در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فهرست بهترین فیلمها، فهرست تأثیرگذارترین کتابهای فلسفی و بهترین عکسها، نشریات، غذاها و ... . در این میان یکی از معروفترین فهرستها، فهرست بزرگترین رمانهای جهان است. چند رمان کلاسیک و ماندگار بین همه این فهرستها مشترک هستند. کلاسیکهایی که بسیاری از اهالی فرهنگ و ادبیات خواندنشان را الزامی میدانند و مدعی هستند خواندن این آثار زندگی ما را دگرگون خواهد کرد.
برای شما که حتی وقت مهمانی رفتن هم ندارید، تلههایی فراهم کردیم. تلههایی که برگرفته از فهرست بهترین رمانهای تاریخ به انتخاب نشریه گاردین است، البته در میان چند ده رمان برگزیده گاردین، ده تا از مهم ترینها را انتخاب کردیم. باشد که به دام بیفتید و حداقل این ده کتاب کلاسیک را بخوانید.
دنکیشوت
بسیاری از کتابها هستند که تنها به یک قوم و ملت اختصاص دارد و از حدود مرز یک کشور فراتر نمیرود. بعضی دیگر نیز هستند که میان ملل دیگر هم خواننده دارند، اما تنها مورد پسند گروه روشنفکران و طبقات ممتاز یا برعکس مورد اقبال عموم مردم قرار میگیرند. «دن کیحوته دلامانچا» تمام حصارهای جغرافیایی، نژادی، اجتماعی و طبقاتی را در هم شکسته و نام خود را با دنیا و بشریت گره زده. از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین اروپایی است. بسیاری، آن را بهترین کتاب نوشته شده به زبان اسپانیایی میدانند و به باور بسیاری اولین رمان مدرن تاریخ است. میگل سروانتس ساآودرا (۱۶۱۶ـ ۱۵۴۷)، بخش اول دنکیشوت را در زندان نوشت. این بخش، نخستین بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم ده سال بعد در۱۶۱۵ در مادرید چاپ شد. نخستین بار «دنکیشوت» بهدست محمد قاضی از زبان فرانسوی به زبان فارسی ترجمه شده است. همچنین مرحوم ذبیحالله منصوری نیز این رمان را با دستکاری در محتوا به فارسی ترجمه کرده است.
«دنکیشوت» داستان فصل پایانی زندگانی پیرمردی است که دچار توهم است و وقت خود را با خواندن آثار ممنوعه میگذراند. در زمان روایت داستان، نوشتن و خواندن آثاری که به شوالیهها میپرداخت ممنوع بود و شخصیت اصلی داستان خود را جای یکی از همین شوالیهها میبیند و دشمنانی فرضی در برابر خود میبیند که اغلب کوهها و درختها هستند. «گوستاو دوره» نگاره معروف دنکیشوت و سانچو ـ خدمتکار دن کیشوتـ را مقابل آسیاب بادی به تصویر کشیده است. «دنکیشوت» پهلوانی خیالی و بیدستوپاست که گمان میکند شکستناپذیر است. او به سفرهای طولانی میرود و در میانه همین سفرهاست که اعمالی عجیب و غریب انجام میدهد. وی که هدفی جز نجات مردم از ظلم و استبداد حاکمان ظالم ندارد، نگاهی تخیلی به اطرافش دارد و همه چیز را در قالب ابزار جنگی میبیند.
بینوایان
ویکتور هوگو در بینوایان، تصویر راستین سیمای مردم فرانسه در قرن نوزدهم را به رشته تحریر در آورده است. چهره چند قهرمان در بینوایان برجستهتر ترسیم شده است؛ از جمله آنها ژان والژان است. مرد میانسال و خسته که با نیم تنه کهنه و شلوار وصلهدارش پس از گذراندن 19 سال زندان با اعمال شاقه، جایی برای رفتن ندارد و کسی پناهش نمیدهد، حتی در لحظهای حاضر میشود به زندان باز گردد ولی راهش نمیدهند، در اوج درماندگی و سیهروزی به خانه اسقفی پناه میبرد، اسقف با خوشرویی و مهربانی از او پذیرایی میکند، ولی این مهمان ناخوانده نیمه شب ظروف نقره اسقف را به سرقت میبرد. ساعتی بعد به دست ژاندارم دستگیر میشود، ولی بزرگواری اسقف مسیر زندگی او را تغییر میدهد. ژان والژان در بیست و پنج سالگی اسیر پنجههای ستمگری شده است؛ او که روستایی پاکدلی بوده به سبب سرقت یک قرص نان برای سیر کردن کودک گرسنه خواهرش این همه زندان تحمل کرده است. در نتیجه مهربانی و عاطفه برایش امر فراموش شده ایست. سر انجام نیکی یک مرد روحانی، درهای نیکبینی و خیراندیشی را روی او باز میکند و یکی از بزرگان روزگارش میشود.
اخلاق، فضیلت، پستی، ستم و رویدادهای تاریخی با ژرفاندیشی بررسی میشود و تناردیه ماریوس و دیگر قهرمانان کتاب با نظم ویژهای در برابر هم قرار میگیرند و اثر جاودانهای میسازند. گرچه بینوایان از عشقهای خیالانگیز سرشار است، اما جلوه واقع بینانه زندگی مردم در زمان ویکتور هوگو در آن کاملا دیده میشود. بینوایان به تشریح بیعدالتیهای اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه میپردازد؛ همان عوامل و محرکهای اجتماعی که به سقوط ناپلئون سوم منجر شد. انحصار قدرت و ثروت در دست خانواده فاسد سلطنتی که از مشکلات جامعه فرانسه کاملا بیاطلاع بودند، سبب ایجاد معضلات اقتصادی و اجتماعی در جامعه فقیر فرانسه شد و انقلاب فرانسه ناشی از همین تحولات زیرساختهای اجتماعی جامعه فرانسه بود. ویکتور هوگو در خلال پردازش شخصیتهای داستان و روانشناسی آنها، نحوه درگیری و دخالت آنان را در این نهضت اجتماعی نشان میدهد.
دیوید کاپرفیلد
راوی داستان اول شخص است؛ در فصلهای نخست، دیوید را همراه مادر جوانش میبینیم، مادری معبود دیوید که آفریدهایست شیرین و نازنین، اما ضعیف و سبک مغز. پگوتی، این موجود عجیب و غریب که رفتارش تند و خشن ولی دلش سرشار از مهر و عطوفت است، در کنار آنان است. رشته این زندگی آمیخته به عشق و محبت با ازدواج بیوه جوان با آقای موردستون مردی سنگدل که در پس نقاب متانت مردانه پنهان شده است، گسسته میشود؛ این مرد، به تحریک خواهرش، سرانجام باعث مرگ پیشرس همسر جوان و ساده دل خود میشود.
«دیوید کاپرفیلد» برای نخستینبار سال ۱۸۵۰ میلادی منتشر شد و به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد. حجم انتقاد صریح اجتماعی در این رمان کمتر از نوشتههای دیگر اوست. دیکنز آن را از دیگر کتابهای خود برتر میدانست، شاید از این رو که حوادث هیجانانگیز و بسیاری از عناصر داستان برگرفته از رخدادهای زندگی خود اوست و میتوان گفت بیش از دیگر رمانهای او، قالب اتوبیوگرافی دارد. شخصیت اصلی این داستان، دیوید کاپرفیلد، کودک مورد علاقه خود دیکنز است. در اینجا توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی است تا بیدادهای اجتماعی. هرچند با توجه به زندگی خود نویسنده، همچنان در این رمان به مسائل روانشناختی از دید اجتماعی آشکارا توجه شده است. خفتهای شخصیت «پیپ» در این رمان، فرازجوییهایش، بزرگمنشیهای به خود بستهاش و نیز ترقی و تنزلش همه نمادهای اجتماعی قابل شناخت هستند.
جنگ و صلح
جنگ و صلح از لئو نیکولایویچ تولستوی (1910ـ 1828) به حق لقب بزرگترین اثر ادبیات روس را داراست. تولستوی، در سایه پیروزیهایی که در عرصه واقعبینی به دست آورده بود، نخستین کسی بود که ارزش برخی مشاهدات باریکبینانه ـ گترهای چکمه یک افسر طی نبرد، گفت و شنودی پوچ و بیمعنی که با اصراری خندهآور و در موقعیتی نمایشی تکرار میشود، چین و شکن نیمتنهای که در اثنای سخنانی پرحرارت جلب توجه میکند و در جلب نظر حاکم میشود و...- را آشکار ساخت.
تولستوی چنین اندیشیده بود که رمانی درباره توطئه معروف به توطئه «دکابریستها» و قیام مسلحانه ناکام 1825 آنان بنویسد. وی حتی همه معلومات لازم را گرد آورده بود. با این همه، مطالعه متون برای نگارش این اثر توجه او را به عصر پیشین جلب کرد، چه سرچشمههای آن پدیدههای تاریخی را که وی میخواست روشن سازد در این عصر سراغ میگرفت. به این طریق، وی ناگزیر تا زمان جنگهای ناپلئونی به گذشته بازگشت. فراخی دامنه موضوع ـ که رویدادهای شگرف و حائز اهمیت اساسی برای روسیه را در برمیگیرد ـ به نویسنده اجازه میدهد که حماسه تاریخی تمام عیاری بیافریند؛ هرچند مطالعه عمقی اسناد و مدارک، تولستوی را به آن عینیتی رهنمون نکرد که برخی از منتقدان خواهان یافتن آن در اثر او بودند.
این مطالعه عمیق در سبک و صورت روایت دقیق و روشن داستان جلوهگر است؛ دگرگونهسازی برخی از لحظات تاریخی بههیچ روی درآن تیرگی و ابهام پدید نمیآورد. نویسنده، با گذار از تحلیل روانشناختی چهرههای داستانی، به مشاهده حالات نفسانی جمعی، عنصری پراهمیت وارد اثر میکند؛ زیرا سخن بر سر چارهچوبی است به وسعت تاریخ روسیه از 1803 تا 1813.
جنایت و مکافات
دانشجویی به نام «راسکولنیکف» به خاطر اصول اخلاقیاش مرتکب قتل میشود. بنابر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیل آن عاجز است؛ زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشود، میکشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند. بعد از چند روز راسکولنیکف این تصور را دارد که هر کس را که میبیند به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون میرسد. در این بین او عاشق سونیا دختری که بهخاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به هرکاری زده بود، میشود. داستایفسکی این رابطه را به نشانه مهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کرده است و همان عشق، نیروی رستگاری بخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندان شدن در سیبری به این حقیقت رسید. مضمون و درون مایه کتاب تحلیل انگیزههای قتل و تأثیر قتل بر قاتل است.
رفتار راسکولنیکف در این داستان را میتوان در دیگر آثار نویسنده همچون یادداشتهای زیرزمینی و برادران کارامازوف نیز مشاهده کرد (رفتار او بسیار شبیه ایوان کارامازوف در برادران کارامازوف است). او میتواند با توجه به تواناییهایش کار خوبی برای خود پیدا کند در حالی که بسیار فقیرانه زندگی میکند. در همین حال رازومیخین (دوست و هم دانشگاهی راسکولنیکف که فردی نجیب، باهوش و دوست داشتنی است در دوران بیماری راسکولنیکف از او حمایت و پرستاری میکند و بعدا با دونیا ازدواج میکند) وضعی مشابه با او دارد، ولی بسیار بهتر از او زندگی میکند و هنگامی که به راسکولنیکف کاری پیشنهاد میکند او از این کار سر باز میزند و در حالیکه پلیس هیچگونه مدرکی علیه او ندارد او آنها را به خود مشکوک میکند. او این داستان را از ژانویه ۱۸۶۶ تا تابستان آن سال، در نشریه «روسکی وستنیک» به چاپ رسانید.
مادام بوواری
مادام بوواری نخستین اثر گوستاو فلوبر، نویسنده نامدار فرانسوی است که یکی از برجستهترین آثار او به شمار میآید.
اما شخصیت اول داستان بوده و نام داستان از نام او گرفته شده است. او دختری شهرستانی است که انتظارات سیریناپذیری از دنیای خود دارد و مشتاق زیبایی، ثروت، عشق و جامعهای سطح بالاست. بخش عظیمی از داستان حول اختلافات میان ایدهآلهای خیالبافانه و جاهطلبانه و واقعیتهای زندگی روستایی او میچرخد، بخصوص که این قضایا او را به سوی دو عشق ناپاک سوق داده و بدهیهای قابل توجهی برایش به همراه میآورند، که سرانجام باعث میشود اقدام به خودکشی بکند.
فلوبر بعد از نوشتن اثری به نام وسوسه از سن آنتوان از دوستان منتقد خود، ماکسیم دوکان و لویی بونه، دعوت کرد تا داستان را برای آنها بخواند، ولی آن دو، داستان را اثر بدی برشمردند و به او پیشنهاد کردند که داستان دیگری درباره دلونه، از آشنایان آنها بنویسد. بر این اساس، فلوبر شروع به نوشتن داستان مادام بوواری کرد و سعی کرد که داستان را براساس شخصیتهای واقعی بنویسد و با استفاده از مشاهدات و ذهن خود وقایع را در طول داستان گسترده کند. برای مثال اما بوواری همسر دلونه است. نگارش مادام بوواری از سپتامبر ۱۸۵۱ تا آوریل ۱۸۵۶ به مدت پنج سال در کرواسه طول کشید. در این مدت فلوبر روزانه بیش از چند خط نمینوشت و مرتب مشغول ویرایش نوشتههای پیشین بود و هرآنچه را بر کاغذ میآورد با صدای بلند برای خود میخواند. او برای غنا بخشیدن به داستان علاوه بر بیان داستان اصلی، به بیان چند خاطره و چگونگی ارتباطش با لوئیز کوله پرداخته است. او که بسیار با شخصیت مادام بوواری همذاتپنداری میکرده است، در نامهای گفته است که هنگام نوشتن صحنه سم خوردن بوواری، مزه آرسنیک را در دهان خود احساس میکرده است. مادام بوواری تاکنون بارها در تئاتر و سینما بازآفرینی شده. اولین بار ژان رنوار در ۱۹۳۲ از روی این رمان فیلمی ساخت. آخرین فیلم از این رمان در سال ۱۹۹۱ با همین نام اقتباس شده است.
خانم دلوی
«رمان نو» یکی از جنبشهای ادبی معاصر غرب است که همگام با تحولات اجتماعی و سیاسی در اواخر دهه ۱۹۵۰ در فرانسه شکل گرفت و همزمان به انتقاد از شیوههای بیان واقعگرایانه و کلاسیک در رمان پرداخت. «رمان نو» که در میان انگلیسیزبانان بیشتر به ضدرمان شهرت دارد با انتقاد از عناصر سنتی روایت داستانی مانند شخصیت، حادثه و طرح بر آن بود تا با تأکید بر لزوم تحول دائم در ادبیات، گونهای نو از روایت داستانی را ابداع و معرفی کند که با اوضاع اجتماعی و زندگی جدید انسان همخوانی بیشتری داشته باشد. مشهورترین نویسندگانی که در فرانسه به این سبک نوشتهاند عبارتند از ناتالی ساروت، آلن رب گرییه، مارگریت دوراس، میشل بوتور و کلود سیمون. البته این نویسندگان ادعا نمیکنند که ابداعکننده اولیه این سبک هستند، بلکه مارسل پروست و جیمز جویس را پیشکسوت خود میدانند، ناتالی ساروت به داستایوفسکی و کافکا ارج مینهد و رب گری به بیگانه آلبر کامو و تهوع ژان پل سارتر. ولی در نهایت اکثر این نویسندگان، ویرجینیا وولف را پیشگام «رمان نو» میدانند.
ویرجینیا وولف یک روز ماه ژوئن از زندگی کلاریسا خانم دَلُووِی در لندن پس از جنگ جهانی اول را از زاویه دید این زن توصیف میکند. خواننده چنین میانگارد که گویا پا به پای راوی در خیابانهای لندن گام برمیدارد و از دریچه نگاه کلاریسا آدمها و محلههای شهر را میبیند. در این گذار تند و ناگسسته، وولف از شهر و آدمهایش تابلویی به پهنای افق در دیدرس خواننده قرار میدهد.
گتسبی بزرگ
ایالات متحده آمریکا در سالهای ۱۹۲۰ بهدنبال شوک و هرج و مرجی که جنگ جهانی اول بوجود آورده بود از رشد اقتصادی بیسابقهای بهرهمند شد. شکوفایی اقتصادی و ثروتی که این شکوفایی بهدنبال داشت باعث آن شد که بر تعداد میلیونرهای جامعه آمریکایی دم به دم افزوده شود. علاوه بر این از آنجا که درهمان سالها قانون منع تولید و فروش مشروبات الکلی در ایالات متحده آمریکا حکمفرما بود، عدهای از راه تولید و توزیع قاچاق اینگونه مشروبات ثروتهای بادآوردهای را به چنگ آوردند. فیتز جرالد هر چند همچون یکی از شخصیتهای داستانش، نیک کراوی، مردمان ثروتمند و زرق و برق آن دوران را میستود، ولی با زرپرستی و سقوط اخلاقی منتج از آن میانه خوبی نداشت. تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی میبرد. او همچنین چند کارآگاه را مامور تحقیق در مورد گتسبی میکند و متوجه میشود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیرقانونی مشروبات الکلی بهدست آمده است. او از گتسبی متنفر است. عصر یک روز تابستان، تام، نیک، گتسبی، دیزی و جوردن برای تفریح با دو دستگاه اتومبیل به هتلی در نیویورک میروند. وقتی همگی در هتل دور هم جمع شدهاند بین گتسبی و تام و درحضور دیزی برخورد لفظی پیش میآید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وامیدارد که بگوید هرگز تام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از اینکار این است که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر بهسوی او بازگردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینهای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است، آگاه میشود خشمگین شده و از دیزی میخواهد بلافاصله به خانه بازگردد. گتسبی، دیزی را همراهی میکند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی همراه نیک و یک آشنای دیگر از نیویورک راهی لانگ آیلند میشود.
اف. اسکات فیتزجرالد (F. Scott Fitzgerald)رمان را در 1925 خلق کرد.
وداع با اسلحه
کتابِ برترِ همه زمانها به انتخاب گاردین، کتابخانه مدرن و دنیل برت. شاهکار بیهمتای ارنست همینگوی (1961ـ1899)، نویسنده آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که سال ۱۹۲۹ منتشر شد.
در اوایل ۱۹۱۷، هنری به عشق اعتقاد ندارد و جنگ بهنظرش ورزشی سرگرمکننده میآید؛ اما در پایان همان سال، به حقیقت عشق و جنگ پی میبرد. سادگی بیخدشه این رمان، زیبایی کمنظیری به آن میدهد. هنر همینگوی در این است که موضوعی رمانتیک را به طرزی غیررمانتیک نقل میکند و این نکته تناقضی بس گیرا بهوجود میآورد که سختگیرترین خوانندهها را تحت تأثیر قرار میدهد. هنر نویسنده در محسوس گرداندن این تحول به آن سبب است که نه دست به تجزیه و تحلیل میزند و نه دست به نقل جملههای سنگین و پرمعنی، بلکه فقط به واقعیت و مطالب عینی و روزمره اکتفا میکند. اگر هنری تغییر کرده است، بهآن سبب است که زیسته و آموخته است. رمان به آن اکتفا میکند که آنچه او میبیند به ما نشان دهد و ملاحظات او را منعکس کند. خواننده، قهرمان داستان را گام بهگام دنبال میکند و نرم نرم، بدون آشفتگی، به جایی میرسد که او را دوست بدارد و خود را جای او بگذارد. سرانجام باید گفت سبک همینگوی چنان نرم و هموار است که هیچ تلاش و تقلایی را نشان نمیدهد. این سبک که در آن زمان انقلابی تلقی میشد، نویسندگان بسیاری، بخصوص آمریکاییان را تحت تأثیر قرار داد. همه آنها کوشیدند، در حد توان خود از همینگوی تقلید کنند، ولی بیهوده بود. چون همینگوی تجربه بیهمتای خود را دارد. زیستی صادقانه که برخلاف معمول، به نوشتههایش طبیعیبودنی ستایشانگیز میبخشد. گفتوگوها و سرگذشتها در یکدیگر حل میشوند و بهگونهای تحسینبرانگیز زلال، جریان مییابند.
ناتور دشت
هولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله است که در لحظه آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهرا قصد دارد آنچه را پیش از رسیدن به اینجا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم میکند و رمان نیز بر همین پایه شکل میگیرد. در زمان اتفاق افتادن ماجراهای داستان، هولدن پسر شانزدهسالهای است که در مدرسه شبانهروزی «پنسی» تحصیل میکند و حالا در آستانه کریسمس به علت ضعف تحصیلی (چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمره قبولی آورده است) از دبیرستان اخراج شده و باید بهخانهشان در نیویورک برگردد. تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یکشنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج میشود، اتفاق میافتد. او میخواهد تا چهارشنبه که نامه مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش میرسد و آبها کمی از آسیاب میافتد به خانه بازنگردد؛ به همین خاطر از زمانی که از مدرسه خارج میشود دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری میکند و این دو روز سفر و گشتوگذار نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعه پرهرج و مرج آمریکا.
به نظر بسیاری از منتقدان و خوانندگان، ناطوردشت بهترین اثر جروم دیوید سلینجر است.
اطهر کلانتری / جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم