خواب‌های‌آرام‌در‌بادهای‌مدیترانه‌ای

یکی از زیباترین مناظر ازمیر را می‌توان از بالکن خانه ایلکه دید که بر بالای تپه جنوبی شهر قرار دارد. دریای مدیترانه ‌هنگام غروب می‌درخشد و آفتاب کم‌رمق غروب نورهای زرد و نارنجی و قرمز را بر سطح موج‌های ریز دریا منعکس می‌کند. انگار که آدم‌هایی هر شب با کیسه‌هایی پر از تکه‌شیشه‌های رنگی و مات بر سطح آب راه می‌روند، شیشه‌های خرد شده را از کیسه بیرون آورده و روی‌آب می‌پاشند. مثل مزرعه‌داران در فصل کاشت با کیسه‌هایی پر از دانه‌های غلات بر دوش.
کد خبر: ۵۸۷۷۵۴

از این بالا سمت دیگر شهر را می‌توان دید که ادارات و مدرسه‌ها و بخش‌های اداری ازمیر در آن قسمت ساخته شده‌ است. اینجا اما قسمت قدیمی‌تر شهر است. با یکی از فوق‌العاده‌ترین وسایل نقلیه عمومی که به «آسانسور» مشهور است. اهالی ازمیر ساخته شدن آسانسور را به یهودی‌هایی نسبت می‌دهند که با یک شناخت روان‌شناسانه و دقیق از تنبلی ریشه‌دار و عمیق ازمیر‌ی‌ها بهترین وسیله نقلیه را برای بالا رفتن از تپه آسانسور دانسته‌اند. ازمیری‌های معترف به این تنبلی آن را به عنوان یک ویژگی اجتناب‌ناپذیر، عادی می‌دانند و آب و هوای مدیترانه‌ای را به عنوان دلیل واقعی آن بیان می‌کنند.

البته برای رسیدن به بالای تپه راه‌های دیگری مانند تاکسی ‌یا پیاده رفتن هم وجود دارد. در‌ واقع از ساعت 12 شب به بعد با تعطیلی و بسته شدن گیت بزرگ آسانسور، برای رسیدن به بالای‌تپه ، راه دیگری جز اینها باقی نمی‌ماند. خودرو‌های شخصی در قسمت ساحلی شهر رفت و آمد چندانی ندارند و دوچرخه‌سواری کاری عاقلانه‌ و عملی‌تر است.

با سوار شدن به آسانسور یک موسیقی ترکی پخش می‌شود که با عکس‌های قدیمی از شهر که تمام در و دیوار آن را پوشانده‌ است هارمونی دارد. ‌انتهای مسیر که کمتر از یک دقیقه طول می‌کشد در آسانسور به یک کافه روباز گشوده می‌شود و از آنجا تا خانه ایلکه فقط چند دقیقه پیاده‌روی‌ است.

شب‌ها هم‌خانه ایلکه برایمان گیتار می‌زند. ایلکه را خیلی اتفاقی از وب‌سایت کاوچ سرفینگ پیدا کرده‌ام و قرار است برای چند روز مهمانش باشم. خانه ایلکه همیشه از دوستان دانشجویش پر و خالی می‌شود. در مدت سه روزی که اینجا هستم تقریباً تمام دوستانش را دیده‌ام. گاهی تا نیمه‌های شب در خانه می‌مانند و آن‌قدر سر و صدا می‌کنند که ایلکه مجبور می‌شود از تخت بیرون بیاید و از خانه بیرونشان کند. تخت من کنار پنجره هال قرار دارد. شب‌ها پنجره‌ها و در بالکن را باز می‌گذارم و بادی که از دریای مدیترانه می‌وزد خوابم را آسوده و رویاهایم را شیرین می‌کند.

به آخرین روزهای سفر رسیده‌ام. در تلاشم که نگذارم فکر برگشت به خانه و نگرانی ته کشیدن پول‌هایم این روزهای آخر را تحت تأثیر خود قرار دهد. اما هزینه بلیت ازمیر تا «وان»، بیشتر از موجودی من است. تازه باید از وان تا مرز را هم به حساب بیاورم و از نیاز به خوردن و نوشیدن و استفاده از ‌توالت‌های عمومی هم بگذرم.‌ پیشنهاد ایلکه این است که از ازمیر تا آنکارا را با خودرو‌های گذری بروم و بلیت اتوبوس آنکارا تا وان را با یک تخفیف درست و حسابی تهیه کنم. بعد هم از وان تا مرز فاصله‌ای نیست و در آن‌طرف مرز دستگاه‌های «ای‌تی‌ام» نجاتم خواهد داد. ‌آخرین دورهمی شبانه را روی چمن‌های ساحل ازمیر با دوستان ایلکه برگزار می‌کنیم. دوستانش بتدریج به جمع دو نفره ما اضافه می‌شوند و با تاریک شدن هوا دایره دوستانه‌مان بزرگ‌تر و بازتر می‌شود. این سرگرمی شبانه ازمیری‌هاست. گروه‌های چند نفره روی چمن‌ها می‌نشینند، نوشیدنی و غذا می‌خورند، گپ می‌زنند و گاهی صدای خنده انفجاری از جمع کوچکی که در همسایگی‌ ما نشسته‌اند بلند می‌شود. یکی از بزرگ‌ترین دایره‌های دوستانه‌ ساحل از آن گروه ماست.

به خانه بر می‌گردیم. شب آخر است و خانه از دوستان پر سر وصدای او خالی‌ست. بالاخره با ایلکه تنها شده‌ایم. شب رد و بدل کردن موسیقی و فیلم و کارتون است. یک پاستای وجترین، یک پارچ «عیران» و سالاد سبزیجات در کنار موسیقی ترکی و چراغ‌های روشن کشتی‌ها در وسط آب‌های مدیترانه. من خانه را صبح روز بعد، قبل از طلوع خورشید ترک خواهم کرد. قبل از خواب خداحافظی‌هایمان را می‌کنیم و هر دومان بخوبی می‌دانیم که این دوستی به همین جا ختم نمی‌شود. حتم داریم که دوباره همدیگر را خواهیم دید. رفاقتمان ریشه‌دار است، خیلی سال پیش از آن‌که هرگز همدیگر را دیده باشیم.

ساغر فروتن

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها