شیرین وقتی میخواهد از آن اتفاق صحبت کند، به هراس میافتد. یادآوری آن خاطره برایش تلخ و تکاندهنده است: جمشید گفته بود، میخواهد برای آخرین بار مرا ببیند برای همین هم سر قرار رفتم اما او مایعی رویم پاشید. بشدت میسوختم و فریاد میزدم. نیم ساعت طول کشید تا مردم مرا به درمانگاه بردند.
شیرین زمانی که دختری هفده ساله بود در مسیر مدرسه به خانه با جمشید آشنا و با او دوست شده بود:هشت ماه با هم دوست بودیم اما بعد پشیمان شدم. فهمیدم جمشید خلافکار است. او موادفروشی میکرد.
شیرین فرزند طلاق است او زمانی که ده سال بیشتر نداشت شاهد جدایی پدر و مادرش بود و بعد از طلاق وی و برادرش با پدر زندگی میکردند. مادر هم با مردی دیگر ازدواج کرد. دختر نوجوان از وضع زندگیاش ناراضی بود و بیش از همه بیماری پدر و افسردگی او آزارش میداد. شاید به همین دلیل نیز به درخواست دوستی جمشید پاسخ مثبت داد. او میگوید: جمشید خیلی اذیتم میکرد. حتی چند بار کتکم زد اما بعدش که عصبانیتش خالی میشد، معذرت میخواست.
رابطه این دو تا آنجا ادامه پیدا کرد که جمشید به زندان افتاد و شیرین فرصت را برای رهایی از این رابطه مناسب دید: شماره تلفنم را عوض کردم اما او وقتی بیرون آمد پیدایم کرد، چون آدرس خانهمان را بلد بود.
جمشید پس از آن بارها از دختر مورد علاقهاش خواست به دوستیشان با هم ادامه بدهند. حتی برای رسیدن به هدفش وعده ازدواج نیز داد: به من گفت 50 میلیون پول دارد که میتوانیم با آن زندگیمان را بسازیم.
پسر جوان بعد از تقلای زیاد توانست دختر جوان را برای گفتوگو به باغی بکشاند: در آن باغ بودیم که به من گفت قول میدهد رفتارش را عوض کند و دیگر کتکم نزند. او اصرار کرد رهایش نکنم. اگر مخالفت میکردم همانجا مرا میکشت. برای همین گفتم باید فکر کنم و بعد جواب میدهم.
والدین شیرین در آن ایام دغدغههای خودشان را داشتند و از گرفتاریهای فرزندشان بیاطلاع بودند. شیرین هم بهتنهایی نمیتوانست از این مخمصه خلاص شود. او بالاخره حرف آخر را به پسر جوان زد و گفت دیگر نمیخواهد او را ببیند. قربانی اسیدپاشی حرفهایش را این طور ادامه میدهد: جمشید با اصرار از من خواست یک بار دیگر مرا ببیند. گفت این ملاقات آخر است. ما در پارکی در تهرانسر قرار گذاشتیم. آنجا بود که رویم اسید پاشید.
متهم بعد از ارتکاب این جرم فراری شد و نزدیک به یک سال طول کشید تا دستگیر شود. او میگوید: من نمیخواستم شیرین را بسوزانم. او را دوست داشتم و میخواستم با هم زندگی کنیم اما شیرین تصمیم گرفته بود با مرد دیگری ازدواج کند. برای همین هم این کار را کردم البته هدفم فقط ترساندن بود و نمیخواستم آسیبی به او بزنم.
جرمی که جمشید انجام داده علاوه بر کوری چشم راست شیرین سبب شده است بخشی از صورت، کمر و دستان وی نیز بشدت آسیب ببیند. او به درمان گسترده نیاز دارد تا شاید بتواند به زندگی عادی بازگردد: درمان من خیلی خرج برمیدارد و من چنین پولی ندارم.
پرونده شیرین و جمشید اکنون روی میز قضات شعبه 71 دادگاه کیفری قرار گرفته است تا جلسه محاکمه تشکیل شود. پیش از این پرونده اسیدپاشی روی آمنه بهرامی توسط خواستگارش به نام مجید نیز در همین شعبه رسیدگی و حکم به قصاص هر دو چشم متهم داده شده بود اما آمنه هنگام اجرای حکم اعلام گذشت کرد.
