روزنامه خندان

پوست بز

روزنامه خندان

شماره حساب بدهیم، پول می ریزید؟

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۵۸۵۶۸۸
شماره حساب بدهیم، پول می ریزید؟

ما یعنی جام جمی ها امروز درباره مراسم تحلیف و ترافیک نوشته ایم و باز یک بسته پیشنهادی داریم برای کاهش ترافیک. گرچه نتایج کنکور آمده است اما ننجون سیاست روز ول کن پرسش های چهارجوابی اش نیست و امروز هم خوانندگانش را با چند پرسش از این دست، غافلگیر کرده که جذاب ترین بخش آن سوالی است که گفته جمله « نباید چاقو را تیز کنیم و مدام بگوییم که این طور یا آن طور بشود.» مال کیست ؟! باور کنید این جمله واقعا نقل شده !

پوریا عالمی شرق هم امروز به تقلید از برخی مسئولان شماره حسابی اعلام کرده است و از مردم خواسته به حسابش پول بریزند و گفته اگر هر ایرانی صد تومان هم پول بریزد بارش را تا آخر عمر بسته ، کیهان در ستون طنزش پرسیده چرا روزنامه های اصلاح طلب از ماجرای قطع نامه جدید علیه ایران حرفی نزده اند و دست آخر روزنامه قدس با لهجه شیرین مشهدی گفته چرا نظارتی بر کار آژانسی ها نیست ؟

جام جم : ترافیک و تحلیف

دیروز مراسم تحلیف رئیس‌جمهور تازه نفس در مجلس بود. اگر حافظ می‌بود، با عنایت به شادی اهل مجلس و ملت و مسئولان از این انتخاب احسن، مجددا تمام قد دم مجلس می‌ایستاد ومی فرمود: «مطربا، مجلس انس است، غزل خوان و سرود...».... و الی آخر که جاش اینجا نیست. اگرچه که مشارالیه در ادامه نیز حرف‌های بدی نزده و دعوت به صلوات فرستادن بر گذشته‌ها و دعوت به وحدت و همدلی کرده است: «چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد؟»

باری، دیروز مراسم تحلیف آقای روحانی، رئیس جمهور منتخب، در مجلس بهارستان بود. و خودمانیم، عجب مراسم تحلیفی!.... باشکوه و پرطمطراق و باکلاس!... آدم حال می کرد رئیس جمهورش را ملاحظه می کرد. دم همه گرم. علی الخصوص ملت!

از چند روز قبل از مراسم تحلیف دیروز، رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ، از اعمال یک برنامه ترافیکی ویژه این روز در اطراف مجلس و میدان بهارستان خبر داده بود و گفته بود که به خاطر حضور شخصیت های سیاسی بلندپایه داخلی و خارجی در این مراسم که در بهارستان منعقد می باشد؛ خودروهای شخصی و عمومی، از ساعت 14 تا 19، نباید در محدوده میدان بهارستان و حوالی آن، تردد یا توقف داشته باشند. خب مسلم است که این تمهیدات راهنمایی و رانندگی لازم، هم از جهت امنیتی لازم است، هم از نظر تسهیل رفت و آمد مسئولان در این روز حساس از این مقطع حساس کنونی معروف!

زبان حال راننده آقای روحانی: آخیش ش ش...... عجب بهارستان بی ترافیکی! بهارستان نگو، گلستان و بوستان بگو!... آدم حال می کند توش رانندگی بکند. یعنی چی می شد هر روز همین طوری می شد؟ حیف که مراسم تحلیف، یک روز است!

بسته پیشنهادی: از امروز، رئیس جمهور جدیدالورود، کارش را رسما در پاستور شروع می کند و همین سر صبحی، خالی از لطف نیست اگر با اولین بسته پیشنهادی ما در اولین روز کاری خود آشنا شوند.

بسته های ما در حکم هدیه و بسته های تقدیمی کاغذ کادو گرفته شده است که معمولا در نهایت احترام و اشتیاق تقدیم می شود:

1 ـ بیان زیرگوشی: خود جناب روحانی، همانند سایر مسئولان مملکتی، بخوبی از اوضاع ترافیکی پایتخت اطلاع دارند و نیاز به گفتن ما نیست. چه کنیم که به حرف زدن عادت کردیم. ترک عادت هم که گفتند موجب مرض است. فلذا چاره ای از گفتن نیست.

از راننده جناب روحانی دوستانه خواهش می کنیم که یواشکی، سر فراگوش جناب ایشان آورده و خیلی آهسته بیخ گوش ایشان عرض کنند: قربان، مستحضر باشید که میدان بهارستان و اطراف آن، هر روز این طور خلوت و خاص نیست. سایر روزها اوضاع ترافیکش حسینقلیخانی است!

2 ـ اولویت بخشی: هیچ رئیس جمهوری تا به الان نتوانسته به کمک مدیریت شهری، شاخ غول ترافیک تهران را بشکند. فلذا به دولت تدبیر و امید پیشنهاد می کنیم که اگر صلاح می دانند و دوست دارند که هر روز تهران مثل روز تحلیف باشد و هر مکان از پایتخت همچون بهارستان روز تحلیف؛ کاری کنند که از سنگینی ترافیک شهر کاسته شود. چه جوان ها که بموقع به مراسم خواستگاری دختر موردنظرشان نرسیده اند و طرف پریده است.

سیاست روز : چهارجوابی

روح الله حسینیان: حضور "محمد خاتمی در مراسم تحلیف رییس جمهور برای ... ضرر دارد.

نقطه چین فوق را با یکی از گزینه های زیر پر کنید.

الف) فشار خون

ب) قند خون

ج) چربی خون

د) دموکراسی

شعر زیر از کدام شاعر شیرین سخن است؟

بروید به سلامت

صدای زار جان دادن ارومیه را نشنیدید

شوره زار ارومیه

دولت بعدی را صدا می‌زند

الف) سهراب سپهری

ب) مریم حیدرزاده

ج) ابوالقاسم فردوسی

د) روح الله بیگی –نماینده میاندوآب در مجلس –

دولتی که گرفتار چرخه معیوب جلب رضایت «هارت و پورت‌کنندگان» شود، هرگز نمی‌تواند به برنامه‌هایش جامه عمل بپوشاند.

جمله بالا متعلق به کدام یک از شخصیت های زیر است؟

الف) سهراب شلغم –بوقچی تیم استقلال –

ب) ممد بوقی –بوقچی تیم پرسپولیس –

ج) احمد پورنجاتی - رییس کمیسیون فرهنگی مجلس ششم –

د) هیچکدام

نباید چاقو را تیز کنیم و مدام بگوییم که این طور یا آن طور بشود.

گوینده این عبارت گهربار ، کدام یک از متفکران زیر است؟

الف) یورگن هابرماس

ب) سقراط حکیم

ج) عمو پورنگ

د) مهندس سید محمد غرضی

سعید حجاریان: شنیده‌ام که می‌گفتند، ما آدمی داریم که می‌آید و نگاه می‌کند به زمین و می‌گوید اینجا معدن مس است، آنجا معدن اورانیوم است و... حتی با نگاهش آدم را «اسکن» می‌کند، به قولی «اسکنر» است. فکر نکنید خودشان اینها را باور ندارند، آنها واقعا به این امور باور دارند.

منظور از "آدمی" در عبارت بالا کیست؟

الف) یک رمال پیر در ماداگاسکار

ب) یک جادوگر در بمبئی هندوستان

ج) یک طالع بین در ایالت سین کیانگ چین

د) هیچکدام    

شرق : شماره‌حساب پوریا عالمی و محمود احمدی‌نژاد اعلام شد لطفا کمک کنید

آقای محمود احمدی‌نژاد، در آخرین اجرای زنده تلویزیونی خود، در شبکه اول سیما، از تاسیس یک دانشگاه غیرانتفاعی خبر داد و گفت که به‌زودی برای کمک شهروندان به این دانشگاه، شماره‌حسابی اعلام خواهد کرد.

فرداش، برخی سامانه‌های پیامکی که پیش از این دستاوردهای دولت احمدی‌نژاد را از طریق ارایه آمارهای مقایسه‌ای با دوران‌ سابق، پیامک می‌کردند، شماره حساب 95/74016864 (شعبه فلسطین‌شمالی) را برای کمک شهروندان به «دانشگاه ایرانیان» برای مشترکان تلفن‌همراه فرستادند. (منبع: عصرایران/ تسنیم)

احمدی‌نژاد وارد می‌شود

خب، آن که آقای احمدی‌نژاد بود هشت‌سال طول کشید تا سبک سنگین کند که شماره‌حساب بدهد تا مردم برایش پول بریزند.

از خدا پنهان نیست، از اداره مالیات هم که پنهان نیست، از سازمان‌های دیگر هم که پنهان نیست، پس از شما چه پنهان، من هم مثل آقای احمدی‌نژاد از بچگی می‌نشستم و از این فکر و خیالات می‌کردم که اگر از هر ایرانی یک تومان بگیرم می‌شود 45میلیون‌تومان و بارم را می‌بندم و تا آخر عمر چایی می‌خورم. الان 45میلیون‌تومان چیزی نیست، بچگی من، طرف دو‌میلیون‌تومان داشت میلیونر محسوب می‌شد.

عالمی وارد می‌شود

خلاصه، حالا که آقای احمدی‌نژاد بابش را باز کرده، من هم شماره‌حسابم را اعلام می‌کنم. خداوکیلی دانشگاه غیرانتفاعی هم نمی‌خواهم بزنم. هیچ بساط تعاونی و صندوق قرض‌الحسنه هم راه نمی‌اندازم. قول می‌دهم. قول می‌دهم همین کارهایی را که الان می‌کنم بکنم. یعنی هیچ کاری نکنم. راه بروم توی خیابان و دنیا را تماشا کنم و چایی بخورم. همین. آیا به حساب من پول می‌ریزید؟

این هم شماره‌حسابم:

6274129003208785 دروغ گفتم. شماره کارتم است. کارت به کارت کنید. هم شما راحت‌ترید هم من. باشد؟

نمی‌ریزید؟ چی؟ چرا؟ برای دانشگاه احمدی‌نژاد پول می‌ریزید برای من نمی‌ریزید؟ بریزید دیگر. جان عزیزتان بریزید. شما بگیر 75میلیون‌نفر. اگر از دم نفری صدتا تک‌تومان هم بریزید می‌شود 7،500،000،000 و من بارم را می‌بندم. از راه درست که نشد ببندیم. راستش را بخواهید از راه درست حتی نشد باز کنیم چه برسد ببندیم، بارمان را می‌گویم.

حالا اگر شما نفری صدتا تک‌تومان بریزید، من بارم را می‌بندم و یهو به آرزوهام می‌رسم. بریزید‌ها. یادتان نرود. سر کار نگذارید. بریزید واقعا. روش حساب کردم. رو حساب حرف شما، الان با اینجاهایی هم که کار می‌کنم، تماس گرفتم و گفتم دیگر از فردا نمی‌آیم. بریزید‌ها. نگویید فردا‌ها. همین الان بریزید. نمی‌ریزید؟ بریزید.

یعنی نه به حساب من می‌ریزید. نه به حساب آقای احمدی‌نژاد؟ واقعا؟ یعنی من فرقی با آقای احمدی‌نژاد ندارم؟ اصلا برای جفتمان بریزید. اصلا باید آقای احمدی‌نژاد طنزنویس می‌شد، یا اجرای برنامه می‌کرد، من می‌رفتم رییس‌جمهور می‌شدم... راستی‌ها... چرا کاندیدا نشوم؟

 پول برایم بریزید تا دوره بعد کاندیدای ریاست‌جمهوری شوم و کشور را برای تان عین عروس کنم. پول را ریختید؟ شماره‌حسابم را اشتباه نزنید‌ها... اصلا وقتی پول را ریختید برام ایمیل هم بزنید و بگویید چقدر ریختید. این هم ایمیلم:alami.pouria@gmail.comببینید، هر کی بیشتر پول بریزد بعد توی کابینه‌ام سفره بیشتری می‌تواند پهن کند. نگویید که نگفتی‌ها. بعد نگویی چرا تک‌خوری می‌کنم‌ها. همین الان بریزید. نفری یک‌میلیون‌تومان بریزید. چیزی نیست که. اگر از دم نفری یک‌میلیون‌تومان برام بریزید می‌شود 75،000،000،000،000تومان. حتی از پول خاوری هم بیشتر می‌شود. بریزید‌ها. می‌خواهم بروم بغل همه خواننده‌ها، خانه بگیرم و همسایه شوم...

سردبیر وارد می‌شود

در همین فکر و خیالات بودم که سردبیر روزنامه آمد و گفت: «پوریا جان، کجایی؟ توی عالم هپروتی؟ پاشو برو خانه باباجان، خودت را ول کنی یکهو دیدی هشت‌سال توی همین خیالات سیر کردی‌ها...». گفتم: «داوود جان، آقای محمدی، سردبیر من، نازنینم، می‌دانی اگر نفری یک‌میلیون‌تومان برایم بریزند چه کارها می‌توانم بکنم؟ اول از همه می‌روم بغل سلین دیون... به شما هم پنج‌میلیون می‌دهم ماشینت را عوض کنی...». که سردبیر گفت: «به قول قدیمی‌ها اینها حساب‌های کوره است. برو رو یخ بنویس خودت هم بشین روش که کسی پاکش نکند.»

به علت رسیدن به پایان ستون روزنامه مطلب را تمام می‌کنیم، متاسفانه. وگرنه به جان عزیزم، همچین وقتی آدم خیالبافی می‌کند فاز می‌دهد که نه‌تنها می‌تواند یک ستون روزنامه را با شخم‌زدن پر کند که هشت‌سال تمام هم می‌تواند باغبانی کند و آب از آب تکان نخورد. بهتر است تا گرد و خاک بیشتری نکردیم ستون را درز بگیریم که همه‌چیز بی‌ضرر بماند. بای عزیزانم. تا فردا. بریزید‌ها. شوخی نکردم‌ها. نفری صدهزارتومان بریزید خب. جون عزیزهاتون بریزید... مرگ من بریزید... ریختی؟ بریز دیگه. بوس.

کیهان : حقوق بشر! (گفت و شنود)

گفت: تازه چه خبر؟!

گفتم: تمام روزنامه‌های زنجیره‌ای و سایت‌های وابسته به مدعیان اصلاحات، خبر مربوط به تحریم جدید کنگره آمریکا علیه ایران که با 400 رأی موافق و فقط 20 رأی مخالف تصویب شده بود را سانسور کرده‌اند.

گفت: چرا؟!

گفتم: ای عوام! خب! برای اینکه، این خبر ماهیت وحشی و غارتگر آمریکا را فاش می‌کند و از قدیم و ندیم هم گفته‌اند چاقو دسته خودش را نمی‌بُرد.

گفت: ولی همین روزنامه‌های زنجیره‌ای چند روز قبل خبر درخواست 130 نماینده پارلمان آمریکا از اوباما برای گفت‌وگو با ایران را با آب و تاب و تیتر اول، چاپ کرده بودند.

گفتم: برای این که آن خبر به نفع آمریکا بود و آمریکا را صلح‌طلب جلوه می‌داد!

گفت: یعنی اصلاح‌طلبان به این زنجیره‌ای‌ها یک ذره استقلال و آزادی نظر هم نداده‌اند. تازه هی دم از حقوق بشر هم می‌زنند!

گفتم: می‌گویند یکی از همین‌ها با عصبانیت می‌گفت؛ بالاخره نفهمیدیم که آمریکا کی می‌خواهد این حقوق بشر رو به حسابمون بریزه؟!

قدس :مَش غضنفر و تابلوی آژانس

سین. ترش- بِچّه هَمسِده چارتا خِنه اووَرتَرِما یَک آردی لَخّه دِره که رو سقفِش یَکدِنه اَزی تابلوهایِ آجانس گذاشته یُ هَم کِلّه صُب که مِره وَرمِخِزه ماشینِش رِ روشن مُکُنه مِره یُ نصف شب وَرمِگِرده خِنَشا.

 تاحالا هَروخت مِدیدُمِش با خودُم مُگُفتُم یَره دَمِش گَرُم؛ بیبین با هَمی جِوونیش بِرِیِ یَک لقمه نونِ حلال چِقذَر تو آجانس کار مُکُنه. دیروز که از تو میلانِما رَد مِرفتُم دیدُم یَک دوتا ماشین پولیس جولو خِنه هَمی یَرِگه وایستادِیُ بعدَم ناسَن چَنتا پولیس یَرِگه رِ دَسبَند به دست از خِنَش درآوردنُ سِوار ماشین کِردنُ بُردَن. یَک پاسِوونه یَم نشست تو آردیِ یُ بردِش سمتِ پاسگا. از هَمسِده ها که هَمّه تو میلان لوکّه رِفته بودَن پرسیدُم مَگِر ای چیکار کِرده بود که گیریفتنِش؟

یَکیشا گفتِگ مِثکه با هَمی ماشینِش مواد ایوَر اووَر مُبُرده یُ پخش مِکِرده. واچُرتیدُمُ گفتُم ای ماشین که روش تابلویِ آجانس داشتُ بایِش مسافرکیشی مِکِرد. گفتِگ تابلو رِ از اَلَکی گُذیشته بوده که بِزِش مشکوک نَرَن ولی صُب تا شب بِجایِ مسافر، مواد جابِجا مِکِرده.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چیجوریه که یَک موقع یادِت مِره تو ماشین کمربندِت رِ بِبِندی یا یَک چراغِ ماشینِت خِرابِ، جینگی پولیس جولوت رِ مِگیره یُ یا جِریمَت مُکُنه یا ماشینِت رِ مُبُره به پارکینگ ولی ایقذَر ماشین با تابلویِ آجانس دِرَن تو شهر مِچِرخَنُ هزارتا جرم جنایت انجام مِدَن ولی هیچکه کار به کارِشا نِدِره؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
جعفری
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۱۴
۰
۰
سلا و عرض ادب
دیروز از نبود ستون طنز روزنامه قدس بین روزنامه خندان یاد كردم.
سپاس از حسن توجه شما

نیازمندی ها