اخیرا به 60 هزار تومان افزایش یافته نیز کسی صدایش درنیامد و همه با سکوت و رضایت دست به جیب شدند!
بهمن موسوی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد