جام جم: عرض ایست به ارز
ـ عرض میشود ایست!. آنچه شنیدید، فرمان صریح و شدیداللحن رئیس کل جدید بانک مرکزی است که خطاب به بازار ارز و دلار عرض کردهاند.
مشروح اخبار: چند روز پیش، جناب آقای ولیالله سیف که همراه معاونان خود در صبحانه کاری اتاق ایران حضور پیدا کرده بود، اظهاراتی کوتاه و در عین حال بحثبرانگیز درباره قیمت و بازار ارز مطرح کرد که صریح بودن و متفاوت بودن آن، بازار ارز و تحلیلگران را غافلگیر کرد.
رئیس بانک مرکزی افزود (یعنی گفت؛چون هنوز چیزی نگفته که بگوییم چیزی افزود!): در روزهای اخیر با خبرهای خوشی که رسیده، قیمت ارز کاهش یافته که این کاهش، هیچ دلیل خاص اقتصادی و منطقی ندارد.
ایشان در جمع خبرنگاران هاج و واج مانده، افزود (حالا شد؛ از اینجا به بعد میشود هی افزود): اگر قیمت ارز، بیش از این کاهش یابد، به صلاح نیست و بعید است که بیش از اینها کاهش یابد. وی باز هم افزود: اگر قیمتها بیش از این کاهش یابد، تاثیرات منفی خواهد داشت.
گمانهزنیهای اقتصادی: امروز جناب رئیس کل بانک مرکزی، چنان بسته پیشنهادی چشم از حدقه درآوری تقدیم کردند که دیگر نگارنده به خودش جرات نمیدهد، بسته دیگری تقدیم کند که بتواند روی دست بسته اقتصادی ایشان بلند شود.
فلذا به عوض پیشنهاد دادن، باید گمانهزنی کرد که چرا نرخ ارز نباید از این مقدار که پایین آمده است، پایینتر بیاید؟.... عجالتا چندتا حدس و گمان، همین طور بیخودی به ذهنمان خطور کرد:
1ـ ترک نکردن عادت: از آنجا که در سال گذشته، ملت بندهخدا به افزایش بیرویه و لجامگسیخته قیمت ارز عادت کرده بود؛ از اینرو اگر یکدفعه بیش از حد، نرخ ارز کاهش پیدا کند؛ به موجب ترک عادت موجب مرض است؛ خدای نکرده ممکن است ملت چنان از تعجب و تحیر، فشارش پایین بیفتد که زیر سرم برود. خب مسلم است که مسئولان دلسوز ما راضی به این عارضه نیستند و معتقدند یک جو پیشگیری، بهتر از صد خروار درمان است. درمانی مثل تزریق ارز که سابقا در تخصص آقای بهمنی، رئیس کل سابق بانک مرکزی بود.
2ـ غیرمنطقی بودن: اشاره فرمودند که کاهش قیمتها در بازار آزاد، به هیچ وجه دلیل خاصی جز خوشبینیها و آثار روانی ندارد و اقتصادی و منطقی نیست. یعنی چون افزایش بیحساب و کتاب نرخ ارز در سال گذشته، خیلی اقتصادی و منطقی بود؛ لهذا خلاف آن منطقی نخواهد بود. و این یک نتیجهگیری دو دوتا چهارتاست. حالا فوقش پنج تا!
3ـ رودست زدن: سال گذشته، هر بار که رئیس کل بانک مرکزی در راستای کم کردن قیمت ارز و سکه صحبت میکردند و با تشبیه آن به حباب، قول میدادند که بزودی بترکد و نرخش پایین بیاید؛ در عمل، همگان میدیدند که پایین نمیآید و بلکه هی بالاتر میرود. همان موقع از مسئولان خواستیم که بیایند برای یک بار هم که شده، برعکس سخن بگویند و خبر از عزم جدی مسئولان بانک مرکزی برای افزایش نرخ ارز بگویند. بلکه بازار برعکس شود و قیمتها پایین بیاید. آن زمان، جناب بهمنی، خیلی سرش شلوغ بود، به حرف ما گوش نکرد و ضرر کرد؛ اما الان رئیس جدید بانک مرکزی، دقیقا دارند به همان درخواست منطقی ما جامه عمل میپوشانند. میگویند نباید قیمت ارز پایین بیاید، تا بازار ارز برعکس عمل کند و هی نرخ ارز پایینتر بیاید. سیاست اقتصادی که شاخ و دم ندارد!
کیهان: خبر خوب
گفت: خودمونیمها! دکتر روحانی بدجوری آرزوی مدعیان اصلاحات و کشورهای غربی را بر باد داد که منتظر ملاقات ایشان با اوباما بودند.
گفتم: مدعیان اصلاحات را بگو که از خوشحالی چه دایره و دمبکی میزدند و پیشاپیش انجام این ملاقات را جشن گرفته بودند!
گفت: یکی از سران فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 هم در روزنامه انگلیسی گاردین مقاله نوشته و به آمریکا گفته بود فرصت را دریابد که ممکن است دیگر چنین فرصتی دست ندهد!
گفتم: یکی از روزنامههای زنجیرهای عکس روحانی و اوباما را کنار هم چاپ کرده بود که یعنی بعله! این ملاقات حتمی است! و یک روزنامه زنجیرهای دیگر شب قبل از آن چاپ دوم رفته و با ذوقزدگی تیتر زده بود که «امشب، دیدار اوباما، با روحانی»!
گفت: خب! حالا قرار است چه بکنند. آقای روحانی که پیشنهاد کاخ سفید برای ملاقات با اوباما را نپذیرفت.
گفتم: چه عرض کنم؟! دکتر به مریض گفت دو تا خبر برات دارم. یک خبر خوب و یک خبر بد. خبر خوب این که اگر این آمپول را بزنیم تا 24 ساعت دیگر حالت خوب میشود و خبر بد این که دیروز یادم رفت این خبر را بهت بگم!
سیاست روز: شفافسازی فیسبوکی
سردار رادان: در استفاده از فیسبوک ابتدا باید شفافسازی شود و این شفافسازی هم باید برای همه باشد.
به نظر شما این شفاف سازی باید به کدام شیوه از شیوه های زیر صورت بگیرد؟
الف) کاربران فیس بوک ابتدا باید مواضع خود را کاملا شفاف کنند و بعد وارد شبکه شوند.
ب) کاربران باید مانیتور رایانه خود را ابتدا به دقت شفاف سازی کرده و بعد وارد شبکه شوند.
ج) کاربران فیس بوک قبل از نوشتن مطالب خود باید به اداره کل شفاف سازی مواضع مراجعه کنند تا بعدها شبهه ای پیش نیاید.
د) هر سه گزینه فوق صحیح است.
اظهارنظر زیر یادآور کدام ضرب المثل شیرین فارسی است؟
معاون بانک مرکزی: در حال حاضر که نرخ دلار در بازار آزاد به ۲۹۰۰ تومان رسیده در حقیقت می توان گفت که این نرخ واقعی شده و ۲۹۰۰ تومان نرخ بازار است.
الف) از کرامات پیر ما این است / شیره را خورد و گفت شیرین است
ب) از کرامات پیر ما چه عجب / پنجه را باز کرد و گفت : وجب
ج) هیچ آبی به جز آبلیمو / مزه آبلیمو ندارد
د) وقتی من می گویم انیف! تو نگو انیف! بگو انیف!
به نظر شما خلبان هواپیمای توپولف خط هوایی تهران – مسکو ، عامل اصلی کدام یک از حوادث زیر به حساب می آید؟
الف) صبح دیروز اتوبوس ولوو که از شیراز راهی کرمان بود واژگون شد و ۳۹ نفر را مصدوم و روانه بیمارستان کرد.
ب) اتوبوسی که با ۴۰ سرنشین از مبدا لاهیجان به سمت مشهد مقدس در حرکت بود در محور شیروان - فاروج در خراسان شمالی واژگون شد.
ج) بامداد امروز سه دستگاه اتوبوس مسافربری در اصفهان واژگون و ۳۳ مجروح برجای گذاشت.
د) براثر واژگون شدن یک اتوبوس در محور بروجرد به اراک،۱۶نفر کشته و ۲۱نفر نیز مجروح شدند.
معاون اول قوه قضائیه: انفصال ۶ قاضی که در رسانهها مطرح شده است، ربطی به پروندههای مطرح و مهم ندارد.
انفصال این ۶ قاضی به کدام یک از گزینههای زیر مربوط است؟
الف) زلزله اخیر در پاکستان
ب) برپایی سمینار «مانیل شناسی» در فیلیپین
ج) درگیری تونی بلر با همسرش
د) حمله شورشیان به ارتش سوریه
شرق: تئوری پیچ آخر
روزهای اولی که زندگی خارج از ایران را تجربه میکردم با اشتیاق در یکی از کلاسهای زبان ثبتنام کردم و روز مقرر آماده رفتن شدم اما صبح همان روز فهمیدم رانندگان اتوبوسهای شهری اعتصاب کردهاند و در ایتالیا چنین روزهایی یعنی تعطیل شدن زندگی.
قصد کردم مسیر طولانی خانه تا مدرسه را پیاده بروم. برای اطمینان دو ساعت قبلتر از زمان مقرر حرکت کردم. اما چون شهر را نمیشناختم بعد از ساعتها سرگردانی بدون اینکه مدرسه را پیدا کرده باشم به خانه برگشتم. روز بعد اعتصاب تمام شد.
اتوبوس گرفتم و همان مسیر را رفتم. با عبور از هر خیابان چیزی از روز قبل یادم میآمد. اول اتوبوس از چهارراهی گذشت که دیروز مدتی را سرگردان مانده بودم کدام راهش را باید بروم.
از پشت شیشه مغازههایی را میدیدم که روز گذشته سعی کرده بودم از آنها مسیر درست را بپرسم و آنها چیزی نفهمیده بودند. بعد دکه روزنامهفروشی را دیدم که بالاخره با بدبختی توانسته بودم به صاحبش بفهمانم کجا را میخواهم پیدا کنم.
کمی جلوتر، اتوبوس از همان دوراهی گذشت که من راه اشتباهش را رفته بودم و نیم ساعت بعد مغازهداری با کمک موبایلش و از روی نقشه فهمیده بود اشتباه آمدهام و اگر نبود نمیدانم آن نیمساعت تا چقدر بعدتر کش میآمد.
همینطور توی اتوبوس به مسیر برگشت آن نیمساعت فکر کردم که اصلا تمام نمیشد و من فقط میتوانستم خودخوری کنم و به زمین و زمان بد بگویم.
زیر کولر خنک اتوبوس و از پشت عینک آفتابی داشتم جایی را نگاه میکردم که هیچ سایهبانی نداشت و من بیکلاه و عینک آفتابی همه آن مسیر را طی کرده بودم.
از کنار پارکی گذشتیم که روز قبلش زیر سایه یکی از درختهایش ایستاده بودم و لحظاتی فقط به این فکر کرده بودم که من کجایم و اینجا چه میخواهم؟ اتوبوس رسید به اتوبان بزرگ شهر که معمولا گذشتن با پای پیاده از آن عملی وحشتناک به حساب میآید و من یادم آمد چقدر منتظر شدم-زیر همان آفتاب- تا دل رانندهای به رحم بیاید و سرعتش را کم کند تا من از آن بگذرم.
کمی جلوتر یاد خانومی افتادم که دیروز چقدر مهربانانه تلاش کرد جایی را که میخواهم و فکر میکرد حتما دیده ولی آنموقع یادش نمیآمد، به یاد آورد و وقتی نشد، چقدر ابراز ناراحتی کرد و من چقدر تلاش کردم به او بفهمانم از محبتش ممنونم اما همه کلماتی که برای چنین مواقعی وجود دارد از ذهنم پریده بود و به یک تشکر ساده کفایت کرده بودم و بعدش چقدر بدوبیراه به خودم گفتم که تو چرا سادهترین چیزها را هم وقتی با خارجیها حرف میزنی یادت میرود؟ صدای راننده مرا به خودم آورد که گفت این همان ایستگاهی است که باید پیاده شوی.
بعد هم خیابان باریکی که باید میرفتم را نشانم داد. خیابان باریک را یادم بود نه به خاطر باریک بودنش، گربه سفیدی در حیاط خانهای بود که لحظهای کنارش نشسته بودم و از پشت نردهها نوازشش کرده بودم. یادم آمد این تنها اتفاق خوب روز گذشته بود.
گربه امروز نبود اما من در مسیر حرکتم حسابی همهجا را با چشم دنبالش گشتم. سرحال بودم و از خستگی دیروز خبری نبود.
انگارنهانگار که دیروز همینموقع همینجا بودم با تنی خیس عرق و صورتی آفتابسوخته و دنیایی که بر سرم خراب شده بود بهسبب آن همه عذابِ بینتیجه. لحظهای فکر کردم باز اشتباه آمدهام. در دلم بد و بیراهی به راننده اتوبوس گفتم که اشتباه پیادهام کرده بود. اما ناگهان چشمم به پیچ خیابانی افتاد که مسیر را عوض میکرد.
کنجکاو شدم و به اندازه یکدقیقه راه رفتم تا به پیچ رسیدم و پیچیدم و تابلوی مدرسه را دیدم. باید خوشحال میبودم اما نبودم. دیروز دوساعتونیم طول کشیده بود تا به اینجا برسم و دوساعت هم طول کشیده بود تا این راه بینتیجه را برگردم در تمام آن مدت لحظهای حس بیپناهی و بیدستوپا بودن آزادم نگذاشته بود.
خودم را آدم بیانگیزهای دیده بودم که راه غلطی را در زندگی انتخاب کرده. حداقل برای یک شبانه روز همه نقشههایم را نقشبرآب دیده بودم و همه اینها میتوانستند نباشند اگر دیروز فقط 60 ثانیه بیشتر راه رفته بودم.
با این حال این تنها بهانهای بود تا همه پیچهای آخری را که در زندگی ندیده بودم به یاد بیاورم. همه راههایی که با اشتیاق شروع کرده بودم و در لحظات آخر، درست زمانی که چیزی تا انتهایشان فاصله نداشتم بهخاطر خستگی برگشته بودم.
تمام آن جاهایی که نباید خسته میشدم و خسته شده بودم را به خاطر آوردم. همینها بود که اجازه نمیداد خوشحال باشم با اینکه به هدفم رسیده بودم. در این یکسال هروقت جایی احساس میکنم کاری نمیشود یا از توانم خارج است، یاد آن پیچ آخر میافتم.
هرجا فکر میکنم کاری را باید نیمهکاره رها کنم، چند قدم بیشتر برمیدارم، بیشتر تحمل میکنم و در اوج خستگی، فکر میکنم کمی زود است برای این خستگی.
راستش دلم نمیخواهد دوباره حسرت آن 60 ثانیه یا 60 ثانیهها را تجربه کنم. شاید اگر این تئوری پیچ آخر در این یکسال با من نبود در مسیر دیگری از زندگی حرکت میکردم؛ مسیری که شک ندارم سالها بعد حسرتش را میخوردم که میتوانستم وارد این مسیر نشوم اگر کمی دیرتر خسته شده بودم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: