لطیفی با سریال دودکش، در ماه رمضان امسال مهمان مخاطبان شبکه یک شد که باز هم یک تجربه جدید در کارنامه لطیفی محسوب میشود.
دودکش سریالی طنز است که بیشتر با استفاده از موقعیتهای کمیک و تکیه کلامهای خاص، داستان را پیش برد.
حضور بازیگران با تجربهای چون هومن برقنورد، بهنام تشکر، سیما تیرانداز و امیرحسین رستمی باعث شده تا این سریال مخاطبان زیادی پیدا کند.
این روزها میتوان تکیهکلامهای این سریال را از زبان مردم کوچه و بازار هم شنید. با لطیفی درباره ساختار و داستان این سریال به گفتوگو نشستیم.
قبل از پخش سریال دودکش تاکید کردید به مدیران صدا و سیما قول دادهاید زندگی واقعی مردم را در سریال دودکش به تصویر بکشید. البته ساخت دودکش برای خودتان هم تجربه جدیدی است و اثری را کارگردانی کردهاید که قصه ندارد و روی روابط شخصیتها میچرخد. حال با نگاهی به این سریال فکر میکنید به چیزی که میخواستید، رسیدهاید؟
به قول فیروز (هومن برقنورد) شخصیت اول قصه سریال دودکش بگذارید ابتدا ان قلت بیایم. ما داستان داریم اما مثل داستانهای مرسوم نیست. یعنی صفر تا صد نیست. داستانهایمان به ترتیب عین زندگی واقعی اتفاق میافتد. مثالی میزنم. شما صبح سر کار میروید، ولی ناگهان تصادف میکنید. طبیعی است دیگر آن روز طور دیگری برایتان پیش میرود، چرا که افسر وقتی گواهینامه شما را میبیند، متوجه میشود سه سال از اعتبار آن گذشته و بعد گواهینامه را میگیرد و... زندگی واقعی همین است و گاهی اتفاقات شما را به مسیر دیگری میبرد.
وقتی از این منظر فکر میکنم، بروز نیک نژاد به عنوان نویسنده کار سختی انجام داده است. در اجرا هم این مساله کاملا مشخص است و همه تلاش خودشان را کردهاند. امیر حاتمی، صدابردار سریال برای اینکار خیلی زحمت کشید. در ایران مرسوم نیست همه بازیگران در یک نما با هم حرف بزنند. صدابرداران هم دنبال این هستند صدای یک نفر را بشنوند و بعد صدای بعدی را که شنیده میشود، ضبط کنند؛ اما امیر حاتمی برای این سریال مجبور بود وقتی همه با هم صحبت میکنند را روی هفت تراکت ضبط کند. واقعا کار سختی بود. از همه بچهها تشکر میکنم که همکاری کردند و دودکش ساخته شد. با بازیگران هم خیلی تمرین میکردیم، آنها خسته میشدند اما این تمرینها باعث میشد دیگر آنها به دیالوگ نوشته فکر نکنند، بلکه با دیالوگ زندگی کنند.
من سالهاست در حال تجربه اندوزی هستم. معتقدم کارگردان کسی است که ردپای او در کار دیده نشود و قصه و بازیگران دیده شوند. از اصطلاح جنگولک بازی استفاده میکنم. من جنگولک ندارم. اعتقاد دارم برشها نباید به چشم بیاید یا به دنبال این مساله نیستم که بگویند لطیفی چه کارگردان زبدهای است یا بگویند او چه طراحی پلان عجیب و غریبی انجام داد یا اینکه 14 دقیقه بدون کات (برش) یک صحنه را گرفته است. همه تلاشم این است بیننده کارگردان را نبیند و حضورش را حس نکند.
الان که بازتابها را میبینید از این تجربه راضی هستید؟
بشدت راضی هستم. مردم این سریال را با ضمیر ناخودآگاهشان میبینند. آنها میگویند بامزه است و شخصیتهای قصه را دوست دارند. چیزی که علاقهمندم و تا پایان سریال منتظرم آن را ببینم این است که آیا بیننده تا پایان سریال با ما میآید یا نه. من در این سریال بتدریج به سمتی رفتم که بیننده در کنار لحظات شاد، اتفاقات غمانگیز هم ببیند. میخواهم بدانم مردم فقط تمایل دارند زمان تماشای یک سریال بخندند که اگر چنین باشد در کارهای بعدی از این روش استفاده نخواهم کرد یا اینکه مردم لحظات غم و اندوه کار را هم درک میکنند و با آن همراه میشوند. معتقدم مردم عین زندگی را دوست دارند و عین زندگی یعنی اینکه لحظات غم و شادی کنار هم باشد.
البته لحظات غمانگیز از ابتدای سریال با اتفاقاتی نظیر پلمب شدن قالیشویی و... به تصویر کشیده شده است.
بله، از قسمت پانزدهم لحظات غمانگیز بیشتر شد. از سوی دیگر از این قسمت ارتباط آدمها با معبودشان بیشتر نشان داده شد. به نظر من تنهایی انسان روی زمین، فلسفه زندگی امروزی است. به همین دلیل سعی کردهام با شیوههای مختلف این تنهایی را در آثارم نشان بدهم.
این تنهایی و خلوت آدمها را در آثار مختلفتان مثل «سفر سبز»، «نردبام آسمان»، «صاحبدلان» و دودکش به شکلهای مختلف دیدهایم. چرا همیشه به ارتباط معبود و انسان تاکید دارید؟
این مساله با من عجین و همراه است. برخی مواقع بچههایم به من میگویند بابا بعضی جاها از این موضوع صحبت نکن، چون طوری صحبت میکنی که مردم فکر میکنند میخواهی ریا کنی. در حالی که ما تو را میشناسیم، اما مردم شناختی درباره تو ندارند. در این مواقع میگویم دست خودم نیست. خدا در قلب ما همیشه حضور دارد. ممکن است در لحظاتی از یادمان برود، ولی او با ماست. معتقدم همیشه من، دو تا هستم. من یکی نیستم و تنها کسی که به داد من میرسد، اوست که به من کمک میکند و نه همسر و نه فرزند و نه پدر و نه مادر. جاهایی آنقدر خالی میشوم که فقط او را دارم. او در وجود همه است، به همین دلیل دوست دارم در همه کارهایم این ارتباط را آیینه کنم تا بیننده را به یاد هستی مطلق بیندازم.
فکر نمیکنید تاکید فرزندانتان درست است و این حرف را ممکن است از همکارانتان هم بشنوید که لطیفی در آثارش ریا میکند؟ از شنیدن این حرفها واهمه ندارید؟
نه! اصلا واهمه ندارم، چون کسی که بخواهد مرا به ریاکاری متهم بکند، با روشهای مختلف این کار را میکند. مثالی میزنم. سالها پیش برای بولتن جشنواره فیلم فجر از من خواستند تیتری برای فیلم «روز سوم» بگویم. گفتم بنویسید خدا نوشت، خدا گرفت و نامش شد روز سوم.
برخی دوستان به من برای این تیتر خرده گرفتند و گفتند آیا خودم را خدا میدانم که این حرف را زدهام. من خطاب به این دوستان گفتم نه عزیز من. منظورم این است که من خالی بودم و خدا نوشت. یعنی به من الهاماتی میشد و قلمم پیش میرفت. مگر میشود کسی ظرف دو ماه و نیم بدون فیلمنامه سر صحنه برود و بعد ظرف این مدت هم فیلمنامه بنویسد، هم قصه بگوید، هم صحنههای مختلف را بگیرد و هم فیلم جنگی بسازد.
سر صحنه اتفاقاتی میافتد که شبیه معجزه بود. لحظات بمباران قرارگاه را در این فیلم طی یک شب و نیم یا دو شب گرفتیم. طبیعی است امکان نداشت بدون کمک خدا این سکانس گردن کلفت را بگیریم، بیآنکه برای کسی اتفاق بدی بیفتد. من این اتفاقات را به حساب خودم نمیگذارم. نمیدانم چرا دیگران به این تیتر خرده گرفتند!
الان هم واهمهای از شنیدن حرفهای دوستان برای سریال دودکش ندارم. این کار یک کمدی شیرین است و درگیر شعارزدگی هم نشدیم. وقتی فیروز با خدا با همان ادبیات خودش حرف میزند و میگوید خدایا من دل بیآمپاس، بیدغدغه و بیقمپزی میخواهم، نشان دهنده سادگی و صمیمیتش با خداست. برای همین من نگران نیستم. چرا باید نگران باشم و خودسانسوری کنم.
در سریال دودکش بر خلاف سریال صاحبدلان که ترویج قرآن، نماز و... بود بیشتر به مساله انسانیت و خوب بودن تاکید داشتید و تلاش کردید این مساله به بهترین شکل در سریال دیده شود. آیا توجه به این مسائل شما را ترغیب کرد کارگردانی سریال دودکش را بپذیرید؟
دقیقا به نکته درستی اشاره کردید. چیزهایی در فرهنگ شرق وجود دارد که خیلی ارزشمند است. متاسفانه این سنتهای خوب از یادمان رفته است. ما سعی کردیم در دودکش به این سنتها توجه کنیم. در قسمت پانزدهم سریال نشان دادیم خانواده فیروز و نصرت به پارک میروند و از کبابی که برای خودشان درست کردند کمی هم به خانوادههایی که کنار آنها نشستهاند، میدهند و آنها هم از غذایشان به خانواده فیروز تعارف میکنند. اینها آدابی است که دارد کمکم از یاد میرود.
از سادهترین چیزها بگیرید تا آدمهایی که رو به روی هم میایستند و کل میاندازند اما عاشق همدیگر هستند و میبینیم چطور برای همدیگر جان میدهند. برزو نیکنژاد واقعا زحمت کشید و من ممنون او هستم. این قلم را برای این کار دوست داشتم. وقتی قلم برزو را میخواندم، حالم خوب میشد. ما با هفت قسمت فیلمنامه آماده، تصویربرداری را شروع کردیم و بقیه فیلمنامه همزمان نوشته میشد و برزو، هم دستیارم بود و هم نویسنده. دغدغه من این بود که درباره انسانها در فرهنگ شرق صحبت کنیم. مثالی میزنم که امیدوارم بد تعبیر نشود. ما در پایان قسمت پانزدهم خانواده فیروز و نصرت را نشان دادیم که پشت وانت نشستهاند. به نظرم آنها در این حالت داشتند نماز میخوانند، چون داشتند با خدا راز و نیاز میکردند. وقتی آدمها توی دلشان با خدا حرف میزنند مثل این است که نماز میخوانند. در سریال صاحبدلان سجاده و نماز را که پل ارتباط با خدا میشود میبینیم و در دودکش ارتباط با خدا را از زاویه دیگر. شاید من این موقعیت را نداشتم که در سریال دودکش نشان بدهم هومن برق نورد سر سجاده نماز نشسته اما او را میبینیم که با وجود مشکلات مالی و نداریش به مسجد محل کمک میکند و مرد میدان عمل است.
اتفاقا خوب شد از قسمت پانزدهم گفتید، چون در این قسمت به سنتهایی توجه کردید که واقعا فراموش کردهایم. این ایده خودتان بود که به نیکنژاد دادید یا خودش این موارد را در فیلمنامه نوشته بود؟
من بیشتر کلی گویی میکردم.
ولی با توجه به شناختی که از شما دارم، جزو کارگردانانی هستید که به جزئیات خیلی توجه میکنید.
ما کنار هم بودیم، ولی اکثر موارد را برزو در فیلمنامه نوشته بود. برزو وقتی دست به قلم شد و هر روز پیش من میآمد از اینکه میدیدم چشمهای او تا این میزان کل تهران را میبیند، لذت میبردم. شاید من در طول عمرم تا این حد همه تهران را ندیده بودم. یعنی او با پهنای عجیب دنیا را میبیند. وقتی پشت چراغ قرمز میایستد، شخصیتها را پیدا میکند. یعنی به آدمها طور دیگری نگاه میکند. انگار جامعه را به شکل دیگری میبیند. خدا هم به او کمک میکند این نگاه را به زیبایی در فیلمنامه در آورد. برزو زحمت زیادی برای این سریال کشید و من هم سعی کردم حقش را ادا کنم. در تیتراژ نام او را به شکلی دیگر نوشتم. این کار را در سریال نردبام آسمان هم انجام دادم، چون معتقد بودم حامد عنقا هم خیلی برای فیلمنامه زحمت کشیده بود.
ولی هر کارگردانی این کار را نمیکند و معمولا اتفاقات خوب را به نام خودشان تمام میکنند.
کسی جای کسی را نمیگیرد. اعتقاد دارم برزو در آینده کارگردان خواهد شد و کارگردان خوبی هم میشود. من تا کی میتوانم کارگردانی کنم. تا جایی باید باشم و باید ما برویم و جایمان را به بقیه بدهیم. معتقدم تا زمانی که زنده هستیم و جان داریم میتوانیم کار کنیم، اما ایرادی ندارد نیروهای جوانتر جای ما را بگیرند، چون باعث پیشرفت میشود.
شما در کارهایتان تعامل زیادی با عوامل و بازیگران دارید. گرچه میدانید خروجی پایانی چگونه خواهد بود، اما با این حال از همه میخواهید نظراتشان را بگویند. اما برخی کارگردانان فقط حرف خودشان را ملاک میدانند.
چرا آب مرداب گند میزند؟ چون راکد است. چرا آب رودخانه گند نمیزند، برای اینکه در جریان است. ما باید همیشه در حرکت باشیم تا پویا بمانیم. من اگر ته فوت کوزهگری در کارگردانی را به دستیارم بیاموزم، مسلما او کاملا این فوت را یاد نمیگیرد، ولی اگر هم یاد بگیرد، خیلی خوب است، چون آن وقت من به دنبال پیدا کردن راهها و روشهای تازه میروم و این یعنی حرکتکردن حال اگر داشتههایم را برای خودم نگه دارم، بدون تردید راکد میشوم و خودم را در تمام کارهایم تکرار میکنم.
من باید زنده باشم و در هر اثری که میسازم چیز جدیدی کشف کنم و آن را به نمایش بگذارم. اگر قرار باشد مثل همیشه کار کنم و از بازیگران بازیهای همیشگی را بگیرم، طبیعی است لطیفی ده سال قبل خواهم بود که با الان فرقی ندارد. بنابراین اعتقاد دارم در هر کاری باید همه آموختههایم را وسط بریزیم، چون وقتی دستمان خالی شود آن وقت است که دوباره حرکت و به داشتههای تازه دسترسی پیدا میکنیم.
تصویربرداری سریال دودکش را با هفت قسمت فیلمنامه نوشته شده، آغاز کردید. در حالی که برزو نیکنژاد خیلی سابقه نویسندگی ندارد، جز نگارش دو فیلم سینمایی و بازنویسی دو سریال. از آنجا که ساخت این سریال هم برای خودتان تجربه جدیدی بود، نگران نبودید به برزو نیکنژاد اعتماد کنید؟
ارتباط من با برزو نیک نژاد به دو سال پیش بر میگردد. من تا دو سال پیش با او کار نکرده بودم. او در شرایط بسیار حاد و در یک ماه و نیم پایانی تولید سریال «ساخت ایران» به گروه ما پیوست. من بعد از 30 سال کار آنقدر شناخت پیدا کردهام که آدمهای کار بلد را از ناوارد تشخیص دهم. پس از سریال ساخت ایران ارتباط من با برزو ادامه داشت. نگاه او را به دنیای اطرافش خیلی دوست دارم. گرچه او در ظاهر آدم خشنی است، اما وقتی با او رفیق میشوید، متوجه میشوید چقدر دل مهربانی دارد و به دنیا زیبا نگاه میکند. او آدمها را خیلی خوب میبیند. برای همین وقتی برزو پیشنهاد ساخت سریال دودکش را داد، استقبال کردم. در ضمن هفت قسمت فیلمنامه را خواندم و لذت بردم. کسی که هفت قسمت را خوب بنویسد، بقیه قسمتها را میتواند خوب بنویسد.
با توجه به اینکه نیکنژاد همزمان با نگارش فیلمنامه، دستیار کارگردان هم بود، فشار کار آزاردهنده نبود؟
فشار کار خیلی زیاد بود، اما چون انگیزه برزو خیلی بالا بود، میتوانست شبی سه ساعت خواب کفایت کند. گرچه خیلی به او فشار آمد، ولی انگیزه زیاد مانع خستگی در او میشد. خوشبختانه بعد از پخش سریال خستگی همه ما از بین رفت.
خیلی از منتقدان بر این باورند سریالتان قصه ندارد. نظر خودتان در این باره چیست؟
من قبل از اینکه تصویربرداری سریال دودکش تمام شود، میدانستم چنین نقدهایی را خواهم شنید. اما یک سوال از همه منتقدان دارم و اینکه آیا هیچ وقت جای من بودهاند که بنشینند و چهره مخاطبانشان را نگاه کنند که با دیدن سریال، حالشان خوب میشود و به خاطر طنز سریال لبخند میزنند. اگر واقعا جای من بودند، آن وقت به صرافت میافتادند دوباره این کار را انجام بدهند.
وقتی من لبخند به لب مردم میآورم، حالم خوب میشود. آن وقت است که میتوانم بروم و فیلم تاریخی بسازم. شغل من سینماست. هم لبخند مخاطب را دوست دارم و هم تفکرشان را در تاریخ. وقتی یک کار تاریخی میسازم، احساس میکنم ملت ایران یک کتاب تاریخ را خواندهاند. وقتی فیلم روز سوم را ساختم که تا حدودی هم در جشنواره موفق شد، میدانستم چون تهیهکننده بخش دولتی است، کار زیادی برای پخش نمیکند و فشاری روی پخش نمیآورد؛ بنابراین در آن سال فروش اول را نخواهم داشت. به همین دلیل همان سال فیلم «توفیق اجباری» را ساختم. البته برای خیلیها سوال پیش آمد لطیفی وقتی جایزه جشنواره را برای فیلم جنگی گرفته، پس چطور توفیق اجباری را ساخته است. با ساخت این فیلم خواستم بگویم حرفه من سینماست. دوست دارم فیلمی بسازم که پرفروشترین فیلم سال شود. فیلم توفیق اجباری در آن سال دو میلیارد و 470 میلیون تومان فروخت و بهعنوان پر فروشترین فیلم سال مطرح شد. همیشه با خودم میگویم، لطیفی باید با مردم جلو برود و برایشان تلاش کند. قشرهای مختلف وجود دارند و ما باید برای راضی کردن آنها آثار مختلفی بسازیم. عدهای میگویند چرا اسم دودکش را برای سریال انتخاب کردید. به عقیده من اگر دودکش نباشد، ما خفه میشویم و نمیتوانیم همدیگر را ببینیم. باید دودکشی باشد که دود را بالا ببرد تا بتوانیم نفس بکشیم.
پس چون مردم برایتان اهمیت دارند، نظر منتقدان آزاردهنده نیست؟
به قول قدیمیها من آردم را بیختم الکم را هم آویختم. اگر منتقدان از خودشان بپرسند لطیفی چقدر از کارگردانی اکشن میداند، در جواب میگویم قسمت 11 «قلب یخی» و فیلم «سرعت» بهترین آثار اکشن ایرانی است. ادعا چیز بدی است، اما تا امروز کسی روی دست اینها نساخته است. من نیازی ندارم دوباره فیلم اکشنی مثل سرعت بسازم. میخواهم با دل مردم حرکت کنم. بنابراین انگشت روی اوج سادگی، ته سادگی، بیقمپزی و بیدغدغهای میگذارم.
شاید انتقاد منتقدان به این خاطر است که دودکش را با سریالهای صاحبدلان و نردبام آسمان مقایسه میکنند که رمضان سالهای قبل پخش شد و برایشان جای سوال است چرا لطیفی که میتواند صاحبدلان را بسازد دودکش را کارگردانی میکند؟
باید بپذیریم این دو سریال دو گونه متفاوت هستند. همه مدیران تلویزیون میدانند ابتدا قرار بود دودکش قبل از ماه رمضان پخش شود، ولی بنا به دلایلی در ماه رمضان پخش شد. روزی که من این کار را شروع کردم، بهعنوان یک کار ماه مبارک رمضان آن را دست نگرفتم. دلم میخواست بعد از پنج سال که دوباره به تلویزیون برگشتم با یک کار شاد و مفرح حال مردم را خوب کنم.
بعد از سریال دودکش دوباره میخواهید کار در تلویزیون را ادامه بدهید یا از تلویزیون فاصله میگیرید؟
نه، اصلا مشکلی با تلویزیون ندارم. خیلی هم دوست دارم در تلویزیون کار کنم. 30 سال است تلاش کردهام منبری به دست بیاورم و حالا نمیخواهم منبرم را از دست بدهم. منبرم سینما و تلویزیون است. من کار دیگری ندارم. چرا باید خودم را از این دو منبر محروم کنم؟
شما در صحبتهایتان اشاره کردید اهل جنگولکبازی نیستید و دلتان نمیخواهد مردم با دیدن یک اثر، حضور کارگردان را حس کنند. در حالی که خیلی از کارگردانان به اصطلاح عاشق جنگولک بازی هستند و با چرخشهای دوربین سعی میکنند به این هدفشان برسند. چطور شما خودتان را درگیر این مسائل نکردهاید؟
من هم روزهایی این کار را کردهام، اما خیلی ظریف و بهگونهای که دیده نشده است. من شعاری دارم که همیشه به دستیارانم میگویم. اول اینکه کارگردان کسی است که بداند چه صحنه و نمایی را نگیرد، دوم اینکه کارگردانی یعنی شناخت اندازهها.
باید کارگردان اندازهها را بشناسد. یعنی اگر بازی بازیگر غلو شده است، کارگردان بازی او را کنترل کند یا اگر صدا پایین است باید آن را مدیریت کند یا بداند حرکت دوربین در این صحنه زیاد است یا موسیقی کجا لازم است. اگر کارگردانی را این طور ببینیم به جنگولک بازی نیازی نیست، حتی در جاهایی کارگردانی غیرمتعارف به کار لطمه هم میزند، چون حواس بیننده پرت میشود. البته برخی کارگردانان کاربلد آنقدر ماهرانه از روشهای غیرمتعارف کارگردانی در آثارشان استفاده میکنند که نوع کارشان به سبک تبدیل میشود. این اوج پختگی است. به نظرم من به این روش در فیلم روز سوم رسیدم.
چطور میتوانستم در 90 دقیقه چهار قصه را در فیلم روز سوم تعریف کنم. طبیعی است باید مهندسی میکردم. این مهندسی یعنی کارگردانی. این کار فیلمنامهنویس نیست، مگر اینکه فیلمنامهنویس زبردستی باشد. البته اینها را درباره سینمای ایران میگویم. من درباره هالیوود حرف نمیزنم. اما معتقدم در هر کاری، کارگردان نباید دیده شود. نباید خودش پررنگتر از اثرش باشد.
در سریال دودکش تکیه کلامهایی مثل آمپاس، قمپز و... را میشنویم. در حالی که تاکنون در هیچکدام از کارهای شما این اتفاق نیفتاده بود. نگران نبودید منتقدان بگویند لطیفی به سمت ساخت کاری رفته که تکیه کلامهای شخصیتها به شکل پیامک در میآید؟
دودکش یک کار کمدی موقعیت، کمدی کلام و هم کمدی اسلب استیک است. یعنی تمام شیوههای طنز و انواع و اقسام کمدی را در این کار تجربه کردیم، نه اینکه فقط از یک شیوه طنز استفاده کنیم. در صحنه جوشکاری در قالیشویی میبینید چه اتفاقاتی همزمان میافتد. تمام تلاشمان را کردیم همه چیز اندازه باشد. قبول دارم جاهایی اندازه تکیهکلامها زیاد میشود بویژه برای شخصیت فیروز، ولی به محک گذاشتم تا ببینم بازتابها چگونه خواهد بود.
یعنی تعمدی بود؟
بله، میخواستم بازتابها را ببینم، چون این نوع کار را تجربه نکرده بودم. البته سر میز تدوین بخشی از تکیه کلامها را حذف کردم.
هومن برقنورد و بهنام تشکر در «ساختمان پزشکان» و «دزد و پلیس» نشان دادند زوج خوبی هستند. وقتی این دو بازیگر را انتخاب کردید، نگران نبودید بگویند لطیفی چرا خطر نکرد و از بازیگران دیگر استفاده نکرد؟
بدون تردید به همه این مسائل فکر کرده بودم. متاسفم برای خودم که خیلی کم میتوانم تلویزیون ببینم. آقای فخیمزاده به شوخی میگفت فیلم برای ساختن است، نه دیدن. البته این جمله را به شوخی میگفت. متاسفانه سریالهای ساختمان پزشکان و دزد و پلیس را ندیده بودم. البته با بهنام تشکر در سریال ساخت ایران کار کرده بودم، اما با برقنورد همکاری نداشتم. وقتی تصمیم گرفتم این دو را انتخاب کنم به همکارانم گفتم آنها در کارهای قبلی موفق بودهاند یا نه. وقتی جواب مثبت گرفتم با خودم گفتم چه ایرادی دارد ما هم از آنها استفاده کنیم. این در حالی است که مردم هم با آنها آشنایی دارند و ما هم میتوانیم با بهره بردن از آنها وجه دیگری از بازیشان را به تصویر بکشیم که با کارهای قبلیشان تفاوت داشته باشد.
در کنار این دو هم امیرحسین رستمی، سیما تیرانداز، نگار عابدی، الناز حبیبی و... قرار دادیم. تعداد بازیگران این سریال خیلی زیاد نیست و هر از گاهی یکی به قصه میآید.
ما برای نقشهای کوتاه هم از بازیگران خوبی مثل جواد عزتی استفاده کردیم. چرا باید ترسید. مهم این است که ما از یک زاویه جدید به ماجرا نگاه کنیم تا تفاوتها برای بیننده قابل لمس باشد. وقتی این دو نفر کنار هم جواب دادند چه ایرادی دارد در یک کار جدید باز هم از آنها استفاده کنیم. شما در این سریال بازی متفاوتی از سیما تیرانداز میبینید یا امیرحسین رستمی برخلاف دیگر کارهایش در سریال دودکش بیشتر با نگاهش بازی میکند و کمتر حرف میزند.
این مورد را خودتان به امیرحسین رستمی گفتید که با نگاهش بازی کند؟
طبیعی است این موارد بتدریج هنگام بازی در میآید. امیرحسین در ده روز اول بازی خیلی اذیت شد.
حفظ تعادل میان بازی بازیگران کار سختی است، چون برقنورد و تشکر بازیگران برونگرا هستند و امیرحسین رستمی درونگرا. برای حفظ این تعادل از چه راهکارهایی بهره بردید؟
بهنام تشکر چند روز طول کشید تا به این بازی برسد اما برقنورد آماده سر صحنه آمد. یعنی فیروز را پیدا کرده بود که مقابل دوربین رفت. شنیدهام برخی میگویند فیروز خیلی داد میزند. اگر او داد نمیزد بازی آرام برادرش (امیرحسین رستمی) و عفت همسرش (سیما تیرانداز) در نمیآمد. فیروز بعد از گذشت چند دقیقه از داد زدن آرام میشود و به همسرش، عزیزم و خانمم میگوید. این نقطه ضعف نیست. برخی دوستان به بازی فاطمه معتمدآریا برای نقش سیمین در فیلم «عینک دودی» هم انتقاد میکردند و میگفتند بازیش غلو شده است. اگر او این طور بازی نمیکرد، بازی دیگران در نمیآمد. قصه یک فدایی میخواست و او این فدایی بود. این کاملا آگاهانه بود.
در صحنه مانور زلزله، بهنام تشکر از تکیه کلام دکتر نیما در سریال ساختمان پزشکان استفاده کرد. شما آگاهانه گذاشتید او از این تکیه کلام استفاده کند؟
(با خنده) من اگر این سریال را میدیدم، نمیگذاشتم بهنام تشکر این کار را انجام بدهد! این کلک را امین حیایی در سریال ساخت ایران به من زد و چیزهایی از فیلم «شیش و بش» را به این سریال آورد.
در سریال دودکش نقشهای اصلی و فرعی را به بازیگران تئاتر دادید. برای اینکار دلیل خاصی داشتید؟
بله، تعمدی بود. دلم میخواست از بازیگرانی استفاده کنم که سابقه تئاتری داشته باشند. میخواستم بازیها را یکدست کنم. شاید خیلیها به من گفتند تیرانداز گزینه خوبی برای نقش عفت نیست، اما تو دلم این بود که آن این چشم درست است. من با نگاه آدمها خیلی کار میکنم و میدانستم تیرانداز که همیشه نقشهای خیلی شیک را بازی میکند، میتواند نقش عفتی را بازی کند که بافتنی میپوشد یا روسریش را به این شکل میبندد. خوشبختانه برزو ظرافتی به خرج داد و در قصه آورد که عفت دو ترم دانشگاه درس خوانده و بعد رها کرده است. این را برای این قرار داد که اگر عفت در صحنههایی از کلماتی استفاده میکند، کارش قابل توجیه باشد.
در یکی از صحنهها شما نقش راننده تاکسی را بازی کردید. چرا از بازیگر استفاده نکردید؟
(با خنده) قرار بود کسی متوجه نشود، اما انگار همه فهمیدهاند که خودم نقش راننده تاکسی را بازی کردهام.
خب برای اینکه صدایتان کاملا مشخص است؟
من کلاه گذاشتم و از عینک هم استفاده کردم، اما متاسفانه صدا و انگشترهایم من را لو داد. در این صحنه دوربین درحرکت بود و نمیتوانستم بازی بازیگران را ببینم. شخصی که آن روز قرار بود این نقش را بازی کند، غیرحرفهای بود. باید 20 برداشت میگرفتیم تا این صحنه در بیاید، حتی سر این ماجرا کمی از دستیارم دلخور شدم که چرا چنین فردی را برای این نقش انتخاب کرده است تا اینکه امیرحسین رستمی گفت خودم این نقش را بازی کنم. الناز حبیبی هم به من اصرار کرد این نقش را بازی کنم و سه نفری در این صحنه باشیم. راستش اینقدر بچهها با حس قشنگ این پیشنهاد را دادند که پذیرفتم. غافل از اینکه این دو انگشتر و صدا به قول شما من را لو داد.
و صحبت آخر.
امیدوارم کارگردانان سینما و تلویزیون اول با مخاطب آشتی کنند و بعد تماشاگر با ما آشتی کند. حیف است ما باید اول آشتیکنان راه بیندازیم و این با کم فروشی اتفاق نمیافتد. خودم را میگویم، به کسی کار ندارم. سینمای ما شبیه ورزش فوتبال شده است. این بد است که دستمزدها بالا میرود و انگیزهها فقط در پول است.
از خودم میگویم انگیزه اول باید ارائه کار خوب باشد نه دستمزد. به قول ایرج طهماسب که میگوید حسین لطیفی چند وقت است فیلم نساختی که خودت از آن لذت ببری؟ این دردآور است. اول باید خودمان از کار لذت ببریم و بعد بیننده، اما ما بیشتر از پول لذت میبریم. به خودم میگویم همین الان هم شاید من قرارداد ببندم و از دستمزدم نگذرم، ولی دستمزد اصل نیست. وقتی تهیهکننده برای دستمزد چانه میزند، به او میگویم حالم بد میشود چانه میزنید. شما چه به من دو ریال بدهید یا بیشتر، من کار خوب ارائه میکنم. به دستمزد نباید فکر کرد. باید درست کار کرد. باید سعی کنیم به دل بیننده هم فکر کنیم، نه اینکه فقط به دل خودمان فکر کنیم.
تلویزیون منبری است که میتوانیم از طریق آن حرف بزنیم و نباید آن را کسرشأن بدانیم. مگر تلویزیون جای بدی است، در حالی که این همه مخاطب دارد. اتفاقا هر چه پیشکسوتان به تلویزیون بیایند، رقابت در تلویزیون بیشتر و دوستداشتنی و شیرین میشود.
فاطمه عودباشی - گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد