محسن رضایی یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول هشت سال دفاع مقدس می باشد که ارتباط مستمر وی با فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی(ره) یکی از خصوصیات بارز او و همرزمانش می باشد، متن زیر ذکر خاطره ای است از وی که در پیچیدگی های عملیات فتح المبین اتفاق افتاده است.
طرح عملیات فتح المبین را انجام داده بودیم، نیروها در منطقه مستقر شده بودند، اما فرماندهان نظرات متفاوتی داشتند، در یکی از جبهه های عملیات که بین شوش و ارتفاعات رادار واقع بود، دشمن پیش دستی کرد و نیروهایش را در رودخانه کرخه مستقر کرد که باعث از دست رفتن تسلط نیروهای ما بر منطقه شد.
مشکل در واقع این بود که سر شیارهایی که قرار بود ما نیروهایمان را از طریق آن بفرستیم و به خط دشمن بزنیم و حتی علامت گذاری کرده بودیم، دشمن این شیارها را گرفته بود، لذا ما مانند انسان کوری شده بودیم که قادر به دیدن منطقه نبود، چون شیارها بر اساس طرح مانور عملیاتی تعیین شده بودند، زمانی که آن شیارها وصل می شد کل آن جبهه قفل می شد، لذا یک سوالی مطرح شد و آن اینکه با توجه به این مشکل ما عملیات فتح المبین را انجام بدهیم یا خیر.
چند روز مانده به عملیات دشمن که پیش دستی کرده بود به ساحل کرخه رسید، قرارگاه لشکر 77 با سه تیپ از سپاه، به فرماندهی شهید بقایی در آن منطقه مستقر شد. شرایط به گونه ای شد که حضور نیروهای ما نتیجه ای را به همراه نداشت و ما تحلیل انجام دادن یا ندادن عملیات با توجه به شرایط جدید را نداشتیم.
فرماندهان دو نظر متفاوت داشتند؛ دسته اول بر لغو عملیات تاکید داشتند و می گفتند: ما دو بازو داریم که یکی از شمال به جنوب است و دیگری از شرق به سمت غرب است، حالا که این بازوی شرق به غرب خنثی شده است ما با یک بازو به تنهایی نمی توانیم وزنه به این بزرگی را بلند کنیم، پس باید عملیات لغو شود و عملیات به هیچ وجه نباید شکل بگیرد.
دسته دوم؛ موافقان انجام عملیات بودند و می گفتند: اگر ما این عملیات را انجام ندهیم و به تاخیر بیندازیم از کجا معلوم است که دشمن نیاید و بازوی دوم ما را نیز بگیرد و دیگر هیچ وقت نتوانیم عملیات انجام بدهیم در نتیجه باید عملیات را انجام دهیم حتی اگر شده با یک بازو و با احتمال شکست این فرصت را نباید از دست بدهیم؛ احتمال دارد تاخیر عملیات به یک ماه دیگر باعث شود عراق در منطقه های دیگر پیش دستی کند و قسمت شمال را هم بگیرد.
جلسه با صیاد شیرازی
من و برادر صیاد شیرازی جلسه طولانی با هم گذاشتیم، پس از جلسه فرماندهان را احضار کردیم و یک جلسه هم با فرماندهان گذاشتیم و در نهایت نتوانستیم به تصمیم برسیم که این عملیات را انجام بدهیم یا خیر.
اولین تجربه پرواز با اف 5
یکی از دوستان گفتند که بهتر است برادر محسن رضایی بروند خدمت امام(ره) و با ایشان مشورت کنند، خواستیم که این کار را انجام بدهیم کمی که فکر کردیم متوجه شدیم اگر بخواهیم برویم و مشورت کنیم، اگر این مشورت منجر به انجام دادن عملیات بشود باید یک ساعته خدمت امام برسیم و برای عملیات برگردیم و گرنه احتمال از دست رفتن بازوی دوم می رفت، به این دلیل که ما محاسباتی داشتیم و طبق آن ما به نور ماه نیاز داشتیم که در آن تاریخ و آن شب باید این کار را انجام می دادیم. با این حساب نمی توانستیم وقت را تلف کنیم، برای جلوگیری از اتلاف وقت می بایست با هواپیمایی جنگی به تهران می رفتیم، من نیز تا قبل از آن تجربه پرواز نداشتم، شهید حق شناس یک جنگنده «اف5» آموزشی آماده کردند، نکات مهم پرواز را در یک آموزش سرپایی 6-5 دقیقه ای به من گفتند که مثلا فرمان کجا هست و کارش چیست، اتفاقی اگر افتاد شما چکار کنید و... و بنده در کابین دوم نشستم و ایشان هم در جایگاه خلبانی و ما هم لباس های سنگین خلبانی را پوشیده بودیم که حدود 10 کیلو بر وزنمان اضافه شده بود.
داشتم خودم را برای یک پرواز سخت آماده می کردم، هواپیما روی باند قرار گرفت و سرعت گرفت و به انتهایی باند رسید و به اصطلاح خلبان ها «جی» کشید (گریز از مرکز)؛ یعنی هواپیما به صورت مستقیم در آمد، در چنین شرایطی کسانی که این شرایط را تمرین نکرده باشند فشار خیلی سنگینی را باید تجربه کنند، لحظات سختی بود، احساس می کردم کسی به نیرومندی رستم در حال فشار دادن من به کابین است، ما خودمان را محکم گرفتیم که آقای حق شناس شروع کردند به صحبت کردند که آقا محسن حالتان چطور است و... آمدم حرف بزنم، دیدم که اصلا این فک من باز نمی شود که بخواهم حرف بزنم! فشار اصلا اجازه نمی داد دهانم را باز کنم، فکر کردم حالا ما فرمانده سپاه هستیم و اگر نتوانیم حرف بزنیم خیلی بد می شود، به هر زحمتی بود توانستیم جواب خلبان را بدهیم و ایشان خیلی متعجب شده بودند که ما چطور توانستیم صحبت کنیم.
هدایت جنگنده اف 5 توسط محسن رضایی
بعد از چند دقیقه که از دزفول و سد دز گذشتیم، شهید حق شناس فرمان را رها کردند و گفتند شما هواپیما را کنترل کنید! به ایشان گفتم برادر عزیزم ما باید زود خدمت امام(ره) برسیم و برگردیم، تصمیم بگیریم، شما آموزش ما را موکول کنید به زمانی مناسب، قبول نکردند و فرمان را رها کردند و همین که کمی فرمان را تکان می دادم هواپیما بالا و پایین می شد!.حدود 20 دقیقه بعد به تهران رسیدیم و خدمت امام رسیدم، مشکل را مطرح کردم و گفتم: دوستانمان گفته اند اگر امام (ره) راهنمایی هم نمی کند لااقل برایمان استخاره ای بکنند، که حضرت امام(ره) فرمودند: شما نیازی به استخاره ندارید، بروید و همه کارهایتان را انجام بدهید و زمانی که به بن بست رسیدید از خدا طلب خیر بکنید، زمانی که من خواستم به امام(ره) بگم که ما به بن بست رسیدیم احساس کردم که ممکن است در این گفته امام(ره) حکمتی باشد که ما برگردیم و جلساتمان را ادامه دهیم.
جواب امام به فرمانده سپاه
زمانی که من گزارش جبهه را به امام(ره) ارائه کردم ایشان تاملی کردند و فرمودند: شما پیروز هستید، بر خدا توکل کنید پیروزی از آن شماست.
هر چقدر صبر کردم که شاید امام صحبت دیگری داشته باشد خبری نشد! متوجه شدم چیزی نمی گویند، لذا ما بلند شدیم دستشان را بوسیدیم و به جبهه برگشتیم و در دزفول فرماندهان جمع شده بودند که پیام امام را بشنوند، که گفتم: تنها چیزی که امام فرمودند: این بود که شما بر خدا توکل کنید. فرماندهان گفتند استخاره چه شده است؟ جواب دادم استخاره هم نگرفتند.
تصمیم عملیات فتح المبین
بعد از آن اتفاق ما تا نماز صبح نشستیم و تصمیم گرفتیم که باید عملیات انجام بشود و نتیجه آن عملیات فتح المبین شد که ما 12هزار اسیر گرفتیم، 2700 کیلومتر مربع از سرزمین های ایران اسلامی را آزاد شد.(خبرگزاری دفاع مقدس)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه
نصرمن الله و فتح قریب انشاءالله در كل جهان