همزمان با این پرونده قضات شعبه 17 دادگاه کیفری استان اصفهان نیز پرونده اسیدپاشی روی معصومه عطایی را در اختیار گرفتند. معصومه درباره آن اتفاق میگوید: بعد از اینکه از شوهرم جدا شدم پدر او خیلی اصرار کرد دوباره با هم ازدواج کنیم اما من قبول نکردم تا اینکه رویم اسید پاشید.
معصومه در این واقعه هر دو چشم خود را از دست داد و قضات یک بار بعد از محاکمه متهم، به قصاص چشمان او رای دادند اما دیوانعالی کشور حکم را نقض کرد و قرار شد پدر شوهر سابق معصومه یک بار دیگر پای میز محاکمه برود تا تکلیفش روشن شود. معصومه نیز این روزها زندگی سختی دارد. او در خانه پدرش زندگی میکند و تلاشش بر این است که پسر خردسالش را نزد خود نگه دارد اما وضع جسمانی و روحی خوبی ندارد.
این دو پرونده در حالی به دادگاه ارجاع شده است که حکم پرونده مشابه دیگری که البته به مرگ قربانی منجر شده، به تائید دیوانعالی کشور رسیده است. قضات دیوانعالی کشور هفته پیش اعلام کردند حکم قصاص مردی که روی صورت همسرش اسید پاشید و باعث مرگ وی شد،قانونی و قابل اجراست. متهم این پرونده که حسن نام دارد مدتها با همسرش به نام فهیمه اختلاف و درگیری داشت و حتی فهیمه یکبار نیز طلاق گرفته اما دوباره رجوع کرده بود.
فهیمه و حسن چهار سال قبل با هم ازدواج کردند و در خانهای در اسلامشهر ساکن شدند. زن جوان مدتی بعد فهمید در انتخاب همسر اشتباه کرده است زیرا شوهرش مردی سابقهدار بود که بارها به زندان محکوم شده و هر دفعه اعمال خلاف خود را پی گرفته بود و بعد از ازدواج نیز از راه خلاف کسب درآمد میکرد. زن و شوهر بارها به دلیل این موضوع با هم درگیر شدند و زن جوان تصمیم به طلاق گرفت. مادر فهیمه گفته است:دخترم وقتی اصل ماجرا را فهمید که دیر شده و باردار بود برای همین نمیتوانست طلاق بگیرد. حسن با دخترم بدرفتاری میکرد و او را کتک میزد.
کشمکشهای این زوج بعد از تولد پسرشان نیز ادامه داشت تا اینکه پلیس حسن را بازداشت کرد و او به زندان افتاد. مادر مقتول میگوید: دخترم شرایط را مناسب دید و از همسرش طلاق گرفت.
مدتی بعد وقتی حسن از زندان بیرون آمد، سراغ فهیمه رفت و از او خواست به زندگی مشترک بازگردد. او ادعا کرد رفتارش را اصلاح کرده است. زن جوان نیز برای فرزندش این خواسته را پذیرفت و زوج جوان دوباره به عقد هم درآمدند اما بعد از این اقدام دور تازهای از اختلافات و درگیریها آغاز شد.
حسن میگوید: در زندان که بودم به من خبر رسید فهیمه با مردانی رابطه برقرار کرده است. درست است که آن زمان از هم جدا شده بودیم اما این موضوع خیلی آزارم میداد. وقتی آزاد شدم و دوباره ازدواج کردیم فهمیدم هنوز زنم همان کارها را انجام میدهد. پشت سرش حرف زیاد بود. چند بار با او صحبت کردم ولی انکار میکرد تا اینکه یک روز در جریان دعوا گفت هر چه مردم دربارهاش میگویند حقیقت دارد. این حرف او خیلی آزارم داد به حدی عصبانی شدم که تصمیم گرفتم رویش اسید بپاشم. اصلا قصدم کشتن او نبود، فقط میخواستم صورتش از بین برود تا دیگر نتواند با مردان رابطه برقرار کند. شب حادثه وقتی او خواب بود اسید را رویش ریختم و فرار کردم.
زن جوان بعد از این حادثه در حالیکه بشدت دچار سوختگی شده بود به خیابان دوید و از همسایگان کمک خواست. اهالی محل فهیمه را به بیمارستان بردند اما اقدامات درمانی بیاثر ماند. شدت جراحات به حدی بود که فهیمه جانش را از دست داد و فرزند پنج ساله او بدون مادر ماند و پدرش نیز دستگیر شد و به زندان افتاد. اولیای دم فهیمه بر درخواست خود مبنی بر قصاص متهم پابرجا هستند و اگر رضایت خود را اعلام نکنند حسن بزودی به دار آویخته خواهد شد.
زهرا الیاسی
برداشت اول
ابتلا به اختلال شخصیت
سعید هرمزی/ روانشناس
اسیدپاشی را باید بهعنوان جرمی علیه تمامیت جسمانی افراد در نظر بگیریم. اینگونه جرایم ناشی از خشم و کینهای مهارنشده است. فردی که دست به اسیدپاشی میزند، نمیخواهد طرف مقابل خود را یکباره از زندگی حذف کند بلکه میکوشد او را به مرگی تدریجی و عذابآور مبتلا کند. کسانی که این جرم را انجام میدهند قطعا از اختلال شخصیت رنج میبرند البته این به معنای ابتلای آنان به بیماری روانی نیست. نباید فراموش کرد درصد شیوع اختلال شخصیت نسبت به اختلال روانی بسیار بیشتر است. افرادی که شخصیت پرخاشگر دارند، به اختلال شخصیت مرزی مبتلا هستند، از کمبودهای عاطفی رنج میبرند،در خانوادههای نابسامان رشد کرده یا بدسرپرست و تکسرپرست بودهاند و...، زمینههای ارتکاب چنین جرایمی را دارند. فرد تا زمانی که جرمی انجام نداده است این اختلالات را در خود پنهان نگه میدارد و پس از آن هم دیگر برای شناسایی خیلی دیر است البته منظور از پنهان نگه داشتن این نیست که چنین افرادی پیش از ارتکاب جرم نشانهای از خود بروز نمیدهند و غیرقابل شناسایی نیستند اما شناسایی آنها بسیار دشوار است ضمن اینکه ما اصولا فاقد نظام غربالگری هستیم و این کار نه در مدارس و نه در هیچ نهاد و سازمانی اتفاق نمیافتد.
کسانی که با انگیزه عشقی دست به اسیدپاشی میزنند این تصور را دارند که چون در رسیدن به خواستهشان ناکام ماندهاند نباید اجازه بدهند طرف مقابل در آینده عاشق فرد دیگری شود، زندگی عادی داشته باشد و احساس سعادت کند. این طرز تفکر نیز در گذشته فرد و نوع تربیت او ریشه دارد. در واقع در اینگونه جرایم،خانواده مجرم نیز ناخواسته و به صورت غیرمستقیم نقش دارد.
برداشت دوم
سهم قربانی در جرم اسیدپاشی
مهسا یارندی/ روانشناس
یکی از رایجترین انگیزههای اسیدپاشی شکستهای عشقی است و معمولا این جرم توسط مردان انجام میشود البته گاه زنان نیز دست به چنین جرایمی میزنند و در پارهای موارد اسیدپاشی انگیزههای دیگری مانند سرقت، انتقامگیری بهدلیل اختلافات مالی و خانوادگی را در خود نهفته دارد اما اگر بخواهیم رایجترین انگیزه را بررسی و نقش خود بزهدیدگان را در وقوع چنین جرمی مرور کنیم به این نتیجه میرسیم که بیشتر اسیدپاشیها در پی ایجاد روابط ناسالم بهوقوع میپیوندد. دختر و پسری جوان به یکدیگر تمایل پیدا میکنند، وارد رابطه میشود، دختر بعد از مدتی از برقراری این رابطه احساس غبن میکند و سعی دارد به رابطه پایان بدهد اما در نهایت قربانی میشود. این الگو تاکنون بارها در چنین جرمی دیده شده است و نشان میدهد در چگونگی ایجاد رابطه و نحوه خاتمه دادن به آن اشکالی وجود دارد. دخترانی که قربانی اسیدپاشی میشوند معمولا در سن کم و در دوران جوانی قرار دارند. آنان از تجربه، دانش و مهارتهای لازم برای داشتن زندگی مستقل برخوردار نیستند و با وجود این سعی دارند چنین نوعی از زندگی را در پیش بگیرند و بدون اطلاع والدین خود و بدون انجام تحقیقات کافی و داشتن شناخت لازم وارد یک رابطه میشوند. در این مرحله خطای نخست انجام میشود. اشتباه دوم زمانی است که آنها باز هم به دلیل نداشتن مهارت و تجربه نمیتوانند با قاطعیت و به شیوه صحیح رابطه را قطع کنند.
یکی دیگر از الگوهای رایج در اسیدپاشی این است که پسری دچار عشقی یکطرفه میشود،بر خواستگاری یا برقراری رابطه اصرار میکند و زمانی که به خواستهاش نمیرسد دست به اسیدپاشی میزند. در این نوع جرم هم نمیتوان نقش بزهدیده را نادیده انگاشت زیرا قطعا در نحوه برخورد با خواستگار و چگونگی دادن پاسخ رد به او اشکالاتی وجود داشته است. پاسخ رد در وهله اول باید با قاطعیت کامل باشد اما هرگز نباید بهگونهای صورت بگیرد که طرف مقابل احساس تحقیر یا سرخوردگی کند. گفتن برخی دروغها در این مرحله مانند وجود رقیب عشقی میتواند به آتش کینه بزهکار دامن بزند. ضمن اینکه دختران به محض مواجهه با چنین مشکلی باید والدین خود را در جریان قرار بدهند و از آنان درخواست مداخله کنند و ارائه پاسخ منفی را به والدین خود محول کنند. اضافه کردن این نکته ضروری است که گرچه بنا به آنچه گفته شد بزهدیدگان نیز در وقوع جرم اسیدپاشی نقش دارند ولی این به هیچوجه توجیه کننده چنین جنایتی نیست.
برداشت سوم
قربانیان؛ نیازمند حمایت
مجید سهیلی/ مددکار اجتماعی
مهمترین موضوعی که درباره قربانیان اسیدپاشی باید مدنظر قرار گیرد بحث مددرسانی به آنان است. این افراد بهدلیل بزهی که علیه تمامیت جسمانیشان انجام شده است هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی آسیب میبینند. شدت آسیبها گاه بسیار گسترده است بهگونهای که فرد در انجام امور شخصیاش ناتوان میشود. در این میان خانواده فرد قربانی به این دلیل که با اتفاقی پیشبینی نشده مواجه میشوند گاه توانایی مدیریت اوضاع و کنترل بحران را ندارند. ضمن اینکه برخی خانوادهها خود قربانی را در وقوع جرم مقصر میدانند و به همین سبب رفتارهای نادرستی از خود نشان میدهند. از سوی دیگر فردی که به صورت ناگهانی بینایی یا زیبایی خود را از دست داده است از نظر روانی دچار مشکلات گستردهای میشود. دوری گزینی، افسردگی، اضطراب بسیار زیاد، خشم و احساس کینه سبب میشود فرد توانایی کنار آمدن با بحران را از دست بدهد. در چنین موقعیتی است که نقش مددکاران مشخص میشود و در واقع آنان هستند که باید به بزهدیده کمک کنند تا بحران را در مرحله اول بپذیرد و سپس با آن کنار بیاید و بتواند به زندگی عادی بازگردد البته منظور از زندگی عادی همان سبک زندگی که فرد در گذشته از آن پیروی میکرده، نیست بلکه باید روشهای خود را تغییر بدهد. برای رسیدن به این هدف باید نهاد یا سازمان خاصی وجود داشته باشد که قربانیان اسیدپاشی را مورد حمایت، درمان و آموزش قرار بدهد اما متاسفانه ما چنین سازمانی نداریم و به همین دلیل قربانیان اسیدپاشی در وضع بغرنجی به سر میبرند.
تبصره
مجازاتی که اعمال نمیشود
ابراهیم سماواتی/ حقوقدان
مطابق قانون اگر فردی به دیگری به صورت عمدی آسیب برساند مستوجب قصاص است. درخصوص اسیدپاشی نیز همین قانون صادق است اما تاکنون هیچ موردی از قصاص عضو به دلیل اسیدپاشی را نداشتهایم زیرا مشکل اصلی در چنین جرمی نابینا شدن شاکی است و پزشکی قانونی معمولا نظر میدهد امکان قصاص چشم وجود ندارد زیرا ممکن است هنگام یا پس از اجرای قصاص صدماتی بیشتر از حد لازم و قانونی به مجرم وارد شود. در واقع تاکنون فقط یک بار اسیدپاشی به صدور و تائید حکم قصاص چشم منجر شده که مربوط به پرونده آمنه بهرامی است که آن هم با گذشت شاکی منتفی شد. بنابراین در جرم اسیدپاشی گرچه ما قانون داریم اما به دلیل قابل اجرا نبودن مجازات در غالب موارد، عملا با خلأ بزرگی مواجه هستیم. نکته دیگر بحث ضرورت وجود قوانین پیشگیرانه است. در برخی موارد شاهد آن هستیم که مجرم قبل از ارتکاب جرم اسیدپاشی قربانی خود را تهدید میکند اما دختر نمیتواند این تهدید را بهصورت قانونی پیگیری کند. / ضمیمه تپش
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد